#ایده_آشتی_کنون
اگر همسری رو ناراحت کردید و حالا میخواید واسه آشتی پیشقدم بشید اینو واسش بفرستید:
کاش مولانا ببیند قهر چشمان تو را،
تا نگوید نیست در عالم ز هجران تلخ تر..
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
@ghararashegi2
اگر همسری رو ناراحت کردید و حالا میخواید واسه آشتی پیشقدم بشید اینو واسش بفرستید:
کاش مولانا ببیند قهر چشمان تو را،
تا نگوید نیست در عالم ز هجران تلخ تر..
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
@ghararashegi2
Forwarded from مرجع ایده و تاثیرات قرارعاشقی
مرجع ایده و تاثیرات قرار عاشقی 😍😍
تقدیم میکند 👇
#پروفایل های #ست #عاشقانه
#ایده_اتاق_خواب
#ایده_متن
#ایده_آشتی_کنون
#شیرین_زبونی
🌹پست ویژه اقایونی که دیر میان خونه 😉
🌹پست ویژه آقایونی که مثلا قهرن 😉😏
و کلیییییی ایده های تک و ناب 😍😍😍
بدووووو بانو 👇🏃♀🏃♀🏃♀
https://t.me/joinchat/AAAAAEJKEeVezi1Rh2U9dQ
تقدیم میکند 👇
#پروفایل های #ست #عاشقانه
#ایده_اتاق_خواب
#ایده_متن
#ایده_آشتی_کنون
#شیرین_زبونی
🌹پست ویژه اقایونی که دیر میان خونه 😉
🌹پست ویژه آقایونی که مثلا قهرن 😉😏
و کلیییییی ایده های تک و ناب 😍😍😍
بدووووو بانو 👇🏃♀🏃♀🏃♀
https://t.me/joinchat/AAAAAEJKEeVezi1Rh2U9dQ
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#ایده_آشتی_کنون
بخونید از قلم جوان ۱۸ ساله 😍
چقدر خوبه که عاشقانه زندگی کردن رو به فرزانمون بیاموزیم 😍👌
🔽🔽🔽
عید سال ۹۵ با پدر و مادرم رفته بودیم گرگان. توی هتل بودیم که پدر و مادرم با هم بحثشون شد ولی اصلا شدید نبود ولی پدرم از رفتارای مادرم متوجه شد که مادرم خیلی ناراحته.
برای همین یه روز صبح زود پدرم تنها از هتل زد بیرون و برای من آدرس یه جایی رو فرستاد و گفت که به هر نحوی که شده مادرت رو بیار اینجا.
من هم با کلی اصرار و التماس به مادرم راضیش کردم کا بریم به همون آدرس ولی مادرم نمیدونست که پدرم اونجاست و وقتی از من پرسید که اونجا کجاست گفتم یه جایی که خیلی قشنگه و من خیلی دوست دارم برم.
خلاصه من و مادرم رفتیم اونجا و وقتی که رسیدیم یه جنگل بسیار زیاد زیبا بود و هیچ کسی داخلش نبود.(من پدرم ویالون و گیتار مینوازه) من و مادرم قدم زنان جلو میرفتیم که روی یه درخت یه نامه بود که کنارش یک شاخه گل بود. جلوتر روی درخت دیگری هم به همین گونه نامه و گل بود. بطوری که یک مسیر رو نشون میدادن. همینطور که جلو تر رفتیم صدای نواختن ویالون هم به گوش میرسید تا آخرکه پدرم پشت آخرین درخت در حال نواختن ویالون بود.
مادرم هم از ذوق و شوق زیاد رفت توی بغل پدرم و تا تونست بوسیدش.پدرم هم کلی عذر خواهی کرد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
به ما بپیوندید در قرار عاشقی ❤️
https://telegram.me/joinchat/BkhecTvs5lMBgQ_CW2cRVw
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#ایده_آشتی_کنون
بخونید از قلم جوان ۱۸ ساله 😍
چقدر خوبه که عاشقانه زندگی کردن رو به فرزانمون بیاموزیم 😍👌
🔽🔽🔽
عید سال ۹۵ با پدر و مادرم رفته بودیم گرگان. توی هتل بودیم که پدر و مادرم با هم بحثشون شد ولی اصلا شدید نبود ولی پدرم از رفتارای مادرم متوجه شد که مادرم خیلی ناراحته.
برای همین یه روز صبح زود پدرم تنها از هتل زد بیرون و برای من آدرس یه جایی رو فرستاد و گفت که به هر نحوی که شده مادرت رو بیار اینجا.
من هم با کلی اصرار و التماس به مادرم راضیش کردم کا بریم به همون آدرس ولی مادرم نمیدونست که پدرم اونجاست و وقتی از من پرسید که اونجا کجاست گفتم یه جایی که خیلی قشنگه و من خیلی دوست دارم برم.
خلاصه من و مادرم رفتیم اونجا و وقتی که رسیدیم یه جنگل بسیار زیاد زیبا بود و هیچ کسی داخلش نبود.(من پدرم ویالون و گیتار مینوازه) من و مادرم قدم زنان جلو میرفتیم که روی یه درخت یه نامه بود که کنارش یک شاخه گل بود. جلوتر روی درخت دیگری هم به همین گونه نامه و گل بود. بطوری که یک مسیر رو نشون میدادن. همینطور که جلو تر رفتیم صدای نواختن ویالون هم به گوش میرسید تا آخرکه پدرم پشت آخرین درخت در حال نواختن ویالون بود.
مادرم هم از ذوق و شوق زیاد رفت توی بغل پدرم و تا تونست بوسیدش.پدرم هم کلی عذر خواهی کرد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
به ما بپیوندید در قرار عاشقی ❤️
https://telegram.me/joinchat/BkhecTvs5lMBgQ_CW2cRVw