Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایام میلاد با سعادت امام حسین(ع)، حضرت عباس(ع) و امام سجاد(ع) بر همگان مبارک باد🌹
ترانه با صدای مهدی رزاقیان

#امام_حسین #حضرت_عباس #امام_سجاد
@heavenly_invitation
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌸 قسمتی از دعای زیبای عرفه
از کلام امام حسین علیه السلام 🌸

#امام_حسین
#عرفه
@heavenly_invitation
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ

خیمه ماه محرم زده شد بر دل ما
باز نام تو شده زینت هر محفل ما


#امام_حسین

@Heavenly_Invitation
💚 حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:

خدا دوستدار کسی است که حسین (علیه السلام) را دوست بدارد.

#امام_حسین
@Heavenly_Invitation
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نوحه خوانی بی نظیر کودک یزدی

#حضرت_زینب #امام_حسین
@Heavenly_Invitation
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:

روزقيامت هرچشمى گريان است؛مگرچشمى كه درمصيبت وعزاى حسين گريسته باشد،كه آن چشم در قيامت خندان است وبه نعمتهاى بهشتى مژده داده مےشود
#امام_حسین

@Heavenly_Invitation
آنتون بارا (اندیشمند مسیحی):

اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری برپا می‌کردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا می‌خواندیم.

📚باشگاه خبرنگاران جوان
#امام_حسین
@Heavenly_Invitation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شفای دختر نابینای مسیحی با توسل به سر بریده امام حسین (ع)
بخشهایی از فیلم ستاره خضرا

#امام_حسین #ستاره_خضرا
@Heavenly_Invitation
🔶 شفای دختر مسیحی با توسل به امام حسین🔶

وقتی سپاه یزید سر مبارک امام حسین را به سمت شام می برند در یکی از منازل در صومعه ای توقف کرد. راهب صومعه در دیر خود، آن سر مقدس را دید که نوری از آن ساطع است پس به نزد آن لشکر و نگاهبانان آمده و گفت: از کجا آمده‏‌اید؟ گفتند: از عراق، با حسین جنگ کرده‏‌ایم! راهب گفت: با پسر دختر پیغمبر و فرزند پسر عم رسول و پیغمبر خودتان؟ گفتند: آری! گفت: وای بر شما! اگر عسیی بن مریم را فرزندی بود ما او را برچشمان خود می‏‌نشاندیم! از شما تقاضایی دارم! گفتند: چیست؟ گفت: به امیر خود بگوئید، 10 هزار درهم نزد من است که از پدرانم به ارث برده‏‌ام آن را از من بگیرد و این سر مقدس را تا هنگام رفتن از این جا در اختیار من بگذارد. و آنان جریان را به امیر خود گفتند و او موافقت کرد و درهم‌ها را گرفت و سر مقدس را به او سپرد. راهب آن سر مقدس را به مشک و کافور، معطر کرد و در پارچه‌یی قرار داد و در دامن خود نهاد و زار زار گریست تا هنگام رفتن آن راهب به سر مقدس گفت: فردای قیامت مرا نزد جدت شفاعت کن و من به یگانگی خدا و رسالت محمد شهادت داده و مسلمان شدم. آنگاه به آن لشکر گفت: من می‏‌خواهم با امیر شما صحبت کنم پس نزدیک او آمد و گفت: تو را به خدا و بحق محمد سوگند می‏‌دهم آنچه با این سر مقدس تاکنون کرده‏‌اید، دیگر مکنید! و این سر مقدس را از صندوق بیرون نیاورید! امیر گفت: چنین خواهیم کرد! پس سر را به آن‌ها تسلیم کرد و خود از دیر به زیر آمد و به یکی از کوهستان‌ها برای عبادت رفت. دختر نابینای او نیز که به شفاعت امام حسین (ع) شفا یافته بود در جستجوی حضرت زینب (س) روانه شد.
"بخشی از فیلم ستاره خضرا"

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•

When the Yazid army killed Imam Husayn (as), they cut his head and held it in a box to take to Yazid. They stopped at a monastery in the middle of the path. at midnight, the monk saw a wave of light emanating from the head and reaching the heavens. He looked at them from above the monastery and asked, “Who are you?”
They replied, “We are associates of Ibn Ziyad”. He asked, “Whose head is this?” and they replied, “It is of Husayn, the son of Ali bin Abi Talib (as) and Fatemah (sa), the daughter of the Prophet of Allah (S)”. He asked, “You mean your Prophet?” and they replied in the affirmative. Hearing this he said, “You are among the worst of men. If Maseeh (Prophet Isa) would have had a son, we would have placed him upon our eyes”.
He continued, “Do you desire anything, and could you do me a favor?” They asked as to what was it, and he replied, “I have ten thousand Ashrafi with me, you may take it and give me the head. Let it remain with me until the dawn, and when you proceed further, take it back from me”. They replied, “We are at no loss due to this”, saying this they handed the head over to him and he gave them the Ashrafis in return. 
The monk washed the head, perfumed it and kept it upon his thigh and wept profusely until it dawned. And when it dawned he said, “O head! I do not have authority upon anything except myself. I bear witness that there is no Deity except Allah and that your Grandfather is the Prophet of Allah! You bear witness that I am your friend and a slave”. Then he renounced the monastery and all that was therein, and entered the ranks of the slaves of Ahlul Bayt (a.s) And her daughter, who was blind, was healed by the intercession of Imam Husayn (a.s) and followed by Hazrat Zeinab (sister of Imam Husayn (a.s)).
"Part of Khidra's star movie"


#امام_حسین #ستاره_خضرا
@Heavenly_Invitation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اَلسَّلاَمُ عَلَي الْحُسَيْنِ وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ
#امام_حسین #کربلا
@heavenly_invitation
#امام_حسین_در_نگاه_بزرگان_تاریخ

"من بیشتر از 20 سال در زندان طی کردم، یک شب تصمیم گرفتم با تمام شرایط تعیین‌شده از سوی دولت خودم را تسلیم کنم (و دیگر به دنبال آزادی نباشم) اما یکباره به‌یاد امام حسین و نهضت‌کربلا افتادم و امام حسین این توان را به من داد که برای حق و آزادگی بایستم و من این‌کار را کردم ."

I have spent more than 20 years in prison, then on one night I decided to surrender by signing all the terms and conditions of government. But suddenly I thought about Imam Hussain (as) and Karbala movement and Imam Hussain (as) gave me strength to stand for right of freedom and liberation and I did.

#نلسون_ماندلا
@Heavenly_invitation
#امام_حسین_در_نگاه_بزرگان_تاریخ

اگر امامحسین(ع) برای تمایلات دنیوی خود مبارزه کرده است ،دیگر چرا همسر و خواهر و بچه‌هایش را همراه خود برده؟ عقل حکم می‌کند او خود را فدای دین اسلام کرده است.
"چارلز دیکنز"

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•

If Husain (as) had fought to quench his worldly desires…then I do not understand why his sister, wife, and children accompanied him. It stands to reason therefore, that he sacrificed purely for Islam.
"charles dickens"
#امام_حسین #چارلز_دیکنز

@Heavenly_Invitation
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ماجرای پیوستن وهب نصرانی به سپاه امام حسین (ع) از زبان شیخ زکزاکی، رهبر شیعیان نیجریه
#نیجریه #زکزاکی #وهب #امام_حسین
@Heavenly_invitation
داستان شهادت وهب نصرانی در سپاه امام حسین (ع) از زبان شیخ زکزاکی:
امام حسین (ع) در ابتدای راهش به سمت کربلا از کنار خانه ای در علفزار عبور کرد. در آنجا پیرزنی را دید و از او خواست که اگر آبی دارد به او بدهد. پیرزن گفت که آبی ندارد. پیرزن گفت: پسرم از صبح رفته است تا آب بیاورد. او تا شب برنمی گردد. در اینجا آوردن آب تمام روز طول می کشد. به خاطر همین او هر بار آب مورد نیاز یک هفته مان را می آورد. او امروز رفته است و تا شب برنمی گردد. سپس امام حسین (ع) شمشیرش را برداشت و آن را در نزدیکی خانه آنها در زمین فرو کرد و آب از آن فوران کرد. پیرزن شگفت زده پرسید: شما عیسی مسیح (ع) هستید؟ امام پاسخ داد: من عیسی نیستم. برادرشان هستم "حسین بن علی (ع)" و سپس رفت. هنگامی که پسر پیرزن با آب به خانه برگشت، فوران آب در نزدیکی خانه شان را دید. از مادرش پرسید: آیا عیسی مسیح (ع) به دیدار ما آمده بود؟ مادر پاسخ داد: نه. یک مرد محترم به اینجا آمده بود. من هم از او پرسیدم که آیا او عیسی (ع) است؟ ولی او گفت نیست، برادرش است! پسر گفت: مادر ما نمی توانیم اینجا بمانیم. ما باید به دنبال او برویم. آنها بارشان را برداشتند و به دنبال او رفتند. عشق به امام حسین (ع) آنها را به کربلا رساند و در نهایت در کربلا برای دفاع از امام حسین (ع) شهید شدند.

"ابراهیم یعقوب الزکزاکی یکی از روحانیون شیعه مسلمان در نیجریه است. او رئیس جنبش اسلامی نیجریه بود. در دسامبر سال 2015، ارتش نیجریه او را در محل اقامتش در زاریا مجروح کردند، او به شدت زخمی شد و صدها نفر از پیروانش کشته شدند."

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•

The story of to become martyr "Wahab Christian" from the sage "Zakzaky" martyr language:
As Imam Hussein set out on his way to Karbala, he Passed by a house in the bus. Where he met an elderly woman and asked if she had water. She told him she had none. She said her son had gone to fetch water for them since morning and would not be back until late evening.
"If one goes fetching water, it takes a whole day. So he fetches for us a week's supply of water. He went today and will not be back until late in the evening."
So Imam Huseein used his sword and dug somewhere close to their house and water gushed out and sprang up. The old woman was perplexed.
She asked him: are you Jesus Christ?
He said: I am not. I am his brother. I am Hussein the son of Ali.
He then left. When her son came back with water, he met water sprouting from a place in front of their house.
He asked her: Mummy, did Jesus Christ visit us?
She said: No. It was one gentleman that visited. I asked him too if he was Jesus, but he said no. He said he was Jesus brother.
The son replied: Mummy, we can't remain here. We must follow him!
Love to Imam Husayn (AS) brought them to Karbala and finally they martyred in Karbala to defend Imam Husayn (AS).
_________________
"Ibrahim Yaqoub El Zakzaky was an outspoken and foremost Shi'a Muslim cleric in Nigeria. He was the head of Nigeria's Islamic Movement. In December 2015, the Nigerian Army raided his residence in Zaria, seriously injured him, and killed hundreds of his followers."

#امام_حسین #کربلا #زکزاکی #وهب #نیجریه
#vahan #nijeria #zakzaky #Imam_husayn

@Heavenly_invitation