Wo Glaube noth thut. — Nichts ist seltner unter Moralisten und Heiligen als Rechtschaffenheit; vielleicht sagen sie das Gegentheil, vielleicht glauben sie es selbst. Wenn nämlich ein Glaube nützlicher, wirkungsvoller, überzeugender ist, als die bewusste Heuchelei, so wird, aus Instinkt, die Heuchelei alsbald zur Unschuld: erster Satz zum Verständniss grosser Heiliger. Auch bei den Philosophen, einer andren Art von Heiligen, bringt es das ganze Handwerk mit sich, dass sie nur gewisse Wahrheiten zulassen: nämlich solche, auf die hin ihr Handwerk die öffentliche Sanktion hat, — Kantisch geredet, Wahrheiten der praktischen Vernunft. Sie wissen, was sie beweisen müssen, darin sind sie praktisch, — sie erkennen sich unter einander daran, dass sie über „die Wahrheiten“ übereinstimmen. — „Du sollst nicht lügen“ — auf deutsch: hüten Sie sich, mein Herr Philosoph, die Wahrheit zu sagen…
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
آن جا که به ایمان نیاز هست. __در میانِ آموزگارانِ اخلاق و زاهدان چیزي کمیابتر از شرفمندی نیست. خود چه بسا خلافِ این بگویند و به آن حرف ایمان هم داشته باشند. زیرا هرگاه که یک باورِ سودمندتر و کارآمدتر و پذیرفتنیتر از ریاکاریِ آگاهانه باشد، ریاکاری، به حکمِ غریزه، بیدرنگ بدل به معصومیّت میشود: اصلِ یکم برای فهمِ هر زاهدِ بزرگ. در موردِ فیلسوفان نیز _که گونهاي دیگر از زاهداناند _کسب-و-کارِشان چنین میطلبد که جز به برخی حقیقتها رخصتِ رو نشان دادن ندهند: یعنی، جز به آنهایي که اعتبارِ کسب-و-کارِ ایشان را نزدِ عامّه نگاه میدارد. __به زبانِ کانتی، حقیقتهایِ عقلِ عملی. ایشان میدانند که همان چیزهايي را باید اثبات کنند که عمل میکنند __و یکدیگر را با این میشناسند که بر سرِ «حقایق» همرای اند. __«دروغ نباید بگویی» __به زبانِ ساده، حضرتِ فیلسوف، مبادا از حقیقت دم بزنی...
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بتها
بخش: پویندگیهایِ مردِ نابههنگام
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
آن جا که به ایمان نیاز هست. __در میانِ آموزگارانِ اخلاق و زاهدان چیزي کمیابتر از شرفمندی نیست. خود چه بسا خلافِ این بگویند و به آن حرف ایمان هم داشته باشند. زیرا هرگاه که یک باورِ سودمندتر و کارآمدتر و پذیرفتنیتر از ریاکاریِ آگاهانه باشد، ریاکاری، به حکمِ غریزه، بیدرنگ بدل به معصومیّت میشود: اصلِ یکم برای فهمِ هر زاهدِ بزرگ. در موردِ فیلسوفان نیز _که گونهاي دیگر از زاهداناند _کسب-و-کارِشان چنین میطلبد که جز به برخی حقیقتها رخصتِ رو نشان دادن ندهند: یعنی، جز به آنهایي که اعتبارِ کسب-و-کارِ ایشان را نزدِ عامّه نگاه میدارد. __به زبانِ کانتی، حقیقتهایِ عقلِ عملی. ایشان میدانند که همان چیزهايي را باید اثبات کنند که عمل میکنند __و یکدیگر را با این میشناسند که بر سرِ «حقایق» همرای اند. __«دروغ نباید بگویی» __به زبانِ ساده، حضرتِ فیلسوف، مبادا از حقیقت دم بزنی...
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بتها
بخش: پویندگیهایِ مردِ نابههنگام
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
ای بسا از من میپرسند که پس چرا به آلمانی مینویسم، حال آنکه هیچجا به بدیِ سرزمینِ پدری آثارِ مرا نمیخوانند. امّا سرانجام کی ست که بداند من آیا امروزه آرزومندِ خوانده شدن هستم یا نه؟ __چیزهايي آفریدن که دندانهایِ زمانه از پسِ جویدنِشان برنمیآید: در طلبِ نامیراییِ کوچک به فُرم و درونمایه پرداختن __من هرگز چندان فروتن نبودهام که کم از این از خود چشم داشته باشم. گزینگویی، نغزگویی، که من نخستین استادِ آن در میانِ آلمانیان ام، همان فُرمهایِ «جاودانگی» اند؛ بلندپروازیِ من آن است که در ده جمله چیزي را بگویم که کسي دیگر در یک کتاب میگوید __که کسي در یک کتاب هم نمیگوید...
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بتها
بخش: پویندگیهایِ مردِ نابههنگام _۵۱
ترجمهیِ داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بتها
بخش: پویندگیهایِ مردِ نابههنگام _۵۱
ترجمهیِ داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
همه میدانند که من فیلسوف را بدان فرامیخوانم که خویش را فراسویِ نیک و بد نهد و __پندارِ داوریِ اخلاقی را فرودستِ خویش گذارد. این فراخوان از آن بینشي برمیآید که نخستینبار من آن را فرمولبندی کردهام: این که هیچگونه واقعیّتِ اخلاقی در کار نیست. داوریِ اخلاقی و داوریِ دینی هر دو به حقیقتهايي باور دارند که وجود ندارند. اخلاق تفسیري ست از پدیدهها، آن هم تفسیرِ نادرست.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
بخشِ «بهبودبخشانِ» بشریّت
پارهیِ نخست
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
بخشِ «بهبودبخشانِ» بشریّت
پارهیِ نخست
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
وسیلهیِ دیگر برایِ شفا، که از آن یک نیز برایم خوشایندتر است، به صدا درآوردنِ بتها ست... بتها در جهان از واقعیّتها بیشتر اند: «بد-چشمیِ» من از بهرِ این جهان از همین است، همچنان که «بد-گوشیِ» من... اینجا یکباره با پُتک پرسشي پیش کشیدن و در پاسخ چهبسا آن بانگِ میانتهیِ آشنا را شنیدن که از اندرونهیِ آماسیده زبان میگشاید__ چه مایهیِ شادی ست برایِ آن کس که پسِ پشتِ گوشهایش گوشهايي دیگر دارد؛ برایِ روانشناس و موشاَفسایِ کهنهکاري چون من که در برابر-اش درست آن چیزهايي که خوش دارند خاموش بمانند، میباید زبان باز کنند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
دیباچه
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
دیباچه
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
خر آیا میتواند سوکانگیز باشد؟ __یعنی زمین خوردنِ آدمی در زیرِ باري که نه میتواند بکشد نه بیندازد؟... داستانِ فیلسوف.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
نکتهپردازیها و خَدَنگاندازیها
پارهیِ ۱۱
برگردانِ داریوشِ آشوری
پیرامونِ این پاره ببندیشیم:
همانگونه که خوانندگانِ فرهیخته آگاهی دارند، شیوهیِ نگارشِ نیچه، «گزیننویسی» است. این بدان چِم [= معنا] است که ما در نوشتههایِ او، با شیوهیِ رواگمندِ [= رایجِ] فلسفهنویسی روبرو نخواهیم شد. به دیگر سخن، نیچه، در پیِ آن است که افزون بر شیوهیِ فلسفیدن، شیوهیِ نگارشِ نوشتههایِ فلسفی را نیز دگرگون سازد. در این شیوهیِ بازگفتنِ اندیشه، بهجایِ کوشیدن برای بَرساختنِ یک دستگاه [= نظام]، که همهیِ پاربُن [= عنصر]هایِ اندیشه را گِردِ هم آورد، بیشتر با گونهاي ویرانساختنِ دستگاه و یورش [= حمله] به فلسفههایِ دستگاهمندانه [= نظاممند] رویاروی خواهیم شد. نیچه، خود را روبرویِ "هگل" گذاشته و مینویسد: «من به همهیِ سیستمسازان بدگمان ام و از ایشان رویگردان. خواستِ سیستمسازی خلافِ درستکرداری ست.» (غروبِ بُتها، ۲۸)
گفتنی ست که درنگیدن بر چراییِ [= علّتِ] این شیوهیِ نگارش را باید به جُستاري دیگر واگذاشت و خواستِ من، در این کوتهنوشتار، جستوجویِ چراییِ [= علّت] گزینگوییِ نیچه نیست. امّا بازگفتنِ گزینگویهاي کوتاه از فیلسوفِ تاریک، "هراکلِیتوسِ اِفِسُسی"، میتواند ما را به اندیشه وادارد:
Ο Άναξ ου το μαντείον εστί το εν Δελφοίς, ούτε λέγει ούτε κρύπτει αλλά σημαίνει.
