This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸یزدان به تو
🌷عمری دگرو روز دگر داد
🌸یکخ صبح دگر،
🌷ظهر دگر،شام دگر داد
🌸پس سجده و
🌷صدشکر که پیمانه نشدپر
🌸این روز مبارک
🌷که خدا لطف دگر داد
🌸سلام صبح آخرین
🌷روز فروردین ماهتون بخیر
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
🌷عمری دگرو روز دگر داد
🌸یکخ صبح دگر،
🌷ظهر دگر،شام دگر داد
🌸پس سجده و
🌷صدشکر که پیمانه نشدپر
🌸این روز مبارک
🌷که خدا لطف دگر داد
🌸سلام صبح آخرین
🌷روز فروردین ماهتون بخیر
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎊سامـــرا
🌸امشب چه نازی می کند
🎊بـــــر زمین هــا
🌸یکه تـــــازی می کند
🎉روز میـــــلاد گـــل
🌸 نــرگس زشـــور
🎉آسمـــــان هم
🌸عشقبــازی می کند
🎈پیشاپیش
💐میلاد با سعادت آخرین
حجت خداوندبرشیعیان مبارک💐 🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
🌸امشب چه نازی می کند
🎊بـــــر زمین هــا
🌸یکه تـــــازی می کند
🎉روز میـــــلاد گـــل
🌸 نــرگس زشـــور
🎉آسمـــــان هم
🌸عشقبــازی می کند
🎈پیشاپیش
💐میلاد با سعادت آخرین
حجت خداوندبرشیعیان مبارک💐 🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_یازدهم
15 سال
دیگه نمی دونستم چی بگم ... معلوم بود از همه چیز خبر نداره ... چقدرش رو می تونستم بهش بگم؟ ... بعد از حرف های زشت عمه ... چقدرش رو طاقت داشت اون شب بشنوه ...
یهو حالت نگاهش عوض شد ...
دیگه چی می دونی؟ ... دیگه چی می دونی که من ازش خبر ندارم؟ ...
چند لحظه صبر کردم ...
می دونم که خیلی خسته ام ... و امشب هم به حد کافی برای همه خوب بوده ... فردا هم روز خداست ...
نه مهران ... همین الان ... و همین امشب ... حق نداری چیزی رو مخفی کنی ... حتی یه کلمه رو ...
از صدای ما، الهام و سعید هم از توی اتاق شون اومدن بیرون... با تعجب بهم زل زد ...
تو می دونستی؟ ...
فکر کردی واسه چی پسر گل بابا بودی و من آشغال سر راهی؟ ... یه سر بزرگ مشکل بابا با من همین بود ... چون من می دونستم و بهش گفتم اگه سر به سر مامان بزاره و اذیتش کنه به دایی محمد میگم ... اونها خودشون ریختن سر شوهر عمه سهیلا و زدنش ... شیشه های ماشینش رو هم آوردن پایین ... عمه، 2 تا داداش داشت ... مامان، 3 تا داره با پسرهای بزرگ خاله معصومه و شوهرش میشن 6 تا... پسرخاله ها و پسر عموهاش به کنار ...
زیر چشمی به مامان نگاه کردم ... رو کردم به سعید ...
- اون که زنش رو گرفته بود ... اونم دائم ... بچه هم داشت... فقط رو شدنش باعث می شد زندگی ما بره روی هوا ... و از هم بپاشه ... برای من پدر نبود ... برای شما که بود ... نبود؟ ...
اون شب، بابا برنگشت ... مامان هم حالش اصلا خوب نبود... سرش به شدت درد می کرد ... قرص خورد و خوابید ... منم رفتم از بیرون ساندویچ خریدم ...
شب همه خوابیدن ... اما من خوابم نبرد ... تا صبح، توی پذیرایی راه می رفتم و فکر می کردم ... تمام تلاش این چند سالم هدر رفته بود ... قرار بود مامان و بچه ها هیچ وقت از این ماجرا با خبر نشن ...
مادرم خیلی باشعور بود ... اما مثل الهام ... به شدت عاطفی و مملو از احساس ... اصلا برای همین هم توی دانشگاه، رشته ادبیات رو انتخاب کرده بود ... چیزی که سال ها ازش می ترسیدم ... داشت اتفاق می افتاد ...
زن دوم پدرم از مخفی موندن خسته شده بود ... گفته بود ... بابا باید بین اون و مادرم، یکی رو انتخاب کنه ... و انتخاب پدرم واضح بود ... مریم، 15 سال از مادرم کوچک تر بود ...
.
.
ادامه دارد...
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
قسمت #صد_و_یازدهم
15 سال
دیگه نمی دونستم چی بگم ... معلوم بود از همه چیز خبر نداره ... چقدرش رو می تونستم بهش بگم؟ ... بعد از حرف های زشت عمه ... چقدرش رو طاقت داشت اون شب بشنوه ...
یهو حالت نگاهش عوض شد ...
دیگه چی می دونی؟ ... دیگه چی می دونی که من ازش خبر ندارم؟ ...
چند لحظه صبر کردم ...
می دونم که خیلی خسته ام ... و امشب هم به حد کافی برای همه خوب بوده ... فردا هم روز خداست ...
نه مهران ... همین الان ... و همین امشب ... حق نداری چیزی رو مخفی کنی ... حتی یه کلمه رو ...
از صدای ما، الهام و سعید هم از توی اتاق شون اومدن بیرون... با تعجب بهم زل زد ...
تو می دونستی؟ ...
فکر کردی واسه چی پسر گل بابا بودی و من آشغال سر راهی؟ ... یه سر بزرگ مشکل بابا با من همین بود ... چون من می دونستم و بهش گفتم اگه سر به سر مامان بزاره و اذیتش کنه به دایی محمد میگم ... اونها خودشون ریختن سر شوهر عمه سهیلا و زدنش ... شیشه های ماشینش رو هم آوردن پایین ... عمه، 2 تا داداش داشت ... مامان، 3 تا داره با پسرهای بزرگ خاله معصومه و شوهرش میشن 6 تا... پسرخاله ها و پسر عموهاش به کنار ...
زیر چشمی به مامان نگاه کردم ... رو کردم به سعید ...
- اون که زنش رو گرفته بود ... اونم دائم ... بچه هم داشت... فقط رو شدنش باعث می شد زندگی ما بره روی هوا ... و از هم بپاشه ... برای من پدر نبود ... برای شما که بود ... نبود؟ ...
اون شب، بابا برنگشت ... مامان هم حالش اصلا خوب نبود... سرش به شدت درد می کرد ... قرص خورد و خوابید ... منم رفتم از بیرون ساندویچ خریدم ...
شب همه خوابیدن ... اما من خوابم نبرد ... تا صبح، توی پذیرایی راه می رفتم و فکر می کردم ... تمام تلاش این چند سالم هدر رفته بود ... قرار بود مامان و بچه ها هیچ وقت از این ماجرا با خبر نشن ...
مادرم خیلی باشعور بود ... اما مثل الهام ... به شدت عاطفی و مملو از احساس ... اصلا برای همین هم توی دانشگاه، رشته ادبیات رو انتخاب کرده بود ... چیزی که سال ها ازش می ترسیدم ... داشت اتفاق می افتاد ...
زن دوم پدرم از مخفی موندن خسته شده بود ... گفته بود ... بابا باید بین اون و مادرم، یکی رو انتخاب کنه ... و انتخاب پدرم واضح بود ... مریم، 15 سال از مادرم کوچک تر بود ...
.
.
ادامه دارد...
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
💐بسم رب الشهدا و الصدیقین💐
پیکر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی بعد از 4 سال به مهین بازگشت.
دیدار با پیکر شهید راس ساعت 15 در روز پنجشنبه پنجم اردیبهشت ماه در معراج شهدا برگزار می شود.
و مراسم تشیع پیکر شهید بزرگوار روز جمعه راس ساعت 9:30 از میدان معلم به سمت گلزار شهدای یافت آباد برگزار می شود.
#مهمان_داریم
#حر_مدافع_حرم_شهید_مجید_قربانخانی
#همه_دعوتید
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
پیکر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی بعد از 4 سال به مهین بازگشت.
دیدار با پیکر شهید راس ساعت 15 در روز پنجشنبه پنجم اردیبهشت ماه در معراج شهدا برگزار می شود.
و مراسم تشیع پیکر شهید بزرگوار روز جمعه راس ساعت 9:30 از میدان معلم به سمت گلزار شهدای یافت آباد برگزار می شود.
#مهمان_داریم
#حر_مدافع_حرم_شهید_مجید_قربانخانی
#همه_دعوتید
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
امام زمان عج_118
@ostad_shojae
#فایل_صوتي_امام_زمان ۱۱۸
🔅 انتظار، زنده نگهت میداره!
چرا؟
چون به مقداری از معرفت رسیدی...
که دورانِ غیبت هم برات عین ظهوره!
تو اگر نباشی هَـــم،
باز ، هستـــی ....
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
🔅 انتظار، زنده نگهت میداره!
چرا؟
چون به مقداری از معرفت رسیدی...
که دورانِ غیبت هم برات عین ظهوره!
تو اگر نباشی هَـــم،
باز ، هستـــی ....
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
05
05
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ
لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ
مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُم
وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء
وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا
وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ
فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤمِن بِاللّهِ
فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا
وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ
وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ
أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
صدق الله العلی العظیم
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ
لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ
مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُم
وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء
وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا
وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ
فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤمِن بِاللّهِ
فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا
وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ
وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ
أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
صدق الله العلی العظیم
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
با زحمت نگارش سرکار خانم ابراهیمی🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
فردوس بهشت محلات تهران
#کتاب_بخوانیم
#خداحافظ_سالار
#قسمت_چهارم
#فصل_چهل و ششم
(خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر شهید همدانی)
مدتی بعد ،دم صبح تلفن زنگ زد ،وهب بود ،با اضطراب گفت: « مامان ،باید خانمم رو ببرم بیمارستان ،دخترم داره به دنیا می آد. »
هر چند از پیش می دانستیم امّا باورمان نمی شد که داشتیم نوه دار می شدیم. خدا یک دختر نازنین و معصوم به وهب داد و کانون زندگیمان درباره گرم شد. صحبت از اسم بچه شد ،حسین گفت: « هر چی که پدر و مادرش بگن ،همون خوبه. » و دخالت نکرد. اسمش را فاطمه گذاشتند.
به دنیا آمدن فاطمه ،دنیا را پیش چشم من قشنگ تر کرد.
شب هفتم تولدش همه جمع شدیم و حسین برایش اذان و اقامه گفت. باز هوای خواهرم ایران را کردم، اگر می فهمید خیلی خوشحال می شد که من نوه دار شدم.
زهرا هم ،پس از دو سال عقد تصمیم گرفتند به خانهٔ خودشان بروند.
حسین وسایل جهیزیه را بار زد و با دامادم امین و سارا و زهرا به خانه ای که در شهرک باقری بود ،رفتیم. همین که وسایل را داخل اتاق گذاشتیم ،حسین گفت: « دیر شده باید برم. »
با تعجب پرسیدم: « کجا؟ هنوز وسایل رو نچیدیم. خوب نیست پیش امین آقا! »
گفت: « باید برم خونهٔ یه مادر شهید. »
عصبانی شدم ،امّا پیش دامادم خشمم را پنهان کردم ،یه گوشه گیرش انداختم و آهسته گفتم: « می خوای دخترت را بذاری و بری خونهٔ یه شهید. »
نمی خواست جرّ و بحث کند. امّا نه من ،که زهرا و حتّی سارا هم از دستش عصبانی بودند. کسی حرف نزد. وسایل را در سکوت معنی داری چیدیم. زهرا بغض کرد و وقتی برگشتم ،دور از چشم امین گفت: « گاهی که بابا پیش یه فرزند شهید ما رو می دید ،یه جور برخورد می کرد که انگار ما رو نمی شناسه یا اصلاً با ما قهره که مبادا اون فرزند شهید دلش بگیره و هوای باباش رو نکنه. ما تا این حدّش رو تحمل می کردیم امّا برای چیدن جهیزیه ... . » ...
ادامه دارد ...
برای شادی روح شهدای مدافع حرم صلوات.🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
#خداحافظ_سالار
#قسمت_چهارم
#فصل_چهل و ششم
(خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر شهید همدانی)
مدتی بعد ،دم صبح تلفن زنگ زد ،وهب بود ،با اضطراب گفت: « مامان ،باید خانمم رو ببرم بیمارستان ،دخترم داره به دنیا می آد. »
هر چند از پیش می دانستیم امّا باورمان نمی شد که داشتیم نوه دار می شدیم. خدا یک دختر نازنین و معصوم به وهب داد و کانون زندگیمان درباره گرم شد. صحبت از اسم بچه شد ،حسین گفت: « هر چی که پدر و مادرش بگن ،همون خوبه. » و دخالت نکرد. اسمش را فاطمه گذاشتند.
به دنیا آمدن فاطمه ،دنیا را پیش چشم من قشنگ تر کرد.
شب هفتم تولدش همه جمع شدیم و حسین برایش اذان و اقامه گفت. باز هوای خواهرم ایران را کردم، اگر می فهمید خیلی خوشحال می شد که من نوه دار شدم.
زهرا هم ،پس از دو سال عقد تصمیم گرفتند به خانهٔ خودشان بروند.
حسین وسایل جهیزیه را بار زد و با دامادم امین و سارا و زهرا به خانه ای که در شهرک باقری بود ،رفتیم. همین که وسایل را داخل اتاق گذاشتیم ،حسین گفت: « دیر شده باید برم. »
با تعجب پرسیدم: « کجا؟ هنوز وسایل رو نچیدیم. خوب نیست پیش امین آقا! »
گفت: « باید برم خونهٔ یه مادر شهید. »
عصبانی شدم ،امّا پیش دامادم خشمم را پنهان کردم ،یه گوشه گیرش انداختم و آهسته گفتم: « می خوای دخترت را بذاری و بری خونهٔ یه شهید. »
نمی خواست جرّ و بحث کند. امّا نه من ،که زهرا و حتّی سارا هم از دستش عصبانی بودند. کسی حرف نزد. وسایل را در سکوت معنی داری چیدیم. زهرا بغض کرد و وقتی برگشتم ،دور از چشم امین گفت: « گاهی که بابا پیش یه فرزند شهید ما رو می دید ،یه جور برخورد می کرد که انگار ما رو نمی شناسه یا اصلاً با ما قهره که مبادا اون فرزند شهید دلش بگیره و هوای باباش رو نکنه. ما تا این حدّش رو تحمل می کردیم امّا برای چیدن جهیزیه ... . » ...
ادامه دارد ...
برای شادی روح شهدای مدافع حرم صلوات.🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
دوستان عزیز کارهای ما فقط با چرم طبیعی درست میشه💯 وکاملا دست دوز هستن .با رنگ چرم و رنگ نَخ دلخواه شما با قیمت های کاملا مناسب
چرم پاشا➿
@charmepashaaa1398👈👈👈لینک کانال
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
چرم پاشا➿
@charmepashaaa1398👈👈👈لینک کانال
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
💐بسم رب الشهدا و الصدیقین💐
پیکر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی بعد از 4 سال به مهین بازگشت.
دیدار با پیکر شهید راس ساعت 15 در روز پنجشنبه پنجم اردیبهشت ماه در معراج شهدا برگزار می شود.
و مراسم تشیع پیکر شهید بزرگوار روز جمعه راس ساعت 9:30 از میدان معلم به سمت گلزار شهدای یافت آباد برگزار می شود.
#مهمان_داریم
#حر_مدافع_حرم_شهید_مجید_قربانخانی
#همه_دعوتید
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
پیکر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی بعد از 4 سال به مهین بازگشت.
دیدار با پیکر شهید راس ساعت 15 در روز پنجشنبه پنجم اردیبهشت ماه در معراج شهدا برگزار می شود.
و مراسم تشیع پیکر شهید بزرگوار روز جمعه راس ساعت 9:30 از میدان معلم به سمت گلزار شهدای یافت آباد برگزار می شود.
#مهمان_داریم
#حر_مدافع_حرم_شهید_مجید_قربانخانی
#همه_دعوتید
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