باری، این است وعظِ من برایِ گوشهایِ ایشان: من ام زرتشت، مردِ بیخدا، که میگوید: «کی ست بیخداتر از من تا من از آموزشهایاش لذت برم.»
من ام زرتشت، مردِ بیخدا! همانندانِ خویش را کجا توانم یافت؟ و همانندانِ من همانان اند که خود خواستِ خویش را به خود میدهند و هرچه تسلیم و رضا ست از خود میرانند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ فضیلتِ کوچککننده
پارهیِ سوّم
برگردانِ داریوشِ آشوری
...
Wohlan! Diess ist meine Predigt für _ihre_ Ohren: ich bin Zarathustra, der Gottlose, der da spricht "wer ist gottloser denn ich, dass ich mich seiner Unterweisung freue?"
Ich bin Zarathustra, der Gottlose: wo finde ich Meines-Gleichen? Und alle Die sind Meines-Gleichen, die sich selber ihren Willen geben und
alle Ergebung von sich abthun.
#Friedrich_Nietzsche
#Also_Sprach_Zarathustra
Von der verkleinernden Tugend (3)
پ. ن: عبارتِ نخست، در ترجمهیِ فارسی، بصورتِ خبری (با علامتِ نقطه) آمده است؛ امّا در اصلِ آلمانی، این جمله، جملهاي ست پُرسشی و در پایانِ آن علامتِ سؤال (؟) قرار دارد:
«کی ست بیخداتر از من تا من از آموزههایاش لذت برم؟»
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
من ام زرتشت، مردِ بیخدا! همانندانِ خویش را کجا توانم یافت؟ و همانندانِ من همانان اند که خود خواستِ خویش را به خود میدهند و هرچه تسلیم و رضا ست از خود میرانند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ فضیلتِ کوچککننده
پارهیِ سوّم
برگردانِ داریوشِ آشوری
...
Wohlan! Diess ist meine Predigt für _ihre_ Ohren: ich bin Zarathustra, der Gottlose, der da spricht "wer ist gottloser denn ich, dass ich mich seiner Unterweisung freue?"
Ich bin Zarathustra, der Gottlose: wo finde ich Meines-Gleichen? Und alle Die sind Meines-Gleichen, die sich selber ihren Willen geben und
alle Ergebung von sich abthun.
#Friedrich_Nietzsche
#Also_Sprach_Zarathustra
Von der verkleinernden Tugend (3)
پ. ن: عبارتِ نخست، در ترجمهیِ فارسی، بصورتِ خبری (با علامتِ نقطه) آمده است؛ امّا در اصلِ آلمانی، این جمله، جملهاي ست پُرسشی و در پایانِ آن علامتِ سؤال (؟) قرار دارد:
«کی ست بیخداتر از من تا من از آموزههایاش لذت برم؟»
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
تو در راهِ بزرگیِ خویش گام نهادهای! آنچه تاکنون واپسین خطر-ات خوانده میشد، اکنون واپسین پناهات گشته است!
تو در راهِ بزرگیِ خویش گام نهادهای! اکنون بهین دلیریات کو که تو را دیگر در پسِ پُشت راهي نیست!
تو در راهِ بزرگیِ خویش گام نهادهای! این جا دیگر کسي دزدانه در پیات نخواهد بود! پایات خود راهي که پشتِ سر نهادهای ناپدید میکند. و بر فرازِ این راه نوشتهاند: محال!
و آن جا که دیگر تو را نردبامي نمانده باشد، باید بدانی که چهگونه از رویِ سرِ خویش بالا روی. وگرنه چهسان بالا خواهی رفت؟
از رویِ سر و از فرازِ دلِ خویش! اکنون آنچه در تو نرمترین است باید سختترین شود!
آن که همیشه خود را بسیار مینوازد، سرانجام ازین نوازشِ بسیار بیمار میشود. آفرین بر آنچه سخت میسازد!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ آواره
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
تو در راهِ بزرگیِ خویش گام نهادهای! اکنون بهین دلیریات کو که تو را دیگر در پسِ پُشت راهي نیست!
تو در راهِ بزرگیِ خویش گام نهادهای! این جا دیگر کسي دزدانه در پیات نخواهد بود! پایات خود راهي که پشتِ سر نهادهای ناپدید میکند. و بر فرازِ این راه نوشتهاند: محال!
و آن جا که دیگر تو را نردبامي نمانده باشد، باید بدانی که چهگونه از رویِ سرِ خویش بالا روی. وگرنه چهسان بالا خواهی رفت؟
از رویِ سر و از فرازِ دلِ خویش! اکنون آنچه در تو نرمترین است باید سختترین شود!
آن که همیشه خود را بسیار مینوازد، سرانجام ازین نوازشِ بسیار بیمار میشود. آفرین بر آنچه سخت میسازد!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ آواره
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
شما آنگاه که آرزومندِ اوج گرفتناید، روی به بالا دارید؛ و من روی به پایین، زیرا که اوج گرفتهام!
چه کس در میانِ شما هم خندیدن تواند و هم اوجگرفتن؟
آن که بر فرازِ بلندترین کوه رفته باشد، خنده میزند بر همهیِ نمایشهایِ غمناک و جدّیبودنهایِ غمناک.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ "دربارهیِ خواندن و نوشتن"
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
چه کس در میانِ شما هم خندیدن تواند و هم اوجگرفتن؟
آن که بر فرازِ بلندترین کوه رفته باشد، خنده میزند بر همهیِ نمایشهایِ غمناک و جدّیبودنهایِ غمناک.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ "دربارهیِ خواندن و نوشتن"
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
برادران، با قدرتِ فضیلتِتان به زمین وفادار مانید! عشقِ ایثارگر و داناییِ شما خدمتگزارِ معنایِ زمین باد! چنین درخواست میکنم و شما را سوگند میدهم.
مگذارید فضیلتِتان از آنچه زمینی ست بگریزد و بال بر دیوارهایِ سَرمَدی کوبد! فسوسا، همیشه چه بسیار فضیلتهایِ گریزان بوده است!
همانندِ من، فضیلتِ پروازکرده را به زمین بازگردانید؛ آری، به تن و زندگی، تا به زمین معنایِ خود را بخشد __معنايي انسانی!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ فضیلتِ ایثارگر
فرگردِ دوّم
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
مگذارید فضیلتِتان از آنچه زمینی ست بگریزد و بال بر دیوارهایِ سَرمَدی کوبد! فسوسا، همیشه چه بسیار فضیلتهایِ گریزان بوده است!
همانندِ من، فضیلتِ پروازکرده را به زمین بازگردانید؛ آری، به تن و زندگی، تا به زمین معنایِ خود را بخشد __معنايي انسانی!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ فضیلتِ ایثارگر
فرگردِ دوّم
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
آه، با اشتیاقِ خویش اکنون به کجا باید بَر شوم؟ از فرازِ همهیِ کوهها از پیِ سرزمینهایِ پدری پدری و مادری چشم انداخته ام.
امّا هیچ جا وطني نیافته ام. در همه شهرها بیسر-و-سامان ام و از همه دروازهها گذرنده.
مردمِ کنونی، که دلام تا چندي پیش مرا به سویِ ایشان میکشاند، با من بیگانه اند و نزدِ من خندهآور. مرا از [تمامیِ] سرزمینهایِ پدری و مادری رانده اند.
ازینرو، اکنون سرزمینِ فرزندانام را دوست میدارم و بس؛ آن سرزمینِ نایافته، در دلِ دورترین دریا را! بادبانهایام را میفرمایم تا که آن را بجویند و بجویند.
در فرزندانام میخواهم جُبرانِ آن را کنم که فرزندِ پدرانام بودهام؛ و در تمامیِ آینده جُبرانِ این اکنون را!
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ سرزمینِ فرهنگ
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
امّا هیچ جا وطني نیافته ام. در همه شهرها بیسر-و-سامان ام و از همه دروازهها گذرنده.
مردمِ کنونی، که دلام تا چندي پیش مرا به سویِ ایشان میکشاند، با من بیگانه اند و نزدِ من خندهآور. مرا از [تمامیِ] سرزمینهایِ پدری و مادری رانده اند.
ازینرو، اکنون سرزمینِ فرزندانام را دوست میدارم و بس؛ آن سرزمینِ نایافته، در دلِ دورترین دریا را! بادبانهایام را میفرمایم تا که آن را بجویند و بجویند.
در فرزندانام میخواهم جُبرانِ آن را کنم که فرزندِ پدرانام بودهام؛ و در تمامیِ آینده جُبرانِ این اکنون را!
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ سرزمینِ فرهنگ
برگردانِ داریوشِ آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
بهرِ آن آمدهام که بسیاري را از گلّه بیرون کشانم. مردم و گلّه از من خشمگین خواهند شد و شبانان زرتشت را دزد خواهند نامید.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
پیشگفتارِ زرتشت، پارهیِ ۹
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: تمثیلِ گلّه و شبان، از تمثیلهایِ بسیار پُرآوازه [= مشهورِ] "عهدِ جدید"، بهویژه انجیلهایِ چهارگانه است. در این تمثیل، عیسایِ ناصری، خود را چونان شباني نیکو و مؤمنان را چونان گلّهاي سَردگُم و نیازمندِ راهنمایی توصیف میکند؛ این شبانِ نیکو ست که جانِ خود را هم برای گوسفندانش فدا خواهد کرد. برای نمونه:
«منم آن شبانِ نیکو؛ همان شباني که جانِ خویش را برای گلّه میدهد [= جانِ خویش را فدایِ گلّه میکند.]» (انجیلِ یوحنّا، بابِ دهُم، پارهیِ ۱۱)
امّا زرتشتِ نیچه، بهدُنبالِ بیرونکشیدنِ آدمیان و جانهایِ آزاده از گلّهیِ گوسفندان است؛ ازین روی، شبانانِ گلّه، زرتشت را «دزد» خواهند نامید؛ دزدي که آدمیان را از زنجیرهایِ تاریخیِشان رهانده و به اَبَرانسان رهنمون میشود. همین رُبایش است که خشمِ شبانان را بَرانگیخته و روانِ دَربندِ ایشان را میآزارَد. زرتشتِ نیچه، با این گفتار، خود را رویارویِ عیسا و آموزهیِ «نجاتِ» مسیحی قرار میدهد. در انجیلِ یوحنّا میخوانیم:
«هیچکس آن [گلّه و گوسفندان] را از من نمیستانَد؛ بلکه من [به خواستِ خود] آن را وامیگذارم؛ میتوانم (مایهداشتن و توانایی: εξουσία) آن را واگذارم و میتوانم آن را بازپسگیرم. این حُکم را از سویِ پدرم دریافت کردهام.» (انجیلِ یوحنّا، بابِ دهُم، پارهیِ ۱۸)
زرتشت، کَسي ست که میتواند دلاورانه به گلّه تاخته و بدونِ آگاهکردنِ شبان، گوسفندان را برُباید!
