غلوپژوهی
5.6K subscribers
445 photos
58 videos
268 files
851 links
- مطالعات حدیثی، تاریخی و فرقه‌شناسی
- موضوع کانال منحصر به غلو فرقه‌ای نیست.

مدیر اصلی: @amid3

مروری بر مطالب قدیم:
t.me/gholow2/1000
اینستا:
instagram.com/gholow2
کانالهای وابسته:
معرفة الرجال:
@Al_Rijal
میراث امامان:
@Al_Meerath
سایت:
deraayaat.ir
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمونه گرته برداری ضعیف از قصص انبیا!

پیش از وقوع یک کرامت، عقلا بر روی احتمالات غیر عقلایی حساب باز نمی کنند. اما در این داستان افراد گفتند این نوزاد را بدهید به این زن که از پستان خشکیده شیر بخورد!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«حضرت محمد ص شمشیر را به امام داد، امام سر شاه را زد، بدن بی‌سر شاه با امام درگیرشد و…»
آ.صدیقی

نشر رؤیاها ومشاهدات اثبات ناپذیر چه اثری مفیدی دارد؟ جزآنکه دستمایه بدخواهانی چون آمدنیوز شود!
@gholow2
🔺غلو منسوب به آقای سید علی قاضی در مورد قطب اعظم صوفیه:

«بعد از محمد و آل او، در میان رعیت و امت احدى بزرگتر و با فضیلت تر از شیخ اکبر محیى‌الدین بن عربى یافت نمی شود.» (سایت حسن رمضانی)

@gholow2
غلوپژوهی
🔺غلو منسوب به آقای سید علی قاضی در مورد قطب اعظم صوفیه: «بعد از محمد و آل او، در میان رعیت و امت احدى بزرگتر و با فضیلت تر از شیخ اکبر محیى‌الدین بن عربى یافت نمی شود.» (سایت حسن رمضانی) @gholow2
«برترین خلق بعد از معصوم»!

از تعلیقات اسفار آقای حسن زاده آملی نقل کرده اند که:
«و کان السید الاجلّ آیه الحقّ نادره الدهر العالم العابد الفقیه المحدّث الشاعر المُلفق العارف المکاشف سیّد العلماء الربّانیّین الحاجّ میرزا علی آقا القاضی التبریزی المتوفی 1366 ه.ق معتقدا فی حقّ الشیخ الاکبر بانّه لیس له عدیل فی آحاد الرعیّه، یعنی لا تجد بعد المعصوم له عدیلا، کما لا یکون بعد الکتاب و السنّه کتاب عدلا لفتوحاته و فصوصه فی بابه.»

و مشابه همین معنا از او چنین نقل شده است: «تنی چند از اساتید بزرگوار ما که در نجف اشرف از شاگردان نامدارِ… سید علی قاضی طباطبایی بودند… از وی حکایت می کردند که آن جناب می فرماید: بعد از مقام عصمت و امامت در میان رعیت احدی در معارف عرفانی و حقایق نفسانی در حد محیی الدین عربی نیست و کسی به او نمی رسد. و نیز می فرمود که: ملاصدرا هرچه دارد از محی الدین دارد و در کنار سفره او نشسته است» (دومين يادنامه علامه طباطبائى، ص: 41)

گرچه اجتناب از بدعتگذاران بد مذهبی چون ابن عربی سیره قطعی عالمان امامیه بوده است؛ اما متأسفانه امروزه این کلمات در مورد بی همتایی و کمال ابن عربی، نوشتن او به املای الهی و… از کسانی مانند آقایان حسن زاده، طهرانی، جوادی، مطهری، طباطبایی، قاضی و… شواهد فراوان دارد. و او را سرآمد معرفت بشری، و ملاصدرا و دیگر عارفان پس از ابن عربی را ریزه خوار سفره اش دانسته اند.
(نمونه: حسن زاده، ممد الهمم، ص: 644. هاشمیان، دریای عرفان، شرح حال قاضی، ص32، نشر طه، ص32، و اسوه عارفان، نشر آل علی، ص65. تهرانی، روح مجرد، ص342، مطهری، شرح منظومه، ص 239. بدیعی، احیاگر عرفان، نشر پازینه. جوادی آملی، آوای توحید، ص 78. و…)

🌱چند سوال از نويسنده و راوی گزارش فوق:
[به قلم جناب آقای محمد تقی سبحانی]

١. معيار تشخيص «افضل و اكبر» بودن خلق چيست؟ به دانش است يا به تقوى و اخلاق و يا به مقامات عرفانی و شهودى و يا…؟
شاخص هاى افضليت در هر كدام از اين ها چيست تا بتوان بر اساس آن تشخيص داد كه مصداق آن کیست؟
٢. آيا اطلاعات همه افراد امت در اختيار آقای قاضى و اساتيد ایشان بوده است كه توانسته اند بين آنها سنجش كنند؟ از كجا دانسته اند كه قبل يا بعد از ابن عربى كسانى نبوده اند كه از وى برتر و افضل باشند؟
٣. اين افضليت و اكبريت مطلق است یا نسبى است؟ يعنى ابن عربى واجد همه علوم علماى امت بوده و افزون تر از آنها هم معارفى داشته است و يا آن كه در مقام مقايسه با ديگران، وى در مجموع معارف و علوم بيشترى داشته است؟ فرض اول به روشنى باطل است و در فرض دوم، سوال مى شود كه چگونه مى توان بين علوم متنوع ترازو گذاشت و آنها را با يكديگر مقايسه كرد و اكبر را تشخيص داد؟
٤. اینكه ادعا مى كند من ديدم (أرى) كه ابن عربى اكبر و افضل بوده است، می پرسیم چگونه ديده است؟ اگر اين رؤيت، شهودى بوده است، لازمه اش اين است كه او خود به مقام ابن عربى و يا برتر از او رسيده باشد، در اين صورت ديگر ابن عربى اكبر نيست بلكه قاضى هم با او شريك و يا اكبر از اوست؟ چنانکه ادعا دريافت شهودى از مقامات يك شخصيت كامل تنها در صورتى ممكن است كه به علم حضورى همان مرتبه را بيابد و يعنى خود قاضى بايد به همان مرتبه كمال نفسى ابن عربى رسيده باشند. در اين صورت دست كم بايد خود مرحوم قاضى را مثال نقضى براى ادعاى ايشان بدانيم و بگوييم ايشان متوجه چنين تناقضى در گفتار خويش نشده است؟!
٥. اگر شهادت شهودى اين اشخاص را با شهادت عارفان بزرگ ديگر از معاصران ابن عربى تاكنون مقايسه كنيم كه ابن عربى را منحرف و متوهم خوانده اند، كداميك از اين دو دسته شهود را بايد پذيرفت؟
٦. اگر شهود آقای قاضى با شهادت عقل ما در تعارض بود و از طريق بررسى كتاب هاى او بر ما معلوم شد كه وى در عقايد و انديشه هاى خود از مسلمات عقل و محكمات قرآن شدیداً تجاوز كرده و در گزارش هاى تاريخى و حديثى، سخت به خطا رفته و در شهودات خود چيزهائى از جنس خرافات و اضغاث احلام ديده است، بايد شهادت آقای قاضى را بپذيريم يا شهادت عقل و معرفت خويش را؟
٧. ايشان كه الله را بر گفته خويش وكيل گرفته، خوب است يك ساعت وجدان خويش را هم قاضى قرار دهد كه به اين ترتيب لوازم اين سخن را هم مى پذيرد؟ مثلا اگر ابن عربى رافضيان (كه ظاهرا شامل نويسنده و اساتيد و همه ما مى شود) را خنزير ديده و مقام شيخين را برتر از على بن ابى طالب ع مشاهده كرده و نص بر امامت اميرالمومنين ع را منكر شده و خلفای جور را صاحب ولایت تکوینی دانسته و… آيا نویسنده بر اين سخنان صحه مى گذارد؟!
۸. وقتى كه خود ابن عربى شيخين را برتر مى داند و هيچ يادى از اهل بيت در ضمن شهودات خويش نمى كند ولى دائما از بسيارى اصحاب ديگر ياد مى كند كه از كملين از اولياء شمرده مى شوند و بدانان انواع وحى نازل مى شده است، آيا ذكر «آل محمد» در اين جا تعارف نيست؟
@gholow2
⚠️ نقل رؤیاهای شنیع به عنوان شاهد عرفانی