[خداوندي که الهاماتِ سروش دلفویس از اوست، نه میگوید و نه پنهان میکند، تنها نشانهاي به دست میدهد.] (پارهیِ ۹۳، برگردانِ داریوشِ درویشی)
اکنون، خوب است که به گزارشِ [= تفسیرِ] خود از این گزینگویهیِ کوتاه پرداخته و با درنگیدن بر آن، اندکي از ژرفنایِ سخنِ نیچه را آشکار سازیم.
در درازنایِ تاریخ، هر کدام از فیلسوفان، بر پایهیِ زیرساختِ متافیزیکیِ خویش، فراکارِ [= وظیفهیِ] فیلسوف را چیزي دانستهاند. برای نمونه، افلاطون، فراکارِ [= وظیفهیِ] فیلسوف را «برون آمدن از غارِ سایهها و پندارها و چشم دوختن در خورشیدِ حقیقت میداند.» (بنگرید به: جمهوری، کتابِ هفتم) یا "ایمانوئل کانت" در فلسفهیِ نگریکِ [= نظریِ] خود، فراکارِ فیلسوف را «بازشناختِ مرزهایِ شناختِ آدمی دانسته است.» (بنگرید به سنجشِ خردِ ناب، پیشگفتار) امّا نیچه، در این گزینگویه، با همانندسازیِ فیلسوف به «خرِ بارکش» چه چیزي میخواهد به ما بگوید؟
به باورِ وی، بارِ فلسفه، باري بس گران است که بر دوش کشیدنِ آن، زانوهایِ آدمی را سُست کرده و نیرویِ او را بازمیگیرد؛ امّا یگانه کَسي که توان بر دوش کشیدنِ این «گرانترینِ همهیِ بارها» را دارد، همانا فیلسوف است. نیچه، در یکي از نامههایِ روزگارِ جوانی، مینویسد: «در اینجا، راههایِ آدمیان جدا میشود: اگر آسودهخاطری و خوشبختی را میخواهی، ایمان داشته باش؛ [امّا اگر] میخواهی جویندهاي [در مسیرِ] حقیقت باشی، جستوجو کن.» (نامه به الیزابت، یازدهمِ ژوئنِ ۱۸۶۵، برگردان از خودم است.)
از این نامه، که آرزویِ نیچهیِ جوان را بازمیگوید، میتوان دریافت که از نگرِ نیچه، فیلسوف، کَسي ست که آگاهانه و خودخواسته، «آسودهخاطری» (Glück) را واگذاشته و چونان یک «جوینده» (Jünger)، راهِ دشوارِ «حقیقت» (Wahrheit) را بَرمیگُزیند. این بَرگُزینش [= انتخاب] فیلسوف را از خوشخیالی و خامباوری برون آورده و او را وامیدارد تا پرده از پندارهایِ پوچِ رواگمندِ [= رایجِ] زمانه و فرهنگِ مردمِ روزگارِ خویش برداشته، و تبهگنیِ نهفته در پسِ پشتِ آن را آشکار سازد. به دیگر سخن، فیلسوفانِ راستین، بهجایِ پروردنِ باورهایِ پوچ و خرافههایِ مردم، در ویرانساختنِ آن میکوشند. (بنگرید به: چنین گفت زرتشت، دربارهیِ فرزانگانِ نامدار) بهراستی، فیلسوف را باید چونان «پزشکِ فرهنگ» نگریست. پزشکِ خوب آن است که نخست، دردِ بیمار را دانسته و سپس برای درمانِ آن چارهاي بجوید. وَه که چه نادان اند پزشکاني که پیش از دانستنِ بیماری، دارويي را پیشنهاد میکنند! وَه که چه کممایه اند پزشکاني که در شناختِ بیماریِ راستینِ بیمارِ خویش، خطا کرده و برای بیمارِ نگونبخت، بهجایِ «زندگی»، «مرگ» را را ارمغان میآورند!
امّا چنانچه همانندسازیِ فیلسوف به پزشک را دُنبال کنیم، ظرافتِ کارِ فیلسوفان را درخواهیم یافت. چیرهدستترین پزشکان، هنگامِ انجامِ جرّاحی، در برابرِ «آزمون»ي میایستند، که فرجامِ آن بر همگان پوشیده است. چه بسیارند زبردستپزشکاني که با همهیِ دانش و آگاهیِ خویش، سببِ مرگِ بیمار میشوند! امّا باید دانست که بیماران، چارهاي جز بازآمدن [= مراجعه] نزدِ پزشک ندارند؛ از این روی، باید خطر کرد و خود را به آزموني سپرد که فرجامِ آن را کَس نمیداند. فرهنگِ بیمار، ناگزیر اس
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
نکتهپردازیها و خَدَنگاندازیها
پارهیِ ۱۱
برگردانِ داریوشِ آشوری
پیرامونِ این پاره ببندیشیم:
همانگونه که خوانندگانِ فرهیخته آگاهی دارند، شیوهیِ نگارشِ نیچه، «گزیننویسی» است. این بدان چِم [= معنا] است که ما در نوشتههایِ او، با شیوهیِ رواگمندِ [= رایجِ] فلسفهنویسی روبرو نخواهیم شد. به دیگر سخن، نیچه، در پیِ آن است که افزون بر شیوهیِ فلسفیدن، شیوهیِ نگارشِ نوشتههایِ فلسفی را نیز دگرگون سازد. در این شیوهیِ بازگفتنِ اندیشه، بهجایِ کوشیدن برای بَرساختنِ یک دستگاه [= نظام]، که همهیِ پاربُن [= عنصر]هایِ اندیشه را گِردِ هم آورد، بیشتر با گونهاي ویرانساختنِ دستگاه و یورش [= حمله] به فلسفههایِ دستگاهمندانه [= نظاممند] رویاروی خواهیم شد. نیچه، خود را روبرویِ "هگل" گذاشته و مینویسد: «من به همهیِ سیستمسازان بدگمان ام و از ایشان رویگردان. خواستِ سیستمسازی خلافِ درستکرداری ست.» (غروبِ بُتها، ۲۸)
گفتنی ست که درنگیدن بر چراییِ [= علّتِ] این شیوهیِ نگارش را باید به جُستاري دیگر واگذاشت و خواستِ من، در این کوتهنوشتار، جستوجویِ چراییِ [= علّت] گزینگوییِ نیچه نیست. امّا بازگفتنِ گزینگویهاي کوتاه از فیلسوفِ تاریک، "هراکلِیتوسِ اِفِسُسی"، میتواند ما را به اندیشه وادارد:
Ο Άναξ ου το μαντείον εστί το εν Δελφοίς, ούτε λέγει ούτε κρύπτει αλλά σημαίνει.
[خداوندي که الهاماتِ سروش دلفویس از اوست، نه میگوید و نه پنهان میکند، تنها نشانهاي به دست میدهد.] (پارهیِ ۹۳، برگردانِ داریوشِ درویشی)
اکنون، خوب است که به گزارشِ [= تفسیرِ] خود از این گزینگویهیِ کوتاه پرداخته و با درنگیدن بر آن، اندکي از ژرفنایِ سخنِ نیچه را آشکار سازیم.
در درازنایِ تاریخ، هر کدام از فیلسوفان، بر پایهیِ زیرساختِ متافیزیکیِ خویش، فراکارِ [= وظیفهیِ] فیلسوف را چیزي دانستهاند. برای نمونه، افلاطون، فراکارِ [= وظیفهیِ] فیلسوف را «برون آمدن از غارِ سایهها و پندارها و چشم دوختن در خورشیدِ حقیقت میداند.» (بنگرید به: جمهوری، کتابِ هفتم) یا "ایمانوئل کانت" در فلسفهیِ نگریکِ [= نظریِ] خود، فراکارِ فیلسوف را «بازشناختِ مرزهایِ شناختِ آدمی دانسته است.» (بنگرید به سنجشِ خردِ ناب، پیشگفتار) امّا نیچه، در این گزینگویه، با همانندسازیِ فیلسوف به «خرِ بارکش» چه چیزي میخواهد به ما بگوید؟
به باورِ وی، بارِ فلسفه، باري بس گران است که بر دوش کشیدنِ آن، زانوهایِ آدمی را سُست کرده و نیرویِ او را بازمیگیرد؛ امّا یگانه کَسي که توان بر دوش کشیدنِ این «گرانترینِ همهیِ بارها» را دارد، همانا فیلسوف است. نیچه، در یکي از نامههایِ روزگارِ جوانی، مینویسد: «در اینجا، راههایِ آدمیان جدا میشود: اگر آسودهخاطری و خوشبختی را میخواهی، ایمان داشته باش؛ [امّا اگر] میخواهی جویندهاي [در مسیرِ] حقیقت باشی، جستوجو کن.» (نامه به الیزابت، یازدهمِ ژوئنِ ۱۸۶۵، برگردان از خودم است.)
از این نامه، که آرزویِ نیچهیِ جوان را بازمیگوید، میتوان دریافت که از نگرِ نیچه، فیلسوف، کَسي ست که آگاهانه و خودخواسته، «آسودهخاطری» (Glück) را واگذاشته و چونان یک «جوینده» (Jünger)، راهِ دشوارِ «حقیقت» (Wahrheit) را بَرمیگُزیند. این بَرگُزینش [= انتخاب] فیلسوف را از خوشخیالی و خامباوری برون آورده و او را وامیدارد تا پرده از پندارهایِ پوچِ رواگمندِ [= رایجِ] زمانه و فرهنگِ مردمِ روزگارِ خویش برداشته، و تبهگنیِ نهفته در پسِ پشتِ آن را آشکار سازد. به دیگر سخن، فیلسوفانِ راستین، بهجایِ پروردنِ باورهایِ پوچ و خرافههایِ مردم، در ویرانساختنِ آن میکوشند. (بنگرید به: چنین گفت زرتشت، دربارهیِ فرزانگانِ نامدار) بهراستی، فیلسوف را باید چونان «پزشکِ فرهنگ» نگریست. پزشکِ خوب آن است که نخست، دردِ بیمار را دانسته و سپس برای درمانِ آن چارهاي بجوید. وَه که چه نادان اند پزشکاني که پیش از دانستنِ بیماری، دارويي را پیشنهاد میکنند! وَه که چه کممایه اند پزشکاني که در شناختِ بیماریِ راستینِ بیمارِ خویش، خطا کرده و برای بیمارِ نگونبخت، بهجایِ «زندگی»، «مرگ» را را ارمغان میآورند!
امّا چنانچه همانندسازیِ فیلسوف به پزشک را دُنبال کنیم، ظرافتِ کارِ فیلسوفان را درخواهیم یافت. چیرهدستترین پزشکان، هنگامِ انجامِ جرّاحی، در برابرِ «آزمون»ي میایستند، که فرجامِ آن بر همگان پوشیده است. چه بسیارند زبردستپزشکاني که با همهیِ دانش و آگاهیِ خویش، سببِ مرگِ بیمار میشوند! امّا باید دانست که بیماران، چارهاي جز بازآمدن [= مراجعه] نزدِ پزشک ندارند؛ از این روی، باید خطر کرد و خود را به آزموني سپرد که فرجامِ آن را کَس نمیداند. فرهنگِ بیمار، ناگزیر اس
Forwarded from چنین گفت نیچه
بله؟
بشر همانا یکی از خطاهای خداست؟
یا خدا همانا یکی از خطاهای بشر؟
#فردریش_نیچه
#غروب_بتها
ترجمهی داریوش آشوری
📍عکس را باز کنید.📍
Join Link↘
🆔 @fnietzsche
بشر همانا یکی از خطاهای خداست؟
یا خدا همانا یکی از خطاهای بشر؟
#فردریش_نیچه
#غروب_بتها
ترجمهی داریوش آشوری
📍عکس را باز کنید.📍
Join Link↘
🆔 @fnietzsche
دلاورترین کسان هم در میانِ ما کمتر دل آن چیزی را دارد که به راستی میداند...
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
بخشِ نکتهپردازیها و خَدَنگاندازیها
برگردانِ داریوشِ آشوری
Auch der Muthigste von uns hat nur selten den Muth zu dem, was er eigentlich w e i s s...
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
بخشِ نکتهپردازیها و خَدَنگاندازیها
برگردانِ داریوشِ آشوری
Auch der Muthigste von uns hat nur selten den Muth zu dem, was er eigentlich w e i s s...
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
[...] امّا سقراط دلقکي بود که کاري کرد تا او را جدّی بگیرند: بهراستی چه رخ داد؟
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
بخشِ مسئلهیِ سقراط
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: شیوهیِ پُرآوازه [= مشهورِ] سقراط در گفتوگو، همان «آیرونی» یا «ناداننمایی» است. در این روش، سقراط با ناداننمایی، خود را پیرامونِ موضوعِ موردِ بحث، نادان نشان داده و از مخاطبانِ خویش خواستارِ تعریفِ مفهومها میشود.
در نوشتههایِ افلاطون، این ناداننماییِ سقراطی با تمجیدِ فراوان از طرفهایِ گفتوگو همراه میگردد؛ این همآمیزی چه بسا سببِ خندهیِ خوانندگان شود! در دیالوگهایِ افلاطون دامنهیِ این طنزِ گزنده، با ارائهیِ نگاهي «کاریکاتورگونه» به سوفیستها، تا ریزترین حرکات و جملاتِ ایشان گسترش مییابد.
به نگرِ نیچه، این ناداننماییِ طنزآمیزِ سقراط و جدلگریِ او، حکایت از فروپاشیِ شکوهِ اندیشه و ذوقِ یونانی دارد؛ آری، اندیشمندانِ پس از سقراط، با جدّیگرفتنِ این ناداننمایی، چه نظامها که برپا نکردند!
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
بخشِ مسئلهیِ سقراط
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: شیوهیِ پُرآوازه [= مشهورِ] سقراط در گفتوگو، همان «آیرونی» یا «ناداننمایی» است. در این روش، سقراط با ناداننمایی، خود را پیرامونِ موضوعِ موردِ بحث، نادان نشان داده و از مخاطبانِ خویش خواستارِ تعریفِ مفهومها میشود.
در نوشتههایِ افلاطون، این ناداننماییِ سقراطی با تمجیدِ فراوان از طرفهایِ گفتوگو همراه میگردد؛ این همآمیزی چه بسا سببِ خندهیِ خوانندگان شود! در دیالوگهایِ افلاطون دامنهیِ این طنزِ گزنده، با ارائهیِ نگاهي «کاریکاتورگونه» به سوفیستها، تا ریزترین حرکات و جملاتِ ایشان گسترش مییابد.
به نگرِ نیچه، این ناداننماییِ طنزآمیزِ سقراط و جدلگریِ او، حکایت از فروپاشیِ شکوهِ اندیشه و ذوقِ یونانی دارد؛ آری، اندیشمندانِ پس از سقراط، با جدّیگرفتنِ این ناداننمایی، چه نظامها که برپا نکردند!
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
دلاورترین کسان هم در میانِ ما کمتر دلِ آن چیزي را دارد که بهراستی میداند...
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
نکتهپردازیها و خَدَنگاندازیها
پارهیِ ۲
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
نکتهپردازیها و خَدَنگاندازیها
پارهیِ ۲
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
کلیسا بشر را ویران و کمتوان کرد __ امّا بر آن بود که او را «بهبود» بخشیده است.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
بهبودبخشانِ بشریّت (پارهیِ ۲)
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
بهبودبخشانِ بشریّت (پارهیِ ۲)
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche