من از تبار برگ های زرد پاییز
با یک اشاره خرد می گردم ز تهدید
تنها مرا سهراب با نقاشی خود
تنها مرا سعدی میان شعر فهمید
من اشتباهی داشتم اما نه از عمد
فریادهایی داشتم اما نه از جور
تاوان خبطم را دلم با اشک پس داد
تاوان دادم را دهانم بست با مهر
حالا منم وامانده و سردرگم از داد
حالا منم شرمنده از دل واپسی ها
حالا تویی می بینی ام اینگونه غمگین
اما رهایم می کنی در بی کسی ها
من مثل ابرم چشم هایم پرطراوت
من مثل بادم ناله هایم رعدآسا
من مانده ام تنها میان این قبیله
آقای احضاری، خلیلی، جهدآسا
#حسین_رضائیان
#چهارپاره
#مثل_ابر_مثل_باد
اردیبهشت ۹۳
@h_rezaeian
با یک اشاره خرد می گردم ز تهدید
تنها مرا سهراب با نقاشی خود
تنها مرا سعدی میان شعر فهمید
من اشتباهی داشتم اما نه از عمد
فریادهایی داشتم اما نه از جور
تاوان خبطم را دلم با اشک پس داد
تاوان دادم را دهانم بست با مهر
حالا منم وامانده و سردرگم از داد
حالا منم شرمنده از دل واپسی ها
حالا تویی می بینی ام اینگونه غمگین
اما رهایم می کنی در بی کسی ها
من مثل ابرم چشم هایم پرطراوت
من مثل بادم ناله هایم رعدآسا
من مانده ام تنها میان این قبیله
آقای احضاری، خلیلی، جهدآسا
#حسین_رضائیان
#چهارپاره
#مثل_ابر_مثل_باد
اردیبهشت ۹۳
@h_rezaeian
تو در تصور من بهترین شب سالی
شبی که میشنوم عطر عشق را از آن
شبی که دست مرا دست دوست میگیرد
شبی که یاد تو را داد می زند باران
تو در خیال من بی بها بها داری
بهای من به نگاه تو بستگی دارد
بگیر دست مرا ای تصور شیرین!
ترحمی به وجودی که خستگی دارد
تو در تغزل امروز من وجودت شور
تو در تغزل هر لحظه ام حضورت شعر
تو بیت بیت مرا رنگ عشق میبخشی
تو روشنی طلوعی، تمام نورت شعر
مسیح خنده به روی لبت تماشایی ست
برای دیدنش از تو اجازه میگیرم
بخند تا که نمیرم؛ بخند ای عیسی!
میان خنده ی تو جان تازه میگیرم
به نام نامی باران! به نام نامی ابر!
قسم به عزت گریه! قسم به حرمت آه
فراق فصل خزان است و وصل فصل بهار
وصال عین صواب و فراق عین گناه
دوباره حرف فراق و قلم دوباره شکست
ببین نبودن تو با دلم چه ها کرده
دوباره قصه ی باران، دوباره نامه ی خیس
دوباره گریه برای گناه ناکرده
بیا به حال دلم رحم کن عزیز دلم!
بیا به قصه ی دوری تو باش سرانجام
چه فایده که دوباره شروع شد ماتم
دوباره نامه ی من بی تو ماند بی فرجام
#حسین_رضائیان
#چهارپاره
#عاشقانه
#نامه_خیس
اردیبهشت ۹۳
@h_rezaeian
شبی که میشنوم عطر عشق را از آن
شبی که دست مرا دست دوست میگیرد
شبی که یاد تو را داد می زند باران
تو در خیال من بی بها بها داری
بهای من به نگاه تو بستگی دارد
بگیر دست مرا ای تصور شیرین!
ترحمی به وجودی که خستگی دارد
تو در تغزل امروز من وجودت شور
تو در تغزل هر لحظه ام حضورت شعر
تو بیت بیت مرا رنگ عشق میبخشی
تو روشنی طلوعی، تمام نورت شعر
مسیح خنده به روی لبت تماشایی ست
برای دیدنش از تو اجازه میگیرم
بخند تا که نمیرم؛ بخند ای عیسی!
میان خنده ی تو جان تازه میگیرم
به نام نامی باران! به نام نامی ابر!
قسم به عزت گریه! قسم به حرمت آه
فراق فصل خزان است و وصل فصل بهار
وصال عین صواب و فراق عین گناه
دوباره حرف فراق و قلم دوباره شکست
ببین نبودن تو با دلم چه ها کرده
دوباره قصه ی باران، دوباره نامه ی خیس
دوباره گریه برای گناه ناکرده
بیا به حال دلم رحم کن عزیز دلم!
بیا به قصه ی دوری تو باش سرانجام
چه فایده که دوباره شروع شد ماتم
دوباره نامه ی من بی تو ماند بی فرجام
#حسین_رضائیان
#چهارپاره
#عاشقانه
#نامه_خیس
اردیبهشت ۹۳
@h_rezaeian
بر سر نیزه تو بودی
دل ز دستم می ربودی
با غم عشقت حسین جان
مست و آبم می نمودی
صوت قرآنت شنیدم
دل ز غیر تو بریدم
سنگ کوفی بر سرت خورد
ناله ها از دل کشیدم
جسم پاکت پاره پاره
زینبت معجر نداره
کرده غارت دشمن تو
گوشواره گوشواره
می شنیده خواهر تو
ناله های مادر تو
وای از آنکه او ببیند
سم اسب و پیکر تو
پیکر تو بر زمین است
زینب از غصه حزین است
این مصیبت نامه را بین
بین که مادر دل غمین است
#حسین_رضائیان
#چهارپاره
#آیینی
#بر_سر_نیزه
سال ۸۶
@h_rezaeian
دل ز دستم می ربودی
با غم عشقت حسین جان
مست و آبم می نمودی
صوت قرآنت شنیدم
دل ز غیر تو بریدم
سنگ کوفی بر سرت خورد
ناله ها از دل کشیدم
جسم پاکت پاره پاره
زینبت معجر نداره
کرده غارت دشمن تو
گوشواره گوشواره
می شنیده خواهر تو
ناله های مادر تو
وای از آنکه او ببیند
سم اسب و پیکر تو
پیکر تو بر زمین است
زینب از غصه حزین است
این مصیبت نامه را بین
بین که مادر دل غمین است
#حسین_رضائیان
#چهارپاره
#آیینی
#بر_سر_نیزه
سال ۸۶
@h_rezaeian
بابا کجا بودی زمانی که
جا مانده بودم در دل صحرا
از غصه میمُردم نمی آمد
دلداری من مادرت زهرا
بابا کجا بودی زمانی که
در کوچههای کوفهی بیدرد
از روی بام خانهاش سنگی
زد بر سرم آن کوفی نامرد
بابا کجا بودی زمانی که
آن دختر شامی یتیمم خواند
از ترس میآمد به لب جانم
وقتی نگاهی خیرهام میماند...
#حسین_رضائیان
#آیینی
#بابا_کجا_بودی
#چهارپاره
آبان ۹۵
@h_rezaeian
جا مانده بودم در دل صحرا
از غصه میمُردم نمی آمد
دلداری من مادرت زهرا
بابا کجا بودی زمانی که
در کوچههای کوفهی بیدرد
از روی بام خانهاش سنگی
زد بر سرم آن کوفی نامرد
بابا کجا بودی زمانی که
آن دختر شامی یتیمم خواند
از ترس میآمد به لب جانم
وقتی نگاهی خیرهام میماند...
#حسین_رضائیان
#آیینی
#بابا_کجا_بودی
#چهارپاره
آبان ۹۵
@h_rezaeian
بابا کجا بودی زمانی که
آن دختر شامی یتیمم خواند
از ترس میآمد به لب جانم
وقتی نگاهی خیرهام میماند...
#حسین_رضائیان
#آیینی
#بابا_کجا_بودی
#چهارپاره
آبان ۹۵
@h_rezaeian
آن دختر شامی یتیمم خواند
از ترس میآمد به لب جانم
وقتی نگاهی خیرهام میماند...
#حسین_رضائیان
#آیینی
#بابا_کجا_بودی
#چهارپاره
آبان ۹۵
@h_rezaeian
Forwarded from شاعرانه
بابا کجا بودی زمانی که
آن دختر شامی یتیمم خواند
از ترس میآمد به لب جانم
وقتی نگاهی خیرهام میماند...
#حسین_رضائیان
#آیینی
#بابا_کجا_بودی
#چهارپاره
آبان ۹۵
@h_rezaeian
آن دختر شامی یتیمم خواند
از ترس میآمد به لب جانم
وقتی نگاهی خیرهام میماند...
#حسین_رضائیان
#آیینی
#بابا_کجا_بودی
#چهارپاره
آبان ۹۵
@h_rezaeian
حال ما سخت گرفتار غم است
در فراقی که ندارد پایان
روی لب آیهی «إنا لله»
نای دل هم نفس «الرحمن»
اربعینی ز فراق تو گذشت
مثل ده سال ولی بود انگار
این که اینگونه ز پا افتاده ست
بهر خود نیز دلی بود انگار
جای خالی تو این مدتها
روی قلب همه سنگینی کرد
سهم ما از غم تو چیست به جز
آه، اندوه، سرشک و غم، درد؟
آخر ماه صفر روضهی ما
با نوای تو شبی غوغا شد
قلبها سوخت ز اندوه فراق
چشم در یاد غمت دریا شد
آه، ای نوکر شیدای حسین (ع) !
ای که دور از همهی غوغاها
در پی نوکریات بودی و بس:
خوش رسیدی به حبیبت حالا
مهدی ما که بود عبد حسین (ع)
خدمت او رود ان شاء الله
نوکران ماتمشان داغ شه است
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
به یاد مرحوم #مهدی_توفیقی_فر
#اربعینی_ز_فراق_تو_گذشت
#حسین_رضائیان
#چهارپاره
دی ۹۲
@h_rezaeian
در فراقی که ندارد پایان
روی لب آیهی «إنا لله»
نای دل هم نفس «الرحمن»
اربعینی ز فراق تو گذشت
مثل ده سال ولی بود انگار
این که اینگونه ز پا افتاده ست
بهر خود نیز دلی بود انگار
جای خالی تو این مدتها
روی قلب همه سنگینی کرد
سهم ما از غم تو چیست به جز
آه، اندوه، سرشک و غم، درد؟
آخر ماه صفر روضهی ما
با نوای تو شبی غوغا شد
قلبها سوخت ز اندوه فراق
چشم در یاد غمت دریا شد
آه، ای نوکر شیدای حسین (ع) !
ای که دور از همهی غوغاها
در پی نوکریات بودی و بس:
خوش رسیدی به حبیبت حالا
مهدی ما که بود عبد حسین (ع)
خدمت او رود ان شاء الله
نوکران ماتمشان داغ شه است
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
به یاد مرحوم #مهدی_توفیقی_فر
#اربعینی_ز_فراق_تو_گذشت
#حسین_رضائیان
#چهارپاره
دی ۹۲
@h_rezaeian
Forwarded from شاعرانه
بابا کجا بودی زمانی که
آن دختر شامی یتیمم خواند
از ترس میآمد به لب جانم
وقتی نگاهی خیرهام میماند...
#حسین_رضائیان
#آیینی
#بابا_کجا_بودی
#چهارپاره
آبان ۹۵
@h_rezaeian
آن دختر شامی یتیمم خواند
از ترس میآمد به لب جانم
وقتی نگاهی خیرهام میماند...
#حسین_رضائیان
#آیینی
#بابا_کجا_بودی
#چهارپاره
آبان ۹۵
@h_rezaeian
Forwarded from شاعرانه
بابا کجا بودی زمانی که
جا مانده بودم در دل صحرا
از غصه میمُردم نمی آمد
دلداری من مادرت زهرا
بابا کجا بودی زمانی که
در کوچههای کوفهی بیدرد
از روی بام خانهاش سنگی
زد بر سرم آن کوفی نامرد
بابا کجا بودی زمانی که
آن دختر شامی یتیمم خواند
از ترس میآمد به لب جانم
وقتی نگاهی خیرهام میماند...
#حسین_رضائیان
#آیینی
#بابا_کجا_بودی
#چهارپاره
آبان ۹۵
@h_rezaeian
جا مانده بودم در دل صحرا
از غصه میمُردم نمی آمد
دلداری من مادرت زهرا
بابا کجا بودی زمانی که
در کوچههای کوفهی بیدرد
از روی بام خانهاش سنگی
زد بر سرم آن کوفی نامرد
بابا کجا بودی زمانی که
آن دختر شامی یتیمم خواند
از ترس میآمد به لب جانم
وقتی نگاهی خیرهام میماند...
#حسین_رضائیان
#آیینی
#بابا_کجا_بودی
#چهارپاره
آبان ۹۵
@h_rezaeian
شاعرانه
گزارش تصویری از شعرخوانی در محفل ادبی #ترنج https://www.instagram.com/p/ByVwGtNBgTT/?igshid=p05qfet04xuf
تازگیها شنیدهام شیخی
به کف آورده آن چنان گنجی
و از آن رو ارائه بنمودهست
مِتُدی تازه در نظرسنجی
گفته این شیخِ با ذکاوت ما
غبطه باید به حال دولت خورد
میتوان از نگاه عابرها
پی به اوضاع اقتصادی برد
مثلاً هرکسی که میخندد
لاجرم راضی است از حالش
هرکسی اخمو است ناراضیست
خاک عالم به حال و احوالش
من خودم هر صباح در ماشین
در مسیری که میروم سرِ کار
به همین شیوه میشوم مشغول
تا که راضی شود ز دستم یار
گرچه سرعتِ ماشین بالاست
گرچه شیشهی ماشین دودیست
در همان خط ویژه میبینم
اتوبان غرق یاس و داوودیست
گفتم ای شیخ واقعاً چه خفن
دل و عقلم عجیب در دوئل است
شیوهات بیبدیل و بیهمتاست
مستحق هزارها نوبل است
گفت بابا اینا که چیزی نیست
من خودم دیدهام که ابر بهار
در عبور از فراز هر برهوت
به خودش طعنه میزند که: نبار!
تا که این را شنیدم از خنده
رودهبُر گشتمی و افتادم
قبل جان دادنم با کلی عشق
۴تا رای سفید بهش دادم
وقت مردن شنیدم او میگفت
با همان لحن و خندهی ماضی
خنده داری به لب و این یعنی
هستی از وضع مملکت راضی
#حسین_رضائیان
#چهارپاره #طنز
#طنز_سیاسی
#نظرسنجی
خرداد ۹۸
@h_rezaeian
به کف آورده آن چنان گنجی
و از آن رو ارائه بنمودهست
مِتُدی تازه در نظرسنجی
گفته این شیخِ با ذکاوت ما
غبطه باید به حال دولت خورد
میتوان از نگاه عابرها
پی به اوضاع اقتصادی برد
مثلاً هرکسی که میخندد
لاجرم راضی است از حالش
هرکسی اخمو است ناراضیست
خاک عالم به حال و احوالش
من خودم هر صباح در ماشین
در مسیری که میروم سرِ کار
به همین شیوه میشوم مشغول
تا که راضی شود ز دستم یار
گرچه سرعتِ ماشین بالاست
گرچه شیشهی ماشین دودیست
در همان خط ویژه میبینم
اتوبان غرق یاس و داوودیست
گفتم ای شیخ واقعاً چه خفن
دل و عقلم عجیب در دوئل است
شیوهات بیبدیل و بیهمتاست
مستحق هزارها نوبل است
گفت بابا اینا که چیزی نیست
من خودم دیدهام که ابر بهار
در عبور از فراز هر برهوت
به خودش طعنه میزند که: نبار!
تا که این را شنیدم از خنده
رودهبُر گشتمی و افتادم
قبل جان دادنم با کلی عشق
۴تا رای سفید بهش دادم
وقت مردن شنیدم او میگفت
با همان لحن و خندهی ماضی
خنده داری به لب و این یعنی
هستی از وضع مملکت راضی
#حسین_رضائیان
#چهارپاره #طنز
#طنز_سیاسی
#نظرسنجی
خرداد ۹۸
@h_rezaeian
خیلی دلت میخواهد انگار
من باز دنبال تو باشم
مثل همیشه شاد باشی
من گرم احوال تو باشم
خیلی دلت میخواهد این را
که در سکوتی بین ما دو
من باز مشتاق تو باشم
من در طلب باشم، ولی تو...
انگار با خود فرض کردی
من یک گدا هستم تو هم شاه
سهم تو کاخ اشتیاق است
سهم من بیچاره هم آه
گویا دوباره در خیالت
من را گدایی فرض کردی
حس میکنی بالا تو هستی
خود را فضایی فرض کردی
خیلی خیالاتی شدی؛ نه؟
این لقمهی خیلی بزرگیست
این خلق و خو از تو بعید است
این طرز فکرت خوی گرگیست
از من طلب داری همیشه
انگار من خاکم تو از سنگ
من یک غزل از صلح اما
تو دائماً توصیف یک جنگ
داری به نام عزت نفس
مغرور میگردی عزیزم
از اصل خود هر روز، هر روز
تو دور میگردی عزیزم
کو ادعای خاک ساریت؟
کو حرفهای عاشقانه؟
کو صحبت از دل بستگیها؟
کو دل بریدن از زمانه؟
کو ادعای پاکبازی؟
کو حرف از همواره بودن؟
کو صحبت از فردای بی درد؟
با عشقِ هم آواره بودن؟
از این سوالاتی که گفتم
بسیار دارم در تصور
میترسم این که پاسخم را
گویی تو اما با تبختر
پس بی خیال پرسش از هم
پس بی خیال این توهم
من میروم تنها بمانم
تا در تصورها شوم گم
اما خیال اینکه این بار
من در پی ات باشم محال است
این فرض را از ریشه برکن
این فرض دیگر یک خیال است
من در سکوتت مینشینم
ساکت تر از دیوار خانه
صامت تر از آواز خرچنگ
یک شعله اما بی زبانه
این مرتبه تصمیم با تو
عزم سراغ از من گرفتن
من را رفیق خویش خواندن
یا جبههی دشمن گرفتن
من با تو خیلی صبر کردم
خیلی نوشتم از صبوری
حالا فقط تکلیف این است:
یا دوستی یا اینکه دوری...
#حسین_رضائیان
#چهارپاره
#دوری_و_دوستی
دی ۹۴
@h_rezaeian
من باز دنبال تو باشم
مثل همیشه شاد باشی
من گرم احوال تو باشم
خیلی دلت میخواهد این را
که در سکوتی بین ما دو
من باز مشتاق تو باشم
من در طلب باشم، ولی تو...
انگار با خود فرض کردی
من یک گدا هستم تو هم شاه
سهم تو کاخ اشتیاق است
سهم من بیچاره هم آه
گویا دوباره در خیالت
من را گدایی فرض کردی
حس میکنی بالا تو هستی
خود را فضایی فرض کردی
خیلی خیالاتی شدی؛ نه؟
این لقمهی خیلی بزرگیست
این خلق و خو از تو بعید است
این طرز فکرت خوی گرگیست
از من طلب داری همیشه
انگار من خاکم تو از سنگ
من یک غزل از صلح اما
تو دائماً توصیف یک جنگ
داری به نام عزت نفس
مغرور میگردی عزیزم
از اصل خود هر روز، هر روز
تو دور میگردی عزیزم
کو ادعای خاک ساریت؟
کو حرفهای عاشقانه؟
کو صحبت از دل بستگیها؟
کو دل بریدن از زمانه؟
کو ادعای پاکبازی؟
کو حرف از همواره بودن؟
کو صحبت از فردای بی درد؟
با عشقِ هم آواره بودن؟
از این سوالاتی که گفتم
بسیار دارم در تصور
میترسم این که پاسخم را
گویی تو اما با تبختر
پس بی خیال پرسش از هم
پس بی خیال این توهم
من میروم تنها بمانم
تا در تصورها شوم گم
اما خیال اینکه این بار
من در پی ات باشم محال است
این فرض را از ریشه برکن
این فرض دیگر یک خیال است
من در سکوتت مینشینم
ساکت تر از دیوار خانه
صامت تر از آواز خرچنگ
یک شعله اما بی زبانه
این مرتبه تصمیم با تو
عزم سراغ از من گرفتن
من را رفیق خویش خواندن
یا جبههی دشمن گرفتن
من با تو خیلی صبر کردم
خیلی نوشتم از صبوری
حالا فقط تکلیف این است:
یا دوستی یا اینکه دوری...
#حسین_رضائیان
#چهارپاره
#دوری_و_دوستی
دی ۹۴
@h_rezaeian
یک سال پیش این روزها در دفتر شعرم
گفتم: به نام عشق، بسم الله زیبایی
شعری سرودم با ردیف «دوستت دارم»
تو آمدی و قصه شد خالی ز تنهایی
یک سال پیش این روزها وقت نماز صبح
قامت به یاد دیدنت میبستم ای بانو
حالا عشا، مغرب، نماز صبح، ظهر و عصر
بین قنوتم یاد چشمت هستم ای بانو
یک سال شد این قصهی "شیرین و فرهادی"
یک سال شد لیلا شدی، مجنون شدم من هم
یک سال از آغازِ راهی تا ابد، طی شد
در این سفر همسایهی کارون شدم من هم
با تو تمام لحظهها رنگ خدا دارد
بالا خدا، پایین خدا، سمت خدا هر سمت
تو هستی و با تو تمام خانه رنگین است
رنگ عبادت، رنگِ صوت ربنا هر سمت
#حسین_رضائیان
#سمت_خدا
#چهارپاره #عاشقانه
خرداد ۹۶
پ.ن: این شعر را در اولین سالگرد ازدواج، که مقارن است با میلاد امام حسن مجتبی (ع) سرودم و تقدیم میکنم به همسر عزیزم... ❤️
سالگرد ازدواجمون مبارک 😍🌹❤️
@h_rezaeian
گفتم: به نام عشق، بسم الله زیبایی
شعری سرودم با ردیف «دوستت دارم»
تو آمدی و قصه شد خالی ز تنهایی
یک سال پیش این روزها وقت نماز صبح
قامت به یاد دیدنت میبستم ای بانو
حالا عشا، مغرب، نماز صبح، ظهر و عصر
بین قنوتم یاد چشمت هستم ای بانو
یک سال شد این قصهی "شیرین و فرهادی"
یک سال شد لیلا شدی، مجنون شدم من هم
یک سال از آغازِ راهی تا ابد، طی شد
در این سفر همسایهی کارون شدم من هم
با تو تمام لحظهها رنگ خدا دارد
بالا خدا، پایین خدا، سمت خدا هر سمت
تو هستی و با تو تمام خانه رنگین است
رنگ عبادت، رنگِ صوت ربنا هر سمت
#حسین_رضائیان
#سمت_خدا
#چهارپاره #عاشقانه
خرداد ۹۶
پ.ن: این شعر را در اولین سالگرد ازدواج، که مقارن است با میلاد امام حسن مجتبی (ع) سرودم و تقدیم میکنم به همسر عزیزم... ❤️
سالگرد ازدواجمون مبارک 😍🌹❤️
@h_rezaeian
ای کاش میفهمید دردم بیمحلیهاست
ای کاش میفهمید دردم درد دوری بود
ای کاش از ای کاشهایم غصه کم میکرد
لعنت به دیداری که پایانش صبوری بود
من از تو میخواهم همان باشی که بودی؛ خب؟
با من نگو من آن کسی هستم که بودم؛ نه!
تو آن کسی بودی که بی من غصه میخوردی
من هم همان بودم که غم را میربودم؛ نه؟
تو تا همیشه شمس، من هم مولوی، باشد!
مجنون منم! لیلای شهر آرزوها : تو
از قصهها معشوقها تو، عاشقانش من
بیچارگیها با من و آسودگی با تو
ای کاش این ای کاشهایم بهرهای میداشت
ای کاش میفهمید که در التهابم من
ای کاش یک شب مثل او بی غصه و بی درد
راحت بگیرم تخت و آسوده بخوابم من
این تختِ بیخوابی شبی آرام میگیرد
آن شب دگر از من فقط یک جسم پابرجاست
امشب اگر باشد همان شب، پس شبِ عشق است
امشب شب دل کندن از دنیای آدمهاست
درد مرا میدانی و درمان نمیدانی
حال مرا میفهمی و با خنده میگویی:
« بیچاره آهویی که صید پنجهی شیریست
بیچارهتر شیری که صید چشم آهویی »
#حسین_رضائیان
#دنیای_آدم_ها
#چهارپاره #عاشقانه
بهمن ۹۴
@h_rezaeian
ای کاش میفهمید دردم درد دوری بود
ای کاش از ای کاشهایم غصه کم میکرد
لعنت به دیداری که پایانش صبوری بود
من از تو میخواهم همان باشی که بودی؛ خب؟
با من نگو من آن کسی هستم که بودم؛ نه!
تو آن کسی بودی که بی من غصه میخوردی
من هم همان بودم که غم را میربودم؛ نه؟
تو تا همیشه شمس، من هم مولوی، باشد!
مجنون منم! لیلای شهر آرزوها : تو
از قصهها معشوقها تو، عاشقانش من
بیچارگیها با من و آسودگی با تو
ای کاش این ای کاشهایم بهرهای میداشت
ای کاش میفهمید که در التهابم من
ای کاش یک شب مثل او بی غصه و بی درد
راحت بگیرم تخت و آسوده بخوابم من
این تختِ بیخوابی شبی آرام میگیرد
آن شب دگر از من فقط یک جسم پابرجاست
امشب اگر باشد همان شب، پس شبِ عشق است
امشب شب دل کندن از دنیای آدمهاست
درد مرا میدانی و درمان نمیدانی
حال مرا میفهمی و با خنده میگویی:
« بیچاره آهویی که صید پنجهی شیریست
بیچارهتر شیری که صید چشم آهویی »
#حسین_رضائیان
#دنیای_آدم_ها
#چهارپاره #عاشقانه
بهمن ۹۴
@h_rezaeian