هفت‌برکه گراش -گریشنا
2.7K subscribers
15.9K photos
1.36K videos
167 files
18.8K links
🔻هفت‌برکه : خبر و فرهنگ در گراش
‌‌‌
محصولی از موسسه فرهنگی هنری هفت برکه گراش

🔖 سایت: 7Berkeh.ir
🔖 نظرات شما: T.me/Gerash7
🔖 سردبیر: @MasoudGhafoori
🔖 سفارش آگهی: @Gerash
🔖 ارسال عکس: @Gerishna
Download Telegram
هفت‌برکه گراش -گریشنا
💧 آبرسانی در گراش قدیم ▫️عکس احتمالا مربوط به اواخر دهه چهل خورشیدی است. ▫️اگر افراد حاضر در عکس را می‌شناسید لطفا پیام بدهید. 📷 عبدالله ثابت #کدیم 💠 @Gerishna
#جمعه_خاطره_ها

💧یک گاری بود و چهارتا قمقمه بیس لیتری، اونایی که زورشون بیشتر بود یه بیس لیتری هم جلو چهارتا قمقمه‌ها می‌ذاشتن که سنگینی بار بیفته رو تایر گاری و راه می‌افتادن سمت برکه‌ها.

دو نفر، سه نفر و گاهی تا پنج نفر با هم می‌رفتن واسه آب آوردن از برکه. تو دسته گاری‌ها همیشه یه قوطی جای روغن پنج کیلویی لادن بود که پنج شش متر بند ابریشمی بهش وصل بود و یه دونه کم (قیف) که سرش پارچه نازک چادری کشیده بودن واسه صاف کردن آب پر از کرم و زالو برکه‌ها...!

هفته‌ای دو بار تا سه بار همین برنامه بود و انگار خودشون هم منتظر بودن زودتر موعد آب آوردن برسه و باز شروع کنن به تعریف و غیبت و جوک و شوخی کردن با هم...

این‌ها چیزایی بود که ما پسر بچه‌ها به عنوان همراه اون جمعیت می‌دیدیم و یادمونه؛ اما این که خودشون چه خاطراتی از اون زمان دارن خدا داند.

آخه آب آوردن از برکه‌ها معمولا می‌افتاد گردن مادر خانواده یا دختر بزرگتر خونه.
اما اون چیزایی که بیشتر یادمون مونده التماسای ما به اونا واسه خوردن چنتا جرعه آب تو قوطی بود که چون با پارچه صافش نکرده بودن معمولا با کلی نق نق و تَشَر موافقت می‌کردن، اونم اگر از ترس دادا ملاکو جرات می‌کردیم نزدیک‌شون بشیم!

این وضع آب آشامیدنی‌مون بود؛ واسه رُخت و ریز خونه معمولا آب رو از چاه تو خونه با دینام می‌کشیدیم که خودش قصه مفصلی داره..!

گذشت تا این که آب لوله کشی اومد، بعد آب شیرین لوله‌کشی اومد، بعد مدتی که کیفیت آب اومد پایین، آب شیرین کن زدن و آب رو با تانکر می‌آوردن دم خونه و مردم با خیال راحت بی‌دردسر آب شیرین می‌خریدن و ذخیره می‌کردن.

حالا بعد همه این پیشرفت‌ها؛ هنوزم وقتی آب لوله کشی قطع می‌شه، بعد کلی فحش دادن به فلانی و فلانی... زنگ می‌زنن تانکر براشون آب رو از همون برکه‌هایی بیاره که خیلی وقته دیگه حتی کسی اسم‌هاشون رو هم یادشون نیس!

پ ن: دو روز آب یک شهر قطع شده، داد عالم و آدم دراومده؛ روز سوم ستاد بحران تشکیل دادن؛ اینجا یک هفته تا ده روز آب قطع می‌شد تنها اقدام عملی مردم این بود که ماشین حساباشون روشن رو می‌کردن میزان درآمد راننده تانکر آب شیرین‌کن رو محاسبه می‌کردن.

برگرفته از: @sedayefedagh

#کدیم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻همه خبرهای گراش و فراتر از آن در کانال گراش
💠 t.me/Gerishna
📌توی هر خونه‌ای که می‌رفتی حتما یخچال بود؛ کم پیش می‌اومد که کسی تو خونش یه دونه یخچال ارج نباشه؛ البته می‌شد که تو یه خونه ای که سه تا چهار تا خانوار با هم زندگی می‌کردن یه یخچال مشترک باشه.

▫️بالای یخچالا که می‌گفتیم یخدان همیشه چند تا از این لیوانای معدنی بود که پر آب می‌کردن تا یخ بزنه؛ صبح اول وقت می‌نداختن تو کلمن و روش آب می‌ریختن تا عصر معمولا آب خنک داشتیم...

▫️تو هر محله‌ای یکی دو تا خونه پیدا می‌شد که وضعشون بهتر بود و فریزر اختصاصی داشتن؛ همونایی که همیشه چند تا سطل بزرگ یخ آماده داشتن واسه مراسم عروسی‌ها یا مهمونی‌ها..

▫️از بازی توی کوچه که خسته می‌شدیم یا تشنه می‌شدیم و می‌اومدیم خونه، به جای رفتن سراغ کلمن‌ها مستقیم جلو یخچال ترمز می‌زدیم و اگر خوردنی پیدا می‌شد که چه بهتر و گرنه دزدکی همون لیوانای نیمه یخ زده رو سر می‌کشیدیم و دوباره پر آب می‌کردیم می‌ذاشتیم سرجاش...

▫️بگذریم بعضی وقتا به یخ‌هاش هم رحم نمی‌کردیم و با لذت می کروچُندیم (فعل فارسی‌اش پیدا نکردم😐)

▫️اینا همش یه طرف، اون چیزی که بیشتر یادمون مونده رو می‌دونین چیه؟!

▫️چسبوندن انگشتا و لبامون به دیواره برفک زده لیوانای معدنی... 😩

▫️چیزی که بچه های امروزی بعیده حس کرده باشن آخه خیلیاشون که تو خونه‌ها آبسردکن اختصاصی دارن، بعضیا هم به جای لیوانای معدنی از سطل ماستی واسه یخ بستن استفاده می‌کنن، بقیه هم که ماشالله از بس باکلاس تربیت شدن امکان نداره از این کارا یاد بگیرن.

#جمعه_خاطره_ها
#کدیم
https://t.me/sedayefedagh/737

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⭕️ همه خبرهای گراش و فراتر از آن در کانال گراش
https://t.me/joinchat/AAAAADwJn0orUMuL6O2oNg
🍝اسمش چرخ رشته بود، بهش می‌گفتيم چرخ «رشتكو وابُل». يه تشت پر خمير درست می‌كردن و دو سه نفری می‌نشستن چونه‌های كوچک خمير را پهن مي‌كردن.

▫️يك نفر هم مسوول رشته كردن خميرها بود، يكي كه معمولا سَرتَر بود از بقيه!

▫️چرخ رشته تو خونه‌ها برای مادرها اهميت زيادي داشت و به شدت مراقبش بودند. كمتر دلشون مي‌اومد به كسي امانت بدن! حس مي‌كردن بقيه ممكنه مثل خودشون ازش مواظبت نكنن و خرابش كنن.

▫️بچه كه بوديم عاشق اين بوديم كه اجازه بدن ما هم يكي دو بار دسته چرخ رو بچرخونيم! لذت تبديل خمير پهن شده به رشته‌های باريك و بلند واسمون برابري مي‌كرد با هزارتا از اين خميربازی‌های رنگارنگ امروزي! حالا بماند كه دزدكي تكه خميري برمي‌داشتيم و با بقيه چرخ دنده‌هاي دستگاه رشته‌هاي جورواجور درست مي‌كرديم و كلی كيف می‌كرديم...!

▫️رشته‌های چرخ شده رو روی ملحفه يا گليم نازك پهن مي‌كردن تا با آفتاب خشك بشه و بعد تو انواع غذاها استفاده بشه. خيلي از غذاهای اون زمان رو ديگه خانم‌هاي امروزي نمی‌پزند (البته اين كه بلد نيستن هم بي تاثير نيستا😐) ولی مزه اون غذاها هنوز هم زير زبونمونه.

▫️امروز قصد داشتم دوباره برم سراغ چرخ رشته؛ فقط به قصد يادآوری خاطرات دوران كودكي مون؛ اما خب انگار خيلي از خاطرات ديگه هم برام زنده شد؛ براي ما اوني كه از همه سَرتَر بود و هميشه پشت دستگاه چرخ رشته مي‌نشست؛ ديگه كنارمون نيست. يك عمر مواظب ابزار و وسايل خونمون بود غافل از اين كه خودش خيلي بيشتر نياز به مواظبت و مراقبت داشت. 😔

#جمعه_خاطره_ها
#کدیم
https://t.me/sedayefedagh/745

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⭕️ همه خبرهای گراش و فراتر از آن در کانال گراش
https://t.me/joinchat/AAAAADwJn0orUMuL6O2oNg
👌🏻صدای فداغ: قبل از خواندن مطلب، 🎞کلیپ را ببینید. بعضی خاطرات را هرجور نقل کنیم باز هم نمی‌تواند آن حس اصلی را منتقل کند.

▫️اسمش ریخو بود. به اسم بازی دخترانه می‌شناختن‌اش. ولی خب، توی هر خانه معمولا یکی دو دختر و پسر بودند که عاشق ریخو باشند.

▫️بچه‌ها از هر خانه‌ای دور هم جمع می‌شدند، معمولا در خانه یکی از همسایه‌ها که حساسیت کمتری داشت شروع می‌کردند به بازی کردن. حساسیت از آن لحاظ که خیلی از مادرات بازی ریخو را خوش یمن نمی‌دانستند و می‌گفتند: «فَلَکه؛ نِگبَته..!!»

▫️انتخاب ریخگ‌های مناسب از کوچه هم کار هر کسی نبود و معمولا ریخ‌های انتخابی تا مدتها نگهداری می‌شدند تا گم نشوند. حتی کمتر پیش می‌آمد به کسی قرض بدهند.

▫️از نحوه بازی و قوانین خاص آن نمی‌گویم تا مطلب طولانی نشود؛ اما چیزی که یادآوری‌اش برایم جالب بود تعداد افراد حاضر در بازی بود. معمولا در هر خانه‌ای حداقل چهار پنج فرزند بودند که در گروه‌های سنی مختلف با بچه‌های همسایه همبازی بودند؛ چیزی که الان دیگر خبری از آن نیست. به جای جمع‌های صمیمی و دورهمی بچه‌های آن روز؛ یکی، نهایت دو تا بچه امروزی سرشان با گوشی و تبلت گرم می‌شود.

▫️هنوز نتوتنستم جوابی برای این سوالم پیدا کنم که آیا پدر و مادرهای امروزی به این وضعیت راضی هستند؟!

💠به این بازی به گراشی ریخِ و به فداغی ریخو می‌گویند.

🎞 https://t.me/sedayefedagh/757

#جمعه_خاطره_ها
#کدیم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⭕️ همه خبرهای گراش و فراتر از آن در کانال گراش
https://t.me/joinchat/AAAAADwJn0orUMuL6O2oNg
🌖 گزیر از روزگار قاشق‌زنی تا پست‌های اینستاگرامی

▫️ #ماه_گرفتگی يا به زبان خومونی «گزير» از زمان خلقت آدم تاكنون مورد توجه انسانها بوده و خواهد بود.

▫️نقل خاطرات قديم از بزرگترهای فداغی در خصوص «گزير» از شيرين‌ترين مواردی است كه با استقبال خوب كودكان روبرو مي‌شد. در اين بين بعضی خرافات و يا سنت‌های قديم هنوز هم در بين بعضي اهالی رواج داره؛ از قبيل اين كه در لحظه شروع ماه گرفتگي مادر خانه از بقيه می‌خواهد كه پاتيل‌های مسی خودشان رو از #مطبخ بيرون بيارن و با قاشق به اون ضربه بزنن و ريتم خاصی رو مي‌ساختن.

همراه نواختن صدای ضربه روی پاتيل مسی، يك بيت #شعر هم توسط كودكان خونده مي‌شد و اين شعرخواني و آهنگ تا زمان پايان #گزير ادامه پيدا می‌كرد.

▫️امشب همزمان با گزير خيلي از خاطرات كودكی‌مان دوباره زنده شد...
خاطره ديدن پاتيل مسي... قاشق‌هايي كه با دستان برادرها و خواهرهای كوچك‌مان بر آن مي‌خورد. لبخند شوق و رضايت بر چهره پدر و مادرها. و آواز زيبای كودكانی كه با هم تكرار مي‌كردند:
گزير نشوشتو، ماه خدا ول بوكو

▫️اما حالا نه از پاتيل مسی خبری هست. نه از شوق بچه‌ها برای قاشق زدن و نه حتی كسي همان یک بيت كوتاه را از حفظ دارد! «گزير» فداغ خلاصه شده در چند پيام واتساپی! و يكي دو عكس اينستاگرامی!

#جمعه_خاطره_ها
#کدیم

از کانال صدای فداغ:
https://t.me/sedayefedagh

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻 گریشنا خانه‌‌ی گراشی ها
💠 bit.ly/gerash