🔻 روایت مادر #سیاوش_محمودی از روزی که پسرش کشته شد:
سیاوش مامان میخوام از روزی بگم که از هم جدا شدیم. از آخرین روز. یادته چند ساعتی باهم بودیم؟
سر خیابون از مامان جدا شدی با دوستت نازی آباد قرار گذاشتی.
صدات کردم: سیاوش...
با حالت دویدن که داشتی میرفتی گفتی مامان برو من میام.اما نیومدی مامان.
وقتی اومدم خونه یهو مثل همیشه مامان نگرانت شد. بهت زنگ زدم، گوشیت رو روی حالت پرواز گذاشته بودی.
دل شورهی بدی گرفتم.
شامتو کنار گذاشتم. به ستایش گفتم میرم دنبال سیاوش.
وقتی اومدم به سمت خیابون نازی آباد برم دیدم خیابون رو بستن.
خیابون پر از دود و گاز اشکآور بود.
به سختی خودم رو به سمت خیابون که به سمت نازی آباد بود، رسوندم.
یاد صحنههای جنگ افتادم.
آشفته.
با دلی پر از استرس و نگرانی.
یه طرف مردم یه طرف بسیجیهای خود همون محل روبه روی بچههای خود محل ایستاده بودن.
هرچی صدات کردم پیدات نکردم.
یکی از دوستات گفت سیاوش اون طرف خیابون هست. به سمت بسیجیها که حیدر حیدرکنان به سمت مردم بودن.
رفتم وسط خیابون نشستم، دستامو بالا گرفتم، گفتم: من دنبال پسرم میگردم.
یکیشون منو به اون طرف خیابون پرت کرد و با باتوم زد.گفت باشه معرکه نگیر و من التماسکنان که توروخدا نزنید، همهی اونا بچه هستن.
من با عجله از خط اونجا رد شدم. وقتی رسیدم سر یکی دیگه از خیابونهای نازی آباد تاریکی مطلق و یه عالمه نیرو اونجا بود. نیروی امنیتی با پرچم یا ثارالله زرد رنگ خیلی زیاد بود.
وقتی رسیدم فقط متوجه شدم
در یکی از مغازهها باز شد گفت خانم بیایید داخل، میزنن.
با چشم گریان و استرس زیاد پناه گرفتم.
خیلی وحشتآور بود.
بیش از ۵۰ ۶۰ موتور سوار مسلح... چرا؟
یاد خرمشهر افتادم که عراقیها حمله کرده بودن.
چند دقیقه اونجا پناه آوردم که کمی دور شدن شروع به گشتن کردم.
هیچکس نبود.
خیابون خلوت اما کف خیابون سطل آشغال آتیش زده بودن. سنگ بود، دود بود، گاز اشکآور بود و مردم از توی کوچهها شعار میدادن.
سیاوش مامان خیلی گشتم اما پیدات نکردم.
حالم خیلی بد بود.
به دایی زنگ زدم گفتم سیاوش رو پیدا نمیکنم.
۵ ساعتی بود دنبالت میگشتم.
کنار خیابون گریهکنان منتظر دایی نشستم تا اومد.
فکر کردم حتما گرفتنت.
با ترس به چندتا گاردی نزدیک شدم گفتم اگه کسی رو بگیرید کجا میبرید؟
گفت برو کلانتری.
با یه حال خیلی بد به سمت کلانتری رفتم.
سر راه یه بیمارستان بود، یه لحظه قلبم یه ایست زد.
به برادرم گفتم بریم داخل سوال کنیم. گفت: نه چرا؟ نمیخواد.
به سمت کلانتری رفتم. خبری نبود.
دوباره برگشتم رسیدم به بیمارستان. خودت منو کشوندی داخل بیمارستان.
با یه عالمه استرس وارد شدم گفتم توی این شلوغیها کسی رو آوردن؟
گفتن آره برو اطلاعات.
جلو رفتم سوال کردم.
گفتن یه بچه رو آوردن اما فوت کرده.
دلم هوری ریخت.
هرکاری کردم که نشونم بدن گفتن اجازه ندارن چون مجهول الهویهس.
انقدر گریه کردم، داد زدم تا کارت عابر بانکی که توی جیبت بود رو نشونم دادن.
گفتن از پشت سر تیر خورده، دونفر اومدن توی حیاط بیمارستان رها کردن رفتن.
از اونجا تکون نخوردم.
ماندم تا خود صبح تا تورو جایی نبرن.
اما هنوز باور نداشتم.
چرا صبح نمیشه؟
میخوام ببینم.
هنوز باور نداشتم اما فریاد میزدم.
دیوانهوار تو خیابون نزدیک بیمارستان داد میزدم.
شب لعنتی تموم نمیشد.
حالم خیلی بد بود. تمام تنم میلرزید.
تا صبح شد و اجازه دادن تورو ببینم.
هنوز باور نداشتم.
سردخونه باز شد.
کاور رو باز کردم.
سیاوش من با فرق غرق خون با چشمان نیمه باز.
زانو زدم.
دست زیر سرت گذاشتم و فریاد میزدم.
دست زیر سرت گذاشتم که بوست کنم، دستم پر از خون شد.
مامان تورو پیدا کردم.
سیاوش گفتی برو میام اما نیومدی.
گفتی برو میام اما نیومدی...
@gurd_Shah
سیاوش مامان میخوام از روزی بگم که از هم جدا شدیم. از آخرین روز. یادته چند ساعتی باهم بودیم؟
سر خیابون از مامان جدا شدی با دوستت نازی آباد قرار گذاشتی.
صدات کردم: سیاوش...
با حالت دویدن که داشتی میرفتی گفتی مامان برو من میام.اما نیومدی مامان.
وقتی اومدم خونه یهو مثل همیشه مامان نگرانت شد. بهت زنگ زدم، گوشیت رو روی حالت پرواز گذاشته بودی.
دل شورهی بدی گرفتم.
شامتو کنار گذاشتم. به ستایش گفتم میرم دنبال سیاوش.
وقتی اومدم به سمت خیابون نازی آباد برم دیدم خیابون رو بستن.
خیابون پر از دود و گاز اشکآور بود.
به سختی خودم رو به سمت خیابون که به سمت نازی آباد بود، رسوندم.
یاد صحنههای جنگ افتادم.
آشفته.
با دلی پر از استرس و نگرانی.
یه طرف مردم یه طرف بسیجیهای خود همون محل روبه روی بچههای خود محل ایستاده بودن.
هرچی صدات کردم پیدات نکردم.
یکی از دوستات گفت سیاوش اون طرف خیابون هست. به سمت بسیجیها که حیدر حیدرکنان به سمت مردم بودن.
رفتم وسط خیابون نشستم، دستامو بالا گرفتم، گفتم: من دنبال پسرم میگردم.
یکیشون منو به اون طرف خیابون پرت کرد و با باتوم زد.گفت باشه معرکه نگیر و من التماسکنان که توروخدا نزنید، همهی اونا بچه هستن.
من با عجله از خط اونجا رد شدم. وقتی رسیدم سر یکی دیگه از خیابونهای نازی آباد تاریکی مطلق و یه عالمه نیرو اونجا بود. نیروی امنیتی با پرچم یا ثارالله زرد رنگ خیلی زیاد بود.
وقتی رسیدم فقط متوجه شدم
در یکی از مغازهها باز شد گفت خانم بیایید داخل، میزنن.
با چشم گریان و استرس زیاد پناه گرفتم.
خیلی وحشتآور بود.
بیش از ۵۰ ۶۰ موتور سوار مسلح... چرا؟
یاد خرمشهر افتادم که عراقیها حمله کرده بودن.
چند دقیقه اونجا پناه آوردم که کمی دور شدن شروع به گشتن کردم.
هیچکس نبود.
خیابون خلوت اما کف خیابون سطل آشغال آتیش زده بودن. سنگ بود، دود بود، گاز اشکآور بود و مردم از توی کوچهها شعار میدادن.
سیاوش مامان خیلی گشتم اما پیدات نکردم.
حالم خیلی بد بود.
به دایی زنگ زدم گفتم سیاوش رو پیدا نمیکنم.
۵ ساعتی بود دنبالت میگشتم.
کنار خیابون گریهکنان منتظر دایی نشستم تا اومد.
فکر کردم حتما گرفتنت.
با ترس به چندتا گاردی نزدیک شدم گفتم اگه کسی رو بگیرید کجا میبرید؟
گفت برو کلانتری.
با یه حال خیلی بد به سمت کلانتری رفتم.
سر راه یه بیمارستان بود، یه لحظه قلبم یه ایست زد.
به برادرم گفتم بریم داخل سوال کنیم. گفت: نه چرا؟ نمیخواد.
به سمت کلانتری رفتم. خبری نبود.
دوباره برگشتم رسیدم به بیمارستان. خودت منو کشوندی داخل بیمارستان.
با یه عالمه استرس وارد شدم گفتم توی این شلوغیها کسی رو آوردن؟
گفتن آره برو اطلاعات.
جلو رفتم سوال کردم.
گفتن یه بچه رو آوردن اما فوت کرده.
دلم هوری ریخت.
هرکاری کردم که نشونم بدن گفتن اجازه ندارن چون مجهول الهویهس.
انقدر گریه کردم، داد زدم تا کارت عابر بانکی که توی جیبت بود رو نشونم دادن.
گفتن از پشت سر تیر خورده، دونفر اومدن توی حیاط بیمارستان رها کردن رفتن.
از اونجا تکون نخوردم.
ماندم تا خود صبح تا تورو جایی نبرن.
اما هنوز باور نداشتم.
چرا صبح نمیشه؟
میخوام ببینم.
هنوز باور نداشتم اما فریاد میزدم.
دیوانهوار تو خیابون نزدیک بیمارستان داد میزدم.
شب لعنتی تموم نمیشد.
حالم خیلی بد بود. تمام تنم میلرزید.
تا صبح شد و اجازه دادن تورو ببینم.
هنوز باور نداشتم.
سردخونه باز شد.
کاور رو باز کردم.
سیاوش من با فرق غرق خون با چشمان نیمه باز.
زانو زدم.
دست زیر سرت گذاشتم و فریاد میزدم.
دست زیر سرت گذاشتم که بوست کنم، دستم پر از خون شد.
مامان تورو پیدا کردم.
سیاوش گفتی برو میام اما نیومدی.
گفتی برو میام اما نیومدی...
@gurd_Shah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺️ مادر جاویدنام #سیاوش_محمودی نوجوان قهرمانی که با گلوله پاسداران در نازی آباد تهران بر خاک افتاد
«تو سیاوش ایرانی .. تو سیاوش نامداری تو سیاوش قهرمانی»
@guardShahanshahi
«تو سیاوش ایرانی .. تو سیاوش نامداری تو سیاوش قهرمانی»
@guardShahanshahi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 مادر جاویدنام سیاوش محمودی، که توسط جمهوریاسلامی کشته شد، در روز تولد پسرش بر مزار او میرقصد.
#سیاوش_محمودی #برای_ایران
#ایران #مهسا_امینی #انقلاب_ایران
@guardShahanshahi
#سیاوش_محمودی #برای_ایران
#ایران #مهسا_امینی #انقلاب_ایران
@guardShahanshahi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لیلا مهدوی، مادر جاویدنام #سیاوش_محمودی با انتشار ویدئویی در استوری اینستاگرامیاش نوشت: «#سیاوش_محمودی با قدرت تا نفس دارم با تمامِ غم درونم دادخواه خونت هستم. هر فریاد من مشتی محکم بر این حکومت ضحاک، رهبران ضحاک هست».
جاویدنام سیاوش محمودی نوجوان شانزده ساله در جریان خیزش ملی جاری، سیاُم شهریورماه در نازیآباد #تهران با شلیک مستقیم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بقتل رسید.
#ایران_را_پس_میگیریم
@guardShahanshahi
جاویدنام سیاوش محمودی نوجوان شانزده ساله در جریان خیزش ملی جاری، سیاُم شهریورماه در نازیآباد #تهران با شلیک مستقیم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بقتل رسید.
#ایران_را_پس_میگیریم
@guardShahanshahi
استوری مادر #سیاوش_محمودی
کمی آرام تر،شاید مادری با دست گلی بر سر مزار جگر گوشه اش می رود؛ فرزندی چه چند ماه پیش برای آزادی قدم در خیابان گذاشت و خونش سنگ فرش خیابان شد»
به خودتون بیاید مردم !
کمی آرام تر،شاید مادری با دست گلی بر سر مزار جگر گوشه اش می رود؛ فرزندی چه چند ماه پیش برای آزادی قدم در خیابان گذاشت و خونش سنگ فرش خیابان شد»
به خودتون بیاید مردم !
🔴لیلا مهدوی خطاب به جمهوری اسلامی | مرگ بر شما باد!
واکنش اعتراضی مادر جاویدنام سیاوش محمودی به مسئولان بیکفایت #فرقه_تبهکار جمهوری اسلامی درباره مسمومیتهای مشکوک سریالی دانشآموزان و حملات به مدارس
جاویدنام #سیاوش_محمودی نوجوان شانزده ساله در جریان خیزش ملی ایران، سیاُم شهریورماه در نازیآباد #تهران با شلیک مستقیم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بقتل رسید.
@guardShahanshahi
واکنش اعتراضی مادر جاویدنام سیاوش محمودی به مسئولان بیکفایت #فرقه_تبهکار جمهوری اسلامی درباره مسمومیتهای مشکوک سریالی دانشآموزان و حملات به مدارس
جاویدنام #سیاوش_محمودی نوجوان شانزده ساله در جریان خیزش ملی ایران، سیاُم شهریورماه در نازیآباد #تهران با شلیک مستقیم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بقتل رسید.
@guardShahanshahi
لیلا مهدوی، مادر #سیاوش_محمودی پسر ۱۷ سالهای که با شلیک گلوله ماموران جمهوریاسلامی کشته شد در اینستاگرام نوشت: «صدای حیدر حیدر امشب چه آشنا بود؛ شبی که به دنبال سیاوشم خیابان را میگشتم، اون شب حیدر حیدرکنان به بچههای مردم حمله میکردن.»
@guardShahanshahi
@guardShahanshahi
🔺️مادر جانباخته راه میهن #سیاوش_محمودی در واکنش به کنده شدن درختی که به یاد پسر شهیدش در میدان آزادی تهران کاشته بود در صفحه خود خطاب به عوامل حکومتی نوشت:
«شما دیگه چه موجودات کثیفی هستید که نه تنها دشمن ملت هستید دشمن طبیعت هم هستید.»
@guardShahanshahi
«شما دیگه چه موجودات کثیفی هستید که نه تنها دشمن ملت هستید دشمن طبیعت هم هستید.»
@guardShahanshahi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لیلا مهدوی، مادر جاویدنام #سیاوش_محمودی از جانباختگان خیزش ملی #ایران در واکنش به سخنان معاون حقوقی ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور نظام فاسد جمهوری اسلامی ویدئویی بدون داشتن #حجاب_اجباری از خود منتشر کرد.
چند روز پیش محمد دهقان، معاون حقوقی ابراهیم رئیسی، گفته بود: جمهوری اسلامی بدون حجاب معنایی ندارد.
@guardShahanshahi
چند روز پیش محمد دهقان، معاون حقوقی ابراهیم رئیسی، گفته بود: جمهوری اسلامی بدون حجاب معنایی ندارد.
@guardShahanshahi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حضور مادر و پدر محمدمهدی کرمی و مادر سیاوش محمودی در مراسم خاکسپاری پیکر ابوالفضل امیرعطایی.
«توروخدا به پسرت بگو بچم از تاریکی میترسه…»
بهشت زهرا، ۷ خرداد ۱۴۰۲
#ابوالفضل_امیرعطایی
#سیاوش_محمودی #محمدمهدی_کرمی
«توروخدا به پسرت بگو بچم از تاریکی میترسه…»
بهشت زهرا، ۷ خرداد ۱۴۰۲
#ابوالفضل_امیرعطایی
#سیاوش_محمودی #محمدمهدی_کرمی