محرم / مردی كه اسم خوبی داشت
💠 مردی كه اسم خوبی داشت
سر اسب را كه كج كرده بود و بیصدا از فاصله دو سپاه گذشته بود، فكر كرده بود كه خيلی خوب اگر پيش برود میبخشندنش و میگذارند با بقيه هفتاد و دو نفر بجنگد.
وقتی گفتند: "خوش آمدی! پياده شو، بيا نزدیک!"
نتوانست. ياد اين افتاد كه آب را خودش سه روز پيش، رويشان بسته. گفت: "سواره میمانم تا كشته شوم".
میخواست چشم تو چشم نشوند.
اصلا حساب اين را نكرده بود كه بيايند سرش را بگيرند روی زانو، خونهای روی پيشانیاش را پاک كنند. باز دلشان راضی نشود. دستمال خودشان را ببندند دور سرش. در خواب هم نمیديد بهش بگويند:
"آزاد مرد، مادرت چه اسم خوبی رويت گذاشته است".
------------------------------------------
✍🏼 #فاطمه_شهیدی
داستان درباره *حر ابن يزيد رياحی* است.
#شب_چهارم
🏴 #دهه_اول_محرم
#متفرقه #نکات_خواندنی #حکایت #محرم #حر_بن_یزید_ریاحی #فاطمه_شهیدی
نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1127
💠 مردی كه اسم خوبی داشت
سر اسب را كه كج كرده بود و بیصدا از فاصله دو سپاه گذشته بود، فكر كرده بود كه خيلی خوب اگر پيش برود میبخشندنش و میگذارند با بقيه هفتاد و دو نفر بجنگد.
وقتی گفتند: "خوش آمدی! پياده شو، بيا نزدیک!"
نتوانست. ياد اين افتاد كه آب را خودش سه روز پيش، رويشان بسته. گفت: "سواره میمانم تا كشته شوم".
میخواست چشم تو چشم نشوند.
اصلا حساب اين را نكرده بود كه بيايند سرش را بگيرند روی زانو، خونهای روی پيشانیاش را پاک كنند. باز دلشان راضی نشود. دستمال خودشان را ببندند دور سرش. در خواب هم نمیديد بهش بگويند:
"آزاد مرد، مادرت چه اسم خوبی رويت گذاشته است".
------------------------------------------
✍🏼 #فاطمه_شهیدی
داستان درباره *حر ابن يزيد رياحی* است.
#شب_چهارم
🏴 #دهه_اول_محرم
#متفرقه #نکات_خواندنی #حکایت #محرم #حر_بن_یزید_ریاحی #فاطمه_شهیدی
نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1127