ابن عربی در فصلی از فتوحات که در مورد «حیات عقلیه» می نگارد، کارکرد آن را تنها ایجاد «حس و نمو» در اجسام طبیعی می داند؛ و آن را «عین نور الهی و نفس رحمان» می خواند؛ خرافات عجیبی را مورد ستارگان و مباحث طبیعیات می گوید. او در میان بحث رؤیاهای عجیبی را ضمیمه می کند! و آن را ملاک پردازش عبارات خود معرفی می نماید؛ مانند:
«فرأيت أمي و عليها ثياب بيض حسنة فحسرت عنها ذيلها إلى أن بد إلى فرجها فنظرت إليه ثم قلت لا يحل لي أن أنظر إلى فرج أمي فسترته و هي تضحك فوجدت نفسي قد كشفت في هذه المسألة وجها ينبغي أن يستر فسترته بألفاظ حسنة...» (الفتوحات المكية، دار الصادر، 4جلدی، ج‏2، ص: 431)

«مادرم را در [رؤیا یا مکاشفه] دیدم که جامه سپید زیبایی بر او بود، پس پایین آن را کنار زدم تا فرجش بر من آشکار شد، و به آن نگاه کردم. با خود گفتم حلال نیست به فرج مادرم نگاه کنم. پس دامنش را انداختم، در حالی که او به رویم می خندید. و...»

البته بازگو کردن چنین مطالب شنیعی دلپسند ما نیست، اما افسوس که جمع زیادی امروزه دلبسته مکتب این شخص شده اند. در مورد او ببینید:
t.me/gholow2/271
t.me/gholow2/277
t.me/gholow2/279
t.me/gholow2/485
قاضی عضد ایجی؛ ابن عربی را از اوباشی می داند که حشیش مصرف می کرد.
📚مصرع التصوف، 182

بررسی این مطلب ممکن است ما را در علت شطحیات عجیب ابن عربی مانند نکاح او با همه ستارگان آسمان در فتوحات یاری دهد.
پاسخی به رد اخبار طینت و اظله توسط آقای انصاری

[یادداشت جناب آقای امداد توران]
شخصا به تلاشهای استاد انصاری در جهت شناخت و معرفی جریانهای مختلف فکری در تشیع ارج می نهم و نیز اهتمام ایشان را به تقویت و ترجیح آنچه عقل گرایی شیعی می دانند ستودنی می دانم و برایشان آرزوی موفقیت می کنم و به برکات حضور ایشان در محافل علمی غربی امید بسیار دارم. اما طبیعی است که من و بسیاری همچو من به حقیقت بیش از حقیقت جویان تعلق و تعهد داریم.
ایشان در آغاز سخن گفته بودند: «احادیث عوالم اظله و اشباح و احادیث مرتبط با طینت و خلقت نوری و میثاق و همه و همه اصلی سنی دارد که بعدا غلات شیعه به آن دامن زدند و از آن ورژنی شیعی برساختند».
عبارت ایشان مشتمل بر چند مدعا است، از جمله:
1- احادیث عوالم اظله در اصل در شیعه وجود نداشته است؛
2- این احادیث را غلات از اهل سنت اخذ کرده اند؛
3- مولفان کتب حدیثی شیعه احادیث عوالم اظله و خلقت نوری و… را از غلات اخذ کرده و در کتب روایی گنجانده اند. برخی از اشکالات این مدعیات بدین قرار است:
1- ایشان دسته های مختلفی از روایات را که از موضوعات مختلف سخن می گویند یا مضمون کانونی متفاوتی دارند یک کاسه کرده و همه را با یک چوب رانده اند. روایات خلقت نوری اهل البیت، روایات خلقت ارواح پیش از ابدان، روایات طینت، روایات عالم ذر حداقل چهار دسته مشخص اند که ادعای فوق شامل آنها می شود. التزام به روش علمی ایجاب می کند که برای طرح ادعایی چنین بنیادین و فراگیر درباره همه این دسته ها ابتدا مسیر پیدایش و انتقال همه آنها را که بالغ بر صدها روایت می شود در شیعه و سنی و غلات وارسی کرده و تاریخ سند و متن هر دسته را در هر سه گرایش اعتقادی دقیقا شناسایی کرده باشیم تا بتوانیم نتیجه گیری کنیم. تا کنون نه فقط در کل این موضوعات بلکه حتی در یکی از این موضوعات نیز چنین تحقیقی را ندیده ام. اگر آقای انصاری همه این دسته ها یا حتی یکی از آنها را تاریخ گذاری سندی و متنی کرده لطفا ارجاع دهد.
2- حجم عظیم روایات شیعی در همه موضوعات فوق آنهم به طرق خالص شیعی هرگونه احتمال اخذ و اقتباس از اهل تسنن را از میان برمی دارد. (روشن است که وجود معدود اسناد زیگزاگی بین مذاهب مختلف نمی تواند خلوص و اعتبار زنجیره های خالص شیعی و خالص سنی را زیر سوال ببرد). نمونه روایات خالص شیعی در هر باب فراوان است. محض نمونه یک حدیث شیعی درباب خلقت نوری تقدیم می گردد: سند: أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ >سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ >أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى ع> الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ >فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ > أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ع> مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ >أَبَا عَبْدِ اللَّهِ: «إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً مِنْ رَحْمَتِهِ خَلَقَهُمْ مِنْ نُورِهِ وَ رَحْمَتِهِ مِنْ رَحْمَتِهِ لِرَحِمْتِهِ فَهُمْ عَيْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أُذُنُهُ السَّامِعَةُ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ فِي خَلْقِهِ بِإِذْنِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى مَا أَنْزَلَ مِنْ عُذْرٍ أَوْ نُذْرٍ أَوْ حُجَّةٍ فَبِهِمْ يَمْحُو السَّيِّئَاتِ وَ بِهِمْ يَدْفَعُ الضَّيْمَ وَ بِهِمْ يُنْزِلُ الرَّحْمَةَ وَ بِهِمْ يُحْيِي مَيِّتاً وَ بِهِمْ يُمِيتُ حَيّاً وَ بِهِمْ يَبْتَلِي خَلْقَهُ وَ بِهِمْ يَقْضِي فِي خَلْقِهِ قَضِيَّتَهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ الْأَوْصِيَاءُ». (صدوق، التوحيد، ص 167) و چه بسیار است نظایر آن.
3- این ادعا که غلات این احادیث از اهل تسنن اخذ کرده اند، مثل اینست که امروزه بگوییم نصیریه سوریه عقاید خود را از وهابیان عربستان اخذ کرده اند. حقیقتاً فاصله محتوایی بین آنچه اهل تسنن در برخی از موضوعات فوق نقل می کنند با آنچه در کتب غالیان و حتی امامیان آمده آنچنان زیاد است که احتمال روگرفت بودن [کلی] یکی از دیگری حتی به نحو مقابل سازی یا مشابه سازی را نفی می کند. مثلا روایات خلقت ارواح قبل از ابدان که روایاتی شیعی اند به ندرت در منابع سنی یافت می شوند. آنهایی هم که یافت می شوند ظاهرا ریشه ای شیعی دارند و از امامان شیعه به فضای سنی منتقل شده اند. در مقابل روایات الارواح جنود مجنده روایتی سنی است که در اهل تسنن به طرق بسیار نقل شده و در شیعه به طرقی بسیار اندک (اندک بودن این روایات در شیعه لزوما به معنای انتقال آنها از اهل تسنن نیست و ادعای انتقال نیازمند ارائه شواهد است).
@gholow2
… 4- حتی اگر محتوای احادیث غالیان و امامیان با محتوای احادیث اهل تسنن فاصله چندانی نداشت، باز نیازمند شواهدی برای اخذ و اقتباس و انتقال بودیم. چه بسیار اند روایاتی که هم در شیعه و هم در سنی به طرق متعدد نقل شده اند مثل حدیث غدیر. اشتراک شیعه و سنی در نقل یک حدیث و نقل آن به طرق متعدد شیعی و سنی وجود ریشه مشترک آنها در سخنان پیامبر را نشان می دهد و نه اخذ و اقتباس یکی از دیگری. بنا براین اگر روایات عالم ذر با همان کثرتی که در شیعه نقل شده در اهل تسنن نیز نقل شده باشد می تواند بدین معنا باشد که هم پیامبر که روایات سنی معمولا به آنحضرت می رسد و هم امامان که روایات شیعی غالباً به ایشان و از ایشان به پیامبر می رسد، تاکید زیادی بر عالم ذر داشته اند.
5- روایات راجع به اکثر موضوعات فوق در کتب شیعه از طرقی آنچنان متفاوت و متنوع نقل شده اند که تقریباً تمام جریانات فکری و حدیثی را شامل می شود؛ به تعبیر دیگر، با توجه به کثرت طرق و فراوانی افراد دخیل در نقل این احادیث در هر طبقه می توان نشان داد که این روایات توسط جریانهای مختلف فکری شیعه، اعم از میانه رو، غلو ستیز و متهم به غلو، و در همه طبقات نقل شده است. بدین ترتیب، وجود تعدادی از متهمان به غلو [و یا غالیان] در برخی از طرق نقل آنها، همگانی یا اکثری بودن نقل این روایات در میان اصحاب گرایشهای مختلف فکری و خطوط مختلف حدیثی را نشان می دهد و نه اختصاص نقل به جریان متهمان به غلو را. اینجانب در مقاله جریان شناسی راویان روایات خلقت نوری شواهد این مدعا را در خصوص احادیث خلقت نوری آورده ام. در چنین شرایطی چگونه می توان نقل این روایات را نتیجه تأثر از غالیان دانست؟
6- برخی از دسته های احادیثی که آقای انصاری مدعی انتقال آنها از حدیث نگاری سنی به حدیث نگاری شیعی شده اند اصولا در منابع سنی به ندرت یافت می شوند یا اصلا وجود ندارند؛ من تلاش کردم احادیث اظله و اشباح را در منابع سنی بیابم که تا کنون هیچ حدیثی نیافته ام. اگر عزیزی حدیثی در این باره یافت لطفاً مرا مطلع کند. هم چنین در منابع سنی هیچ روایت خلقت نوری وجود ندارد؛ جز یکی دو روایت آن هم در منابع درجه دو و سه که با توجه به منبع و سندشان، امکان ندارد که ریشه دهها روایت خلقت نوری باشند که صفار و کلینی و صدوق ره نقل کرده اند.
اگر این احادیث در منابع سنی وجود ندارند یا حد اکثر نادرالوجود اند چگونه به غلات و از آنجا به کتب حدیثی امامیه راه یافته اند؟
گفتنی است که فعلاً روی سخن ما با کسی است که اصل سنت حدیث نگاری شیعه را قبول دارد. و گرنه اگر کسی همچون برخی مستشرقان کل سنت حدیث نگاری را با دروغ پردازی و افسانه سازی یکی بداند، [پاسخ دیگری خواهد داشت.]»
@gholow2
🌱پاسخ به غالیانه دانستن اخبار ولایت داشتن جمادات توسط آقای انصاری

