برای حفاظت از طبیعت باید زحمت کشید، مسئولیت ها را قبول کرد و آینده نگر بود.
در سفر اخیر به جنگل های مازندران، همان پیت روغنی که اردیبهشت امسال در سفر به قلعه ضحاک پیدا کرده بودیم را همراه بردیم. هیزم را چند ماه پیش از سمت روستای سعید آباد جاجرود جمع کرده بودم، آنجا کارگاه های نجاری زیاد است و چوب بسیاری می توان پیدا کرد.
مزایا: از پیت روغن به دفعات استفاده می شود، زمین و گیاهان اطراف نمی سوزد و احتمال آتش سوزی در جنگل کم می شود، چای آتشی می خوریم و دور آتش گرم می شویم.
#احسان_میرزائی www.ofmedia.ir
#جمعه - ۲۹ - #آبان - ۱۳۹۴
سفر جنگل انجیلی
#سفر #جنگل #درخت #هیرکانی #محیط_زیست #شهروندخبرنگار #آتش #چوب #اجاق #هیزم #سفرپایدار #اکوتوریسم #بومگردی #گیچ
https://instagram.com/p/-Y5GR2Abd3/
در سفر اخیر به جنگل های مازندران، همان پیت روغنی که اردیبهشت امسال در سفر به قلعه ضحاک پیدا کرده بودیم را همراه بردیم. هیزم را چند ماه پیش از سمت روستای سعید آباد جاجرود جمع کرده بودم، آنجا کارگاه های نجاری زیاد است و چوب بسیاری می توان پیدا کرد.
مزایا: از پیت روغن به دفعات استفاده می شود، زمین و گیاهان اطراف نمی سوزد و احتمال آتش سوزی در جنگل کم می شود، چای آتشی می خوریم و دور آتش گرم می شویم.
#احسان_میرزائی www.ofmedia.ir
#جمعه - ۲۹ - #آبان - ۱۳۹۴
سفر جنگل انجیلی
#سفر #جنگل #درخت #هیرکانی #محیط_زیست #شهروندخبرنگار #آتش #چوب #اجاق #هیزم #سفرپایدار #اکوتوریسم #بومگردی #گیچ
https://instagram.com/p/-Y5GR2Abd3/
Instagram
برای حفاظت از طبیعت باید زحمت کشید، مسئولیت ها را قبول کرد و آینده نگر بود.
در سفر اخیر به جنگل های مازندران، همان پیت روغنی که اردیبهشت امسال در سفر به قلعه ضحاک پیدا کرده بودیم را همراه بردیم. هیزم را چند ماه پیش از سمت روستای سعید آباد جاجرود جمع کرده…
در سفر اخیر به جنگل های مازندران، همان پیت روغنی که اردیبهشت امسال در سفر به قلعه ضحاک پیدا کرده بودیم را همراه بردیم. هیزم را چند ماه پیش از سمت روستای سعید آباد جاجرود جمع کرده…
@gich120
🇮🇷ورق زدن خاطرات سفر به اصفهان؟
به توصیه متصدی مسجد شیخ لطف الله شب را جلوی بیمارستان امین، تو ماشین خوابیدم. صبح با کشیده شدن جارو کف خیابان از خواب بیدار شدم؛ اما شب راحتی نبود.
@gich120
چند دقیقه ای طول نکشید که در در مصاف با سرما، آب روی پیکنیک گرم شد، لحظه ای بعد با آیینه وسط ماشین چشم تو چشم شدم و با تیغ صورتم را تراشیدم.
کنار جوی آب نشستم و سرم را شستم، روحم تازه شد، لباس هامو عوض کردم.
از بقالی پایین که فروشنده اش خانم محترمی بود چند تخم مرغ، کره و... خریدم.
رفتم دور میدان دروازه نو، ژنرال را تو پیاده رو پارک کردم. اول صبح جمعه ترددی نبود؛ بساط صبحانه پهن شد آن هم با نان محلی ای که سه شنبه از خوانسار خریده بودم.
دقیقا پشت سرم یک در دو لنگه فلزی بود که بالای آن نوشته بود: زورخانه نجارپور...
@gich120
روز قبل با دکتر عیدی و آقای مجتهدی در عصارخانه شاهی آشنا شدم و کلی در مورد فرهنگ و جامعه با هم صحبت کردیم؛ اگر در این زورخانه باز بود خیلی خوب می شد.
صبحانه را پشت ماشین چیدم و رفتم بالا نشستم و از تماشای فواره و غار غار کلاغ ها در میانه میدان لذت می بردم. هنگام جمع آوری بساط صبحانه مردی میان سال را دیدم که در حال روفتن پیاده رو بود!
متوجه نشدم از کجا آمده...!
سلامی دادم و علیکی شنیدم، بعد در زورخانه را باز دیدم.
@gich120
گفتم: عمو جان شما در را باز کردی؟ می توانم بروم داخل عکس و فیلم بگیرم؟
با لهجه شیرین اصفهانی گفت: بفرما...
رفتم داخل، بسیار زیبا بود. از در و دیوار، قاب ها و وسایل عکس می گرفتم که آن مرد گفت بیا بیشین اینجا بیبینم کی هستی.
خلاصه ماجرای سفرم را گفتم، خوش اش آمد و با نوای دلنشین نی، داستان های شاهنامه، اشعار صغیر اصفهانی و... پذیراییم کرد، خوش ام آمد.
@gich120
کم کم باستانی کاران آمدند، از صبح زود تا ساعت یک بعد از ظهر در زورخانه دروازه نو یا نجار پور نظم، فرهنگ، تمدن، ادب، عشق، احترام و... را دیدم و از نزدیک لمس کردم.
آن مرد که جلوی زور خانه را می روف، مرشد علی زنگنه، مرشد زورخانه نجار پور یا دروازه نو بود.
#احسان_میرزائی www.ofmedia.ir
جمعه - ۱۶ - آبان - ۱۳۹۳
از صبح تا یک بعد از ظهر
@gich120
هشتگ ها مهم هستند:
#سفرمجازی #سفرپایدار #تهران #قم #اراک #خمین #گلپایگان #خوانسار #اصفهان #نطنز #ابیانه #زورخانه #مسجد #نقش_جهان #عصار_خانه #باستانی #ورزشکار #پهلوان #مرشد
#Iran #Tehran #everydayiran @everydayiran #Isfahan #Esfahan
🇮🇷ورق زدن خاطرات سفر به اصفهان؟
به توصیه متصدی مسجد شیخ لطف الله شب را جلوی بیمارستان امین، تو ماشین خوابیدم. صبح با کشیده شدن جارو کف خیابان از خواب بیدار شدم؛ اما شب راحتی نبود.
@gich120
چند دقیقه ای طول نکشید که در در مصاف با سرما، آب روی پیکنیک گرم شد، لحظه ای بعد با آیینه وسط ماشین چشم تو چشم شدم و با تیغ صورتم را تراشیدم.
کنار جوی آب نشستم و سرم را شستم، روحم تازه شد، لباس هامو عوض کردم.
از بقالی پایین که فروشنده اش خانم محترمی بود چند تخم مرغ، کره و... خریدم.
رفتم دور میدان دروازه نو، ژنرال را تو پیاده رو پارک کردم. اول صبح جمعه ترددی نبود؛ بساط صبحانه پهن شد آن هم با نان محلی ای که سه شنبه از خوانسار خریده بودم.
دقیقا پشت سرم یک در دو لنگه فلزی بود که بالای آن نوشته بود: زورخانه نجارپور...
@gich120
روز قبل با دکتر عیدی و آقای مجتهدی در عصارخانه شاهی آشنا شدم و کلی در مورد فرهنگ و جامعه با هم صحبت کردیم؛ اگر در این زورخانه باز بود خیلی خوب می شد.
صبحانه را پشت ماشین چیدم و رفتم بالا نشستم و از تماشای فواره و غار غار کلاغ ها در میانه میدان لذت می بردم. هنگام جمع آوری بساط صبحانه مردی میان سال را دیدم که در حال روفتن پیاده رو بود!
متوجه نشدم از کجا آمده...!
سلامی دادم و علیکی شنیدم، بعد در زورخانه را باز دیدم.
@gich120
گفتم: عمو جان شما در را باز کردی؟ می توانم بروم داخل عکس و فیلم بگیرم؟
با لهجه شیرین اصفهانی گفت: بفرما...
رفتم داخل، بسیار زیبا بود. از در و دیوار، قاب ها و وسایل عکس می گرفتم که آن مرد گفت بیا بیشین اینجا بیبینم کی هستی.
خلاصه ماجرای سفرم را گفتم، خوش اش آمد و با نوای دلنشین نی، داستان های شاهنامه، اشعار صغیر اصفهانی و... پذیراییم کرد، خوش ام آمد.
@gich120
کم کم باستانی کاران آمدند، از صبح زود تا ساعت یک بعد از ظهر در زورخانه دروازه نو یا نجار پور نظم، فرهنگ، تمدن، ادب، عشق، احترام و... را دیدم و از نزدیک لمس کردم.
آن مرد که جلوی زور خانه را می روف، مرشد علی زنگنه، مرشد زورخانه نجار پور یا دروازه نو بود.
#احسان_میرزائی www.ofmedia.ir
جمعه - ۱۶ - آبان - ۱۳۹۳
از صبح تا یک بعد از ظهر
@gich120
هشتگ ها مهم هستند:
#سفرمجازی #سفرپایدار #تهران #قم #اراک #خمین #گلپایگان #خوانسار #اصفهان #نطنز #ابیانه #زورخانه #مسجد #نقش_جهان #عصار_خانه #باستانی #ورزشکار #پهلوان #مرشد
#Iran #Tehran #everydayiran @everydayiran #Isfahan #Esfahan