غزاله غفارزاده
2.61K subscribers
100 photos
5 videos
4 files
23 links
کانال آموزش نویسندگی
مدیر: غزاله غفارزاده؛ نویسنده و تولیدکنندهٔ محتوا

ارتباط با ما: @ghazale_admin

اینستاگرام:
instagram.com/ghazale_book

کانال دوم:
t.me/ghazale_ghaffarzadeh
Download Telegram
دو شخصیت را در ذهن‌تان ترسیم کنید؛ سپس اینگونه متصور شوید که یکی از شخصیت‌ها یک دیالوگ بحث‌برانگیز می‌گوید. طبیعتا شخصیت دیگر هم در جواب آن دیالوگ، چیزی خواهد گفت. در ذهن‌تان کشمکشی که بین این دو شخصیت به‌وجود می‌آید را تصور کنید و آنقدر دیالوگ‌هایشان را زنده و طبیعی فرض کنید که مشتاق به نوشتنش شوید. باور کنید خیلی از شخصیت‌ها و داستان‌ها و گفت‌وگوهایی که در آن‌ها هست نتیجهٔ همین فعالیت‌های گاه و بی‌گاه ذهن است. از ذهن‌تان کمک بگیرید؛ ذهن‌تان را هم درگیر داستان‌هایتان کنید و اگر می‌توانید شما هم گاهی در ذهن خود داستانی را روایت کنید؛ دقیقا با همان جزئیات و صحنه‌پردازی‌ها و گفت‌وگوها.
من همیشه داستان‌هایم را به‌همین شکل نوشته‌ام؛ پیش از نوشتن، تمام داستان مثل یک فیلم از ذهنم عبور کرده و سعی کرده‌ام با کم‌ترین اختلاف از چیزی که در ذهنم تصور کردم بنویسم. شما هم امتحانش کنید، بی‌شک می‌تواند کمک‌کننده باشد.

#غزاله_غفارزاده

@ghazaleghaffarzadeh
🔸نمی‌توان پذیرفت که یک کشاورز [حتی اگر بی‌سواد باشد] از بذر، چگونگی آبیاری،کاشت و درو اطلاع نداشته باشد...
بنابراین از نویسندۀ داستان به‌طورطبیعی انتظار می‌رود که از مصالح کار خودش یعنی تکنیک داستان، زبانِ قصه، چگونگی انتخاب موضوع و تاریخ قصه اطلاعات کافی داشته باشد و به‌اندازۀ‌کافی داستان خوانده باشد،علاوه‌بر همۀ این‌ها پُرشور و فعال با صحنه‌های گوناگون زندگی درگیر شده باشد، چون درنهایت داستان‌نویس، راویِ چشم‌اندازهای تیره و شاد و خاکستری زندگی است.

داستایفسکی به‌علت آرمان‌خواهی نخستین دوران جوانی زندگی‌اش دستگیر می‌شود و با صحنه‌سازی تا پای چوبۀ دار می‌رود و بعد، پنج سال حبس می‌کشد. حاصل این پنج سال حبس و تیره‌روزی و مشقّت کتاب «خاطرات خانۀ مردگان» است.

از کشمکش‌ها و درگیری‌های همینگوی در میادین جنگ و دریا و شکار کوشه‌ماهی‌ها و سفر به آفریقا... کتاب‌های «وداع با اسلحه» و «پیرمرد و دریا» و... به‌وجود می‌آید...

بقیۀ نویسندگان جهان هم از مشاهدات و تجربیاتِ پُربار خود نوشته‌اند...


کتاب: بنیادهای داستان‌نویسی، منصور یاقوتی، نشر کیان‌افراز، صفحه ۱۳

@ghazaleghaffarzadeh
خوشبختانه هنوز هم می‌توان با نوشتن و کتاب‌ها زیبایی‌ها و ناشناخته‌های جهان را کشف کرد و بی‌شک این یک نقطهٔ نورانیِ امیدوارکننده برای زیستن در این جهان تاریک است.

#غزاله_غفارزاده

@ghazaleghaffarzadeh
🔸ویژگی‌های یک نویسندهٔ خوب طبق تجارب چندساله‌ام

نویسندهٔ خوبی را نمی‌شناسم که حداقل پنج رمان خوب نخوانده باشد؛
نویسندهٔ خوبی را نمی‌شناسم که از اولین داستانی که نوشته رضایت داشته باشد؛
که از دیگران کپی کند و در نهایت رمانش را فقط با قدرت پول به‌چاپ رسانده باشد؛
که خودش را با نویسنده‌ای دیگر مقایسه کند چرا که به این درک رسیده که هر نویسنده‌ای سبک خود را دارد؛
نویسندهٔ خوبی را نمی‌شناسم که از هفت روز هفته فقط یک یا دو روز را به نوشتن اختصاص دهد؛
که با ننوشتنْ مأنوس‌تر است؛
که از داستان‌های خوب جهان ایده نگرفته باشد،
نویسندهٔ خوبی را نمی‌شناسم که از یادگیری گریزان باشد.

#غزاله_غفارزاده

شما هم یک ویژگی بنویسید👇

@ghazaleghaffarzadeh
تمام روز به این فکر می‌کردم که چه‌کار می‌توانم بکنم یا چه چیزی می‌توانم بنویسم.
شاید بشود چیزی نوشت، اگر فقط بتوانم به ذهن بیاورمش.
متأسفانه،‌ تخیل بسیار ضعیفی دارم.

منتقد خیلی بدی هم هستم. مثلاً، چند وقت پیش یک نفر رمانی دوجلدی برای خواندن به من داد،‌ جوزف وانس. گهگاه آن را خواندم، تا اینکه متوجه شدم جلد دوم را به جای جلد اول خوانده‌ام و وقتی چنین خوانندۀ‌بدی هستم ملال‌آورترین نویسنده‌ام، حداقل برای خودم.

قبل از این‌که چیزی را تمام کنم پاک خسته‌ام می‌کند. از خودم می‌پرسم که آیا تو کتابی را که می‌نویسم دوست داری؟ دارم می‌نویسمش، همان‌طور که ارسطو می‌گفت، با ابزار متفاوت در بخش‌های متفاوت. غریب به نظر می‌رسد،‌ اما این اواخر به‌رغم بیماری آن‌قدری که باید نوشته‌ام.

از نامۀ جیمز جویس به جیمز جویس، ترجمۀ مرتضی پاشاپور، نشر حکمت کلمه، صفحه ۷۸

@ghazaleghaffarzadeh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
به‌شخصه در نویسنده بودن هیچ‌کسی شکی ندارم جز آن‌دست از افرادی که بدون تجربهٔ دردهای حقیقی، اثری می‌آفرینند و عده‌ای که خود را یک نویسندهٔ تمام‌عیار می‌دانند.

#غزاله_غفارزاده

@ghazaleghaffarzadeh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔸گفتاورد الهام‌بخشی از گابریل گارسیا مارکز

معمولاً میان اتمام یک کتاب و شروع کتاب بعدی احساس گناه به من دست می‌داد. یعنی وقتی کتابی را تمام کرده و تا مدتی خالی شده بودم و نمی‌نوشتم. شروع مجدد مکافات بود و باید دستم می‌آمد دوباره چه‌طور نوشتن را ادامه دهم.
دستت سرد می‌‎شود. هر نوشتن با یک فرایند یادگیری همراه است که باید این را پشت‌سر بگذاری تا قِلِق کار دستت بیاید و گرمای نوشتن را احساس کنی و همه‌چیز بیفتد روی غلتک.
بنابراین راهی پیدا می‌کردم که در فاصلۀ میان کتاب‌هایم دستم همچنان گرم نوشتن باشد و در وقفه نیفتد.
آخر مشکل را به این صورت حل کردم که در این فاصله خاطراتم را بنویسم.
از آن‌زمان به بعد حتی یک روز هم میزِ تحریرم را ترک نکرده‌ام و فقط نوشته‌ام.
وقتی سفر می‌کنم کمی انضباط کاری‌ام برهم می‌خورد اما همیشه صبح‌ها یادداشت برمی‌دارم و چیزهایی را در دفتر یادداشتم می‌نویسم.
همۀ این حرف‌ها به این معناست که واقعاً حقیقت دارد که نوشتن یک درصد الهام است و نود و نه درصد عرق‌ریزی.


از کتاب: خودِ نوشتن، احمد اخوت، جهان کتاب، صفحه ۱۱

@ghazaleghaffarzadeh
🔸چند نکته برای نوشتن دیالوگ‌هایی مؤثر:

🔖 در دیالوگ‌ها اطلاعاتی از شخصیت‌ها (همچون سن، موقعیت اجتماعی، طرز فکر و...) ارائه بدهید.
به‌طور مثال: -یادته دوسال پیش، اون‌موقع‌ها که یه نوجوون پونزده‌ساله بودی چقدر حس و حالت قشنگ‌تر بود؟
در این دیالوگ، متوجه سن شخصیت‌ (۱۷ ساله) و شرایط روحی او می‌شویم.

🔖 سعی کنید در عین رعایت ایجاز، اطلاعاتی کامل بدهید. اگر دیالوگ‌های شما طولانی‌تر از حد معمول باشد در نظر خواننده تکراری، کسل‌کننده و بی‌معنا خواهد بود.

🔖 دیالوگ‌های هریک از شخصیت‌ها را متناسب با سطح سواد و آگاهی او بنویسید. اگر شخصیتی در داستان‌تان وجود دارد که میزان آگاهی‌اش پایین است پس طبیعتاً در نوشتن دیالوگ‌های مربوط به او باید دقت به‌خرج دهیم و از جملات فلسفی یا علمی استفاده نکنیم.

🔖 دیالوگ‌ها را بی‌هدف ننویسیم؛ اگر دیالوگی نوشته‌اید که هیچ کمکی به روند داستان نمی‌کند پس همان بهتر که آن دیالوگ را حذف کنید. نبودن یک دیالوگ بی‌هدف بهتر از نوشتن دیالوگی است که صرفاً جهت سیاه‌کردن کاغذ نوشته شده‌اند.

#غزاله_غفارزاده

@ghazaleghaffarzadeh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
اجازه نده که وحشت از کاغذِ سفید دست و پایت را ببندد و راه اندیشه‌ات را مسدود کند. اینکه منبعِ الهامت خشکیده است، از بهانه‌های بسیار ساده و پیش پا افتاده است.
باید که تن به کارِ نوشتن بدهی.
باید پشتِ میزِ کارت بنشینی و با سپیدی کاغذ مبارزه کنی. میزِ کارت را رها نکن. اتاق را ترک نکن. کاری به کارِ پرداختِ قبض‌هایت نداشته باش. لازم نکرده بروی ظرف‌ها را بشویی. نرو صفحاتِ ورزشی را بررسی کن. ننشین پیام‌هایت را باز کن. خودت را مشغول و سرگرم نکن، مگر زمانی که حسابی جنگیده‌ و از پا افتاده باشی.
باید برایش وقت بگذاری. اگر حضور نداشته باشی، واژه‌ها پدیدار نخواهند شد. به همین سادگی.


کتاب: لذت لگدزدن به آگاهی، کالوم مک‌کن، ترجمۀ محمدجواد فیروزی، نشر گام نو

@ghazaleghaffarzadeh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کتاب‌های خوب را دوبار می‌خوانم؛ یک‌بار از نگاه یک داستان‌نویس و بار دیگر از دید یک کتاب‌خوان که برای لذت‌بردن از لحظات خوب خواندن، مطالعه می‌کند. وقتی به‌عنوان یک داستان‌نویس کتابی را می‌خوانم با نکاتی روبه‌رو می‌شوم که تابه‌حال شاید ندیده و نشنیده بودم‌شان.
اگر نکته‌ای را بخواهم به شما بگویم می‌خواهم هرروز تکرار کنم که بدون خواندن، نوشتن حاصل نمی‌شود. تا می‌توانید بخوانید یک‌بار از نگاه نویسنده یک‌بار از دید یک کتاب‌خوان.

#غزاله_غفارزاده

@ghazaleghaffarzadeh

امروز چه کتابی مطالعه کردید؟
نویسنده با پرداختن به یک موضوع، حادثه یا شخصیت، نظریه‌پردازی نمی‌کند، بلکه خواننده را وامی‌دارد خود به این نظریه برسد. کار ادبیات بیش‌تر پیشنهادکردن است تا تحمیل، بنابراین خواننده را آزاد می‌گذارد؛ گرچه در عین حال او را به فعالیت بیشتر برمی‌انگیزد. اثر ادبی از تداعی لغات بهره می‌جوید، به داستان‌ها، نمونه‌ها و موارد جزئی ارجاع می‌دهد و بدین ترتیب آشوبی در حوزۀ معنا به‌پا می‌کند، پایه‌های قوۀ تفسیر نمادین ما را می‌لرزاند، قوای همزاد‌پنداری‌مان را بیدار می‌کند و جنبشی برمی‌انگیزد که طوفان تاثیرش تا مدت‌های مدید پس از اولین برخورد باقی می‌ماند.

کتاب: ادبیات در مخاطره، تزوتان تودوروف، ترجمۀ محمدمهدی شجاعی

@ghazaleghaffarzadeh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
-در قصه‌نویسی چه چیزهایی برای شما مهم است؟

بهرام صادقی:
شروع و پایان داستان. شروع باید طوری باشد که خوانندۀ فرضی را یکدفعه تکان بدهد، و او را وادارد که قصه را رها نکند. یعنی احساس کند که این قصه حامل پیامی‌ست، و می‌خواهد چیزی را برای او بگوید که نمی‌توان از آن گذشت، و نباید هم بگذرد...

از کتاب: «بهرام صادقی، بازمانده‌های غریبی آشنا»

@ghazaleghaffarzadeh