آه با اشتیاقِ خویش اکنون به کجا باید بَر شوم؟ از فرازِ همهیِ کوهها از پیِ سرزمینهایِ پدری و مادری چشم انداختهام.
امّا هیچجا وطني نیافتهام. در همه شهرها بیسر-و-سامانام و از همهیِ دروازهها گذرنده.
مردمِ کنونی که دلم تا چندي پیش مرا به سویِ ایشان میکشاند، با من بیگانه اند و نزدِ من خندهآور. مرا از تمامیِ سرزمینهایِ پدری و مادری رانده اند.
ازین رو، اکنون سرزمینِ فرزندانام را دوست میدارم و بس؛ آن سرزمینِ نایافته، در دلِ دورترین دریا را! بادبانهایام را میفرمایم تا آن را بجویند و بجویند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ سرزمینِ فرهنگ
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: پیشینهیِ پیوندِ فیلسوف و کنارهگیری از مردمان را باید به "هراکلِیتوس" نسبت داد؛ بدانگاه که «فیلسوفِ گریان»، از جایگاهِ قومی/مذهبیِ خویش کناره گرفت و زندگی در جنگل را بَرگُزید. همچنین، در دیالوگِ "سوفیستِ" افلاطون (216ξ) با پیوندي درنگیدنی میانِ فیلسوف و آوارگی برخورد میکنیم. افلاطون، سخني از "هومروس" را وصفِ حالِ فیلسوف میداند:
"έπιστρωσι πόληας..."
«[آن فیلسوفان، به سانِ آوارگان] در شهرها میچرخند...»
در این میان، نیچه نیز خود را «بیوطن» (heimatlos) خوانده و حتّا یکي از نوشتههایِ پُرآوازه [= مشهورِ]یِ خویش را "آواره و سایهاش" (der Wanderer und sein Schatten) نامیده است.
گفتنی ست که استعارهیِ «سفر» و «آوارگی» را در ادبیاتِ باختر [= مغرب]زمین (از "هومروس" تا "گوته" به فراوانی میتوان یافت. برای نمونه (چونان مُشتي از خَروار) میتوان به این پارهیِ کتابِ "رنجهایِ وِرترِ جوان" اشاره کرد:
"Ja wohl bin ich nur ein Wandrer, ein Waller auf der Erde! Seid ihr denn mehr?"
«آری! من تنها یک آواره (Wandrer)، یک زائر بر زمین هستم! آیا شمایان [چیزي] بیش از این هستید؟»
به راستی که فیلسوفي چون نیچه را چنگزدن به گذشته و آرمانهایِ کهن نشاید؛ او چشمبهراهِ فرزندانِ نیامدهیِ خویش و آفرینشگرانِ راستین است!
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
امّا هیچجا وطني نیافتهام. در همه شهرها بیسر-و-سامانام و از همهیِ دروازهها گذرنده.
مردمِ کنونی که دلم تا چندي پیش مرا به سویِ ایشان میکشاند، با من بیگانه اند و نزدِ من خندهآور. مرا از تمامیِ سرزمینهایِ پدری و مادری رانده اند.
ازین رو، اکنون سرزمینِ فرزندانام را دوست میدارم و بس؛ آن سرزمینِ نایافته، در دلِ دورترین دریا را! بادبانهایام را میفرمایم تا آن را بجویند و بجویند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ سرزمینِ فرهنگ
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: پیشینهیِ پیوندِ فیلسوف و کنارهگیری از مردمان را باید به "هراکلِیتوس" نسبت داد؛ بدانگاه که «فیلسوفِ گریان»، از جایگاهِ قومی/مذهبیِ خویش کناره گرفت و زندگی در جنگل را بَرگُزید. همچنین، در دیالوگِ "سوفیستِ" افلاطون (216ξ) با پیوندي درنگیدنی میانِ فیلسوف و آوارگی برخورد میکنیم. افلاطون، سخني از "هومروس" را وصفِ حالِ فیلسوف میداند:
"έπιστρωσι πόληας..."
«[آن فیلسوفان، به سانِ آوارگان] در شهرها میچرخند...»
در این میان، نیچه نیز خود را «بیوطن» (heimatlos) خوانده و حتّا یکي از نوشتههایِ پُرآوازه [= مشهورِ]یِ خویش را "آواره و سایهاش" (der Wanderer und sein Schatten) نامیده است.
گفتنی ست که استعارهیِ «سفر» و «آوارگی» را در ادبیاتِ باختر [= مغرب]زمین (از "هومروس" تا "گوته" به فراوانی میتوان یافت. برای نمونه (چونان مُشتي از خَروار) میتوان به این پارهیِ کتابِ "رنجهایِ وِرترِ جوان" اشاره کرد:
"Ja wohl bin ich nur ein Wandrer, ein Waller auf der Erde! Seid ihr denn mehr?"
«آری! من تنها یک آواره (Wandrer)، یک زائر بر زمین هستم! آیا شمایان [چیزي] بیش از این هستید؟»
به راستی که فیلسوفي چون نیچه را چنگزدن به گذشته و آرمانهایِ کهن نشاید؛ او چشمبهراهِ فرزندانِ نیامدهیِ خویش و آفرینشگرانِ راستین است!
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
برادران، آیا من سنگدل ام؟ باری، من میگویم: هر چه را که اُفتادنی ست میباید بیشتر زور داد.
هرچه امروزین است، میافتد و بَرمیافتد! چه کس میخواهد آن را نگاه دارد؟ باری، من __ میخواهم آن را بیشتر زور دهم!
میشناسید شهوتي را که سنگها را به ژرفناهایِ تُندشیب فرومیغلتاند؟
بنگرید این انسانهایِ امروزین را که چهگونه به ژرفناهایِ من فرومیغلتند!
برادران، من پیشدرآمدِ (Vorspiel) بازیگراني بهتر ام؛ یک سرمشق (Beispiel)! از سرمشقِ من پیروی کنید!
و به آن کس که پرواز نمیآموزید، تُندتر اُفتادن آموزید!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ لوحهایِ نو و کُهن
پارهیِ ۲۰
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: مفهومِ «سرمشق»، از بُنیادینترین آموزههایِ مسیحی است. در این آموزه، عیسایِ ناصری، کارها و سخنان و رفتارِ خود را بهسانِ «سرمشق»ي ابدی برای پیروانش بَرمینشانَد. برای نمونه، در "انجیلِ یوحنّا" میخوانیم:
«آیا دریافتید آنچه را که برایتان انجام دادم؟ شمایان مرا استاد (διδασκολος) و سَرورِ (κοριούς) خویش مینامید و [البتّه] درست هم میگویید، زیرا من [به راستی] [استاد و سَرورِ شمایان] هستم. [...] من با [انجامِ] این کار، سرمشقي (ύποδειγμα) به شمایان دادم؛ تا شمایان نیز همانگونه رفتار کنید که من با شمایان کردم.» (یوحنّا، بابِ سیزدهم، پارههایِ ۱۲ تا ۱۵)
گفتنی ست که در دینِ اسلام هم حضرتِ رسول را «اُسوَة حَسنة» نامیدهاند: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
نیچه، با تاختنِ بیرحمانه به نگرشهایِ آنجهانی، در پیِ بَرنشاندنِ «سَرمشق»ي تازه برای جانهایِ آزاده و شُمارِ اندکِ شنوندگانِ خویش است.
......
همچنین، در برگردانِ داریوشِ آشوری، دو اِشکالِ سهوی وجود دارد:
نخست اینکه، واژهیِ "Ein Vorspiel" بصورتِ نکره، آمده است؛ امّا در ترجمهیِ ایشان، حالتِ معرفهیِ آن ذکر شده است.
دوم اینکه، در عبارتِ پایانی، واژهیِ "mir" ترجمه نشده است. برگردانِ اصلاحشده و پیشنهادیِ بنده چنین است:
«و آنکس را که پرواز نمیآموزید، برایِ من [و از بهرِ خاطرِ من]، تُندتر اُفتادن آموزید.»
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
هرچه امروزین است، میافتد و بَرمیافتد! چه کس میخواهد آن را نگاه دارد؟ باری، من __ میخواهم آن را بیشتر زور دهم!
میشناسید شهوتي را که سنگها را به ژرفناهایِ تُندشیب فرومیغلتاند؟
بنگرید این انسانهایِ امروزین را که چهگونه به ژرفناهایِ من فرومیغلتند!
برادران، من پیشدرآمدِ (Vorspiel) بازیگراني بهتر ام؛ یک سرمشق (Beispiel)! از سرمشقِ من پیروی کنید!
و به آن کس که پرواز نمیآموزید، تُندتر اُفتادن آموزید!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ لوحهایِ نو و کُهن
پارهیِ ۲۰
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: مفهومِ «سرمشق»، از بُنیادینترین آموزههایِ مسیحی است. در این آموزه، عیسایِ ناصری، کارها و سخنان و رفتارِ خود را بهسانِ «سرمشق»ي ابدی برای پیروانش بَرمینشانَد. برای نمونه، در "انجیلِ یوحنّا" میخوانیم:
«آیا دریافتید آنچه را که برایتان انجام دادم؟ شمایان مرا استاد (διδασκολος) و سَرورِ (κοριούς) خویش مینامید و [البتّه] درست هم میگویید، زیرا من [به راستی] [استاد و سَرورِ شمایان] هستم. [...] من با [انجامِ] این کار، سرمشقي (ύποδειγμα) به شمایان دادم؛ تا شمایان نیز همانگونه رفتار کنید که من با شمایان کردم.» (یوحنّا، بابِ سیزدهم، پارههایِ ۱۲ تا ۱۵)
گفتنی ست که در دینِ اسلام هم حضرتِ رسول را «اُسوَة حَسنة» نامیدهاند: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
نیچه، با تاختنِ بیرحمانه به نگرشهایِ آنجهانی، در پیِ بَرنشاندنِ «سَرمشق»ي تازه برای جانهایِ آزاده و شُمارِ اندکِ شنوندگانِ خویش است.
......
همچنین، در برگردانِ داریوشِ آشوری، دو اِشکالِ سهوی وجود دارد:
نخست اینکه، واژهیِ "Ein Vorspiel" بصورتِ نکره، آمده است؛ امّا در ترجمهیِ ایشان، حالتِ معرفهیِ آن ذکر شده است.
دوم اینکه، در عبارتِ پایانی، واژهیِ "mir" ترجمه نشده است. برگردانِ اصلاحشده و پیشنهادیِ بنده چنین است:
«و آنکس را که پرواز نمیآموزید، برایِ من [و از بهرِ خاطرِ من]، تُندتر اُفتادن آموزید.»
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
نگرانترین کسان امروز میپرسند: «انسان را چه گونه نگاه میتوان داشت؟» امّا زرتشت نخستین و تنها کسي ست که میپرسد: «بر انسان چه گونه میتوان چیره شد؟»
اَبَرانسان در دلام جای دارد. او ست نخستین و تنها دلبستگیام. نه انسان، نه نزدیکترین کَس، نه مسکینترین کس، نه رنجدیدهترین کس، نه بهترین کس.
برادران، آنچه من در انسان دوست توانم داشت این است که او فراشُدي (Übergang) ست و فروشُدي (Untergang). و در سمت نیز بسا چیزها هست که در من مهر و امید میانگیزد.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ انسانِ والاتر
پارهیِ ۳
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: احتمالاً واژگانِ «مسکینترین کَس» و «رنجدیدهترین کَس»، طعنهاي ست به "موعظه بَر فرازِ کوهِ" عیسایِ ناصری. عیسا، در این وعظِ بسیار مشهور، «پادشاهیِ آسمان» را از آنِ «مسکینانِ در روح» و «تسلییافتن» را فرجامِ «رنجدیدگان و ماتمیان» میداند. (بنگرید به انجیلِ مَتّیوس [= متّا]، بابِ پنجم، پارههایِ ۳ و ۴)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
اَبَرانسان در دلام جای دارد. او ست نخستین و تنها دلبستگیام. نه انسان، نه نزدیکترین کَس، نه مسکینترین کس، نه رنجدیدهترین کس، نه بهترین کس.
برادران، آنچه من در انسان دوست توانم داشت این است که او فراشُدي (Übergang) ست و فروشُدي (Untergang). و در سمت نیز بسا چیزها هست که در من مهر و امید میانگیزد.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ انسانِ والاتر
پارهیِ ۳
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: احتمالاً واژگانِ «مسکینترین کَس» و «رنجدیدهترین کَس»، طعنهاي ست به "موعظه بَر فرازِ کوهِ" عیسایِ ناصری. عیسا، در این وعظِ بسیار مشهور، «پادشاهیِ آسمان» را از آنِ «مسکینانِ در روح» و «تسلییافتن» را فرجامِ «رنجدیدگان و ماتمیان» میداند. (بنگرید به انجیلِ مَتّیوس [= متّا]، بابِ پنجم، پارههایِ ۳ و ۴)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
روزگاري چون به دریاهایِ دور فرامینگریستند، میگفتند: خدا. امّا اکنون شما را آموزاندهام که بگویید: اَبَرانسان.
خدا پنداري ست. امّا نخواهم پندارِتان از ارادهیِ آفرینندهیِ شما فراتر رود.
خدایی توانید آفرید؟ پس، از خدایان هیچ مگویید! امّا اَبَرانسان را چه نیک توانید آفرید!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
فصلِ در جزایرِ شادکامان
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: «فرانگریستن به دریاهایِ دور» نشان از اوجِ آرزوها و امیالِ آدمیان دارد. «خدا»، یک پندار است که روزگاري اوجِ آرزویِ بشر بود. زیرا آدمیان از «چشماندازِ خدایی» و «از منظرِ ابدیّت» به جهان فرامینگریستند؛ امّا زرتشت/نیچه، با تغییرِ چشمانداز و دَر همکوبیدنِ بُنیانهایِ کهن، آدمیان را آرزو و خواستي نو میآموزانَد: آرزویي که توانِ «آفریدنِ» آن تنها در آزادهجانان و رهاشدگان وجود دارد: اَبَرانسان.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
خدا پنداري ست. امّا نخواهم پندارِتان از ارادهیِ آفرینندهیِ شما فراتر رود.
خدایی توانید آفرید؟ پس، از خدایان هیچ مگویید! امّا اَبَرانسان را چه نیک توانید آفرید!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
فصلِ در جزایرِ شادکامان
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: «فرانگریستن به دریاهایِ دور» نشان از اوجِ آرزوها و امیالِ آدمیان دارد. «خدا»، یک پندار است که روزگاري اوجِ آرزویِ بشر بود. زیرا آدمیان از «چشماندازِ خدایی» و «از منظرِ ابدیّت» به جهان فرامینگریستند؛ امّا زرتشت/نیچه، با تغییرِ چشمانداز و دَر همکوبیدنِ بُنیانهایِ کهن، آدمیان را آرزو و خواستي نو میآموزانَد: آرزویي که توانِ «آفریدنِ» آن تنها در آزادهجانان و رهاشدگان وجود دارد: اَبَرانسان.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
من از امروز ام و از پیش ازین. امّا چیزي در من هست که از فرداست و از پسفردا و از پس ازین.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
برگردانِ داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
برگردانِ داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
«خدایان همگی مرده اند: اکنون میخواهیم که اَبَرانسان بزیَد!» این باد آخرین خواستِ ما روزي در نیمروزِ بزرگ!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ فضیلتِ ایثارگر
برگردانِ داریوشِ آشوری
„Todt sind alle Götter: nun wollen wir, dass der Übermensch lebe.“ diess sei einst am grossen Mittage letzter Wille!
پ. ن: همانگونه که میبینید، در متنِ اصلیِ آلمانی، ویراستِ (KSA)، پس از عبارتِ نخست، علامتِ نقطه (.) گذاشته شده است؛ امّا مترجمِ پارسی، سهواً، از علامتِ تعجّب (!) استفاده کرده است.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ فضیلتِ ایثارگر
برگردانِ داریوشِ آشوری
„Todt sind alle Götter: nun wollen wir, dass der Übermensch lebe.“ diess sei einst am grossen Mittage letzter Wille!
پ. ن: همانگونه که میبینید، در متنِ اصلیِ آلمانی، ویراستِ (KSA)، پس از عبارتِ نخست، علامتِ نقطه (.) گذاشته شده است؛ امّا مترجمِ پارسی، سهواً، از علامتِ تعجّب (!) استفاده کرده است.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
مگر تجربههایِ من دیروزی و امروزی ست؟ دیري ست که من دلیلهایِ باورهایِ خویش را آزمودهام.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ شاعران
برگردانِ داریوشِ آشوری
یک روشنسازیِ کوتاه:
نیچه، بر خلافِ اندیشمندانِ روشنگری، در پیِ خِردي جهانرَوا و فَراگیر که همهیِ آدمیان را از چنگالِ نادانی برهانَد، نیست. وی باراني از تازشهایِ بیامان را علیهِ استدلالهایِ انتزاعیِ فلسفی آغاز کرده و استدلالوَرزان را دروغزناني پَست و فرومایگاني حیلهگر میدانَد. برای نیچه، فلسفه و زیستِ فلسفی باید از «تجربهیِ زیسته»یِ (Erlebnis) افراد و از دلِ رویاروییِ آریگویانه با زندگی بَرآمده باشد. به دیگر سخن، هر فردي باید بُنیادِ باورهایِ خویش را بسنجد و تجربهیِ زیستن با آنها را از سَر بگذرانَد. فلسفهورزی، برای نیچه، نه در در بُرجِ عاجِ موهوماتِ فَراطبیعی و آنجهانی، که از دلِ زندگی و بازسنجیِ پیدرپیِ ارزشهایِ آن برون خواهد آمد.
در این پارهیِ کوتاه نیز، فعلِ "erleben"، به معنایِ «از سَر گذراندن»، «پیشآمدن» و... آمده است.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ شاعران
برگردانِ داریوشِ آشوری
یک روشنسازیِ کوتاه:
نیچه، بر خلافِ اندیشمندانِ روشنگری، در پیِ خِردي جهانرَوا و فَراگیر که همهیِ آدمیان را از چنگالِ نادانی برهانَد، نیست. وی باراني از تازشهایِ بیامان را علیهِ استدلالهایِ انتزاعیِ فلسفی آغاز کرده و استدلالوَرزان را دروغزناني پَست و فرومایگاني حیلهگر میدانَد. برای نیچه، فلسفه و زیستِ فلسفی باید از «تجربهیِ زیسته»یِ (Erlebnis) افراد و از دلِ رویاروییِ آریگویانه با زندگی بَرآمده باشد. به دیگر سخن، هر فردي باید بُنیادِ باورهایِ خویش را بسنجد و تجربهیِ زیستن با آنها را از سَر بگذرانَد. فلسفهورزی، برای نیچه، نه در در بُرجِ عاجِ موهوماتِ فَراطبیعی و آنجهانی، که از دلِ زندگی و بازسنجیِ پیدرپیِ ارزشهایِ آن برون خواهد آمد.
در این پارهیِ کوتاه نیز، فعلِ "erleben"، به معنایِ «از سَر گذراندن»، «پیشآمدن» و... آمده است.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
به خدایي توانيد انديشيد؟ پس معنایِ خواستِ حقیقت نزدِ شما این باد که همهچیز چنان گردد که برایِ انسان اندیشیدنی باشد، برایِ انسان دیدنی، برایِ انسان بساویدنی! تا نهایتِ حواسِّ خویش بیندیشید و بس!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ در جزایرِ شادکامان
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ در جزایرِ شادکامان
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
زندگی چشمهیِ لذّت است. امّا آنجا که فرومایه نیز آب مینوشد، چاهها همه زهرآگیناند.
من دوستارِ پاکیهای ام. باری، خوش نمیدارم دیدارِ پوزههایِ گشاده به نیشخند را و تشنگیِ ناپاکان را.
آنان در چاه نگاه انداختهاند و اکنون لبخندِ نفرتانگیزِشان از تهِ چاه به سویِ من بَرمیتابد!
آبِ مقدّس را با شهوتبارگیِ خویش زهرآلود کردهاند و چون رؤیاهایِ پلیدِشان را «لذّت» نامیدند، واژهها را نیز به زهر آلودند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ فرومایگان
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
من دوستارِ پاکیهای ام. باری، خوش نمیدارم دیدارِ پوزههایِ گشاده به نیشخند را و تشنگیِ ناپاکان را.
آنان در چاه نگاه انداختهاند و اکنون لبخندِ نفرتانگیزِشان از تهِ چاه به سویِ من بَرمیتابد!
آبِ مقدّس را با شهوتبارگیِ خویش زهرآلود کردهاند و چون رؤیاهایِ پلیدِشان را «لذّت» نامیدند، واژهها را نیز به زهر آلودند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ فرومایگان
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
چنین گفت زرتشت و به شهرِ بزرگ نگاهي کرد و آهي کشید و دیري خاموش ماند. سرانجام چنین گفت:
نه تنها این دیوانه که این شهرِ بزرگ نیز مرا به تهوّع میآورد. در این و در آن چیزي نیست که بهتر شود یا بدتر.
وای بر این شهرِ بزرگ! ایکاش هماکنون میدیدم آن تَنورهیِ آتشي را که این شهر در آن خواهد سوخت!
زیرا چنین تَنورههایِ آتش میباید پیشدرآمدِ نیمروزِ بزرگ باشند. باری، این نیز هنگامِ خویش و تقدیرِ خویش را دارد!
امّا، ای دیوانه، برایِ بدرود این آموزه را به تو پیشکش میکنم: آنجا که دیگر نمیتوان عشق ورزید باید آن را گذاشت و گذشت!
چنین گفت زرتشت، و دیوانه و شهرِ بزرگ را گذاشت و گذشت.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ گُذار از کنار
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
نه تنها این دیوانه که این شهرِ بزرگ نیز مرا به تهوّع میآورد. در این و در آن چیزي نیست که بهتر شود یا بدتر.
وای بر این شهرِ بزرگ! ایکاش هماکنون میدیدم آن تَنورهیِ آتشي را که این شهر در آن خواهد سوخت!
زیرا چنین تَنورههایِ آتش میباید پیشدرآمدِ نیمروزِ بزرگ باشند. باری، این نیز هنگامِ خویش و تقدیرِ خویش را دارد!
امّا، ای دیوانه، برایِ بدرود این آموزه را به تو پیشکش میکنم: آنجا که دیگر نمیتوان عشق ورزید باید آن را گذاشت و گذشت!
چنین گفت زرتشت، و دیوانه و شهرِ بزرگ را گذاشت و گذشت.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ گُذار از کنار
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
و شما، برادران، نیز اگر در طلبِ راهِ آزادی هستید، هنوز باید به دستِ کساني نجات یابید بزرگتر از همهیِ نجاتبخشاني که تاکنون بودهاند.
تاکنون اَبَرانساني در میان نبوده است. هر دو را عریان دیدهام: بزرگترین و کوچکترین انسان را.
آنان چه همسان اند! و همانا بزرگترینِشان را نیز چه انسانوار یافتهام!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ کشیشان
برگرانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
تاکنون اَبَرانساني در میان نبوده است. هر دو را عریان دیدهام: بزرگترین و کوچکترین انسان را.
آنان چه همسان اند! و همانا بزرگترینِشان را نیز چه انسانوار یافتهام!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ کشیشان
برگرانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
ای آفرینندگان، ای انسانهایِ والاتر! آن که میباید بزاید بیمار است. امّا آن که زاییده، ناپاک است.
از زنان بپرسید: کسي برای تفریح نمیزاید! درد است که مرغان و شاعران را به قُدقُد وامیدارد.
ای آفرینندگان، در شما بسي ناپاکیها ست، زیرا شما میباید مادر شوید.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ انسانِ والاتر
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
از زنان بپرسید: کسي برای تفریح نمیزاید! درد است که مرغان و شاعران را به قُدقُد وامیدارد.
ای آفرینندگان، در شما بسي ناپاکیها ست، زیرا شما میباید مادر شوید.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ انسانِ والاتر
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
آزاد از نیکبختیِ بندگان، رها از خدایان و پرستشها، بیترس و ترسناک، سِتُرگ و تنها: چنین است ارادهیِ اهلِ حقیقت.
اهلِ حقیقت، آزادهجانان، همواره در بیابانها زیستهاند و خداوندگارانِ بیابان بودهاند. امّا فرزانگانِ نامدارِ خوشعَلَف، این جانورانِ بارکش، در شهرها میزیَند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ فرزانگانِ نامدار
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
اهلِ حقیقت، آزادهجانان، همواره در بیابانها زیستهاند و خداوندگارانِ بیابان بودهاند. امّا فرزانگانِ نامدارِ خوشعَلَف، این جانورانِ بارکش، در شهرها میزیَند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ فرزانگانِ نامدار
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche