🔴توضيحاتي دربارهيِ «اَبَرانسان» نيچه:
به جرات ميتوان گفت كه مفهومِ «اَبَرانسان»، اصليترين مفهوم در آثار نيچه و به نوعي كليدِ فهمِ فلسفهيِ اوست.
اَبَرانسان در واقع، شكلِ تكامليافتهيِ انسان كنوني ميباشد؛ البته منظور از تكامل، «تکامل داروینی» و ژنتيكي نيست، بلكه، تكامل و بلوغي است كه بايد در انديشهيِ انسان كنوني رخ دهد و او را به سمتِ «انسان برتر» رهنمون گردد.
مهمترين ويژگيِ ابرانسان، «آریگویی به زندگی» است؛ بنابراين، در وهلهيِ نخست بايد در همه حال به زندگي و زمين، با سيمايي خندان، «آری» گويد.
در مرحلهيِ دوم، بايد هستي را آنگونه كه هست، بپذيرد. اين بدان معناست كه از انسان، «اشرف مخلوقات» نسازد و اصطلاحاً در همه حال به روندِ «شدن» یا «شوند» در هستي معترف باشد؛ زيرا از ديدگاهِ نيچه، تمام موجودات در حالِ حركت بهسويِ برتري و آفريدنِ موجودي برتر از خويش ميباشند. و تنها آدميان هستند كه به نوعِ خويش مغرور گشته و اصطلاحاً «سدِّ راهِ تكامل» گرديدهاند.
در مرحلهيِ سوم، بايد خود را به سويِ بلوغ و رشدِ جسمي و ذهني بكشاند؛ يعني هم از نظرِ جسمي و بدني و هم از نظرِ فكري و ذهني، در اوجِ قدرت قرار گيرد.
نكتهيِ آخر اين است كه اَبَرانسان نگاهي تاريخي به جهان، اخلاق، ارزشها و... دارد؛ بنابراين، ارزشها و هنجارها را مطلق و ابدي ندانسته و تماميِ بايدها و نبايدهايِ اخلاقي را حاصلِ كشاكشِ قدرت و نتيجهيِ نيازهايِ زمانه ميداند. مطابق با اين اصل، اَبَرانسان، با «مطلقاندیشان» ميستيزد.
انجامِ تماميِ مراحلِ فوق، تنها توسطِ «اراده» صورت ميگيرد. مفهومِ اراده، مهمترين عنصر در فلسفهيِ نيچه است و در كتاب مشهورِ #چنين_گفت_زرتشت ميگويد:
«اي ارادهيِ من! تو هنوز ويرانگرِ همهيِ گورهايي!»
#آدمين
#ابرانسان
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
به جرات ميتوان گفت كه مفهومِ «اَبَرانسان»، اصليترين مفهوم در آثار نيچه و به نوعي كليدِ فهمِ فلسفهيِ اوست.
اَبَرانسان در واقع، شكلِ تكامليافتهيِ انسان كنوني ميباشد؛ البته منظور از تكامل، «تکامل داروینی» و ژنتيكي نيست، بلكه، تكامل و بلوغي است كه بايد در انديشهيِ انسان كنوني رخ دهد و او را به سمتِ «انسان برتر» رهنمون گردد.
مهمترين ويژگيِ ابرانسان، «آریگویی به زندگی» است؛ بنابراين، در وهلهيِ نخست بايد در همه حال به زندگي و زمين، با سيمايي خندان، «آری» گويد.
در مرحلهيِ دوم، بايد هستي را آنگونه كه هست، بپذيرد. اين بدان معناست كه از انسان، «اشرف مخلوقات» نسازد و اصطلاحاً در همه حال به روندِ «شدن» یا «شوند» در هستي معترف باشد؛ زيرا از ديدگاهِ نيچه، تمام موجودات در حالِ حركت بهسويِ برتري و آفريدنِ موجودي برتر از خويش ميباشند. و تنها آدميان هستند كه به نوعِ خويش مغرور گشته و اصطلاحاً «سدِّ راهِ تكامل» گرديدهاند.
در مرحلهيِ سوم، بايد خود را به سويِ بلوغ و رشدِ جسمي و ذهني بكشاند؛ يعني هم از نظرِ جسمي و بدني و هم از نظرِ فكري و ذهني، در اوجِ قدرت قرار گيرد.
نكتهيِ آخر اين است كه اَبَرانسان نگاهي تاريخي به جهان، اخلاق، ارزشها و... دارد؛ بنابراين، ارزشها و هنجارها را مطلق و ابدي ندانسته و تماميِ بايدها و نبايدهايِ اخلاقي را حاصلِ كشاكشِ قدرت و نتيجهيِ نيازهايِ زمانه ميداند. مطابق با اين اصل، اَبَرانسان، با «مطلقاندیشان» ميستيزد.
انجامِ تماميِ مراحلِ فوق، تنها توسطِ «اراده» صورت ميگيرد. مفهومِ اراده، مهمترين عنصر در فلسفهيِ نيچه است و در كتاب مشهورِ #چنين_گفت_زرتشت ميگويد:
«اي ارادهيِ من! تو هنوز ويرانگرِ همهيِ گورهايي!»
#آدمين
#ابرانسان
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🔴تفسير عبارت «خدا مُرده است» در فلسفهيِ نيچه:
شايد مشهورترين و جنجالبرانگيزترين سخنِ نيچه، همين عبارت باشد؛ كه متاسفانه توسطِ افرادِ گوناگون، اشتباه تفسير گشته است.
در واقع جملهيِ «خدا مرده است»، به مرگِ چشمانداز و ديدگاههايِ سنتي در انديشه و متافيزيك اشاره دارد. از ديدگاهِ نيچه، زمانِ ارزشها و آرمانهايِ كهن به سر آمده است و بايد در جستجوي روشي نو و ارزشهايي متناسب با زمينه و زمانهيِ خويش باشيم.
از نظرِ نيچه، فيلسوفان وظيفهيِ خويش را فراموش كردند و به دنبالِ «داوریكردنِ» زندگي رفتهاند. وظيفهيِ اصليِ فيلسوف، ايجاد وحدت ميانِ انديشه و زندگي است و نه داوريِ زندگي.
به اعتقادِ نيچه، اين عقايدِ اشتباه، با سقراط و افلاطون آغاز شد و با مسيحيت، به اوجِ خود رسيد.
اكنون زمانِ آن رسيده كه با چشماندازِ «مرگ خدا»، به ارزشهايِ كهنِ خويش پشت كرده و روشي نوين را برايِ تفكر و بحث برگزينيم.
البته، معناي اين جمله، حاويِ انتقادِ نيچه، به «تقدسّگرایی» نيز ميشود. از نظرِ وي، مقدسانگاشتنِ هر چيز، سبب ميشود كه فرد نگاهِ نقادانهيِ خويش را از دست داده و در نتيجه به خطا برود. در نتيجه، خدا، به عنوانِ نقطهيِ كانونيِ ارزشهایِ كهن، ديگر مرده است؛ پس هيچ امرِ مقدسي وجود ندارد و فيلسوف آينده نگاهي انتقادي به همه چيز خواهد داشت.
بنابراين، مرگ خدا، اشارهاي است به ناكارآمديِ نظامِ ارزشيِ كهنه، براي رفعِ نيازهايِ انسانِ امروز.
#آدمين
#مرگ_خدا
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
شايد مشهورترين و جنجالبرانگيزترين سخنِ نيچه، همين عبارت باشد؛ كه متاسفانه توسطِ افرادِ گوناگون، اشتباه تفسير گشته است.
در واقع جملهيِ «خدا مرده است»، به مرگِ چشمانداز و ديدگاههايِ سنتي در انديشه و متافيزيك اشاره دارد. از ديدگاهِ نيچه، زمانِ ارزشها و آرمانهايِ كهن به سر آمده است و بايد در جستجوي روشي نو و ارزشهايي متناسب با زمينه و زمانهيِ خويش باشيم.
از نظرِ نيچه، فيلسوفان وظيفهيِ خويش را فراموش كردند و به دنبالِ «داوریكردنِ» زندگي رفتهاند. وظيفهيِ اصليِ فيلسوف، ايجاد وحدت ميانِ انديشه و زندگي است و نه داوريِ زندگي.
به اعتقادِ نيچه، اين عقايدِ اشتباه، با سقراط و افلاطون آغاز شد و با مسيحيت، به اوجِ خود رسيد.
اكنون زمانِ آن رسيده كه با چشماندازِ «مرگ خدا»، به ارزشهايِ كهنِ خويش پشت كرده و روشي نوين را برايِ تفكر و بحث برگزينيم.
البته، معناي اين جمله، حاويِ انتقادِ نيچه، به «تقدسّگرایی» نيز ميشود. از نظرِ وي، مقدسانگاشتنِ هر چيز، سبب ميشود كه فرد نگاهِ نقادانهيِ خويش را از دست داده و در نتيجه به خطا برود. در نتيجه، خدا، به عنوانِ نقطهيِ كانونيِ ارزشهایِ كهن، ديگر مرده است؛ پس هيچ امرِ مقدسي وجود ندارد و فيلسوف آينده نگاهي انتقادي به همه چيز خواهد داشت.
بنابراين، مرگ خدا، اشارهاي است به ناكارآمديِ نظامِ ارزشيِ كهنه، براي رفعِ نيازهايِ انسانِ امروز.
#آدمين
#مرگ_خدا
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🔴توضيحاتي دربارهي مفهوم «جانِ آزاده» در فلسفهي نيچه:
آزادهجاني، از مهمترين و تأكيدشدهترين مسائل، در فلسفهي نيچه است. يكي از فصول كتاب فراسوي نيكوبد به اين موضوع و در ساير آثار وي، جملات مفصلي به اين مفهوم اختصاص دارد.
در مفهوم سهدگرديسي، نيچه، تكامل و تغييرات جان را به سه مرحله تقسيم ميكند:
١. شتر: در اين مرحله، تمامي ارزشها و آرمانهاي حاكم بر جامعه، به فرد تحميل شده و او، بدون هيچ اختياري، آنها را، همچون شتر، به دوش كشيده و قدم در صحرا ميگذارد.
٢. در دومين مرحله، جانِ بشر، كه از حمل ارزشهاي كهنه و پوچ به تنگ آمده است، تماميِ آنها را به زمين انداخته و چون شير، شروع به دويدن ميكند؛ اما براي رهايي كامل از دست اين ارزشها و چنين بارِ گراني، بايد با اژدهاي «تو باید» نبرد كند و جاي آن «من میخواهم» بنشاند. اين مرحله، در واقع، اگزيستانسياليسمِ نيچه و قيامِ انسان در هستي است؛ قيامي عليه كهنگي، نبردي سخت با خويشتنِ خويش، براي فراچنگآوردن آزادي.
شير با كشتنِ اژدها، آزادي را فراچنگ آورده و در واقع، به ارزشهاي كهنه پشتِپا ميزند.
٣. در سومين مرحله، جانِ رهاشده از ارزشها و هنجارهاي پوچ، تبديل به كودك شده و شروع به بازآفرينيِ ارزشهاي نو خواهد كرد.
اكنون، با توجه به توضيحاتِ بالا، آزادهجان، كسي است كه بارِ ارزشهايِ كهن را زمين گذاشته و در هستي قيام مينمايد.
«جانِ سنگيني»، دقيقاً، در مقابل جانِ آزاده قرار دارد و به معناي جاني است كه بارِ ارزشها و اخلاقياتِ كهنه، بر روي شانهاش سنگيني كرده و هيچ قيامي، در هستي ندارد.
البته، مسلم است كه چنين مفاهيم عميق و مفصلي را نميتوان در چند خط و با نگارشِ چندجمله، بيان كرد و تفاسيرِ فوق، فقط و فقط، بايد جهت گشايش و آغازيدن، مورد استفاده قرار گيرد.
#جان_آزاده
#آدمين
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
آزادهجاني، از مهمترين و تأكيدشدهترين مسائل، در فلسفهي نيچه است. يكي از فصول كتاب فراسوي نيكوبد به اين موضوع و در ساير آثار وي، جملات مفصلي به اين مفهوم اختصاص دارد.
در مفهوم سهدگرديسي، نيچه، تكامل و تغييرات جان را به سه مرحله تقسيم ميكند:
١. شتر: در اين مرحله، تمامي ارزشها و آرمانهاي حاكم بر جامعه، به فرد تحميل شده و او، بدون هيچ اختياري، آنها را، همچون شتر، به دوش كشيده و قدم در صحرا ميگذارد.
٢. در دومين مرحله، جانِ بشر، كه از حمل ارزشهاي كهنه و پوچ به تنگ آمده است، تماميِ آنها را به زمين انداخته و چون شير، شروع به دويدن ميكند؛ اما براي رهايي كامل از دست اين ارزشها و چنين بارِ گراني، بايد با اژدهاي «تو باید» نبرد كند و جاي آن «من میخواهم» بنشاند. اين مرحله، در واقع، اگزيستانسياليسمِ نيچه و قيامِ انسان در هستي است؛ قيامي عليه كهنگي، نبردي سخت با خويشتنِ خويش، براي فراچنگآوردن آزادي.
شير با كشتنِ اژدها، آزادي را فراچنگ آورده و در واقع، به ارزشهاي كهنه پشتِپا ميزند.
٣. در سومين مرحله، جانِ رهاشده از ارزشها و هنجارهاي پوچ، تبديل به كودك شده و شروع به بازآفرينيِ ارزشهاي نو خواهد كرد.
اكنون، با توجه به توضيحاتِ بالا، آزادهجان، كسي است كه بارِ ارزشهايِ كهن را زمين گذاشته و در هستي قيام مينمايد.
«جانِ سنگيني»، دقيقاً، در مقابل جانِ آزاده قرار دارد و به معناي جاني است كه بارِ ارزشها و اخلاقياتِ كهنه، بر روي شانهاش سنگيني كرده و هيچ قيامي، در هستي ندارد.
البته، مسلم است كه چنين مفاهيم عميق و مفصلي را نميتوان در چند خط و با نگارشِ چندجمله، بيان كرد و تفاسيرِ فوق، فقط و فقط، بايد جهت گشايش و آغازيدن، مورد استفاده قرار گيرد.
#جان_آزاده
#آدمين
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
❓چرا نيچه بخوانيم؟❓
اين سؤالي است كه ممكن است در وهلهي اول، توسط اغلب افراد پرسيده شود، بهراستي، وجه تمايز نيچه نسبت به فيلسوفان ديگر چيست؟ چرا بايد نيچه بخوانيم؟
١. نيچه، متفكري است كه قبل از هر چيز، طريقهي "انديشيدن" را به ما آموزش ميدهد؛ اغلب انديشمندان، سعي در تحميل تفكر خود بر مخاطب داشته و در واقع، قدرت انتخاب و تفكر را از ما ميگيرند؛ اما آموزههاي نيچه، آموزش و تمريني است براي درستانديشيدن و تمام آثار او، تلاشي جهت بسطِ اين مسئله است.
٢. جامعيت فلسفهي نيچه، يكي ديگر از ويژگيهايي است، كه انديشهي او را خاص ميكند؛ وي در آثارش به مسائل مختلفي، از جمله: هستيشناسي، اخلاق، سياست، جامعهشناسي، روانشناسي و... پرداخته است. شيوهي نبوغآميزِ ارتباطِ تنگاتنگِ اين مسائل، موجب شگفتي و حيرت خواهد شد.
٣. دگرگونيِ باورها، از خصوصياتي است كه در فلسفهي نيچه، مشاهده ميگردد. در آثار او، به عميقترين بنيانها و مستحكمترين آموزهها حمله شده است؛ بهطوريكه، تمامي خرافات و انديشههاي پوچ را از ذهن مخاطبان ميزدايد.
٤. ارائهي تصويري دور از توهم و واقعگرايانه از هستي، مهمترين ويژگياي است كه در انديشهي نيچه، كاملاً مشهود است. طبق نظر او، تماميِ ابعاد وجود انسان، به نوبهي خود، بايد در نظر گرفته شوند؛ اين بدان معناست كه، سركوبكردن غرايز و حواس به نفع عقل و پستشمردنِ عقل، به نفعِ حواس، اشتباه است و فيلسوفِ حقيقي، انسان را به عنوان موجودي تكبُعدي نمينگرد.
٥. انتقاد از مهمترين و مقدسترين مكاتب فلسفي، خصوصيتي است كه اساسِ فلسفهي نيچه را تشكيل ميدهد. در آثار او، تمامي جنبشها و مكاتب نقد ميشود؛ سقراط، افلاطون، مسيحيت، كانت، شوپنهاور و... در اين ميان، عاملان گمراهي بشر اعلام شده و پروژهي آنها عبث اعلام ميگردد.
٦. آثار نيچه، پس از مرگش، شهرتي جهاني يافت و در تماميِ علوم، از آموزههاي وي بهره بردند. در حوزهي عرفان، اشو، در حوزهي روانكاوي، فرويد، در حوزهي فلسفه، هايدگر و ژانپلسارتر و آلبر كامو و... بنابراين، براي خوانش و درك صحيحِ متفكران مذكور، مطالعهي آثار نيچه امري ضروريست.
#چرا_نيچه_بخوانيم؟
#آدمين
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
اين سؤالي است كه ممكن است در وهلهي اول، توسط اغلب افراد پرسيده شود، بهراستي، وجه تمايز نيچه نسبت به فيلسوفان ديگر چيست؟ چرا بايد نيچه بخوانيم؟
١. نيچه، متفكري است كه قبل از هر چيز، طريقهي "انديشيدن" را به ما آموزش ميدهد؛ اغلب انديشمندان، سعي در تحميل تفكر خود بر مخاطب داشته و در واقع، قدرت انتخاب و تفكر را از ما ميگيرند؛ اما آموزههاي نيچه، آموزش و تمريني است براي درستانديشيدن و تمام آثار او، تلاشي جهت بسطِ اين مسئله است.
٢. جامعيت فلسفهي نيچه، يكي ديگر از ويژگيهايي است، كه انديشهي او را خاص ميكند؛ وي در آثارش به مسائل مختلفي، از جمله: هستيشناسي، اخلاق، سياست، جامعهشناسي، روانشناسي و... پرداخته است. شيوهي نبوغآميزِ ارتباطِ تنگاتنگِ اين مسائل، موجب شگفتي و حيرت خواهد شد.
٣. دگرگونيِ باورها، از خصوصياتي است كه در فلسفهي نيچه، مشاهده ميگردد. در آثار او، به عميقترين بنيانها و مستحكمترين آموزهها حمله شده است؛ بهطوريكه، تمامي خرافات و انديشههاي پوچ را از ذهن مخاطبان ميزدايد.
٤. ارائهي تصويري دور از توهم و واقعگرايانه از هستي، مهمترين ويژگياي است كه در انديشهي نيچه، كاملاً مشهود است. طبق نظر او، تماميِ ابعاد وجود انسان، به نوبهي خود، بايد در نظر گرفته شوند؛ اين بدان معناست كه، سركوبكردن غرايز و حواس به نفع عقل و پستشمردنِ عقل، به نفعِ حواس، اشتباه است و فيلسوفِ حقيقي، انسان را به عنوان موجودي تكبُعدي نمينگرد.
٥. انتقاد از مهمترين و مقدسترين مكاتب فلسفي، خصوصيتي است كه اساسِ فلسفهي نيچه را تشكيل ميدهد. در آثار او، تمامي جنبشها و مكاتب نقد ميشود؛ سقراط، افلاطون، مسيحيت، كانت، شوپنهاور و... در اين ميان، عاملان گمراهي بشر اعلام شده و پروژهي آنها عبث اعلام ميگردد.
٦. آثار نيچه، پس از مرگش، شهرتي جهاني يافت و در تماميِ علوم، از آموزههاي وي بهره بردند. در حوزهي عرفان، اشو، در حوزهي روانكاوي، فرويد، در حوزهي فلسفه، هايدگر و ژانپلسارتر و آلبر كامو و... بنابراين، براي خوانش و درك صحيحِ متفكران مذكور، مطالعهي آثار نيچه امري ضروريست.
#چرا_نيچه_بخوانيم؟
#آدمين
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
مسیحیت همان مکتب افلاطون است، اما برای مردم.
#فردریش_نیچه
از كتاب: #فراسوي_نيك_و_بد
پيشگفتار
تفسير:
نيچه در آثارش تقريباً از تمامي مكاتب و جنبشهاي فلسفي و مذهبي انتقاد میكند. وي آغاز تباهي انديشه را افلاطون(سقراط) و اوج آن را مذهب مسيحيت ميداند.
از ديدگاهِ او، افلاطون براي نخستين بار فلسفه را "دو جهاني" كرد. طبق نظر افلاطون، عالم محسوسات محل كون و فساد و تغيير است و براي دستيابي به حقيقت، بايد به "عالم مُثُل" برسيم. البته، ريشههاي اين انديشه را ميتوان در آراء آناكساگوراس، فيلسوف پيشاسقراطي، جستجو كرد.
بنابراين افلاطون كسي است كه از نظر نيچه، موجب تبهگني انديشه شد؛ مسيحيت نيز با طرح مفاهيمي همچون: برزخ، معاد، خدا و... به "دو جهاني"شدنِ فلسفه دامن زد و سبب تباهي و نفي زندگي، در مقياسي بسيار وسيع گشت.
در پايان، بايد تأكيد كرد، كه هرگونه مفهوم خارج از جهان و انسان، از نظر نيچه پوچ و حاصل ناتواني و ضعف است.
#تفسير
#آدمين
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فردریش_نیچه
از كتاب: #فراسوي_نيك_و_بد
پيشگفتار
تفسير:
نيچه در آثارش تقريباً از تمامي مكاتب و جنبشهاي فلسفي و مذهبي انتقاد میكند. وي آغاز تباهي انديشه را افلاطون(سقراط) و اوج آن را مذهب مسيحيت ميداند.
از ديدگاهِ او، افلاطون براي نخستين بار فلسفه را "دو جهاني" كرد. طبق نظر افلاطون، عالم محسوسات محل كون و فساد و تغيير است و براي دستيابي به حقيقت، بايد به "عالم مُثُل" برسيم. البته، ريشههاي اين انديشه را ميتوان در آراء آناكساگوراس، فيلسوف پيشاسقراطي، جستجو كرد.
بنابراين افلاطون كسي است كه از نظر نيچه، موجب تبهگني انديشه شد؛ مسيحيت نيز با طرح مفاهيمي همچون: برزخ، معاد، خدا و... به "دو جهاني"شدنِ فلسفه دامن زد و سبب تباهي و نفي زندگي، در مقياسي بسيار وسيع گشت.
در پايان، بايد تأكيد كرد، كه هرگونه مفهوم خارج از جهان و انسان، از نظر نيچه پوچ و حاصل ناتواني و ضعف است.
#تفسير
#آدمين
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche