دلبسته ام
به اين شنبه_هاو_شروع_تو ...
ديوار چين احساست
که بالا می رود
به دوست داشتنت بايد انديشيد
از صبحی که تا شب
يک تقويم برايم
پُر از دلدادگَیِ شنبه می شود
#عرفان_یزدانی
🌸𝑴𝒆♡𝒚𝒐𝒖🌸
به اين شنبه_هاو_شروع_تو ...
ديوار چين احساست
که بالا می رود
به دوست داشتنت بايد انديشيد
از صبحی که تا شب
يک تقويم برايم
پُر از دلدادگَیِ شنبه می شود
#عرفان_یزدانی
🌸𝑴𝒆♡𝒚𝒐𝒖🌸
چشمانش زیباست و
مشتاق نگاهش هستی ،
حرف میزند
محتاج صدایش می شوی!
می خندد ؛
می شوی معتاد خنده هایش!
فکر کنم که عشق همین باشد...
#عرفان_محمودیان
مشتاق نگاهش هستی ،
حرف میزند
محتاج صدایش می شوی!
می خندد ؛
می شوی معتاد خنده هایش!
فکر کنم که عشق همین باشد...
#عرفان_محمودیان
معبدی ساخته ام، از جانت!
هر #شبــــــ
به پابوسی آغوشت، می آیم!
زانو می زنم تا خوب نگاهت کنم!
زیبای من!
جهان را، در تو ریخته اند ...
#عرفان_یزدانی
هر #شبــــــ
به پابوسی آغوشت، می آیم!
زانو می زنم تا خوب نگاهت کنم!
زیبای من!
جهان را، در تو ریخته اند ...
#عرفان_یزدانی
تا تو برگردی مرا لحظه شماری می کُشد
جان بی آب و غذا را روزه داری می کشد🍀
غیرتت کو ❓دولتِ دیرینِ دور افتاده ام
یار دیروز تو را دارد نداری می کشد
گه به جان میخوانی و گاهی ز دل می رانی ام❣
جان و دل، خو کرده را این گه گداری می کشد
تا به کی گندم بکارم🌾 تا بچینی خوشه ای
شاعران را آفتِ بیهوده کاری می کشد
هی خدایی کن تو با آن لن ترانی گفتنت
تا منِ بیچاره را چشم انتظاری می کشد🥹
داده ام خود را به دست باده از دست دلت
مرد بی دلداده را مردانه خواری می کشد👌
همچو من امن و امان در انزوا لب میگزی؟
یا تو را گل بوسه های انتحاری می کشد❓
شیشه ی عمرم، به یادم عاقبت خواهی شکست
قبلِ آن من را نیاز اضطراری می کشد 🙈
#عرفان_پاکزاد
جان بی آب و غذا را روزه داری می کشد🍀
غیرتت کو ❓دولتِ دیرینِ دور افتاده ام
یار دیروز تو را دارد نداری می کشد
گه به جان میخوانی و گاهی ز دل می رانی ام❣
جان و دل، خو کرده را این گه گداری می کشد
تا به کی گندم بکارم🌾 تا بچینی خوشه ای
شاعران را آفتِ بیهوده کاری می کشد
هی خدایی کن تو با آن لن ترانی گفتنت
تا منِ بیچاره را چشم انتظاری می کشد🥹
داده ام خود را به دست باده از دست دلت
مرد بی دلداده را مردانه خواری می کشد👌
همچو من امن و امان در انزوا لب میگزی؟
یا تو را گل بوسه های انتحاری می کشد❓
شیشه ی عمرم، به یادم عاقبت خواهی شکست
قبلِ آن من را نیاز اضطراری می کشد 🙈
#عرفان_پاکزاد
🍀🕊
#صبح را از چشم عقربه ها می گيرم!
به آمدنت، خيره می شوم
عشق را روی دستانم می ريزم!
#خورشيد، جايی در نگاهت
به شوق ديدنم، پيوند خورده است ...
#عرفان_یزدانی
.
#صبح را از چشم عقربه ها می گيرم!
به آمدنت، خيره می شوم
عشق را روی دستانم می ريزم!
#خورشيد، جايی در نگاهت
به شوق ديدنم، پيوند خورده است ...
#عرفان_یزدانی
.
🍀🕊
شب،
پشت پلک هایت سایه انداخته!
من مسافرم!
بیدار باشی یا خواب،
چشم هایت را باید ببوسم!
بعد پنجره را باز کنم
پرده را کنار بزنم
تا ستاره ها، مهمان خانه شوند!
#عرفان_یزدانی
.
شب،
پشت پلک هایت سایه انداخته!
من مسافرم!
بیدار باشی یا خواب،
چشم هایت را باید ببوسم!
بعد پنجره را باز کنم
پرده را کنار بزنم
تا ستاره ها، مهمان خانه شوند!
#عرفان_یزدانی
.
❄️🕊
شب را
در موهايت میپيچم
نفسهايم را
روے لبانت میریزم ؛
جهان ڪہ دور برڪَردانش بہ سمت دستهايم رسيد
خوابم را
بہ سمت آغوش شما میڪَشايم ..!!
#عرفان_یزدانی
.
شب را
در موهايت میپيچم
نفسهايم را
روے لبانت میریزم ؛
جهان ڪہ دور برڪَردانش بہ سمت دستهايم رسيد
خوابم را
بہ سمت آغوش شما میڪَشايم ..!!
#عرفان_یزدانی
.
❄️🕊
دوستت دارم!
آسمان دلیل ابر ست، برای باران
تو دلیل عشقی برای اشک های مدام!
به چشمانم گفته ام؛
تو را زیباتر از اقیانوس
دوست داشته باشد،
آنگاه که بر پلک هایم، ریزش می کنی ...
#عرفان_یزدانی
.
دوستت دارم!
آسمان دلیل ابر ست، برای باران
تو دلیل عشقی برای اشک های مدام!
به چشمانم گفته ام؛
تو را زیباتر از اقیانوس
دوست داشته باشد،
آنگاه که بر پلک هایم، ریزش می کنی ...
#عرفان_یزدانی
.
❄️🕊
انگشت های تو،
چراغ راهم می شوند!
انگشتانت را می گیرم
دستانم در پیراهن شب فرو می رود!
عطر لبخند تو را بو می کشم
سیبی در دهانم می روید
و چون نام مرا صدا کنی،
شکوفه ها روی درختان جوانه می زنند!
عزیزم! در مزرعه ای از گندمزار تنت،
مرا زیباتر کن ...
#عرفان_یزدانی
.
انگشت های تو،
چراغ راهم می شوند!
انگشتانت را می گیرم
دستانم در پیراهن شب فرو می رود!
عطر لبخند تو را بو می کشم
سیبی در دهانم می روید
و چون نام مرا صدا کنی،
شکوفه ها روی درختان جوانه می زنند!
عزیزم! در مزرعه ای از گندمزار تنت،
مرا زیباتر کن ...
#عرفان_یزدانی
.
❄️🕊
شب،
پشت پلک هایت سایه انداخته!
من مسافرم!
بیدار باشی یا خواب،
چشم هایت را باید ببوسم!
بعد پنجره را باز کنم
پرده را کنار بزنم
تا ستاره ها، مهمان خانه شوند!
#عرفان_یزدانی
.
شب،
پشت پلک هایت سایه انداخته!
من مسافرم!
بیدار باشی یا خواب،
چشم هایت را باید ببوسم!
بعد پنجره را باز کنم
پرده را کنار بزنم
تا ستاره ها، مهمان خانه شوند!
#عرفان_یزدانی
.
❄️🕊
هر صبح، انسان ديگری
در مسير آفتاب، راه می رود
عاشق می شود،
تا در چشمان عاشقی
خودش را پنهان کند!
هر بار که خورشيد را
گرم به آغوش می کشد ...
#عرفان_یزدانی
.
هر صبح، انسان ديگری
در مسير آفتاب، راه می رود
عاشق می شود،
تا در چشمان عاشقی
خودش را پنهان کند!
هر بار که خورشيد را
گرم به آغوش می کشد ...
#عرفان_یزدانی
.
🍀🕊
صبح بوے بابونه می دهد
بوے یاس
تــو را،
پشت پنجره ے خورشید،
نشانده است..!
دستانت را دراز ڪن
عشق، از راه می رسد ...
#عرفان_یزدانی
.
صبح بوے بابونه می دهد
بوے یاس
تــو را،
پشت پنجره ے خورشید،
نشانده است..!
دستانت را دراز ڪن
عشق، از راه می رسد ...
#عرفان_یزدانی
.
🍀🕊
#صبـح
آغاز مـاجراے جديدےسـت
از دوستداشتنـمان
وقتی
طلـوع چشـمهاے تـو
شهـر دلـم را ڪَرم میڪند...
#عرفان_یزدانی
.
#صبـح
آغاز مـاجراے جديدےسـت
از دوستداشتنـمان
وقتی
طلـوع چشـمهاے تـو
شهـر دلـم را ڪَرم میڪند...
#عرفان_یزدانی
.
🍀🕊
يڪ ڪرشمه از "تـو"
يڪ اشاره، از من!
چه قدر ناز می خرامد،
"عشق"
بر ڪنج بوسه، از لب هايت..؟!
#عرفان_یزدانی
.
يڪ ڪرشمه از "تـو"
يڪ اشاره، از من!
چه قدر ناز می خرامد،
"عشق"
بر ڪنج بوسه، از لب هايت..؟!
#عرفان_یزدانی
.
🍀🕊
از شولاے نگاهم،
برخیز...!
آفتاب، افتاده بر دامن صبح
"عشق" دارد
در آغوش لبخندهاے سرخمان
نفس می ڪشد بوسه
بوسه ...
#عرفان_یزدانی
.
از شولاے نگاهم،
برخیز...!
آفتاب، افتاده بر دامن صبح
"عشق" دارد
در آغوش لبخندهاے سرخمان
نفس می ڪشد بوسه
بوسه ...
#عرفان_یزدانی
.