Forwarded from غلوپژوهی
⚡️ اعتراف ابطحی به دروغ پردازی
✅ جناب آقای سیدان می گوید:
«(ابطحی) در کتاب در محضر استاد نوشته بود: سه جا دروغ جایز است که یکی هم در موقع اصلاح افراد که آنها را توجه به خدا بدهد. مثلا بگوید خواب دیدم تو نمازهایت را درست نمیخوانی. حضرت را به خواب دیدم که فرمود فلان کن و بهمان نکن. به خاطر اصلاح، دروغ گفتن جایز است و برای این کار از حدیث شریف که فرموده «برای اصلاح ذات البین دروغ گفتن جایز است» استفاده کرده بود. از این کلمه اصلاح چنین استفادهای کرده بود. این خود منشأ مشکلات زیادی می توانست باشد. یک بار یک دکتری که الان هم در مشهد است، می گفت: من شبها به جلسات ایشان میروم. وقتی دید من استقبال از این خبر او نکردم، بعد از چندی آمد گفت: علت عدم استقبال شما را فهمیدم. من با خانم و خواهر خانم به جلسه ایشان رفتیم. وقتی داشت صحبت میکرد. یک وقت نوری زد. عده ای از زنها با دیدن آن غش کردند. من خودم دیدم که یک کسی کنارش فندک زد. یک بار آقای مروارید به من گفتند که یکی از شاگردان وی را به مدرسه راه ندادیم. اعتراض کرد. گفتیم بیا تا صحبت کنیم. از من خواست من هم باشم. گفتم: اجازه دهید آقای فلسفی هم بیاید. نصیحت هم بکند. بنده و آقای مروارید و آقای فلسفی بودیم. گویا آقای شبیری از منبریهای قدیمی مشهد هم بود. من پرسیدم این ادعاها چیست؟ ادعای مرجعیت کردی و رساله نوشتی؟ گفت: نه، اینها فتاوی آیت الله گلپایگانی است، برای افرادی نوشتهام که سراغ معنویات میآیند، اما کمتر سراغ شرع میآیند. آقای مروارید گفت: پس چرا اسم خودت را روی آن نوشتهای؟ بعد من گفتم: اگر تو نصف صفحه مکاسب را درست خواندی و معنا کردی من همه حرفهایم را پس می گیریم. خیلی ناراحت شد. پرسیدم: شما چند بار خدمت امام زمان رسیدهاید؟ گفت: نه بار!! ... شاید اوائل، تفکرش این بود که به اسم امام زمان (ع) میتوان مردم را اصلاح کرد. اما بعدها کم کم به جای های باریک کشید. یاد دارم که آقای حلبی و دوستان وی که پرهیز کامل از داستان های تشرف داشتند ایشان و حرفهایش را طرد و رد میکردند.»
➡️ yon.ir/8lwq
@gholow2
✅ جناب آقای سیدان می گوید:
«(ابطحی) در کتاب در محضر استاد نوشته بود: سه جا دروغ جایز است که یکی هم در موقع اصلاح افراد که آنها را توجه به خدا بدهد. مثلا بگوید خواب دیدم تو نمازهایت را درست نمیخوانی. حضرت را به خواب دیدم که فرمود فلان کن و بهمان نکن. به خاطر اصلاح، دروغ گفتن جایز است و برای این کار از حدیث شریف که فرموده «برای اصلاح ذات البین دروغ گفتن جایز است» استفاده کرده بود. از این کلمه اصلاح چنین استفادهای کرده بود. این خود منشأ مشکلات زیادی می توانست باشد. یک بار یک دکتری که الان هم در مشهد است، می گفت: من شبها به جلسات ایشان میروم. وقتی دید من استقبال از این خبر او نکردم، بعد از چندی آمد گفت: علت عدم استقبال شما را فهمیدم. من با خانم و خواهر خانم به جلسه ایشان رفتیم. وقتی داشت صحبت میکرد. یک وقت نوری زد. عده ای از زنها با دیدن آن غش کردند. من خودم دیدم که یک کسی کنارش فندک زد. یک بار آقای مروارید به من گفتند که یکی از شاگردان وی را به مدرسه راه ندادیم. اعتراض کرد. گفتیم بیا تا صحبت کنیم. از من خواست من هم باشم. گفتم: اجازه دهید آقای فلسفی هم بیاید. نصیحت هم بکند. بنده و آقای مروارید و آقای فلسفی بودیم. گویا آقای شبیری از منبریهای قدیمی مشهد هم بود. من پرسیدم این ادعاها چیست؟ ادعای مرجعیت کردی و رساله نوشتی؟ گفت: نه، اینها فتاوی آیت الله گلپایگانی است، برای افرادی نوشتهام که سراغ معنویات میآیند، اما کمتر سراغ شرع میآیند. آقای مروارید گفت: پس چرا اسم خودت را روی آن نوشتهای؟ بعد من گفتم: اگر تو نصف صفحه مکاسب را درست خواندی و معنا کردی من همه حرفهایم را پس می گیریم. خیلی ناراحت شد. پرسیدم: شما چند بار خدمت امام زمان رسیدهاید؟ گفت: نه بار!! ... شاید اوائل، تفکرش این بود که به اسم امام زمان (ع) میتوان مردم را اصلاح کرد. اما بعدها کم کم به جای های باریک کشید. یاد دارم که آقای حلبی و دوستان وی که پرهیز کامل از داستان های تشرف داشتند ایشان و حرفهایش را طرد و رد میکردند.»
➡️ yon.ir/8lwq
@gholow2
بولتن نیوز | bultannews.com
گفتگو با آیت الله سیدان در باره سید حسن ابطحی
سیدحسن ابطحی از مدعیان ارتباط با حضرت ولیعصر صبح امروز درگذشت. گزارش رسول جعفریان از گفت و گویش با ایت الله سیدان در خصوص ابطحی خالی از لطف نیست. محمدعلی ابطحی رییس دفتر خاتمی رئیسجمهور اسبق فرزند وی است.
رسول جعفریان، مهدیان دروغین
بخشی در مورد کتاب ملاقات با امام زمان ابطحی، و تاثیر داستان های او
در همین بخش ادعای ظهور صغرای ابطحی، و نمونه های مشابه آن پس از انقلاب بررسی شده است.
(البته تعبیر ظهور صغری و مقام عظمی صحیح نیست؛ و باید بگویند ظهور اصغر و...)
نمونه های تاریخی کتاب نیز به خوبی نشان از آن دارد که شیوه های امثال ابطحی پیشتر هم در سایه ناآگاهی توده ها بارها جماعاتی را جذب مدعیان کرده بود.
@gholow2
بخشی در مورد کتاب ملاقات با امام زمان ابطحی، و تاثیر داستان های او
در همین بخش ادعای ظهور صغرای ابطحی، و نمونه های مشابه آن پس از انقلاب بررسی شده است.
(البته تعبیر ظهور صغری و مقام عظمی صحیح نیست؛ و باید بگویند ظهور اصغر و...)
نمونه های تاریخی کتاب نیز به خوبی نشان از آن دارد که شیوه های امثال ابطحی پیشتر هم در سایه ناآگاهی توده ها بارها جماعاتی را جذب مدعیان کرده بود.
@gholow2
روایاتی وجود دارد که در آن ادّعا شده قواعد ارث در زمان حکومت امام مهدی (عج) دگرگون شده و به جای خویشاوندی بر پایهی برادری در عالم اظلّة (=سایهها) نهاده خواهد شد.
در نوشتار زیر نشان داده شده این اخبار -گرچه در کتابی از صدوق نیز آمده- سند معتبری ندارد؛ همسو با تعالیم غالیان است و با کتاب و سنّت و روایات تواتر دربارهی شیوهی حکومت امام مهدی (ع) سازگار نیست.
alasar.blog.ir/1398/03/28/mirath
💠@gholow2
در نوشتار زیر نشان داده شده این اخبار -گرچه در کتابی از صدوق نیز آمده- سند معتبری ندارد؛ همسو با تعالیم غالیان است و با کتاب و سنّت و روایات تواتر دربارهی شیوهی حکومت امام مهدی (ع) سازگار نیست.
alasar.blog.ir/1398/03/28/mirath
💠@gholow2
alasar.blog.ir
انگاره وراثت بر پایه برادری ایمانی، پس از ظهور امام مهدی ع :: آثار
علی عادل زاده
روایاتی وجود دارد که در آن ادّعا شده قواعد ارث در زمان حکومت امام مهدی (ع) دگرگون شده و به جای خویشاوندی بر پایهی برادری در عالم اظلّة (=سایهها) نهاده خواهد شد. در ...
روایاتی وجود دارد که در آن ادّعا شده قواعد ارث در زمان حکومت امام مهدی (ع) دگرگون شده و به جای خویشاوندی بر پایهی برادری در عالم اظلّة (=سایهها) نهاده خواهد شد. در ...
غلوپژوهی
🌱گفت و گویی در مورد نقد بر شخصیت ها در کانال غلوپژوهی نظرات اهل علم در مورد مطالب کانال غلوپژوهی یکسان نبوده است. و البته فراوان برخی به این حقیر اظهار لطف نموده اند، اما جا دارد یکی دیگر از انتقادات بر کانال را در این مجال مطرح نمایم. در گفت و گویی که در…
🔸دلمان برای اسلام بسوزد، یا برای شعارها؟!
برخی از عزیزان، با اذعان به انحرافی بودن آرای مورد نقد برخی از شخصیت ها، چنین نقدی به بعضی از نقدهای ما دارند که فلان شخصیت که نقدش می کنید، نزد جماعاتی نماد شیعه هست. و اگر او در هم شکند، تشیع و ایمان آن افراد سست می شود.
در پاسخ باید گفت اینکه بعضی چیزها و یا افراد به اشتباه نزد دسته ای یا حتی اکثریتی از شیعه یا غیر ایشان، به عنوان نماد و شعار مذهب به حساب بیاید، دلیل آن نمی شود، که از آسیب های آن نماد چشم بپوشیم. چرا که این چشم پوشی از نقد موجب تجویز بدعت ها و تحریف مذهب می شود. چه آنکه اگر بدی ها و بدعت های فلان شاه به ظاهر خدوم به تشیع، با دعوی عدم جواز تضعیف نماد مذهب گفته نشود، رفته رفته هم بدعت های او مورد قبول اهل مذهب واقع می شود، و هم خود آن شخص یا شیء نماد در معرض انحطاط بیشتر قرار می گیرد. چرا که جز مدح او گفته نمی شود.
دیگر آنکه اگر هرکس یا چیز یا مجموعه ای را به نماد بودن پذیرفتید، و در ذهن عوام چنین جا انداختید که اهل مذهب بر آن اتفاق دارند، بالاخره کسی از دوست یا دشمن او را می شکند! و این چنین ایمان عموم، بیشتر مخدوش می شود. ولی اگر فضای نقد از سوی خود اهل مذهب باز باشد، با زوال یکی از نمادهای مذهبی یا قرائتی از مذهب، مردم می دانند که مذهب لزوماً به آن وابستگی نداشته، و قرائت های دیگری در میان است. و البته پیش از این ها باید پرسید چرا برخی از شعائریان امروز به بررسی علت و روند نماد شدن یک چیز یا شخص اهتمامی ندارند؟ و نماد برایشان مهم است؛ نه صلاحیت آن!
کوتاه سخن آنکه آموزه های مذهب حاکمیت و اصالت دارد، نه نمادها! و گرنه با روند نماد بازی و شعیره سازی، مذهب گرایی افراد سطحی نگر و قشری می شود، و دينداری ایشان هم در بند نماد!
@gholow2
برخی از عزیزان، با اذعان به انحرافی بودن آرای مورد نقد برخی از شخصیت ها، چنین نقدی به بعضی از نقدهای ما دارند که فلان شخصیت که نقدش می کنید، نزد جماعاتی نماد شیعه هست. و اگر او در هم شکند، تشیع و ایمان آن افراد سست می شود.
در پاسخ باید گفت اینکه بعضی چیزها و یا افراد به اشتباه نزد دسته ای یا حتی اکثریتی از شیعه یا غیر ایشان، به عنوان نماد و شعار مذهب به حساب بیاید، دلیل آن نمی شود، که از آسیب های آن نماد چشم بپوشیم. چرا که این چشم پوشی از نقد موجب تجویز بدعت ها و تحریف مذهب می شود. چه آنکه اگر بدی ها و بدعت های فلان شاه به ظاهر خدوم به تشیع، با دعوی عدم جواز تضعیف نماد مذهب گفته نشود، رفته رفته هم بدعت های او مورد قبول اهل مذهب واقع می شود، و هم خود آن شخص یا شیء نماد در معرض انحطاط بیشتر قرار می گیرد. چرا که جز مدح او گفته نمی شود.
دیگر آنکه اگر هرکس یا چیز یا مجموعه ای را به نماد بودن پذیرفتید، و در ذهن عوام چنین جا انداختید که اهل مذهب بر آن اتفاق دارند، بالاخره کسی از دوست یا دشمن او را می شکند! و این چنین ایمان عموم، بیشتر مخدوش می شود. ولی اگر فضای نقد از سوی خود اهل مذهب باز باشد، با زوال یکی از نمادهای مذهبی یا قرائتی از مذهب، مردم می دانند که مذهب لزوماً به آن وابستگی نداشته، و قرائت های دیگری در میان است. و البته پیش از این ها باید پرسید چرا برخی از شعائریان امروز به بررسی علت و روند نماد شدن یک چیز یا شخص اهتمامی ندارند؟ و نماد برایشان مهم است؛ نه صلاحیت آن!
کوتاه سخن آنکه آموزه های مذهب حاکمیت و اصالت دارد، نه نمادها! و گرنه با روند نماد بازی و شعیره سازی، مذهب گرایی افراد سطحی نگر و قشری می شود، و دينداری ایشان هم در بند نماد!
@gholow2
Forwarded from غلوپژوهی
🌺 ریشه فقاهت اصحاب امام باقر و امام صادق علیه السلام
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ أَبِى الْوَفَاةُ قَالَ يَا جَعْفَرُ أُوصِيكَ بِأَصْحَابِى خَيْراً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ لَأَدَعَنَّهُمْ وَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ يَكُونُ فِى الْمِصْرِ فَلَا يَسْأَلُ أَحَداً.
روایت شده که امام صادق عليه السلام فرمود: چون ساعت آخر عمر پدرم نزديك شد، فرمود: اى جعفر! خيرخواهى اصحابم را به تو سفارش ميكنم. گفتم: قربانت گردم، به خدا آنها را در حالی ترک خواهم کرد [و اصحاب شما را به درجه ای خواهم رساند] كه شخصیتی از آنها در هر شهرى كه باشد، محتاج به سؤال از هيچ كس نباشد.
📚 الکافی، ج1، ص306، کتاب الحجة، باب اشاره و نص بر ابى عبداللّه جعفر بن محمد الصادق عليه السلام، حدیث2
@gholow2
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ أَبِى الْوَفَاةُ قَالَ يَا جَعْفَرُ أُوصِيكَ بِأَصْحَابِى خَيْراً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ لَأَدَعَنَّهُمْ وَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ يَكُونُ فِى الْمِصْرِ فَلَا يَسْأَلُ أَحَداً.
روایت شده که امام صادق عليه السلام فرمود: چون ساعت آخر عمر پدرم نزديك شد، فرمود: اى جعفر! خيرخواهى اصحابم را به تو سفارش ميكنم. گفتم: قربانت گردم، به خدا آنها را در حالی ترک خواهم کرد [و اصحاب شما را به درجه ای خواهم رساند] كه شخصیتی از آنها در هر شهرى كه باشد، محتاج به سؤال از هيچ كس نباشد.
📚 الکافی، ج1، ص306، کتاب الحجة، باب اشاره و نص بر ابى عبداللّه جعفر بن محمد الصادق عليه السلام، حدیث2
@gholow2
🌷انتقاد از یک بدسلیقگی رایج در کابرد مصطلح علم غیب
https://t.me/gholow2/374
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
https://t.me/gholow2/374
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
Telegram
غلو پژوهی
🌷انتقاد از یک بدسلیقگی رایج!
پیشتر در سلسله ابحاثی نشان دادیم که با وجود ادله قرآنی و روایی بسیار بر علوم الهی انبیا و اوصیا، اما آیات (حتی آیات سوره جن: 25-27) و احادیث بسیار زیاد، و کلمات عموم علمای امامی سلف در نفی علم به غیب انبیا و اوصیا اتفاق دارد.…
پیشتر در سلسله ابحاثی نشان دادیم که با وجود ادله قرآنی و روایی بسیار بر علوم الهی انبیا و اوصیا، اما آیات (حتی آیات سوره جن: 25-27) و احادیث بسیار زیاد، و کلمات عموم علمای امامی سلف در نفی علم به غیب انبیا و اوصیا اتفاق دارد.…
🔻نمی از دریای رنج امام صادق و رضا علیهما السلام از جانب فرقه خطابیه
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنِ قُولَوَيْهِ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ الْقُمِّيُّ، قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ أَبُو الْخَطَّابِ: لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ أَصْحَابَهُ وَ لَعَنَ الشَّاكِّينَ فِي لَعْنِهِ وَ لَعَنَ مَنْ قَدْ وَقَفَ فِي ذَلِكَ وَ شَكَّ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: هَذَا أَبُو الْغَمْرِ وَ جَعْفَرُ بْنُ وَاقِدٍ وَ هَاشِمُ بْنُ أَبِي هَاشِمٍ اسْتَأْكَلُوا بِنَا النَّاسَ وَ صَارُوا دُعَاةً يَدْعُونَ النَّاسَ إِلَى مَا دُعِيَ إِلَيْهِ أَبُو الْخَطَّابِ، لَعَنَهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُمُ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ قَبِلَ ذَلِكَ مِنْهُمْ، يَا عَلِيُّ لَا تَتَحَرَّجَنَ مَنْ لَعَنَهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ! فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ لَعَنَهُمْ، ثُمَّ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَنْ تَأَثَّمَ أَنْ يَلْعَنَ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ.
📚 رجال الكشي، ص529/ ح1012 و مشابه آن در المقالات و الفرق، ص55/ ح108
🔸 علي بن مهزيار گفت از حضرت ابو جعفر امام جواد عليه السّلام شنيدم راجع به ابو الخطاب صحبت شده بود فرمود خدا ابو الخطاب و ياران و كسانى كه شك در لعنت او دارند و كسانى كه توقف در لعنت او دارند و شك در ادعايش دارند لعنت كند.
سپس فرمود اين ابو العمرو و جعفر بن واقد و هاشم بن ابى هاشم بنام ما از مردم استفاده ميكنند اينها مردم را دعوت ميكنند باعتقادات ابو الخطاب خدا او را لعنت كند و هر كس از آنها اين مطلب را بپذيرد فرمود علي! مبادا بر كسى كه آنها را لعنت ميكند، سختگيرى! خدا آنها را لعنت كند خدا هم آنها را لعنت كرده سپس فرمود پيامبر اكرم فرمود هر كس خوشش نيايد از لعنت كردن كسى كه خدا او را لعنت كرده بر چنين كسى لعنت خدا باد.
حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ، عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ، عَنْ أَبِيهِ عِمْرَانَ بْنِ عَلِيٍّ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ مَنْ قُتِلَ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ بَقِيَ مِنْهُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ رَحْمَةٌ لَهُمْ.
📚 رجال الكشي، ص295/ ح521
🔸خدا ابو الخطاب را لعنت كند و خدا لعنت كند هر كس را که به همراه او کشته شده و هر كس از اين گروه باقی مانده و خداوند لعنت كند هر كس در دل خود نسبت به آنها ترحمى احساس كند.
قَالَ سَعْدٌ، وَ حَدَّثَنِي ابْنُ الْعُبَيْدِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَخِي جَعْفَرُ بْنُ عِيسَى وَ عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْمِيثَمِيُّ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) أَنَّهُ قَالَ: آذَانِي مُحَمَّدُ بْنُ الْفُرَاتِ آذَاهُ اللَّهُ وَ أَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، آذَانِي لَعَنَهُ اللَّهُ أَذًى مَا آذَى أَبُو الْخَطَّابِ لَعَنَهُ اللَّهُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (ع) بِمِثْلِهِ، وَ مَا كَذَبَ عَلَيْنَا خَطَّابِيٌّ مِثْلَ مَا كَذَبَ مُحَمَّدُ بْنُ الْفُرَاتِ، وَ اللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ يَكْذِبُ عَلَيْنَا إِلَّا وَ يُذِيقُهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ.
📚 رجال الكشي، ص555/ ح1048
🔸 جعفر بن عِيسى و ميثمى از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرده كه فرمودند:
غلوپژوهی
@gholow2
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنِ قُولَوَيْهِ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ الْقُمِّيُّ، قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ أَبُو الْخَطَّابِ: لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ أَصْحَابَهُ وَ لَعَنَ الشَّاكِّينَ فِي لَعْنِهِ وَ لَعَنَ مَنْ قَدْ وَقَفَ فِي ذَلِكَ وَ شَكَّ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: هَذَا أَبُو الْغَمْرِ وَ جَعْفَرُ بْنُ وَاقِدٍ وَ هَاشِمُ بْنُ أَبِي هَاشِمٍ اسْتَأْكَلُوا بِنَا النَّاسَ وَ صَارُوا دُعَاةً يَدْعُونَ النَّاسَ إِلَى مَا دُعِيَ إِلَيْهِ أَبُو الْخَطَّابِ، لَعَنَهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُمُ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ قَبِلَ ذَلِكَ مِنْهُمْ، يَا عَلِيُّ لَا تَتَحَرَّجَنَ مَنْ لَعَنَهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ! فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ لَعَنَهُمْ، ثُمَّ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَنْ تَأَثَّمَ أَنْ يَلْعَنَ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ.
📚 رجال الكشي، ص529/ ح1012 و مشابه آن در المقالات و الفرق، ص55/ ح108
🔸 علي بن مهزيار گفت از حضرت ابو جعفر امام جواد عليه السّلام شنيدم راجع به ابو الخطاب صحبت شده بود فرمود خدا ابو الخطاب و ياران و كسانى كه شك در لعنت او دارند و كسانى كه توقف در لعنت او دارند و شك در ادعايش دارند لعنت كند.
سپس فرمود اين ابو العمرو و جعفر بن واقد و هاشم بن ابى هاشم بنام ما از مردم استفاده ميكنند اينها مردم را دعوت ميكنند باعتقادات ابو الخطاب خدا او را لعنت كند و هر كس از آنها اين مطلب را بپذيرد فرمود علي! مبادا بر كسى كه آنها را لعنت ميكند، سختگيرى! خدا آنها را لعنت كند خدا هم آنها را لعنت كرده سپس فرمود پيامبر اكرم فرمود هر كس خوشش نيايد از لعنت كردن كسى كه خدا او را لعنت كرده بر چنين كسى لعنت خدا باد.
حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ، عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ، عَنْ أَبِيهِ عِمْرَانَ بْنِ عَلِيٍّ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ مَنْ قُتِلَ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ بَقِيَ مِنْهُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ رَحْمَةٌ لَهُمْ.
📚 رجال الكشي، ص295/ ح521
🔸خدا ابو الخطاب را لعنت كند و خدا لعنت كند هر كس را که به همراه او کشته شده و هر كس از اين گروه باقی مانده و خداوند لعنت كند هر كس در دل خود نسبت به آنها ترحمى احساس كند.
قَالَ سَعْدٌ، وَ حَدَّثَنِي ابْنُ الْعُبَيْدِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَخِي جَعْفَرُ بْنُ عِيسَى وَ عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْمِيثَمِيُّ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) أَنَّهُ قَالَ: آذَانِي مُحَمَّدُ بْنُ الْفُرَاتِ آذَاهُ اللَّهُ وَ أَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، آذَانِي لَعَنَهُ اللَّهُ أَذًى مَا آذَى أَبُو الْخَطَّابِ لَعَنَهُ اللَّهُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (ع) بِمِثْلِهِ، وَ مَا كَذَبَ عَلَيْنَا خَطَّابِيٌّ مِثْلَ مَا كَذَبَ مُحَمَّدُ بْنُ الْفُرَاتِ، وَ اللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ يَكْذِبُ عَلَيْنَا إِلَّا وَ يُذِيقُهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ.
📚 رجال الكشي، ص555/ ح1048
🔸 جعفر بن عِيسى و ميثمى از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرده كه فرمودند:
محمّد [عمر] بن فرات
مرا آزار نموده خداوند او را بيازارد و مبتلا بحرارت آهن نمايد. مرا آزرد همان طور كه ابو الخطاب حضرت جعفر بن محمّد را آزرد. هيچ يك از خطابيها مثل محمّد بن فرات بر ما دروغ نبسته است. به خدا قسم هر كس بر ما دروغ ببندد، خدا او را به حرارت آهن گرفتار مینمايد.غلوپژوهی
@gholow2
Audio
Dr Pakatchi
🎙 مؤلفه های مشترک دین غلات و کیش مزدکی (1)
دکتر احمد پاکتچی
در این گفتار بر محورهای زیر تاکید شده است:
- ارتباط دو نحله در کتب ملل و نحل
- باطنی گری فراتر از تقیه نزد دو آیین
- روحیه انقلابی گری جمعی از بزرگان دو نحله
- اعتقاد حلول خداوند، و نوعی از همه خدایی
- نمردن امام یا پیغمبر
بحث گستردگی نمادهای ایرانی در کتب غلات و نوع توجه آنان به شاهان ایرانی نیز باید به این موارد افزوده شود.
@gholow2
دکتر احمد پاکتچی
در این گفتار بر محورهای زیر تاکید شده است:
- ارتباط دو نحله در کتب ملل و نحل
- باطنی گری فراتر از تقیه نزد دو آیین
- روحیه انقلابی گری جمعی از بزرگان دو نحله
- اعتقاد حلول خداوند، و نوعی از همه خدایی
- نمردن امام یا پیغمبر
بحث گستردگی نمادهای ایرانی در کتب غلات و نوع توجه آنان به شاهان ایرانی نیز باید به این موارد افزوده شود.
@gholow2
Audio
Dr Pakatchi
🎙 مؤلفه های مشترک دین غلات و کیش مزدکی (ادامه)
دکتر احمد پاکتچی
عناصر باطنی و زیر زمینی بودن فرق غلات:
- رفتار سازمانی غلات
- رابطه ویژه اعضا و تاکید بر حقوق بالای هم کیشان
- ضرورت کتمان عقاید قدیم، و تعدیل ظاهری آن
- سمبل گرایی، و جایگزینی عقاید کیش سابق با برخی از نمادهای جدید در فضای جامعه جدید (اسلامی)
و…
(البته برخی از بیانات این جلسه جای درنگ و نقد دارد. مانند نسبت سبک کتاب الاعیاد و اقبال، و یا محتوای آن و...)
@gholow2
دکتر احمد پاکتچی
عناصر باطنی و زیر زمینی بودن فرق غلات:
- رفتار سازمانی غلات
- رابطه ویژه اعضا و تاکید بر حقوق بالای هم کیشان
- ضرورت کتمان عقاید قدیم، و تعدیل ظاهری آن
- سمبل گرایی، و جایگزینی عقاید کیش سابق با برخی از نمادهای جدید در فضای جامعه جدید (اسلامی)
و…
(البته برخی از بیانات این جلسه جای درنگ و نقد دارد. مانند نسبت سبک کتاب الاعیاد و اقبال، و یا محتوای آن و...)
@gholow2
نگاهی_به_عرفان_مانوی_و_تطبیق_آن.pdf
505 KB
نگاهی به عرفان مانوی و تطبیق آن با عرفان و تصوف اسلامی،
فرشته جعفری،
پژوهش نامه عرفان، ش12
در این مقاله نمونه هایی از شواهد شباهت گسترده کیش مانوی و عرفان اسلامی و دیدگاه جمعی از صاحبنظران در تأثر جدی عرفان اسلامی از مانویت ارائه شده است.
البته جا دارد، افزون بر بررسی تفصیلی تر شواهد این شباهات، ارتباطات تاریخی دو نحله نیز به نحو مستند بررسی شود.
نمونه مقالات دیگر در این زمینه:
- انسان کامل در عرفان اسلامی و مقایسه آن با هرمزدبغ در آیین مانوی
احمد خاتمی- فرشته جعفری، ادبیات عرفانی س5، بهار و تابستان1393، ش10
- اشتراکات مانی و عین القضات در حوزه اندیشه عرفانی
احمد وفائی بصیر-لیلا ولیان، متن پژوهی ادبی، ش77
- در کتاب «ادبیات مانوی» (اسماعیلپور و مهرداد بهار) نیز به شباهت کیش مانی و تصوف اسلامی توجه شده است:
yon.ir/pcEBh
و...
@gholow2
فرشته جعفری،
پژوهش نامه عرفان، ش12
در این مقاله نمونه هایی از شواهد شباهت گسترده کیش مانوی و عرفان اسلامی و دیدگاه جمعی از صاحبنظران در تأثر جدی عرفان اسلامی از مانویت ارائه شده است.
البته جا دارد، افزون بر بررسی تفصیلی تر شواهد این شباهات، ارتباطات تاریخی دو نحله نیز به نحو مستند بررسی شود.
نمونه مقالات دیگر در این زمینه:
- انسان کامل در عرفان اسلامی و مقایسه آن با هرمزدبغ در آیین مانوی
احمد خاتمی- فرشته جعفری، ادبیات عرفانی س5، بهار و تابستان1393، ش10
- اشتراکات مانی و عین القضات در حوزه اندیشه عرفانی
احمد وفائی بصیر-لیلا ولیان، متن پژوهی ادبی، ش77
- در کتاب «ادبیات مانوی» (اسماعیلپور و مهرداد بهار) نیز به شباهت کیش مانی و تصوف اسلامی توجه شده است:
yon.ir/pcEBh
و...
@gholow2
انتقادهای_رسول_جعفریان_درباره_دو.pdf
297.4 KB
📒مقاله
📌 انتقادهای رسول جعفریان درباره دو تاریخ ساختگی
🖋 استاد #رسول_جعفریان
#️⃣ #علم_رجال #رجال_شناسی #عبدالعظیم_حسنی #شرح_حال #سیدالکریم #تاریخ_نگاری
🆔 @Rejal_science
📌 انتقادهای رسول جعفریان درباره دو تاریخ ساختگی
🖋 استاد #رسول_جعفریان
#️⃣ #علم_رجال #رجال_شناسی #عبدالعظیم_حسنی #شرح_حال #سیدالکریم #تاریخ_نگاری
🆔 @Rejal_science
غلوپژوهی
🔺 پژوهشی در مورد اصطلاح «تقصیر» با وجود اخبار بسیار زیاد اهل بیت ع در مذمت غلو و نیز با نبود تعبیر تقصیر به معنای فرقهای مصطلح امروز در روایات شریفه امامیه از ایشان، باز دیده میشود که برخی که خود را دلباخته اهل بیت میخوانند، فراوان دم از تقصیر شیعیان اهل…
🔺نسبت تفویض و غلو
مفوضه عقيده دارند خداوند امور عالم را به اهل بیت ع واگذار و قدرت و اختيار آفرينش و تدبير عالم و علم آن را به ایشان تفويض كرده است. و مدعیاند که خداوند و اهل بیت ع را یکی نمیدانند. (تصحیح الاعتقادات، ص133؛ اعتقادات الإمامية، ص98؛ بحارالأنوار، 25، ص347) ظاهراً از همین جهت مفوضه در روایات مشرک دانسته شده اند. (عيون أخبار الرضا ع، ج2، ص203 در برابر غلات قائل به حلول و تألیه که کافر شمرده شدهاند.)
در کتب سلف، «غالی» دو معنای عام و خاص دارد. به معنای اعم شامل هردو گروه مفوضه و غلات تألیهی میشود و به معنای اخص، منظور از آن تنها فرق غلو قائل به الوهیت امامان است و در برابر مفوضه است. در کتب برخی از قدما التفاتی به این نکته هست که برخی از غلات فراتر از تفویض رفته اند؛ و مثلاً تألیهی هستند. در این موارد غالباً تفویض و غلو در کنار هم به کار رفته اند. و چه بسا در مواردی در غیر آن هم منظورشان از غلات همین دسته اخیر باشد. به عنوان نمونه:
- «كتاب الرد على الغلاة و المفوضة»، از الحسين بن عبيد الله بن إبراهيم الغضائري (رجال النجاشي، ص69/ 166)
- «كتاب إبطال الغلو و التفويض» اثر شیخ صدوق (عيون أخبار الرضا ع، ج2، ص204؛ در نجاشی ظاهراً در ضبط نام تصحیف رخ داده است: نجاشي، ص389 محمد بن علي بن بابويه القمي أبو جعفر... كتاب إبطال الغلو و التقصير)
- شیخ صدوق همین تفصیل را در موارد متعدد دیگری هم دارد. (من لا يحضره الفقيه، ج1، 359؛ عيون أخبار الرضا ع، ج1، ص11، 215، 326، ج2، ص200، 203؛ إعتقادات الإمامية، ص97: الاعتقاد في نفي الغلو و التفويض و 101؛ علل الشرائع، ج1، ص227؛ الخصال، ج2، ص529)
- توضیحات مفید در ابتدای بحثش در «الغلو و التفويض» هم ظاهراً ناظر به همین معنای اخص از غلو است. (تصحيح اعتقادات الإمامية، ص131) و درأوائل المقالات، ص72 قد خالفنا فيه المنتمون إلى التفويض و طبقات الغلاة... و نیز نک: همان، ص67 و 313)
- و ر.ک تقريب المعارف، ص93، الغيبة للطوسي، ص21، 22، 23، 80، و...
شواهد این تفصیل در کتب نصیریه هم دیده می شود. که عنوان غلو را بر خود؛ و تفویض را بر غیر خود حمل کرده اند. (نمونه: رستباشیه1006، ص87؛ خصیبی، دیوان2001، ص103؛ الجواهر، ص43 و 94؛ حقائق2006، ص12 و 164-156؛ المصرية، ص49 و 367؛ آداب عبد المطلب2016، ص4، 14، 16؛ و... قس: عاصی، العلویون، ص337، خصیبی، دیوان، ص52 و خیر الصنیعة فی معرفة غلاة الشیعة)
(اما نیافتن استعمال غلو و تفویض در برابر هم در منابع عامه جای تعجب ندارد؛ چه آنکه آنها بعضاً دایره غلو را به امامیه هم کشانده اند، و کمتر دغدغه تمایز غلات و مفوضه را داشته اند.)
با این وجود نمونه های متعددی از استعمال معنای اعم برای غلو هم در کتب هست. مثلاً
- فرق الشيعة، ص84 «... و مذاهبهم مذاهب الغالية المفوضة في التفويض»؛ المقالات و الفرق، ص92
- مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، ص16 [المفوضة] ... من اصناف الغالية؛ و نک: الأنساب(سمعاني)، ج12، ص: 377)
- شیخ مفید نیز مینویسد: «المفوضة صنف من الغلاة و قولهم الذي فارقوا به من سواهم من الغلاة اعترافهم بحدوث الأئمة و خلقهم و نفي القدم عنهم و إضافة الخلق و الرزق مع ذلك إليهم و دعواهم أن الله سبحانه و تعالى تفرد بخلقهم خاصة و أنه فوض إليهم خلق العالم بما فيه و جميع الأفعال» (تصحيح اعتقادات الإمامية، ص133)
این کلام این نکته را تأیید می کند که با فحص در منابع ملل و نحل و تراث غلات، مفوضه تقسیمات گسترده فرق غلات را نداشته، و از این جهت محدودتر بودهاند.
برای مفوضه عقاید غالیانه ای مانند تفویض و نفی بلایای ائمه ع و انکار وفیات ایشان و... را برشمرده اند. اما شاید از عواملی که موجب شده که جریان تفویض نتوانسته، فرقی مجزا مانند فرق متعد غلات داشته باشد، این است که از میان عقاید غلات، اموری مانند حلول و بابیت کمتر در میان ایشان رایج بوده است. و همین عقاید در تحزب غلات موثر بوده است. نکته دیگر اینکه مفوضه عقایدی بین غلات و امامیه داشته اند. و لذا گاه در غلات و گاه خارج از ایشان شمرده شده اند. (به مانند برخی رجال میان شیعه و سنی که مشخصا در یکی از دو دسته نیستند.) و این موقعیت بینابینی نیز ابهام در شناخت مفوضه را می افزاید. چه اینکه روحیات باطنی عموم غلوگرایان نیز شناخت ایشان را مشکل می کند. چنانکه فرقه خطابیه نیز در بدو تشکیل خود به سرعت شناخته نشد. و تا امروزه هم در مورد برخی از جریان های غلو باقی مانده ابهام های جدی وجود دارد.
به هر رو روشن است که در تقابل تعابیر غلو و تفویض در کتب قدما، چند جریان مدنظر بوده است. و دیدگاه برخی از معاصران در این راستا (نمونه: گرامی، تطور گفتمان تفويض در سده دوم هجري، ص31-32) جای نقد جدی دارد.
غلوپژوهی
@gholow2
مفوضه عقيده دارند خداوند امور عالم را به اهل بیت ع واگذار و قدرت و اختيار آفرينش و تدبير عالم و علم آن را به ایشان تفويض كرده است. و مدعیاند که خداوند و اهل بیت ع را یکی نمیدانند. (تصحیح الاعتقادات، ص133؛ اعتقادات الإمامية، ص98؛ بحارالأنوار، 25، ص347) ظاهراً از همین جهت مفوضه در روایات مشرک دانسته شده اند. (عيون أخبار الرضا ع، ج2، ص203 در برابر غلات قائل به حلول و تألیه که کافر شمرده شدهاند.)
در کتب سلف، «غالی» دو معنای عام و خاص دارد. به معنای اعم شامل هردو گروه مفوضه و غلات تألیهی میشود و به معنای اخص، منظور از آن تنها فرق غلو قائل به الوهیت امامان است و در برابر مفوضه است. در کتب برخی از قدما التفاتی به این نکته هست که برخی از غلات فراتر از تفویض رفته اند؛ و مثلاً تألیهی هستند. در این موارد غالباً تفویض و غلو در کنار هم به کار رفته اند. و چه بسا در مواردی در غیر آن هم منظورشان از غلات همین دسته اخیر باشد. به عنوان نمونه:
- «كتاب الرد على الغلاة و المفوضة»، از الحسين بن عبيد الله بن إبراهيم الغضائري (رجال النجاشي، ص69/ 166)
- «كتاب إبطال الغلو و التفويض» اثر شیخ صدوق (عيون أخبار الرضا ع، ج2، ص204؛ در نجاشی ظاهراً در ضبط نام تصحیف رخ داده است: نجاشي، ص389 محمد بن علي بن بابويه القمي أبو جعفر... كتاب إبطال الغلو و التقصير)
- شیخ صدوق همین تفصیل را در موارد متعدد دیگری هم دارد. (من لا يحضره الفقيه، ج1، 359؛ عيون أخبار الرضا ع، ج1، ص11، 215، 326، ج2، ص200، 203؛ إعتقادات الإمامية، ص97: الاعتقاد في نفي الغلو و التفويض و 101؛ علل الشرائع، ج1، ص227؛ الخصال، ج2، ص529)
- توضیحات مفید در ابتدای بحثش در «الغلو و التفويض» هم ظاهراً ناظر به همین معنای اخص از غلو است. (تصحيح اعتقادات الإمامية، ص131) و درأوائل المقالات، ص72 قد خالفنا فيه المنتمون إلى التفويض و طبقات الغلاة... و نیز نک: همان، ص67 و 313)
- و ر.ک تقريب المعارف، ص93، الغيبة للطوسي، ص21، 22، 23، 80، و...
شواهد این تفصیل در کتب نصیریه هم دیده می شود. که عنوان غلو را بر خود؛ و تفویض را بر غیر خود حمل کرده اند. (نمونه: رستباشیه1006، ص87؛ خصیبی، دیوان2001، ص103؛ الجواهر، ص43 و 94؛ حقائق2006، ص12 و 164-156؛ المصرية، ص49 و 367؛ آداب عبد المطلب2016، ص4، 14، 16؛ و... قس: عاصی، العلویون، ص337، خصیبی، دیوان، ص52 و خیر الصنیعة فی معرفة غلاة الشیعة)
(اما نیافتن استعمال غلو و تفویض در برابر هم در منابع عامه جای تعجب ندارد؛ چه آنکه آنها بعضاً دایره غلو را به امامیه هم کشانده اند، و کمتر دغدغه تمایز غلات و مفوضه را داشته اند.)
با این وجود نمونه های متعددی از استعمال معنای اعم برای غلو هم در کتب هست. مثلاً
- فرق الشيعة، ص84 «... و مذاهبهم مذاهب الغالية المفوضة في التفويض»؛ المقالات و الفرق، ص92
- مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، ص16 [المفوضة] ... من اصناف الغالية؛ و نک: الأنساب(سمعاني)، ج12، ص: 377)
- شیخ مفید نیز مینویسد: «المفوضة صنف من الغلاة و قولهم الذي فارقوا به من سواهم من الغلاة اعترافهم بحدوث الأئمة و خلقهم و نفي القدم عنهم و إضافة الخلق و الرزق مع ذلك إليهم و دعواهم أن الله سبحانه و تعالى تفرد بخلقهم خاصة و أنه فوض إليهم خلق العالم بما فيه و جميع الأفعال» (تصحيح اعتقادات الإمامية، ص133)
این کلام این نکته را تأیید می کند که با فحص در منابع ملل و نحل و تراث غلات، مفوضه تقسیمات گسترده فرق غلات را نداشته، و از این جهت محدودتر بودهاند.
برای مفوضه عقاید غالیانه ای مانند تفویض و نفی بلایای ائمه ع و انکار وفیات ایشان و... را برشمرده اند. اما شاید از عواملی که موجب شده که جریان تفویض نتوانسته، فرقی مجزا مانند فرق متعد غلات داشته باشد، این است که از میان عقاید غلات، اموری مانند حلول و بابیت کمتر در میان ایشان رایج بوده است. و همین عقاید در تحزب غلات موثر بوده است. نکته دیگر اینکه مفوضه عقایدی بین غلات و امامیه داشته اند. و لذا گاه در غلات و گاه خارج از ایشان شمرده شده اند. (به مانند برخی رجال میان شیعه و سنی که مشخصا در یکی از دو دسته نیستند.) و این موقعیت بینابینی نیز ابهام در شناخت مفوضه را می افزاید. چه اینکه روحیات باطنی عموم غلوگرایان نیز شناخت ایشان را مشکل می کند. چنانکه فرقه خطابیه نیز در بدو تشکیل خود به سرعت شناخته نشد. و تا امروزه هم در مورد برخی از جریان های غلو باقی مانده ابهام های جدی وجود دارد.
به هر رو روشن است که در تقابل تعابیر غلو و تفویض در کتب قدما، چند جریان مدنظر بوده است. و دیدگاه برخی از معاصران در این راستا (نمونه: گرامی، تطور گفتمان تفويض در سده دوم هجري، ص31-32) جای نقد جدی دارد.
غلوپژوهی
@gholow2
🔺مفوضه و شهادت ثالثه در اذان
… شیخ صدوق روایت شاذ شهادت به ولایت امیرالمؤمنین ع در اذان را ساخته مفوضه میداند. (من لا يحضره الفقيه، ج1، ص291) برخی در راستای اعتبارتراشی برای این خبر بیسند مدعی شدهاند که قدما به کمترین بهانهای مانند اختلاف نظر در بحث سهو النبی راوی را به تفویض و غلو متهم میکردهاند (نمونه: سند، بحوث في مباني علم الرجال، ص330؛ همو، الشهادة الثالثة، ص154. و نک: t.me/gholow2/1084) و راوی آن روایت در واقع امامی بوده است.
ناقدان به این نکته توجه ندارند که قدمای امامی فرق و جریانهای متعددی برای غلات میشناختهاند، و با ذکر نام هر جریان آرای خاصی را به آن ها نسبت میدادهاند، و تفاوت معنای غلو و تفویض -که در مطلب قبل بدان پرداختیم- از همین سنخ، و در کلمات قدما روشن است. مفوضه در کنار اعتقاد به مخلوقیت امامان، باور داشتند خدا خلقت و تدبیر و رزق عالم به آنان واگذارده است.
برخی مانند آقای محمد سند فراتر از این رفتهاند. آقای سند مدعی است چون فقهای امامی از منابع غلات پرهیز داشتهاند؛ پس وقتی در نقد برخی آرای فقهی، آن را نظر غلات و مفوضه میشمرند، در واقع آن آرای فقهی نه از غلات که از دیگر امامیان بوده، و فقها به نوعی به دیگر صاحبنظران امامی اتهام غلو زدهاند.
درحالیکه باید در نظر داشت احتمال اثرگذاری رأی غلات نزدیک و کمتر شناخته شده بر برخی از ضعفای امامیه، انگیزهای کافی برای احتراز دادن فقها از آنان است؛ به ویژه در ابحاث مهمتر فقه. چنانکه گاه این تذکر به خاطر تبیین ریشه برخی اخبار نامعتبر بوده است؛ مانند یادکرد برخی آرای خطابیه در تهذیب. شیخ صدوق نیز در ذیل بحث شهادت ثالثه به این نکته تذکر داده است.
🌱هر چه هست به مانند اخبار اهل بیت ع، (وسائل الشيعة، ج5، ص413-423) در کتب فقها تا دوران صفویه، شهادت ثالثه جایگاهی نداشته است. چنانکه مثلاً شیخ طوسی میفرماید:
«ما روي في شواذ الأخبار من قول: «أشهد أن عليا ولي الله و آل محمد خير البرية» فمما لا يعمل عليه في الأذان و الإقامة. فمن عمل بها كان مخطئا»! (النهاية، ص69؛ المبسوط، ج1، ص99 با اختلاف نسخه)
در دوران بعد هم علامه حلی به صراحت میگوید شهادت ثالثه در اذان جایز نیست. او با ذکر کیفیت رایج اذان نزد قدما، آن را متواتر میداند (نهاية الإحكام في معرفة الأحكام؛ ج1، ص411؛ نیز نک: منتهى المطلب، ج4، ص374؛ تذكرة الفقهاء، ج3، ص41).
شهید اول (البيان؛ ص144؛ الدروس الشرعية، ج1، ص161؛ ذكرى الشيعة؛ ج3، ص199) و شهید ثانی نیز مواضع مشابهی دارند. الروضة البهية، ج1، ص572) شهید ثانی در روض الجنان (ج2، ص646) شهادت ثالثه بدعت دانسته است. امثال این مواضع را در بسیاری از آثار فقهی و حدیثی پیشاصفوی میتوان پی گرفت.
البته اینکه برخی بعداً تعبیر تضعیفی «شواذ الاخبار» در کلام شیخ طوسی را نشانه اعتبار و یا امامی بودن خبر گرفتهاند، (روضة المتقين، ج2، ص245) هیچ مدرک و قرینه ای ندارد، و خروج از مصطلح علم حدیث است. و بنا بر این انکار انتساب این خبر به اهل تفویض دلیل روشنی ندارد. به ویژه آنکه شیخ صدوق در این موضع برخلاف مواضع بسیار دیگر مفوضه را بدون عطف به غلات به کاربرده است. به نظر میآید این اتفاقی نیست. و اشاره به نکته مهمی دارد، و آن اینکه غلات تألیهی و غیر تفویضی شهادت ثالثه را نمیپسندند. چنانکه در مقاله ای نشان دادهام مثلاً نصیریه بسیاری از فضائل متواتر امیرالمؤمنین ع مانند خبر غدیر، ولایت و منزلت را که جنبه بشری دارد، برنمیتابند. (اکبری، رویکرد مصادر فرقه نصیریه به نصوص وصایت امیرالمؤمنین ع با تأکید بر حدیث غدیر) و لذا نصیریه علی ع را خدا میدانند؛ نه ولی خدا! و تا به امروز هم نصیریان با وجود غلو بی حسابشان، و نداشتن انگیزه بر تقیه در شهادت به ولایت، در برابر امامیه اذان خود را بدون شهادت ثالثه میشمرند. (العلویون، عاصی، ص371)
علاوه بر اینها برخی از متأخران مایل به غلو (مانند محمد جمیل حمود و…) بر وجوب گفتن شهادت ثالثه در اذان حکم داده اند، و نیز بسیاری از عوام معاصر شیعه به جزئیت شهادت ثالثه در اذان باور دارند و با وجود تصریحات عموم فقها بر خلاف آن، اذان بدون شهادت ثالثه را برنميتابند. اینها عمل به اذان مورد اتفاق قدمای امامیه و احتیاط در این زمینه را موجهتر میکند.
@gholow2
… شیخ صدوق روایت شاذ شهادت به ولایت امیرالمؤمنین ع در اذان را ساخته مفوضه میداند. (من لا يحضره الفقيه، ج1، ص291) برخی در راستای اعتبارتراشی برای این خبر بیسند مدعی شدهاند که قدما به کمترین بهانهای مانند اختلاف نظر در بحث سهو النبی راوی را به تفویض و غلو متهم میکردهاند (نمونه: سند، بحوث في مباني علم الرجال، ص330؛ همو، الشهادة الثالثة، ص154. و نک: t.me/gholow2/1084) و راوی آن روایت در واقع امامی بوده است.
ناقدان به این نکته توجه ندارند که قدمای امامی فرق و جریانهای متعددی برای غلات میشناختهاند، و با ذکر نام هر جریان آرای خاصی را به آن ها نسبت میدادهاند، و تفاوت معنای غلو و تفویض -که در مطلب قبل بدان پرداختیم- از همین سنخ، و در کلمات قدما روشن است. مفوضه در کنار اعتقاد به مخلوقیت امامان، باور داشتند خدا خلقت و تدبیر و رزق عالم به آنان واگذارده است.
برخی مانند آقای محمد سند فراتر از این رفتهاند. آقای سند مدعی است چون فقهای امامی از منابع غلات پرهیز داشتهاند؛ پس وقتی در نقد برخی آرای فقهی، آن را نظر غلات و مفوضه میشمرند، در واقع آن آرای فقهی نه از غلات که از دیگر امامیان بوده، و فقها به نوعی به دیگر صاحبنظران امامی اتهام غلو زدهاند.
درحالیکه باید در نظر داشت احتمال اثرگذاری رأی غلات نزدیک و کمتر شناخته شده بر برخی از ضعفای امامیه، انگیزهای کافی برای احتراز دادن فقها از آنان است؛ به ویژه در ابحاث مهمتر فقه. چنانکه گاه این تذکر به خاطر تبیین ریشه برخی اخبار نامعتبر بوده است؛ مانند یادکرد برخی آرای خطابیه در تهذیب. شیخ صدوق نیز در ذیل بحث شهادت ثالثه به این نکته تذکر داده است.
🌱هر چه هست به مانند اخبار اهل بیت ع، (وسائل الشيعة، ج5، ص413-423) در کتب فقها تا دوران صفویه، شهادت ثالثه جایگاهی نداشته است. چنانکه مثلاً شیخ طوسی میفرماید:
«ما روي في شواذ الأخبار من قول: «أشهد أن عليا ولي الله و آل محمد خير البرية» فمما لا يعمل عليه في الأذان و الإقامة. فمن عمل بها كان مخطئا»! (النهاية، ص69؛ المبسوط، ج1، ص99 با اختلاف نسخه)
در دوران بعد هم علامه حلی به صراحت میگوید شهادت ثالثه در اذان جایز نیست. او با ذکر کیفیت رایج اذان نزد قدما، آن را متواتر میداند (نهاية الإحكام في معرفة الأحكام؛ ج1، ص411؛ نیز نک: منتهى المطلب، ج4، ص374؛ تذكرة الفقهاء، ج3، ص41).
شهید اول (البيان؛ ص144؛ الدروس الشرعية، ج1، ص161؛ ذكرى الشيعة؛ ج3، ص199) و شهید ثانی نیز مواضع مشابهی دارند. الروضة البهية، ج1، ص572) شهید ثانی در روض الجنان (ج2، ص646) شهادت ثالثه بدعت دانسته است. امثال این مواضع را در بسیاری از آثار فقهی و حدیثی پیشاصفوی میتوان پی گرفت.
البته اینکه برخی بعداً تعبیر تضعیفی «شواذ الاخبار» در کلام شیخ طوسی را نشانه اعتبار و یا امامی بودن خبر گرفتهاند، (روضة المتقين، ج2، ص245) هیچ مدرک و قرینه ای ندارد، و خروج از مصطلح علم حدیث است. و بنا بر این انکار انتساب این خبر به اهل تفویض دلیل روشنی ندارد. به ویژه آنکه شیخ صدوق در این موضع برخلاف مواضع بسیار دیگر مفوضه را بدون عطف به غلات به کاربرده است. به نظر میآید این اتفاقی نیست. و اشاره به نکته مهمی دارد، و آن اینکه غلات تألیهی و غیر تفویضی شهادت ثالثه را نمیپسندند. چنانکه در مقاله ای نشان دادهام مثلاً نصیریه بسیاری از فضائل متواتر امیرالمؤمنین ع مانند خبر غدیر، ولایت و منزلت را که جنبه بشری دارد، برنمیتابند. (اکبری، رویکرد مصادر فرقه نصیریه به نصوص وصایت امیرالمؤمنین ع با تأکید بر حدیث غدیر) و لذا نصیریه علی ع را خدا میدانند؛ نه ولی خدا! و تا به امروز هم نصیریان با وجود غلو بی حسابشان، و نداشتن انگیزه بر تقیه در شهادت به ولایت، در برابر امامیه اذان خود را بدون شهادت ثالثه میشمرند. (العلویون، عاصی، ص371)
علاوه بر اینها برخی از متأخران مایل به غلو (مانند محمد جمیل حمود و…) بر وجوب گفتن شهادت ثالثه در اذان حکم داده اند، و نیز بسیاری از عوام معاصر شیعه به جزئیت شهادت ثالثه در اذان باور دارند و با وجود تصریحات عموم فقها بر خلاف آن، اذان بدون شهادت ثالثه را برنميتابند. اینها عمل به اذان مورد اتفاق قدمای امامیه و احتیاط در این زمینه را موجهتر میکند.
@gholow2
Telegram
غلو پژوهی
🔺آیا صدوق شیعه را غالی می دانسته؟!! (2)
در مورد گزارشی شاذ در بحث اذان که شیخ صدوق آن را تنها مروی مفوضه می داند، برخی چنین گفتاری در راستای اعتبارتراشی برای این خبر بی سند را مطرح کرده اند:
«شهادت صدوق به نقل خبر را می پذیریم و درایت ایشان را برای خودشان…
در مورد گزارشی شاذ در بحث اذان که شیخ صدوق آن را تنها مروی مفوضه می داند، برخی چنین گفتاری در راستای اعتبارتراشی برای این خبر بی سند را مطرح کرده اند:
«شهادت صدوق به نقل خبر را می پذیریم و درایت ایشان را برای خودشان…
⚠️ «اگر الآن همین در عربستان پخش شود، حرام است»!
جناب آقای محسن مهدیان در یادداشت تلگرامی خود -که در صفحات مختلفی و از جمله خبرگزاری فارس نشر یافت- ناظر به معضلات اجتماعی روز مانند بی حجابی ها و برخی موسیقی های تند و… نوشته است:
«جوانی که جهت گیری اصلی اش، منطبق بر جهت گیری انقلابی است، اشکالاتش نیز به مرور زمان اصلاح می شود؛ چه آنکه انقلاب اسلامی ظهور اسم هادی روی زمین است... جامعه ما ایمانی است؛ در ظواهر این روزها نمانیم.»
ایشان صریحاً ادعا می کند که انتشار «تصاویر صداوسیما از خانم های بدحجاب در راه پیمایی ها... به غایت ممدوح است.»
