ديد‌بان آزار
1.79K subscribers
1.49K photos
294 videos
38 files
1.35K links
آزار جنسی تجربه‌ای است که ما را به یکدیگر پیوند می‌دهد. در دیده‌بان آزار برای ایجاد حساسیت در جامعه نسبت به آن قدم برمی‌داریم.

ادمین: @ContactHarasswatch

سایت: www.harasswatch.com

اینستاگرام: Instagram.com/harasswatch

ایمیل: info@harasswatch.com
Download Telegram
ديد‌بان آزار
Photo
🔹نازیلا معروفیان در بند زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده است.

#نازیلا_معروفیان، خبرنگار اهل سقز، روز هشتم‌ شهریور برای چهارمین‌بار در طی یک سال اخیر بازداشت شد. این بازداشت پس از حمایت او از #مهدی_یراحی و انتشار تصویری از #کوثر_افتخاری از آسیب‌دیدگان چشمی خیزش ژینا رخ داد، درحالیکه تنها چند روز از آزادی او به قید وثیقه می‌گذشت.

اولین بازداشت نازیلا در تاریخ ۸ آبان سال گذشته و به‌دلیل انتشار مصاحبه‌ای با پدر #ژینا_امینی صورت گرفته بود. بازداشت‌ بعدی به‌دلیل توییت‌های اعتراضی و انتشار عکس بی‌حجاب در فضای عمومی رخ داد که بابت این پرونده به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی افشاری به یک سال حبس تعزیری و پرداخت ۱۵ میلیون تومان جریمه نقدی محکوم شده است.

گفته می‌شود بازداشت اخیر او با ضرب‌وشتم و خشونت شدید همراه بوده است. بر اساس گزارش‌ها، جراحات او به حدی بوده که او روز پنج‌شنبه برای چند ساعت از زندان اوین به بیمارستانی در تهران منتقل و مجددا به بند زنان بازگردانده شد.

او از روز جمعه ۱۰ شهریور دست به اعتصاب غذا زده و در نامه‌ای به مسئولین زندان، خواسته‌هایش را آزادی بی‌قید و شرط خود و مجازات مامورانی اعلام کرده که در زمان بازداشت او را مورد ضرب‌و‌شتم قرار دادند.

#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
ديد‌بان آزار
Photo
#فرزانه_برزه‌کار مادر #عرفان_رضایی از کشته‌شدگان خیزش ژینا، در مراسم خاکسپاری #جواد_روحی با ضرب‌وشتم و خشونت شدید توسط ماموران امنیتی بازداشت شده است. مادری دادخواه برای هم‌دردی با مادر داغداری دیگر به سراغ او می‌رود و بازداشت می‌شود تا در آستانه سالگرد #ژینا_امینی پیوندهای میان خانواده‌های داغدار پرهزینه و گسسته شود، تا بز‌رگداشت و یادآوری عزیزان کشته‌شده غیرممکن شود.

در هفته‌های اخیر، فشار و هجوم بر این خانواده‌ها شدیدتر از همیشه ادامه پیدا کرده است. #مهسا_بصیر_توانا خواهر مهران بصیر توانا، #ماشالله_کرمی پدر #محمدمهدی_کرمی، وحید کیا، پدر، معصومه آذری، مادر، هلیا کیا، خواهر و امیرکیا، همسر #حنانه_کیا، #احمد_حسن‌زاده و #سولماز_حسن‌زاده، پدر و خواهر #محمد_حسن‌زاده از جان‌باختگان خیزش ژینا در بوکان و صفا عائلی دایی #ژینا_امینی از جمله دادخواهان بازداشت‌شده‌ هستند. عده‌ای دیگر نیز مانند #لیلی_مهدوی مادر #سیاوش_محمودی به نهادهای امنیتی احضار شده‌اند.

از بیانیه جمعی از فرزندان اعدام‌شدگان دهه ۶۰ به تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲: «به‌یاد‌آوردن مبارزه است و از یاد‌نبردن، مقامت. ما در کنار هم ایستاده‌ایم. با سرنوشتی به‌هم‌رشته‌شده، تا روز دادخواهی، تا بهار.»

#مادران_دادخواه
#مادران_داغدار
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
ديد‌بان آزار
Photo
🔹روایتی از آزار‌های خیابانی

این متن را بنا بر تجربه شخصی می‌نویسم و هدفم به اشتراک‌گذاشتن این تجربه با زنان دیگر و نظرسنجی است. مدتی است که در فضای عمومی به‌طرز شدیدی با افزایش آزار‌واذیت‌های خیابانی مواجه می‌شوم: متلک‌های جنسی، توقف با ماشین، و ... . چند روز پیش مردی جوان به ما نزدیک شد و تقریبا توی صورتمان عربده کشید. آنقدر این مزاحمت‌ها برایم زیاد شده که با خودم فکر کردم نکند سازماندهی‌شده باشد چون بعید است کار مردم باشد. به همین دلیل گفتم تجربه‌ام را برای دیدبان آزار بنویسم تا اگر بقیه هم چنین مواجهه‌ای داشته‌اند به‌طور جمعی دراین‌باره هم‌اندیشی کنیم. در طی قیام ژینا و روزهای پس از آن، زنان بی‌حجاب در خیابان‌ها همدلی عمومی بی‌سابقه‌ای را از سوی مردم شاهد بودند و دست‌کم برای من مزاحمت‌های خیابانی خیلی کم شده بود. اما تجربه روزهای اخیر نگرانم کرده که این آزارهای پیاپی پروژه‌ای باشد برای ایجاد دلسردی و ترس و از جنس آنچه که در اصفهان رخ داده بود.

به‌خوبی می‌دانم که ظاهر نباید ملاک باشد و نیست و اشاره به آن بار آزار را بر فرد آزاردیده می‌گذارد، اما حرفم این است که حتی به این موضوع هم فکر کردم و دیدم پوشش و ظاهر من هم هیچ‌گونه تغییری نکرده است. حتی دختری نوجوان کنار من راه می‌رود که دیگران فکر می‌کنند فرزند من است و باز هم تاثیری ندارد. چند روز قبل نزدیک بود جفتمان را دستمالی کنند. برای من این میزان از آزار و مزاحمت بی‌سابقه است. همیشه وقتی روسری نداشتم، از مردم لبخند و تشویق و تمجید و علامت پیروزی می‌دیدم و باریکلا، ایوالله، شیرزن و دمت گرم‌ می‌شنیدم اما این روزها بوضوح توهین و مزاحمت بیشتر شده و با ایجاد ترس و دلهره مدام همراه است. تقریبا هرروز در خیابان یک مشاجره دارم. فکر کردم جا دارد این نگرانی را با شما در میان بگذارم و از تجربه زنان دیگری که بدون روسری در شهر تردد می‌کنند باخبر شویم. شاید هم کاملا اتفاقی است. اما نه فقط نسبت به آزارواذیت‌ها و سرکوب گشت ارشاد، بلکه باید نسبت به این آزار‌ها هم باید حساس‌تر باشیم و بیشتر از گذشته هوای همدیگر را در خیابان داشته باشیم. همینطور که از تلاش دارند ما را از خدمات عمومی محروم کنند به‌شیوه‌های مختلفی می‌خواهند فضای عمومی را هم از ما بگیرند.

می‌خواهم از خواهران عزیزم بپرسم که آیا شما هم تجربه مشابه داشته‌اید در این روزها؟ آیا احساس ناامنی باعث شده که بیشتر از تاکسی‌های اینترنتی یا ماشین شخصی استفاده کنید؟ امیدوارم این پیام موجب گسترش ترس نشود. به امید آزادی.

#ژینا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
🔹متن ارسالی به دیدبان از سوی جمعی از فعالان دانشجویی

🔹بدن، ساحتی برای مقاومت

ما درختان حیاطِ باغ سبزی بودیم؛ میوه‌هایمان را نرسیده چیدند. بالای سرمان سقفی از سیمان کشیدند، چاه‌مان را خشکاندند، ماهی‌ها را از حوض‌مان تاراندند و تن‌مان را به اسارت آلودند. تقویم ورق خورد و جهان چرخید تا یک صبح که شکوفه‌ سپیدی زیر ضربات باتون سیاهِ سپاه جان داد. تیر انداختند، سپر انداختند، آتش افروختند اما فریاد‌های بلندِ «نه» در باغ‌مان طنین‌انداز شد.

پاییز، زمستان، بهار و تابستان سپری شد و حالا به روزِ جاودانی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم؛ سالروزِ خیزش زن، زندگی، آزادی. امروز از آینده خیزش نخواهیم پرسید؛ بلکه به امری نو فکر خواهیم کرد؛ خلق یک پرواز یا گریز. به قولِ اسپینوزا: «اگر ما سرِ ستمگر بدن جامعه را ببریم، به کالبدی بی‌شکل سپرده خواهیم شد. باید بدن اجتماعی جدید بسازیم.» اما چگونه؟ برای ساختن امری نو به چه چیزی نیاز داریم؟ مقاومت؟ شورش؟

شاید قابل‌اتکا‌ترین ابزار برای رسیدن به هدفمان، یعنی ساختن امرِ نو مقاومت باشد. مقاومت در قلمرو زیستی سیاسی، تخیل آفرینشگر را در گستره‌ جدید امکان‌ها شالوده‌بندی می‌کند. چالش پیش روی ما در این نقطه این خواهد بود که دریابیم چگونه مقاومت و شورش می‌تواند در این قلمرو پیچیده سربرآورد. مقاومت دیگر یک امر حاشیه‌ای نیست، بلکه امری مشترک است. این امر مشترک به ما تعلق ندارد؛ ما آن را تولید نکرده‌ایم. امر مشترک شالوده ما است. درحالی که پروژه ایدئولوژیک به‌بند‌کشیدن بدن‌ها خواستار تداوم نظم پیشین است، بدن‌های ما با قدرت فکری و مشارکتی، توانمند و فربه شده‌اند. بدن‌های مقاوم ما از نو متولد شده‌اند، از چشم‌انداز جسمانیت آن‌ها ترسی نداشته باشیم.

به یاد داشته باشیم یکی از وظایف هر جنبش اجتماعی و سیاسی این است که به تکنیک‌های نوین جان دهد تا لب به سخن بگشایند یا به عبارت دیگر سخن را به دست بگیرند. این به‌دست‌گرفتن سخن چیزی است فراتر از آزادی بیان. بگذاریم بدن‌ها، کلمات، حرکات و منطق‌های اجتماعی جدید از انزوا بگریزند، با هم مواجه شوند و اجتماعی جدید را برسازند. اجازه دهیم رشته سخن در بستری جدید قدرت خود را نمایان کند. اجازه دهیم تقاوت‌های تأسیس‌کننده از تکرار خط همسان جلوگیری کنند. جستن از زمان‌ها و مکان‌ها فرصتی خواهد بود برای انقلابی‌شدن.
فراموش نکنیم «اگر بدن‌ها آماج قدرت هستند، پس این بدن ساحت مقاومت است.»

#زن_زندگی_آزادی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
۲۵ شهریور در مقابل بیمارستان کسری

زنان عصبانی با مشت گره‌کرده سربالایی میدان آرژانتین را نفس‌نفس بالا می‌آمدند. بدون روسری و بدون ترس. توی صورت نیروهای ضدشورش، بریده‌بریده و با صدای دورگه فریاد می‌زدند: «شما یکی از ما را کشتید.» خشم آن روز زنان خیابان الوند را چگونه و با کدام کلمات می‌شود توصیف کرد و کم نیاورد؟ قد‌وقامت زبان برای مرور آن لحظات چقدر ناچیز است. یک سال قبل در بر آن زنان خشمگینی که بدون برنامه‌ریزی و فراخوان دور میدان آرژانتین جمع شده بودند چه گذشت؟
این چند پاراگراف تلاشی است برای توصیف چیزی که به وصف در نمی‌آید. آن روز جمعه شهریورماه مقابل بیمارستان کسری چه گذشت؟

درست در روزی که خبرنگار آمریکایی برای مصاحبه مقابل ابراهیم رییسی روسری سر کرده، تهران به خاطر همین روسری، شده انبار باروت. بعد از چندین دهه، حجاب اجباری مثل زخمی کهنه دوباره تن خیابان را ملتهب کرده است.

نیم ساعت از خبر مرگ ژینا گذشته. دو-سه نفری مقابل بیمارستان نشسته‌اند و به هم نگاه می‌کنند. با هم اسم رمز ژینا را می‌آورند و زیاد و زیادتر می‌شوند. چقدر مادران میانسال و سالمند بینشان است. آنها صاحب‌عزای مراسم خیابانی مهسا شده‌اند و دائم یک جمله از زبان همه‌شان تکرار می‌شود که «این (مهسا) می‌توانست دختر من باشد.» چه شجاعتی دارند. انگشت اشاره را می‌گیرند توی صورت گارد و می‌گویند: «شما دختر من را کشتید.» طوری شعار می‌دهند که رگ گردنشان باد می‌کند و صورتشان برافروخته می‌شود.

تعداد زنان به‌وضوح بیشتر است. خودشان خلاقیت را دست گرفته‌اند و برای فرار از پلیس مسیریابی و هدایت می‌کنند. امروز، روز سوگواری مهسا است. زنان درحالی مانند صاحب‌عزا اشک می‌ریختند که از سوی دیگر نیروهای زن مامور حجاب از همان خیابان بغل با یک ون از راه می‌رسند. همگی مرتب و گاه با کمی آرایش. لباس پلیس ندارند و مانتو و شلوار معمولی پوشیده‌اند. چند نفر پرسر‌وصدا ما را کشان‌کشان داخل ون می‌کنند. آنقدر گفتن «خانمم حجابت» لقلقه زبانشان شده که حتی موقع هل دادن و پس زدن ما به سمت پایین، روسری‌هایمان را هم می‌کشند سرمان. خیلی روز عجیبی نیست‌؟ ماموران حجاب ما را می‌زنند تا باور کنیم مهسا را نزده‌اند. لباس شخصی‌ها زیادتر از پلیس به نظر می‌آیند. از کجا می‌شود آنها را شناخت؟ اربعین است و همه‌شان مشکی پوشیده‌اند و اغلب مشغول فیلم‌برداری؛ یا از ما یا از پلاک ماشین‌ها. فرقشان با آدم‌های معمولی این است که وقتی می‌گوییم فیلم نگیر، هیچ اعتنایی به اعتراض و گاه حتی حمله ما ندارند.

روز یکشنبه خیابان‌ها ملتهب است. تعداد زنان بدون روسری چه زیاد شده. حتی بعضی‌ها دور گردنشان هم حجاب ندارند. این‌همان‌سازی بین خود و مهسا، رایج‌ترین جملات این روزهاست. همانطور که زمان بازداشت رشنو همه تکرار می‌کردند، حالا با مرگ مهسا هم مدام می‌گویند: «این دختر می‌توانست خود من باشد.»


#زن_زندگی_آزادی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
ویدئوی ارسالی به دیدبان آزار

حمایت سیلویا فدریچی از سروناز احمدی

سیلویا فدریچی، پژوهشگر و فعال فمینیست ایتالیایی در ویدئویی حمایت خود را از سروناز احمدی، فعال مدنی و مترجم کتاب «انقلاب در نقطه صفر» اعلام کرده است. او در این ویدئو خواستار آزادی سروناز و دیگر زندانیان سیاسی شده است و فعالان فمینیست را در دیگر نقاط دنیا به حمایت از زندانیان سیاسی در ایران فرا می‌خواند.

روز اول مهر، سروناز احمدی در زندان اوین دچار حمله عصبی پانیک شد و علی‌رغم درخپاست مکرر هم‌بندیانش تا دو ساعت از رسیدگی پزشکی محروم ماند و سپس به بهداری منتقل شد. او هفته گذشته در اعتراض به تبعید همسرش به زندان قزلحصار چند روز در اعتصاب غذا بود.

متن پیام:

بسیار دردناک است که باخبر شدم سروناز احمدی بازداشت شده و در زندان حکم سه سال و نیم حبس را می‌گذراند. او در اعتصاب غذاست چون همسرش را به همراه ۱۲ زندانی دیگر به زندانی دیگر انتقال داده‌اند. سروناز احمدی یک فمینیست پرتلاش است که با شجاعت و تعهد بسیار برای حقوق کارگران و کودکان فعالیت کرده است. و من پیوندی خاص با او دارم چون تعدادی از مقالات و کتاب‌هایی را که در این سال‌ها منتشر کرده‌ام، به زبان فارسی ترجمه کرده است. از مقامات ایرانی می‌خواهم که تمام افرادی را که برای اعتراض به کشته‌شدن مهسا (ژینا) امینی به خیابان آمدند و بازداشت شدند آزاد کنند. و هم‌چنین درخواست ویژه برای آزادی سروناز احمدی دارم، به‌خاطر زحماتش، برای ترجمه‌هایش و مهم‌تر از آن دسترس‌پذیر کردن تجربه و دانش زنان دیگر نقاط دنیا برای زنان ایرانی. چنین روح بخشنده‌ای نباید مجازات شود، بلکه باید ستایش و قدردانی شود. از طریق این ویدئو از زنان سراسر دنیا می‌خواهم که متحد شوند و آزادی سروناز احمدی و تمامی زنانی را که با شجاعت فراوان، زندگی خود را به خطر انداختند، به خیابان آمدند و برای عدالت اجتماعی مبارزه و ایستادگی کردند، مطالبه کنند. تعهد و عدالت‌خواهی این زنان باید به رسمیت شناخته شود و آنها باید فورا آزاد شوند.‌

#سروناز_احمدی
#سیلویا_فدریچی
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
نزدیک شو اگر چه نگاهت ممنوع است

زنجیره‌ اشاره چنان از هم پاشیده است
که حلقه‌های نگاه
در هم قرار نمی‌گیرد.
دنیا نشانه‌های ما را
در حول‌و‌حوش غفلت خود دیده است و چشم پوشیده است.

نزدیک شو اگر چه حضورت ممنوع است.

وقت صدای ترس
خاموش شد گلوی هوا
و ارتعاشی دوید در زبان
که حنجره به صفت‌هایش بدگمان شد.
تا اینکه یک شب از خم طاقی یک‌صدایت
لرزید و ریخت در ته ظلمت
و گنبد سکوت در معرق درد برآمد.

یک‌یک درآمدیم در هندسه انتظار
و هر کدام روی نیمکتی یا زیر طاقی
و گوشه میدانی خلوت کردیم:
سیمای تاب‌خورده که خاک را چون شیارهایش
آراسته است.

و خیره مانده است در نفرتی قدیمی
که عشق را همواره آواره خواسته است
تنها تو بودی انگار که حتی روی نیمکتی نمی‌بایست بنشینی
و درطراوت خاموشی و فراموشی بنگری.

نزدیک شو اگر چه قرارت ممنوع است

هیچ انتظاری نیست که رنگ دگر بپاشد
بر صفحه صبور
وقتی که ماهواره‌های طاق و نیمکت در خلٲ بگردد
و چهره‌ها تنها سیاه و سفید منعکس شود
و نیمی از تصویرها نیز هنوز
در نسخه‌های منفی باقی مانده باشد.

نوری معلق است در اشاره‌های ظلمانی
ورنه چگونه امشب نیز در این ساعت بلند
باید به روی این نیمکت بنشینم همچنان کنار این میدان
چشم انتظار شکی فسفرین
و برگ ترس‌خورده‌ شمشاد تنها در چشمم برق زند؟

نزدیک شو اگر چه تصویرت ممنوع است.

ساعت دوباره گردش بیتابش را آغاز کرده است
و نیمی از رخسار زمان
از لای چادر سیاهش پیداست.
از ضربه‌ای که هر ساعت نواخته می‌شود ترک برمی‌دارد خواب آب
و چهره‌ای پریشان موج در موج
می‌گردد و هوای خود را می‌جوید
در بازتاب گنگ سکه‌ای در آب انداخته است.

پا می‌کشند سایه‌های مضطرب
در هیبت مدور نارون‌ها
و باد لحظه به لحظه نشانه‌‌ها را می‌گرداند دور تا دور میدان
اینجا خزه به حلقه‌ شفافی چسبیده است
که روزی از انگشتی افتاده است
آنجا هنوز نوری قرمز ثابت مانده است
و روی صورت شب لک انداخته است

نزدیک شو اگرچه رویایت ممنوع است.

می‌بینی! این حقیقت ماست
نزدبک و دور واهمه در واهمه
و مثل این ماه ناگزیر که گردیده است
گرد جهان و باز همچنان درست همانجا که بوده مانده است
و هر شب انگار در غیابت باید خیره ماند همچون ماه
در حلقه‌ی عزایی که کم‌کم عادی شده است.

شعر از محمد مختاری

#آرمیتا_گراوند
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#ژینا_امینی
ديد‌بان آزار
Photo
برای مقاومت، برای رهایی، برای آرمیتا

نویسنده: ناشناس

آرمیتا گراوند در کماست. این جمله را یک بار سریع و یک بار با آهستگی تایپ می‌کنم. سعی می‌کنم از ریتم سریع اخبار فاصله بگیرم. اوضاع به سرعت برق و باد تغییر می‌کند و در تمام این لحظات  زن جوان مقاومی روی تخت بیمارستان است و هر لحظه ممکن است که از دست برود.

تن آرمیتا و نشانه‌‌های آسیب آن خود پاسخی است به تمام آن‌ها که مقاومت را تمام شده خواندند. بگذار هر چه می‌خواهند برای اثبات حقیقت داشتن یا نداشتن مقاومت آرمیتا دست به دامان ابزارهای نظارتی شوند. ما «برای نابودسازی خانه‌ ارباب» نیازی به «ابزارهای ارباب» نداریم. بی‌اعتباری روایت‌ جعلی و تقطیع‌شده‌ رسانه‌های جمهوری اسلامی و اثبات مقاومت آرمیتا برای ما که در آن‌ واگن‌ها نشسته‌ایم، ایستاده‌ایم و له شده‌ایم از راه رجوع به تجربیاتمان ممکن می‌شود.

برای لمس آن‌چه در آن واگن گذشته است کافی است روزهایی از زندگی‌مان را به یادآوریم که در فضایی عمومی، در خیابان، مترو یا هر جای دیگر، کسی ظاهر شده و برشانه‌مان کوفته که «حجابت افتاده» یا «حجابت شل است» و بعد، خشمگین از به رسمیت شناخته نشدن، خشمگین از مقاومت ما و بی‌قدرتی‌اش، دست به تهدید به «مامورها را صدا می‌کنم» و «فیلمت را می‌گیرم» زده و بعد خشمگین‌تر از تداوم مقاومتمان به تن‌مان حمله برده است.

ما به خوبی می‌دانیم که انکار تذکرهای آتش‌ به اختیاران، حجاب‌بانان و پلیس‌های «اخلاق» چه کار پرخطری است و از این روست که ژینا و آرمیتا را مقاوم و مبارز می‌دانیم. ما به خوبی می‌دانیم که «نه» گفتن به پلیس‌ها و ایستادگی دربرابر آن‌ها که مرگ ژینا را «حق» و «ناگزیر» می‌خوانند ایستادگی دربرابر چه خشونت پیش‌بینی‌ناپذیری است و چه عواقب مرگباری به دنبال دارد.

تن ژینا حالا در خاک است و تن آرمیتا روی تخت بیمارستان و در وضعیتی بحرانی. در این میان، مقاومت زنده و جاری است، روزمره‌ و نامیراست و پرخطر و انکارنشدنی. ما در زمانه‌ آشوب اطلاعات، در گرداب سرمایه‌داری ذهنی و پراکندگی توجه‌ها، دست از یاد‌کردن و زنده‌نگه‌داشتن مقاومت سرزنده‌ زنان نمی‌کشیم. دست‌های ما به دست‌های دوستان و خانواده‌ آرمیتا گره می‌خورد و آن‌چه آن‌ها را به سکوت مجبور می‌کند ما را به فریاد وا‌می‌دارد.

طرح: روشنک روزبهانی

#آرمیتا_گراوند
#ژینا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مهسا_امینی