آقای حسن انصاری در کانال خود نوشته است:
«ولایت پذیری دریاها و آب ها و سبب تلخی و شیرینی آنها... نتیجه اخلاقی احادیث طینت و اظله و اشباح است. این احادیث را غلات شیعه ساختند و قرن ها مورد بی اعتنایی علمای برجسته مکتب قرار داشت و تنها بعدها کسانی مانند حسن بن سلیمان حلی که اصلا مقام علمی اش معلوم نیست چه بوده و یا برخی علمای عصر صفوی این احادیث بی پایه را در آثارشان نقل کردند. اندیشه کلی این احادیث همانطور که شیخ مفید و شریف مرتضی و دیگر عالمان و متکلمان شیعی گفته اند و در تحقیقات جدید هم به اثبات رسیده تفکر تناسخی و روح باوری بوده است.»
«احادیث عوالم اظله و اشباح و احادیث مرتبط با طینت و خلقت نوری و میثاق و همه و همه اصلی سنی دارد که بعدا غلات شیعه به آن دامن زدند و از آن ورژنی شیعی برساختند.»
و برای شاهد تنها به اشاره به وجود این مضامیین در منابعی غالیانه مانند «الهفت» اکتفا نموده اند.

پاسخ:
یک تورق ساده در آثار حدیثی متعلق به قرون نخست مانند کافی و آثار صدوق و شیخ طوسی کافی است تا نشان دهد که احادیث طینت و اظله و اشباح مورد توجه و اهتمام این عالمان بزرگ بوده. بلکه حتی متکلمانی چون شیخ مفید نیز آن را در آثار خود آورده اند. (الأمالي للمفيد، ص6 و 114) و چنین نیست که تنها بعدها عالمان امامی کم دقت آن را از غالیان گرفته باشد. و گرچه قطعاً روایات جعلی و مشتمل بر اباطیلی مانند حلول و تناسخ در این مضامین وجود دارد ولی از آن سو روایات معتبر هم با این مضامین بسیار است. یعنی طبق معمول غلات از یک عقیده صحیح اسلامی با پشتوانه محکم قرآنی و روایی محکم برای اثبات تناسخ و حلول استفاده سوء کرده اند.
اینکه آقای انصاری و یا مدرسی اتهامی بزرگ مانند این حد از تأثیر پذیری گسترده منابع امامیه از غالیان را مطرح می کنند، جا دارد مستقیماً به تعیین مصادر و راویان مؤثر در این روند و چگونگی تأثیر آنان، با فحص کامل از اسناد موضوع در ابواب کافی و بصائر و محاسن و دیگر منابع بپردازند. ایشان به راحتی این اخبار را برساخته خطابیه و منتسب به مفضل و محمد بن سنان می دانند. من ابواب مربوط به طینت را از این آثار پی گرفتم. در بسیاری از این ابواب نه تنها خبری از مفضل و محمد بن سنان نیست، بلکه حضور فقهای اصحاب و شخصیت هایی مانند زراره و ابوبصیر و دیگر مخالفان خطابیه بسیار پررنگ تر است. (و هر چند در بعضی از ابواب مرتبط مانند خلقت نوری متهمان به غلو حضور پر رنگی دارند، اما عموماً طرق منحصر در آنان نیست.) وقتی در ابواب مختلف بصائر و کافی جریان های اصحاب قابل پیگیری است، این نحوه از تضعیف آثار و رمی به تعلق آنها به مفوضه و خطابیه، چه توجیهی دارد؟!
به راستی نمی دانم وقتی آقای انصاری و مدرسی توان بررسی های جزئی رجالی و جریان شناسی اصحاب در آثار امامیه دارند، چرا آن ادعاهای بزرگ را بدون ذکر مستند کافی مطرح نمایند.

هم چنین معلوم نیست چرا ایشان تنها تبیین احادیث مربوط به ولایت میوه ها و حیوانات را در سایه جعلیات تناسخ می داند. وقتی که آیات شریفه زیر مستلزم تناسخ نیست، چرا ایشان اخبار مورد بحث برساخته قائلان به تناسخ می شمارد؟ و بر فرض که اخباری با جزئیاتی خاص در این زمینه به خاطر نبود دلیل کافی معتبر نباشد، چه خدشه ای به اصل باوری با پشتوانه های محکم از آیات و اخبار معتبر وارد می کند؟!

نمونه آیات:
الحج: 18 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ
الأحزاب: 72 إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً
فصلت: 11 ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ‏
هود: 44 وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي‏ وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ
بقره: 116 لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ‏ قانِتُونَ‏
الجمعة: 1 يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ‏
و مانند التغابن: 1، آل عمران: 93 و آیات تکلم حضرت سلیمان با حیوانات در سوره نمل: 18-25 و ...
@gholow2
🌷هدف کانال «غلوپژوهی»

یکی از کاربران محترم پرسیده اند:
«هدف یا فایده ای که از غلوستیزی مد نظر دارید چیست؟»

پاسخ:
1- جریان غلو و تصوف با ارائه تفسیر های سطحی و عامیانه تأثیر گذاری به سزایی در دور کردن متدینان از درک صحیح و دقیق نسبت به دین و ایجاد فضای خطرناک خود عالم پنداری نزد عوام دارند.
2- نشر گسترده کرامات بی در و پیکر و مطالب مجهول و مجعول در این جریان ها موجب سرگرم کردن عوام از پرداختن به حقایق فقهی و کلامی و اخلاقی دین می شود. و زمینه ساز نشر و قبول گسترده خرافات نیز خواهد بود.
3- گسترش رویکرد مرید و مراد بازی در عمل موجب تعصّب نسبت به اشخاص، و در نتیجه تحزّب و تفرقه و نشر بدعت های دین بر انداز می شود. البته بی شک عوامل دیگری غیر از تصوف و غلو نیز در این جهت اثر دارند. اما اثر این جریان ها در این جهت نیز بسیار قابل توجه است.
4- نشر خرافات غالیانه و صوفیانه موجب بدبینی نسبت به آموزه های صحیح دینی در جامعه می شود.
و...

کاربر دیگری پرسیده اند چرا به موارد خوب از عقاید صوفیان نمی پردازید؟

پاسخ:
این مطلب البته قابل توجه است اما نکته دیگری نیز باید مورد توجه قرار گیرد. گمان بنده حقیر این بوده است که مواردی مانند ادعای وجوب اطاعت یک شخص خاص و یا ادعای علم لدنی و امثاله مسائلی نیست که بتوان آن را به چشم یک اشکال علمی ساده نگریست. مسئله کشف دروغ پردازی یک شخص در مسائل دینی نیز از همین دسته است. برداشت بنده این است که برخورد با چنین مواردی با اشکالات متداول علمی متفاوت است. صد البته از اشکالات علمی، فراوان می‌توان اغماض نمود؛ اما اگر در برابر دروغ پردازی و فرقه سازی و بدعت گذاری تسامح ورزیم چه ثمری در جامعه خواهد داشت؟ گمانم ثمرش چیزی جز معضلات گسترده جامعه ما نخواهد بود. بنا بر این تمرکز بر نقد یک جریان را نباید غرض ورزی پنداشت. طبیعت برخی از بحث ها چنین است؛ و البته شخص حکمت شناس می تواند حکمت را هر جا که یافت برگیرد، اما در این مقام اگر بر برخی از مطالب خوب فرق منحرف تمرکز شود، بسیاری در این شبهه می افتند، که ایشان نیز مرجعی مناسب در معارف هستند، و چون در جریان های انحرافی سخنان حق و باطل در هم آمیخته می تواند، زمینه ترویج برخی انحرافات شود. (ببینید: t.me/sohof2/503) چه آنکه برخی به خیال پرهیز از شطحیات و گزینش تخصصی مطالب خوب صوفیانی چون ملای رومی، اشعار «موسی و شبان» «چوبین بودن پاى استدلاليان» و «آلت حق‏» بودن قاتل علی ع و «محرم اين هوش جز بى‏هوش نيست» را در کتب درسی کودکان و نوجوانان آورده اند!
آن چه مهم است رعایت انصاف در نقد است. البته ممکن است بگویند این اشکالات شما در مورد فلان مصداق وارد نیست. خوب نقد خود را مستند مطرح نمایند؛ تا جهل اینجانب و یا هر ناقد دیگری رفع گردد. اما اینکه بدون نقد، بعضی نسبت بی اخلاقی یا هتک حرمت مؤمن را بدهند برای حل اختلاف، و ایجاد وفاق کافی نیست.
@gholow2
💠 نگاهی به برخی از مطالب کانال تخصصی «غلو پژوهی»

(این مطالب غالباً به صورت سلسله مباحث پژوهشی است، که پیوند های ارائه شده، شروع هر یک از این بحث ها است.)

🔻 مجموعه روایاتی در مذمت شدید غالیان و آشنایی اجمالی با آنها. از این پست ها به بعد:
https://telegram.me/gholow2/4
t.me/gholow2/12
t.me/gholow2/824
لزوم شناخت عقاید باطله و کفر برای تمییز بدعت از سنت:
t.me/gholow2/56
🔻 سلسله مباحث پاسداران حریم تشیع (و رد اتهام تقصیر قدمای امامیه، مانند صدوق، نجاشی، ابن غضائری، فضل بن شاذان و...) :
t.me/gholow2/220
🔻 آشنایی اجمالی با نصیریان، شاخص‌ترین فرقه باقی‌مانده غالیان و رئیس آنها حسین بن حمدان:
t.me/gholow2/6
معرفی سران غلات و صوفیه (ابن عربی، خصیبی، برسی و...)
t.me/gholow2/270 تا t.me/gholow2/311
t.me/gholow2/447 و t.me/gholow2/484
نقد اخبار ابو الخطاب
t.me/gholow2/521
ابن عربی و صلح کل:
t.me/gholow2/483

🔻 سلسله مباحث پیوند غلو و تصوف در فصول متعدد:
t.me/gholow2/30 تا t.me/gholow2/58
و مشتمل بر نقد های مختلفی نسبت به سران غلو و تصوف همچون حلاج و شلمغانی؛ مانند:
غلات و صوفیه و دعوی کشف و کرامات
t.me/gholow2/48
تحلیل کرامات صوفیه:
t.me/gholow2/457
روایات مکاشفات شیطانی:
t.me/gholow2/737
دفاعیات متصوفه از ابلیس:
t.me/gholow2/854
t.me/gholow2/917
پیرامون شیخیه:
t.me/gholow2/440
t.me/gholow2/569
نو اخباریه و غلو:
t.me/gholow2/562
فلسفه اسلامی و تخدیر عرفانی:
t.me/gholow2/422
تناظر عرفان و تصوف:
t.me/gholow2/555

🔻 سلسله بحث های نقد آثار شخصیت‌ها؛

دروغ‌پردازان معاصر، فصل اول (1. سیّد حسن ابطحی 2. ذبیح الله منصوری 3. سید احمد سجادی)
t.me/gholow2/88
همراه با نقد بعضی از مشهورات مانند جایگاه جابر بن حیان:
t.me/gholow2/103

نقد آثار سید محمدحسین طهرانی و فرزندانش:
t.me/gholow2/133 (فصل اول)
t.me/gholow2/581 (فصل دوم)

سلسله نقدهای کلمات آقای حسن‌زاده آملی:
t.me/gholow2/2175
t.me/gholow2/769
سلسله نقدهای کلمات آقای اسماعیل دولابی:
t.me/gholow2/688
نقد گزارش‌هایی منسوب به آقای بهجت:
t.me/gholow2/652
نقد گزارش‌های منسوب به آقای نخودکی در «نشان از بی نشان ها»:
t.me/gholow2/878
سلسله مباحث نقد آرای شیخ محمد سند در زمینه غلات:
t.me/gholow2/22
نگاهی به کتاب مکتب در فرایند تکامل:
t.me/gholow2/507

🔻مباحث حدیث پژوهی
سلسله مباحث نقد مستندات غالیان:
t.me/gholow2/323
مباحث علم امام
t.me/gholow2/369
نقد برخی از نظرات افراطی در مورد مصائب سید الشهدا و اهل بیت ع:
t.me/gholow2/160
t.me/gholow2/832 (بخش دوم)
علت شهادت حضرت رسول الله ص:
t.me/gholow2/948
🔻منبع شناسی روایات طبی:
t.me/gholow2/386
نقد مدعیان نوظهور طب:
t.me/gholow2/873
توجیهات کلامی نارسا بر عقیده سرآمدی علوم تجربی اسلامی:
t.me/gholow2/940
دفاع از چند حقیقت تاریخی و احادیث غلو ابن سبأ:
t.me/gholow2/185
دفاع از حدیث صحیح کشی در شناخت جریان جعل حدیث غلو:
t.me/gholow2/199
پاسخی به رد اخبار طینت و اظله توسط آقای انصاری:
t.me/gholow2/996
دفاع از حدیثی در بحث مقابله با بدعت‌گذاران:
t.me/gholow2/634
مباحثی پیرامون احادیث نهی از تکذیب روایات منسوب:
t.me/gholow2/636
بررسی روایی قرائن جعل و تحریف در منابع حدیث
t.me/gholow2/954
🔻 جعلیات غلات و صوفیه. از پست زیر به بعد:
t.me/gholow2/61
t.me/gholow2/733 (فصل دوم)
زمینه های جعل در موضوعات مختلف:
t.me/gholow2/931
نقد مستند نه ربیع و مواردی مشابه:
t.me/gholow2/282
t.me/gholow2/975 (بخش دوم)
روایات منسوب به ائمه ع درباره ابولؤلؤ:
t.me/gholow2/964
بررسی اخبار مدح مفضل بن عمر:
t.me/gholow2/685
t.me/gholow2/692
ولنگاری عارفان و متصوفه در حوزه علوم حديث:
t.me/gholow2/431
رویکرد حدیثی صدرا:
t.me/gholow2/416

🔺و بسیاری از مباحث دیگر در کانال غلوپژوهی
🌱گفت و گویی در مورد نقد بر شخصیت ها در کانال غلوپژوهی

نظرات اهل علم در مورد مطالب کانال غلوپژوهی یکسان نبوده است. و البته فراوان برخی به این حقیر اظهار لطف نموده اند، اما جا دارد یکی دیگر از انتقادات بر کانال را در این مجال مطرح نمایم.
در گفت و گویی که در گروه علمی «منتدی اهل التراث» پیرامون نقد های بر شخصیت ها در کانال «غلوپژوهی» صورت گرفت، محور نقد ها نه بر خطا در مورد مصادیق نقد ها، که بر اصل نقد این دست رجال سرشناس بود.
کوتاه سخن آنکه چگونه سزا است «شخصیتی را که نزد جمع قابل توجهی از عوام الناس از وجاهت برخوردار است و برای آنان نماد مذهب و مکتب محسوب می شود (فارغ از درست و غلط بودن آن) و به هر حال از وجوه طائفه محسوب است، علی رؤوس الأشهاد به دروغ پردازی متهم نمایید؟؟!» و «موجب ایجاد شبهه در دین این عوام می شوید.»

پاسخ:
عمده همت این حقیر در کنار رد عقاید باطل، شکستن جو معصوم انگاری برخی از این شخصیت ها در میان جامعه دینی بوده است.
هم چنین از منظر روایات ائمه ع ادله لزوم مواجهه با بدعت، ادله لزوم مواجهه با کذب و تحریف، ادله لزوم دستگیری از ضعفای شیعه در برابر عقاید انحرافی و... مستند روش خود می دانم.
بله اگر کسی می گوید نویسنده مصداقا در فلان موارد به خطا رفته است، که آن موقع نوبت به آن می رسد، که بسم الله به نحو مستند، مطالب ما را نقد کنید و ما را از اشتباه به در آرید.
لکن برخی از منتقدان هرگز مطالب را نقد نمی کنند. و دائم به زعم خود نهی از منکر می کنند. اینجا چون اختلاف مبنایی است این نهی از منکر ها راه به جایی نمی برد. در مقام بحث علمی دست از موعظه برداریم و بنشینیم و مطالب را نقد کنیم. استنادات کانال غلوپژوهی به عقل و آیات و روایات از افتراهاي ملحدان بر رسول الله و امام صادق که دیگر بدتر نیست. اما ما وقت می گذاریم و همان افترائات گزنده را نیز نقد علمی می کنیم.

به گفته یکی از اساتید «عجیب است که کتب آقای طهرانی و امثالهم که با این تیراژ عظیم میان مردم پخش شده و هیچ هنری غیر از گره زدن دین مردم با خرافات و خوارق عادات و سحر مشایخ خود ندارد موجب شبهه نمی شود، اما هنگام نقد علمی سخنان این جماعت باید نگران از دست رفتن دین و مذهب مردم شد!»

در تکمیل پاسخ در مورد این اشکال که این نقدها می توان دستمایه مخالفان در جو سازی علیه شیعه شود، نیز این مثال عرض شد:
برای سنیان و شیعه ستیزان، عقیده کسانی که کافی را کاملاً صحیح می دانند، بسیار حساسیت بر انگیز تر است، تا کسانی که به رمی به کذب های رجال نجاشی و کشی استناد می کنند. و اولی را خیلی بیشتر مورد هجمه قرار می دهند. بر عکس شما وقتی نقد درون مذهبی به اتکای نجاشی می کنید، مخالفان خیلی نرم تر می شوند. این را در مناظره های رجالی محور شیعه و سنی ببینید. (هر چند در مقام نخست برخورد دیگران ملاک ما نیست.)

مثال دیگر: می دانید ابوالخطاب و شلمغانی جایگاه رفیعی در شیعه داشته اند. در حدی که رمی به کذب آنان نزد برخی از شیعیان بسیار سنگین بود. اما در نهایت این تکذیب و تخطئه صریح از سوی ائمه و فقهای اصحاب، در برابر دشمنان شیعه به سود شیعه تمام شد یا به ضرر ایشان؟

مثال سوم: شخصیتِ مشهورِ معاصرِ موردِ نقدِ ما (آقای تهرانی) به مراجع نجف نسبت چپاول خمس، دنیا پرستی، دشمنی با عقل می دهد. و رسماً می گوید ایشان اهل جهنم اند. برخی از بزرگان شیعه را درویش می خواند، برای برخی از علما مانند آقای بهبهانی عذاب روایت می کند. آقای خویی را اسیر قدرت جلوه می دهد، سید ابوالحسن اصفهانی را دشمن معرفت، میرزا مهدی را دیوانه و...
گزارش های بسیار دیگری هم خلاف گزارش های قوی تر دارد و از دوران خود فضایی ویژه ترسیم می کند. با نقد مستند هم می توانیم نشان دهیم بسیاری از عقاید ایشان مخالف کتاب و سنت است. بیفزایید به این موارد اینکه روش این شخص موجب فرقه زایی و تحزب در میان شیعه نیز می شود. هیچ شکی نیست، این نقد ها در برابر سنی ها و نیز عوام شیعه، به نفع شیعه است.

مثال چهارم: امروزه ما اگر نصیریه را تضعیف رجالی کنیم، در برابر عامه به نفع ما است یا ضرر؟ بی شک به نفع ما است. اما دفاع عوامانه برخی آقایان از نصیریه چقدر چهره شیعه را خراب می کند. و چه شینی بر چهره شیعه می شود! صد البته سخن از خوشایند این و آن نیست. سخن از حق گرایی و دفع بدعت ها در کنار عمل به دستوری از اهل بیت معصومین ع در تعامل با عامه است. ببینید: t.me/sohof2/292
@gholow2
🚫مذهب #مولوی
جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی صاحب کتاب مثنوی معنوی (که آن را اصول اصول دین و در طراز قرآن می داند) یکی از بزرگترین اقطاب صوفیه و رئیس فرقه مولویه بوده که بی شک مذهب اهل سنت را داشته و در مذهب خود بسیار متعصب بوده است. که گوشه ای از شواهد بسیار آن در ادامه خواهد آمد. اما دلیل صوفی بودن او را -به جهت اینکه مورد اجماع تمام محققان است- متذکر نمی شویم و همانطور که می دانید تصوف شدید مولوی برای اثبات انحراف عقائد او کافی است. گوشه ای از مفاسد بسیار اعتقادی و حتی اخلاقی آثار او نیز پیشتر گذشت (t.me/gholow2/304 و t.me/gholow2/305 و ...)

اما چرا می گوییم مولوی سنی متعصب است؟!
(ابیات زیر برگرفته از مواضع مختلف «مثنوى معنوى»، نشر ارشاد و «دیوان کبیر شمس» او، نشر طلایه است.)

🔴1- مولوی علاوه بر مدح فراوان عایشه؛ فضایل حضرت خدیجه و فاطمه علیهما سلام را برای عایشه جعل کرده و می گوید:
آنکه عالم مست گفتارش بدی / کلمینی یا حمیرا میزدی (مثنوی، ص: 100)
مصطفی آمد که سازد همدمی / کلمینی یا حمیرا کلمی!
ای حمیرا اندر آتش نه تو نعل / تا ز نعل تو شود این کوه لعل (مثنوی: 81)
چون ز گورستان پیمبر باز گشت / سوی صدیقه شد و همراز گشت
چشم صدیقه چو بر رویش فتاد / پیش آمد دست بر وی می نهاد (مثنوی: 83)
گفت صدیقه که ای زبدهٔ وجود / حکمت باران امروزین چه بود (مثنوی: 85)
زانک واقف بود آن خاتون پاک / از غیوری رسول رشکناک (مثنوى: 842)

🔴2- مولوی مانند دیگر اهل سنت تمام صحابه را عادل می دانست و راه رسیدن به سعادت را چنگ زدن به آنها می دانست:
گفت پیغمبر که اصحابی نجوم / رهروان را شمع و شیطان را رجوم (مثنوی، ص: 147)

💠حدیث سفینه از پیامبر اکرم ص به صورت متواتر نزد فریقین نقل شده است اما مولوی این حدیث را تحریف می کند و صحابه را جایگزین اهل بیت می کند:
ما و اصحابیم چون کشتی نوح / هر که دست اندر زند یابد فتوح! (مثنوى، ص: 513)
ماه می گوید که اصحابی نجوم / للسری قدوه و للطاغی رجوم
هادی راهست یار اندر قدوم / مصطفی زین گفت اصحابی نجوم (مثنوی: 916)

🔴3- در آیه مباهله (آل عمران: 61) امیرالمؤمنین انفسنا معرفی شده اند.
اما مولوی علاوه بر جعل مدح فراوان ابوبکر، او را جان پیامبر می شمارد:
چو احمدست و ابوبکر یار غار دل و عشق / دو نام بود و یکی جان دو یار غار چه باشد
چشم احمد بر ابوبکری زده / او ز یک تصدیق صدیق آمده (مثنوی: 110)
چون ابوبكر آيت توفيق شد / با چنان شه صاحب وصديق شد
مر ابوبکر تقی را گو ببین / شد زصدیقی امیرالمحشرین
اندر این نشات نگر صدیق را / تا به حشر افزون کنی تصدیق را (مثنوی: 196)

🔴4- مولوی در مدائح طولانی از عمر، او را معصوم می خواند:
عمر آمد عمر آمد ببین سرزیر شیطان را / سحر آمد سحر آمد بهل خواب سباتی را (ديوان شمس، ص: 76)
بگریزد عقل و جان از هیبت آن سلطان / چون دیو که بگریزد از عمر خطابی (ديوان، ص: 960)


🔴5-مولوی شیعیان را رافضی خطاب می کند و می گوید اگر عمر را عادل ندانید لاجرم باید حجاج سفاک را عادل بدانید:
گر رافضیی باشد از داد علی در ده / ور ز آنک بود سنی از عدل عمر برگو (دیوان: 816)
هر که عدل عمرش ننمود دست / پیش او حجاج خونی عادلست
عهد عمر آن امیر مؤمنان!! / داد دزدی را به جلاد و عوان (مثنوی: 499)
ای مرا تو مصطفی من چو عمر / از برای خدمتت بندم کمر (مثنوی: 5)

🔺او که نمی توانست سابقه عمر در بت پرستی را منکر شود، می گوید عمر در ظاهر بت می پرستید لکن نام او از عالم ذر در زمره مؤمنین قرار داشت:
چون عمر شيداي آن معشوق شد / حق و باطل را چو دل فاروق شد (مثنوی: 196)
بد عمر را نام این جا بت پرست / لیک مومن بود نامش در الست
انکه نور عمرش نبود سند / موی ابروی کجی راهش زند
اگر دی رفت باقی باد امروز / وگر عمر بشد عثمان درآمد (دیوان: 281)

🔴6- مولوی در مدح مبالغه آمیز راجع به عثمان می گوید:
بر مصحف عثمان بنهم دست به سوگند / کز لولوی آن دلبر لالای دمشقیم
چونکه عثمان آن عیان را عین گشت / نور فائض بود و ذی النورین گشت!
اگر دی رفت باقی باد امروز / وگر عمر بشد عثمان درآمد
بوبکر و عمر به جان گزیدند / عثمان و علی مرتضا را
چند عثمان پر از شرم که از مستی او / چون عمر شرم شکن گشته و خطاب شدست (دیوان: 195)
@gholow2
🚫مذهب #مولوی (2)

🔴7- مولوی در مواضع بسیار دیگری بر شیعیان می تازد و مثلاً می گوید:
این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند / چون نشاید بر جهود انجیل خواند
کی توان با شیعه گفتن از عمر / کی توان بربط زدن در پیش کر (مثنوی: 428)

🔴8- مولوی با سرودن ابیات زیر به همه ثابت کرده است که شیعه نیست و اگر هم بر فرض مطابق نظریه ولایت در تصوف، برخی از امامان شیعه را دارای ولایت بداند، همان ولایت را برای خود و دیگر اقطاب صوفیه نیز قائل است:
پس به هر دوری ولیی قائم است / تا قیامت آزمایش دائم است
پس امام حی قائم آن ولی است / خواه از نسل عمر خواه از علی است (مثنوی: 192)

🔴9- مولوی با کمال تعجب، معاویه را خال المؤمنین خطاب کرده و او را شخصی متقی و شیطان شناس و خائف از ابلیس معرفی می کند:
در خبر آمد که خال مؤمنان / خفته بد در قصر بر بستر ستان (مثنوی: 256)
گر نمازت فوت می شد آن زمان / می زدی از درد دل آه و فغان
آن تأسف و آن فغان و آن نیاز / درگذشتی از دو صد ذکر و نماز
من ترا بیدار کردم از نهیب / تا نسوزاند چنان آهی حجاب (مثنوی: 263)

گرچه خیانت‌های معاویه حتی برای اهل خلاف هم پوشیده نیست اما برای اطلاع بیش‌تر رجوع شود به؛ بصائر الدرجات: ص 285 خصال: ج 1 ص 191، تفسیر قمی: ج 2 ص 397، بحارالانوار: ج33 ص 163،و ج 31 ص 523 و ج 33 ص 190 و ج 44 ص 77.

🔴10- مولوی در مواردی آشکارا زبان بر طعن بر سنت های قطعیه اهل بیت ع مانند عزا گشوده است. مثلاً می گوید:
چشم كوران آن خسارت را بديد/ گوش كران آن حكايت را شنيد
پس عزا بر خود كنيد اى خفتگان‏/ ز انكه بد مرگى است اين خواب گران‏ (مثنوی: 846)

با این وجود ولنگاری برخی در مباحث علمی چه بس عجیب است، که صرفاً به خوشایند خود، و بی هیچ آدابی به صرف رسیدن گزارشی مدح گونه نسبت به اهل بیت ع از چنین شخصیتی او را شیعه می خوانند. (نقد برخی از این موارد: t.me/erfanvatasavof/490 و t.me/gholow2/600)
نیک روشن است با این روش باب شیعه تراشی از سر سخت ترین مشایخ عامه کاملاً باز خواهد بود!
@gholow2
🚫ابن عربی: خدا را در خواب دیدم!
از امام صادق ع: این سخن یک بی دین است.

ابن عربی در فتوحاتش می نویسد:
«و ما جعلني أن أعرفك بمنزلته إلا أني رأيت الحق في النوم مرتين و هو يقول لي أنصح عبادي و هذا من أكبر نصيحة نصحتك بها»
... حق تعالی را دوبار در خواب دیدم که به من میگفت: بندگان مرا به سوی خیر راه بنمای!!

📚 الفتوحات المكية، دار الصادر (اربع مجلدات)، ج‏1، ص: 334

و البته حکم ادعای دیدن خدا در خواب هم (که از بسیاری شان نقل شده ) نزد صادقین ع است:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ ع إِنَّ رَجُلًا رَأَى رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مَنَامِهِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ فَقَالَ ذَلِكَ رَجُلٌ لَا دِينَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُرَى فِي الْيَقَظَةِ وَ لَا فِي الْمَنَامِ وَ لَا فِي الدُّنْيَا وَ لَا فِي الْآخِرَةِ.

ابن ابی عمیر از ابراهیم کرخی نقل می کند که به امام صادق علیه السلام گفتم: همانا مردی پروردگارش را در خواب می بیند، این چه تعبیری دارد؟
حضرت فرمود: این مرد دین ندارد، چون خداوند متعال در بیداری ودر خواب و در دنیا و در آخرت دیده نمی شود.

📚 الأمالي للصدوق، ص 611
@gholow2
🔺ابن عربی و تشبیه

بر خلاف ضرورت معارف نقلی و عقلی، ابن عربي و مقلدانش مانند صدرا بارها به تصویر و تشبیه خداوند میل نموده‌اند. ابن عربی زبان بسیار تند و صریح بر طعن بر تنزیه و مکتب اهل بیت ع می گشاید:

«… و ليس إلا المشبهة خاصة فكل محب فلو لا التشبيه ما أحبه و لو لا التخيل ما تعلق به و لهذا جعله الشارع في قبلته و وسعه قلب عبده و جعله من القرب به كهو أو كبعض أجزائه فمثل هؤلاء عبدوه مثلا و شاهدوه محصلا و 👈أما المنزهة فحائرة في عمياء يخبطون فيها عشواء لا ظل في ظلمتها و لا ما يمنعهم الدليل من التشبيه و ما ثم إيمان يفوق نوره نور الأدلة حتى يدرجها فيه فلا يزال المنزه غير قابض على شي‏ء و لا محصل لأمر، فهم أهل البيت [فی نسخة: البت] لأن همهم متفرق و الوهم منهم بعيد فنقصهم من كمال معرفة الوجود حكم الأوهام فيهم و لا حكم للأوهام إلا في الكمل من الرجال و لهذا جاءت الشرائع في الله بما تحيله الأدلة... (الفتوحات، 4-ج، جلد3، ص: 450)

ابن عربی خرافه دیدن خدا در خواب را نیز در راستای مبنای فاسد خود مطرح می کند که چون عقل را از معرفت عاجز می داند، اوهام را جای آن می نشاند.
صوفی اندلسی در فص الیاسی گوید:
«فكان [الیاس] عقلًا بلا شهوة، فلم يبق له تعلق بما تتعلق به الأعراض النفسية. فكان الحق فيه منزهاً، فكان على النصف من المعرفة باللَّه، فإن العقل إذا تجرد لنفسه من حيث أخذه العلوم عن نظره، كانت معرفته باللَّه على التنزيه لا على التشبيه. و إذا أعطاه الله المعرفة بالتجلي كملت معرفته باللَّه، فنزه في موضع و شبه في موضع، و رأى سريان الحق في الصور الطبيعية و العنصرية. و ما بقيت له صورة إلا و يرى عين الحق عينها. و هذه المعرفة التامة التي جاءت بها الشرائع المنزلة من عند الله، و حكمت بهذه المعرفة الأوهام كلها. و لذلك كانت الأوهام أقوى سلطاناً في هذه النشأة من العقول، لأن العاقل و لو بلغ في عقله ما بلغ لم يخل من حكم الوهم عليه و التصوُّر فيما عقل. فالوهم هو السلطان الأعظم في هذه الصورة الكاملة الإنسانية» (فصوص الحكم، دار إحياء الكتب العربية، ج‏1، ص181)

✖️ ابن عربی معرفت حضرت الیاس ع را در تنزیه معرفت نصفه و نیمه دانسته، چنانکه (پیشتر گذشت: t.me/gholow2/271) دعوت انبیای دیگر مانند حضرت نوح ع را به همین جهت تخطئه نمود. و حضرت هارون را به خاطر رد گوساله پرستی و تشبیه کم ظرفیت خواند! و عجیب آنکه این داستان پرداز ابایی از تناقض ندارد و باز برای تطهیر خود بلا فاصله عقیده منحطش را به شرائع و انبیا نسبت می دهد. و در نهایت تصریح می کند مقام اوهام در معرفت الهی بالاتر از عقل است. او اذعان می کند که عقل معرفت تنزیهی را اثبات می نماید، اما چون او تنزیه را به تعطیل تحریف می کند، تشبیه را به جای آن و به نام «تنزیه در عین تشبیه!» می نشاند!

و حتی در ادامه می گوید اگر کسی این وهم را وهم بداند مؤمن نیست:
«فاللَّه على التحقيق عبارة لمن فهم الإشارة... و لا بد من سلطان الوهم أن يحكم على العاقل الباحث فيما جاء به الحق في هذه الصورة لأنه مؤمن بها. و أما غير المؤمن فيحكم على الوهم بالوهم! فيتخيل بنظره الفكري أنه قد أحال على الله ما أعطاه ذلك التجلي في الرؤيا...»!! (همان، ص183)

ادامه دارد...
@gholow2
تحریف آیه‌ای تنزیهی

... ابن عربی می‌نویسد:
هو المثل المنزه المنصوص عليه الذي نفى الحق أن يماثل أو يقابل بقوله تعالى لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ أي ليس مثل مثله شي‏ء فالكاف كاف الصفة ما هي زائدة كما يرى بعضهم فبعض العلماء يرى في ذلك أن لو فرض له مثل لم يماثل ذلك المثل فأحرى إن يماثل هو في نفسه و عند بعضهم نفي المثل عن المثل المحقق الذي ذكرناه‏ (الفتوحات المكية اربع مجلدات، ج‏2، ص662)

«و به جاءت الشرائع المنزلة فشبهت و نزهت، شبهت في التنزيه بالوهم، و نزهت في التشبيه بالعقل. فارتبط الكل بالكل، فلم‏ يتمكن أن يخلو تنزيه عن تشبيه و لا تشبيه عن تنزيه: قال تعالى «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ» فنزَّه و شبَّه، «وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» فشبه. و هي أعظم آية تنزيه نزلت، و مع ذلك لم تخل عن التشبيه بالكاف. فهو أعلم العلماء بنفسه، و ما عبَّر عن نفسه إلا بما ذكرناه. ثم قال «سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ» و ما يصفونه إلا بما تعطيه عقولهم. فنزه نفسه عن تنزيههم إذ حدوده بذلك التنزيه، و ذلك لقصور العقول عن إدراك مثل هذا. ثم جاءت الشرائع كلها بما تحكم به الأوهام... و لذلك قلنا بالتشبيه في التنزيه و بالتنزيه في التشبيه.» (فصوص الحکم، ص181)

در این جا صوفی مشبّه تصریح می کند: محور احکام الهی اوهام با همان تفسیر فاسد است و نه عقل. و لذا دگر هرچه می خواهد تناقض می گوید: مثلا تشبیه در عین تنزیه، وحدت در عین کثرت و...

و عجیب آنکه آیه نفی تشبیه را با وجود روایات عدیده در معنای صحیح آن، و بدون اعتنا به قواعد عربی واژگونه کرده، که حاکی از شدت جهل یا تجاهل اوست. تا آنجا که مثال معرفت الهی را چنین می آورد:
«مثل من يرى الحق في النوم و لا ينكر هذا و أنه لا شك الحق عينه فتتبعه لوازم تلك الصورة و حقائقها التي تجلى فيها في النوم، ثم بعد ذلك يعبَّر- أي يجاز- عنها إلى أمر آخر يقتضي التنزيه عقلًا»!!

هر کس اندک آشنایی با زبان عربی داشته باشد، جایگاه کاف زائده را در این مواضع می داند. ر.ک به مغنی اللبیب، ط-بنی هاشم، ص: 237. نمونه آیات: الواقعة: 23 كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ‏. و (2) البقرة: 17 مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ... و ر.ک: البقرة: آیات 171، 261، 264، 265 و آل‏ عمران: 59، 117 و الأعراف: 176 و العنكبوت: 41 و الحديد: 20 و الحشر: 15-16 و الجمعة: 5 . نیز: نمونه بحثی در زمینه این قاعده ادبی و استعمال عرب.
بلکه حتی بسیاری از صوفیان نیز به زائده بودن اذعان کرده‌اند (نمونه: نحو القلوب الصغير قشيرى، ص92)

و متأسفانه که بسیاری از فلاسفه شارح معاصر کتاب این بدکیش مهر تأییدی بر این کفریات می زنند که ذکر آن موجب ملال است. (به عنوان نمونه: حسن زاده، ممد الهمم، ص482: «فرمود مانند مثل او شيئى نيست، كه به حسب ظاهر دلالت بر اثبات مثل دارد». همو گوساله پرستی بنی اسرائیل را سر ولایت دانسته است.)

اما معنای تعابیر سمیع و بصیر در مورد ذات خداوند نیز هم چنانکه در اخبار آمده نسبتی با تشبیه ندارد، و سنخی متفاوت با سمع و بصر شناخته شده ما دارد. (ر.ک الكافي، ج‏1، ص83/ 6 t.me/gholow2/731)
@gholow2
سلام علیکم
مروری بر عناوین پاسخ های مستند ما به شبهات ملحدان در کانال تقابل استدلال:
t.me/estedlale_Ma/925

نظر به ضرورت فعالیت گسترده تر در برابر جریان بی دینی، کاربران عزیزی که در زمینه های تاریخ و علوم حدیث و به طور کلی علوم مرتبط با پاسخ به شبهات ملحدان تخصص دارند، در صورت تمایل به همکاری و تولید محتوا و مدیریت در کانال #تقابل_استدلال تحت نظر مجموعه نقد الحاد لطفاً از طریق یکی از این آدرس ها اعلام آمادگی بفرمایید:
@amid3
@Pv_n_Elhad
با تشکر.
غلوپژوهی
🔺ابن عربی و تشبیه بر خلاف ضرورت معارف نقلی و عقلی، ابن عربي و مقلدانش مانند صدرا بارها به تصویر و تشبیه خداوند میل نموده‌اند. ابن عربی زبان بسیار تند و صریح بر طعن بر تنزیه و مکتب اهل بیت ع می گشاید: «… و ليس إلا المشبهة خاصة فكل محب فلو لا التشبيه ما أحبه…
🚫 رد تشبیه در معارف اهل بیت ع

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع يَقُولُ‏ إِلَهِي بَدَتْ قُدْرَتُكَ وَ لَمْ تَبْدُ هَيْبَتُكَ فَجَهِلُوكَ وَ بِهِ قَدَّرُوكَ وَ التَّقْدِيرُ عَلَى غَيْرِ مَا بِهِ وَصَفُوكَ فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ يَا إِلَهِي مِنَ الَّذِينَ بِالتَّشْبِيهِ‏ طَلَبُوكَ‏ لَيْسَ كَمِثْلِكَ شَيْ‏ءٌ إِلَهِي وَ لَنْ يُدْرِكُوكَ وَ ظَاهِرُ مَا بِهِمْ مِنْ نِعَمِكَ دَلِيلُهُمْ عَلَيْكَ لَوْ عَرَفُوكَ وَ فِي خَلْقِكَ يَا إِلَهِي مَنْدُوحَةٌ أَنْ يَتَنَاوَلُوكَ بَلْ سَوَّوْكَ بِخَلْقِكَ فَمِنْ ثَمَّ لَمْ يَعْرِفُوكَ وَ اتَّخَذُوا بَعْضَ آيَاتِكَ رَبّاً فَبِذَلِكَ وَصَفُوكَ تَعَالَيْتَ رَبِّي عَمَّا بِهِ الْمُشَبِّهُونَ نَعَتُوكَ. (الأمالي للصدوق، ص: 609/ 2 و مشابه آن در التوحيد للصدوق، ص: 125)

🔸 «امام هشتم می فرمود خدايا توانایيت عيان شد و هيبت تو نهان ماند و تو را نشناختند و بدان اندازه ات كردند و درست نبود، معبودا من بيزارم از آنها كه تو را به تشبيه جستند (مانند تو چيزى نيست) و تو را درك نكردند آنچه از نعمتت بر آنها عيان است رهنماى به تو است اگر تو را شناسند و در خلق تو راه چاره هست كه بتو رسند، بلكه تو را با خلق تو برابر ساختند و از اين جهت تو را نشناختند و پاره‏اى نشانه‏هايت پروردگارا دانستند و تو را بدان وصف كردند، برترى اى پروردگارم از آنچه مشبهه تو را ستودند.»

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَارُونَ الْفَامِيُ‏ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُ‏ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ: ... مَنْ قَالَ بِالتَّشْبِيهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ كَافِرٌ مُشْرِكٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَآءُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة... (التوحيد للصدوق، ص: 364 و عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 143/45)

🔸 و فرمود: «معتقد به تشبیه و جبر کافر و مشرک است و ما در دنیا و آخرت از او برائت می جوییم.»

این نسبت کفر در اخبار بسیار دیگری نیز آمده است: التوحيد (للصدوق)، ص: 80/ 36 و ص: 76/ 31 و عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 114/ 1 كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص: 260

حدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ عنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي وَ مَا عَرَفَنِي مَنْ شَبَّهَنِي بِخَلْقِي وَ مَا عَلَى دِينِي مَنِ اسْتَعْمَلَ الْقِيَاسَ فِي دِينِي (التوحيد للصدوق، ص: 68 و عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 116/ 4)

🔸امام رضا علیه السلام از پدرش از طريق پدرانش از امير المؤمنين (علیه السلام) نقل كرده كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداى عز و جل فرمايد:
«به من ايمان ندارد هر كه كلام مرا به خواست و رأی خود تفسير كند، مرا نشناخته هر كه مرا به خلقم تشبیه کند و به دين من نباشد هر كه در احكام دينم قياس به کار ببرد.»

بر اساس روایات متواتر صفات خالق و مخلوق به هیچ وجه از یک سنخ نیستند، هر چند الفاظ مشابه برای آن به کار برود. چنانکه به عنوان نمونه در التوحيد (للصدوق)، ص: 62 در حدیث جرجانی از امام رضا این مطلب به تفصیل آمده است. و نیز در ‏ التوحید (للصدوق)، ص: 31/ 2 باب التوحيد و نفي التشبيه‏ (37 حدیث) و الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 118/ بَابٌ (فِيهِ) الْفَرْقُ مَا بَيْنَ الْمَعَانِي الَّتِي تَحْتَ أَسْمَاءِ اللَّهِ وَ أَسْمَاءِ الْمَخْلُوقِين. و ر.ک به الكافي، ج‏1، ص: 82/ ح1 و ص: 82/ ح6 و ص: 85 و ص: 100 و ص: 141 (خطبه علوی مشهور). و بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏3، ص: 287/ باب 13 نفي الجسم و الصورة و التشبيه و الحلول و الاتحاد و أنه لا يدرك بالحواس و الأوهام و العقول و الأفهام‏ (46 حدیث) و ص: 309/ باب 14 نفي الزمان و المكان و الحركة و الانتقال عنه تعالى و تأويل الآيات و الأخبار في ذلك‏ (48 حدیث)
@gholow2
غلوپژوهی pinned «💠 نگاهی به برخی از مطالب کانال تخصصی «غلو پژوهی» (این مطالب غالباً به صورت سلسله مباحث پژوهشی است، که پیوند های ارائه شده، شروع هر یک از این بحث ها است.) 🔻 مجموعه روایاتی در مذمت شدید غالیان و آشنایی اجمالی با آنها. از این پست ها به بعد: https://telegram.me/gholow2/4…»
یادداشت برخی از کاربران در مورد نقدهای بر ابن عربی:

یکی از کاربران فاضل در مورد پیام مشاهدات شنیع ابن عربی که آن راحجت الهی دانسته، (t.me/gholow2/993) نوشته اند:

«اگر ابن عربی این مشاهده را به دروغ ادعا کرده باشد که نفاق خود را ثابت کرده است. و اگر در ادعای خود صادق باشد، بی گمان از القائات شیطان است؛ زیرا خداوند برتر از آن است که مقصود خود را در این قالب زشت و پلید الهام نماید! دریافت چنین القائات زننده ای خود حاکی از روحی آلوده است.
امّا بدتر از آن بی باکی بیش از اندازه او است که این تلقینات پلید شیطانی را معرفت ناب و اشارات رب الارباب پنداشته و آن را تاویل کرده است؛ حال آن که کمترین مسلمانان و خُردترین خردمندان از چنین توهمّاتی دورند.
خجلت آورتر از آن، بی شرمی او است که این مشاهده ننگین را با افتخار تمام ثبت کرده و درباره مادر خود چنین سخنان ناروایی نوشته و برای همگان به یادگار گذاشته است!! فرضاً انسان باحیایی چنین خواب زشتی درباره مادر خود ببیند، آیا آن را در خاطره خود دفن می کند یا با بی شرمی تمام برای همه بازگو می نماید؟!»