❌عاشورا روز سرور یا حزن؟!
استناد به فنا برای ترک عزا و مناسک
پیشتر گذشت که برخی از عارفان و متصوفه شیعی به استناد کلمات بزرگان صوفیه سنی مانند ملای رومی عاشورا را برای عارفان روز «سراسر ابتهاج و مسرت» دانسته، که «حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمیشده» است. و عزای «عزاداران» را به جهت شدت «غافل» بودن ایشان پنداشتهاند.
کاربری به این مطلب کانال که روایت جناب طهرانی از ملای رومی وهاشم حداد است، اشکال نموده اند، که چرا اواخر کلام آقای طهرانی را که در فهم صحیح مطلب موثر است، نقل نکردهاید؟
عبارات پایانی این بخش از «روح مجرد» چنین است:
«باید دانست که: آنچه را که مرحوم حدّاد فرمودهاند، حالات شخصی خود ایشان در آن أوان بوده است که از عوالم کثرات عبور نموده و به فنای مطلق فی الله رسیده بودند، و به عبارت دگر: سفر إلی الله به پایان رسیده، اشتغال به سفر دوّم که فی الله است داشتهاند. همان طور که در احوال ملّای رومی در وقت سرودن این اشعار، و احوال آن مرد شاعر شیعی وارد در شهر حلب نیز بدین گونه بوده است که جنبه وجهالخَلقی آنها تبدیل به جنبه وجه الحقّی و وجه الرَّبّی گردیده است؛ و از درجات نفس عبور کرده، در حرم عزّ توحید و حریم وصال حقّ متمکّن گردیدهاند.
امّا سائر افراد مردم که در عالم کثرات گرفتارند و از نفس برون نیامده اند، حتماً باید گریه و عزاداری و سینه زنی و نوحه خوانی کنند تا بدین طریق بتوانند راه را طیّ کنند و بدان مقصد عالی نائل آیند. این مجاز قنطرهای است برای آن حقیقت. همچنان که در روایات کثیره مستفیضه ما را امر به عزاداری نمودهاند تا بدین وسیله جان خود را پاک کنیم و با آن سروران در طیّ این سبیل هم آهنگ گردیم.
و تازه وقتیکه أسفار اربعه طیّ شد، از لوازم بقاء بالله بعد از مقام فناء فی الله، متشکّل شدن به عوالم کثرت، و حقّ هر عالم را کما هو حقّه رعایت نمودن است که با خداوند در عالم خلق بودن و متّصف به صفات خلقی در عین وحدت ربوبی گردیدن میباشد که هم عشق است و هم عزا، هم توحید است و هم کثرت؛ چنانکه عین خود این حالات در حضرت آقای حدّاد در اواخر عمر مشاهده میشد که پس از مقام فناءِ صرف و تمکّن در تجرّد، دارای مقام بقاء بودهاند. توأم با همان عشق شدید، در مجالس سوگواری، گریه و عزاداری ناشی از سوز دل و حرقت قلب از ایشان مشهود بود. خود حضرت سیّد الشّهداء ع هم به حضرت سکینه دختر عزیزشان فرمودند:
لا تُحرِقی قَلْبی بِدَمعِکِ حسرَةً
ما دامَ مِنّی الرّوحُ فی جُثمانی
قلب مرا با سرشکت آتش مزن…
بِمِثْل هذا فلْیَعملِ العامِلون.»
🌹پاسخ:
گذشته از اینکه ما در متن خود به وجه مذکور در این فراز اشاره کردهایم. در توضیح بیشتر عرض میکنیم این تقیید دستورات شریعت به اینکه برای فلان دسته است و برای بهمان دسته لازم نیست، اول مصیبت است. بلا نسبت جناب طهرانی، مگر غالیان زمان ائمه ع و نیز اباحیان از صوفیه برای اباحی گری به چیزی غیر از این استناد میکردهاند؟!
برداشت بنده از عبارات جناب طهرانی این است که ایشان سخن صوفیه سنی را اولاً دقیقاً بازتاب داده اند، اما بعد که دیدهاند مطلب در فضای شیعی مفاسد شدید و آشکاری دارد، این را بر مراحل فنا و بقا حمل کرده اند، تا اشکال موجود در کلام حداد و ملای رومی مستقیماً به ائمه ع بر نگردد. شاهد تناقض کلام ایشان:
۱- اگر به بسیاری از مواضع آثار ایشان مراجعه کنید میبینید ملای رومی و سید حداد هرگز در عرفان ناکامل دانسته نمیشوند. علم به لوح محفوظ برخی از عارفان، بدا نداشتن علم ایشان و در اوج بودن عرفان آقای حداد، حجیت فعل عارفان و… مطالبی است که آقای طهرانی و فرزندانش در آثارشان آوردهاند. (نمونه: t.me/gholow2/629 و t.me/gholow2/628 )
۲- ایشان در مواضعی «عرفان»، «اندکاک در ذات»، «نهایت سیر انسان»، «معنی ولایت و عبودیت صرفه»، «ولایت مطلقه و کامله» و «بالاترین چاره» و… همه را صریحاً به مقام «فنا» تفسیر نمودهاند. (روح مجرد، نشر علامه طباطبایی، ص:۱۹۲-۱۹۳-۱۹۴-۱۳۷-۲۶۲-۸۷)
در آثار خاندان طهرانی این دیده میشود، که در بیان مطالب عرفانی، برخلاف بسیاری دیگر تا حدی به اشکالات منتقدان نیز عنایتی دارند، و در مواردی در عباراتشان دفع دخل مقدر نیز گنجانده میشود.
توضیح مطلب آنکه گرچه جناب طهرانی در ارائه مباحث عرفان غور بسیار نموده است، اما از آن سو بر خلاف بسیاری از عارفان با فقه شیعی نیز تعامل زیادی داشته است. از این رو در ارائه مطالب عارفان گاه که تعارض آن با فقه بسیار آشکار و انتقاد آفرین میشود، از خلوص عرفانی مطلب میکاهد، و تلاش دارد ناسازگاریهای عرفان و فقه را تا حدی حل نماید، هر چند که بیشک در این راه توفیق کافی نداشته است. و توجیهات ایشان گاه وصلههای ناهمگونی برای هر دو حیطه آفریده؛ زیرا فقه و عرفان از دو منبع متفاوت نشأت گرفته و مسیر متفاوتی را نیز پیمودهاند، و نباید امید همخوانی آن دو را داشت.
@gholow2
استناد به فنا برای ترک عزا و مناسک
پیشتر گذشت که برخی از عارفان و متصوفه شیعی به استناد کلمات بزرگان صوفیه سنی مانند ملای رومی عاشورا را برای عارفان روز «سراسر ابتهاج و مسرت» دانسته، که «حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمیشده» است. و عزای «عزاداران» را به جهت شدت «غافل» بودن ایشان پنداشتهاند.
کاربری به این مطلب کانال که روایت جناب طهرانی از ملای رومی وهاشم حداد است، اشکال نموده اند، که چرا اواخر کلام آقای طهرانی را که در فهم صحیح مطلب موثر است، نقل نکردهاید؟
عبارات پایانی این بخش از «روح مجرد» چنین است:
«باید دانست که: آنچه را که مرحوم حدّاد فرمودهاند، حالات شخصی خود ایشان در آن أوان بوده است که از عوالم کثرات عبور نموده و به فنای مطلق فی الله رسیده بودند، و به عبارت دگر: سفر إلی الله به پایان رسیده، اشتغال به سفر دوّم که فی الله است داشتهاند. همان طور که در احوال ملّای رومی در وقت سرودن این اشعار، و احوال آن مرد شاعر شیعی وارد در شهر حلب نیز بدین گونه بوده است که جنبه وجهالخَلقی آنها تبدیل به جنبه وجه الحقّی و وجه الرَّبّی گردیده است؛ و از درجات نفس عبور کرده، در حرم عزّ توحید و حریم وصال حقّ متمکّن گردیدهاند.
امّا سائر افراد مردم که در عالم کثرات گرفتارند و از نفس برون نیامده اند، حتماً باید گریه و عزاداری و سینه زنی و نوحه خوانی کنند تا بدین طریق بتوانند راه را طیّ کنند و بدان مقصد عالی نائل آیند. این مجاز قنطرهای است برای آن حقیقت. همچنان که در روایات کثیره مستفیضه ما را امر به عزاداری نمودهاند تا بدین وسیله جان خود را پاک کنیم و با آن سروران در طیّ این سبیل هم آهنگ گردیم.
و تازه وقتیکه أسفار اربعه طیّ شد، از لوازم بقاء بالله بعد از مقام فناء فی الله، متشکّل شدن به عوالم کثرت، و حقّ هر عالم را کما هو حقّه رعایت نمودن است که با خداوند در عالم خلق بودن و متّصف به صفات خلقی در عین وحدت ربوبی گردیدن میباشد که هم عشق است و هم عزا، هم توحید است و هم کثرت؛ چنانکه عین خود این حالات در حضرت آقای حدّاد در اواخر عمر مشاهده میشد که پس از مقام فناءِ صرف و تمکّن در تجرّد، دارای مقام بقاء بودهاند. توأم با همان عشق شدید، در مجالس سوگواری، گریه و عزاداری ناشی از سوز دل و حرقت قلب از ایشان مشهود بود. خود حضرت سیّد الشّهداء ع هم به حضرت سکینه دختر عزیزشان فرمودند:
لا تُحرِقی قَلْبی بِدَمعِکِ حسرَةً
ما دامَ مِنّی الرّوحُ فی جُثمانی
قلب مرا با سرشکت آتش مزن…
بِمِثْل هذا فلْیَعملِ العامِلون.»
🌹پاسخ:
گذشته از اینکه ما در متن خود به وجه مذکور در این فراز اشاره کردهایم. در توضیح بیشتر عرض میکنیم این تقیید دستورات شریعت به اینکه برای فلان دسته است و برای بهمان دسته لازم نیست، اول مصیبت است. بلا نسبت جناب طهرانی، مگر غالیان زمان ائمه ع و نیز اباحیان از صوفیه برای اباحی گری به چیزی غیر از این استناد میکردهاند؟!
برداشت بنده از عبارات جناب طهرانی این است که ایشان سخن صوفیه سنی را اولاً دقیقاً بازتاب داده اند، اما بعد که دیدهاند مطلب در فضای شیعی مفاسد شدید و آشکاری دارد، این را بر مراحل فنا و بقا حمل کرده اند، تا اشکال موجود در کلام حداد و ملای رومی مستقیماً به ائمه ع بر نگردد. شاهد تناقض کلام ایشان:
۱- اگر به بسیاری از مواضع آثار ایشان مراجعه کنید میبینید ملای رومی و سید حداد هرگز در عرفان ناکامل دانسته نمیشوند. علم به لوح محفوظ برخی از عارفان، بدا نداشتن علم ایشان و در اوج بودن عرفان آقای حداد، حجیت فعل عارفان و… مطالبی است که آقای طهرانی و فرزندانش در آثارشان آوردهاند. (نمونه: t.me/gholow2/629 و t.me/gholow2/628 )
۲- ایشان در مواضعی «عرفان»، «اندکاک در ذات»، «نهایت سیر انسان»، «معنی ولایت و عبودیت صرفه»، «ولایت مطلقه و کامله» و «بالاترین چاره» و… همه را صریحاً به مقام «فنا» تفسیر نمودهاند. (روح مجرد، نشر علامه طباطبایی، ص:۱۹۲-۱۹۳-۱۹۴-۱۳۷-۲۶۲-۸۷)
در آثار خاندان طهرانی این دیده میشود، که در بیان مطالب عرفانی، برخلاف بسیاری دیگر تا حدی به اشکالات منتقدان نیز عنایتی دارند، و در مواردی در عباراتشان دفع دخل مقدر نیز گنجانده میشود.
توضیح مطلب آنکه گرچه جناب طهرانی در ارائه مباحث عرفان غور بسیار نموده است، اما از آن سو بر خلاف بسیاری از عارفان با فقه شیعی نیز تعامل زیادی داشته است. از این رو در ارائه مطالب عارفان گاه که تعارض آن با فقه بسیار آشکار و انتقاد آفرین میشود، از خلوص عرفانی مطلب میکاهد، و تلاش دارد ناسازگاریهای عرفان و فقه را تا حدی حل نماید، هر چند که بیشک در این راه توفیق کافی نداشته است. و توجیهات ایشان گاه وصلههای ناهمگونی برای هر دو حیطه آفریده؛ زیرا فقه و عرفان از دو منبع متفاوت نشأت گرفته و مسیر متفاوتی را نیز پیمودهاند، و نباید امید همخوانی آن دو را داشت.
@gholow2
Telegram
غلو پژوهی
⚠️ طهرانی و شادی حداد در عزای اهل بیت ع، و غافلانه خواندن امر ایشان
سید محمد حسین لاله زاری طهرانی در باره استاد و قطب خود سید هاشم حداد می نویسد:
«در تمام دههٔ عزاداری حال حضرت... استاد بسیار منقلب بود، چهره سیمرخ می شد و چشمان درخشان و نورانی؛ ولی حال…
سید محمد حسین لاله زاری طهرانی در باره استاد و قطب خود سید هاشم حداد می نویسد:
«در تمام دههٔ عزاداری حال حضرت... استاد بسیار منقلب بود، چهره سیمرخ می شد و چشمان درخشان و نورانی؛ ولی حال…
🏴 کشته اشک
قال الحسین بن علی (ع):
انا قتیل العبره لا یذکرنی مومن الا استعبر.
من کشته اشک و گریه ام، یاد نمی کند مرا مؤمنی الا آنکه بر من می گرید.
📚 الأمالي للصدوق ره، نشر کتابچی، ص: 137، کامل الزیارات، المرتضویة، ص: 108 در بابی 7 حدیث در این معنا آورده.
عن ابراهیم بن ابی محمود عن الرضا ع: ان یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا.
روز شهادت امام حسین چشمان ما را مجروح می کند و اشک های ما را جاری می سازد.
📚 الأمالي للصدوق ره، نشر کتابچی، ص: 128.
▪️صلی الله علیک یا اباعبدالله
@gholow2
قال الحسین بن علی (ع):
انا قتیل العبره لا یذکرنی مومن الا استعبر.
من کشته اشک و گریه ام، یاد نمی کند مرا مؤمنی الا آنکه بر من می گرید.
📚 الأمالي للصدوق ره، نشر کتابچی، ص: 137، کامل الزیارات، المرتضویة، ص: 108 در بابی 7 حدیث در این معنا آورده.
عن ابراهیم بن ابی محمود عن الرضا ع: ان یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا.
روز شهادت امام حسین چشمان ما را مجروح می کند و اشک های ما را جاری می سازد.
📚 الأمالي للصدوق ره، نشر کتابچی، ص: 128.
▪️صلی الله علیک یا اباعبدالله
@gholow2
شاهدی بر پیچیدگی عقاید غالیان
در آثار غالیان هم زیارت مزار ائمه ع هست، هم انکار وفات ایشان.
در این زیارت عاشورای کفرآمیز نصیری در مجموع الأعیاد امام را خداوند، و مزار کربلا را متعلق بشخصی دیگر دانسته!
نصیریه (در همین کتاب الأعیاد) تحریری پرتحریف از زیارت مشهور عاشورا نزد امامیه نیز دارند.
در آثار غالیان هم زیارت مزار ائمه ع هست، هم انکار وفات ایشان.
در این زیارت عاشورای کفرآمیز نصیری در مجموع الأعیاد امام را خداوند، و مزار کربلا را متعلق بشخصی دیگر دانسته!
نصیریه (در همین کتاب الأعیاد) تحریری پرتحریف از زیارت مشهور عاشورا نزد امامیه نیز دارند.
غلوپژوهی
شاهدی بر پیچیدگی عقاید غالیان در آثار غالیان هم زیارت مزار ائمه ع هست، هم انکار وفات ایشان. در این زیارت عاشورای کفرآمیز نصیری در مجموع الأعیاد امام را خداوند، و مزار کربلا را متعلق بشخصی دیگر دانسته! نصیریه (در همین کتاب الأعیاد) تحریری پرتحریف از زیارت…
👆قائلين این عقیده در روایات امامیه شدیداً تکفیر شده اند:
t.me/gholow2/176
در برابر این گزارش، زیارت عاشورای معروفه نزد شیعه امامیه را ببینید که در آن فرازهای توحیدی بسیار جالبی دیده می شود، و حاکی از شدت ناسازگاری کفر غالیان با مذهب حق است.
باید دانست غالیان عقاید فاسد خود را در مراتب مختلفی بیان می دارند. بنا بر این اگر در مواضعی روایاتی توحیدی ذکر نمودند، و لا اله الا الله گفتند، به هیچ وجه به معنای عقیده سالم ایشان نیست، چه آنکه در مواضع بیشمار دیگر تاویل های شديدا فاسدی برایش آورده و صریحاً دعوی لا اله الّا علی و دیگر عقاید غالیانه را بر می آورند.
t.me/gholow2/176
در برابر این گزارش، زیارت عاشورای معروفه نزد شیعه امامیه را ببینید که در آن فرازهای توحیدی بسیار جالبی دیده می شود، و حاکی از شدت ناسازگاری کفر غالیان با مذهب حق است.
باید دانست غالیان عقاید فاسد خود را در مراتب مختلفی بیان می دارند. بنا بر این اگر در مواضعی روایاتی توحیدی ذکر نمودند، و لا اله الا الله گفتند، به هیچ وجه به معنای عقیده سالم ایشان نیست، چه آنکه در مواضع بیشمار دیگر تاویل های شديدا فاسدی برایش آورده و صریحاً دعوی لا اله الّا علی و دیگر عقاید غالیانه را بر می آورند.
Telegram
غلو پژوهی
💠 پیشینه انکار شهادت سید الشهدا ع در روایات
📚 عيون أخبار الرضا ع، ج2، ص: 203/ 5 حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ قُلْتُ…
📚 عيون أخبار الرضا ع، ج2، ص: 203/ 5 حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ قُلْتُ…
🔺نقد دیدگاه عرفان در مورد پرستش غیر خدا
در میان عارفان بسیار رایج است که به استناد آیاتی که سخن از سجود و تسبیح و قنوت موجودات برای خداوند به میان آورده، عبادات فرق مختلف از بت پرستان و گاو پرستان تا فرق نوظهور جدید همگی را عبادت خدا معرفی می کنند. (يعنى می گویند اینکه همه موجودات خدا را سجده می کنند شامل مشرکان نیز می شود. آن ها هم خدا را سجده و حمد می کنند.)
لازمه این دیدگاه صلح کل، بلکه نفی شریعت است، که البته گرچه شاید برخی این لازمه را ذکر نکنند، اما برخی از عرفا و متصوفه صریحاً آن را در آثار خود ذکر نموده، بلکه گاه عملاً هم بدان ملتزم گشته اند. شواهد این مطلب بیرون از شماره است، که برخی از آن در همین مجموعه آمده است. (مانند: t.me/gholow2/485. نمونه های متعدد دفاعیات متصوفه و عارفان از ابلیس نیز از این منظر قابل تفسیر است.)
در نقد این برداشت فاسد، علاوه بر آنچه پیشتر گذشت، (t.me/gholow2/597) ادله بسیاری قابل ذکر است:
- لزوم اخذ به نصوص در عقاید و عدم کفایت اطلاق گیری، آن هم قبل از فحص؛
- آیات بسیاری که در ذم عدم عبادت، سجود و قنوت برای غیر خدا ذکر شده است، که گرچه عارفان آن ذم را بر عدم کمال عبادات حمل می نمایند، اما این حمل خلاف صریح بسیاری از این ادله است که این عبادات را کفر و شرک و ضلالت و مستحق نار دانسته است؛
- آیات بسیار در مورد انحراف فرق دیگر؛
- روایات بیشمار در ذم و تکفیر عبادت غیر خدا؛
- روایات مفسره در ذیل آیات عبادت و سجود موجودات، که خلاف عمومیت است؛
و...
- اما گفتنی است دقت در خود آیات عبادت و سجود موجودات نیز بطلان برداشت سطحی و ناروای عارفان را آشکار می سازد:
🔹أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ… وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الإِسلامِ دِيناً فَلَن يُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِين (آل عمران: 93 و 95)
در این آیه شریفه انقیاد و تسلیم بودن موجودات برای خداوند در برابر سرکشی کافران قرار داده شده، و به رخ ایشان کشیده شده است.
🔹 أَ لَم تَرَ أَنّ اللّهَ يَسجُدُ لَهُ مَن فِي السّماواتِ وَ مَن فِي الأَرضِ وَ الشّمسُ وَ القَمَرُ وَ النّجُومُ وَ الجِبالُ وَ الشّجَرُ وَ الدّوَابّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقّ عَلَيهِ العَذاب، و من يُهنِ اللهُ فما لهُ من مُکرِم (حج: 18)
در این آیه تصریح شده تسبیح گران تنها بخشی از مردم اند، و بخش دیگر اهل عذاب اند.
سیاق برخی از دیگر آیات مشابه نیز همین را نشان می دهد، که به خوبی نشانگر بطلان برداشت خلاف ضروریِ عارفانِ قشری نگر است. نمونه آیات نحل: 45 تا 48 و رعد: 14 و 15.
گفتنی است این کژاندیشی ها ریشه های کلامی، تاریخی و جامعه شناختی خاصی دارد، و نبايد آن را به صرف برداشت هایی نادرست از منابع دین فروکاست!
@gholow2
در میان عارفان بسیار رایج است که به استناد آیاتی که سخن از سجود و تسبیح و قنوت موجودات برای خداوند به میان آورده، عبادات فرق مختلف از بت پرستان و گاو پرستان تا فرق نوظهور جدید همگی را عبادت خدا معرفی می کنند. (يعنى می گویند اینکه همه موجودات خدا را سجده می کنند شامل مشرکان نیز می شود. آن ها هم خدا را سجده و حمد می کنند.)
لازمه این دیدگاه صلح کل، بلکه نفی شریعت است، که البته گرچه شاید برخی این لازمه را ذکر نکنند، اما برخی از عرفا و متصوفه صریحاً آن را در آثار خود ذکر نموده، بلکه گاه عملاً هم بدان ملتزم گشته اند. شواهد این مطلب بیرون از شماره است، که برخی از آن در همین مجموعه آمده است. (مانند: t.me/gholow2/485. نمونه های متعدد دفاعیات متصوفه و عارفان از ابلیس نیز از این منظر قابل تفسیر است.)
در نقد این برداشت فاسد، علاوه بر آنچه پیشتر گذشت، (t.me/gholow2/597) ادله بسیاری قابل ذکر است:
- لزوم اخذ به نصوص در عقاید و عدم کفایت اطلاق گیری، آن هم قبل از فحص؛
- آیات بسیاری که در ذم عدم عبادت، سجود و قنوت برای غیر خدا ذکر شده است، که گرچه عارفان آن ذم را بر عدم کمال عبادات حمل می نمایند، اما این حمل خلاف صریح بسیاری از این ادله است که این عبادات را کفر و شرک و ضلالت و مستحق نار دانسته است؛
- آیات بسیار در مورد انحراف فرق دیگر؛
- روایات بیشمار در ذم و تکفیر عبادت غیر خدا؛
- روایات مفسره در ذیل آیات عبادت و سجود موجودات، که خلاف عمومیت است؛
و...
- اما گفتنی است دقت در خود آیات عبادت و سجود موجودات نیز بطلان برداشت سطحی و ناروای عارفان را آشکار می سازد:
🔹أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ… وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الإِسلامِ دِيناً فَلَن يُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِين (آل عمران: 93 و 95)
در این آیه شریفه انقیاد و تسلیم بودن موجودات برای خداوند در برابر سرکشی کافران قرار داده شده، و به رخ ایشان کشیده شده است.
🔹 أَ لَم تَرَ أَنّ اللّهَ يَسجُدُ لَهُ مَن فِي السّماواتِ وَ مَن فِي الأَرضِ وَ الشّمسُ وَ القَمَرُ وَ النّجُومُ وَ الجِبالُ وَ الشّجَرُ وَ الدّوَابّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقّ عَلَيهِ العَذاب، و من يُهنِ اللهُ فما لهُ من مُکرِم (حج: 18)
در این آیه تصریح شده تسبیح گران تنها بخشی از مردم اند، و بخش دیگر اهل عذاب اند.
سیاق برخی از دیگر آیات مشابه نیز همین را نشان می دهد، که به خوبی نشانگر بطلان برداشت خلاف ضروریِ عارفانِ قشری نگر است. نمونه آیات نحل: 45 تا 48 و رعد: 14 و 15.
گفتنی است این کژاندیشی ها ریشه های کلامی، تاریخی و جامعه شناختی خاصی دارد، و نبايد آن را به صرف برداشت هایی نادرست از منابع دین فروکاست!
