Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#غزلی_برای_مادرم
یک ناگهان از من گرفته مادرم را😔
تنها امید خاطرِ خوش باورم را
با این دل تنگ و نگاه خیس اکنون
روی کدامین شانه بگذارم سرم را
دیگر چگونه مهربانی را بنوشم
بر سنگ کوبیده زمانه ساغرم را
داغ تو در من ریخت اندوه غریبی
سوزاند بعد رفتنت بال و پرم را
دستی بکش بر گیسوان دخترت آه!
یک بار دیگر پاک کن چشم ترم را
بگذار تا لختی در آغوشت بخوابم
فردا مرتب کن دوباره بسترم را
با رفتنت شوق غزل گفتن ندارم
مشکی بپوشانید لطفا دفترم را
#فرشتہ_خدابنده
یک ناگهان از من گرفته مادرم را😔
تنها امید خاطرِ خوش باورم را
با این دل تنگ و نگاه خیس اکنون
روی کدامین شانه بگذارم سرم را
دیگر چگونه مهربانی را بنوشم
بر سنگ کوبیده زمانه ساغرم را
داغ تو در من ریخت اندوه غریبی
سوزاند بعد رفتنت بال و پرم را
دستی بکش بر گیسوان دخترت آه!
یک بار دیگر پاک کن چشم ترم را
بگذار تا لختی در آغوشت بخوابم
فردا مرتب کن دوباره بسترم را
با رفتنت شوق غزل گفتن ندارم
مشکی بپوشانید لطفا دفترم را
#فرشتہ_خدابنده
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#غزلی_برای_مادرم
یک ناگهان از من گرفته مادرم را😔
تنها امید خاطرِ خوش باورم را
با این دل تنگ و نگاه خیس اکنون
روی کدامین شانه بگذارم سرم را
دیگر چگونه مهربانی را بنوشم
بر سنگ کوبیده زمانه ساغرم را
داغ تو در من ریخت اندوه غریبی
سوزاند بعد رفتنت بال و پرم را
دستی بکش بر گیسوان دخترت آه!
یک بار دیگر پاک کن چشم ترم را
بگذار تا لختی در آغوشت بخوابم
فردا مرتب کن دوباره بسترم را
با رفتنت شوق غزل گفتن ندارم
مشکی بپوشانید لطفا دفترم را
#فرشتہ_خدابنده
سالگرد آسمانی شدنت دلتنگتم مادر
یک ناگهان از من گرفته مادرم را😔
تنها امید خاطرِ خوش باورم را
با این دل تنگ و نگاه خیس اکنون
روی کدامین شانه بگذارم سرم را
دیگر چگونه مهربانی را بنوشم
بر سنگ کوبیده زمانه ساغرم را
داغ تو در من ریخت اندوه غریبی
سوزاند بعد رفتنت بال و پرم را
دستی بکش بر گیسوان دخترت آه!
یک بار دیگر پاک کن چشم ترم را
بگذار تا لختی در آغوشت بخوابم
فردا مرتب کن دوباره بسترم را
با رفتنت شوق غزل گفتن ندارم
مشکی بپوشانید لطفا دفترم را
#فرشتہ_خدابنده
سالگرد آسمانی شدنت دلتنگتم مادر
#غزلی_برای_مادرم
یک ناگهان از من گرفته مادرم را😔
تنها امید خاطرِ خوش باورم را
با این دل تنگ و نگاه خیس اکنون
روی کدامین شانه بگذارم سرم را
دیگر چگونه مهربانی را بنوشم
بر سنگ کوبیده زمانه ساغرم را
داغ تو در من ریخت اندوه غریبی
سوزاند بعد رفتنت بال و پرم را
دستی بکش بر گیسوان دخترت آه!
یک بار دیگر پاک کن چشم ترم را
بگذار تا لختی در آغوشت بخوابم
فردا مرتب کن دوباره بسترم را
با رفتنت شوق غزل گفتن ندارم
مشکی بپوشانید لطفا دفترم را
#فرشتہ_خدابنده
دلتنگتم مادر
یک ناگهان از من گرفته مادرم را😔
تنها امید خاطرِ خوش باورم را
با این دل تنگ و نگاه خیس اکنون
روی کدامین شانه بگذارم سرم را
دیگر چگونه مهربانی را بنوشم
بر سنگ کوبیده زمانه ساغرم را
داغ تو در من ریخت اندوه غریبی
سوزاند بعد رفتنت بال و پرم را
دستی بکش بر گیسوان دخترت آه!
یک بار دیگر پاک کن چشم ترم را
بگذار تا لختی در آغوشت بخوابم
فردا مرتب کن دوباره بسترم را
با رفتنت شوق غزل گفتن ندارم
مشکی بپوشانید لطفا دفترم را
#فرشتہ_خدابنده
دلتنگتم مادر