کانال فردوس
536 subscribers
46.8K photos
12.2K videos
236 files
1.59K links
https://t.me/ferdows18


کانال فرهنگی ؛اجتماعی ؛ اقتصادی؛ خبری و سیاسی محله فردوس.(حسینی و فردوس)
بهشت محله های تهران.
سازنده علی تفرشی اینستا گرام ali.tafreshi

ارتباط با ادمین
@alit123456789
Download Telegram
🥀🖤🥀🖤🥀🖤
🖤🥀🖤🥀🖤
🥀🖤🥀🖤
🖤🥀🖤
🥀🖤
🖤

#عطر_اشک_رنگ_خون

آرام بگیر ای آخرین سرباز من. کاش این تیر سه‌شعبه که از کمان حرمله رها شده، نرسد به گلوی سپیدت. الهی به‌فدای لب‌های خشکیده‌ات. کاش قدری بر کویر لب‌هایت، باران ببارد. ناگهان چه آرام شدی علیِ کوچکم. برایت لالایی می‌خوانم و تو آرام‌تر از همیشه، در آغوشم خفته‌ای و خون سرخ و گرم تو، دستان لرزانم را می‌سوزاند. کاش این‌گونه نبیند مادرت سر جدا شده از تنت را. بیدار شو علیِ کوچکم! گهوارهٔ خالی‌ات، سخت بی‌تاب توست... .

#آسمان_کاویاری
#ارسالی_اعضای_کانال

.

🏴 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران 🏴
🖤🌷🖤🌷🖤🌷🖤

#عطر_اشک_رنگ_خون

پسر رشیدم! علی‌جان! قدری زود است برای رفتنت... بمان و تکیه‌گاه پدرت باش پسرم. تو، به میانهٔ میدان رفتی و دل مرا با خود بُردی. دستان پُرتوانت، توان دشمن را ربوده. هر سواری که به تو نزدیک می‌شود، دلم می‌‌لرزد؛ اما چشمانم که به چشمانت می‌افتد، دلم آرام می‌گیرد. نمی‌دانم چه شد؟! چه شد که دیگر چشمانت را ندیدم؟ چه شد که جلوی چشمانت را پردهٔ سرخ اشک محاصره کرد؟ چه شد که ناگهان بارانی از تیر، بر تَن پُرقدرتت بارید؟ فقط دیدم که کویر لب‌های تشنه‌ات، با خون سرخت سیراب شد. تکیه‌گاه پدر! علی‌جان! تو که رفتی انگار باری دیگر، پدربزرگم، از این دیار غریب پَرکشید! الهی به‌فدای چهرهٔ پیغمبر گونه‌ات. رفتی و پدر را تنها گذاشتی. جوانان بنی‌هاشم، بیایید... .

#آسمان_کاویاری
#ارسالی_اعضای_کانال

.

🏴 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران 🏴
#عطر_اشک_رنگ_خون

آسمان را بنگر، هم‌چون مادری که فرزند گُم کرده، پشت ابرها به‌دنبال ماه می‌گردد. اما، ماهِ حسین، ماهِ اهل حرم، امشب در صحرای کربلا بی‌قرار است و دل‌شوره دارد مبادا که نتواند آب را به بچه‌ها برساند. فردا شب، چه کسی از اهل خیام پاس‌داری می‌کند؟! کاش فردا نرسد عباسم... کاش بچه‌ها از تو آب نخواهند! کاش فردا عَلم‌ت بر زمین ننشیند. کاش تو باشی و مرا کاش نباشد. عباسم! برادرم! چه رسالت عظیمی خدا به دستانت بخشیده. کیست جز تو که بتواند از میان عَدو عبور کند و خود را به آب برساند؟ چه شد که با وجود عطش، آب ننوشیدی؟ نکند چهره‌ام را میان آب دیدی؟ آب را تا ابد شرمنده کردی سقایم. دست‌هایت را دادی اما مَشک را نه. به دندان گرفتی، اما نشد و نگذاشتند که بگذری. زمانی به تو رسیدم که دستانت نبود و تیری ناجوان‌مردانه چشمان پُر فروغت را به آغوش کشیده بود. عباسم! داغت کمرم را شکست. سردارم! عَلمت کو عَلم‌دارم؟ زینب بی‌تو چه کند؟ جواب سکینه و رقیه را چه دهم؟ آن‌ها بیش از آب، تشنهٔ محبتت هستند. «سقای آب و ادبم» بازگرد که اهل حرم منتطرت هستند.

اَلسَلامُ عَلَیکَ یا قَمر مُنیر بَنی‌هاشم

#آسمان_کاویاری

.

🏴 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران 🏴
🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤

#عطر_اشک_رنگ_خون

حسین جان! برادرم! یادت هست آن‌ روزهای تلخ را که مادر از خانه قصد سفر داشت؟ مدام سفارش تو را می‌کرد. امروز چه‌قدر شبیه همان روزها تلخ است. کجاست مادر امروز که ببیند پسرش تشنه کام به میدان می‌رود؟ الهی فدایت شوم برادرم. تو می‌روی و مرا، منی را که صبرم زبان زد عالمیان است، با کوهی از اندوه، تنها می‌گذاری. چه‌قدر این خداحافظی و دل کندن از آغوش تو سخت است. کاش بازگشت این سفر بی‌تو نباشد. قدری صبر کن تا من هم در این سفر همراهت شوم که دنیا از این پس بی‌تو، سراسر رنج و ماتم است. نبیند چشمانم شهادت تو را. الهی اسب بی‌سوار نرسد به خیمه‌ها و در سپاه ابن سعد هلهله و شادی برپا نشود. چکاچک شمشیرهای نابرابر و تنهایی تو در میدان دلم را می‌لرزاند. نه صدای کودک شش ماهه می‌آید، نه علی‌اکبر رشیدم هست که راه برود و هردم فدایش شوم، نه عباس هست که پاس‌داری کند و دلم آرام بگیرد از بودنش، نه قاسم و تازه جوانانم. ببین چگونه عدو به دنبال سر عزیزانم می‌گردد تا بر سر نیزه بزند. ای وای! این صحرای بلا چه ماتمی دارد. یکی‌یکی گل‌هایم را جلوی چشمانم پَرپَر کردند، اما دم بر نیاوردم برادرم، چون تو بودی و دلم قرص بود به بودنت. تو بودی که فریاد بزنی زینب را دریابید! اکنون کجایی که ببینی دیگر تاب دیدن سرت را در آغوش رقیه ندارم. چرا لب‌هایت خشکیده برادرم؟ برخیز و ببین که ام‌شب پیر عزای تو گشته‌ام. برخیز و ببین که زینب چگونه در این صحرای بلا به‌دنبال گُلی گُم گشته می‌گردد. برخیز و بنگر که زینب در این صحرای بلا، فریاد می‌زند: ما رَایتُ اِلّا جَمیلا‌... .

#آسمان_کاویاری
#ارسالی_اعضای_کانال

.

🏴 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران 🏴
🌼🌼🌼🌼

🍃این جمعه هم نشد که بشود! یعنی نگذاشتیم که بشود! اصلاً نمی‌دانم چرا نمی‌شود که نمی‌شود! نکند به‌خاطر من نمی‌شود؟ چه‌ شد که دعا مستجاب نمی‌شود؟ نکند جایی گناهی، دعا را محبوس کرده‌است؟ چرا نمی‌رسد آن جمعه و آن منجی موعود؟ کجاست آن‌که دم غروب دم‌کردهٔ پاییز، با یک بغل نرگس بیاید و کوچه‌ها پر از عطر باران شود؟! این‌جا کسی هست، که دم این پنجرهٔ خیس، زیر بام آسمان خسیس خسته‌ است از گذر هفته‌های انتظار... و از پس پردهٔ لرزان اشک، فریاد می‌زند:
الهی! اَللّهم اَغفِر لیَ‌الذُنوبَ‌الِّتی تَحبِسُ‌الدُعا.

#آسمان_کاویاری

🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
🍃جمعه‌ای دیگر، بی‌تو پُر از عطر دل‌تنگی‌ست.

🌱منتظریم گُل نرگس!

🌧بیا! بی‌خبر، سرزده. شاید به یُمن آمدنت کمی باران ببارد بر این شهر سیاه، بر این دل‌های بی‌قرار... .

#آسمان_کاویاری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌❄️@ferdows18  💯
فردوس بهشت محلات تهران ❄️
#میلادحضرت_زینب_کبری_س🌸

تو استاد درس صبوری هستی...
از کودکی مادرم به‌من آموخت
که برای صبر در مکتب عشق
شاگردی کنم.
هرچند ذره‌ای هم مانندت نشدم.
آخر تو خورشیدی و ما اهل زمین.
اما!
بین خودمان باشد،
هروقت کم می‌آورم؛
دست توسل بر دامنت می‌زنم‌.
هرگاه پرستاری را دیدم،
بی‌مهابا به‌یادت افتادم.
و هروقت مهر خواهری را دیدم
و نفهمیدم چیست
و به چه علت گرد برادر می‌گردند،
بی‌درنگ از خواهر حسین گفتند
و من حسرتش را خوردم.
بانوجان!
چه خوب اسطوره‌ای هستی
برای و تَواصَوا بِالصَبر!
راستی!
آموخته‌ام که برای
زودتر آمدنش خدا را به‌جان
عمه‌جانش قسم دهم.
باور کنید دیگر صبوری مرحمی
بر دلِ آشوب‌مان نمی‌گذارد...
امشب سنت‌شکنی خواهم کرد!
این‌بار او را به شما قسم می‌دهم.
یقین دارم به‌خاطر نام زینب،
خواهد آمد...
تولدت مبارک دُردانه‌ی علی و فاطمه!
یگانه خواهر حسن و حسین!
عمه‌ی منجی‌ موعود!

#آسمان_کاویاری


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌❄️@ferdows18  💯
فردوس بهشت محلات تهران ❄️
شاید خوب نمی‌شناختمت و این بزرگ‌ترین اعتراف من است. هربار که چهره‌ی آرامت را می‌دیدم دلم آرام می‌گرفت که کسی چون تو حافظ ایران و ایرانی‌ست.

امروز وقتی خبر شهادتت را شنیدم، دقیقاً حال‌واحوال روزی را داشتم که حججی را از دست دادیم؛ و برای بار دوم، غم تمام وجودم را فرا گرفت.

امروز به آرزویت رسیدی و یقین دارم به پاس مجاهدت در راه حرم، حسین خود به استقبالت آمد. چرا که نگذاشتی بار دیگر در نبود او زینب را به اسارت بگیرند.

سردار! عجب شوری به‌پا کرده‌ای میان رفیقان قدیمی و شهیدت.

آسمانی شدنت مبارک!

#آسمان_کاویاری

🏴@ferdows18  💯
فردوس بهشت محلات تهران 🏴
جمعه‌‌ها تلخ است...
امروز اما قدری تلخ‌تر بود...
تو نیامدی تا مرحمی شوی بر دل‌ها...
تا تو نیایی، هرروزِ روزگارمان همین است.

#آسمان_کاویاری

🏴@ferdows18  💯
فردوس بهشت محلات تهران 🏴
🌹 #دلنوشته

واپسین نفس‌های زمستان است...
سرد است و سینه‌ی خسته‌اش سخت به خس‌خس افتاده. بگذر ای سال! که با تو چه‌ها که بر سرمان نیامد. چنین می‌روی که سودی به حال‌مان ندارد بود و نبودت. انگار ماتمت تمام‌شدنی نیست و سایه‌ی سنگینت بر سال جدید افتاده است‌.

چنان داستان کتاب "کوری" هردم از هرگوشه‌ی دنیا کسی ندای من کور شدم، سر می‌دهد. شهر بوی نا می‌دهد. گویا عطر مرگ را بر کوچه‌پس‌کوچه‌ها خالی کرده‌اند.

رسم نیست که اواخر سال مردم خانه‌نشین باشند و ناامید. زبان قاصر است و قلم حرف بسیار دارد... اما، آینده بیش‌ازپیش نامعلوم است. آن‌قدر ذهنم شلوغ است که شب‌ها تا پاسی از شب، هرچه در سرم می‌گذرد را می‌نویسم.

نمی‌دانم از این مهلکه جانِ سالم به‌در می‌بریم یا نه؟! اما، دلم روشن است. روشن به تمام اتفاقات خوبِ درراه مانده. منتظرم و امیدوارم که به‌زودی اخبار اعلام می‌کند بیماری رخت از جهان بسته و با رفتن زمستان می‌رود و تو آمده‌ای و تمام غصه‌های عالم فراری شده‌اند.

من یقین دارم امروز همه‌ی مردم، آمدنت را تمنا می‌کنند و به یُمن آمدنت بهار می‌آید، جان‌ها شفا می‌گیرد و دل‌ها جلا.

دل‌تنگم برای آن‌روزها... روزهایی که از ازل به بشر وعده داده‌اند و میلیون‌ها انسان در آرزوی دیدارش و دمی آسوده زیستن چشم بر جهان بسته‌اند.

نگرانم! مبادا این روزها بگذرد، آن روزها برسد، اما اثری از ما نباشد. کاش امروز آن‌قدر منتظر باشم که فرداروزی که در خاک بودم و از راه رسیدی، صدایم بزنی و از شوق شنیدن صدایت، جانی دوباره بگیرم؛ برخیزم و بگویم: "جانم به‌قربانت! آمدی آرامِ دلم؟"

مولای مهربانم! به‌تر از من می‌دانی و واقفی به اوضاع نابه‌سامان‌مان. تَروخشک دارند تلف می‌شوند در آتش غفلتی که هیزمش گناهان‌مان بود و به‌یادت نبودن. آن‌قدر غرق روزمرگی و دنیا بودیم که زبانم لال، فراموشت کردیم.

آن‌قدر که وقتی زمان و زمانه درهم فروریخت؛ نمی‌دانستیم چوب کدامین گناه‌مان را می‌خوریم و تقاص چه‌را پس می‌دهیم؟! کاش در روزگاری که خوش بودیم، جفا نمی‌کردیم و برای آمدنت همین‌قدر مضطر به درگاهش دعا می‌کردیم و هیچ‌کس این روزهای سیاه را به‌چشم نمی‌دید.

پروردگارا! ببخش و بگذر که تو شُهره‌ای به مهربانی و بخشندگی. خدایا! برسان منتقم خون حسین را... .

#آسمان_کاویاری


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌❄️@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران ❄️
‍ واپسین نفس‌های زمستان است...
سرد است و سینه‌ی خسته‌اش سخت به خس‌خس افتاده. بگذر ای سال! که با تو چه‌ها که بر سرمان نیامد. چنین می‌روی که سودی به حال‌مان ندارد بود و نبودت. انگار ماتمت تمام‌شدنی نیست و سایه‌ی سنگینت بر سال جدید افتاده است‌.

چنان داستان کتاب "کوری" هردم از هرگوشه‌ی دنیا کسی ندای من کور شدم، سر می‌دهد. شهر بوی نا می‌دهد. گویا عطر مرگ را بر کوچه‌پس‌کوچه‌ها خالی کرده‌اند.

رسم نیست که اواخر سال مردم خانه‌نشین باشند و ناامید. زبان قاصر است و قلم حرف بسیار دارد... اما، آینده بیش‌ازپیش نامعلوم است. آن‌قدر ذهنم شلوغ است که شب‌ها تا پاسی از شب، هرچه در سرم می‌گذرد را می‌نویسم.

نمی‌دانم از این مهلکه جانِ سالم به‌در می‌بریم یا نه؟! اما، دلم روشن است. روشن به تمام اتفاقات خوبِ درراه مانده. منتظرم و امیدوارم که به‌زودی اخبار اعلام می‌کند بیماری رخت از جهان بسته و با رفتن زمستان می‌رود و تو آمده‌ای و تمام غصه‌های عالم فراری شده‌اند.

من یقین دارم ام‌روز همه‌ی مردم، آمدنت را تمنا می‌کنند و به یُمن آمدنت بهار می‌آید، جان‌ها شفا می‌گیرد و دل‌ها جلا.

دل‌تنگم برای آن‌روزها... روزهایی که از ازل به بشر وعده داده‌اند و میلیون‌ها انسان در آرزوی دیدارش و دمی آسوده زیستن چشم بر جهان بسته‌اند.

نگرانم! مبادا این روزها بگذرد، آن روزها برسد، اما اثری از ما نباشد. کاش ام‌روز آن‌قدر منتظر باشم که فرداروزی که در خاک بودم و از راه رسیدی، صدایم بزنی و از شوق شنیدن صدایت، جانی دوباره بگیرم؛ برخیزم و بگویم: "جانم به‌قربانت! آمدی آرامِ دلم؟"

مولای مهربانم! به‌تر از من می‌دانی و واقفی به اوضاع نابه‌سامان‌مان. تَروخشک دارند تلف می‌شوند در آتش غفلتی که هیزمش گناهان‌مان بود و به‌یادت نبودن. آن‌قدر غرق روزمرگی و دنیا بودیم که زبانم لال، فراموشت کردیم.

آن‌قدر که وقتی زمان و زمانه درهم فروریخت؛ نمی‌دانستیم چوب کدامین گناه‌مان را می‌خوریم و تقاص چه‌را پس می‌دهیم؟! کاش در روزگاری که خوش بودیم، جفا نمی‌کردیم و برای آمدنت همین‌قدر مضطر به درگاهش دعا می‌کردیم و هیچ‌کس این روزهای سیاه را به‌چشم نمی‌دید.

پروردگارا! ببخش و بگذر که تو شُهره‌ای به مهربانی و بخشندگی. خدایا! برسان منتقم خون حسین را... .

#آسمان_کاویاری
❄️@ferdows18  💯
فردوس بهشت محلات تهران ❄️
#چشم‌انتظار_بهار🌸

انتظارِ منتظر، تمامی ندارد؛
حتی اگر امروز،
آخرین روزِ جهان باشد!

#آسمان_کاویاری


❄️@ferdows18 💯
#در_خانه_میمانیم_کرونا_را_شکست_میدهیم