و می افزاید «انقلاب اسلامی... به ابزار و اشیا نیز معنا می دهد» که می شود آن را چنین خواند: «هدف وسیله را توجیه می کند!»
ایشان به عنوان مستند کلام خود گفتاری منسوب به امام خمینی را در مورد موسیقی آورده، که بنا بر آن «این چیزهایی که امروز از رادیوی جمهوری اسلامی پخش می شود برای ما حلال است، اما اگر همین ها در فلان کشور اجرا شود حرام است.»
البته نه مدرک آن را ذکر کرده، و نه مستند گوینده را (خواه امام خمینی باشد، یا غیر ایشان) آورده است. در حد فحص این حقیر این تعابیر که خود آقای مهدیان آن را در گیومه نهاده، به این شکل جایی یافت نشد. تنها در سایت جماران از سید عبدالله حسینی از حاج احمد خمینی نقل شده که در جلسه ای با حضور «آقای موسوی اردبیلی، مقام معظم رهبری، آقای هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی... و امام خمینی»، «تلویزیون ناگهان یک موسیقی بسیار شاد پخش کرد طوری که اعتراض آقای موسوی اردبیلی در آمد و با حالت اعتراض به امام بالحنی که انگار «مچ گیری» است، گفتند که آقا شما همین را هم دیگر حلال می دانید؟ ... امام فرمودند که بله همین را هم حلال می دانم و بعد آقای اردبیلی گفتند شما همین موسیقی را قبل از انقلاب حرام نمی دانستید؟ امام فرمودند که چرا من همین آهنگ را قبل از انقلاب حرام می دانستم اما آقای اردبیلی این مهم است که کی و کجا و با چه هدفی پخش می شود. این موسیقی از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شود و اگر همین الان همین آهنگ از تلویزیون عربستان پخش شود حرام است!
jamaran.ir/NewsContent-id_77597.aspx
با این حال در سایت آیت الله خامنه ای آمده:
«س 1140: موسیقی که از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میشود، چه حکمی دارد؟ آیا این گفته که حضرت امام(قدّس سره) موسیقی را بهطور مطلق حلال اعلام کرده اند، صحیح است؟
ج: نسبت حلال دانستن موسیقی بهطور مطلق به راحل عظیم الشأن حضرت امام خمینی کذب و افتراء است. امام (قدّس سرّه) معتقد به حرمت موسیقی مناسب با مجالس معصیت بودند و نظر ما هم همین است، ولی اختلاف در دیدگاهها از تشخیص موضوع نشأت میگیرد ... پخش از رادیو و تلویزیون به تنهایی دلیل شرعی بر مباح و حلال بودن آنها محسوب نمیشود.»
farsi.khamenei.ir/treatise-content?id=99&pid=99&tid=-1
با وجود این اضطراب و با اذعان اجمالی به تغییر نظر امام خمینی پس از انقلاب، ما از نقد سندی مطلب چشم می پوشیم، و تنها به آقای مهدیان می گوییم نسبت چنین مطالب سنگینی به اشخاص بدون ارائه مدرک روا نیست.
اما در نقد محتوایی نیز میگوییم این ادبیات که غنای مطرب و بی حجابی و دروغ و استفاده ابزاری از زنان و قمار و تصرف در اموال مردم و در یک کلام محارم بر غیر ما حرام است، و بر ما حلال، این دقیقاً ادبیات غلات و صوفیه است. که «اذا عرفت الحق فاعمل ما شئت»، «حلال لکم معکم حرام مع غیرکم» و با خودتان حلال است، و با دیگران حرام! (پیشتر از مستندات آن بحث شد: t.me/gholow2/299 و t.me/gholow2/1409)
بنا بر این اگر به راستی مقصود نویسنده چیزی غیر از این است، جا دارد در ادبیات خود تجدید نظر کند.
@gholow2
جناب آقای محسن مهدیان در یادداشت تلگرامی خود -که در صفحات مختلفی و از جمله خبرگزاری فارس نشر یافت- ناظر به معضلات اجتماعی روز مانند بی حجابی ها و برخی موسیقی های تند و… نوشته است:
«جوانی که جهت گیری اصلی اش، منطبق بر جهت گیری انقلابی است، اشکالاتش نیز به مرور زمان اصلاح می شود؛ چه آنکه انقلاب اسلامی ظهور اسم هادی روی زمین است... جامعه ما ایمانی است؛ در ظواهر این روزها نمانیم.»
ایشان صریحاً ادعا می کند که انتشار «تصاویر صداوسیما از خانم های بدحجاب در راه پیمایی ها... به غایت ممدوح است.»
و می افزاید «انقلاب اسلامی... به ابزار و اشیا نیز معنا می دهد» که می شود آن را چنین خواند: «هدف وسیله را توجیه می کند!»
ایشان به عنوان مستند کلام خود گفتاری منسوب به امام خمینی را در مورد موسیقی آورده، که بنا بر آن «این چیزهایی که امروز از رادیوی جمهوری اسلامی پخش می شود برای ما حلال است، اما اگر همین ها در فلان کشور اجرا شود حرام است.»
البته نه مدرک آن را ذکر کرده، و نه مستند گوینده را (خواه امام خمینی باشد، یا غیر ایشان) آورده است. در حد فحص این حقیر این تعابیر که خود آقای مهدیان آن را در گیومه نهاده، به این شکل جایی یافت نشد. تنها در سایت جماران از سید عبدالله حسینی از حاج احمد خمینی نقل شده که در جلسه ای با حضور «آقای موسوی اردبیلی، مقام معظم رهبری، آقای هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی... و امام خمینی»، «تلویزیون ناگهان یک موسیقی بسیار شاد پخش کرد طوری که اعتراض آقای موسوی اردبیلی در آمد و با حالت اعتراض به امام بالحنی که انگار «مچ گیری» است، گفتند که آقا شما همین را هم دیگر حلال می دانید؟ ... امام فرمودند که بله همین را هم حلال می دانم و بعد آقای اردبیلی گفتند شما همین موسیقی را قبل از انقلاب حرام نمی دانستید؟ امام فرمودند که چرا من همین آهنگ را قبل از انقلاب حرام می دانستم اما آقای اردبیلی این مهم است که کی و کجا و با چه هدفی پخش می شود. این موسیقی از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شود و اگر همین الان همین آهنگ از تلویزیون عربستان پخش شود حرام است!
jamaran.ir/NewsContent-id_77597.aspx
با این حال در سایت آیت الله خامنه ای آمده:
«س 1140: موسیقی که از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میشود، چه حکمی دارد؟ آیا این گفته که حضرت امام(قدّس سره) موسیقی را بهطور مطلق حلال اعلام کرده اند، صحیح است؟
ج: نسبت حلال دانستن موسیقی بهطور مطلق به راحل عظیم الشأن حضرت امام خمینی کذب و افتراء است. امام (قدّس سرّه) معتقد به حرمت موسیقی مناسب با مجالس معصیت بودند و نظر ما هم همین است، ولی اختلاف در دیدگاهها از تشخیص موضوع نشأت میگیرد ... پخش از رادیو و تلویزیون به تنهایی دلیل شرعی بر مباح و حلال بودن آنها محسوب نمیشود.»
farsi.khamenei.ir/treatise-content?id=99&pid=99&tid=-1
با وجود این اضطراب و با اذعان اجمالی به تغییر نظر امام خمینی پس از انقلاب، ما از نقد سندی مطلب چشم می پوشیم، و تنها به آقای مهدیان می گوییم نسبت چنین مطالب سنگینی به اشخاص بدون ارائه مدرک روا نیست.
اما در نقد محتوایی نیز میگوییم این ادبیات که غنای مطرب و بی حجابی و دروغ و استفاده ابزاری از زنان و قمار و تصرف در اموال مردم و در یک کلام محارم بر غیر ما حرام است، و بر ما حلال، این دقیقاً ادبیات غلات و صوفیه است. که «اذا عرفت الحق فاعمل ما شئت»، «حلال لکم معکم حرام مع غیرکم» و با خودتان حلال است، و با دیگران حرام! (پیشتر از مستندات آن بحث شد: t.me/gholow2/299 و t.me/gholow2/1409)
بنا بر این اگر به راستی مقصود نویسنده چیزی غیر از این است، جا دارد در ادبیات خود تجدید نظر کند.
@gholow2
... اما گذشته از این آقای مهدیان روایتی را نیز در توجیه دیدگاه خود آورده است:
«قطعاً عذاب می کنم هر کس که ولایت امام ظالمی را بپذیرد ولو آن آدم در رفتارها شخصی خود انسان نیکوکار و سالمی باشد. و قطعا میبخشم کسی را که ولایت امامی که از جانب خدا تعیین شده و عادل است قبول کرده است ولو در رفتارهای شخصی اش ظالم و گنهکار باشد.» (بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج25، ص110)
فارغ از بحث سندی این خبر (المحاسن، ج1، ص94؛ الكافي، الإسلامية، ج1، ص376) از نظر دلالی میگوییم هم تعبیر «امام من الله» به معنای امام معصوم مفترض الطاعة است، چنانکه در یکی از اخبار مشابه چنین حملی صورت گرفته (تفسير العياشي، ج1، ص139) و همانطور که از دیگر اخبار بر می آید. (نمونه: الكافي، ج1، ص373-374) و از اساس موضوع خبر در عفو اعمال بد است، نه حسن و مدح آن؛ (هر چند مدح به فاعل باز گردد چنانکه در ادعای نویسنده آمده) و گذاشتن این روایت در کنار کلام منسوب به امام خمینی خلط مبحث است.
با این حال حدیث اخیر بر فرض صحت آن در فضایی صادر شده است که در حکومت امامی مانند امیرالمؤمنین ع نه با مفاسد اطرافیانشان تسامح می کردهاند، و نه از نقد مکرر آنان دریغ می داشتهاند، و نه از نهی از اشکالات اخلاقی به دعوای اینکه اینجا حکومت حق است، چشم می پوشیدهاند. (نمونه نک: الکافی، ج5، ص537؛ نهج البلاغه، خ25، 27، 29، 34، 39، 69، 71، 97، 106، 107، 108، 116، 119، 121، 125، 125، 126، 131، 135، 166، 171، 174، 175، 192، 204، 207، 208، ک3، 35، 40، 41، 71 و...) چه آنکه روشن است، اگر امام و حکومتی بر حق است، نشان حقانیتش در امر به خوبی ها و بازداشتن از بدی ها خود را می نماید. و البته اگر کسانی به امامت چنین امامی گردن نهند، و کلام او را حق بدانند، هرچند خود بدی هایی داشته باشند، اما مقر به بدی های خود هستند، و بر اساس دیگر اخبار هم خداوند، افراد مقر به بدی های خود را می بخشد. (الكافي، ج2، ص288 و 432) و البته اقرار و استغفار زمینه اصلاح است. وگرنه، کوچک شمردن گناه مانع بخشش الهی است. (الكافي، ج2، ص287و386) و اگر کسی بخواهد نهی از محرمات را فدای خوشایند دوستداران خود کند، و گناه را برای دیگران گناه شمارد، رفته رفته خود و دیگران را به انحطاط می کشد. اینجا دیگر چه جای سخن از حقانیت خود است؟!
بنا بر این به نظر می آید این روایت کتاب شریف کافی، با اصول معارف امامی قابل تفسیر است، و البته اگر کسی معنای آن را به خوبی درنیافت، نباید در استفاده غلوآمیز از آن تسرع ورزد. چه آنکه پیش از آن کلام الله است، که حاکم بر اخبار است. و چه نیکو فرمود:
لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً (النساء: 123)
گفتنی است، متأسفانه پیش از این، غلات از همین روایت در راستای اباحی گری خود بهره گرفته بوده اند. (حرانی، 2006حقائق، ص166؛ 2016، ص148؛ استناد برای ترجیح غلو بر تقصیر: جلی، حاوی للأسرار، ص198) و جا دارد، انسان دقت بیشتری در فهم روایات به خرج دهد.
غلوپژوهی
@gholow2
«قطعاً عذاب می کنم هر کس که ولایت امام ظالمی را بپذیرد ولو آن آدم در رفتارها شخصی خود انسان نیکوکار و سالمی باشد. و قطعا میبخشم کسی را که ولایت امامی که از جانب خدا تعیین شده و عادل است قبول کرده است ولو در رفتارهای شخصی اش ظالم و گنهکار باشد.» (بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج25، ص110)
فارغ از بحث سندی این خبر (المحاسن، ج1، ص94؛ الكافي، الإسلامية، ج1، ص376) از نظر دلالی میگوییم هم تعبیر «امام من الله» به معنای امام معصوم مفترض الطاعة است، چنانکه در یکی از اخبار مشابه چنین حملی صورت گرفته (تفسير العياشي، ج1، ص139) و همانطور که از دیگر اخبار بر می آید. (نمونه: الكافي، ج1، ص373-374) و از اساس موضوع خبر در عفو اعمال بد است، نه حسن و مدح آن؛ (هر چند مدح به فاعل باز گردد چنانکه در ادعای نویسنده آمده) و گذاشتن این روایت در کنار کلام منسوب به امام خمینی خلط مبحث است.
با این حال حدیث اخیر بر فرض صحت آن در فضایی صادر شده است که در حکومت امامی مانند امیرالمؤمنین ع نه با مفاسد اطرافیانشان تسامح می کردهاند، و نه از نقد مکرر آنان دریغ می داشتهاند، و نه از نهی از اشکالات اخلاقی به دعوای اینکه اینجا حکومت حق است، چشم می پوشیدهاند. (نمونه نک: الکافی، ج5، ص537؛ نهج البلاغه، خ25، 27، 29، 34، 39، 69، 71، 97، 106، 107، 108، 116، 119، 121، 125، 125، 126، 131، 135، 166، 171، 174، 175، 192، 204، 207، 208، ک3، 35، 40، 41، 71 و...) چه آنکه روشن است، اگر امام و حکومتی بر حق است، نشان حقانیتش در امر به خوبی ها و بازداشتن از بدی ها خود را می نماید. و البته اگر کسانی به امامت چنین امامی گردن نهند، و کلام او را حق بدانند، هرچند خود بدی هایی داشته باشند، اما مقر به بدی های خود هستند، و بر اساس دیگر اخبار هم خداوند، افراد مقر به بدی های خود را می بخشد. (الكافي، ج2، ص288 و 432) و البته اقرار و استغفار زمینه اصلاح است. وگرنه، کوچک شمردن گناه مانع بخشش الهی است. (الكافي، ج2، ص287و386) و اگر کسی بخواهد نهی از محرمات را فدای خوشایند دوستداران خود کند، و گناه را برای دیگران گناه شمارد، رفته رفته خود و دیگران را به انحطاط می کشد. اینجا دیگر چه جای سخن از حقانیت خود است؟!
بنا بر این به نظر می آید این روایت کتاب شریف کافی، با اصول معارف امامی قابل تفسیر است، و البته اگر کسی معنای آن را به خوبی درنیافت، نباید در استفاده غلوآمیز از آن تسرع ورزد. چه آنکه پیش از آن کلام الله است، که حاکم بر اخبار است. و چه نیکو فرمود:
لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً (النساء: 123)
گفتنی است، متأسفانه پیش از این، غلات از همین روایت در راستای اباحی گری خود بهره گرفته بوده اند. (حرانی، 2006حقائق، ص166؛ 2016، ص148؛ استناد برای ترجیح غلو بر تقصیر: جلی، حاوی للأسرار، ص198) و جا دارد، انسان دقت بیشتری در فهم روایات به خرج دهد.
غلوپژوهی
@gholow2
Forwarded from صُحُفٍ مُطَهَّرَه
🌱ارزش مداری اهل بیت ع (3)
⚠️ «اگر سبیل این و آن را چرب می کردید...»!
به چند طریق روایت است که «جمعی از شیعه نزد امیر المؤمنین ع آمدند و گفتند ای کاش از این بیت المال، اموالی را میان اشراف و رئیسان پخش می کردید، و حتی آنها را بر ما ترجیح میدادید، تا اینکه پایه های حکومتتان استوار شود؛ و بعداً عدالت و مساوات را را عایت می کردید. پس حضرت ع فرمود:
«أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه»
🔸 آيا به من امر مىكنيد تا با ستم كردن در حق كسانى كه بر آنان حكومت دارم، دنبال پيروزى باشم؟
به خدا سوگند تا شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد.
اگر مال از آنِ خودم بود، همه را در پرداخت كردن برابر مىداشتم تا چه رسد به اينكه مال، مال خداست!! (و در برخی نسخ: مال مردم است.)
📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 31؛ الغارات (ط - القديمة)، ج1، ص: 48؛ نهج البلاغه، خطبه 126؛ الأمالي (للمفيد)، ص: 176
چنانکه در اخباری آمده که علی ع پیشنهاد گماردن معاویه بر کار را (تا شاید جنگ درنگیرد، و یا تا زمانی که پایه های دولت حضرت استوار شود) رد کرد. و فرمود: «لم يكن اللَّه ليراني أتّخذ المضلّين عضداً» (وقعة صفين، ص52؛ شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج1، ص356؛ الإمامةوالسياسة، ج1، ص116؛ نمونه مفصل تر: الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ابن عبد البر، ج4، ص1447)
و بدین سان امیر مؤمنان ع عدالت را بر بقای حکومت خود ترجیح داد. چنانکه روشن است عدالت امیرالمؤمنین ع از همان ابتدا و در مخالفت با زیاده خواهی های اصحاب جمل، دولت ایشان را با چالش جدی مواجه کرد. و شواهد بسیاری نیز نشان میدهد، که حکومت امام ع در کوفه نیز در معرض از دست رفتن بود. (نک: نهج البلاغه، خ25، 27، 29، 34، 39، 69، 71، 97، 106، 107، 108، 116، 119، 121، 125، 125، 126، 131، 135، 166، 171، 174، 175، 192، 204، 207، 208 و...) و دوره کوتاه حکومت امام مجتبی، کاملاٌ ادامه حکومت امیر المؤمنین ع بود. و به نظر می آید اگر خود حضرت امیر ع هم در قید حیات می بودند، شاید طول حکومتشان چندان تفاوتی نمی کرد.
@gholow2
⚠️ «اگر سبیل این و آن را چرب می کردید...»!
به چند طریق روایت است که «جمعی از شیعه نزد امیر المؤمنین ع آمدند و گفتند ای کاش از این بیت المال، اموالی را میان اشراف و رئیسان پخش می کردید، و حتی آنها را بر ما ترجیح میدادید، تا اینکه پایه های حکومتتان استوار شود؛ و بعداً عدالت و مساوات را را عایت می کردید. پس حضرت ع فرمود:
«أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه»
🔸 آيا به من امر مىكنيد تا با ستم كردن در حق كسانى كه بر آنان حكومت دارم، دنبال پيروزى باشم؟
به خدا سوگند تا شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد.
اگر مال از آنِ خودم بود، همه را در پرداخت كردن برابر مىداشتم تا چه رسد به اينكه مال، مال خداست!! (و در برخی نسخ: مال مردم است.)
📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 31؛ الغارات (ط - القديمة)، ج1، ص: 48؛ نهج البلاغه، خطبه 126؛ الأمالي (للمفيد)، ص: 176
چنانکه در اخباری آمده که علی ع پیشنهاد گماردن معاویه بر کار را (تا شاید جنگ درنگیرد، و یا تا زمانی که پایه های دولت حضرت استوار شود) رد کرد. و فرمود: «لم يكن اللَّه ليراني أتّخذ المضلّين عضداً» (وقعة صفين، ص52؛ شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج1، ص356؛ الإمامةوالسياسة، ج1، ص116؛ نمونه مفصل تر: الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ابن عبد البر، ج4، ص1447)
و بدین سان امیر مؤمنان ع عدالت را بر بقای حکومت خود ترجیح داد. چنانکه روشن است عدالت امیرالمؤمنین ع از همان ابتدا و در مخالفت با زیاده خواهی های اصحاب جمل، دولت ایشان را با چالش جدی مواجه کرد. و شواهد بسیاری نیز نشان میدهد، که حکومت امام ع در کوفه نیز در معرض از دست رفتن بود. (نک: نهج البلاغه، خ25، 27، 29، 34، 39، 69، 71، 97، 106، 107، 108، 116، 119، 121، 125، 125، 126، 131، 135، 166، 171، 174، 175، 192، 204، 207، 208 و...) و دوره کوتاه حکومت امام مجتبی، کاملاٌ ادامه حکومت امیر المؤمنین ع بود. و به نظر می آید اگر خود حضرت امیر ع هم در قید حیات می بودند، شاید طول حکومتشان چندان تفاوتی نمی کرد.
@gholow2
غلوپژوهی
نگاهی_به_عرفان_مانوی_و_تطبیق_آن.pdf
اندیشههای_عرفانی_در_اعتقادات_مانوی،.pdf
152.7 KB
اندیشههای عرفانی در اعتقادات مانوی، امیر اکبری، فصلنامه تخصصی عرفان، سال چهارم، ش15، بهار87
بررسی شاخصه های عرفانی کیش مانوی و تأثیر گسترده آن بر عرفان و تصوف اسلامی
@gholow2
بررسی شاخصه های عرفانی کیش مانوی و تأثیر گسترده آن بر عرفان و تصوف اسلامی
@gholow2
غلوپژوهی
🔸محدودیت معجزات انبیاء (4) 💠 #رد_بر_تفویض_خلق_و_رزق (4) در آیات شریفه در برابر درخواست مشرکان برای معجزه، به رسول اکرم ص دستور داده می شود که بگوید این به دست خداوند، و چنین نیست که امور همه به رسول الله ص تفویض شده باشد، و با هر درخواست معجزه و آیه خود آن…
🔸محدودیت معجزات انبیاء (5)
💠 #رد_بر_تفویض_خلق_و_رزق (5)
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سَأَلَ جَبْرَئِيلَ ع كَيْفَ كَانَ مَهْلَكُ قَوْمِ صَالِحٍ ع... فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ ع سَلُونِي مَا شِئْتُمْ فَقَالُوا تَقَدَّمْ بِنَا إِلَى هَذَا الْجَبَلِ وَ كَانَ الْجَبَلُ قَرِيباً مِنْهُمْ فَانْطَلَقَ مَعَهُمْ صَالِحٌ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى الْجَبَلِ قَالُوا يَا صَالِحُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِنْ هَذَا الْجَبَلِ السَّاعَةَ نَاقَةً حَمْرَاءَ شَقْرَاءَ وَبْرَاءَ عُشَرَاءَ بَيْنَ جَنْبَيْهَا مِيلٌ فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ لَقَدْ سَأَلْتُمُونِي شَيْئاً يَعْظُمُ عَلَيَّ وَ يَهُونُ عَلَى رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ قَالَ فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَى صَالِحٌ ذَلِكَ فَانْصَدَعَ الْجَبَلُ صَدْعاً كَادَتْ تَطِيرُ مِنْهُ عُقُولُهُمْ لَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ ثُمَّ اضْطَرَبَ ذَلِكَ الْجَبَلُ اضْطِرَاباً شَدِيداً كَالْمَرْأَةِ إِذَا أَخَذَهَا الْمَخَاضُ ثُمَّ لَمْ يَفْجَأْهُمْ إِلَّا رَأْسُهَا قَدْ طَلَعَ عَلَيْهِمْ مِنْ ذَلِكَ الصَّدْعِ فَمَا اسْتُتِمَّتْ رَقَبَتُهَا حَتَّى اجْتَرَّتْ ثُمَّ خَرَجَ سَائِرُ جَسَدِهَا ثُمَّ اسْتَوَتْ قَائِمَةً عَلَى الْأَرْضِ فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ قَالُوا يَا صَالِحُ مَا أَسْرَعَ مَا أَجَابَكَ رَبُّك...
از امام باقر ع از رسول الله ص، ... صالح ع [به قومش] گفت: درخواست كنيد آنچه مىخواهيد. آنها گفتند: با ما نزديك اين كوه بيا- كوه در نزديكى آنها قرار داشت- صالح با آنها براه افتاد چون به كوه رسيدند گفتند: اى صالح! از پروردگارت بخواه تا هم اكنون از دل اين كوه براى ما يك ماده شتر سرخ مو و گلى رنگ و پر كرك و ده ماهه كه فاصله ميان دو پهلويش يك ميل باشد برآورد. صالح گفت: شما از من چيزى خواستيد كه بر من گران است ولى بر خداى من آسان. صالح اين تقاضا را از خداى خود درخواست كرد كه ناگاه كوه از هم بشكافت و بانگى كرد كه از صداى آن نزديك بود عقل از سر آنها بپرد، و سپس آن كوه پريشان و لرزان گشت چونان زنى كه درد زاييدن او را گرفته باشد، و ناگاه سر آن شتر بيرون آمد و هنوز همه گردنش بيرون نيامده بود كه شروع به نشخوار كردن نمود. آن گاه بقيه پيكر آن شتر بيرون آمد و سر پا ايستاد.
📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص186؛ و در تفسير العياشي، ج2، ص21 از محمد بن نصیر کشی به طریق محذوف از ابو حمزه ثمالی.
در این روایت با وجود تعبیر «سلونی» از صالح ع، در ادامه صالح می گوید آوردن شتر بر من سنگین و است، و این کار خدا است؛ و از خداوند در خواست میکند؛ نه اینکه خلق و رزق به این حجت الهی تفویض شده باشد.
این مضمون در روایات دیگری مثلاً ذیل آیهٔ مربوط به آصف بن برخیا نیز آمده، و یا مانند روایتی که نقش حضرت عیسی علیهالسلام در احیاء میت را مستجاب الدعوة بودن و نه نفْسِ آفرینش عنوان میداند (نمونه: عیون اخبار الرضا علیهالسلام، ج۱، ص۱۰۰؛ الکافي، ج۸، ص۳۳۷)
به همین صورت به عنوان نمونه تعبیر «سلونی قبل ان تفقدونی» از امیرمؤمنان ع دلالتی بر تفویض علم نامحدود به حضرت ندارد. و قابل حمل بر «اذا شاء علم» و علم یافتن به مسائل با درخواست از خداوند است. بلکه چه بسا در فضای آن جلسه «سلونی» منصرف به ملاحم (به تناسب ظاهر خبر) و علم دین و احکام و قرآن و امثال آن بوده است. چنانکه در خبر آمده همانجا جاهلی پرسید که تعداد موهای بدن من چقدر است. و حضرت جواب این سؤال نامربوط و بی فایده اش را ندادند. و به جایش مطلب مهمی با رنگ دینی از ملاحم و عاقبت خراب فرزندش فرمودند. (كامل الزيارات، ص74؛ امالی صدوق، ص134؛ الإرشاد، ص330؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج2، ص286 از الغارات) بنا بر این باز نمی توان از اطلاق «سلونی» علم غیب امام را مدعی شد.
تفویض خلق، رزق و #علم_غیب مجموعه ای از آرای غالیانه است که مفوضه به همگی باور داشته اند و به درستی که تفویض خلق مستلزم علم نامحدود است. چرا که اگر در علمِ خالق به خلقش محدودیت قائل شویم، چگونه آن خالق آنها را ساخته؟ و چگونه تدبیرشان می کند؟ و اگر همه عالم را با همه جزئیات کسی خلق کرده، چگونه به همه چیز خلق آگاه نباشد؟ و لذا در چارچوب اندیشه تفویضی همگی اینها پذیرفته می شود. هرچند که در تقابل آشکار با خیل بسیاری از آیات و اخبار است. (دقت شود این تلازم در مورد علم و قدرت مطلق مطرح میشود؛ وگرنه علم محدود به چیزی با قدرت بر آن تلازم ندارد.)
غلوپژوهی
@gholow2
💠 #رد_بر_تفویض_خلق_و_رزق (5)
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سَأَلَ جَبْرَئِيلَ ع كَيْفَ كَانَ مَهْلَكُ قَوْمِ صَالِحٍ ع... فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ ع سَلُونِي مَا شِئْتُمْ فَقَالُوا تَقَدَّمْ بِنَا إِلَى هَذَا الْجَبَلِ وَ كَانَ الْجَبَلُ قَرِيباً مِنْهُمْ فَانْطَلَقَ مَعَهُمْ صَالِحٌ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى الْجَبَلِ قَالُوا يَا صَالِحُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِنْ هَذَا الْجَبَلِ السَّاعَةَ نَاقَةً حَمْرَاءَ شَقْرَاءَ وَبْرَاءَ عُشَرَاءَ بَيْنَ جَنْبَيْهَا مِيلٌ فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ لَقَدْ سَأَلْتُمُونِي شَيْئاً يَعْظُمُ عَلَيَّ وَ يَهُونُ عَلَى رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ قَالَ فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَى صَالِحٌ ذَلِكَ فَانْصَدَعَ الْجَبَلُ صَدْعاً كَادَتْ تَطِيرُ مِنْهُ عُقُولُهُمْ لَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ ثُمَّ اضْطَرَبَ ذَلِكَ الْجَبَلُ اضْطِرَاباً شَدِيداً كَالْمَرْأَةِ إِذَا أَخَذَهَا الْمَخَاضُ ثُمَّ لَمْ يَفْجَأْهُمْ إِلَّا رَأْسُهَا قَدْ طَلَعَ عَلَيْهِمْ مِنْ ذَلِكَ الصَّدْعِ فَمَا اسْتُتِمَّتْ رَقَبَتُهَا حَتَّى اجْتَرَّتْ ثُمَّ خَرَجَ سَائِرُ جَسَدِهَا ثُمَّ اسْتَوَتْ قَائِمَةً عَلَى الْأَرْضِ فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ قَالُوا يَا صَالِحُ مَا أَسْرَعَ مَا أَجَابَكَ رَبُّك...
از امام باقر ع از رسول الله ص، ... صالح ع [به قومش] گفت: درخواست كنيد آنچه مىخواهيد. آنها گفتند: با ما نزديك اين كوه بيا- كوه در نزديكى آنها قرار داشت- صالح با آنها براه افتاد چون به كوه رسيدند گفتند: اى صالح! از پروردگارت بخواه تا هم اكنون از دل اين كوه براى ما يك ماده شتر سرخ مو و گلى رنگ و پر كرك و ده ماهه كه فاصله ميان دو پهلويش يك ميل باشد برآورد. صالح گفت: شما از من چيزى خواستيد كه بر من گران است ولى بر خداى من آسان. صالح اين تقاضا را از خداى خود درخواست كرد كه ناگاه كوه از هم بشكافت و بانگى كرد كه از صداى آن نزديك بود عقل از سر آنها بپرد، و سپس آن كوه پريشان و لرزان گشت چونان زنى كه درد زاييدن او را گرفته باشد، و ناگاه سر آن شتر بيرون آمد و هنوز همه گردنش بيرون نيامده بود كه شروع به نشخوار كردن نمود. آن گاه بقيه پيكر آن شتر بيرون آمد و سر پا ايستاد.
📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص186؛ و در تفسير العياشي، ج2، ص21 از محمد بن نصیر کشی به طریق محذوف از ابو حمزه ثمالی.
در این روایت با وجود تعبیر «سلونی» از صالح ع، در ادامه صالح می گوید آوردن شتر بر من سنگین و است، و این کار خدا است؛ و از خداوند در خواست میکند؛ نه اینکه خلق و رزق به این حجت الهی تفویض شده باشد.
این مضمون در روایات دیگری مثلاً ذیل آیهٔ مربوط به آصف بن برخیا نیز آمده، و یا مانند روایتی که نقش حضرت عیسی علیهالسلام در احیاء میت را مستجاب الدعوة بودن و نه نفْسِ آفرینش عنوان میداند (نمونه: عیون اخبار الرضا علیهالسلام، ج۱، ص۱۰۰؛ الکافي، ج۸، ص۳۳۷)
به همین صورت به عنوان نمونه تعبیر «سلونی قبل ان تفقدونی» از امیرمؤمنان ع دلالتی بر تفویض علم نامحدود به حضرت ندارد. و قابل حمل بر «اذا شاء علم» و علم یافتن به مسائل با درخواست از خداوند است. بلکه چه بسا در فضای آن جلسه «سلونی» منصرف به ملاحم (به تناسب ظاهر خبر) و علم دین و احکام و قرآن و امثال آن بوده است. چنانکه در خبر آمده همانجا جاهلی پرسید که تعداد موهای بدن من چقدر است. و حضرت جواب این سؤال نامربوط و بی فایده اش را ندادند. و به جایش مطلب مهمی با رنگ دینی از ملاحم و عاقبت خراب فرزندش فرمودند. (كامل الزيارات، ص74؛ امالی صدوق، ص134؛ الإرشاد، ص330؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج2، ص286 از الغارات) بنا بر این باز نمی توان از اطلاق «سلونی» علم غیب امام را مدعی شد.
تفویض خلق، رزق و #علم_غیب مجموعه ای از آرای غالیانه است که مفوضه به همگی باور داشته اند و به درستی که تفویض خلق مستلزم علم نامحدود است. چرا که اگر در علمِ خالق به خلقش محدودیت قائل شویم، چگونه آن خالق آنها را ساخته؟ و چگونه تدبیرشان می کند؟ و اگر همه عالم را با همه جزئیات کسی خلق کرده، چگونه به همه چیز خلق آگاه نباشد؟ و لذا در چارچوب اندیشه تفویضی همگی اینها پذیرفته می شود. هرچند که در تقابل آشکار با خیل بسیاری از آیات و اخبار است. (دقت شود این تلازم در مورد علم و قدرت مطلق مطرح میشود؛ وگرنه علم محدود به چیزی با قدرت بر آن تلازم ندارد.)
غلوپژوهی
@gholow2