This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی تو بخند
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند
صبح بخیر
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی تو بخند
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند
صبح بخیر
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
امروزتون بخیر و عالی
صبح بقچه
مهربانیش🌹 را باز کرده
امروز هم لبخند خورشید☀️
سهم من و توست
دلت❤️ که گرم شد
در فنجان چای آدمها
لبخند بریز😊
صبح بوی زندگی🍀
بوی راستگویی💧
بوی دوست داشتن🌻
و بوی عشق❤️ و مهربانی🌹 می دهد
الهی زندگیتون مثل صبح
پراز عطر خوش مهربانی🌹 باشد
روز خوبی داشته باشین🙏
اول اسفند مبارک
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
صبح بقچه
مهربانیش🌹 را باز کرده
امروز هم لبخند خورشید☀️
سهم من و توست
دلت❤️ که گرم شد
در فنجان چای آدمها
لبخند بریز😊
صبح بوی زندگی🍀
بوی راستگویی💧
بوی دوست داشتن🌻
و بوی عشق❤️ و مهربانی🌹 می دهد
الهی زندگیتون مثل صبح
پراز عطر خوش مهربانی🌹 باشد
روز خوبی داشته باشین🙏
اول اسفند مبارک
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #پنجاه_و_پنجم
دستخط
تمام وجودم می لرزید ... ساکی که بیشتر از 20 سال درش بسته مونده بود ... رفتم دوباره وضو گرفتم ... وسایل شهید بود ...
دو دست پیراهن قدیمی ... که بوی خاک کهنه گرفته بود ... اما هنوز سالم مونده بود ... و روی اونها ... یه قرآن و مفاتیح جیبی ... با یه دفتر ...
تا اون موقع دستخطی از پدربزرگم ندیده بودم ... بازش که کردم ... تازه فهمیدم چرا مادربزرگ گفت باید به یکی می دادم که قدرش رو بدونه ...
کل دفتر، برنامه عبادی و تهذیبی بود ... از ذکرهای ساده ... تا برنامه دعا، عبادت، نماز شب و نماز غفیله ... ریز ریز همه اش رو شرح داده بود ... حتی دعاهای مختلف ...
چشم هام برق می زد و محو دفتر بودم ... که بی بی صدام کرد ...
- غیر از اون ساک ... اینم مال تو ...
و دستش رو جلو آورد و تسبیحش رو گذاشت توی دستم ...
- این رو از حج برام آورده بود ... طواف داده و متبرکه ... می گفت کربلا که آزاد بشه ... اونجا هم واست تبرکش می کنم ...
خم شدم و دست بی بی رو بوسیدم ... دلم ریخت ... تازه به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... داره وصیت می کنه ... گریه ام گرفته بود ...
- بی بی جان ... این حرف ها چیه؟ ... دلت میاد حرف از جدایی میزنی؟ ...
- مرگ حقه پسرم ... خدا رو شکر که بی خبر سراغم نیومد... امان از روزی که مرگ بی خبر بیاد و فرصت توبه و جبران رو از آدم بگیره ...
دیگه آب و غذا هم نمی تونست بخوره ... سرم هم توی دستش نمی موند ... می نشستم بالای سرش ... و قطره قطره آب رو می ریختم توی دهنش ... لب هاش رو تر می کردم ... اما بازم دهانش خشک خشک بود ...
.
.
ادامه دارد...
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
قسمت #پنجاه_و_پنجم
دستخط
تمام وجودم می لرزید ... ساکی که بیشتر از 20 سال درش بسته مونده بود ... رفتم دوباره وضو گرفتم ... وسایل شهید بود ...
دو دست پیراهن قدیمی ... که بوی خاک کهنه گرفته بود ... اما هنوز سالم مونده بود ... و روی اونها ... یه قرآن و مفاتیح جیبی ... با یه دفتر ...
تا اون موقع دستخطی از پدربزرگم ندیده بودم ... بازش که کردم ... تازه فهمیدم چرا مادربزرگ گفت باید به یکی می دادم که قدرش رو بدونه ...
کل دفتر، برنامه عبادی و تهذیبی بود ... از ذکرهای ساده ... تا برنامه دعا، عبادت، نماز شب و نماز غفیله ... ریز ریز همه اش رو شرح داده بود ... حتی دعاهای مختلف ...
چشم هام برق می زد و محو دفتر بودم ... که بی بی صدام کرد ...
- غیر از اون ساک ... اینم مال تو ...
و دستش رو جلو آورد و تسبیحش رو گذاشت توی دستم ...
- این رو از حج برام آورده بود ... طواف داده و متبرکه ... می گفت کربلا که آزاد بشه ... اونجا هم واست تبرکش می کنم ...
خم شدم و دست بی بی رو بوسیدم ... دلم ریخت ... تازه به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... داره وصیت می کنه ... گریه ام گرفته بود ...
- بی بی جان ... این حرف ها چیه؟ ... دلت میاد حرف از جدایی میزنی؟ ...
- مرگ حقه پسرم ... خدا رو شکر که بی خبر سراغم نیومد... امان از روزی که مرگ بی خبر بیاد و فرصت توبه و جبران رو از آدم بگیره ...
دیگه آب و غذا هم نمی تونست بخوره ... سرم هم توی دستش نمی موند ... می نشستم بالای سرش ... و قطره قطره آب رو می ریختم توی دهنش ... لب هاش رو تر می کردم ... اما بازم دهانش خشک خشک بود ...
.
.
ادامه دارد...
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طرف رفته مرغ خریده كيلو ١٦ هزار تومن حالا دلش نمیاد مصرفش کنه.😭😭😭😭
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
اﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﻌﻠﻤﻤﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﯾﻪ ﻣﻮﺭﺩﯼ ﺭﻭ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ :
ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﮕﻪ ﭼﺮﺍ؟؟🤔🤔🤔
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎ ﺑﮕﯿﻢ ...!!!☝️☝️☝️☝️
ﮔﻔﺖ : ﺑﮕﻮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ...😊☺️☺️☺️
.
.
.
.
ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺭﺭﺭﺭﺭﺍ؟؟😳😳😳😳
ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺘﮑﻢ ﺯﺩ هنوزم نمیدونم چرا؟؟؟؟😬
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﮕﻪ ﭼﺮﺍ؟؟🤔🤔🤔
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎ ﺑﮕﯿﻢ ...!!!☝️☝️☝️☝️
ﮔﻔﺖ : ﺑﮕﻮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ...😊☺️☺️☺️
.
.
.
.
ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺭﺭﺭﺭﺭﺍ؟؟😳😳😳😳
ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺘﮑﻢ ﺯﺩ هنوزم نمیدونم چرا؟؟؟؟😬
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران