Dasselbe Mittel, Verschneidung, Ausrottung, wird instinktiv im Kampfe mit einer Begierde von Denen gewählt, welche zu willensschwach, zu degenerirt sind, um sich ein Maass in ihr auflegen zu können: von jenen Naturen, die la Trappe nöthig haben, im Gleichniss gesprochen (und ohne Gleichniss —), irgend eine endgültige Feindschafts-Erklärung, eine Kluft zwischen sich und einer Passion. Die radikalen Mittel sind nur den Degenerirten unentbehrlich; die Schwäche des Willens, bestimmter geredet, die Unfähigkeit, auf einen Reiz nicht zu reagiren, ist selbst bloss eine andre Form der Degenerescenz. Die radikale Feindschaft, die Todfeindschaft gegen die Sinnlichkeit bleibt ein nachdenkliches Symptom: man ist damit zu Vermuthungen über den Gesammt-Zustand eines dergestalt Excessiven berechtigt. — Jene Feindschaft, jener Hass kommt übrigens erst auf seine Spitze, wenn solche Naturen selbst zur Radikal-Kur, zur Absage von ihrem „Teufel“ nicht mehr Festigkeit genug haben. Man überschaue die ganze Geschichte der Priester und Philosophen, der Künstler hinzugenommen: das Giftigste gegen die Sinne ist nicht von den Impotenten gesagt, auch nicht von den Asketen, sondern von den unmöglichen Asketen, von Solchen, die es nöthig gehabt hätten, Asketen zu sein…
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Moral als Widernatur
کساني وسایلي همچون اختهگری و ریشهکن کردن را در نبرد با یک شور برمیگزینند که سستارادهتر و تبهگنتر از آن اند که بتوانند بر شورها حدّ بگذارند؛ کسانی با چنین طبعهايي که، به زبانِ مَجاز (و بیمَجاز __)، به یکي از آن دِیرهایِ بسیار سختگیر نیاز دارند، به یک اعلانِ جنگِ بیامان، به درّهاي میانِ خود و شورها. تنها تبهگناناند که وسایلِ ریشهکنی را ناگزیر مییابند؛ سستیِ اراده، یا سنجیدهتر، ناتوانی در واکنش نشان دادن در برابرِ یک انگیختار چیزي نیست مگر صورتي دیگر از تباهیزدگی. دشمنیِ بنیادی، دشمنیِ مرگبار با حسّانیّت درد_نموني ست در خورِ درنگ: جایِ آن است که دربارهیِ شرایطِ کلّیِ چنین گزافکاری در اندیشه فرو رویم __این دشمنی، این نفرت، درست هنگامي به اوج میرسد که چنین طبعها برایِ درمانِ ریشهای، برایِ طردِ «شیطانِ» خود نیز دیگر زوری ندارند. به داستانِ زندگانیِ کشیشان و فیلسوفان، و نیز هنرمندان، نگاهي باید کرد تا دید که این ناتوانانِ جنسی نبودند که زهرآگینترین سخنان را دربارهیِ حسها گفتند. پارسایان هم نبودند؛ بلکه آناني بودند که پارسایی از ایشان برنمیآمده است؛ کساني که میباید بهزور پارسایی پیشه کنند...
#فریدریش_نیچه
#غروب_بتها
بخش: اخلاق همچون ضدِّ طبیعت
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Moral als Widernatur
کساني وسایلي همچون اختهگری و ریشهکن کردن را در نبرد با یک شور برمیگزینند که سستارادهتر و تبهگنتر از آن اند که بتوانند بر شورها حدّ بگذارند؛ کسانی با چنین طبعهايي که، به زبانِ مَجاز (و بیمَجاز __)، به یکي از آن دِیرهایِ بسیار سختگیر نیاز دارند، به یک اعلانِ جنگِ بیامان، به درّهاي میانِ خود و شورها. تنها تبهگناناند که وسایلِ ریشهکنی را ناگزیر مییابند؛ سستیِ اراده، یا سنجیدهتر، ناتوانی در واکنش نشان دادن در برابرِ یک انگیختار چیزي نیست مگر صورتي دیگر از تباهیزدگی. دشمنیِ بنیادی، دشمنیِ مرگبار با حسّانیّت درد_نموني ست در خورِ درنگ: جایِ آن است که دربارهیِ شرایطِ کلّیِ چنین گزافکاری در اندیشه فرو رویم __این دشمنی، این نفرت، درست هنگامي به اوج میرسد که چنین طبعها برایِ درمانِ ریشهای، برایِ طردِ «شیطانِ» خود نیز دیگر زوری ندارند. به داستانِ زندگانیِ کشیشان و فیلسوفان، و نیز هنرمندان، نگاهي باید کرد تا دید که این ناتوانانِ جنسی نبودند که زهرآگینترین سخنان را دربارهیِ حسها گفتند. پارسایان هم نبودند؛ بلکه آناني بودند که پارسایی از ایشان برنمیآمده است؛ کساني که میباید بهزور پارسایی پیشه کنند...
#فریدریش_نیچه
#غروب_بتها
بخش: اخلاق همچون ضدِّ طبیعت
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Meine Erholung, meine Vorliebe, meine Kur von allem Platonismus war zu jeder Zeit Thukydides. Thukydides und, vielleicht, der principe Macchiavell’s sind mir selber am meisten verwandt durch den unbedingten Willen, sich Nichts vorzumachen und die Vernunft in der Realität zu sehn, — nicht in der „Vernunft“, noch weniger in der „Moral“… Von der jämmerlichen Schönfärberei der Griechen in’s Ideal, die der „klassisch gebildete“ Jüngling als Lohn für seine Gymnasial-Dressur in’s Leben davonträgt, kurirt Nichts so gründlich als Thukydides. Man muss ihn Zeile für Zeile umwenden und seine Hintergedanken so deutlich ablesen wie seine Worte: es giebt wenige so hintergedankenreiche Denker. In ihm kommt die Sophisten-Cultur, will sagen die Realisten-Cultur, zu ihrem vollendeten Ausdruck: diese unschätzbare Bewegung inmitten des eben allerwärts losbrechenden Moral- und Ideal-Schwindels der sokratischen Schulen. Die griechische Philosophie als die décadence des griechischen Instinkts; Thukydides als die grosse Summe, die letzte Offenbarung jener starken, strengen, harten Thatsächlichkeit, die dem älteren Hellenen im Instinkte lag. Der Muth vor der Realität unterscheidet zuletzt solche Naturen wie Thukydides und Plato: Plato ist ein Feigling vor der Realität, — folglich flüchtet er in’s Ideal; Thukydides hat sich in der Gewalt, folglich behält er auch die Dinge in der Gewalt…
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Was ich den Alten verdanke.
مایهیِ آسایشِ من، خاطرپسندِ من، درمانگرِ من از [بلایِ] افلاطونیگری همیشه توکودیدس* بوده است. [کتابِ] توکودیدس و چه بسا شهریارِ ماکیاوللی با آن خواستِ بیکم-و-کاستِشان برای پرهیز از خودفریبی و دیدنِ عقل در واقعیّت ___نه [واقعیّت] در «عقل»، تا چه رسد [به دیدنِ واقعیّت در] «اخلاق» ___از همه به من نزدیکتر اند. کجا دوايي بهتر از توکودیدس برای زدودنِ آن رنگ-و-لعابِ نکبتبارِ آرمانپرستیِ یونان که هر جوانِ «آموزشِ کلاسیک» دیده میباید همچون جایزهیِ دستآموزشدگی در دبیرستانِ علم-و-ادب با خود به زندگانیِ سپسین ببرد! میباید او را سطر به سطر دنبال کرد و اندیشههایِ نهفتهاش را به همان روشنی خواند که واژههایش را: کمتر اندیشهگري این همه اندیشههایِ نهفته دارد. فرهنگِ سوفسطایی**، یعنی فرهنگِ واقعنگر، در او به کمال زبان میگشاید: این جنبشي بود بینهایت ارزشمند در میانِ آن حقّهبازیهایِ اخلاق و آرمانپرستیِ مکتبهایِ سقراطی*** که همان زمان از همه سو مهار گسیخته بودند. فلسفهی یونانی [با آرمانپرستیِ اخلاقیاش] جز نشانهیِ تبهگنیِ غریزههایِ یونانی نبود، و توکودیدس [در برابرِ آن]، آن سرجمعِ کلان، آن واپسین نمودِ واقعگراییِ نیرومندِ سادهیِ سختی بود که در غریزهیِ یونانیانِ دیرینهتر جای داشت. دلیری در رویارویی با واقعیّت آن چیزي ست که سرانجام سرشتي چون توکودیدس را از افلاطون جدا میکند: افلاطون از واقعیّت هراسان است و __از اینرو به دامانِ آرمان (ایدهآل) میگریزد؛ توکودیدس، امّا، مهارِ خویش را به دست دارد، و از اینرو مهارِ چیزها را نیز...
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بتها
بخش: آنچه وامدارِ باستانیان ام (۲)
ترجمهی داریوش آشوری
*Thukydides/Thucydides، تاریخگزارِ یونانیِ سدهیِ پنجم پیش از میلاد. اثرِ نامدارِ ستودهیِ او تاریخِ جنگهای پلوپنزی ست که گزارشِ درگیریِ آتن و اسپارت بر سرِ فرمانروایی بر یونان است.
** سوفسطاییان که در آثارِ افلاطون بدنام شدهاند، در اصل آموزگارانِ خِرَد بودند (نامِشان از sophia، خرد، گرفته شده است) و درسِ سخنوری و سیاسیّات (politics) و ریاضیّات میدادند.
*** چند مکتبِ فلسفی که شاگردانِ سقراط پایهگذاری کردند. برجستهترینِ آنها آکادپیِ افلاطون بود و از جمله مکتبهایِ دیگر یکي مکتبِ کلبی بود و دیگر مکتبهایِ مگارایی و کورنایی.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Was ich den Alten verdanke.
مایهیِ آسایشِ من، خاطرپسندِ من، درمانگرِ من از [بلایِ] افلاطونیگری همیشه توکودیدس* بوده است. [کتابِ] توکودیدس و چه بسا شهریارِ ماکیاوللی با آن خواستِ بیکم-و-کاستِشان برای پرهیز از خودفریبی و دیدنِ عقل در واقعیّت ___نه [واقعیّت] در «عقل»، تا چه رسد [به دیدنِ واقعیّت در] «اخلاق» ___از همه به من نزدیکتر اند. کجا دوايي بهتر از توکودیدس برای زدودنِ آن رنگ-و-لعابِ نکبتبارِ آرمانپرستیِ یونان که هر جوانِ «آموزشِ کلاسیک» دیده میباید همچون جایزهیِ دستآموزشدگی در دبیرستانِ علم-و-ادب با خود به زندگانیِ سپسین ببرد! میباید او را سطر به سطر دنبال کرد و اندیشههایِ نهفتهاش را به همان روشنی خواند که واژههایش را: کمتر اندیشهگري این همه اندیشههایِ نهفته دارد. فرهنگِ سوفسطایی**، یعنی فرهنگِ واقعنگر، در او به کمال زبان میگشاید: این جنبشي بود بینهایت ارزشمند در میانِ آن حقّهبازیهایِ اخلاق و آرمانپرستیِ مکتبهایِ سقراطی*** که همان زمان از همه سو مهار گسیخته بودند. فلسفهی یونانی [با آرمانپرستیِ اخلاقیاش] جز نشانهیِ تبهگنیِ غریزههایِ یونانی نبود، و توکودیدس [در برابرِ آن]، آن سرجمعِ کلان، آن واپسین نمودِ واقعگراییِ نیرومندِ سادهیِ سختی بود که در غریزهیِ یونانیانِ دیرینهتر جای داشت. دلیری در رویارویی با واقعیّت آن چیزي ست که سرانجام سرشتي چون توکودیدس را از افلاطون جدا میکند: افلاطون از واقعیّت هراسان است و __از اینرو به دامانِ آرمان (ایدهآل) میگریزد؛ توکودیدس، امّا، مهارِ خویش را به دست دارد، و از اینرو مهارِ چیزها را نیز...
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بتها
بخش: آنچه وامدارِ باستانیان ام (۲)
ترجمهی داریوش آشوری
*Thukydides/Thucydides، تاریخگزارِ یونانیِ سدهیِ پنجم پیش از میلاد. اثرِ نامدارِ ستودهیِ او تاریخِ جنگهای پلوپنزی ست که گزارشِ درگیریِ آتن و اسپارت بر سرِ فرمانروایی بر یونان است.
** سوفسطاییان که در آثارِ افلاطون بدنام شدهاند، در اصل آموزگارانِ خِرَد بودند (نامِشان از sophia، خرد، گرفته شده است) و درسِ سخنوری و سیاسیّات (politics) و ریاضیّات میدادند.
*** چند مکتبِ فلسفی که شاگردانِ سقراط پایهگذاری کردند. برجستهترینِ آنها آکادپیِ افلاطون بود و از جمله مکتبهایِ دیگر یکي مکتبِ کلبی بود و دیگر مکتبهایِ مگارایی و کورنایی.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Wo Glaube noth thut. — Nichts ist seltner unter Moralisten und Heiligen als Rechtschaffenheit; vielleicht sagen sie das Gegentheil, vielleicht glauben sie es selbst. Wenn nämlich ein Glaube nützlicher, wirkungsvoller, überzeugender ist, als die bewusste Heuchelei, so wird, aus Instinkt, die Heuchelei alsbald zur Unschuld: erster Satz zum Verständniss grosser Heiliger. Auch bei den Philosophen, einer andren Art von Heiligen, bringt es das ganze Handwerk mit sich, dass sie nur gewisse Wahrheiten zulassen: nämlich solche, auf die hin ihr Handwerk die öffentliche Sanktion hat, — Kantisch geredet, Wahrheiten der praktischen Vernunft. Sie wissen, was sie beweisen müssen, darin sind sie praktisch, — sie erkennen sich unter einander daran, dass sie über „die Wahrheiten“ übereinstimmen. — „Du sollst nicht lügen“ — auf deutsch: hüten Sie sich, mein Herr Philosoph, die Wahrheit zu sagen…
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
آن جا که به ایمان نیاز هست. __در میانِ آموزگارانِ اخلاق و زاهدان چیزي کمیابتر از شرفمندی نیست. خود چه بسا خلافِ این بگویند و به آن حرف ایمان هم داشته باشند. زیرا هرگاه که یک باورِ سودمندتر و کارآمدتر و پذیرفتنیتر از ریاکاریِ آگاهانه باشد، ریاکاری، به حکمِ غریزه، بیدرنگ بدل به معصومیّت میشود: اصلِ یکم برای فهمِ هر زاهدِ بزرگ. در موردِ فیلسوفان نیز _که گونهاي دیگر از زاهداناند _کسب-و-کارِشان چنین میطلبد که جز به برخی حقیقتها رخصتِ رو نشان دادن ندهند: یعنی، جز به آنهایي که اعتبارِ کسب-و-کارِ ایشان را نزدِ عامّه نگاه میدارد. __به زبانِ کانتی، حقیقتهایِ عقلِ عملی. ایشان میدانند که همان چیزهايي را باید اثبات کنند که عمل میکنند __و یکدیگر را با این میشناسند که بر سرِ «حقایق» همرای اند. __«دروغ نباید بگویی» __به زبانِ ساده، حضرتِ فیلسوف، مبادا از حقیقت دم بزنی...
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بتها
بخش: پویندگیهایِ مردِ نابههنگام
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
آن جا که به ایمان نیاز هست. __در میانِ آموزگارانِ اخلاق و زاهدان چیزي کمیابتر از شرفمندی نیست. خود چه بسا خلافِ این بگویند و به آن حرف ایمان هم داشته باشند. زیرا هرگاه که یک باورِ سودمندتر و کارآمدتر و پذیرفتنیتر از ریاکاریِ آگاهانه باشد، ریاکاری، به حکمِ غریزه، بیدرنگ بدل به معصومیّت میشود: اصلِ یکم برای فهمِ هر زاهدِ بزرگ. در موردِ فیلسوفان نیز _که گونهاي دیگر از زاهداناند _کسب-و-کارِشان چنین میطلبد که جز به برخی حقیقتها رخصتِ رو نشان دادن ندهند: یعنی، جز به آنهایي که اعتبارِ کسب-و-کارِ ایشان را نزدِ عامّه نگاه میدارد. __به زبانِ کانتی، حقیقتهایِ عقلِ عملی. ایشان میدانند که همان چیزهايي را باید اثبات کنند که عمل میکنند __و یکدیگر را با این میشناسند که بر سرِ «حقایق» همرای اند. __«دروغ نباید بگویی» __به زبانِ ساده، حضرتِ فیلسوف، مبادا از حقیقت دم بزنی...
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بتها
بخش: پویندگیهایِ مردِ نابههنگام
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
دلاورترین کسان هم در میانِ ما کمتر دل آن چیزی را دارد که به راستی میداند...
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
بخشِ نکتهپردازیها و خَدَنگاندازیها
برگردانِ داریوشِ آشوری
Auch der Muthigste von uns hat nur selten den Muth zu dem, was er eigentlich w e i s s...
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #غروب_بتها
بخشِ نکتهپردازیها و خَدَنگاندازیها
برگردانِ داریوشِ آشوری
Auch der Muthigste von uns hat nur selten den Muth zu dem, was er eigentlich w e i s s...
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche