گشت‌ها | هومن پناهنده
917 subscribers
649 photos
498 videos
50 files
871 links
کانال هومن پناهنده
Download Telegram
گاو شیردۀ آمریکا!

سید محمود نبویان از سران جبهۀ پایداری گفته است: "در دنیا کمتر از ده کشور وجود دارند که گاوشیردۀ آمریکا نیستند."
راستش من قصد سر به سر گذاشتن با آقای نبویان را ندارم چون از خُلق و خویش نیک آگاهم! اما این رفتگر محلۀ ما می‌گوید؛ اگر نتیجۀ گاو شیردۀ آمریکا نبودن این وضع فلاکت‌بار زندگی من است، چطور است برای امتحان هم که شده، مدتی گاوشیردۀ آمریکا شوید، تا شاید در زندگی ما نیر فرجی حاصل شود! خب اگر قرار باشد ثمرۀ گاو شیردۀ آمریکا نبودن، فقر و فلاکت امثال من باشد، مگر مازوخیستم که حامی تداوم فقر و فلاکت خود و خانواده‌ام باشم؟
البته رفتگر محلۀ ما پیشاپیش پاسخ آقای نبویان و حامیان او را به این طعنۀ خود می‌دانست و نکته به نکته‌اش را برایم شرح داد.
شاید با خود بگویید که من این داستان را از خودم درآورده‌ام وگرنه یک رفتگر چطور ممکن است از واژۀ "مازوخیست" استفاده کند؟ راستش این رفتگر محلۀ ما مدعی است که دو تا فوق‌لیسانس دارد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
۴۴ سالگی جمهوری اسلامی و معضل اذهان یخ‌زده!
نظام جمهوری اسلامی در حیات ۴۴ سالهٔ خود، فراز و فرودهای بسیاری پشت سر گذاشته و اکنون به نقطه عطف تاریخی خود رسیده است.

برخی از سران نظام، ضرورت اصلاح و تحول برای عبور از این نقط عطف را دریافته‌اند و به زبان‌های مختلف از آن یاد می‌کنند.

پرسشی که در شرایط حاضر بسیاری از افراد جامعه مطرح می‌کنند این است که "آیا اصلاح و تحول از "بالا" در جمهوری اسلامی ممکن است و نطام ظرفیت آن را دارد یا خیر؟"

در واقع تمام صف‌بندی‌های سیاسی امروز ایران، بر اساس نوع پاسخ به این پرسش شکل می‌گیرد.
عده‌ای جمهوری اسلامی را "ذاتاً" اصلاح‌ناپذیر می‌دانند و از همین رو بر ضرورت انقلاب یا براندازی تأکید می‌کنند.
همانطور که بارها تکرار کرده‌ام من با رویکردهای ذات‌گرایانه چه در مواجهه با افراد و سازمان‌ها و چه در برابر دولت‌ها مخالفم و رفتار افراد و نهادها را عمدتاً بر اساس موقعیتی که در آن قرار می‌گیرند، تحلیل و تبیین می‌کنم.

از این رو، از نگاه من، اصلاح و تحول در نظام جمهوری اسلامی به هیچوجه، امری ممتنع و غیرممکن نیست و به لحاظ منطقی، کاملاً امکانپذیر است.
با این حال، واضح است که تحول و اصلاح در نظام جمهوری اسلامی به دلیل جنس انتخاب‌های حکومت در ربع قرن اخیر، به امری بسیار سخت و طاقت‌فرسا تبدیل شده و با موانع پولادینی روبروست. عبور از این موانع، آگاهی و هشیاری عمیقی را از سوی ‌تمام نیروهای خواهان اصلاح در کشور طلب می‌کند، اما متأسفانه تاریخ معاصر ما به این قبیل آگاهی‌ها بی‌التفات بوده است.

من قبلاً چندین بار گفته‌ام که براندازان یا رادیکال‌ها هیچکدام در موقعیت مسدود کردن راه اصلاح و تحول در جمهوری اسلامی نیستند و از این جهت، خطری متوجه آن نمی‌کنند. از قضا مانع و خطر اصلی در این مسیر، بخشی از حامیان متعصب نطام هستند که اصولاً چه در برداشت‌شان از اسلام و چه در انتطارشان از عملکرد حکومت، ذهنی یخ‌زده دارند.
این طیف به دلیل انجماد ذهنی که در پاره‌‌ای موارد با منافع‌ شخصی و باندی‌شان هم گره خورده است، از هر نوع تغییر و تحول و اصلاح، نه فقط وحشت دارند، بلکه با تمام قوا با آن به مقابله برمی‌خیزند و در مسیر آن نهایت کارشکنی را می‌کنند.

از آنجا که این طیف همواره به عنوان "نیروی پا به رکاب نظام" معروف بوده است، نظام سیاسی جرأت رنجاندن یا بی‌اعتنایی به مطالبات متصلب آنها را ندارد زیرا بر این گمان است که در صورت از دست دادن این طیف افراطی، با مشکل پایگاه اجتماعی روبرو خواهد شد.
این در حقیقت، مهمترین و بزرگترین پارادوکس نظام برای اصلاح و تغییر از بالاست به طوری که می‌تواند هر تحول مثبتی را خنثی و بی‌اثر کند.

نظام سیاسی برای اصلاح و تحول، به ناگزیر باید بند ناف خود را از این طیف افراطی بگسلد و در صدد گسترش پایگاه اجتماعی خود در بین نیروهای معتدل‌تر جامعه برآید.

طبعاً چنین تغییر پایگاهی دشوار است بخصوص اینکه این ماجرا یکسره در اختیار حکومت نیست و به تصمیم نیروهای میانهٔ جامعه هم بستگی دارد.
در واقع، نیروهای میانهٔ جامعه نیز در معرض انتخابی تاریخی قرار گرفته‌اند. آیا آنها به صراحت و بدون لکنت زبان حاضرند در صورت اصلاح و تحول ملموس و معنادار از سوی نظام با آن همراهی کنند؟ یا اینکه از ترس متهم شدن از سوی حامیان براندازی و انقلاب، ادامهٔ سیاست پرخاش زبانی یا حداکثر سکوت و بی‌تفاوتی را در پیش می‌گیرند؟
اگر انتخاب آنها مورد دوم باشد، نظام سیاسی خواه ناخواه به پایگاه اجتماعی منجمد و افراطی خود می‌چسبد و تسلیم آنان می‌شود بدین معنا که جرأت و جسارت کوچکترین تغییر و اصلاح و تحول را پیدا نمی‌کند!

نتیجهٔ چنین امری هم روشن‌تر از درخشش آفتاب است. بدون اصلاح ملموس و معنادار، کشور دستخوش بی‌ثباتی و تلاطمی می‌شود که به خلاف نظر برخی خوش‌خیالان، سوریه انگشت کوچک آن هم نخواهد بود!
از من گفتن بود. پناه بر خدا.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
این درد را به کجا باید برد؟

در سفر عیدی به ولایت‌مان شنیدم که در همان روزها زنی از دنیا رفته و در مجلس ترحیم او به جز خانواده‌اش، فقط یک نفر حضور یافته است.
جریان را از خواهر پرسیدم، نقل کرد:
"این زن سال‌ها به سرطان مبتلا بود و آه هم در بساط نداشت. او با مادرِ پیر و خواهر و دو دخترش در یک خانۀ مخروبه در کمال محنت و مسکنت زندگی می‌کرد. دخترها از تحصیل محروم مانده‌اند و تخصصی ندارند و از بخت بد، شانسی برای ازدواج هم پیدا نکرده‌اند. جز کار یدی، فعالیت دیگری از آنها برنمی‌آید و کار یدی هم برای زنان در منطقۀ ما، فقط در پسته‌چینی و پسته پاک‌کنی خلاصه می‌شود. دو دختر از این جهت خیلی کاری و زحمتکش و سر به زیر هستند، اما چند سال است که به دلیل سرمازدگی درختان پسته، اشتغال در حوزۀ برداشت پسته ،به کلی از بین رفته و دخترها بیکار و در نتیجه هر پنج زن به نان شب محتاج شدند."
خواهرم ادامه داد: "زن بینوا بر اثر بیماری سرطان از پا درآمد، اما جز یک نفر کسی در مجلس ترحیم او شرکت نکرد. در این دوره و زمانه، اگر خانواده‌ای فقیر و بدبخت باشند، همه از آن دوری می‌کنند. خدا بدبختی و بی‌کسی و فقر را برای هیچکس نیاورد که بد دردی است. به عمر ما، مردم هیچوقت این همه درگیر بدبختی و فلاکت نبوده‌اند. نه کاری، نه پولی، نه درآمدی و این همه خرج و این همه گرانی، خدا به داد برسد!"
این است وضع جامعه‌ای که قرار بود نه فقط قله‌های پیشرفت مادی را فتح کند، بلکه از حیث اخلاق و معنویت و نوع‌دوستی هم سرآمد جوامع دیگر باشد!
هر ایرانی که این وضع را در اطراف خود می‌بیند اما می‌شنود که منابع کشور به جای سرمایه‌گذاری در جهت توسعه‌ای متوازن و پایدار، صرفِ موضوعاتی همچون شناسایی و تعقیب زنانِ فاقد روسری می‌شود، آه از نهادش برمی‌آید که این چه روزگاری است که خداوند ما را بدان مبتلا کرده است؟
در روزهای مشرف به انقلاب، یک منبری برای تحریک مردم به انقلاب علیه حکومتِ وقت، فریاد می‌زد:
"امیرالمؤمنین علی در کوفه به بانویی بیوه با یتیمانی چند، برخورد کرد که بضاعتی نداشتند. علی از این وضع سراسیمه شد. کیسه‌ای آرد به خانۀ آنها برد، برایشان به دست خود خمیر کرد و نان پخت. هنگام آتش کردن تنور، علی صورتش را در معرضِ لهیب شعله‌های آتش گرفت و گفت؛ بچش این آتش را که در قلمرو تو، زنی بیوه با یتیمانش گرسنه بوده‌اند و تو خبر نداشتی! وای به حالت علی! آتش دوزخ را چگونه تحمل می‌کنی؟"
بعید می‌دانم برای سخن آن منبری، سند و مأخذ معتبری وجود داشته باشد، اما روحانیون انقلابی، با همین سنخ سخنان، مردم را علیه دولت پهلوی شوراندند و به آنها وعدۀ شرایط بهتر دادند.
اکنون گویی همۀ این حرف‌ها از یاد رفته و مسائلی مانند پوشش زنان به مسئلۀ اصلی جامعه تبدیل شده است! متأسفانه امروزه بعضاً کسانی به عنوان مؤمن و مذهبی در جامعۀ ما شهرت یافته‌اند که افتادن روسری یک زن، ایمان آنان را به لرزه می‌آورد، اما از صدها گزارش اجتماعی در بارۀ تن‌فروشی برخی از زنان و حتی پسران بر اثر فشار فقر و نداری، ککشان نمی‌گزد! این درد را باید به کجا برد که آنها حتی نگاهی به سورۀ ماعون نمی‌اندازند و از همین جهت، نمی‌دانند که "بر طعام شکستۀ محروم ترغیب نشدن" مترادف "تکذیب دین" است نه آنچه اینان از دین فهم کرده‌اند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خالص یعنی این!

آن "نیروی خالص انقلابی" که ورد زبان تعدادی از اهل حکومت شده و قرار است با اشغال تمام پست‌های حکومتی، ملت ایران را به "سعادت کامل دنیوی و اخروی" برسانند، از جنس همین آقای کوشکی و طرزفکر وی است.
به یاد داشته باشیم که آقای کوشکی با این طرزفکر به عنوان "استاد" در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به کار گرفته شده و سمتی هم در مدیریت دانشکده به عهده دارد!
کدام دستگاه و نهاد پشت این افراد است؟ هر دستگاه و نهادی که باشد، همه‌کارۀ مملکت همان است و باقی، حکم دکوراسیون را دارند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
به هوش! فاجعه انتها ندارد!


گویا در ابتدای هفتۀ جاری در محفلی از تندروهای سیاسی در تهران، یکی از مدعیان حمایت از فلسطین گفته بود: "مردم غزه چیزی برای از دست دادن ندارند. آنها در مرگ به دنیا می‌آیند، در مرگ زندگی می‌کنند و در مرگ می‌میرند. بنابراین از ارتش اسرائیل در برابر آنان کاری ساخته نیست!"
در سخت‌ترین شرایط هم اما همیشه چیزی برای از دست دادن وجود دارد. کارل مارکس روزگاری گفته بود، کارگران جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند و بنابراین علیه بورژوازی انقلاب خواهند کرد. کارگران جوامع بورژوازی اما فهمیدند که به خلاف مارکس آس و پاس و یک لاقبا، چیزهای بسیاری برای از دست دادن دارند و به همین دلیل حرف او را نادیده گرفتند.
در دو دهۀ گذشته، مردم نوار غزه تحت محدودیت‌های بسیاری زندگی می‌کردند و بخصوص رفت و آمدشان به خارج از باریکه دشوار و طاقت‌فرسا بود. اما به تصویر شهرهای آن منطقه پیش از حملۀ اخیر اسرائیل بنگرید! چیزی از دیگر شهرهای خاورمیانه کم نداشتند و حتی به مدد کمک‌های سازمان ملل و پول‌های اهدایی قطر، زندگی‌شان از مردم سوریه و عراق و حتی لبنان اگر بهتر نبود، بدتر هم نبود. اکنون اما پس از حملات هوایی بی‌امان ارتش اسرائیل به نوار غزه به تصویر شهرهای آن نظری بیاندازید. به ویرانه تبدیل شده‌اند.
مقصودم این نیست که نباید با زورگویی و سلطه‌جویی و ستمگری به مقابله برخاست، منظورم این است که در این مسیر نباید چنان تسلیم خشم و نفرت شد که زندگی را برای مردم سخت‌تر از پیش کرد.
در این جهان فاجعه انتها ندارد. درهای فاجعه را به اسم مبارزه نباید به روی مردم گشود. اگر درهای فاجعه به روی ملتی گشود شود، دیگر آه و ناله و نفرین و ندامت و پشیمانی سودی ندارد.
آریل شارون نخست‌وزیر سرسخت اسرائیل در سال 2005 ناگهان تغییر جهت داد و ادامۀ اشغال سرزمین‌های فلسطینی را به سود اسرائیل ندانست. او در طرح یک‌جانبه‌ای که هرگز همۀ ابعادش را فاش نکرد، تصمیم به برچیدن شهرک‌های یهودی‌نشین از نوار غزه و شمال کرانۀ باختری گرفت و بدین وسیله نوار غزه را از اشغال اسرائیل و حضور شهرک‌نشینان آزاد کرد.
با آزادی نوار غزه که راه به دریای مدیترانه دارد، محمود عباس آرزو کرد که این منطقۀ کوچک به سنگاپور خاورمیانه تبدیل شود، اما بلافاصله پس از خروج ارتش اسرائیل، نیروهای فتح و حماس بر سر کنترل نوار غزه به رقابت برخاستند و با هم درگیر شدند. در این درگیری شبه‌نظامیان حماس برنده شدند. آنها با حمله به مراکز پلیس دولت خودگردان،نیروهای حامی الفتح را خلع سلاح کرده و سپس ضمن برهنه کردن‌شان، آنها را در خیابان‌ها چرخاندند! به واقع کینه‌ای بین دو طرف شکل گرفت که گرچه آن را در الفاظ خود کمتر ظاهر می‌کنند، اما آن را فراموش نکرده‌اند.
سلطۀ حماس بر نوار غزه، الفتح را تلخ‌کام و اسرائیل را نگران کرد، زیرا حماس هیچ فرمول صلحی را به رسمیت نمی‌شناخت و خواهان مبارزۀ مسلحانه با اسرائیل برای تشکیل کشور فلسطینی از رود تا دریا بود. بدین ترتیب بود که اسرائیل نوار غزه را تحت محاصره گرفت و از آن پس به تناوب، جنگ‌های کم‌شدت و یا پرشدتی بین دو طرف روی داد.
زندگی در نوار غزه در سایۀ جنگ‌های پایان‌ناپذیر بر مردم عادی سخت شد تا جایی که محمود عباس گفت: می‌خواستیم نوار غزه را به سنگاپور تبدیل کنیم اما به سومالی تبدیل شد.
اینک نوار غزه به موگادیشو هم شباهت ندارد. ویرانه‌ای است که مردمش برای بازگشت به زندگی عادی مجبورند بدترین رنج‌ها و مصائب را برای سالیانی طولانی تحمل کنند.
همۀ اینها را گفتم تا گفته باشم آنانکه می‌گویند ایرانیان دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، در صدد غزه‌سازی از شهرهای ما هستند. ما چیزهای بسیار بسیار ارزشمندی برای از دست دادن داریم. فقط لحظه‌ای فکرش را بکنید که اصفهان به حلب تبدیل شود! این به معنای تسلیم شدن در برابر وضع کنونی و شرایط موجود نیست. باید در جهت احقاق حقوق شهروندی و باز شدن راه توسعۀ متوازن و همه جانبۀ ایران، تلاش و فداکاری کنیم، اما نباید گِرد هیچ برنامۀ تخریب‌گر و خشونت‌آمیز و معطوف به فاجعه‌ای جمع شویم.
اگر به هوش نباشیم فاجعه در یک قدمی ماست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
بحران در نوارغزه و دنیای اسلام

در جریان هر بحران بین‌المللی و منطقه‌ای، وقتی قرار بر این می‌شود که "دنیای اسلام" دست به اقدام زند، یعنی قرار نیست کوچکترین اتفاقی رخ دهد! در واقع چیزی به اسم "دنیای اسلام" به عنوان مجموعه‌ای از ملت‌های همفکر و همسود و همبسته وجود خارجی ندارد. "دنیای اسلام" ترکیبی از کشورهای مختلف با رویکردهای مخصوص به خود است که هر کدام منافع ملی خود را دنبال می‌کنند و به ندرت در بارۀ موضوعی خاص مواضع و منافع مشترک دارند. از همین رو، اقدامِ جمعی "دنیای اسلام" در برابر جنگ اسرائیل و حماس در نوارغزه، جز صدور احتمالی بیانیه‌های کلی و فاقد محتوای دقیق، قابل انتظار نیست.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
صاحبان مملکت!

واقعیت را در لینک زیر همین خانم در برنامۀ زندۀ صدا و سیما گفته است: "مملکت مال حزب‌اللهی‌هاست!"
من به سهم خود از این خانم به دلیل بیان واقعیت تشکر می‌کنم. ما که این حرف را می‌زنیم، رو ترش می‌کنند که چرا سیاه‌نمایی و نشر اکاذیب می‌کنیم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad

https://www.entekhab.ir/fa/news/741767/
وزیر کشور این یکی را هم مجاز می‌داند؟


سردار احمد وحیدی وزیر کشور گفته است: "تذکر حجاب در متروی تهران تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر و ظاهراً توسط گروه‌های مردمی انجام می‌شود. ما مجوز خاصی برای این کار ندادیم. این کار باید با ادبیات خوب و الفاظ خوب و صرفا تذکر لسانی انجام شود. در همین حد این گروه‌ها مجاز هستند."
من گروهی از شهروندان یا به قول آقای وحیدی "گروه‎های مردمی" را می‌شناسم که مایلند برای امر به معروف و نهی از منکر مسئولان و کارمندان دولت و تذکر به آنها نسبت به سردواندن مردم، کم‌کاری، عدم حضور به موقع و هر نوع فساد اداری، در محل وزارتخانه‌ها و نهادها و اداره‌ها مستقر شوند. آنها متعهد می‌شوند که "با ادبیات خوب و الفاظ خوب و صرفاً تذکر لسانی" کارشان را انجام دهند. حال نظر وزیر کشور در مورد حضور آنان در مراکز مربوطه چیست؟ آیا آنها هم"در همین حد مجاز هستند"؟ یا اینکه به عنوان اخلالگر و شورشی و دخالت در امری که به آنان مربوط نیست، بازداشت و تحویل مراکز قضایی و امنیتی می‌شوند تا "به سزای عمل خودسرانۀ خود برسند"؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
زلزلۀ فرهنگی؟

ساسی مانکن ترانه‌ای خوانده است از همان جنسی که از او انتظار می‌رود! مشابه این ترانه و بسیار غلیظ‌تر از آن، در جوامع مختلف دنیا روزانه د‌ه‌ها مورد ساخته و خوانده می‌شود، بدون آنکه توجه خاصی از سوی دستگاه‌های دولتی و مراکز فرهنگی و محافل مذهبی و حامیان خانواده و سنت‌های اجتماعی و اخلاقی برانگیزد.
در کشور ما اما با پخش این ترانه، گویی زلزلۀ فرهنگی 9 ریشتری به وقوع پیوسته است! خب، این چه فرهنگی است که یک نفر با یک ترانه می‌تواند چهارستون آن را به لرزه در آورد؟
روشن است که مشکل در جای دیگری است. جامعۀ ما با بحران فرهنگی روبرو است. عوامل اصلی ایجاد این بحران، همان‌هایی هستند که در بازی قدرت سیاسی، و با استفاده از تریبون‌های انحصاری و یک‌سویه، از یک طرف تمام مواریث و استوانه‌های علمی و فرهنگی و اخلاقی این جامعه را ملکوک و یا منزوی کردند و از طرف دیگر، با ترویج انواع و اقسام خرافات عقل‌ستیز و ستایش از هیجان هیستریک و تقلید کورکورانه و سرسپردگی اعتقادی و سیاسی، جوانان را از اندیشه‌ورزی و تعقل و نقد و صراحت و انتخاب بازداشتند. نتیجۀ این ایلغار فرهنگی، وضعیتی شده است که امثال ساسی مانکن با یک ترانه قادرند در این جامعه زلزله به پا کنند. شگفت اینکه، آنان که مسئول این وضع هستند به جای آنکه پاسخگو باشند، طلبکار هم شده‌اند!
آنها که برای کسب ثروت و قدرت و منافع دنیوی، تمام برج و باروهای فرهنگی و اخلاقی این جامعه را ویران کرده‌اند، مسئول رواج ابتذال در این کشورند نه آن خواننده‌ای که کارش اساساً همین است و اصلاً در سبک زندگی خود چیزی به عنوان ابتذال را به رسمیت نمی‌شناسد که بخواهد از ترویج آن خودداری کند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
جایزۀ صلح نوبل و محدودیت‌های آن


خانوادۀ نرگس محمدی امروز جایزۀ صلح نوبل او را طی مراسمی در اسلو دریافت خواهند کرد. حضور نرگس در زندان، بر فضای اعطای جایزه سایه خواهد انداخت و آن را غمگین و اثرگذار خواهد کرد.
خب، این هم از کرامات جمهوری اسلامی است که به بهانۀ جلوگیری از تأثیرگذاری شهروندان، آنها را به زندان می‌اندازد اما با این کارش عملاً دامنۀ تأثیرگذاری آنها را افزایش می‌دهد.
اندرز دادن به جمهوری اسلامی در این مورد قطعاً ره به جایی نمی‌برد. بارها و بارها گفته شده است که زندانی کردن فعالان سیاسی و اجتماعی، نتیجۀ معکوسِ آنچه حکومت در پی آن است، به بار می‌آورد، اما پاره‌ای محافل امنیتی و قضایی و دولتی گویی اگر در این کشور زندانی سیاسی و عقیدتی وجود نداشته باشد، فلسفۀ وجودی خود را از دست می‌دهند حتی اگر به قیمت تضعیف اصل نظام‌شان تمام شود.
به هر حال، به قول قدیمی‌ها، خودکرده را تدبیر نیست!
باری، در پیام تبریکی که برای نرگس به مناسبت دریافت جایزۀ صلح نوبل منتشر کردم، یادآور شدم که این جایزه امکانات و در عین حال محدودیت‌هایی دارد و او باید مواظب باشد که در دام محدودیت‌های آن گرفتار نشود.
از قضا محدودیت‌های جایزه صلح نوبل برای نرگس محمدی به سرعت خود را نشان داد. متأسفانه بلافاصله بعد از اعلام نام او به عنوان برندۀ جایزه، جنگ خونینی بین اسرائیل و حماس در نوارغزه آغاز شد. طبعاً وقتی جنگی با این کیفیت بین اسرائیل و فلسطینی‌ها رخ می‌دهد، هر کدام از گرایش‌های سیاسی و عقیدتی در سطح داخلی و بین‌المللی علاقمندند که بر اساس نگاه آنان در بارۀ جنگ داوری شود و گرنه داوری‌کننده را به حمایت از طرف مقابل و توجیه اعمال آن متهم می‌کنند.
یک شهروند آزاد از اینکه توسط عده‌ای متهم به جانبداری از یک طرف جنگ شود، بیم و نگرانی عمده‌ای ندارد، اما برای یک برندۀ جایزۀ صلح نوبل داستان به این سادگی نیست! او به جز کسانی که با آنها اعلام مبارزه کرده است، معمولاً خود را مجبور به جلب رضایت همۀ نیروهای ناراضی و مخالف می‌بیند و آنها هم اشتراکات نگرشی و بینشی و منشی زیادی ندارند و معمولاً هم به چیزی کمتر از حمایت کامل از موضع خود قناعت نمی‌کنند.
در واقع نخستین محدودیت جایزۀ صلح نوبل در همین نقطه ظاهر می‌شود. همین محدودیت سبب سکوت نرگس محمدی در برابر جنگ غزه و صدور بیانیه‌ای کلی از سوی او شد. بیانیۀ کلی‌گویانۀ او اما نه فقط هیچ طرفی را راضی نکرد، بلکه زمینه‌ساز متهم کردن او از هر دو سوی ماجرا به جانبداری تلویحی از طرف مقابل شد.
نخستین محدودیت جایزۀ صلح نوبل اما مشکل‌ترین بخش محدودیت‌های آن نیست. محدودیت واقعی آن در حوزۀ عمل نمایان می‌شود.
بسیاری از افراد تصورشان بر این است که جایزۀ صلح نوبل به خودی خود معجزه می‌کند و امکانات لایزالی در اختیار برندۀ آن قرار می دهد. از همین رو، سطح توقع و انتظارشان از برندۀ جایزه این است که در برابر هر مانعی سد شکنی کند! واقعیت این است که جایزۀ صلح نوبل مثل هر جایزۀ دیگری، چیزی بر استعدادهای شخصِ برندۀ آن نمی‌افزاید. فقط صدایش را در سطح بین‌المللی رساتر می‌کند. صدای بلند اما جای دیگر ملزومات یک کار سخت و طاقت‌فرسا را نمی‌گیرد. از همین رو، پس از آنکه فریادها نتیجۀ ملموسی به بار نیاورد، اظهار سرخوردگی آغاز می‌شود.
در کشورهای توسعه یافته، ظاهراً افراد به دلیل کارهای گذشته‌شان جایزۀ صلح نوبل را دریافت می‌کنند و از همین رو، پس از دریافت جایزه، قرار نیست باری اضافه بر توان خود بر دوش گیرند. در کشورهای توسعه نیافته اما تصور بر این است که برندۀ جایزۀ صلح نوبل به دلیل کارهایی که در آینده باید انجام دهد، مستحق دریافت جایزه شناخته شده است. این تصور می‌تواند برای برندۀ جایزه طاقت‌فرسا باشد و حتی روال فعالیت عادی او را به کلی مختل کند.
خلاصه آنکه جایزۀ صلح نوبل به رغم امکانات آن، جایزۀ بدون دردسر و مشکلی هم نیست. امیدوارم نرگس نسبت به این دردسرها خودآگاه باشد و در دام آنها گرفتار نشود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
از رئیس قوۀ قضائیه می‌پرسم!


مازیار طاطایی وکیل رؤیا حشمتی درباره پرونده تشکیل شده در شعبه ۱۰۹۱ مجتمع قضائی ارشاد برای موکلش گفته است: «این دادگاه مجموعا خانم رؤیا حشمتی را به ۱۳ سال و ۹ حبس محکوم کرده بود. این شعبه، بابت اتهام حضور در معابر بدون حجاب شرعی، خانم حشمتی را به پرداخت یک میلیون و ۲۵۰ هزارتومان جزای نقدی، بابت اتهام تشویق به فساد و فحشا به تحمل تحمل ۱۲ سال و ۶ ماه حبس، بابت اتهام جریحه‌دار کردن عفت عمومی به تحمل ۷۴ ضربه شلاق تعزیری و بابت اتهام ساخت و انتشار آثاری که عفت عمومی را جریحه‌دار می‌کند، به تحمل یک سال و ۳ ماه حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق و ۱۰۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم کرد. ما به حکم صادره اعتراض کردیم.»
با این قوانین گل و شاد و تعریف نشده و غیر منطبق با شرایط زمان و مکان، در واقع می‌توان به دلیل بیرون ماندن یک لاخ مو از روسری، حکم اعدام هم برای خانم‌ها صادر کرد. می‌پرسید چگونه؟ اینطور:
از نظر یک قاضی متشرعِ متعصب، پوشاندن موی سر زن به طور کامل، از واجبات تخطی‌ناپذیر است. اینکه خانمی با پیشینۀ مسلمانی یک لاخ موی سرش را بدون پوشش بگذارد یا تمام موهایش را، از جهت شرعی تفاوتی نمی‌کند. حال اگر خانمی بگوید که به چنین حکمی بی‌باور است، از نظر قاضی متعصب، منکر یکی از "ضروریات دین" شده و در نتیجه مرتد است. ممکن است خانم در دفاع از خود بگوید که اصلاً مسلمان نیست که حکم ارتداد در مورد او صادق باشد. در آن صورت اگر تغییر دین داده باشد "مرتد ملی" به حساب می‌آید و حکمش اعدام است. اما اگر از همان ابتدای بلوغ مسلمان نبوده اما در خانواده‌ای مسلمان به دنیا آمده باشد، در این صورت هم "مرتد فطری" است و مجازاتش اعدام است.
حال ممکن است گفته شود، چنین چیزی در قوانین جزایی جاری، نیامده است. واقعیت اما این است که یک قاضی متعصب، می‌تواند اصل "قانونی بودن جرم و مجازات" را زیر پا بگذارد و با استفتاء از یک فقیه هم‌سلک خود، حکم ارتداد و در نتیجه اعدام متهم را از او بگیرد.
مگر حکم اعدام اولیۀ حسن یوسفی اشکوری و دکتر هاشم آغاجری و پرونده‌های مربوط به جامعۀ بهائیان به همین وسیله صادر نشد؟
در سایر موارد نیز چنین رفتارهایی ممکن است. مثلاً فردی به دلیل نوع اظهارنظرش به"تبلیغ علیه نظام" با مجازات یک سال زندان، متهم می‌شود اما یک ضابط یا بازپرس یا قاضی می‌تواند او را به دلیل همان اظهار نظر، علاوه بر تبلیغ علیه نظام به "اجتماع و تبانی برضد امنیت ملی" با مجازات پنج سال حبس نیز متهم کند، چرا که او برای اینکه تبلغی علیه نظام کرده باشد لابد با "افراد" دیگری هم در تماس بوده است!
حالا از آقای محسنی اژه‌ای می‌پرسم: با این نوع قضات و قوانین چطور می‌شود در دستگاه قضایی تحول و اصلاح به وجود آورد و اعتماد عموم را نسبت به "اجرای عدالت" توسط آن جلب کرد؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
تراژدی عصر ما!

جنگ غزه فاجعه‌ای تمام‌عیار است. توقفش در این مرحله غیرممکن به نظر می‌رسد و ادامه‌اش هم بی‌نهایت هولناک و پرهزینه است.
در دنیای کنونی، به دلیل قدرت تخریب سلاح‌ها در کنار ناتوانی جامعهٔ جهانی برای اثرگذاری بر طرف‌های نبرد، جنگ به پدیده‌ای غیرقابل کنترل تبدیل شده است.
از همین رو، به محض اینکه جنگی آغاز شود، مهار شعله‌های آن به سادگی امکان‌پذیر نیست و مثل حریقی که به جان جنگلی خشک افتاده باشد، دامنش گسترده و مهیب می‌شود.
ترور شماری از فرماندهان نیروی قدس سپاه در مقر نمایندگی ایران در دمشق توسط اسرائیل، شاهد مثالی از ماهیت مهارناپذیر جنگ‌ در شرایط کنونی جهان است. توصیه‌ای خردمندانه در واکنش به آن وجود ندارد. بی‌تفاوتی می‌تواند سبب تکرار آن شود، انتقام‌گیری نیز خطر گسترش جنگ در سطحی کاملاً خانمانسوز را به دنبال دارد.
در واقع اقتضای خردمندی در این اوضاع جهانی، پیشگیری و اجتناب از جنگ است، اما وقتی جنگی به هر علتی آغاز شد، دیگر برای مهار و پایان به موقع آن، بعید است از خرد کاری برآید!
این هم یکی دیگر از شگفتی‌ها و تراژدی‌های عصر ماست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
تپۀ دیگری هم مانده است؟


دفتر مصطفی میرسلیم در دفاع از او اعلام کرده است:
"میرسلیم اگر کاخ‌نشین بود، با کاخ‌نشینان، تراکم‌فروشان، فاسدانِ غوطه‌ور در بیت‌المال، فساد بَیّنِ شهرداری‌ها، دشمنان و نابودکنندگان محیط‌زیست، نابه‌سامانی و فساد آشکارا در گمرک، برهم‌زنندگان و مفسدان اقتصادی کشور، بی‌اخلاقی‌های حاکم بر جامعه، مخالفان با تولیدات داخلی، موافقان با کاستن ارزش پول ملّی، ازبین‌برندگان شأن والای ملت شریف ایران، مختلسین و امثال اینان، جانانه به نبرد نمی‌پرداخت تا این‌گونه آماج توهین‌ها و بلکه اهانت‌ها شود!"
با این توصیفی که دفتر آقای میرسلیم از وضعیت فساد در کشور به دست داده، پس به قول ما کرمانی‌ها، هیچ تپه‌ای از تِرِکمون در امان نمانده است!
اگر یک منتقد یا مخالفِ وضع موجود، مفاسد جاری در کشور را اینگونه ردیف می‌کرد، حداقلش به سیاه‌نمایی و تبلیغ علیه نظام متهم می‌شد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
اقتصاددانان بزرگ!


سید احمد علم‌الهدی امام جمعۀ مشهد: "امروزه می‎بینیم عده‌ای در رسانه‌های مختلف موضع‎گیری می‎‌کنند، ژست روشنفکری و تخصص به خود می‎گیرند و شعار می‎دهند که مدیریت اقتصاد با زور نمی ‌شود! این حرف‎ها چیست؟ اقتدار حکومتی باید پای‎کار بیاید و کل جریان مدیریتی نظام به کار بیفتد تا با همه قدرت، این تلخی‌های موجود در اقتصاد کشور برای مردم به شیرینی تبدیل شود."
حسینعلی حاجی‌دلیگانی نماینده شاهین‌شهر: بالا رفتن قیمت دلار به شرایط منطقه و حملۀ نظامی ارتباطی ندارد!
با افرادی از این قبیل که در مقام تصمیم‌گیری برای تعیین مقدرات این کشور نشسته‌اند، چطور ممکن است اقتصاد این کشور روی سامان و توسعه به خود بگیرد؟
وقتی فردی بتواند در شهر تحت کنترلش، به خلاف قوانین جاری ،با زور و تهدید مانع برگزاری کنسرت شود، چرا نباید فکر کند که اقتصاد هم از همان جنس است و با زور می‌توان آن را طبق میل خود در آورد؟
همینطور نماینده‌ای که تأثیر روانی تهدید وقوع جنگ بر اقتصادی مثل اقتصاد ایران را هم نبیند، چرا باید از ورود کشور به جنگ بهراسد و یا بیمناک باشد؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
از وصف تا حمایت!

آقای حسام‌الدین آشنا وصف من از مصطفی پورمحمدی و مقایسه‌اش با کاندیداهای جناح اصول‌گرا را به معنای حمایتم از آقای پورمحمدی تلقی کرده است.
واقعیت این است که در صحنهٔ انتخابات من بیشتر یک ناظر و تحلیل‌گرم و هنوز فعالیت بخصوصی به نفع هیچ کاندیدایی آغاز نکرده‌ام.
شرط ناظر و تحلیل‌گر بودن در انتخابات، وصف بی‌طرفانه و بدون هرگونه حب و بغض نسبت به کنش کاندیداها فارغ از داوری اخلاقی در بارهٔ تک تک رفتارهای گذشتهٔ آنهاست. از این نطرگاه یک کاندیدا مجموعه‌ای از ضعف و قوت‌های احتمالی است که هیچکدام از آنها نباید نادیده گرفته شود.
ذهنیت ثنویت‌گرای ما ایرانی‌ها اما این نوع برخورد در عرصهٔ سیاست را برنمی‌تابد و به راحتی دچار سوء تفاهم می‌شود.
طبق منظر ثنویت‌گرا، کاندیدای مورد علاقهٔ ما از هر جهت مظهر حق کامل و رقبای آن از هر حیث عصارهٔ باطل‌اند و هیچ وضع نسبی و بینابینی وجود ندارد.
برای نمونه آیا اگر کسی بگوید آقای زاکانی پرانرژی‌تر از آقای جلیلی است، از او حمایت کرده است؟ یا بگوید، جلیلی آرام‌تر از آقای قالیباف است، به جمع حامیان وی پیوسته است؟ یا بگوید قالیباف در امور اجرایی خلاق‌تر از آن دوست، وارد صف حامیان او شده است؟
من با آنکه آقای پزشکیان را به لحاظ سابقه و صداقت و پاکدستی بر دیگر کاندیداها مرجح می‌دانم اما تا این لحظه هنوز از او حمایت نکرده‌ام. نوع توصیف‌ام از دیگر کاندیداها نیز به معنای حمایت از آنها نیست.
به هر حال، فارغ از علاقهٔ ما، هر یک از کاندیداها در تبلیغات انتخاباتی‌شان به نحوی ظاهر می‌شوند. تا اینجای کار آقای پورمحمدی خود را نسبت به اگاهی از معضلات مزمن کشور و تسلط بر راهکارها بسیار قوی‌تر از کاندیداهای منسوب به طیف اصولگرا نشان داده است. آیا این تقصیر من است؟ یا چون سابقهٔ امنیتی معروفی دارد، من در مقام ناظر و تحلیل‌گر باید نقاط قوت او را نادیده بگیرم و آنها را نقطه‌ضعف نشان دهم؟
به نظرم ما حتی در مقام کنشگر و حامی یک کاندیدا نیز نباید کار را به سفید و سياه کردن بکشانیم. هیچ فردی در اين عالم سفید یا سیاه مطلق نیست. نهایتاً یک نفر من‌حیث‌المجموع از رقبایش برای انجام کار مشخصی مناسب‌تر است و یا حضورش در یک جایگاه، پیامدهای خواسته یا ناخواستهٔ مفیدتری برای جامعه دارد. فعالیت انتخاباتی برای اهل فکر و نظر نباید از این نوع سنجش‌ها و محاسبات فراتر رود.
برخی‌ها چنان علاقه و یا نفرتی نسبت به کاندیداها از خود نشان می‌دهند که گویی قرار است داماد خانواده از بین آنها انتخاب شود!
همینطور کسانی چنان رأی دادن یا ندادن را حیثیتی کرده‌اند که انگار قسیم جنت و نار همین یک فعل است! ظاهراً خامی هم مثل بدبختی انتها ندارد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
چرا به دکتر پزشکیان رأی می‌دهم

من از پیش از دوم خرداد بر این باور بودم که راه اصلاحات در کشور ما از انتخابات عبور نمی‌کند و چه بسا تحمیل یک رئیس جمهور و یا مجلس "غیرخودی" به حکومت، وضع را از جهاتی پیچیده‌تر و راه اصلاح واقعی را ناهموارتر و دشوارتر می‌کند.
همواره بر این باور بودم که نیروهای منتقد و مخالفان مسالمت‌جو باید خارج از قدرت رسمی بایستند و با تکیه بر امکانات مدنی و تقویت نیروی اجتماعی، توازنی در برابر قدرت دولت پدید آورند و از این رهگذر راه تعاملی معنادار و قدرتمند را با نهادهای حاکم به قصد دستیابی به توافقی در جهت اصلاح شیوهٔ حکمرانی بگشایند.
همواره نظرم بر این بوده است که دستگاه دولت فقط مخزن امکانات و منابع نیست، هزاران محدودیت و مسئولیت و گرفتاری هم دارد و در وضعیتی مانند کشور ما چه بهتر که افراد مورد اعتماد و وثوق صاحبان اصلی قدرت زمام امور اجرایی را به دست گیرند تا از یک‌سو در برابر سختی‌ها و زمختی‌های کار اجرایی و فشار مطالبات عمومی به واقع‌بینی روی آورند و از سوی دیگر، دستگاه دولت به محل منازعات فرساینده و بی‌حاصل بین‌جناحی تبدیل نشود و حداقلِ کارآمدی را برای پیشگیری از انباشت مشکلات و تبدیل آنان به سیلی مخرب و یا بهمنی ویرانگر فراهم کند.
از همین رو، همیشه بر لزوم اصلاحات پیشاانتخاباتی برای معنادار شدن امر انتخابات و امکانِ اصلاحات از بالا اصرار داشته‌ام و به همین جهت در اغلبِ مقاطع انتخاباتی تمام فشارهای روانی دوستان و کنشگرانِ مشتاق انتخابات را به جان خریده‌ام و با آنان همراهی نکرده‌ام.
هنوز هم بر همان عقیده‌ام و خللی در ارکان این نگاه و تحلیل پدید نیامده است. با این همه، حادثهٔ غیرمترقبهٔ سقوط هلی‌کوپتر مرحوم رئیسی و همراهانش و روند انتخابات زودهنگام متعاقب آن، وضعی در کشور ما پدید آورده که همگی ما را در شرایط اضطراری و بغرنجی قرار داده است.
اگر انتخابات به سمتی می‌رفت که یک اصولگرای معمول حتی فردی مانند محمدباقر قالیباف به دور دوم انتخابات راه می‌یافت، دلیلی برای احساس اضطرار و لزوم مشارکت در انتخابات پدید نمی‌آمد اما مکر روزگار سبب بالا آمدن کاندیدایی شد که به نظر من پایی بر روی زمین ندارد و چنان شیفتهٔ ذهنیات خود است که امیدی به تعدیل و نرمش او در برابر زمخت‌ترین واقعیات هم نمی‌رود.
او حتی کاندیدایی منفرد هم نیست که بتوان به کنترل او توسط ساختارهای موجود امید بست. آقای دکتر جلیلی متکی بر یک نیروی تشکیلاتی و همبسته و سخت ایدئولوژیک است که به دلایل مختلف آزادی عمل بسیاری پیدا کرده و می‌تواند خواست‌های خود را به هر نهادی تحمیل کند.
ما تا کنون با چنین پدیده‌ای در کشور روبرو نبوده‌ایم و بدبختانه مجموع شرایط داخلی و خارجی ایران نیز چنان شکننده و برای امنیت ملی پرمخاطره است که نمی‌شود ریسک سپردن قوهٔ مجریه به چنین نیرویی را در چنین وضعی به جان خرید و با کناره‌گیری از انتخابات راه پیروزی آن را هموار کرد.
در طرف مقابل این جریان اما دکتر مسعود پزشکیان قرار دارد. دکتر پزشکیان به لحاظ توانمندی‌های فردی ضعف و قوت‌هایی برای امر حکمرانی دارد که در مناظرات و تبلیغات انتخاباتی او آشکار شده است. در واقع اگر بخواهم صریح و صادقانه سخن بگویم فرستادن او به پاستور مثل فرستادنش به روی میدان مین است! با این حال، چاره‌ای جز این فداکاری وجود ندارد.
واقعیت این است که من اطمینانی برای موفقیت دکتر پزشکیان در تحقق وعده‌هایش در مقام ریاست جمهوری ندارم، اما در مقابل وضع مقدر و محتومِ به قدرت رسیدن تیم آقای جلیلی، او یک شانس و احتمال است که با درایت بسیار شانس و احتمال موفقیتش افزایش می‌یابد.
بزرگترین سرمایهٔ دکتر پزشکیان صداقت و پاکدستی و دلسوزی بدون ریا و نفاق او برای مردم و کشور است. با این سرمایه می‌توان اعتماد مردم را جلب کرد و با ارکان قدرت هم به تفاهم نسبی رسید. برای این منظور، تمهیدات بسیاری لازم است که نخستینِ آنها دور کردنِ "مشتاقان خدمت"! و افراد حاشیه‌آفرین و پر سر و صدا و ماجراجو از دور کابینه و تشکیل تیمی متخصص و پرحوصله و سلیم‌النفس و حساسیت‌زدا و اهل اقناع و تعامل در نهاد اجرایی کشور است.
به امید آن‌که خداوند به این ملک باستانی و این مردم رنج‌کشیده بار دیگر یاری رساند و آنها را از این عقبهٔ هولناک به سلامت گذر دهد، من در روز جمعه رأی خود را به نام دکتر مسعود پزشکیان به صندوق می‌اندازم و از همهٔ آنان که به تشخیص سیاسی‌ام باوری دارند درخواست می‌کنم که تردید را کنار بگذارند و با سربلندی و افتخار همین کار را بکنند و از طعن طاعنان نهراسند. آنچه باید از آن هراسید، عافیت پیشه کردن به قیمت هل دادن کشور به پرتگاه‌ست!
یجزی‌الله صادقین بصدقهم.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
صلاحیت پزشکی!

گزارش رسانه‌ها در مورد تعرض کلامی یک پزشک مشهدی به متهم زندانی خانم فرزانۀ قره‌حسنلو و خودداری از کمک به معالجۀ او، اگر دقیق و صحیح باشد، نشانۀ چیزی بیش از رواج نادانی و نارواداری و بلکه علامت انحطاط اخلاق انسانی است.
حرفۀ پزشکی در هیچ حالی نباید به مسائل سیاسی و ایدئولوژیک آلوده شود. بقراط در هزاران سال پیش این نکته را فهمیده و بر آن پای فشرده است، اگر فردی در لباس پزشکی امروز در قرن 21 این نکته را نفهمیده و یا باور نکرده، به لحاظ اخلاقی مطلقاً صلاحیت پزشکی ندارد و در صورت اثبات عملِ انتسابی به او، باید بلافاصله جوازش باطل و با معرفی‌اش در رسانه‌ها، عبرت دیگران شود. هیچ چیزی کمتر از این، عادلانه و پیشگیرانه نیست.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
امان از....!

هزار دلار ناقابل یعنی 60 میلیون تومان و این در حالی است که حقوق ماهانۀ بسیاری از ایرانی‌ها 15 میلیون تومان هم نیست! بنابراین، هزار دلار ناقابل برای هر فرد درمانده و حتی درنمانده، بسیار وسوسه کننده است و زمینه را برای جذب افراد به سرویس‌های خارجی و نفوذ در دستگاه‌ها ی مختلف را راحت می‌کند. بنابراین، عملیات نفوذ در چنین شرایط اقتصادی نه خیلی هنرمندانه است و نه خرج زیادی دارد!
امان از اقتصاد نامتعادل و نابسامان و خراب که پدر همۀ بدبختی‌های دیگر است.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
پوششی برای بی‌لیاقتی!


فرد موفق و کارآمد کسی است که قادر باشد در جامعۀ مدنی استعداد و توانایی خود را بروز دهد و به کامیابی نائل شود. فردی که فقط با حضور در دستگاه‌های حکومتی برای خود نامی بلند می‌کند و خارج از آن دستگاه‌ها، هیچ کار درخشانی از او برنمی‌آید و بلکه به "هیچ "تبدیل می‌شود، آدم ناتوان و نالایق و درمانده‌ای است که با تصدی هر پستی عملاً حق عموم را زائل می‌کند.
در کشور ما بدبختانه "جامعۀ مدنی" محدود و منکوب و تحت فشار و در عوض دستگاه حکومت فربه و گسترده و چیره است. از این رو، افراد برای ورود به نهادهای حکومتی سر و دست می‌شکنند و کل سیاست نیز به تسخیر همین نهادها تقلیل بافته است!
این در حالی است که در یک شرایط عادلانه و طبیعی، جامعۀ مدنی باید فربه و گسترده و چیره باشد و در عوض دستگاه حکومت محدود و مختصر شود.
محیط رشد و ترقی شهروندان، جامعۀ مدنی است و به همین جهت باید دولت‌ها را تحت فشار گذاشت که پای‌شان را از گلوی آن بردارند تا قادر به نفس کشیدن و زیست طبیعی باشد.
اینکه در کشور ما تمام سیاست به نزاع بر سر تسخیر دولت محدود شده است، نشانۀ بیماری صعب‌العلاجی است که حاصل جابجایی اهمیت و نقش دولت و جامعه است. اگر جامعۀ مدنی قدرتمند و متکی به خویش شود، در آن صورت، دستگاه حکومت نیز به تبع آن، جای سهم‌خواهی و بخصوص ابراز وجودِ کاذب و مخفی کردن بی‌لیاقتی برخی افراد نخواهد بود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidab
مشکل اصلی اینجاست!

من معمولاً در ایام تعطیلات تن به سفر بخصوص به منطقهٔ شمالی کشور نمی‌دهم اما امسال گویی نیرویی اغواگر در درونم، قوهٔ تدبیرم را مختل کرد و دعوت یکی از بستگان را برای سفر به رامسر پذیرفتم.
از آنجا که جادهٔ چالوس تکلیفش روشن بود، ظهر دوشنبه از طریق جادهٔ شهریار، صفا‌دشت، اشتهارد خود را به بزرگراه غدیر رساندیم تا از آنجا وارد بزرگراه تهران-قزوین شویم.
چشمتان روز بد نبیند! بعد از 12 ساعت رانندگی به ده کيلومتري امام‌زاده هاشم در جاده قدیم قزوین-رشت رسیدیم. در آن نقطه اما برخی رانندگان با عبور از لاین خودروهای روبرو، جاده را چنان بند آورده بودند که به طور کامل قفل کرده بود. به مدت 2 ساعت مطلقاً راه پس و پیش نداشتیم تا اینکه برخی شهروندان با فریاد و هیاهو و خواهش و التماس، در حاشیهٔ خاکی لاین دست‌چپ، مسیر باریکی گشودند تا حداقل رانندگان خواهان بازگشت، راه گریزی از مهلکه پیدا کنند.
ما هم به ناچار به سمت رستم‌آباد برگشتیم اما نه حتی اینچ اینچ که پس از هر پنج دقیقه توقف یک اینچ!
رستم‌آباد غرق در ماشین و مسافر بود و چیز دندانگیری مثل نان هم آن موقع شب پیدا نمی‌شد. در اذان صبح موفق شدیم چادری را در پارک کوچکی در کنار چادر ده‌ها خانوادهٔ دیگر علم کنیم. خلاصه پس از 28 ساعت به مقصد رسیدیم!
ازدحام خودروها، بی‌فرهنگی در رانندگی و مسدود کردن لاین مقابل، عدم کشش جاده‌ها، دود کردن بی‌وقفهٔ بنزین و گازوئیلِ تقریباً مفت، کلافگی و اعصاب‌خردی مسافران، مستأصل شدن پلیس راه و عدم حضور آن در برخی‌گره‌گاه‌های ترافیکی و.... بخشی از مشکلاتی بود که به عینه خودنمایی می‌کرد. ابعاد مشکلات ناشی از عدم توسعهٔ لازم بخصوص توسعهٔ تکنولوژیک و فرهنگی در این نوع سفرها خود را نشان می‌دهد. گره‌های اصلی مشکلات کشور اینهاست. مسئولان بینند و از بند نقش ایوان خود را رها سازند.
اگر فرصتی دست داد مشاهداتم از رفتار و واکنش مردم در راهبندان کور را خواهم نوشت.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad