#گندمزار_طلائی
#قسمت_268
صدای قادر من رو به خودم آورد.
برگشتم به سمتش.
باز هم با مهربونی بهم نگاه کردو گفت:
_بهتره بیایی یه چیزی بخوری. امروز خیلی خسته شدی😊
برگشتیم توی پذیرائی.
زنبیل را برداشت وتعارفم کرد که بنشینم .
یه بخاری نفتی گوشه پذیرائی بود و تازه روشنش کرده بود. اواخر پائیز بود وهوا روبه سردی می رفت. کنار بخاری یه پتو تاشده بود ویه پشتی هم به دیوار تکیه داده بود.
اشاره به پتو کرد و نشستم بعد با لبخند گفت:
_خب ببینم مامان لیلا برامون چی گذاشته ؟😊
یه فلاسک جای را بیرون آورد و سفره را باز کرد.که پر از کلوچه های دست پخت گلین خانم بود و نون تازه دست پخت .
وکره ومربای خانگی .
همین طور که بساط صبحانه را می چید، من در حال ِ دید زدنِ اطراف بودم .
که بلند شدو به سمت آشپزخانه رفت و با دو لیوان برای چای و قند وشکر برگشت.
باورم نمی شد . اینجا همه چیز داشت.
یه سوال توی ذهنم اومد و گفتم:
_می تونم یه سؤال بپرسم ؟
_بله بفرما .😊
_کسی اینجا زندگی می کنه ⁉️
_بله . یه نفر اینجا زندگی می کنه .
_اِه کی⁉️😳
_معلومه دیگه من 😊
_شوخی نکن . جدی پرسیدم.
_منم جدی گفتم.
با تعحب نگاهش می کردم.که گفت:
_روزهایی که کارم طول می کشه ؛ مجبور می شم شب همین جا بمونم .
تازه وقت هایی که خانواده ام هم کاری توی شهر دارند میان اینجا .
_چرا تا حالا من چیزی نشنیده بودم⁉️
_خب تازه اینجا را خریدیم . یعنی یک سالی می شه که با کمک خانواده ام تونستم اینجا را بخرم. اونم به اصرار خودشون. من زندگی توی روستا و کنار آنها را بیشتر دوست دارم. ولی چون.کارم اینجاست؛ گاهی واقعا نمی تونم تا روستا بیام. یکی از همان مطالبی که برام مهمه که بدونی همینه.
بعد فلاسک را برداشت و جای را در لیوان ها ریخت وگفت:
_فعلا یه چیزی بخور؛ بقیه اش را هم تعریف می کنم 😊
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
#قسمت_268
صدای قادر من رو به خودم آورد.
برگشتم به سمتش.
باز هم با مهربونی بهم نگاه کردو گفت:
_بهتره بیایی یه چیزی بخوری. امروز خیلی خسته شدی😊
برگشتیم توی پذیرائی.
زنبیل را برداشت وتعارفم کرد که بنشینم .
یه بخاری نفتی گوشه پذیرائی بود و تازه روشنش کرده بود. اواخر پائیز بود وهوا روبه سردی می رفت. کنار بخاری یه پتو تاشده بود ویه پشتی هم به دیوار تکیه داده بود.
اشاره به پتو کرد و نشستم بعد با لبخند گفت:
_خب ببینم مامان لیلا برامون چی گذاشته ؟😊
یه فلاسک جای را بیرون آورد و سفره را باز کرد.که پر از کلوچه های دست پخت گلین خانم بود و نون تازه دست پخت .
وکره ومربای خانگی .
همین طور که بساط صبحانه را می چید، من در حال ِ دید زدنِ اطراف بودم .
که بلند شدو به سمت آشپزخانه رفت و با دو لیوان برای چای و قند وشکر برگشت.
باورم نمی شد . اینجا همه چیز داشت.
یه سوال توی ذهنم اومد و گفتم:
_می تونم یه سؤال بپرسم ؟
_بله بفرما .😊
_کسی اینجا زندگی می کنه ⁉️
_بله . یه نفر اینجا زندگی می کنه .
_اِه کی⁉️😳
_معلومه دیگه من 😊
_شوخی نکن . جدی پرسیدم.
_منم جدی گفتم.
با تعحب نگاهش می کردم.که گفت:
_روزهایی که کارم طول می کشه ؛ مجبور می شم شب همین جا بمونم .
تازه وقت هایی که خانواده ام هم کاری توی شهر دارند میان اینجا .
_چرا تا حالا من چیزی نشنیده بودم⁉️
_خب تازه اینجا را خریدیم . یعنی یک سالی می شه که با کمک خانواده ام تونستم اینجا را بخرم. اونم به اصرار خودشون. من زندگی توی روستا و کنار آنها را بیشتر دوست دارم. ولی چون.کارم اینجاست؛ گاهی واقعا نمی تونم تا روستا بیام. یکی از همان مطالبی که برام مهمه که بدونی همینه.
بعد فلاسک را برداشت و جای را در لیوان ها ریخت وگفت:
_فعلا یه چیزی بخور؛ بقیه اش را هم تعریف می کنم 😊
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
#گندمزار_طلائی
#قسمت_269
دلم می خواست زودتر از همه چیز سر در بیارم. ولی احساس کردم که قادر از گفتنش تردید داره . یا از چیزی نگرانه.
با اصرارِ قادر ولی به سختی چند لقمه خوردم. تا زودتر برام صحبت کنه .
خواست وسایل را جمع کنه که خودم بلند شدم تا سفره را جمع کنم وببرم که دستم را گرفت و گفت:
_امروز اینجا مهمونی 😊
خودم می برم.
_نه نمی شه . این طوری درست نیست.
_چرا درسته. امروز مهمون من 😊
بعد من را مجبور کردتا بنشینم و خودش وسایل را برد و توی آشپزخانه گذاشت .
وبرگشت و روبروم نشست .
وگفت:
_راستش گندم ؛ شغلِ من طوریه که شاید بعضی شبها نتونم بیام خانه . ومجبور باشی تنها بمونی. البته می تونی بری روستا. خودم می برمت . وگاهی هم شاید دیر بیام . ومجبور بشی تا دیر وقت تنها بمونی.
اما خب بیشتر وقتها صبح تا عصر اداره هستم وبقیه روز را خانه ام.
باید شرایط کارم را بدونی . بالاخره شاید برات یه سختی هایی داشته باشه.
دلم نمی خواد اذیت بشی. ولی چاره ای هم ندارم.
گفتم که از الان بدونی . هرچند خیلی دوستت دارم. ولی تا قبل از عقد شاید بخوای نظرت را عوض کنی .و مطمئن باش هر تصمیمی بگیری من ناراحت نمی شم.
یه دفعه از حرفش جا خوردم و با ناراحتی گفتم:
_یعنی چی ⁉️
چرا باید نظرم عوض بشه. مگر بچه بازیه⁉️😡
وقتی گفتم تا آخرعمرم باهات هستم؛ یعنی هستم 👌
انگار از لحن حرف زدنم تعجب کرده بود .اول با تعجب نگام می کرد و بعد یه دفعه زد زیر خنده 😂
حالا من با تعجب نگاهش می کردم😳
_چرا می خندی ⁉️
_ببخشید آخه جا خوردم. ببینم تو بلدی عصبانی هم بشی⁉️
خیلی بامزه شده بودی 😁
_اِه یعنی چی⁉️
بعد دوتایی زدیم زیر خنده 😂
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
#قسمت_269
دلم می خواست زودتر از همه چیز سر در بیارم. ولی احساس کردم که قادر از گفتنش تردید داره . یا از چیزی نگرانه.
با اصرارِ قادر ولی به سختی چند لقمه خوردم. تا زودتر برام صحبت کنه .
خواست وسایل را جمع کنه که خودم بلند شدم تا سفره را جمع کنم وببرم که دستم را گرفت و گفت:
_امروز اینجا مهمونی 😊
خودم می برم.
_نه نمی شه . این طوری درست نیست.
_چرا درسته. امروز مهمون من 😊
بعد من را مجبور کردتا بنشینم و خودش وسایل را برد و توی آشپزخانه گذاشت .
وبرگشت و روبروم نشست .
وگفت:
_راستش گندم ؛ شغلِ من طوریه که شاید بعضی شبها نتونم بیام خانه . ومجبور باشی تنها بمونی. البته می تونی بری روستا. خودم می برمت . وگاهی هم شاید دیر بیام . ومجبور بشی تا دیر وقت تنها بمونی.
اما خب بیشتر وقتها صبح تا عصر اداره هستم وبقیه روز را خانه ام.
باید شرایط کارم را بدونی . بالاخره شاید برات یه سختی هایی داشته باشه.
دلم نمی خواد اذیت بشی. ولی چاره ای هم ندارم.
گفتم که از الان بدونی . هرچند خیلی دوستت دارم. ولی تا قبل از عقد شاید بخوای نظرت را عوض کنی .و مطمئن باش هر تصمیمی بگیری من ناراحت نمی شم.
یه دفعه از حرفش جا خوردم و با ناراحتی گفتم:
_یعنی چی ⁉️
چرا باید نظرم عوض بشه. مگر بچه بازیه⁉️😡
وقتی گفتم تا آخرعمرم باهات هستم؛ یعنی هستم 👌
انگار از لحن حرف زدنم تعجب کرده بود .اول با تعجب نگام می کرد و بعد یه دفعه زد زیر خنده 😂
حالا من با تعجب نگاهش می کردم😳
_چرا می خندی ⁉️
_ببخشید آخه جا خوردم. ببینم تو بلدی عصبانی هم بشی⁉️
خیلی بامزه شده بودی 😁
_اِه یعنی چی⁉️
بعد دوتایی زدیم زیر خنده 😂
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
امروز ساعت ۱۶ به بعد خندستان داریم لطفا لطیفه های خوب خود را برای انتشاردر کانال برای ادمینها ارسال کنید.
🌎 کلاه ایمنی فضانورد ها دارای یک پوشش نازک از طلا برای محافظت از پرتوهای کیهانی و گرما ی نور خورشید است.
طلا همچنین مصرف زیادی برای محافظت از قطعات الکترونیکی ماهواره ها در برابر شرایط اغراق شده در فضا دارد.
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
طلا همچنین مصرف زیادی برای محافظت از قطعات الکترونیکی ماهواره ها در برابر شرایط اغراق شده در فضا دارد.
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
یکی از برترین و دیدنی ترین جاذبه های لرستان، آبشار بیشه در دل کوه های زاگرس است. برای رسیدن به این آبشار میتوانید به شهرستان دورود بروید و از آنجا سوار بر قطار به سمت آبشار راه بیفتید. مسیر دورود به ایستگاه بیشه از میان جنگلهای بلوط و زاگرس عبور میکند و بر خلاف جهت رود سزار رو به بالا در دل کوه به پیش میرود.
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
⭕️ کشف دیوار کهن ۱۱۵ کیلومتری در غرب ایران
🔹باستان شناسان با استفاده از تصاویر ماهوارهای بقایای یک دیوار سنگی در غرب ایران به طول ۱۱۵ کیلومتر (۷۱ مایل) را شناسایی کردند.
🔹بقایای این دیوار در منطقه سر پل ذهاب در غرب ایران شناسایی شده و شامل یک میلیون متر مکعب سنگ است که ساخت آن نیازمند نیروی کار، زمان و مصالح قابل توجهی بوده است.
🔹بقایای این دیوار سنگی کهن از کوهستان بمو در شمال آغاز میشود و تا نزدیکی روستای ژاومرگ در جنوب امتداد مییابد.
🔹ظروف سفالین کشف شده در کنار این دیوار نشان میدهد که زمان ساخت آن به زمانی بین قرن چهارم پیش از میلاد تا قرن ششم پس از میلاد بازمیگردد.
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
🔹باستان شناسان با استفاده از تصاویر ماهوارهای بقایای یک دیوار سنگی در غرب ایران به طول ۱۱۵ کیلومتر (۷۱ مایل) را شناسایی کردند.
🔹بقایای این دیوار در منطقه سر پل ذهاب در غرب ایران شناسایی شده و شامل یک میلیون متر مکعب سنگ است که ساخت آن نیازمند نیروی کار، زمان و مصالح قابل توجهی بوده است.
🔹بقایای این دیوار سنگی کهن از کوهستان بمو در شمال آغاز میشود و تا نزدیکی روستای ژاومرگ در جنوب امتداد مییابد.
🔹ظروف سفالین کشف شده در کنار این دیوار نشان میدهد که زمان ساخت آن به زمانی بین قرن چهارم پیش از میلاد تا قرن ششم پس از میلاد بازمیگردد.
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
اولین کوره های ذوب فلز که متعلق به ٦ هزار سال پیش است در اریسمان از توابع نطنز کشف شده است و این نشان میدهد این روستا از نخستین قلمروهای صنعتی جهان بوده است!
« ایران زمین،مهد صنعت و تمدن »
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
« ایران زمین،مهد صنعت و تمدن »
🍁@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🍁
گوشیتون ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯿﮑﻨﯿد. شوهرتون ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺯﻣﯿﻦ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻣﯿﻤﯿﺮﯾد ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ😀
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ نازنینی هستین شما خانمها 😄😄
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻣﯿﻤﯿﺮﯾد ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ😀
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ نازنینی هستین شما خانمها 😄😄