#زناشویی
پنج انتظار زنان از مردان در رابطه جنـ.سی (1)
۱– توجه کامل به تمام بدن او: بسیاری از دخترها و زنها دوست دارند که مردشان به تمامی بدنشان توجه داشته باشد و فقط متوجه اندامهای جنسی نباشد.
بعضی از اظهار نظرهای خانم ها در این مورد از این قرار است:
⇠« من میخواهم او سراسر بدن من ازمچ پا تا پشتم را ببوسد و لیس بزند»
⇠« من دوست دارم مرد نواحی حساس دیگر بدنم غیر از واژن را هم تحریک کند»
اگر شما کمی وقت صرف نوازش داخل رانها یا بوسیدن دست او بکنید مفید است، بعلاوه او هم به همین روش شما را تحریک می کند و به این ترتیب هردو شما بعدا از نزدیکی لذت بیشتری خواهید برد.
#ادامه_دارد..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
پنج انتظار زنان از مردان در رابطه جنـ.سی (1)
۱– توجه کامل به تمام بدن او: بسیاری از دخترها و زنها دوست دارند که مردشان به تمامی بدنشان توجه داشته باشد و فقط متوجه اندامهای جنسی نباشد.
بعضی از اظهار نظرهای خانم ها در این مورد از این قرار است:
⇠« من میخواهم او سراسر بدن من ازمچ پا تا پشتم را ببوسد و لیس بزند»
⇠« من دوست دارم مرد نواحی حساس دیگر بدنم غیر از واژن را هم تحریک کند»
اگر شما کمی وقت صرف نوازش داخل رانها یا بوسیدن دست او بکنید مفید است، بعلاوه او هم به همین روش شما را تحریک می کند و به این ترتیب هردو شما بعدا از نزدیکی لذت بیشتری خواهید برد.
#ادامه_دارد..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ادامه...
میکشیم اون چند سال ترک کرده بود دوستم قلیونیش کرد مشروب نمیخورد اون قدر گفت ادم باید یک بار تجربه کنه دوباره شوهرم رفت سمت مشروب 😔این اخریا دیگه دست بزنم پیدا کرده هرموقع میدیدم میگفتمش منو میزد که داری اشتباه میکنی من فقط دارم کمکش میکنم پدرشوهرم و مادرشوهرم گفتم اوناهم هیچ کاری نکردن جز اینکه برا من ناراحت بودن ب تازگی که باخواهرشو زن داداشش هم اشنا شده خواهرش مجرده هر شب میگه بیا بریم اونجا بااونا همه جور شوخی میکنه باهاشون مشروب میخوره میفهمه من چقدر ناراحت میشم ولی براش مهم نیست دائم بهم میگه برو گمشو ولی تا پامو از خونه میگذارم در یا میاد دنبالم یا تحدیدم میکنه که خودمو میکشم یا قرص میخورم بمیرم از دستت 😔میترسم برمیگردم ولی از لحاظ عاطفی احساسی دیگه هیچ حسی بهش ندارم فقط دلم میخواد ی جا باشم با ادمهایی که حالمو خوب میکنن وقتی شب میاد خونه ی سر گوشیش دستشع و در حال چت کردن ومنم کنترلش میکنم که چرا وقتی میاد خونه لااقل ده دقیقه با من باشه و اون نیست حالمو شدید بد میکنه اونقده حال بدی کشیدمو گریه کردم تو تنهایی های خودم دلم میخواد بمیرم و این زندگی نکبت رو دیگه تحمل نکنم ....همیشه بابت این سادگیم چوب خوردم که چرا تو انتخابم اشتباه کردم البته اون خوبی های زیادی داشت که همیشه دنبال این بود که من ازش راضی باشم ولی دوام نداشت 😔😔😔
خواهش میکنم هر غریبه ای رو به حریم زندگیتون راه ندید . خواهش میکنم وقتی میبینید همسرتون با قباحت تمام داره بهتون خیانت میکنه مثل من ترسو نباشید در زندگی متاهلی متعهد بودن لطف نیس وظیفه هر دو طرف هست 😔
آقایون خواهش میکنم حواستون به دل ما خانما و تعصبات و احساساتمون باشه 😭🙏
@harimezendgi👩❤️👨🦋
میکشیم اون چند سال ترک کرده بود دوستم قلیونیش کرد مشروب نمیخورد اون قدر گفت ادم باید یک بار تجربه کنه دوباره شوهرم رفت سمت مشروب 😔این اخریا دیگه دست بزنم پیدا کرده هرموقع میدیدم میگفتمش منو میزد که داری اشتباه میکنی من فقط دارم کمکش میکنم پدرشوهرم و مادرشوهرم گفتم اوناهم هیچ کاری نکردن جز اینکه برا من ناراحت بودن ب تازگی که باخواهرشو زن داداشش هم اشنا شده خواهرش مجرده هر شب میگه بیا بریم اونجا بااونا همه جور شوخی میکنه باهاشون مشروب میخوره میفهمه من چقدر ناراحت میشم ولی براش مهم نیست دائم بهم میگه برو گمشو ولی تا پامو از خونه میگذارم در یا میاد دنبالم یا تحدیدم میکنه که خودمو میکشم یا قرص میخورم بمیرم از دستت 😔میترسم برمیگردم ولی از لحاظ عاطفی احساسی دیگه هیچ حسی بهش ندارم فقط دلم میخواد ی جا باشم با ادمهایی که حالمو خوب میکنن وقتی شب میاد خونه ی سر گوشیش دستشع و در حال چت کردن ومنم کنترلش میکنم که چرا وقتی میاد خونه لااقل ده دقیقه با من باشه و اون نیست حالمو شدید بد میکنه اونقده حال بدی کشیدمو گریه کردم تو تنهایی های خودم دلم میخواد بمیرم و این زندگی نکبت رو دیگه تحمل نکنم ....همیشه بابت این سادگیم چوب خوردم که چرا تو انتخابم اشتباه کردم البته اون خوبی های زیادی داشت که همیشه دنبال این بود که من ازش راضی باشم ولی دوام نداشت 😔😔😔
خواهش میکنم هر غریبه ای رو به حریم زندگیتون راه ندید . خواهش میکنم وقتی میبینید همسرتون با قباحت تمام داره بهتون خیانت میکنه مثل من ترسو نباشید در زندگی متاهلی متعهد بودن لطف نیس وظیفه هر دو طرف هست 😔
آقایون خواهش میکنم حواستون به دل ما خانما و تعصبات و احساساتمون باشه 😭🙏
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ادامه👆
تا اینکه فهمیدم با سرویس رفتن شمال با ۲۰ تا دختر ول و بی حیا خیلی بهم سخت گذشت ولی باز قسم خورد ما با اونا نبودیم منم ساده و بچه با سن کم باور کردم نمیخواستم زندگیم خراب بشه بعد کلی دعوا و جنجال و ورشکستگی و کم اوردن مینی بوس رو فروخت و فک کردم خوبا تموم شد اما مکه دخترا ول میکردن دیگه بعد یه مدت یکم اوضاع اروم شد وبچم بزرگتر شد گفتم بیا خونمون از اینحا ببریم کوچکه اینجا رفتیم تو بالاشهر یه خونه شبک و بزرگ گرفتیم اولاش خیلی خوش بودیم همچی خوب بود تا اینکه فهمیدم تو لب تابش با چند تا دختر چت میکنه و گوشی و تلفن و پیامو اینا داغون شدم شکستم همه خوشحالیم رفت دیگه یه دختر شااد نبودم دل خون بودم
هروز جنگ و دعوا و بحث شرکت زده بود به خاطر کارش منشی و حسابدار خانوم و عیش و نوش و بگو بخند هر کار دلش خواست کرد منم در گیر دوتا بچه کوچیک بودم خیلی سختی کشیدم ۲۰ سالم بود و اینهمه بلا دلم که می گرفت میرفتم یه جا فقط پیش امام رضا زجه میزدم و کمک میخواستم بهش میگفتم من شوهرم همون جور کا بود میخوام اهلش کن
هربار با دلشکسته میرفتم پیش امان رضا و اروم و با صبر بیشتر برمیگشتم سر زندگیم گذشت وگذشت و ضع مالیش هروز بهتر میشد یکسره خانوادش مهمون ما بودن ولخرجی و ولخرجی و قمپز در کردن های زیاد منم همیشه میگعتم خدایا اگع به من خیانت میکنه با خاک یکسان بشه بی پول و بی پول بشه ولی ادم بشه همونطورم شد ورشکست شد و هرچی داشتیم فردختیم قرضاشو داد تازه بازمکلی بدهکار موند خیلی وضعمون خراب شده بود خونمون فروخت ماشیانشو فروخت و رفتیم یه خونه کوچک گرفتیم با اجاره کم با سختی و دستنگی کار میکرد و ولی در حد خورد و خوراک و خرج زندگی کم داشتین هروز کار عوض میکرد هرچی پول مونده بودم به باد داد کار میکرد و ضرر میداد یه روزایی بود بچه هام نون نداشتن بخورن به هیچکس نمیگفتم اخر خانوادم فهمیدن پدرم همش کمک میکرد بهمون اینم بگم تو پیشرفتایی کا داشت پدرم خیلی کمکش کرد ضمانت کمک ماالی هر چیزی فکرشو بکنید ولی منظور نداشت انگار طلب کار بود کلا اخلاقش عوض شده بود یا بهتربگم عوضی شده بود القصه دیگه بعد ورشکستگی اساسی که داشت کم کم ادم شد و دست برداشت بهش گفتم نفرینت کزدم گفتم با خاک یکسان بشی شدی ادم شو بشین سر زندگی دیگه کم کم خوب شد داشت دعا هام اثر میکرد فقط خیلی بی پول بودیم به درک اصلا فکر نمیکردم فقط میخواستم خوب باشه مال خودم باشه خدارو شکر با سخوی هایی که کشیدم سالها گذشت و الان نزدیک ۱۶ همین سالگرد زندگیمونه خدار هزار مرتبه شکر میکنم زندگیمو با چنگ و دندون نگه داشتم مادرشوهرم الان خیلی باهام خوب شده و خانواده شوهرم دوستم دارن حتی خواهر شوهرم بعد که فهمید چه کارایی کردم تا زندگیمو نگه داشتم بهم گفت بهت افتخار می کنم زنداداش الان سه تا پسر دارم بزرگ شدن ماشالاه بزرگه ۱۵ سالشه دومی ۱۱ کوچیگه ۷ سالشه دخترمم تو راهه ۸ ماهمه داره میاد که خوشبختیمو کامل کنه وضعیت مالیمون بهتر شده اخه شوهرم واقعا زحمت میکشه و فهمیده شده به لطف خدای مهربون و امام رضا فدای محبت ائمه بشم که هرچی دارم از اوناست دخترم نذره از امام رضا دختر خواستم بهم داد عاشق دخترم الان شاید باورتون نشه شوهرم چقد دوستم داره حرف از دهنم بیرون میاد انجام میده برام نمیزاره اب تو دلم تکون بخوره پول و ارامش و عشق و با هم دارم نکه بگم خیلی وضع مالیمون خوبه خونم کوچیکه اما خوشبختم مستاجرم ولی یخچالم همیشه پر ه حتی تو گرونی و کم بود مواد غذاییی بهترینارو دارم شکر به درگاهش ویه خواسته ازتون دارم پدر عزیزم چند ماهه به شهادت رسیدن ایشون شیمیایی بودن و ریه شون کاملا از بین رفته بود در حالی که سلامت و شاد بودن فکرشو نمیکردیم بخواد بمیره و ازمون جدا بشه 😔😔😔 رفت و برا همیشه تنهامون گذاشت برای شادی روحش یه صلوات بفرستید همیشه پشتیبانم بود تو زندگی بهم امید میداد صبوری و یادمیداد کمک میکرد که تحمل کنگ سختی هارو خدا رحمتش کنه جاش که قطعا تو بهشه کاش شفاعت منم بکنه ان شالله عاقبت بخیر بشم ببخشید که خیلی سرنوشنتم طولانی شد ممنون به دردای دلم گوش کردید ان شالله اموزنده باشه صبورباشید و از خدا و ائمه کمک بخواید حتما جواب میبینید 😘 یا علی التماس دعا
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تا اینکه فهمیدم با سرویس رفتن شمال با ۲۰ تا دختر ول و بی حیا خیلی بهم سخت گذشت ولی باز قسم خورد ما با اونا نبودیم منم ساده و بچه با سن کم باور کردم نمیخواستم زندگیم خراب بشه بعد کلی دعوا و جنجال و ورشکستگی و کم اوردن مینی بوس رو فروخت و فک کردم خوبا تموم شد اما مکه دخترا ول میکردن دیگه بعد یه مدت یکم اوضاع اروم شد وبچم بزرگتر شد گفتم بیا خونمون از اینحا ببریم کوچکه اینجا رفتیم تو بالاشهر یه خونه شبک و بزرگ گرفتیم اولاش خیلی خوش بودیم همچی خوب بود تا اینکه فهمیدم تو لب تابش با چند تا دختر چت میکنه و گوشی و تلفن و پیامو اینا داغون شدم شکستم همه خوشحالیم رفت دیگه یه دختر شااد نبودم دل خون بودم
هروز جنگ و دعوا و بحث شرکت زده بود به خاطر کارش منشی و حسابدار خانوم و عیش و نوش و بگو بخند هر کار دلش خواست کرد منم در گیر دوتا بچه کوچیک بودم خیلی سختی کشیدم ۲۰ سالم بود و اینهمه بلا دلم که می گرفت میرفتم یه جا فقط پیش امام رضا زجه میزدم و کمک میخواستم بهش میگفتم من شوهرم همون جور کا بود میخوام اهلش کن
هربار با دلشکسته میرفتم پیش امان رضا و اروم و با صبر بیشتر برمیگشتم سر زندگیم گذشت وگذشت و ضع مالیش هروز بهتر میشد یکسره خانوادش مهمون ما بودن ولخرجی و ولخرجی و قمپز در کردن های زیاد منم همیشه میگعتم خدایا اگع به من خیانت میکنه با خاک یکسان بشه بی پول و بی پول بشه ولی ادم بشه همونطورم شد ورشکست شد و هرچی داشتیم فردختیم قرضاشو داد تازه بازمکلی بدهکار موند خیلی وضعمون خراب شده بود خونمون فروخت ماشیانشو فروخت و رفتیم یه خونه کوچک گرفتیم با اجاره کم با سختی و دستنگی کار میکرد و ولی در حد خورد و خوراک و خرج زندگی کم داشتین هروز کار عوض میکرد هرچی پول مونده بودم به باد داد کار میکرد و ضرر میداد یه روزایی بود بچه هام نون نداشتن بخورن به هیچکس نمیگفتم اخر خانوادم فهمیدن پدرم همش کمک میکرد بهمون اینم بگم تو پیشرفتایی کا داشت پدرم خیلی کمکش کرد ضمانت کمک ماالی هر چیزی فکرشو بکنید ولی منظور نداشت انگار طلب کار بود کلا اخلاقش عوض شده بود یا بهتربگم عوضی شده بود القصه دیگه بعد ورشکستگی اساسی که داشت کم کم ادم شد و دست برداشت بهش گفتم نفرینت کزدم گفتم با خاک یکسان بشی شدی ادم شو بشین سر زندگی دیگه کم کم خوب شد داشت دعا هام اثر میکرد فقط خیلی بی پول بودیم به درک اصلا فکر نمیکردم فقط میخواستم خوب باشه مال خودم باشه خدارو شکر با سخوی هایی که کشیدم سالها گذشت و الان نزدیک ۱۶ همین سالگرد زندگیمونه خدار هزار مرتبه شکر میکنم زندگیمو با چنگ و دندون نگه داشتم مادرشوهرم الان خیلی باهام خوب شده و خانواده شوهرم دوستم دارن حتی خواهر شوهرم بعد که فهمید چه کارایی کردم تا زندگیمو نگه داشتم بهم گفت بهت افتخار می کنم زنداداش الان سه تا پسر دارم بزرگ شدن ماشالاه بزرگه ۱۵ سالشه دومی ۱۱ کوچیگه ۷ سالشه دخترمم تو راهه ۸ ماهمه داره میاد که خوشبختیمو کامل کنه وضعیت مالیمون بهتر شده اخه شوهرم واقعا زحمت میکشه و فهمیده شده به لطف خدای مهربون و امام رضا فدای محبت ائمه بشم که هرچی دارم از اوناست دخترم نذره از امام رضا دختر خواستم بهم داد عاشق دخترم الان شاید باورتون نشه شوهرم چقد دوستم داره حرف از دهنم بیرون میاد انجام میده برام نمیزاره اب تو دلم تکون بخوره پول و ارامش و عشق و با هم دارم نکه بگم خیلی وضع مالیمون خوبه خونم کوچیکه اما خوشبختم مستاجرم ولی یخچالم همیشه پر ه حتی تو گرونی و کم بود مواد غذاییی بهترینارو دارم شکر به درگاهش ویه خواسته ازتون دارم پدر عزیزم چند ماهه به شهادت رسیدن ایشون شیمیایی بودن و ریه شون کاملا از بین رفته بود در حالی که سلامت و شاد بودن فکرشو نمیکردیم بخواد بمیره و ازمون جدا بشه 😔😔😔 رفت و برا همیشه تنهامون گذاشت برای شادی روحش یه صلوات بفرستید همیشه پشتیبانم بود تو زندگی بهم امید میداد صبوری و یادمیداد کمک میکرد که تحمل کنگ سختی هارو خدا رحمتش کنه جاش که قطعا تو بهشه کاش شفاعت منم بکنه ان شالله عاقبت بخیر بشم ببخشید که خیلی سرنوشنتم طولانی شد ممنون به دردای دلم گوش کردید ان شالله اموزنده باشه صبورباشید و از خدا و ائمه کمک بخواید حتما جواب میبینید 😘 یا علی التماس دعا
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ادامه👆
گوشیم
وروسایلنت گذاشتم دیدم پسره قربون صدقم میره خوشحال شدم گفتم خدایابالاخره جواب دعاهای منم دادی هرلحظه توعروسی گوشیموچک میکردم وخوشحال بودم اومدم خونه ویادحرف معلمم افتادم که گفت اگ کسی گفت دوست دارم بگوخونوادم هستم اونم خونمون بیاخاستگاری چون میگفت براگول زدن ماهاادای دوس داشتن درمیارن منم جواب پسره رودادم واونم گفت عزیزم الان مادرم مرده خودتم خبرداری وماهم فامیل دورهستیم پس تاسال مادرم صبرکن تامیام خاستگاری گفتم بگوبه قرآن گفت به قرآن گفتم بگوبه روح مادرم گفت به روح مادرم منم خیالم راحت شدوفقط گفت تاسال باهم حرف بزنیم گاهی که من تحمل دوریتوندارم خیلی وقته منتظرتم شادشنگول خوابم بردکه خداجواب دعاهاموداده روزهاگذشت وگذشت تااینکه سال مادرش تموم شدومن اصرارمیکردم بیادخاستگاری ولی اون میگفت نه دیگ کارازکارگذشته بودمن عاشقش نبودم فقط یه وابستگی بوداینکه یه حامی دارم یکی که مواظبم باشه ودهن عروسامونوببنده نمیتونستم ازش جدابشم تااینکه بهم گفت باهاتم تاوقتی ازدواج نکردی بعداون هم باهاتم امابه عنوان دوس پسرت نه شوهرت منم گریه کردم که چرااونجوری کرده وقسماش یادش رفته امااون عین خیالش نبودوتهدیدم میکردکه باهاش برم بیرون امامن نرفتم وبزورردش میکردم تااینکه ومزاحمام خیلی زیادبودوهرباربهش میگفتم واونم زنگ میزدوبه قول خودش بهشون فوش میدادتونگوخودش ودوستاش بودن وعشقی درکارنبوده یه روزشمارمومیده دوستش واونم یکم ازبقیه وجدانش بهتربودبهم پیام دادودوس پسرم هم میگفت کارمن نیست ومنم دعواکردم باهاش دست ازسرم بردارامااون میگفت زندگیتونابودمیکنم باهام نباشی اون پسره کاری کرداون وحشی ازم دوربشه وازم درخواست ازدواج کردواومدخاستگاری خونواده خوبی بودن اماگذشتش بدبودوپولی نداشت ولی بازهم من عاشقش نبودم فقط وابسته بودم خونوادم جواب مثبت دادن وقرارنامزدی گذاشتیم که دوس پسرم به داداشام گفته بودپسربدیه واونام تحقیق کردن درباره گذشتش وبهمش زدن دنیاروسرم خراب شدگفتم اگ زنش میشدم ازشردوس پسرم راحت میشدم ولی نشدتااینکه بازخاستگارخوبی اومدومن ردش کردم بخاطرعذاب وجدان که اون نجاتم داده نمیشه تنهاش بزارم وازدواج کنم وترس ازدوس پسرم بیادسمتم داشتم وبازهم خاستگاراومد واقوام نزدیک پاپیش گذاشت وزن اون شدم وبازخوشحال که سختی هام تموم شده وبراش گفتم اینحورکردم واونجوراونم اولش گفت نمیخوامت امابعدچون دوسم داشت اومدباهام ازدواج کردشادبودم وتوپوست خودم نمیگنجیدم که خداایندفعه مراددلموداده اماافسوس که خیالی بیش نبودوتوی عقدپسره که قراربودنامزدی کنیم پیام داددوس دخترداره شوهرم منم تلگرامشوچک کردم دیدم واقعاراست میگه یه زن توی یه شهردیگ دعوامون شداونم زودپاک کردپیاماروکه من توهم زدم هربارمیدیدم واون بهم میگفت دیوونه ای بازنه سکس چت میکردورفت شهرشون همونطورتوی پیام هابودسکس چت میکردن ورفت نمیدونم هرکارکردواومدومنم گفتم نمیخوام زنش بشم چون دوسم نداره اماخونوادم زدن تودهنم که بشین زندگیتوبکن هارشدی خوشی زده زیردلت اماپسرای فامیل میدونستن شوهرم آدم بدیه تااینکه بزورمن عروسی کردیم نزدیکش باشم نتونه بااون زن باشه که شوهروبچم داشت کسی که نامزدیم باهاش بهم خوردبافامیلمون ازدواج کردوازم انتقام گرفت ابروموبرددرصورتی من به اون پیام ندادم اون میدادومن جوابش نمیدادم فقط یه بارگفتم پشیمونم که زنش نشدم اونم سراین بودکه شوهرم وخونوادش اذیتم میکردن وهمونم کردسندوابروموبردجلوخونواده شوهرم وفامیل بردامابخدامن ازبعدازدواجم باهاش نبودم.دعواهای ماهم بخاطرخونواده شوهرم واذیتاشون هم دوس دخترشوهرم شدت داشت ومن همیشه بدنم کبودبودودخترخالم بدنمودیدگریه کردازشدت زخم وکبودی بدنم امانشون کسی نمیدادم اونم وقتی لباس عوض کردم دیدم پسرای فامیل به خونوادم گفته بودن شوهرم چقدکثیفه 😭😭😭امامیگن توادامه بده همه اینجورین بچه اولم سرکتکاش ازدست دادم دومی هم سراذیتم کردوکتک وحرص خوردن بااون هرزه رابطه داره ازدست دادم نه پول توجیبی نه چیزی زندونیم توخونه شاپرک جون توکانال درج کن برام دعاکنن بالاخره منم خوشبخت بشم 😭😭😭 من حتی قبل ازدواج کنم ناراحتی اعصاب گرفتم وهرشب هرشب بخاطرعذاب های دوران کودکیم مجبوربه وصل سرم بودم واز۶۵کیلوشدم ۵۰ کیلو دیگ کشش ندارم بریدم کم آوردم بعضی اوقات قصددارم خودکشی کنم هنوزم کابوس اون دوران کودکیم وتوخواب میبینم
شاپرک جون من بدنبودم فقط اطرافیانم کاری کردن اون کاروکنم من یه دخترمذهبی بودم اماازترس تنهاشدن اینکاروکردم دیگ ازطعنه وایناخسته بودم طعنه مادرم زن داداشام خواهرم توروخدادرج کن تامادراببینن اینجوربابچشون نکنن الان من بدبخت نه پول توجیبی نه لباس نه هیچ چی بدبخت بدبختم نمیدونم میگن خداآدموامتحان میکنه ولی نه دیگ اینهمه سال
@harimezendgi👩❤️👨🦋
گوشیم
وروسایلنت گذاشتم دیدم پسره قربون صدقم میره خوشحال شدم گفتم خدایابالاخره جواب دعاهای منم دادی هرلحظه توعروسی گوشیموچک میکردم وخوشحال بودم اومدم خونه ویادحرف معلمم افتادم که گفت اگ کسی گفت دوست دارم بگوخونوادم هستم اونم خونمون بیاخاستگاری چون میگفت براگول زدن ماهاادای دوس داشتن درمیارن منم جواب پسره رودادم واونم گفت عزیزم الان مادرم مرده خودتم خبرداری وماهم فامیل دورهستیم پس تاسال مادرم صبرکن تامیام خاستگاری گفتم بگوبه قرآن گفت به قرآن گفتم بگوبه روح مادرم گفت به روح مادرم منم خیالم راحت شدوفقط گفت تاسال باهم حرف بزنیم گاهی که من تحمل دوریتوندارم خیلی وقته منتظرتم شادشنگول خوابم بردکه خداجواب دعاهاموداده روزهاگذشت وگذشت تااینکه سال مادرش تموم شدومن اصرارمیکردم بیادخاستگاری ولی اون میگفت نه دیگ کارازکارگذشته بودمن عاشقش نبودم فقط یه وابستگی بوداینکه یه حامی دارم یکی که مواظبم باشه ودهن عروسامونوببنده نمیتونستم ازش جدابشم تااینکه بهم گفت باهاتم تاوقتی ازدواج نکردی بعداون هم باهاتم امابه عنوان دوس پسرت نه شوهرت منم گریه کردم که چرااونجوری کرده وقسماش یادش رفته امااون عین خیالش نبودوتهدیدم میکردکه باهاش برم بیرون امامن نرفتم وبزورردش میکردم تااینکه ومزاحمام خیلی زیادبودوهرباربهش میگفتم واونم زنگ میزدوبه قول خودش بهشون فوش میدادتونگوخودش ودوستاش بودن وعشقی درکارنبوده یه روزشمارمومیده دوستش واونم یکم ازبقیه وجدانش بهتربودبهم پیام دادودوس پسرم هم میگفت کارمن نیست ومنم دعواکردم باهاش دست ازسرم بردارامااون میگفت زندگیتونابودمیکنم باهام نباشی اون پسره کاری کرداون وحشی ازم دوربشه وازم درخواست ازدواج کردواومدخاستگاری خونواده خوبی بودن اماگذشتش بدبودوپولی نداشت ولی بازهم من عاشقش نبودم فقط وابسته بودم خونوادم جواب مثبت دادن وقرارنامزدی گذاشتیم که دوس پسرم به داداشام گفته بودپسربدیه واونام تحقیق کردن درباره گذشتش وبهمش زدن دنیاروسرم خراب شدگفتم اگ زنش میشدم ازشردوس پسرم راحت میشدم ولی نشدتااینکه بازخاستگارخوبی اومدومن ردش کردم بخاطرعذاب وجدان که اون نجاتم داده نمیشه تنهاش بزارم وازدواج کنم وترس ازدوس پسرم بیادسمتم داشتم وبازهم خاستگاراومد واقوام نزدیک پاپیش گذاشت وزن اون شدم وبازخوشحال که سختی هام تموم شده وبراش گفتم اینحورکردم واونجوراونم اولش گفت نمیخوامت امابعدچون دوسم داشت اومدباهام ازدواج کردشادبودم وتوپوست خودم نمیگنجیدم که خداایندفعه مراددلموداده اماافسوس که خیالی بیش نبودوتوی عقدپسره که قراربودنامزدی کنیم پیام داددوس دخترداره شوهرم منم تلگرامشوچک کردم دیدم واقعاراست میگه یه زن توی یه شهردیگ دعوامون شداونم زودپاک کردپیاماروکه من توهم زدم هربارمیدیدم واون بهم میگفت دیوونه ای بازنه سکس چت میکردورفت شهرشون همونطورتوی پیام هابودسکس چت میکردن ورفت نمیدونم هرکارکردواومدومنم گفتم نمیخوام زنش بشم چون دوسم نداره اماخونوادم زدن تودهنم که بشین زندگیتوبکن هارشدی خوشی زده زیردلت اماپسرای فامیل میدونستن شوهرم آدم بدیه تااینکه بزورمن عروسی کردیم نزدیکش باشم نتونه بااون زن باشه که شوهروبچم داشت کسی که نامزدیم باهاش بهم خوردبافامیلمون ازدواج کردوازم انتقام گرفت ابروموبرددرصورتی من به اون پیام ندادم اون میدادومن جوابش نمیدادم فقط یه بارگفتم پشیمونم که زنش نشدم اونم سراین بودکه شوهرم وخونوادش اذیتم میکردن وهمونم کردسندوابروموبردجلوخونواده شوهرم وفامیل بردامابخدامن ازبعدازدواجم باهاش نبودم.دعواهای ماهم بخاطرخونواده شوهرم واذیتاشون هم دوس دخترشوهرم شدت داشت ومن همیشه بدنم کبودبودودخترخالم بدنمودیدگریه کردازشدت زخم وکبودی بدنم امانشون کسی نمیدادم اونم وقتی لباس عوض کردم دیدم پسرای فامیل به خونوادم گفته بودن شوهرم چقدکثیفه 😭😭😭امامیگن توادامه بده همه اینجورین بچه اولم سرکتکاش ازدست دادم دومی هم سراذیتم کردوکتک وحرص خوردن بااون هرزه رابطه داره ازدست دادم نه پول توجیبی نه چیزی زندونیم توخونه شاپرک جون توکانال درج کن برام دعاکنن بالاخره منم خوشبخت بشم 😭😭😭 من حتی قبل ازدواج کنم ناراحتی اعصاب گرفتم وهرشب هرشب بخاطرعذاب های دوران کودکیم مجبوربه وصل سرم بودم واز۶۵کیلوشدم ۵۰ کیلو دیگ کشش ندارم بریدم کم آوردم بعضی اوقات قصددارم خودکشی کنم هنوزم کابوس اون دوران کودکیم وتوخواب میبینم
شاپرک جون من بدنبودم فقط اطرافیانم کاری کردن اون کاروکنم من یه دخترمذهبی بودم اماازترس تنهاشدن اینکاروکردم دیگ ازطعنه وایناخسته بودم طعنه مادرم زن داداشام خواهرم توروخدادرج کن تامادراببینن اینجوربابچشون نکنن الان من بدبخت نه پول توجیبی نه لباس نه هیچ چی بدبخت بدبختم نمیدونم میگن خداآدموامتحان میکنه ولی نه دیگ اینهمه سال
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ادامه
#خواستگاری
این نکته رو دقت کنید.
اگه به هر دلیلی همون اول از ظاهر طرف خوشتون نیومد، بازم یه چند سوالی ازش بپرسید و جواب بدید بعد برید.
نکنه طرف دلش بشکنه ازتون. اگه مثلا آقا پسر با اشاره چشم و ابرو یه جوری که طرف بفهمه به خانوادهش بگه پاشین بریم خوشم نیومد! مطمئن باشید طرف بفهمه دلش میشکنه و این تو زندگیتون تاثیر میذاره.
برای دختر خانمها هم همینطور. با حرف زدن چیزی ازتون کم نمیشه که. فوقش چند تا سوال جواب میکنین و وقتی تماس گرفتن میگین شرایط جور نبوده.
خیلی مواظب دل آدما باشید.
بعد از چهره شخص نوبت میرسه به:
سرووضع و نوع پوشش،
طرز راه رفتنش،
مدل خوردنش،
مدل خندیدنش،
خجالتی یا شروشور بودنش،
وقار یا سبکی؟
در صحبت با شما اضطراب داره یا نداره؟
تو چشماتون از اول تا آخر زل میزنه یا حجب و حیا داره؟
رفتارش با پدر و مادرش توی جمع
اگه دیدید این موارد با ملاکهای اصلیتون در تضاد بود و اصلا نمیتونستید باهاش کنار بیاید، به جلسه بعد نمیکشه دیگه.
مثلا میخاین دونفره تو یه اتاق دیگه صحبت کنید، دقت کنین طرف مقابل بهتون تعارف میکنه شما اول برید یا همون اول خودش میره میشینه؟
حالا شاید طرف هول بشه و اینجا اون رفتار همیشگیش رو نداشته باشه. نهایتش اینه که در ملاقاتهای بعدی باز رفتارش رو زیرنظر میگیرید. بالاخره متوجه میشید رفتار اصلیش چیه.
اما در کل ببینید احترام رو در رفتار این شخص حس میکنید یا نه؟
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خواستگاری
این نکته رو دقت کنید.
اگه به هر دلیلی همون اول از ظاهر طرف خوشتون نیومد، بازم یه چند سوالی ازش بپرسید و جواب بدید بعد برید.
نکنه طرف دلش بشکنه ازتون. اگه مثلا آقا پسر با اشاره چشم و ابرو یه جوری که طرف بفهمه به خانوادهش بگه پاشین بریم خوشم نیومد! مطمئن باشید طرف بفهمه دلش میشکنه و این تو زندگیتون تاثیر میذاره.
برای دختر خانمها هم همینطور. با حرف زدن چیزی ازتون کم نمیشه که. فوقش چند تا سوال جواب میکنین و وقتی تماس گرفتن میگین شرایط جور نبوده.
خیلی مواظب دل آدما باشید.
بعد از چهره شخص نوبت میرسه به:
سرووضع و نوع پوشش،
طرز راه رفتنش،
مدل خوردنش،
مدل خندیدنش،
خجالتی یا شروشور بودنش،
وقار یا سبکی؟
در صحبت با شما اضطراب داره یا نداره؟
تو چشماتون از اول تا آخر زل میزنه یا حجب و حیا داره؟
رفتارش با پدر و مادرش توی جمع
اگه دیدید این موارد با ملاکهای اصلیتون در تضاد بود و اصلا نمیتونستید باهاش کنار بیاید، به جلسه بعد نمیکشه دیگه.
مثلا میخاین دونفره تو یه اتاق دیگه صحبت کنید، دقت کنین طرف مقابل بهتون تعارف میکنه شما اول برید یا همون اول خودش میره میشینه؟
حالا شاید طرف هول بشه و اینجا اون رفتار همیشگیش رو نداشته باشه. نهایتش اینه که در ملاقاتهای بعدی باز رفتارش رو زیرنظر میگیرید. بالاخره متوجه میشید رفتار اصلیش چیه.
اما در کل ببینید احترام رو در رفتار این شخص حس میکنید یا نه؟
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ادامه
#خواستگاری
به عنوان اولین سوال ازش بخواید خودش رو معرفی کنه.
مثل: اسم و فامیلش، سنش، میزان تحصیلات، فرزند چندم خانوادهس.
کجا درس خونده؟
شغلش چیه؟
و ببینید در مقابل از شما هم پاسخ به همین سوالهارو میخواد یا نه؟
اگه چیزی نگفت خودتون معرفی کنید.
بعضیا ساکت میشینن تا فقط ازشون سوال پرسیده بشه.
و این نه برای آقا نه برای خانم خوشایند نیست.
پس سعی کنین از اول تا آخر فقط پاسخدهنده یا سوالپرسنده مطلق نباشین.
ببینید سوالی آماده کرده یا فقط منتظر شماست ببینه چی میخواین بگین؟
اینکه آمادگی داشته باشه از شما سوال بپرسه، نشون دهنده اینه که موضوع خاستگاری و ازدواج براش اهمیت داره.
تو جلسه اول سعی کنین بیشتر شنونده باشید.
یه سوال کلی بپرسین و بذارین اون پاسخ بده. مثلا:
معیارهای شما برای انتخاب همسر آیندهتون چیه؟
همین کافیه که شخص مدتی رو به صحبت بگذرونه. و شما بیشتر مشغول بررسی جواب، لحن صحبت و... باشید.
تو جلسه اول از جزییات شخصیتیتون نگید. جلسه اول مخصوص کلیاته.
شاید به هر دلیلی همون جلسه اول بهم خورد، قرار نیس همون اول سیر تا پیاز زندگیتون رو تعریف کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خواستگاری
به عنوان اولین سوال ازش بخواید خودش رو معرفی کنه.
مثل: اسم و فامیلش، سنش، میزان تحصیلات، فرزند چندم خانوادهس.
کجا درس خونده؟
شغلش چیه؟
و ببینید در مقابل از شما هم پاسخ به همین سوالهارو میخواد یا نه؟
اگه چیزی نگفت خودتون معرفی کنید.
بعضیا ساکت میشینن تا فقط ازشون سوال پرسیده بشه.
و این نه برای آقا نه برای خانم خوشایند نیست.
پس سعی کنین از اول تا آخر فقط پاسخدهنده یا سوالپرسنده مطلق نباشین.
ببینید سوالی آماده کرده یا فقط منتظر شماست ببینه چی میخواین بگین؟
اینکه آمادگی داشته باشه از شما سوال بپرسه، نشون دهنده اینه که موضوع خاستگاری و ازدواج براش اهمیت داره.
تو جلسه اول سعی کنین بیشتر شنونده باشید.
یه سوال کلی بپرسین و بذارین اون پاسخ بده. مثلا:
معیارهای شما برای انتخاب همسر آیندهتون چیه؟
همین کافیه که شخص مدتی رو به صحبت بگذرونه. و شما بیشتر مشغول بررسی جواب، لحن صحبت و... باشید.
تو جلسه اول از جزییات شخصیتیتون نگید. جلسه اول مخصوص کلیاته.
شاید به هر دلیلی همون جلسه اول بهم خورد، قرار نیس همون اول سیر تا پیاز زندگیتون رو تعریف کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
🔵 #خانوما حتی اگر همسرتون اهل رمانتیک بازی و کارهای #عاشقانه نیست و از این جور کارها انجام نمیده و یا بدتر، وقتی شما انجام میدین تو #ذوقتون میزنه و یا توجهش بهتون کمه
💯برای #پایدار موندن زندگیتون هم شده شما انجام کارهای رمانتیک رو نه تنها
متوقف نکنین، بلکه با #قدرتی_بیشتر از قبل ادامه بدین…
🔵این مطلب رو #جدی بگیرین
حتی اگر همسرتون اهلش نیست شما همچنان به کارهای گرما بخش و انرژی ده و رمانتیک #ادامه بدین
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔵 #خانوما حتی اگر همسرتون اهل رمانتیک بازی و کارهای #عاشقانه نیست و از این جور کارها انجام نمیده و یا بدتر، وقتی شما انجام میدین تو #ذوقتون میزنه و یا توجهش بهتون کمه
💯برای #پایدار موندن زندگیتون هم شده شما انجام کارهای رمانتیک رو نه تنها
متوقف نکنین، بلکه با #قدرتی_بیشتر از قبل ادامه بدین…
🔵این مطلب رو #جدی بگیرین
حتی اگر همسرتون اهلش نیست شما همچنان به کارهای گرما بخش و انرژی ده و رمانتیک #ادامه بدین
@harimezendgi👩❤️👨🦋
همسرانه حریم زندگی💑
#پارت_542 انگار فقط به رضایت دادن آینه راضی نبودم که چرخیدم سمت ارسلان و با اشاره به لباسهای تنم پرسیدم: -خوبن !؟ سر تکون داد و گفت: -آره خوبی! بیا بریم پایین... اون رفت سمت در ولی من اول کیفمو زیرو کردم تا ادکلنمو پیدا کنم..خوش بو بودن اصل مهمیه و باید…
#ادامه پارت بالا👌👌❌❌
محمود شوهر مریم که مدام بحثش سر سیاست و ترامپ و روحانی و ظریف و اینجور حرفها بود اومد سمت جمع...یه موز برداشت و با اشاره به ارسلان که داشت با خواهرزاده هاش فوتبال بازی میکرد ،گفت:
-شانار خانم چجوری این هیولا رو تحمل میکنی!؟
وقتی اینو گفت خندیدم .خداروشکر..پس بالاخره یه نفر فهمید ارسلان هیولاست ... نگاهش کردمو جواب دادم:به سختی!..
شکیل خانم رو کرد سمت دامادشو گفت:
-محمود!؟؟ دور از جون پسرم...ماشا ارسلانم نمونه نداره .
..
مریم گفت:
-ارسلان کوچکتر از همه بود اما بزن بهادر بود....یه جورایی همیشه مارو اسکرت میکرد...هیچکس جرات نداشت بهمون بگه بالا چشممون ابروئہ...مامان یادته!؟؟شکیل خانم جواب داد:
-آره...اسکرت خواهراش بود همیشه!
گلچهره گفت:
-ولی زورگو هم بود خدایی....
اینبار آسیه بود که گفت:
-نه اصلا...نه زورگو بود نه بداخلاق....آروم بود و باهوش و بزن بهادر.....
خب...انگار بحث راجب ارسلان داشت به جاهای خوب می رسید...
دلم میخواست چیزای زیادی راجبش بدونم....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
محمود شوهر مریم که مدام بحثش سر سیاست و ترامپ و روحانی و ظریف و اینجور حرفها بود اومد سمت جمع...یه موز برداشت و با اشاره به ارسلان که داشت با خواهرزاده هاش فوتبال بازی میکرد ،گفت:
-شانار خانم چجوری این هیولا رو تحمل میکنی!؟
وقتی اینو گفت خندیدم .خداروشکر..پس بالاخره یه نفر فهمید ارسلان هیولاست ... نگاهش کردمو جواب دادم:به سختی!..
شکیل خانم رو کرد سمت دامادشو گفت:
-محمود!؟؟ دور از جون پسرم...ماشا ارسلانم نمونه نداره .
..
مریم گفت:
-ارسلان کوچکتر از همه بود اما بزن بهادر بود....یه جورایی همیشه مارو اسکرت میکرد...هیچکس جرات نداشت بهمون بگه بالا چشممون ابروئہ...مامان یادته!؟؟شکیل خانم جواب داد:
-آره...اسکرت خواهراش بود همیشه!
گلچهره گفت:
-ولی زورگو هم بود خدایی....
اینبار آسیه بود که گفت:
-نه اصلا...نه زورگو بود نه بداخلاق....آروم بود و باهوش و بزن بهادر.....
خب...انگار بحث راجب ارسلان داشت به جاهای خوب می رسید...
دلم میخواست چیزای زیادی راجبش بدونم....
@harimezendgi👩❤️👨🦋