@gholow2
Telegram
غلو پژوهی
⛔️ ابن عربی و انحرافی ترین عقیده صلح کل
... گرچه روشن است در برابر ادعای مضحک و عوامانه تشیع ابن عربی، صدها قرینه وجود دارد، اما در عین حال روشن است که او ضمن تعصب سنی گری خود، فراوان از عقاید فریقین فاصله گرفته است. مذهب التقاطی به حدی از انحراف رسیده است…
... گرچه روشن است در برابر ادعای مضحک و عوامانه تشیع ابن عربی، صدها قرینه وجود دارد، اما در عین حال روشن است که او ضمن تعصب سنی گری خود، فراوان از عقاید فریقین فاصله گرفته است. مذهب التقاطی به حدی از انحراف رسیده است…
غلوپژوهی
🔺توضیحی در مورد شعر «ها علی بشر کیف بشر، ربه فیه تجلی و ظهر...» فارغ از زیبایی این شعر برخی از ابیات آن ما را به یاد عبارت های صوفیه و حتی نصیریه می اندازد؛ که تأمل بیشتر در این زمینه را لازم می سازد. خلاصه مطلب آن که تعبیر ظهور الله در مخلوقات -در حد فحص…
❌ «بر صورت خدا»! (2)
🔺غلات و صوفیه و صورت های خداوند!
امثال اين جمله را از برخی از عارفان زياد شنيده ايم:
ابن عربي گويد: «هوية الحق باطن الإنسان» (فتوحات، 4جلدي، ط-دار الصادر، جلد4، ص: 141)
هويت حق (خداوند) باطن انسان است.
هم چنين گويد: «الحق موصوف بأنه الظاهر و الباطن فالظاهر له التنوع و الباطن له الثبوت فالباطن الحق عين ظاهر الإنسان و الظاهر الحق عين باطن الإنسان.» (فتوحات، 4جلدي، جلد4، ص: 135)
صدر الدين قونوي در مفتاح الغيب (ص140) و النفحات الإلهية (ص96) و ابن حمزه فناري در مصباح الأنس (ص712) همين جملات را با اندکي تفصيل آورده اند.
پیشتر نیز شواهدی از این دست گذشت، که ابن عربی برای همین عبارت فوق نیز بدان استناد جسته است:
t.me/gholow2/813
محمد بن بشير از جمله غالیان و صوفياني بود که در عصر امام موسي بن جعفر عليه السلام ظاهر شد. او با جادوگري و فريبکاري عده اي را گمراه نمود و عقايد باطله ي خود را ترويج داد و حتي توانست در دربار هارون الرشيد نفوذ کرده و از حمايت او برخوردارشود. او بر امام موسي بن جعفر عليه السلام دروغ مي بست و ادعاي بابيت مي نمود از اين رو به نفرين ايشان گرفتار آمد و بعد از وفات آن جناب به بدترين وضع کشته شد. (رجال الكشي، نشر دانشگاه مشهد، ص: 477 تا 483)
نمونه اي از سخنان باطل او که مرحوم کَشّي در رجال نقل کرده است:
1. الظَّاهِرُ مِنَ الْإِنْسَانِ آدَمُ وَ الْبَاطِنُ أَزَلِيٌّ.
ظاهر انسان صورت بشري است ولي باطن او ازلي است.
2. محمد بشير گفته است: «انَّ كُلَّ مَنِ انْتَسَبَ إِلَى مُحَمَّدٍ فَهُمْ بُيُوتٌ وَ ظُرُوفٌ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً هُوَ رَبٌّ حَلَّ فِي كُلِّ مَنِ انْتَسَبَ إِلَيْهِ وَ أَنَّهُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، وَ أَنَّهُ مُحْتَجِبٌ فِي هَذِهِ الْحُجُبِ.» (رجال الكشي، نشر دانشگاه مشهد، ص: 477)
همه ي کساني که به محمد صلي الله عليه و آله منتسب هستند مانند خانه ها و ظروف اند و محمد صلي الله عليه و آله همان رب است که در کساني که به او منتسب اند حلول کرده است و او نه زاده و نه زاده شده است بلکه در پس اين پرده ها پنهان شده است.
3. محمد بن بشير گفته است: «أَنَّ مُوسَى (ع) هُوَ كَانَ ظَاهِراً بَيْنَ الْخَلْقِ يَرَوْنَهُ جَمِيعاً، يَتَرَاءَى لِأَهْلِ النُّورِ بِالنُّورِ وَ لِأَهْلِ الْكُدُورَةِ بِالْكُدُورَةِ فِي مِثْلِ خَلْقِهِمْ بِالْإِنْسَانِيَّةِ وَ الْبَشَرِيَّةِ اللَّحْمَانِيَّةِ، ثُمَّ حُجِبَ الْخَلْقُ جَمِيعاً عَنْ إِدْرَاكِهِ. وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَهُمْ مَوْجُودٌ كَمَا كَانَ، غَيْرَ أَنَّهُمْ مَحْجُوبُونَ عَنْهُ وَ عَنْ إِدْرَاكِهِ كَالَّذِي كَانُوا يُدْرِكُونَهُ.»
موسي بن جعفر عليه السلام [قبل از مرگ] بين مردم ظاهر بود و همه او را مي ديدند. براي اهل نور با نور و براي اهل تاريکي با تاريکي؛ مانند خودشان به صورت انساني و بدن گوشتي متجلي مي شد سپس همه مردم از درک او در حجاب شدند. او هم چنان بين آن ها قائم و موجود است ولي مردم از او محجوب اند و نمي توانند مانند گذشته [قبل از وفاتش] او را درک کنند. (رجال الكشي، نشر دانشگاه مشهد، ص: 478)
هم چنین مرحوم کشي به دو طریق خود نقل کرده که امام در روایتی اعتقاد به وجود جوهر خداوند در انسان موجب را انحراف شخص دانسته اند:
عَنْ يُونُسَ بْنِ بَهْمَنَ، قَالَ:، قَالَ لِي يُونُسُ اكْتُبْ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ (ع) فَاسْأَلْهُ عَنْ آدَمَ هَلْ فِيهِ مِنْ جَوْهَرِيَّةِ اللَّهِ شَيْءٌ قَالَ، فَكَتَبَ إِلَيْهِ، فَأَجَابَهُ: هَذِهِ الْمَسْأَلَةُ مَسْأَلَةُ رَجُلٍ عَلَى غَيْرِ السُّنَّةِ، فَقُلْتُ لِيُونُسَ، فَقَالَ لَا يَسْمَعُ ذَا أَصْحَابُنَا فَيَبْرَءُونَ مِنْكَ، قَالَ، قُلْتُ لِيُونُسَ: يَبْرَءُونَ مِنِّي أَوْ مِنْك. (رجال الكشي، نشر دانشگاه مشهد، ص: 492 و به طریق دیگر در ص: 495)
عقیده ظهور خداوند در مظاهر مختلف در میان صوفیان بسیار رایج و متداول است.
@gholow2
🔺غلات و صوفیه و صورت های خداوند!
امثال اين جمله را از برخی از عارفان زياد شنيده ايم:
ابن عربي گويد: «هوية الحق باطن الإنسان» (فتوحات، 4جلدي، ط-دار الصادر، جلد4، ص: 141)
هويت حق (خداوند) باطن انسان است.
هم چنين گويد: «الحق موصوف بأنه الظاهر و الباطن فالظاهر له التنوع و الباطن له الثبوت فالباطن الحق عين ظاهر الإنسان و الظاهر الحق عين باطن الإنسان.» (فتوحات، 4جلدي، جلد4، ص: 135)
صدر الدين قونوي در مفتاح الغيب (ص140) و النفحات الإلهية (ص96) و ابن حمزه فناري در مصباح الأنس (ص712) همين جملات را با اندکي تفصيل آورده اند.
پیشتر نیز شواهدی از این دست گذشت، که ابن عربی برای همین عبارت فوق نیز بدان استناد جسته است:
t.me/gholow2/813
محمد بن بشير از جمله غالیان و صوفياني بود که در عصر امام موسي بن جعفر عليه السلام ظاهر شد. او با جادوگري و فريبکاري عده اي را گمراه نمود و عقايد باطله ي خود را ترويج داد و حتي توانست در دربار هارون الرشيد نفوذ کرده و از حمايت او برخوردارشود. او بر امام موسي بن جعفر عليه السلام دروغ مي بست و ادعاي بابيت مي نمود از اين رو به نفرين ايشان گرفتار آمد و بعد از وفات آن جناب به بدترين وضع کشته شد. (رجال الكشي، نشر دانشگاه مشهد، ص: 477 تا 483)
نمونه اي از سخنان باطل او که مرحوم کَشّي در رجال نقل کرده است:
1. الظَّاهِرُ مِنَ الْإِنْسَانِ آدَمُ وَ الْبَاطِنُ أَزَلِيٌّ.
ظاهر انسان صورت بشري است ولي باطن او ازلي است.
2. محمد بشير گفته است: «انَّ كُلَّ مَنِ انْتَسَبَ إِلَى مُحَمَّدٍ فَهُمْ بُيُوتٌ وَ ظُرُوفٌ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً هُوَ رَبٌّ حَلَّ فِي كُلِّ مَنِ انْتَسَبَ إِلَيْهِ وَ أَنَّهُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، وَ أَنَّهُ مُحْتَجِبٌ فِي هَذِهِ الْحُجُبِ.» (رجال الكشي، نشر دانشگاه مشهد، ص: 477)
همه ي کساني که به محمد صلي الله عليه و آله منتسب هستند مانند خانه ها و ظروف اند و محمد صلي الله عليه و آله همان رب است که در کساني که به او منتسب اند حلول کرده است و او نه زاده و نه زاده شده است بلکه در پس اين پرده ها پنهان شده است.
3. محمد بن بشير گفته است: «أَنَّ مُوسَى (ع) هُوَ كَانَ ظَاهِراً بَيْنَ الْخَلْقِ يَرَوْنَهُ جَمِيعاً، يَتَرَاءَى لِأَهْلِ النُّورِ بِالنُّورِ وَ لِأَهْلِ الْكُدُورَةِ بِالْكُدُورَةِ فِي مِثْلِ خَلْقِهِمْ بِالْإِنْسَانِيَّةِ وَ الْبَشَرِيَّةِ اللَّحْمَانِيَّةِ، ثُمَّ حُجِبَ الْخَلْقُ جَمِيعاً عَنْ إِدْرَاكِهِ. وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَهُمْ مَوْجُودٌ كَمَا كَانَ، غَيْرَ أَنَّهُمْ مَحْجُوبُونَ عَنْهُ وَ عَنْ إِدْرَاكِهِ كَالَّذِي كَانُوا يُدْرِكُونَهُ.»
موسي بن جعفر عليه السلام [قبل از مرگ] بين مردم ظاهر بود و همه او را مي ديدند. براي اهل نور با نور و براي اهل تاريکي با تاريکي؛ مانند خودشان به صورت انساني و بدن گوشتي متجلي مي شد سپس همه مردم از درک او در حجاب شدند. او هم چنان بين آن ها قائم و موجود است ولي مردم از او محجوب اند و نمي توانند مانند گذشته [قبل از وفاتش] او را درک کنند. (رجال الكشي، نشر دانشگاه مشهد، ص: 478)
هم چنین مرحوم کشي به دو طریق خود نقل کرده که امام در روایتی اعتقاد به وجود جوهر خداوند در انسان موجب را انحراف شخص دانسته اند:
عَنْ يُونُسَ بْنِ بَهْمَنَ، قَالَ:، قَالَ لِي يُونُسُ اكْتُبْ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ (ع) فَاسْأَلْهُ عَنْ آدَمَ هَلْ فِيهِ مِنْ جَوْهَرِيَّةِ اللَّهِ شَيْءٌ قَالَ، فَكَتَبَ إِلَيْهِ، فَأَجَابَهُ: هَذِهِ الْمَسْأَلَةُ مَسْأَلَةُ رَجُلٍ عَلَى غَيْرِ السُّنَّةِ، فَقُلْتُ لِيُونُسَ، فَقَالَ لَا يَسْمَعُ ذَا أَصْحَابُنَا فَيَبْرَءُونَ مِنْكَ، قَالَ، قُلْتُ لِيُونُسَ: يَبْرَءُونَ مِنِّي أَوْ مِنْك. (رجال الكشي، نشر دانشگاه مشهد، ص: 492 و به طریق دیگر در ص: 495)
عقیده ظهور خداوند در مظاهر مختلف در میان صوفیان بسیار رایج و متداول است.
@gholow2
Telegram
غلو پژوهی
❌ «بر صورت خدا»!
❌ «تنها صوفیه و رسل به معرفت خدا رسیده اند، و متکلمان و اهل اندیشه گمراهند و اهل نار»!
آقای حسن زاده در شرح کلام ابن عربي می نویسد:
«غرض اينكه همان طور كه اين جوهر در حد صور أخذ مىشود وجود مطلق، در همه مظاهر و تجليات خود چنين است و توحيد…
❌ «تنها صوفیه و رسل به معرفت خدا رسیده اند، و متکلمان و اهل اندیشه گمراهند و اهل نار»!
آقای حسن زاده در شرح کلام ابن عربي می نویسد:
«غرض اينكه همان طور كه اين جوهر در حد صور أخذ مىشود وجود مطلق، در همه مظاهر و تجليات خود چنين است و توحيد…
غلوپژوهی
🔥محمدحسین طهرانی و دفاع از ابلیس! طهرانی می نویسد: «شیطان نه در وجود و ذات و نه در اثر و فعل، از خود استقلالی ندارد. هستی اش و فعلش با خدا و به امر خداست... شیطان از جانب حق متعال مأمور بازرسی و تفتیش است تا افراد آلوده به اختیار خود و آنان را که راه اعوجاج…
🔥 ابلیس، «الگوی عارفان متصوف»
تمجيد از ابليس يکي از رسوم رايج اهل عرفان مصطلح است. گمان میکنم اگر شواهد این مدح ها را جمع کنیم کتابی فراهم آید.
به عنوان اشاره ای مختصر مثلاً او را در موارد بیشمار اسوه توحید می دانند. (نمونه: عطار، منطق الطیر، ص: ۱۸۳، عطار، تذکره الاولیاء، چاپ منوچهری ص ۵۵۹. و روزبهان بقلی، شرح شطحیات ص۵۱۰. عین القضاة، تمهيدات، ص: 211 و آئينه عرفان، ص96، ابن جوزی، تلبیس ابلیس ص68) عين القضاة همدانى، صوفى نامى -به مانند ملای رومی- مىنويسد: «گناه ابليس عشق او به خدا بود» (عین القضاة، تمهيدات، ص 229. و ر.ک جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی، ص: 257)
منصور حلاج در کتاب خود بخش طاسين الازل و الالتباس، در فصلی سرتاسر از شيطان دفاع مي کند. مثلاً می گوید : «صاحب من و استاد من، ابلیس و فرعون است. به آتش بترسانیدند ابلیس را، از دعوی خود بازنگشت. فرعون را به دریا غرق کردند و از دعوی بازنگشت. فرعون از روی کشفی که از خدا پیدا کرده بود، ادعای ربوبیت کرد.» (حلاج، الطواسین، ص51)
صدرای شیرازی در کتبش به تقلید از حلاج صریحا ابلیس را تنها لائق عنوان فتوت در کنار رسول الله ص می داند، و بر خلاف نص آیات بسیار او را در سجده نکردن صاحب حجت الهی می پندارد. ملاصدرا گفته است: خداوند در ظاهر به شیطان امر به سجده کرد و در باطن او را نهی کرد و خود به او الهام نمود که آن جملات در توجیه کار خود به زبان آورد! و حتی مخالفان دفاعیه اش از ابلیس را (معاذ الله) مجنون و احمق می خواند. (محمد شیرازی، مفاتيح الغيب، ص1: 173) جمعی از عارفان معاصر نیز مشابه این دفاعیات را دارند. (نمونه: محمد حسین طهرانی، الله شناسى، ج3، ص: 118، 120، 121 و معاد شناسى، ج10، ص: 235)
مختصری که به قلم آمد نمونه آشکار مقابله ی صوفیان سرشناس و -یا به اصطلاح عرفای نامی- با نص صریح قرآن است که بدان قیام نموده اند و معتقدند که ابلیس به خاطر عشق به خدا به غیر خدا سجده نکرده است، در صورتی که قرآن می فرماید ابلیس گفته: «انا خیر منه» این جواب به خدا حکایت می کند که انانیّت ابلیس مانع اطاعت امر شد. و لذا در آیات متعدد خداوند ابلیس را با شدید ترین تعابیر طرد و طعن نموده است. اینها آیات خدا را به بازی گرفته و لگد مال کرده اند.
انصاف آنکه هرگز نباید ساده انگارانه این ادعاها را برداشتی ابتدایی از قرآن پنداشت، بی شک اگر به دنبال برداشتی از قرآن بودند، همان طور که گاه خود اعتراف نموده بدترین دشمنان و نماد تکبر و عصیان است؛ اما به هر رو در این دست کلمات واقعیت اوج عرفان را -هم چنان که خود گفته اند- به نمایش گذاشته اند.
به هر رو اگر ابلیس را نماد تکبر و غرور و خودبینی بدانیم، گرچه صوفیان در گفتار خود را منزه از این موارد معرفی می نمایند، اما از خودستایی ها و بدعت آفرینی های شگرف آنان به نظر می آید در مقام عمل تا حد زیادی در ادعای الگوپذیری از ابلیس صادق بوده اند.
@gholow2
تمجيد از ابليس يکي از رسوم رايج اهل عرفان مصطلح است. گمان میکنم اگر شواهد این مدح ها را جمع کنیم کتابی فراهم آید.
به عنوان اشاره ای مختصر مثلاً او را در موارد بیشمار اسوه توحید می دانند. (نمونه: عطار، منطق الطیر، ص: ۱۸۳، عطار، تذکره الاولیاء، چاپ منوچهری ص ۵۵۹. و روزبهان بقلی، شرح شطحیات ص۵۱۰. عین القضاة، تمهيدات، ص: 211 و آئينه عرفان، ص96، ابن جوزی، تلبیس ابلیس ص68) عين القضاة همدانى، صوفى نامى -به مانند ملای رومی- مىنويسد: «گناه ابليس عشق او به خدا بود» (عین القضاة، تمهيدات، ص 229. و ر.ک جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی، ص: 257)
منصور حلاج در کتاب خود بخش طاسين الازل و الالتباس، در فصلی سرتاسر از شيطان دفاع مي کند. مثلاً می گوید : «صاحب من و استاد من، ابلیس و فرعون است. به آتش بترسانیدند ابلیس را، از دعوی خود بازنگشت. فرعون را به دریا غرق کردند و از دعوی بازنگشت. فرعون از روی کشفی که از خدا پیدا کرده بود، ادعای ربوبیت کرد.» (حلاج، الطواسین، ص51)
صدرای شیرازی در کتبش به تقلید از حلاج صریحا ابلیس را تنها لائق عنوان فتوت در کنار رسول الله ص می داند، و بر خلاف نص آیات بسیار او را در سجده نکردن صاحب حجت الهی می پندارد. ملاصدرا گفته است: خداوند در ظاهر به شیطان امر به سجده کرد و در باطن او را نهی کرد و خود به او الهام نمود که آن جملات در توجیه کار خود به زبان آورد! و حتی مخالفان دفاعیه اش از ابلیس را (معاذ الله) مجنون و احمق می خواند. (محمد شیرازی، مفاتيح الغيب، ص1: 173) جمعی از عارفان معاصر نیز مشابه این دفاعیات را دارند. (نمونه: محمد حسین طهرانی، الله شناسى، ج3، ص: 118، 120، 121 و معاد شناسى، ج10، ص: 235)
مختصری که به قلم آمد نمونه آشکار مقابله ی صوفیان سرشناس و -یا به اصطلاح عرفای نامی- با نص صریح قرآن است که بدان قیام نموده اند و معتقدند که ابلیس به خاطر عشق به خدا به غیر خدا سجده نکرده است، در صورتی که قرآن می فرماید ابلیس گفته: «انا خیر منه» این جواب به خدا حکایت می کند که انانیّت ابلیس مانع اطاعت امر شد. و لذا در آیات متعدد خداوند ابلیس را با شدید ترین تعابیر طرد و طعن نموده است. اینها آیات خدا را به بازی گرفته و لگد مال کرده اند.
انصاف آنکه هرگز نباید ساده انگارانه این ادعاها را برداشتی ابتدایی از قرآن پنداشت، بی شک اگر به دنبال برداشتی از قرآن بودند، همان طور که گاه خود اعتراف نموده بدترین دشمنان و نماد تکبر و عصیان است؛ اما به هر رو در این دست کلمات واقعیت اوج عرفان را -هم چنان که خود گفته اند- به نمایش گذاشته اند.
به هر رو اگر ابلیس را نماد تکبر و غرور و خودبینی بدانیم، گرچه صوفیان در گفتار خود را منزه از این موارد معرفی می نمایند، اما از خودستایی ها و بدعت آفرینی های شگرف آنان به نظر می آید در مقام عمل تا حد زیادی در ادعای الگوپذیری از ابلیس صادق بوده اند.
@gholow2
🔥دفاعیات صدرای شیرازی از ابلیس
صدرای شیرازی در کتاب مشهور خود، مفاتيح الغيب، ص: 173 گوید: «قال الحلاج ما صحت الفتوة إلا لأحمد و إبليس كأنه قال هذان المظهران كل منهما كامل في بابه متفرد في شأنه أحدهما مظهر أسماء المحبة و الآخر مظهر أسماء القهر...»
این سخن به غایت سطحی است؛ زیرا ابلیس در مقهوریت به غایت رسیده است نه در قاهریت و معلوم است که مقهور مظهر قهر نیست بلکه قاهر مظهر قهر است. اگر پادشاهی بر یکی از رعایا به شدت خشم بگیرد کسی نمی گوید که آن رعیت مظهر خشم پادشاه است ولی اگر یکی از ولات و عمال آن پادشاه بر کسی خشم بگیرد می گویند آن والی یا عامل مظهر خشم پادشاه است.
نزد اهل خرد مظهر قهر خداوند امیرالمؤمنین علیه السلام و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و مانند ایشان است. علی است که آسمان و زمین در مدح او می سراید لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی. اما قلمی فراموشکار نخامه ای را که از دهان مرتدی بیرون جهیده است؛ سردفتر خود می کند که ما صحّت الفتوة الا لابلیس!
و البته صدرا شروع بحثش را چنین می آورد: «اعلم أنه ما من شيء في العالم إلا و أصله من حقيقة إلهية و سره من اسم إلهي و هذا لا يعرفه إلا الكاملون»
و گویا با این تعبیر می خواهد بگوید که خود از اولیاء کاملین است.
و در ادامه می نویسد گردن کشی ابلیس در برابر خداوند، حجتی بوده که خداوند به او آموخته: «فمن أمره ظاهرا بسجدة آدم في قوله اسْجُدُوا لِآدَمَ كان نهاه في السر عن سجدة غيره فألهمه و ألقنه الحجة بقوله أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً فافهم يا حبيبي هذه الكلمات و قد انتهت إلى ما يتبلد الأذهان عن دركها و يتحرك سلسلة الحمقى و المجانين عن سماعها و يشمئز قلوبهم عن روائحها كاشمئزاز المزكوم عن رائحة الورد الأحمر و المسك الأذفر و تنبه لما قيل إن نور إبليس من نار العزة لقوله تعالى خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ و لو أظهر نوره للخلائق لعبدوه»
صدرا که فراوان در تکفیر مخالفان افراط نموده، این بار بیش تر پای از گلیم فرانهاده و انکار شیطان ستایی اش را که همانا فعل انبیا و امامان معصومین ع است، حماقت و جنون می شمارد! آیا نمی داند در روایات بسیار زیادی مدعای ابلیس ملعون به شدت رد شده است؟
و صد افسوس که امروزه آن قدر دانش دین از میان برخی مقدس نمایان رخت بر بسته است که ترسم اگر مستندات را ذکر نکنم چنین پندارند که شاید این خرافات وجهی داشته باشد!! در آیات و روایات استدلال ابلیس به شدت تخطئه شده:
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ (البقرة: 34)
قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ، قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ (الأعراف: 13-18)
قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ (الحجر: 34 و 35)
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ (الكهف: 50)
فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ... قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ... قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِين (ص: 73-82)
اما روایات در ذم قیاس ابلیس نیز که صدرا آن را حجت الهی می داند، بسیار زیاد و مشهور است. به عنوان نمونه، ر.ک به: علل الشرائع، ج1، ص: 60/ 1 المحاسن، ج1، ص: 211/ 80 و 81، تفسير القمي، ج1، ص: 42، ج2، ص: 245، الكافي، ج1، ص: 58/ 20 و...
@gholow2
صدرای شیرازی در کتاب مشهور خود، مفاتيح الغيب، ص: 173 گوید: «قال الحلاج ما صحت الفتوة إلا لأحمد و إبليس كأنه قال هذان المظهران كل منهما كامل في بابه متفرد في شأنه أحدهما مظهر أسماء المحبة و الآخر مظهر أسماء القهر...»
این سخن به غایت سطحی است؛ زیرا ابلیس در مقهوریت به غایت رسیده است نه در قاهریت و معلوم است که مقهور مظهر قهر نیست بلکه قاهر مظهر قهر است. اگر پادشاهی بر یکی از رعایا به شدت خشم بگیرد کسی نمی گوید که آن رعیت مظهر خشم پادشاه است ولی اگر یکی از ولات و عمال آن پادشاه بر کسی خشم بگیرد می گویند آن والی یا عامل مظهر خشم پادشاه است.
نزد اهل خرد مظهر قهر خداوند امیرالمؤمنین علیه السلام و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و مانند ایشان است. علی است که آسمان و زمین در مدح او می سراید لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی. اما قلمی فراموشکار نخامه ای را که از دهان مرتدی بیرون جهیده است؛ سردفتر خود می کند که ما صحّت الفتوة الا لابلیس!
و البته صدرا شروع بحثش را چنین می آورد: «اعلم أنه ما من شيء في العالم إلا و أصله من حقيقة إلهية و سره من اسم إلهي و هذا لا يعرفه إلا الكاملون»
و گویا با این تعبیر می خواهد بگوید که خود از اولیاء کاملین است.
و در ادامه می نویسد گردن کشی ابلیس در برابر خداوند، حجتی بوده که خداوند به او آموخته: «فمن أمره ظاهرا بسجدة آدم في قوله اسْجُدُوا لِآدَمَ كان نهاه في السر عن سجدة غيره فألهمه و ألقنه الحجة بقوله أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً فافهم يا حبيبي هذه الكلمات و قد انتهت إلى ما يتبلد الأذهان عن دركها و يتحرك سلسلة الحمقى و المجانين عن سماعها و يشمئز قلوبهم عن روائحها كاشمئزاز المزكوم عن رائحة الورد الأحمر و المسك الأذفر و تنبه لما قيل إن نور إبليس من نار العزة لقوله تعالى خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ و لو أظهر نوره للخلائق لعبدوه»
صدرا که فراوان در تکفیر مخالفان افراط نموده، این بار بیش تر پای از گلیم فرانهاده و انکار شیطان ستایی اش را که همانا فعل انبیا و امامان معصومین ع است، حماقت و جنون می شمارد! آیا نمی داند در روایات بسیار زیادی مدعای ابلیس ملعون به شدت رد شده است؟
و صد افسوس که امروزه آن قدر دانش دین از میان برخی مقدس نمایان رخت بر بسته است که ترسم اگر مستندات را ذکر نکنم چنین پندارند که شاید این خرافات وجهی داشته باشد!! در آیات و روایات استدلال ابلیس به شدت تخطئه شده:
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ (البقرة: 34)
قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ، قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ (الأعراف: 13-18)
قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ (الحجر: 34 و 35)
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ (الكهف: 50)
فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ... قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ... قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِين (ص: 73-82)
اما روایات در ذم قیاس ابلیس نیز که صدرا آن را حجت الهی می داند، بسیار زیاد و مشهور است. به عنوان نمونه، ر.ک به: علل الشرائع، ج1، ص: 60/ 1 المحاسن، ج1، ص: 211/ 80 و 81، تفسير القمي، ج1، ص: 42، ج2، ص: 245، الكافي، ج1، ص: 58/ 20 و...
@gholow2
سه رساله نقد صوفیه.pdf
726.1 KB
سه رساله در نقد صوفیه در زمان قاجاریه، به کوشش آقای اباذری.
در این مجموعه به دفاع جمعی از صوفیه از شیطان و فرعون و نیز وضع تصف در عصر قاجار پرداخته شده است.
@gholow2
در این مجموعه به دفاع جمعی از صوفیه از شیطان و فرعون و نیز وضع تصف در عصر قاجار پرداخته شده است.
@gholow2
دفاع_صوفیه_از_ابلیس_علي_خادم.pdf
364 KB
مقاله «دفاع صوفیه از ابلیس»، علی خادم علما
در این مقاله با ذکر برخی از مدافعین ابلیس، و ذکر برخی از مستندات، به ریشه یابی این عقیده پرداخته است.
@gholow2
در این مقاله با ذکر برخی از مدافعین ابلیس، و ذکر برخی از مستندات، به ریشه یابی این عقیده پرداخته است.
@gholow2
🔍نگاهی بر برخی از مقالات در زمینه مدح بزرگان صوفیه نسبت به ابلیس
در مقاله «دفاع صوفیه از ابلیس» اثر علی خادم علما آمده:
«به شهادت متون تذکرههای عرفا و اولیاء اولین صوفی که به ابلیس به یده احترام و حسن ظن نگریسته حسن بصری(۲۱-۱۱۰ ه) میباشد... از آن جمله عین القضات همدانی در تمهیداتش به نقل از سخن او چنین میپردازد:
«ای دوست! فریاد از دست حسن بصری که این مقام را شرح چگونه میدهد: «ان نور ابلیس من نار العزة لقوله تعالی: خلقتنی من نار»پس از این گفت: »و لو اظهر نوره للخلق لعبد الها. گفت: اگر ابلیس نور خود را به خلق نماید همه او را به معبودی و خدایی بپرستند.
چه گویی؟!! یعنی که او را به خدایی میپرستند؟ نمیپرستند! در غلطی!! از این آیت بشنو، «افرأیت من اتخذ الهه هوا»چون نور ابلیس از نور عزت باشد چنین تواند بود».
بعد از حسن بصری صوفیان دیگر که بطور آشکار ملعون و مطرود شدن ابلیس را تفسیر و توجیه نموده و یا به نوعی در تکریم او کوشیدهاند و سخن آنان در تذکرههای رجال صوفیه و یا متون تعلیمی تصوف موجوداست عبارتند از: حارث محاسبی (م ۲۴۳ ه) ذو النون مصری (م ۲۴۵ ه)(۲۵)، بایزید بسطامی (م ۲۶۱ ه)(۲۶)، سهل تستری (م ۲۸۳ ه)(۲۷)، جنید بغدادی (م ۲۹۷ ه)(۲۸)، عمرو بن عثمان مکی (م ۲۹۷ ه)(۲۹)، ابو الحسن نوری (م ۲۹۵ ه)(۳۰) از شاگردان جنید، و نهایتا حلاج (م ۳۰۹ ه). حلاج زیباترین سطور را در این باره به خویش اختصاص داده است که به نقل از شارح درد آشنای آثار او، روزبهان بقلی شیرازی(۵۲۲-۶۰۶ ه)چنین گوید:
«…دعوی (توحید) کس را مسلم نشد الا احمد- صلوات الله علیه و آله- و ابلیس، و ابلیس از عین در افتاد احمد را -علیه السلام -عین کشف کردند.احمد را گفتند که بنگر! و ابلیس را گفت که سجود کن!ابلیس سجود نکرد، و احمد ننگریست، یمین و شمال را التفات نکرد، ما زاغ البصر و ما طغی، احمد دعوی کرد، و از حول و قوت خود بیرون آمد. ابلیس دعوی کرد، و از حول و قوت خود بیرون بیامد.محمد گفت بک احوال و بک اصول! و قال: یا مقلب القلوب! و قال: لا احصی ثناء علیک، در آسمان عابدی و موحدی چون ابلیس نبود ولیکن عین برو بیآشفتند، از لحوظ و الحاظ در سر هجران کرد، و معبود را بتمرید پرستش کرد...»
در ادامه برخی دیگر از مدافعان ابلیس از صوفیه را نام می برد.
👈با این وجود در مقاله فوق و نیز مقاله «دفاع از ابلیس نزد برخی از اکابر صوفیان» اثر بهادر جاویدانه –که البته با رویکردی متفاوت نگاشته شده- تلاش نموده اند که توجیهی کلامی برای این دفاعیات ارائه نمایند.
اما مقاله نخست جبرگرایی اشعری را سبب چنین اظهاراتی دانسته است. اما گرچه نویسنده شواهد قابل توجهی را از اثر عقیده جبر و سرنوشت ازلی بر این رویکرد صوفیانه ارائه نموده است، اما به نظر می آید این نمی تواند توجیه کاملی برای بیانات صوفیه باشد؛ زیرا:
1- بسیاری از صوفیان را نمی توان به روشنی در ذیل گرایش های کلامی مرسوم اشعری-اعتزالی جای داد. بلکه صوفیان فراوان از این مکاتب کلامی گریزان بوده اند.
2- اگر چه شواهد تعلق برخی از صوفیان مدافع ابلیس به مسلک اشعری تأیید شود، باز نه تنها چنین موضع گیری از غالب اشعری ها معلوم نیست، بلکه آن دسته از صوفیانی را که نویسنده متعلق به جریان اعتزالی می داند، هم در مواردی از ابلیس دفاع کرده اند. (مانند مولوی) هم چنین به نظر می آید به طور کلی گرایش دفاع از ابلیس نه در میان اشعریان به طور خاص که در میان صوفیان (خواه اشعری و خواه غیر آن) پررنگتر است.
3– این توجیهات در جایی قابل طرح است که صوفیان فقط به تبرئه ابلیس از گناهان و شقاوت اکتفا کرده باشند. این در حالی است که آنان علاوه بر تبرئه ابلیس از گناه، او را در بالاترین مرتبه معرفتی نیز قرار دادهاند و تعابیری مانند رئیس الموحدین و استاد و اکابر اولیاء الله و خواجه خواجگان و الگوی توحید و عاشق پاکباخته و دیگر مدائح عالی را برای او به کار برده اند. بنابر این مطلب استدلال مذکور کفایت نمیکند.
هم چنین در نهایت مؤلف مستند دقیقی در نفی نسبت این عقیده با «افکار گنوسی و مانویه قبل از اسلام» ارائه نمی دهد.
@gholow2
در مقاله «دفاع صوفیه از ابلیس» اثر علی خادم علما آمده:
«به شهادت متون تذکرههای عرفا و اولیاء اولین صوفی که به ابلیس به یده احترام و حسن ظن نگریسته حسن بصری(۲۱-۱۱۰ ه) میباشد... از آن جمله عین القضات همدانی در تمهیداتش به نقل از سخن او چنین میپردازد:
«ای دوست! فریاد از دست حسن بصری که این مقام را شرح چگونه میدهد: «ان نور ابلیس من نار العزة لقوله تعالی: خلقتنی من نار»پس از این گفت: »و لو اظهر نوره للخلق لعبد الها. گفت: اگر ابلیس نور خود را به خلق نماید همه او را به معبودی و خدایی بپرستند.
چه گویی؟!! یعنی که او را به خدایی میپرستند؟ نمیپرستند! در غلطی!! از این آیت بشنو، «افرأیت من اتخذ الهه هوا»چون نور ابلیس از نور عزت باشد چنین تواند بود».
بعد از حسن بصری صوفیان دیگر که بطور آشکار ملعون و مطرود شدن ابلیس را تفسیر و توجیه نموده و یا به نوعی در تکریم او کوشیدهاند و سخن آنان در تذکرههای رجال صوفیه و یا متون تعلیمی تصوف موجوداست عبارتند از: حارث محاسبی (م ۲۴۳ ه) ذو النون مصری (م ۲۴۵ ه)(۲۵)، بایزید بسطامی (م ۲۶۱ ه)(۲۶)، سهل تستری (م ۲۸۳ ه)(۲۷)، جنید بغدادی (م ۲۹۷ ه)(۲۸)، عمرو بن عثمان مکی (م ۲۹۷ ه)(۲۹)، ابو الحسن نوری (م ۲۹۵ ه)(۳۰) از شاگردان جنید، و نهایتا حلاج (م ۳۰۹ ه). حلاج زیباترین سطور را در این باره به خویش اختصاص داده است که به نقل از شارح درد آشنای آثار او، روزبهان بقلی شیرازی(۵۲۲-۶۰۶ ه)چنین گوید:
«…دعوی (توحید) کس را مسلم نشد الا احمد- صلوات الله علیه و آله- و ابلیس، و ابلیس از عین در افتاد احمد را -علیه السلام -عین کشف کردند.احمد را گفتند که بنگر! و ابلیس را گفت که سجود کن!ابلیس سجود نکرد، و احمد ننگریست، یمین و شمال را التفات نکرد، ما زاغ البصر و ما طغی، احمد دعوی کرد، و از حول و قوت خود بیرون آمد. ابلیس دعوی کرد، و از حول و قوت خود بیرون بیامد.محمد گفت بک احوال و بک اصول! و قال: یا مقلب القلوب! و قال: لا احصی ثناء علیک، در آسمان عابدی و موحدی چون ابلیس نبود ولیکن عین برو بیآشفتند، از لحوظ و الحاظ در سر هجران کرد، و معبود را بتمرید پرستش کرد...»
در ادامه برخی دیگر از مدافعان ابلیس از صوفیه را نام می برد.
👈با این وجود در مقاله فوق و نیز مقاله «دفاع از ابلیس نزد برخی از اکابر صوفیان» اثر بهادر جاویدانه –که البته با رویکردی متفاوت نگاشته شده- تلاش نموده اند که توجیهی کلامی برای این دفاعیات ارائه نمایند.
اما مقاله نخست جبرگرایی اشعری را سبب چنین اظهاراتی دانسته است. اما گرچه نویسنده شواهد قابل توجهی را از اثر عقیده جبر و سرنوشت ازلی بر این رویکرد صوفیانه ارائه نموده است، اما به نظر می آید این نمی تواند توجیه کاملی برای بیانات صوفیه باشد؛ زیرا:
1- بسیاری از صوفیان را نمی توان به روشنی در ذیل گرایش های کلامی مرسوم اشعری-اعتزالی جای داد. بلکه صوفیان فراوان از این مکاتب کلامی گریزان بوده اند.
2- اگر چه شواهد تعلق برخی از صوفیان مدافع ابلیس به مسلک اشعری تأیید شود، باز نه تنها چنین موضع گیری از غالب اشعری ها معلوم نیست، بلکه آن دسته از صوفیانی را که نویسنده متعلق به جریان اعتزالی می داند، هم در مواردی از ابلیس دفاع کرده اند. (مانند مولوی) هم چنین به نظر می آید به طور کلی گرایش دفاع از ابلیس نه در میان اشعریان به طور خاص که در میان صوفیان (خواه اشعری و خواه غیر آن) پررنگتر است.
3– این توجیهات در جایی قابل طرح است که صوفیان فقط به تبرئه ابلیس از گناهان و شقاوت اکتفا کرده باشند. این در حالی است که آنان علاوه بر تبرئه ابلیس از گناه، او را در بالاترین مرتبه معرفتی نیز قرار دادهاند و تعابیری مانند رئیس الموحدین و استاد و اکابر اولیاء الله و خواجه خواجگان و الگوی توحید و عاشق پاکباخته و دیگر مدائح عالی را برای او به کار برده اند. بنابر این مطلب استدلال مذکور کفایت نمیکند.
هم چنین در نهایت مؤلف مستند دقیقی در نفی نسبت این عقیده با «افکار گنوسی و مانویه قبل از اسلام» ارائه نمی دهد.
@gholow2
... اما عجیبتر آنکه در مقاله دوم (دفاع از ابلیس نزد برخی از اکابر صوفیان) نویسنده تلاش نموده است که دفاع از ابلیس را با روایتی از شیعه توجیه نمایند در حالی است که این روایت گذشته از ضعف سندش به هیچ وجه مطلب صوفیه را نمیرساند؛ بلکه در مقام نفی تفویض است، و نه اثبات عقیده ضروری البطلان جبر:
«أَمَرَ اللَّهُ وَ لَمْ يَشَأْ وَ شَاءَ وَ لَمْ يَأْمُرْ أَمَرَ إِبْلِيسَ أَنْ يَسْجُدَ لآِدَمَ وَ شَاءَ أَنْ لَا يَسْجُدَ وَ لَوْ شَاءَ لَسَجَدَ وَ نَهَى آدَمَ عَنْ أَكْلِ الشَّجَرَةِ وَ شَاءَ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ لَمْ يَأْكُل» (الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص: 151)
این تعبیر روایت حاکی از آن است که افعال مردم گرچه به اختیار آنان انجام شده است اما از خواست خداوند نیز خارج نبوده است. یعنی از سویی خداوند عمل بدکاران را دوست نمیدارد و ولی از آن سو مشیت او بر این است که آنان بتوانند با اختیار خود این اعمال را انجام دهند. (روایات دیگری در همین باب کافی مطلب را بیشتر توضیح داده. و ر.ک به إعتقادات الإمامية، للصدوق، ص: 30 باب الاعتقاد في الارادة و المشيئة) و این چه ربطی به مدعای صوفیه دارد که با تکبر و معصیت شیطان را با وجود اختیارش بر طاعت مدح می کنند!
هم چنین دیگر توجیهات نویسنده بر مبنای نفی شرور و عقیده وحدت وجود و ظهور است، که اشکالات بسیار آن در محل خود بررسی شده است. هر چند که جبر خود از لوازم این عقیده است.
@gholow2
«أَمَرَ اللَّهُ وَ لَمْ يَشَأْ وَ شَاءَ وَ لَمْ يَأْمُرْ أَمَرَ إِبْلِيسَ أَنْ يَسْجُدَ لآِدَمَ وَ شَاءَ أَنْ لَا يَسْجُدَ وَ لَوْ شَاءَ لَسَجَدَ وَ نَهَى آدَمَ عَنْ أَكْلِ الشَّجَرَةِ وَ شَاءَ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ لَمْ يَأْكُل» (الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص: 151)
این تعبیر روایت حاکی از آن است که افعال مردم گرچه به اختیار آنان انجام شده است اما از خواست خداوند نیز خارج نبوده است. یعنی از سویی خداوند عمل بدکاران را دوست نمیدارد و ولی از آن سو مشیت او بر این است که آنان بتوانند با اختیار خود این اعمال را انجام دهند. (روایات دیگری در همین باب کافی مطلب را بیشتر توضیح داده. و ر.ک به إعتقادات الإمامية، للصدوق، ص: 30 باب الاعتقاد في الارادة و المشيئة) و این چه ربطی به مدعای صوفیه دارد که با تکبر و معصیت شیطان را با وجود اختیارش بر طاعت مدح می کنند!
هم چنین دیگر توجیهات نویسنده بر مبنای نفی شرور و عقیده وحدت وجود و ظهور است، که اشکالات بسیار آن در محل خود بررسی شده است. هر چند که جبر خود از لوازم این عقیده است.
@gholow2
عارفان و متصوفه و دفاع از شيطان.docx
42.6 KB
شواهدی از تمجید بزرگان عرفان و تصوف نسبت به ابلیس
🔻پس نقدها کجاست؟!
در عین اینکه بنده در موارد مختلفی نقدهایی نسبت به برخی از مطالب آقای جوادی آملی ارائه دادهام، اما کلامی از ایشان را دیدم که ذکر آن احتمالاً برای برخی مخاطبان فوایدی دارد:
«چه در تدریس چه در تألیف چه در مکالمات از گفتمان هراسی نداشته باشید، از نقد هراسی نداشته باشید، نقد را کاملاً استقبال کنید محترم بشمارید ولو ناقد قصد خوبی نداشته باشد، شما نقد را بنگرید نه ناقد را، آن نقد ارزش اساسی دارد. سرّ موفقیت مرحوم خواجه این است که به نقد خیلی احترام میکرد. مرحوم خواجه از موفقترین حکمای دوره اسلامی بود و فخر شیعه است. این اشکالات را کاملاً میپذیرفت و پاسخ مناسب میداد و قانع میکرد...» (بخشی از پیام آقای جوادی آملی به اولین اجلاسیه مدیران مجمع عالی حکمت اسلامی)
غرض اینکه بنای این جانب نیز در ارائه مطالب کانال «غلو پژوهی» عملاً همین بوده است، و حتی نقدهای علمی از سوی مخاطبان محترم را تا حد زیادی در کانال بازتاب داده و در حد توان از آن پاسخ گفته ام. با این وجود انتظارم این بود که قلم زدن در چنین موضوعات چالش بر انگیزی نقدهای بیشتری را خصوصاً از سوی مدافعان عرفان در پی داشته باشد. هر چند که هر چند صباح شاگرد این آقا و مرید آن عارف وعده پاسخ به همه اشکالات در مورد شخصیت مد نظرشان را می دهند. اما دیگر خبری از پاسخ نمیشود!
طبعاً نوشته های بنده بی اشکال نیست، پس کم بودن نقدها خصوصاً از سوی مدافعان عرفان از چه رو است؟ آیا در نگاه مخاطبان نقد ها چندان جدی نیست؟ به نظر این توجیه به تنهایی کافی نمی آید! حد اقل چند تن از فرهیختگان اهل قلم در گفتگوهای حضوری و تلگرامی به بنده و این مطالب اظهار لطف نموده اند. امید آنکه با تذکرها و نقد های سازنده این جانب را در راستای بهبود وضعیت مطالب یاری فرمایید.
البته طبعاً منظور نقد علمی است، نه اکتفا به ابراز احساسات، و یا نسبت های غیر مستند و تجهیل!
به تعبیر آقای انصاری «بیایید نقد علمی را جدی بگیریم.» بی شک می تواند آثار مبارکی داشته باشد.
@gholow2
در عین اینکه بنده در موارد مختلفی نقدهایی نسبت به برخی از مطالب آقای جوادی آملی ارائه دادهام، اما کلامی از ایشان را دیدم که ذکر آن احتمالاً برای برخی مخاطبان فوایدی دارد:
«چه در تدریس چه در تألیف چه در مکالمات از گفتمان هراسی نداشته باشید، از نقد هراسی نداشته باشید، نقد را کاملاً استقبال کنید محترم بشمارید ولو ناقد قصد خوبی نداشته باشد، شما نقد را بنگرید نه ناقد را، آن نقد ارزش اساسی دارد. سرّ موفقیت مرحوم خواجه این است که به نقد خیلی احترام میکرد. مرحوم خواجه از موفقترین حکمای دوره اسلامی بود و فخر شیعه است. این اشکالات را کاملاً میپذیرفت و پاسخ مناسب میداد و قانع میکرد...» (بخشی از پیام آقای جوادی آملی به اولین اجلاسیه مدیران مجمع عالی حکمت اسلامی)
غرض اینکه بنای این جانب نیز در ارائه مطالب کانال «غلو پژوهی» عملاً همین بوده است، و حتی نقدهای علمی از سوی مخاطبان محترم را تا حد زیادی در کانال بازتاب داده و در حد توان از آن پاسخ گفته ام. با این وجود انتظارم این بود که قلم زدن در چنین موضوعات چالش بر انگیزی نقدهای بیشتری را خصوصاً از سوی مدافعان عرفان در پی داشته باشد. هر چند که هر چند صباح شاگرد این آقا و مرید آن عارف وعده پاسخ به همه اشکالات در مورد شخصیت مد نظرشان را می دهند. اما دیگر خبری از پاسخ نمیشود!
طبعاً نوشته های بنده بی اشکال نیست، پس کم بودن نقدها خصوصاً از سوی مدافعان عرفان از چه رو است؟ آیا در نگاه مخاطبان نقد ها چندان جدی نیست؟ به نظر این توجیه به تنهایی کافی نمی آید! حد اقل چند تن از فرهیختگان اهل قلم در گفتگوهای حضوری و تلگرامی به بنده و این مطالب اظهار لطف نموده اند. امید آنکه با تذکرها و نقد های سازنده این جانب را در راستای بهبود وضعیت مطالب یاری فرمایید.
البته طبعاً منظور نقد علمی است، نه اکتفا به ابراز احساسات، و یا نسبت های غیر مستند و تجهیل!
به تعبیر آقای انصاری «بیایید نقد علمی را جدی بگیریم.» بی شک می تواند آثار مبارکی داشته باشد.
@gholow2
goo.gl/dTbbr8
⭕️ پاسخ مستند به بیانیه آقای موسوی مطلق:
در شش بخش از t.me/ebnearabi/968 تا t.me/ebnearabi/973
👈 برای مشاهده مستندات و تصاویر صفحات کتاب اهل دل، به لینک انتهای پیام ها مراجعه بفرمائید.
📌 مشاهده مشروح این مطلب:
www.ebnearabi.com/12108/پاسخ-موسوی-مطلق-صوفیانه-قبول-اهل-دل.html
@gholow2
⭕️ پاسخ مستند به بیانیه آقای موسوی مطلق:
در شش بخش از t.me/ebnearabi/968 تا t.me/ebnearabi/973
👈 برای مشاهده مستندات و تصاویر صفحات کتاب اهل دل، به لینک انتهای پیام ها مراجعه بفرمائید.
📌 مشاهده مشروح این مطلب:
www.ebnearabi.com/12108/پاسخ-موسوی-مطلق-صوفیانه-قبول-اهل-دل.html
@gholow2
غلوپژوهی
🔴شیخ محمود حلبی و اختصاصات فقهی غالیان شیخ محمود حلبی از بزرگان مکتب تفکیک و بنیانگذار انجمن حجّتیه است. کتاب «ریحانه ملکوت» مجموعه ای است از چند سخنرانی ایشان درباره حضرت زهرا سلام الله علیها. گر چه شیوه خطابه ایشان جذّاب و گیرا است؛ ولی اشکالات علمی متعدّدی…
🔻نقد مکتب تفکيک:
- تفسيری غاليانه از يک حديث غير غاليانه
ansari.kateban.com/post/3410
در این نوشتار به نقد برداشت تفویضی از روایت «النَّاسُ صَنَائِعُ لَنَا» پرداخته شده که در تکمیل مطلب (t.me/gholow2/336) قابل توجه است.
- «صاحب علم جمعی» کيست؟
ansari.kateban.com/post/3411
این نوشتار به ریشه یابی برخی از نگاه های افراطی پیروان تفکیک نسبت به میرزا مهدی اصفهانی کمک می کند. البته قرائن دیگری نیز در مورد اینکه منظور از صاحب علم جمعی سید علی شوشتری است، قابل ارائه است. او همان کسی است که جولائیه سلسله خود را به او وصل می نمایند، و داستان ماجرایی عجیب بین او و جولا را نقل می نمایند. (نمونه: تهرانی، رساله لب اللباب، ص: 146)
- تفسيری غاليانه از يک حديث غير غاليانه
ansari.kateban.com/post/3410
در این نوشتار به نقد برداشت تفویضی از روایت «النَّاسُ صَنَائِعُ لَنَا» پرداخته شده که در تکمیل مطلب (t.me/gholow2/336) قابل توجه است.
- «صاحب علم جمعی» کيست؟
ansari.kateban.com/post/3411
این نوشتار به ریشه یابی برخی از نگاه های افراطی پیروان تفکیک نسبت به میرزا مهدی اصفهانی کمک می کند. البته قرائن دیگری نیز در مورد اینکه منظور از صاحب علم جمعی سید علی شوشتری است، قابل ارائه است. او همان کسی است که جولائیه سلسله خود را به او وصل می نمایند، و داستان ماجرایی عجیب بین او و جولا را نقل می نمایند. (نمونه: تهرانی، رساله لب اللباب، ص: 146)
Telegram
غلو پژوهی
☘️بررسی مستندات غلات (4)
«نحن صنائع الله و الناس صنائعنا»
غلات این روایت را دلیل بر تفویض خلق به ائمه علیهم السلام می دانند.
🌱در پاسخ به آنان می گوییم:
این روایت به دو شکل نقل شده است:
1. «صنائع لنا»
فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ…
«نحن صنائع الله و الناس صنائعنا»
غلات این روایت را دلیل بر تفویض خلق به ائمه علیهم السلام می دانند.
🌱در پاسخ به آنان می گوییم:
این روایت به دو شکل نقل شده است:
1. «صنائع لنا»
فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ…
غلوپژوهی
🔺رویکرد افراطی و تکفیری کانال دفتر آقای تبریزیان و برخی از دیگر منتسبان به ایشان؛ در عین گسترش فعالیت هایشان... نقد در کانال غلوپژوهی: @gholow2
ادبیات تکفیری برخی از مدعیان طب اسلامی
پیشتر سلسله مباحثی را در مورد برخی از اشکالات ابتدایی آرای شیخ عباس تبریزیان ارائه داديم:
t.me/gholow2/396
گرچه متأسفانه آقای تبریزیان گمان می کنند حضور دوساله بر سر درس ایشان برای اجتهاد کافی است؛ اما حال آنکه خود ایشان فراوان از ابتدایی ترین مسائل علوم حدیث و رجال و منبع شناسی نا آگاه است! نتیجه اش آن شده که جریانی سطحی نگر به اتکای مطالب ایشان هر منتقد دلسوزی را تکفیر نموده، و به دشمنی با اهل بیت ع متهم می سازند! موج گسترده ادبیات تکفیری این کم دانشان که علی رغم همه کاستی ها و آسیب های مبانی شان خود را در اوج علم می پندارند، در کانال های پر جمعیت منتسب به آقای تبریزیان قابل مشاهده است! بی شک این رویکرد می تواند آسیبی بسیار شدید بر نگاه عمومی نسبت به احادیث بهداشتی اهل بیت ع نیز ایجاد نماید. با ادامه این قشری نگری بیش از آنکه بیم بر جان مردم باشد بر دین ایشان است!
گرچه این تکفیرها بسیار عامیانه و سطحی است، اما به خاطر گسترش بالای این مطالب اشاره ای به اشکالات آن می کنم.
نمونه ای از ادبیات تکفیری بی پشتوانه این کانال ها:
«جناب آقای معترض... شما یک مزدور دین فروش هستید و برای این کار پول گرفتید... فردا هم اصل ولایت فقیه بخاطر یک چندرقاز منکر می شوید!»
«گاهی یک احمق و یک ابله به ظاهر طلبه، روایات شیعه را بخاطر ثابت نشدن وثاقت یک راوی رد می کند.»
آیا با این حساب عموم عالمان شیعه را احمق به حساب می آورید؟ چون وقتی قرائن کافی سندی و متنی برای خبری نداشته باشند، حکم به عدم اعتبار یک روایت می کنند!
و یا مثلاً ایشان محققان منتقد به نسخه پر از اشکال ذهبیه را «دشمنان امام رضا ع» خوانده اند! و به خاطر بی سندی این رساله منتقدانش را مخالف نهج البلاغه جلوه داده اند!
نا آگاه از آنکه کتاب نهج البلاغه که توسط عالمی سرشناس تألیف شده، و در نسبت آن به مؤلف شکی نیست، و اسناد بسیاری از اخبارش در مصادر متقدم موجود است، با نسخه پر شبهه منسوب به مؤلفی متهم که گزارش هایش نیز کاملاً متفرد است، قابل مقایسه نیست.
و در قضاوت بسیار تند دیگری منتقدان طبِ التقاطی پر اشکالشان را چنین تصویر نموده اند:
«مخالفت با طب پیامبر صلی الله علیه و آله واهل بیت علیهم السلام و توهین به یازده هزار روایت طبی، معنایی جز مخالفت با دین اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ندارد بلکه موجب خروج از دین نیز می شود. این همه کافر ومرتد کجا بودند؟!!!»
با این حساب، حال بسیاری از عالمان شیعه مانند شیخ صدوق که با نگاه نقادانه با این گزارش ها مواجهه نموده اند، و بسیاری از آن ها را مدلس و یا نسخه های خاص برخی مناطق و افراد دانسته اند، چگونه خواهد بود؟ بررسی علمی توهین به روایات معتبر بلکه منسوب به اهل بیت ع نیست.
و یا گفته اند «شما از کافرهای نجس قبول می کنید و راویان نازنین شیعه که شیعه بودنشان در شرایط تقیه بوده رد می کنید!»
در پاسخ به این غلو می گوییم:
اولاً بنا بر روایات اهل بیت ع چرا نه تنها هیچ نهیی از رجوع به طب متداول آن روز نداریم؟ بلکه رجوع اصحاب به طبیبان مذاهب دیگر آنقدر معلوم بوده که از امام در مورد حکم سلام و دعا برای طبیب نصرانی و یا حکم برخی تجویزهای شبهه ناک اطبا سوال می کردند! (الكافي، ط - الإسلامية، ج2، ص: 650 و ج6، ص: 426 و ج8، ص: 193) هم چنین چرا شما بر خلاف روایات بسیار در زمینه اهداف بعثت و رسالت، بر اندازی امراض را از این اهداف جلوه می دهید؟!
ثانیاً به چه دلیل سلامت دین راویان مجهول و متهم به غلو را مفروض گرفته اید؟ و چرا این همه روایات اهل بیت در مورد کذب و جعل متشیعان در نظر نمی گیرید؟
ثالثاً از سویی ادعای قبول تجربه را دارید، و از آن سو مراجعه به طبی که پیشینه صدها سال پژوهش و تجربه را دارد انحراف می پندارید؟
پیشتر سلسله مباحثی را در مورد برخی از اشکالات ابتدایی آرای شیخ عباس تبریزیان ارائه داديم:
t.me/gholow2/396
گرچه متأسفانه آقای تبریزیان گمان می کنند حضور دوساله بر سر درس ایشان برای اجتهاد کافی است؛ اما حال آنکه خود ایشان فراوان از ابتدایی ترین مسائل علوم حدیث و رجال و منبع شناسی نا آگاه است! نتیجه اش آن شده که جریانی سطحی نگر به اتکای مطالب ایشان هر منتقد دلسوزی را تکفیر نموده، و به دشمنی با اهل بیت ع متهم می سازند! موج گسترده ادبیات تکفیری این کم دانشان که علی رغم همه کاستی ها و آسیب های مبانی شان خود را در اوج علم می پندارند، در کانال های پر جمعیت منتسب به آقای تبریزیان قابل مشاهده است! بی شک این رویکرد می تواند آسیبی بسیار شدید بر نگاه عمومی نسبت به احادیث بهداشتی اهل بیت ع نیز ایجاد نماید. با ادامه این قشری نگری بیش از آنکه بیم بر جان مردم باشد بر دین ایشان است!
گرچه این تکفیرها بسیار عامیانه و سطحی است، اما به خاطر گسترش بالای این مطالب اشاره ای به اشکالات آن می کنم.
نمونه ای از ادبیات تکفیری بی پشتوانه این کانال ها:
«جناب آقای معترض... شما یک مزدور دین فروش هستید و برای این کار پول گرفتید... فردا هم اصل ولایت فقیه بخاطر یک چندرقاز منکر می شوید!»
«گاهی یک احمق و یک ابله به ظاهر طلبه، روایات شیعه را بخاطر ثابت نشدن وثاقت یک راوی رد می کند.»
آیا با این حساب عموم عالمان شیعه را احمق به حساب می آورید؟ چون وقتی قرائن کافی سندی و متنی برای خبری نداشته باشند، حکم به عدم اعتبار یک روایت می کنند!
و یا مثلاً ایشان محققان منتقد به نسخه پر از اشکال ذهبیه را «دشمنان امام رضا ع» خوانده اند! و به خاطر بی سندی این رساله منتقدانش را مخالف نهج البلاغه جلوه داده اند!
نا آگاه از آنکه کتاب نهج البلاغه که توسط عالمی سرشناس تألیف شده، و در نسبت آن به مؤلف شکی نیست، و اسناد بسیاری از اخبارش در مصادر متقدم موجود است، با نسخه پر شبهه منسوب به مؤلفی متهم که گزارش هایش نیز کاملاً متفرد است، قابل مقایسه نیست.
و در قضاوت بسیار تند دیگری منتقدان طبِ التقاطی پر اشکالشان را چنین تصویر نموده اند:
«مخالفت با طب پیامبر صلی الله علیه و آله واهل بیت علیهم السلام و توهین به یازده هزار روایت طبی، معنایی جز مخالفت با دین اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ندارد بلکه موجب خروج از دین نیز می شود. این همه کافر ومرتد کجا بودند؟!!!»
با این حساب، حال بسیاری از عالمان شیعه مانند شیخ صدوق که با نگاه نقادانه با این گزارش ها مواجهه نموده اند، و بسیاری از آن ها را مدلس و یا نسخه های خاص برخی مناطق و افراد دانسته اند، چگونه خواهد بود؟ بررسی علمی توهین به روایات معتبر بلکه منسوب به اهل بیت ع نیست.
و یا گفته اند «شما از کافرهای نجس قبول می کنید و راویان نازنین شیعه که شیعه بودنشان در شرایط تقیه بوده رد می کنید!»
در پاسخ به این غلو می گوییم:
اولاً بنا بر روایات اهل بیت ع چرا نه تنها هیچ نهیی از رجوع به طب متداول آن روز نداریم؟ بلکه رجوع اصحاب به طبیبان مذاهب دیگر آنقدر معلوم بوده که از امام در مورد حکم سلام و دعا برای طبیب نصرانی و یا حکم برخی تجویزهای شبهه ناک اطبا سوال می کردند! (الكافي، ط - الإسلامية، ج2، ص: 650 و ج6، ص: 426 و ج8، ص: 193) هم چنین چرا شما بر خلاف روایات بسیار در زمینه اهداف بعثت و رسالت، بر اندازی امراض را از این اهداف جلوه می دهید؟!
ثانیاً به چه دلیل سلامت دین راویان مجهول و متهم به غلو را مفروض گرفته اید؟ و چرا این همه روایات اهل بیت در مورد کذب و جعل متشیعان در نظر نمی گیرید؟
ثالثاً از سویی ادعای قبول تجربه را دارید، و از آن سو مراجعه به طبی که پیشینه صدها سال پژوهش و تجربه را دارد انحراف می پندارید؟
Telegram
غلوپژوهی
✍️ بررسی های سندی و علوم اسلامی
طب اسلامی
روایات طبی گنجینه بسیار ارزشمندی از معارف است که بی شک استفاده صحیح از آنها در کنار آشنایی با قواعد طب نیازمند احاطه به مبانی فقه الحدیثی و اعتبارسنجی است. که البته تجویزهای پزشکی مستند به این معارف، بدون احاطه کافی…
طب اسلامی
روایات طبی گنجینه بسیار ارزشمندی از معارف است که بی شک استفاده صحیح از آنها در کنار آشنایی با قواعد طب نیازمند احاطه به مبانی فقه الحدیثی و اعتبارسنجی است. که البته تجویزهای پزشکی مستند به این معارف، بدون احاطه کافی…
غلوپژوهی
🔺رویکرد افراطی و تکفیری کانال دفتر آقای تبریزیان و برخی از دیگر منتسبان به ایشان؛ در عین گسترش فعالیت هایشان... نقد در کانال غلوپژوهی: @gholow2
... من پیشتر گمان می کردم که اشکال جریان آقای تبریزیان بیشتر صرف ضعف علمی است و البته به خاطر پیشرفتی که داشته باید با گفتگوی علمی با آنها مواجه نمود؛ اما گویا صرف گفتگوی علمی کافی نیست و باید راهی دیگر برای مقابله با این جریان پرخطر در پیش گرفت. البته پیشنهاد رایج مواجهه حکومتی و استفاده از قدرت برای مقابله با آسیب های این گروه نیز راهگشا نیست.
چند روش راهگشا تر است: نخست مناظره عمومی با شخص خود آقای تبریزیان و نشان دادن اشکالات بسیار مبانی ایشان در منظر عمومی. و راهکار آخر ارائه اشکالات بسیار آنان به عالمان دین جهت مقابله با این جریان است تا ایشان مستقیماً جامعه را از تندروی های این جریان برحذر دارند. پیشنهاد مطلب از این جهت است که این جریان به هر حال پیشرفت زیادی داشته و با توجه به موقعیتی که اکنون کسب نموده قدری بعید است با صرف اشکالات علمی که البته بارها به آنان ارائه شده از موضع افراطی خود کوتاه آید. از سویی مقابله با چنین جریانهایی نیازمند کنار زدن پشتوانه های اعتقادی آنهاست به تبع با اِعمال قوانین دولتی چنین مسئله ای اتفاق نمی افتد. و بر فرض اعمال محدودیتهای حکومتی این جریان در ادامه به صورت به صورت زیر زمینی به فعالیت خود ادامه خواهد داد و هرگاه شرایط مناسبی بیابد دوباره ظهور خواهد نمود. بنابراین لازم است مبنای تفکری که موجب پیشرفت این جریان شده است، مورد نقد و چالش قرار گیرد و البته بسیاری از اهل علم و حتی مراجع مستقیماً و یا غیر مستقیم رویکرد ایشان را نقد نموده اند، اما به نظر می آید به نسبت تبلیغات گسترده پیروان آقای تبریزیان، صدای منتقدان چندان در جامعه دینی شنیده نشده است.
@gholow2
چند روش راهگشا تر است: نخست مناظره عمومی با شخص خود آقای تبریزیان و نشان دادن اشکالات بسیار مبانی ایشان در منظر عمومی. و راهکار آخر ارائه اشکالات بسیار آنان به عالمان دین جهت مقابله با این جریان است تا ایشان مستقیماً جامعه را از تندروی های این جریان برحذر دارند. پیشنهاد مطلب از این جهت است که این جریان به هر حال پیشرفت زیادی داشته و با توجه به موقعیتی که اکنون کسب نموده قدری بعید است با صرف اشکالات علمی که البته بارها به آنان ارائه شده از موضع افراطی خود کوتاه آید. از سویی مقابله با چنین جریانهایی نیازمند کنار زدن پشتوانه های اعتقادی آنهاست به تبع با اِعمال قوانین دولتی چنین مسئله ای اتفاق نمی افتد. و بر فرض اعمال محدودیتهای حکومتی این جریان در ادامه به صورت به صورت زیر زمینی به فعالیت خود ادامه خواهد داد و هرگاه شرایط مناسبی بیابد دوباره ظهور خواهد نمود. بنابراین لازم است مبنای تفکری که موجب پیشرفت این جریان شده است، مورد نقد و چالش قرار گیرد و البته بسیاری از اهل علم و حتی مراجع مستقیماً و یا غیر مستقیم رویکرد ایشان را نقد نموده اند، اما به نظر می آید به نسبت تبلیغات گسترده پیروان آقای تبریزیان، صدای منتقدان چندان در جامعه دینی شنیده نشده است.
@gholow2
غلوپژوهی
«بنده روشی دارم کسی اگر دو سال درس بخواند مجتهد میشود بطوری که احکام را به طور قطع و یقین به دست می آورد؛ نه بنحو ظن! ان الظن لا یغنی عن الحق شیئا.» #تبریزیان @gholow2
❌مدعیان طب اسلامی و فقاهت دو ساله یقینی!
شیخ عباس #تبریزیان
ایشان در بخشی از مطلب خود می گوید:
«بنده روشی دارم کسی اگر دو سال درس بخواند مجتهد میشود بطوری که احکام را به طور قطع و یقین به دست می آورد. نه بنحو ظن ان الظن لا یغنی عن الحق شیئا.»
نمیدانم مخاطبان محترم از این تعبیر چه برداشتی دارند اما دیدن این عبارت، نگارنده را به یاد کلمات مدعیان بابیت از آن جمله آثار شیخیه میاندازد که در آن فقه فقها را ظنی و فقه خویش را یقینی معرفی می نمایند و در نتیجه مراجعه به فقه غیر آن مدعیان ناروا شمرده میشود!
همچنین ایشان برای ساده جلوه دادن فقه می گوید:
«در فقه دو یا سه هزار روایت وارد شده شاید هم کمتر این همه حرف و حدیث نیاز ندارد!»
این در حالی است که در باب فقه تنها در وسائل الشیعه، 35800 روایت داریم، که اگر 23000 روایت کتاب مستدرک الوسائل را هم در نظر نگیریم، باز هم ادعای آقای تبریزیان مبنی بر وجود تنها دو سه هزار روایت فقهی بسیار عجیب است!
حال آن که آقای تبریزیان در موضوع دلخواه خود یعنی در مواجهه با روایات طبی به راحتی عددی بسیار بزرگ را ادعا می کند؛ و گویی مجموعه «یازده هزار روایت» ادعایی در طب را نیز به کلی صحیح می پندارد! اما چنانکه در همین مجموعه بررسی کردیم ایشان علاوه بر برخی از منابع معتبر، مانند الکافی و المحاسن، به منابع مجهول و اسناد بسیار ضعیف و حتی روایات غالیان نیز عنایت ویژهای دارد. با این وجود باز هم عدد 11000 حدیث طبی، قدری مبالغهآمیز به نظر میآید. جالب اینکه ایشان در اینجا نیز مانند بسیاری از آمار های دیگرشان به راحتی در عدد روایات تسامح های هزار عددی می نماید!
حال به گزارش مؤسسه دارالحدیث که بی شک پیشینه آنان در امر حدیث پژوهی و مطالعات روایی بیشتر و دقیقتر است، توجه نمایید. آقای سيد كاظم طباطبايي، رئيس پژوهشگاه دار الحدیث می گوید:
🔸«حدودا ۶ هزار #روايت_غير_تكراري در حوزه طب داريم. البته فارغ از مستند بودن و يانبودن و يا درست و غلط بودن اين روايات. از اين ۶ هزار روايت طبي، حدود ۱۵ درصدش سند دارد.
يعني كمتر از هزار روايت است كه سند دارد باز هم فارغ از سند معتبر و غير معتبر.
بلكه بصورت عمومي كمتر از هزار روايت طبيِ سند دار داريم.
پس نزديك به ۸۵ درصد روايات باب طب اساسا سند ندارد.
خب از اين تعداد كمتر از هزار روايت حدود ۵ درصد، سند صحيح دارند.
👈 يعني از كل روايات پزشكي #كمتر از ۵ درصد آن سند معتبر دارد و معمولا اين احاديث هم در كتاب #كافي است.
اين ۵ درصد هم عموما در مورد خواص خوراكي هاي هستند، يعني نه در #تشخيص بيماري فايده اي دارد و نه در درمان فايده اي دارد.
🔹يعني در #روايات ما از ۶ هزار روايتي كه موجود است اگر بخواهيم #روايات_معتبري كه مربوط به بحث #درمان امراض است را جدا كنيم كمتر از يك درصد است، يعني #كمتر از ۶۰ روايت در حوزه درمان داريم.
... چون #وظيفه_دين اين نيست كه #درمان جسم مردم را بعهده بگيرد.»
به هر حال شکی نیست که اجتهاد دو ساله ادعایی جناب آقای تبریزیان ثمری جز سطحی نگری و در نهایت نگاه تکفیری برخی پیروان ندارد. و اگرچه در این میان گاه از برخی از روایات معتبر، برداشت هایی خوب و مفیدی را نیز ارائه میدهند، اما در مجموع آسیب این جریان بسیار شدید است و حتی میتواند زمینه ساز نوعی غلو خطرناک شود.
@gholow2
شیخ عباس #تبریزیان
ایشان در بخشی از مطلب خود می گوید:
«بنده روشی دارم کسی اگر دو سال درس بخواند مجتهد میشود بطوری که احکام را به طور قطع و یقین به دست می آورد. نه بنحو ظن ان الظن لا یغنی عن الحق شیئا.»
نمیدانم مخاطبان محترم از این تعبیر چه برداشتی دارند اما دیدن این عبارت، نگارنده را به یاد کلمات مدعیان بابیت از آن جمله آثار شیخیه میاندازد که در آن فقه فقها را ظنی و فقه خویش را یقینی معرفی می نمایند و در نتیجه مراجعه به فقه غیر آن مدعیان ناروا شمرده میشود!
همچنین ایشان برای ساده جلوه دادن فقه می گوید:
«در فقه دو یا سه هزار روایت وارد شده شاید هم کمتر این همه حرف و حدیث نیاز ندارد!»
این در حالی است که در باب فقه تنها در وسائل الشیعه، 35800 روایت داریم، که اگر 23000 روایت کتاب مستدرک الوسائل را هم در نظر نگیریم، باز هم ادعای آقای تبریزیان مبنی بر وجود تنها دو سه هزار روایت فقهی بسیار عجیب است!
حال آن که آقای تبریزیان در موضوع دلخواه خود یعنی در مواجهه با روایات طبی به راحتی عددی بسیار بزرگ را ادعا می کند؛ و گویی مجموعه «یازده هزار روایت» ادعایی در طب را نیز به کلی صحیح می پندارد! اما چنانکه در همین مجموعه بررسی کردیم ایشان علاوه بر برخی از منابع معتبر، مانند الکافی و المحاسن، به منابع مجهول و اسناد بسیار ضعیف و حتی روایات غالیان نیز عنایت ویژهای دارد. با این وجود باز هم عدد 11000 حدیث طبی، قدری مبالغهآمیز به نظر میآید. جالب اینکه ایشان در اینجا نیز مانند بسیاری از آمار های دیگرشان به راحتی در عدد روایات تسامح های هزار عددی می نماید!
حال به گزارش مؤسسه دارالحدیث که بی شک پیشینه آنان در امر حدیث پژوهی و مطالعات روایی بیشتر و دقیقتر است، توجه نمایید. آقای سيد كاظم طباطبايي، رئيس پژوهشگاه دار الحدیث می گوید:
🔸«حدودا ۶ هزار #روايت_غير_تكراري در حوزه طب داريم. البته فارغ از مستند بودن و يانبودن و يا درست و غلط بودن اين روايات. از اين ۶ هزار روايت طبي، حدود ۱۵ درصدش سند دارد.
يعني كمتر از هزار روايت است كه سند دارد باز هم فارغ از سند معتبر و غير معتبر.
بلكه بصورت عمومي كمتر از هزار روايت طبيِ سند دار داريم.
پس نزديك به ۸۵ درصد روايات باب طب اساسا سند ندارد.
خب از اين تعداد كمتر از هزار روايت حدود ۵ درصد، سند صحيح دارند.
👈 يعني از كل روايات پزشكي #كمتر از ۵ درصد آن سند معتبر دارد و معمولا اين احاديث هم در كتاب #كافي است.
اين ۵ درصد هم عموما در مورد خواص خوراكي هاي هستند، يعني نه در #تشخيص بيماري فايده اي دارد و نه در درمان فايده اي دارد.
🔹يعني در #روايات ما از ۶ هزار روايتي كه موجود است اگر بخواهيم #روايات_معتبري كه مربوط به بحث #درمان امراض است را جدا كنيم كمتر از يك درصد است، يعني #كمتر از ۶۰ روايت در حوزه درمان داريم.
... چون #وظيفه_دين اين نيست كه #درمان جسم مردم را بعهده بگيرد.»
به هر حال شکی نیست که اجتهاد دو ساله ادعایی جناب آقای تبریزیان ثمری جز سطحی نگری و در نهایت نگاه تکفیری برخی پیروان ندارد. و اگرچه در این میان گاه از برخی از روایات معتبر، برداشت هایی خوب و مفیدی را نیز ارائه میدهند، اما در مجموع آسیب این جریان بسیار شدید است و حتی میتواند زمینه ساز نوعی غلو خطرناک شود.
@gholow2