پیشتر گفته بودم که برای راهبُردن به ژرفنایِ اندیشهیِ نیچه، بهویژه در کتابِ "چنین گفت زرتشت"، آشناییِ ژرف با دینِ مسیحی و سنّتِ تفسیریِ پاولوسی_یوحنّایی ضروری مینماید؛ این نمونهیِ کوچک، تنها مُشتي از خَروار بود!
گفتنی ست که به دلیلِ نارساییِ برگردانهایِ کتابِ مقدّس، ترجمهیِ پارههایِ عهدِ جدید را، برپایهیِ متنِ اصلیِ یونانی (ویراستِ انتقادیِ SBL) و ترجمهیِ آلمانیِ "مارتین لوتر" انجام دادهام.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
پیشگفتارِ زرتشت، پارهیِ ۹
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: تمثیلِ گلّه و شبان، از تمثیلهایِ بسیار پُرآوازه [= مشهورِ] "عهدِ جدید"، بهویژه انجیلهایِ چهارگانه است. در این تمثیل، عیسایِ ناصری، خود را چونان شباني نیکو و مؤمنان را چونان گلّهاي سَردگُم و نیازمندِ راهنمایی توصیف میکند؛ این شبانِ نیکو ست که جانِ خود را هم برای گوسفندانش فدا خواهد کرد. برای نمونه:
«منم آن شبانِ نیکو؛ همان شباني که جانِ خویش را برای گلّه میدهد [= جانِ خویش را فدایِ گلّه میکند.]» (انجیلِ یوحنّا، بابِ دهُم، پارهیِ ۱۱)
امّا زرتشتِ نیچه، بهدُنبالِ بیرونکشیدنِ آدمیان و جانهایِ آزاده از گلّهیِ گوسفندان است؛ ازین روی، شبانانِ گلّه، زرتشت را «دزد» خواهند نامید؛ دزدي که آدمیان را از زنجیرهایِ تاریخیِشان رهانده و به اَبَرانسان رهنمون میشود. همین رُبایش است که خشمِ شبانان را بَرانگیخته و روانِ دَربندِ ایشان را میآزارَد. زرتشتِ نیچه، با این گفتار، خود را رویارویِ عیسا و آموزهیِ «نجاتِ» مسیحی قرار میدهد. در انجیلِ یوحنّا میخوانیم:
«هیچکس آن [گلّه و گوسفندان] را از من نمیستانَد؛ بلکه من [به خواستِ خود] آن را وامیگذارم؛ میتوانم (مایهداشتن و توانایی: εξουσία) آن را واگذارم و میتوانم آن را بازپسگیرم. این حُکم را از سویِ پدرم دریافت کردهام.» (انجیلِ یوحنّا، بابِ دهُم، پارهیِ ۱۸)
زرتشت، کَسي ست که میتواند دلاورانه به گلّه تاخته و بدونِ آگاهکردنِ شبان، گوسفندان را برُباید!
پیشتر گفته بودم که برای راهبُردن به ژرفنایِ اندیشهیِ نیچه، بهویژه در کتابِ "چنین گفت زرتشت"، آشناییِ ژرف با دینِ مسیحی و سنّتِ تفسیریِ پاولوسی_یوحنّایی ضروری مینماید؛ این نمونهیِ کوچک، تنها مُشتي از خَروار بود!
گفتنی ست که به دلیلِ نارساییِ برگردانهایِ کتابِ مقدّس، ترجمهیِ پارههایِ عهدِ جدید را، برپایهیِ متنِ اصلیِ یونانی (ویراستِ انتقادیِ SBL) و ترجمهیِ آلمانیِ "مارتین لوتر" انجام دادهام.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Im Gebirge ist der nächste Weg von Gipfel zu Gipfel: aber dazu musst du lange Beine haben. Sprüche sollen Gipfel sein: und Die, zu denen gesprochen wird, Grosse und Hochwüchsige.
#Friedrich_Nietzsche
#Also_Sprach_Zarathusra
Vom Lesen und Schreiben
در کوهستان کوتاهترین راه از چَکاد است به چکاد. امّا بهرِ آن تو را پاهایي بلند باید. گُزینگویهها میباید چکادها باشند و آنان که رویِ سخن به جانبِشان است تنومند و بلندبالا.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ خواندن و نوشتن
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#Friedrich_Nietzsche
#Also_Sprach_Zarathusra
Vom Lesen und Schreiben
در کوهستان کوتاهترین راه از چَکاد است به چکاد. امّا بهرِ آن تو را پاهایي بلند باید. گُزینگویهها میباید چکادها باشند و آنان که رویِ سخن به جانبِشان است تنومند و بلندبالا.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ خواندن و نوشتن
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
«نابخشودنیترین (Unverzeihlichstes) چیز در تو این است که قدرت (Macht) داری و فرمان نمیخواهی راند.»
و من پاسخ دادم: «برایِ فرمان دادن مرا صدایِ شیر نیست.»
آنگاه دیگربار نجواکُنان با من گفت: «خاموشترین کلامهای اند که طوفان (Sturm) میزایند. اندیشههایي که با گامِ کبوتر میآیند جهان را رهبری میکنند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ خاموشترین ساعت
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: «گامِ کبوتران»، میتواند به پارههایِ ۱۱- ۹، از بابِ نخستِ انجیلِ مارکوس نگر داشته باشد:
و در آن روزها چنین روی داد که عیسا از ناصرهیِ جلیل آمد و توسّطِ یحیا در رودِ اُردن تعمید یافت. و [هنگامي] که دگربار از آب برون شد، [به چشمِ خود] بدید که آسمانها شکافته گشت و روح (پنویما) چونان کبوتري به سویِ او فرود آمد. و [آنگاه] [چنین] آوایي از آسمانها رسید: «تو پسرِ محبوبِ من هستی؛ [و همانا] من از تو خرسندم.» (ترجمهیِ این پارهها، برپایهیِ متنِ اصلیِ یونانی، با ویراستِ انتقادیِ SBL، انجام شده است.)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
و من پاسخ دادم: «برایِ فرمان دادن مرا صدایِ شیر نیست.»
آنگاه دیگربار نجواکُنان با من گفت: «خاموشترین کلامهای اند که طوفان (Sturm) میزایند. اندیشههایي که با گامِ کبوتر میآیند جهان را رهبری میکنند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ خاموشترین ساعت
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: «گامِ کبوتران»، میتواند به پارههایِ ۱۱- ۹، از بابِ نخستِ انجیلِ مارکوس نگر داشته باشد:
و در آن روزها چنین روی داد که عیسا از ناصرهیِ جلیل آمد و توسّطِ یحیا در رودِ اُردن تعمید یافت. و [هنگامي] که دگربار از آب برون شد، [به چشمِ خود] بدید که آسمانها شکافته گشت و روح (پنویما) چونان کبوتري به سویِ او فرود آمد. و [آنگاه] [چنین] آوایي از آسمانها رسید: «تو پسرِ محبوبِ من هستی؛ [و همانا] من از تو خرسندم.» (ترجمهیِ این پارهها، برپایهیِ متنِ اصلیِ یونانی، با ویراستِ انتقادیِ SBL، انجام شده است.)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
دشمنِتان را بجویید و جنگِتان را برپا کنید! جنگي در راهِ اندیشههاتان: و اگر اندیشههاتان از پای درآمد، باز راستکرداریِ شما میباید غریوِ پیروزی بردارد!
صلح را همچون افزارِ جنگهایِ تازه دوست بدارید و صلحِ کوتاه را از صلحِ دراز بیش.
نگویم که کار کنید (zu Arbeit)، که جنگ آورید (zum Kampfe)! نگویم که صلح کنید، که پیروز شوید! کارِتان جنگ باد، صلحِتان پیروزی.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ جنگ و جنگآوران
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: این فرازهایِ شکوهمند خواننده را به یادِ پارهاي بسیار پُرآوازه [= مشهور] از هراکلِیتوس میاندازد:
Πόλεμος πάντων μὲν πατήρ ἐστι, πάντων δὲ βασιλεύς, καὶ τοὺς μὲν θεοὺς ἔδειξε τοὺς δὲ ἀνθρώπους, τοὺς μὲν δούλους ἐποίησε τοὺς δὲ ἐλευθέρους.
جنگ، پدر و پادشاهِ همهچیز است. برخي را [بهسانِ] خدایان نمایانده و برخي را [چونان] آدمیان؛ گروهي را برده ساخته و گروهي [دیگر] را [در خیلِ] آزادگان [بَرنشانده است]. (ترجمه را برپایهیِ متنِ اصلیِ یونانی انجام دادهام. آنچه در میانِ کروشه [...] آمده، افزودهیِ من است.)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
صلح را همچون افزارِ جنگهایِ تازه دوست بدارید و صلحِ کوتاه را از صلحِ دراز بیش.
نگویم که کار کنید (zu Arbeit)، که جنگ آورید (zum Kampfe)! نگویم که صلح کنید، که پیروز شوید! کارِتان جنگ باد، صلحِتان پیروزی.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ جنگ و جنگآوران
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: این فرازهایِ شکوهمند خواننده را به یادِ پارهاي بسیار پُرآوازه [= مشهور] از هراکلِیتوس میاندازد:
Πόλεμος πάντων μὲν πατήρ ἐστι, πάντων δὲ βασιλεύς, καὶ τοὺς μὲν θεοὺς ἔδειξε τοὺς δὲ ἀνθρώπους, τοὺς μὲν δούλους ἐποίησε τοὺς δὲ ἐλευθέρους.
جنگ، پدر و پادشاهِ همهچیز است. برخي را [بهسانِ] خدایان نمایانده و برخي را [چونان] آدمیان؛ گروهي را برده ساخته و گروهي [دیگر] را [در خیلِ] آزادگان [بَرنشانده است]. (ترجمه را برپایهیِ متنِ اصلیِ یونانی انجام دادهام. آنچه در میانِ کروشه [...] آمده، افزودهیِ من است.)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
نیکان و عادلان مرا دشمنِ اخلاق میدانند: حکایتِ من ضدِّ [احکامِ] اخلاق است (unmoralisch).
اگر دشمني (Feind) دارید، بدیاش را با نیکی پاسخ نگویید که شرمسار میشود. به جایِ آن گواهی دهید که در حقِّ شما نیکی کرده است.
خشمگرفتن بِهْ که شرمسار کردن! و اگر نفرینِتان کنند، خوش ندارم که در برابر دعا کنید. شما نیز نفریني کنید.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ نیشِ مار
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: طعني ست آشکار به پارههایِ بسیار پُرآوازه [= مشهور] از انجیلِ لوکاس:
«امّا شما که گوش فرامیدهید، به شما میگویم که دُشمنانِ خود را دوست بدارید و با کساني که از شما نفرت دارند، به زیبایی [= نیکی] رفتار کنید؛ برای آنان که نفرینِتان میکنند برکت (εὐλογεῖτε) بخواهید؛ و کساني که آزارِتان میدهند را دُعایِ خیر نمایید. به کَسي که بر یک گونهات سیلی زد، [گونهیِ] دیگر را نیز پیشکش کن.»
(لوکاس، بابِ ششم، پارههایِ ۲۷ تا ۲۹)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
اگر دشمني (Feind) دارید، بدیاش را با نیکی پاسخ نگویید که شرمسار میشود. به جایِ آن گواهی دهید که در حقِّ شما نیکی کرده است.
خشمگرفتن بِهْ که شرمسار کردن! و اگر نفرینِتان کنند، خوش ندارم که در برابر دعا کنید. شما نیز نفریني کنید.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ نیشِ مار
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: طعني ست آشکار به پارههایِ بسیار پُرآوازه [= مشهور] از انجیلِ لوکاس:
«امّا شما که گوش فرامیدهید، به شما میگویم که دُشمنانِ خود را دوست بدارید و با کساني که از شما نفرت دارند، به زیبایی [= نیکی] رفتار کنید؛ برای آنان که نفرینِتان میکنند برکت (εὐλογεῖτε) بخواهید؛ و کساني که آزارِتان میدهند را دُعایِ خیر نمایید. به کَسي که بر یک گونهات سیلی زد، [گونهیِ] دیگر را نیز پیشکش کن.»
(لوکاس، بابِ ششم، پارههایِ ۲۷ تا ۲۹)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
آه با اشتیاقِ خویش اکنون به کجا باید بَر شوم؟ از فرازِ همهیِ کوهها از پیِ سرزمینهایِ پدری و مادری چشم انداختهام.
امّا هیچجا وطني نیافتهام. در همه شهرها بیسر-و-سامانام و از همهیِ دروازهها گذرنده.
مردمِ کنونی که دلم تا چندي پیش مرا به سویِ ایشان میکشاند، با من بیگانه اند و نزدِ من خندهآور. مرا از تمامیِ سرزمینهایِ پدری و مادری رانده اند.
ازین رو، اکنون سرزمینِ فرزندانام را دوست میدارم و بس؛ آن سرزمینِ نایافته، در دلِ دورترین دریا را! بادبانهایام را میفرمایم تا آن را بجویند و بجویند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ سرزمینِ فرهنگ
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: پیشینهیِ پیوندِ فیلسوف و کنارهگیری از مردمان را باید به "هراکلِیتوس" نسبت داد؛ بدانگاه که «فیلسوفِ گریان»، از جایگاهِ قومی/مذهبیِ خویش کناره گرفت و زندگی در جنگل را بَرگُزید. همچنین، در دیالوگِ "سوفیستِ" افلاطون (216ξ) با پیوندي درنگیدنی میانِ فیلسوف و آوارگی برخورد میکنیم. افلاطون، سخني از "هومروس" را وصفِ حالِ فیلسوف میداند:
"έπιστρωσι πόληας..."
«[آن فیلسوفان، به سانِ آوارگان] در شهرها میچرخند...»
در این میان، نیچه نیز خود را «بیوطن» (heimatlos) خوانده و حتّا یکي از نوشتههایِ پُرآوازه [= مشهورِ]یِ خویش را "آواره و سایهاش" (der Wanderer und sein Schatten) نامیده است.
گفتنی ست که استعارهیِ «سفر» و «آوارگی» را در ادبیاتِ باختر [= مغرب]زمین (از "هومروس" تا "گوته" به فراوانی میتوان یافت. برای نمونه (چونان مُشتي از خَروار) میتوان به این پارهیِ کتابِ "رنجهایِ وِرترِ جوان" اشاره کرد:
"Ja wohl bin ich nur ein Wandrer, ein Waller auf der Erde! Seid ihr denn mehr?"
«آری! من تنها یک آواره (Wandrer)، یک زائر بر زمین هستم! آیا شمایان [چیزي] بیش از این هستید؟»
به راستی که فیلسوفي چون نیچه را چنگزدن به گذشته و آرمانهایِ کهن نشاید؛ او چشمبهراهِ فرزندانِ نیامدهیِ خویش و آفرینشگرانِ راستین است!
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
امّا هیچجا وطني نیافتهام. در همه شهرها بیسر-و-سامانام و از همهیِ دروازهها گذرنده.
مردمِ کنونی که دلم تا چندي پیش مرا به سویِ ایشان میکشاند، با من بیگانه اند و نزدِ من خندهآور. مرا از تمامیِ سرزمینهایِ پدری و مادری رانده اند.
ازین رو، اکنون سرزمینِ فرزندانام را دوست میدارم و بس؛ آن سرزمینِ نایافته، در دلِ دورترین دریا را! بادبانهایام را میفرمایم تا آن را بجویند و بجویند.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ سرزمینِ فرهنگ
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: پیشینهیِ پیوندِ فیلسوف و کنارهگیری از مردمان را باید به "هراکلِیتوس" نسبت داد؛ بدانگاه که «فیلسوفِ گریان»، از جایگاهِ قومی/مذهبیِ خویش کناره گرفت و زندگی در جنگل را بَرگُزید. همچنین، در دیالوگِ "سوفیستِ" افلاطون (216ξ) با پیوندي درنگیدنی میانِ فیلسوف و آوارگی برخورد میکنیم. افلاطون، سخني از "هومروس" را وصفِ حالِ فیلسوف میداند:
"έπιστρωσι πόληας..."
«[آن فیلسوفان، به سانِ آوارگان] در شهرها میچرخند...»
در این میان، نیچه نیز خود را «بیوطن» (heimatlos) خوانده و حتّا یکي از نوشتههایِ پُرآوازه [= مشهورِ]یِ خویش را "آواره و سایهاش" (der Wanderer und sein Schatten) نامیده است.
گفتنی ست که استعارهیِ «سفر» و «آوارگی» را در ادبیاتِ باختر [= مغرب]زمین (از "هومروس" تا "گوته" به فراوانی میتوان یافت. برای نمونه (چونان مُشتي از خَروار) میتوان به این پارهیِ کتابِ "رنجهایِ وِرترِ جوان" اشاره کرد:
"Ja wohl bin ich nur ein Wandrer, ein Waller auf der Erde! Seid ihr denn mehr?"
«آری! من تنها یک آواره (Wandrer)، یک زائر بر زمین هستم! آیا شمایان [چیزي] بیش از این هستید؟»
به راستی که فیلسوفي چون نیچه را چنگزدن به گذشته و آرمانهایِ کهن نشاید؛ او چشمبهراهِ فرزندانِ نیامدهیِ خویش و آفرینشگرانِ راستین است!
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
برادران، آیا من سنگدل ام؟ باری، من میگویم: هر چه را که اُفتادنی ست میباید بیشتر زور داد.
هرچه امروزین است، میافتد و بَرمیافتد! چه کس میخواهد آن را نگاه دارد؟ باری، من __ میخواهم آن را بیشتر زور دهم!
میشناسید شهوتي را که سنگها را به ژرفناهایِ تُندشیب فرومیغلتاند؟
بنگرید این انسانهایِ امروزین را که چهگونه به ژرفناهایِ من فرومیغلتند!
برادران، من پیشدرآمدِ (Vorspiel) بازیگراني بهتر ام؛ یک سرمشق (Beispiel)! از سرمشقِ من پیروی کنید!
و به آن کس که پرواز نمیآموزید، تُندتر اُفتادن آموزید!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ لوحهایِ نو و کُهن
پارهیِ ۲۰
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: مفهومِ «سرمشق»، از بُنیادینترین آموزههایِ مسیحی است. در این آموزه، عیسایِ ناصری، کارها و سخنان و رفتارِ خود را بهسانِ «سرمشق»ي ابدی برای پیروانش بَرمینشانَد. برای نمونه، در "انجیلِ یوحنّا" میخوانیم:
«آیا دریافتید آنچه را که برایتان انجام دادم؟ شمایان مرا استاد (διδασκολος) و سَرورِ (κοριούς) خویش مینامید و [البتّه] درست هم میگویید، زیرا من [به راستی] [استاد و سَرورِ شمایان] هستم. [...] من با [انجامِ] این کار، سرمشقي (ύποδειγμα) به شمایان دادم؛ تا شمایان نیز همانگونه رفتار کنید که من با شمایان کردم.» (یوحنّا، بابِ سیزدهم، پارههایِ ۱۲ تا ۱۵)
گفتنی ست که در دینِ اسلام هم حضرتِ رسول را «اُسوَة حَسنة» نامیدهاند: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
نیچه، با تاختنِ بیرحمانه به نگرشهایِ آنجهانی، در پیِ بَرنشاندنِ «سَرمشق»ي تازه برای جانهایِ آزاده و شُمارِ اندکِ شنوندگانِ خویش است.
......
همچنین، در برگردانِ داریوشِ آشوری، دو اِشکالِ سهوی وجود دارد:
نخست اینکه، واژهیِ "Ein Vorspiel" بصورتِ نکره، آمده است؛ امّا در ترجمهیِ ایشان، حالتِ معرفهیِ آن ذکر شده است.
دوم اینکه، در عبارتِ پایانی، واژهیِ "mir" ترجمه نشده است. برگردانِ اصلاحشده و پیشنهادیِ بنده چنین است:
«و آنکس را که پرواز نمیآموزید، برایِ من [و از بهرِ خاطرِ من]، تُندتر اُفتادن آموزید.»
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
هرچه امروزین است، میافتد و بَرمیافتد! چه کس میخواهد آن را نگاه دارد؟ باری، من __ میخواهم آن را بیشتر زور دهم!
میشناسید شهوتي را که سنگها را به ژرفناهایِ تُندشیب فرومیغلتاند؟
بنگرید این انسانهایِ امروزین را که چهگونه به ژرفناهایِ من فرومیغلتند!
برادران، من پیشدرآمدِ (Vorspiel) بازیگراني بهتر ام؛ یک سرمشق (Beispiel)! از سرمشقِ من پیروی کنید!
و به آن کس که پرواز نمیآموزید، تُندتر اُفتادن آموزید!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ لوحهایِ نو و کُهن
پارهیِ ۲۰
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: مفهومِ «سرمشق»، از بُنیادینترین آموزههایِ مسیحی است. در این آموزه، عیسایِ ناصری، کارها و سخنان و رفتارِ خود را بهسانِ «سرمشق»ي ابدی برای پیروانش بَرمینشانَد. برای نمونه، در "انجیلِ یوحنّا" میخوانیم:
«آیا دریافتید آنچه را که برایتان انجام دادم؟ شمایان مرا استاد (διδασκολος) و سَرورِ (κοριούς) خویش مینامید و [البتّه] درست هم میگویید، زیرا من [به راستی] [استاد و سَرورِ شمایان] هستم. [...] من با [انجامِ] این کار، سرمشقي (ύποδειγμα) به شمایان دادم؛ تا شمایان نیز همانگونه رفتار کنید که من با شمایان کردم.» (یوحنّا، بابِ سیزدهم، پارههایِ ۱۲ تا ۱۵)
گفتنی ست که در دینِ اسلام هم حضرتِ رسول را «اُسوَة حَسنة» نامیدهاند: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
نیچه، با تاختنِ بیرحمانه به نگرشهایِ آنجهانی، در پیِ بَرنشاندنِ «سَرمشق»ي تازه برای جانهایِ آزاده و شُمارِ اندکِ شنوندگانِ خویش است.
......
همچنین، در برگردانِ داریوشِ آشوری، دو اِشکالِ سهوی وجود دارد:
نخست اینکه، واژهیِ "Ein Vorspiel" بصورتِ نکره، آمده است؛ امّا در ترجمهیِ ایشان، حالتِ معرفهیِ آن ذکر شده است.
دوم اینکه، در عبارتِ پایانی، واژهیِ "mir" ترجمه نشده است. برگردانِ اصلاحشده و پیشنهادیِ بنده چنین است:
«و آنکس را که پرواز نمیآموزید، برایِ من [و از بهرِ خاطرِ من]، تُندتر اُفتادن آموزید.»
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
نگرانترین کسان امروز میپرسند: «انسان را چه گونه نگاه میتوان داشت؟» امّا زرتشت نخستین و تنها کسي ست که میپرسد: «بر انسان چه گونه میتوان چیره شد؟»
اَبَرانسان در دلام جای دارد. او ست نخستین و تنها دلبستگیام. نه انسان، نه نزدیکترین کَس، نه مسکینترین کس، نه رنجدیدهترین کس، نه بهترین کس.
برادران، آنچه من در انسان دوست توانم داشت این است که او فراشُدي (Übergang) ست و فروشُدي (Untergang). و در سمت نیز بسا چیزها هست که در من مهر و امید میانگیزد.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ انسانِ والاتر
پارهیِ ۳
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: احتمالاً واژگانِ «مسکینترین کَس» و «رنجدیدهترین کَس»، طعنهاي ست به "موعظه بَر فرازِ کوهِ" عیسایِ ناصری. عیسا، در این وعظِ بسیار مشهور، «پادشاهیِ آسمان» را از آنِ «مسکینانِ در روح» و «تسلییافتن» را فرجامِ «رنجدیدگان و ماتمیان» میداند. (بنگرید به انجیلِ مَتّیوس [= متّا]، بابِ پنجم، پارههایِ ۳ و ۴)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
اَبَرانسان در دلام جای دارد. او ست نخستین و تنها دلبستگیام. نه انسان، نه نزدیکترین کَس، نه مسکینترین کس، نه رنجدیدهترین کس، نه بهترین کس.
برادران، آنچه من در انسان دوست توانم داشت این است که او فراشُدي (Übergang) ست و فروشُدي (Untergang). و در سمت نیز بسا چیزها هست که در من مهر و امید میانگیزد.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ انسانِ والاتر
پارهیِ ۳
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: احتمالاً واژگانِ «مسکینترین کَس» و «رنجدیدهترین کَس»، طعنهاي ست به "موعظه بَر فرازِ کوهِ" عیسایِ ناصری. عیسا، در این وعظِ بسیار مشهور، «پادشاهیِ آسمان» را از آنِ «مسکینانِ در روح» و «تسلییافتن» را فرجامِ «رنجدیدگان و ماتمیان» میداند. (بنگرید به انجیلِ مَتّیوس [= متّا]، بابِ پنجم، پارههایِ ۳ و ۴)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
روزگاري چون به دریاهایِ دور فرامینگریستند، میگفتند: خدا. امّا اکنون شما را آموزاندهام که بگویید: اَبَرانسان.
خدا پنداري ست. امّا نخواهم پندارِتان از ارادهیِ آفرینندهیِ شما فراتر رود.
خدایی توانید آفرید؟ پس، از خدایان هیچ مگویید! امّا اَبَرانسان را چه نیک توانید آفرید!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
فصلِ در جزایرِ شادکامان
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: «فرانگریستن به دریاهایِ دور» نشان از اوجِ آرزوها و امیالِ آدمیان دارد. «خدا»، یک پندار است که روزگاري اوجِ آرزویِ بشر بود. زیرا آدمیان از «چشماندازِ خدایی» و «از منظرِ ابدیّت» به جهان فرامینگریستند؛ امّا زرتشت/نیچه، با تغییرِ چشمانداز و دَر همکوبیدنِ بُنیانهایِ کهن، آدمیان را آرزو و خواستي نو میآموزانَد: آرزویي که توانِ «آفریدنِ» آن تنها در آزادهجانان و رهاشدگان وجود دارد: اَبَرانسان.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
خدا پنداري ست. امّا نخواهم پندارِتان از ارادهیِ آفرینندهیِ شما فراتر رود.
خدایی توانید آفرید؟ پس، از خدایان هیچ مگویید! امّا اَبَرانسان را چه نیک توانید آفرید!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
فصلِ در جزایرِ شادکامان
برگردانِ داریوشِ آشوری
پ. ن: «فرانگریستن به دریاهایِ دور» نشان از اوجِ آرزوها و امیالِ آدمیان دارد. «خدا»، یک پندار است که روزگاري اوجِ آرزویِ بشر بود. زیرا آدمیان از «چشماندازِ خدایی» و «از منظرِ ابدیّت» به جهان فرامینگریستند؛ امّا زرتشت/نیچه، با تغییرِ چشمانداز و دَر همکوبیدنِ بُنیانهایِ کهن، آدمیان را آرزو و خواستي نو میآموزانَد: آرزویي که توانِ «آفریدنِ» آن تنها در آزادهجانان و رهاشدگان وجود دارد: اَبَرانسان.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
من از امروز ام و از پیش ازین. امّا چیزي در من هست که از فرداست و از پسفردا و از پس ازین.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
برگردانِ داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
برگردانِ داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
«خدایان همگی مرده اند: اکنون میخواهیم که اَبَرانسان بزیَد!» این باد آخرین خواستِ ما روزي در نیمروزِ بزرگ!
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ فضیلتِ ایثارگر
برگردانِ داریوشِ آشوری
„Todt sind alle Götter: nun wollen wir, dass der Übermensch lebe.“ diess sei einst am grossen Mittage letzter Wille!
پ. ن: همانگونه که میبینید، در متنِ اصلیِ آلمانی، ویراستِ (KSA)، پس از عبارتِ نخست، علامتِ نقطه (.) گذاشته شده است؛ امّا مترجمِ پارسی، سهواً، از علامتِ تعجّب (!) استفاده کرده است.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ دربارهیِ فضیلتِ ایثارگر
برگردانِ داریوشِ آشوری
„Todt sind alle Götter: nun wollen wir, dass der Übermensch lebe.“ diess sei einst am grossen Mittage letzter Wille!
پ. ن: همانگونه که میبینید، در متنِ اصلیِ آلمانی، ویراستِ (KSA)، پس از عبارتِ نخست، علامتِ نقطه (.) گذاشته شده است؛ امّا مترجمِ پارسی، سهواً، از علامتِ تعجّب (!) استفاده کرده است.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
مگر تجربههایِ من دیروزی و امروزی ست؟ دیري ست که من دلیلهایِ باورهایِ خویش را آزمودهام.
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ شاعران
برگردانِ داریوشِ آشوری
یک روشنسازیِ کوتاه:
نیچه، بر خلافِ اندیشمندانِ روشنگری، در پیِ خِردي جهانرَوا و فَراگیر که همهیِ آدمیان را از چنگالِ نادانی برهانَد، نیست. وی باراني از تازشهایِ بیامان را علیهِ استدلالهایِ انتزاعیِ فلسفی آغاز کرده و استدلالوَرزان را دروغزناني پَست و فرومایگاني حیلهگر میدانَد. برای نیچه، فلسفه و زیستِ فلسفی باید از «تجربهیِ زیسته»یِ (Erlebnis) افراد و از دلِ رویاروییِ آریگویانه با زندگی بَرآمده باشد. به دیگر سخن، هر فردي باید بُنیادِ باورهایِ خویش را بسنجد و تجربهیِ زیستن با آنها را از سَر بگذرانَد. فلسفهورزی، برای نیچه، نه در در بُرجِ عاجِ موهوماتِ فَراطبیعی و آنجهانی، که از دلِ زندگی و بازسنجیِ پیدرپیِ ارزشهایِ آن برون خواهد آمد.
در این پارهیِ کوتاه نیز، فعلِ "erleben"، به معنایِ «از سَر گذراندن»، «پیشآمدن» و... آمده است.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ شاعران
برگردانِ داریوشِ آشوری
یک روشنسازیِ کوتاه:
نیچه، بر خلافِ اندیشمندانِ روشنگری، در پیِ خِردي جهانرَوا و فَراگیر که همهیِ آدمیان را از چنگالِ نادانی برهانَد، نیست. وی باراني از تازشهایِ بیامان را علیهِ استدلالهایِ انتزاعیِ فلسفی آغاز کرده و استدلالوَرزان را دروغزناني پَست و فرومایگاني حیلهگر میدانَد. برای نیچه، فلسفه و زیستِ فلسفی باید از «تجربهیِ زیسته»یِ (Erlebnis) افراد و از دلِ رویاروییِ آریگویانه با زندگی بَرآمده باشد. به دیگر سخن، هر فردي باید بُنیادِ باورهایِ خویش را بسنجد و تجربهیِ زیستن با آنها را از سَر بگذرانَد. فلسفهورزی، برای نیچه، نه در در بُرجِ عاجِ موهوماتِ فَراطبیعی و آنجهانی، که از دلِ زندگی و بازسنجیِ پیدرپیِ ارزشهایِ آن برون خواهد آمد.
در این پارهیِ کوتاه نیز، فعلِ "erleben"، به معنایِ «از سَر گذراندن»، «پیشآمدن» و... آمده است.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche