⭕️سندروم «نتیجه فوری»
موفقیت نامحدود در ۲۰ روز!
چاقی و لاغری در سه روز!
بدون زحمت پولدار شوید!
یادگیری ۳۵ زبان دنیا در ۱۰ روز!
ترک اعتیاد فوری بدون درد در ۴۵ روز!
و...
سندروم «نتیجه فوری» گریبان جامعه ما را گرفته است.
آن قدر درگیر «جنون سرعت» برای رسیدن به خواستههایمان هستیم که دوست داریم همه این تبلیغات عجیب را یکجا باور کنیم!
این پیامهای تبلیغاتی همگان را دچار نوعی بیماری به نام «سندرم نتیجه فوری» کرده است.
جدای از تاثیرات آن در تمام حوزه های زندگی، این نوع نگرش تاثیر بسیار بدی بر روی تمرکز و نحوه مدیریت ما بر زندگی می گذارد.
هیچ کدام از این ها واقعیت ندارد.
موفقیت آسان، ساده و سریع! فقط در کتاب های علمی تخیلی یافت می شود.
حتی گاهی می بینیم که در کتاب های موفقیت یا مدیریت، بیان می کنند که موفقیت یک سازمان حاصل یک ایده خلاقانه سریع بوده و سازمان یک شبه ره صد ساله را طی کرده است. حتی اگر سازمان در کوتاه مدت به منفعت های اساسی برسد، پشت آن تصمیم سال ها تجربه و دانش خوابیده است و در ضمن حفظ نتایج آن در بلندمدت خود کار دشواری است.
واقعیت آن است که موفقیت های چشم گیر و پایدار حاصل سخت کوشی، تلاش، تداوم، نظم و انتخاب های دردناک است.
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
موفقیت نامحدود در ۲۰ روز!
چاقی و لاغری در سه روز!
بدون زحمت پولدار شوید!
یادگیری ۳۵ زبان دنیا در ۱۰ روز!
ترک اعتیاد فوری بدون درد در ۴۵ روز!
و...
سندروم «نتیجه فوری» گریبان جامعه ما را گرفته است.
آن قدر درگیر «جنون سرعت» برای رسیدن به خواستههایمان هستیم که دوست داریم همه این تبلیغات عجیب را یکجا باور کنیم!
این پیامهای تبلیغاتی همگان را دچار نوعی بیماری به نام «سندرم نتیجه فوری» کرده است.
جدای از تاثیرات آن در تمام حوزه های زندگی، این نوع نگرش تاثیر بسیار بدی بر روی تمرکز و نحوه مدیریت ما بر زندگی می گذارد.
هیچ کدام از این ها واقعیت ندارد.
موفقیت آسان، ساده و سریع! فقط در کتاب های علمی تخیلی یافت می شود.
حتی گاهی می بینیم که در کتاب های موفقیت یا مدیریت، بیان می کنند که موفقیت یک سازمان حاصل یک ایده خلاقانه سریع بوده و سازمان یک شبه ره صد ساله را طی کرده است. حتی اگر سازمان در کوتاه مدت به منفعت های اساسی برسد، پشت آن تصمیم سال ها تجربه و دانش خوابیده است و در ضمن حفظ نتایج آن در بلندمدت خود کار دشواری است.
واقعیت آن است که موفقیت های چشم گیر و پایدار حاصل سخت کوشی، تلاش، تداوم، نظم و انتخاب های دردناک است.
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
▪️عربستان صدور ویزای حجاج ایرانی را آغاز کرد
سازمان حج و زیارت:
🔹نخستین سری از ویزاهای حج از روز گذشته به صورت الکترونیکی برای زائران ایرانی صادر شد.
🔹اگرچه ایران با تاخیر وارد مذاکرات حج با عربستان شد، اما همه تمهیدات لازم برای برگزاری حجی عزتمندانه پیشبینی شده است.
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
سازمان حج و زیارت:
🔹نخستین سری از ویزاهای حج از روز گذشته به صورت الکترونیکی برای زائران ایرانی صادر شد.
🔹اگرچه ایران با تاخیر وارد مذاکرات حج با عربستان شد، اما همه تمهیدات لازم برای برگزاری حجی عزتمندانه پیشبینی شده است.
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
▪️نرخ سود بانکی کاهش مییابد
مدیر عامل بانک ملی:
🔹قرار است نرخ سود بانکی بهتدریج کاهش یابد.
🔹بانکها منتظر تصمیم بانک مرکزی هستند تا نرخ را اعلام کند و ممکن است نرخ پایینتر از نرخ کنونی بیاید.
🔹پیشنهاد این است که نرخ سود برای سپردههای یکساله به کمتر از ۱۵ درصد کاهش یابد.
🔹شورای پول و اعتبار هرچه سریعتر در این زمینه تعیین تکلیف کند.
🔸گفتنی است بحث بر سر کاهش مجدد نرخ سود مصوب بانکی در شرایطی مطرح میشود که اغلب بانکها نرخ مصوب ۱۵ درصد برای سپرده و ۱۸ درصد برای تسهیلات را رعایت نمیکنند و مدتهاست نرخ سود سپرده به سطح ۲۰ درصد و بیشتر رسیده است.
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
مدیر عامل بانک ملی:
🔹قرار است نرخ سود بانکی بهتدریج کاهش یابد.
🔹بانکها منتظر تصمیم بانک مرکزی هستند تا نرخ را اعلام کند و ممکن است نرخ پایینتر از نرخ کنونی بیاید.
🔹پیشنهاد این است که نرخ سود برای سپردههای یکساله به کمتر از ۱۵ درصد کاهش یابد.
🔹شورای پول و اعتبار هرچه سریعتر در این زمینه تعیین تکلیف کند.
🔸گفتنی است بحث بر سر کاهش مجدد نرخ سود مصوب بانکی در شرایطی مطرح میشود که اغلب بانکها نرخ مصوب ۱۵ درصد برای سپرده و ۱۸ درصد برای تسهیلات را رعایت نمیکنند و مدتهاست نرخ سود سپرده به سطح ۲۰ درصد و بیشتر رسیده است.
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
مهدی جان ،
توخودبرای ظهورت مصممی امانمی شودکه بیایی ، کسی چه میداند! کسی اگرچه نداند ، خداکه میداند فقط معطل مایی ، کسی چه میداند ! * اللهم عجل لولیک الفرج * صلوات *🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
توخودبرای ظهورت مصممی امانمی شودکه بیایی ، کسی چه میداند! کسی اگرچه نداند ، خداکه میداند فقط معطل مایی ، کسی چه میداند ! * اللهم عجل لولیک الفرج * صلوات *🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
کمی خنده....😄😄😄
بازرس برای سرکشی میره آسايشگاه ﺭﻭﺍﻧﯽ...
ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﺮﺷﻮ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﻪ:
فهیمه… فهیمه … فهیمه …😩
بازرس ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ: ﺍﯾﻦ یارو ﭼﺸﻪ؟🤔
ﻣﯿﮕﻦ: ﯾﻪ ﺩختری ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ فهیمه ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻥ؛ ﺍﯾﻨﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!☹️
بازرس ميره ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ و ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻪ ﻏﻞ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮ بستنش، نعره ﻣﯿﺰﻧﻪ:
فهیمه… فهیمه … فهیمه 😩
بازرس ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ: ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﺸﻪ؟😳
ﻣﯿﮕﻦ: فهیمه رو ﺩﺍﺩﻥ به این!😂
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
بازرس برای سرکشی میره آسايشگاه ﺭﻭﺍﻧﯽ...
ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﺮﺷﻮ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﻪ:
فهیمه… فهیمه … فهیمه …😩
بازرس ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ: ﺍﯾﻦ یارو ﭼﺸﻪ؟🤔
ﻣﯿﮕﻦ: ﯾﻪ ﺩختری ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ فهیمه ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻥ؛ ﺍﯾﻨﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!☹️
بازرس ميره ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ و ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻪ ﻏﻞ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮ بستنش، نعره ﻣﯿﺰﻧﻪ:
فهیمه… فهیمه … فهیمه 😩
بازرس ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ: ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﺸﻪ؟😳
ﻣﯿﮕﻦ: فهیمه رو ﺩﺍﺩﻥ به این!😂
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
شهید امروزی...🌷
به مناسبت هفته عفاف و حجاب
امام خامنه ای:ما هیچوقت نگفتیم که حتما چادر باشد و غیر چادر نباشد. گفتیم که چادر بهتر از حجابهای دیگر است!
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
به مناسبت هفته عفاف و حجاب
امام خامنه ای:ما هیچوقت نگفتیم که حتما چادر باشد و غیر چادر نباشد. گفتیم که چادر بهتر از حجابهای دیگر است!
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
مهربان باش
و به هرکس میرسے
لبخند بزن
تو نمیدانی به آدمها چه میگذرد
شاید لبخندت برایشان
مانند گنجی ارزشمند باشد
و آنها بسیار به آن محتاج باشند
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
و به هرکس میرسے
لبخند بزن
تو نمیدانی به آدمها چه میگذرد
شاید لبخندت برایشان
مانند گنجی ارزشمند باشد
و آنها بسیار به آن محتاج باشند
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
اگر گوشــت و حبـوبات نمیخورید پســــته بخورید !
طبق تحقیقات محققین ، پروتئین موجود در پسته به قدری زیاد است که میتوان آن را به عنوان جایگزینی فوق العاده برای گوشت و حبوبات دانست !
🍁 @ferdosmahal
طبق تحقیقات محققین ، پروتئین موجود در پسته به قدری زیاد است که میتوان آن را به عنوان جایگزینی فوق العاده برای گوشت و حبوبات دانست !
🍁 @ferdosmahal
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی 19
#قسمت_نوزدهم
💥شنیده بود دزفول رو زدن.
گفته بودن خیابون طالقانی رو زدن،
ما خیابون طالقانی می نشستیم.
منوچهر میره اهواز، زنگ میزنه تهران که خبر بگیره،
مادرم گریه میکنه و میگه دو روز پیش یکی زنگ زده و چیزایی گفته که زیاد سر در نیاورده،
فقط فکر میکنه اتفاق بدی افتاده باشه...
♨روزي که ما رفتیم اندیمشک حاج عبادیان شماره تلفن همه مون رو گرفت که به خونواده هامون خبر بده.
به مادرم گفته بود:
(مدق الحمدالله خوبه. فکر نمی کنم خانمش زیر آوار مونده باشه. مدق از این شانسا نداره..!!)
به شوخی گفته بود!
مادرم خیال کرده بود اتفاقی افتاده و میخوان یواش یواش خبر بدن!
منوچهرم میره دزفول...
❌می گفت: "تا دزفول انقدر گریه کرده بودم که وقتی رسیدم توي کوچه مون، چشمم درست نمی دید، خونه مون رو گم کرده بودم."
بچه هاي لشکر همون موقع میرسن و بهش میگن ما اندیمشک هستیم.
🍃اول رفتیم به مادرم زنگ زدیم و خبر سلامتی مون رو دادیم، بعد توي شهر گشتیم و من رو رسوند شهید کلانتري...
💠قبل از اینکه پیاده شم گفت:
"نمیخوام اینجا بمونید. باید برید تهران."
اما من تازه پیداش کرده بودم.
💢گفت: "اگه اینجا باشی و خداي نکرده اتفاقی بیُفته،
من میرم جبهه که بمیرم.
هدفم دیگه خالص نیست.
فرشته به خاطر من برگرد".
💯شب با خانم عبادیان حرف زدم.
بیست سی نفری ميشدیم که خونه ي دستواره جمع شده بودیم.گاهی چند نفری میرفتیم خونه ي آقاي عسگري یا ممقانی، ولی سخت بود.
💟با بقیه ي خانما هم صحبت کردیم همه راضی شدن. فردا صبح به آقای صالحی، که برامون وسایل صبحانه آورد، گفتیم ما برمیگردیم شهر خودمون...
برامون بلیط قطار بگیرید...
☉《باید خداحافظی می کرد،
وقت زیادی نداشت، اما ساکت بود.
هرچه می گفت باز احساسش را نگفته بود...
فقط نمی خواست این لحظه تمام شود.
توي چشمهاي منوچهر خیره شد.
💘 هر وقت می خواست کاری انجام دهد که منوچهر زیاد راغب نبود، این کار را میکرد و رضایتش را میگرفت.
اما حالا نمی توانست و نمی خواست او را از رفتن منصرف کند...
☄گفت: "براي خودت نقشه ي شهادت نکشی ها.
من اصلا آمادگیش را ندارم.
مطمئن باش تا من نخواهم، تو شهید نمی شوی.
🎀منوچهر گفت: "مطمئنم.
وقتی خمپاره می خورَد بالا ي سرم و عمل نمی کند،
موهایم را قیچی می کنند و سالم می مانم،
معلوم است باز هم تو دخالت کرده اي.
نمی گذاري بروم فرشته، نمی گذاري".
💮فرشته نفس راحتی کشید.
با شیطنت خندید و انگشتش را بالا آورد جلوي صورتش و گفت:
"پس حواست را جمع کن، منوچهر خان، من آنقدر دوستت دارم که نمیتوانم با خدا از این معامله ها بکنم"! 》
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
#داستان_عاشقانه_مذهبی 19
#قسمت_نوزدهم
💥شنیده بود دزفول رو زدن.
گفته بودن خیابون طالقانی رو زدن،
ما خیابون طالقانی می نشستیم.
منوچهر میره اهواز، زنگ میزنه تهران که خبر بگیره،
مادرم گریه میکنه و میگه دو روز پیش یکی زنگ زده و چیزایی گفته که زیاد سر در نیاورده،
فقط فکر میکنه اتفاق بدی افتاده باشه...
♨روزي که ما رفتیم اندیمشک حاج عبادیان شماره تلفن همه مون رو گرفت که به خونواده هامون خبر بده.
به مادرم گفته بود:
(مدق الحمدالله خوبه. فکر نمی کنم خانمش زیر آوار مونده باشه. مدق از این شانسا نداره..!!)
به شوخی گفته بود!
مادرم خیال کرده بود اتفاقی افتاده و میخوان یواش یواش خبر بدن!
منوچهرم میره دزفول...
❌می گفت: "تا دزفول انقدر گریه کرده بودم که وقتی رسیدم توي کوچه مون، چشمم درست نمی دید، خونه مون رو گم کرده بودم."
بچه هاي لشکر همون موقع میرسن و بهش میگن ما اندیمشک هستیم.
🍃اول رفتیم به مادرم زنگ زدیم و خبر سلامتی مون رو دادیم، بعد توي شهر گشتیم و من رو رسوند شهید کلانتري...
💠قبل از اینکه پیاده شم گفت:
"نمیخوام اینجا بمونید. باید برید تهران."
اما من تازه پیداش کرده بودم.
💢گفت: "اگه اینجا باشی و خداي نکرده اتفاقی بیُفته،
من میرم جبهه که بمیرم.
هدفم دیگه خالص نیست.
فرشته به خاطر من برگرد".
💯شب با خانم عبادیان حرف زدم.
بیست سی نفری ميشدیم که خونه ي دستواره جمع شده بودیم.گاهی چند نفری میرفتیم خونه ي آقاي عسگري یا ممقانی، ولی سخت بود.
💟با بقیه ي خانما هم صحبت کردیم همه راضی شدن. فردا صبح به آقای صالحی، که برامون وسایل صبحانه آورد، گفتیم ما برمیگردیم شهر خودمون...
برامون بلیط قطار بگیرید...
☉《باید خداحافظی می کرد،
وقت زیادی نداشت، اما ساکت بود.
هرچه می گفت باز احساسش را نگفته بود...
فقط نمی خواست این لحظه تمام شود.
توي چشمهاي منوچهر خیره شد.
💘 هر وقت می خواست کاری انجام دهد که منوچهر زیاد راغب نبود، این کار را میکرد و رضایتش را میگرفت.
اما حالا نمی توانست و نمی خواست او را از رفتن منصرف کند...
☄گفت: "براي خودت نقشه ي شهادت نکشی ها.
من اصلا آمادگیش را ندارم.
مطمئن باش تا من نخواهم، تو شهید نمی شوی.
🎀منوچهر گفت: "مطمئنم.
وقتی خمپاره می خورَد بالا ي سرم و عمل نمی کند،
موهایم را قیچی می کنند و سالم می مانم،
معلوم است باز هم تو دخالت کرده اي.
نمی گذاري بروم فرشته، نمی گذاري".
💮فرشته نفس راحتی کشید.
با شیطنت خندید و انگشتش را بالا آورد جلوي صورتش و گفت:
"پس حواست را جمع کن، منوچهر خان، من آنقدر دوستت دارم که نمیتوانم با خدا از این معامله ها بکنم"! 》
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
خوشا مرغی که در کنج قفس با یاد صیادش
چنان خرسند بنشیند که پندارند آزادش
نمیگویم فراموشم مکن گاهی به یاد آور
اسیری را که میدانی نخواهی رفت از یادش
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
چنان خرسند بنشیند که پندارند آزادش
نمیگویم فراموشم مکن گاهی به یاد آور
اسیری را که میدانی نخواهی رفت از یادش
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالروز ورودامام رضا
به ایران است
خدایا🙏
به یمن این روزعزیز
شادی ، سلامتی
صمیمت وخوشبختی را
به خانه هایمان دعوت کن
وقهر وکینه
وسختی هارادور گردان
♻️💮♻️💮♻️💮♻️
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
به ایران است
خدایا🙏
به یمن این روزعزیز
شادی ، سلامتی
صمیمت وخوشبختی را
به خانه هایمان دعوت کن
وقهر وکینه
وسختی هارادور گردان
♻️💮♻️💮♻️💮♻️
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