قاصدک !
شعر مرا از بر کن
برو آن گوشه ی باغ
سمت آن نرگس مست
و بخوان در گوشش
و بگو باور کن
یک نفر یاد تو را
دمی از دل نبرد
#سهراب_سپهری
#N
شعر مرا از بر کن
برو آن گوشه ی باغ
سمت آن نرگس مست
و بخوان در گوشش
و بگو باور کن
یک نفر یاد تو را
دمی از دل نبرد
#سهراب_سپهری
#N
.
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است
در دلم چیزی هست
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم که
دلم میخواهد بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه ...
#سهراب_سپهری
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است
در دلم چیزی هست
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم که
دلم میخواهد بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه ...
#سهراب_سپهری
.
شعری زیبا از زنده یاد #سهراب_سپهری
زندگی ذره كاهیست كه كوهش كردیم
زندگی نام نکویی ست كه خارش كردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به كسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی كرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا كوچه و پس كوچه
و اندازه ی یك عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟
شعری زیبا از زنده یاد #سهراب_سپهری
زندگی ذره كاهیست كه كوهش كردیم
زندگی نام نکویی ست كه خارش كردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به كسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی كرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا كوچه و پس كوچه
و اندازه ی یك عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟
.
از هجوم روشنایی شیشه های در تکان می خورد
صبح شد، آفتاب آمد
چای را خوردیم روی سبزه زار میز
ساعت نه ابر آمد، نرده ها تر شد
لحظه های کوچک من زیر لادن ها نهان بودند
یک عروسک پشت باران بود
ابرها رفتند
یک هوای صاف، یک گنجشک، یک پرواز ...
#سهراب_سپهری
.
از هجوم روشنایی شیشه های در تکان می خورد
صبح شد، آفتاب آمد
چای را خوردیم روی سبزه زار میز
ساعت نه ابر آمد، نرده ها تر شد
لحظه های کوچک من زیر لادن ها نهان بودند
یک عروسک پشت باران بود
ابرها رفتند
یک هوای صاف، یک گنجشک، یک پرواز ...
#سهراب_سپهری
.