کانال فردوس
519 subscribers
45.5K photos
11.4K videos
236 files
1.56K links
https://t.me/ferdows18


کانال فرهنگی ؛اجتماعی ؛ اقتصادی؛ خبری و سیاسی محله فردوس.(حسینی و فردوس)
بهشت محله های تهران.
سازنده علی تفرشی اینستا گرام ali.tafreshi

ارتباط با ادمین
@alit123456789
Download Telegram
#سلامت

🔺کم خوابی به لحاظ آسیبی که به مغز میرساند برابر با یک ضریه مغزی است.


🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
🔺تهران «گرم‌تر از حد نرمال» تا سه ماه آینده

مدیرکل اداره هواشناسی استان تهران:
🔹طی سه ماه آینده متوسط دمای هوا در سطح استان ۰.۵ تا ۱ و در بعضی نقاط ۱ تا ۱.۵ درجه سلسیوس بالاتر از نرمال برآورد شده است.

🔹در خوشبینانه‌ترین حالت و نرمال بودن بارش کماکان مدیریت منابع و مصارف آب در بخش‌های مختلف توصیه می‌شود.

🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
🔺مستاجران به دنبال کانتینر / هزاران خانواده اثاثیه منزل خود را انبار کرده و بی‌خانمان شده‌اند

🔹سری اگر به انبارهای کانتینری در اطراف تهران بزنید، تعداد کانتینرهایی که برای انبار وسیله‌ها و اثاثیه منزل اجاره شده، توجه شما را جلب خواهد کرد. در سال‌های پیش، این کانتینرها بیشتر برای انبار تجهیزات کارگاه‌ها، مطب‌ها و دفاتر اداری مورد استفاده قرار می‌گرفت. امروز اما، تغییر کاربری تعداد زیادی از آن‌ها به منظور انبار اثاث خانه‌ها، پرده از یک واقعیت تلخ بر می‌دارد: تهران، شهروندانش را بیرون می‌کند! / فراز


🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
💠 انـس باقـرآن کـریم

🔹هـر روزیـک صفحـه قـرآن🌸🍃

#شادی_روح_درگذشتگان
#سـلامتی_تمـام_مـریضان
#سلامتی_حضرت_صاحب_الزمان{عج}

قـرائت امـروز👇

#بقره_۲۳

🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♥️ #امام_حسين_علیه‌السلام

بترس از ظلم به کسی که یاوری جز خدا ندارد

📗الکافی ج۲ ص۳۳۲

🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•

#معرفینامه
#شهیدمدافع_حرم
#حسین_حریری

نـــام : حـسین
نـــام خانـوادگـی : حــریرے
منسب : مدافع حرم
محل تولد : مشهد
تاریخ تــولد : ۶۸/٨/٣
تحصیـلات : دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق بین الملل
شغـل : بازرس قطار شهری مشهد
ورزش : دفــاع شخصـی.فـوتبـال
مسئولیت شهید درتدمر : جانشین قرارگاه امام رضا
مسئولیت شهید درحلب : فرمانده "تخریب" قرارگاه فاطمیون
تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۸/۲۲
تاریخ خاکسپاری : ۱۳۹۵/۸/۳۰
(همزمان با اربعین حسینی)
نام جهادی : سیدعمار
مدت حضور در سوریه : صدو چهار روز
محل شهادت : منطقه بنیامین
نحوه شهادت : در حال پاکسازی منطقه بنیامین

شهید مدافع حرم🕊🌹
#حسین_حریری


🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
بهترین پناه خدا:
آوای عشق:
#آدم_حوا
#قسمت_هفتاد❤️

من – من نمیام .
برگشت به سمتم . با این مقاوتم کالفه ش کردم . با حرص نگاهم
کرد .
امیرمهدي – چرا ؟
من – حاج عموتون پرونده ي موندن من تو خونه تون رو کامل پیچیدن !
نفس پر حرصی کشید .
امیرمهدي – حاج عمو منظور بدي نداشتن .
ابرویی بالا انداختم .
من – اون که بله . کم مونده بود دق دلی همه ي ادماي دنیا رو سر من خالی کنن .
امیرمهدي – الان فقط مشکل حاج عمو هستن ؟
من – هم ایشون و هم خیلی چیزاي دیگه !
دستش دور مچم باز هم محکم شد .
مثلاً امیرمهدي – ؟
من – اینکه بدون شنیدن حرفاي من حکم دادي به تنبیه کردنم دستش کمی شل شد .
امیرمهدي – این تنبیه هم براي شما بود و هم براي خودم . اینکه محرمم باشین و نتونم یه لحظه هم دستتون رو بگیرم یا با تموم آرزویی که داشتم نتونم راحت خیره بشم تو
چشماتون یا صورتتون رو ببینم به اندازه ي
کافی براي منم زیاد بود . این تنبیه براي این بود که نه شما اون روز حرفی زدین از دلیل نگفتن اون حرفا و نه من پرسیدم .
من – آتشفشان آماده ي فوران بودي ، چی می گفتم ؟
اومد حرفی زنه که صداي تق باز شدن در حیاط باعث شد خیره بشیم به همدیگه . تو موقعیت بدي بودیم .
نزدیک به هم و دست من تو دستش .
و اون موقع ظهر کی می تونست باشه غیر از رضا و مهرداد که براي خرید غذا رفته بودن ؟
موقعیت بدي بود و هر دو خوب می دونستیم . ولی انقدر برامون شوکه کننده بود که هیچکدوم دستمون رو عقب نکشیدیم .
رضا از همون جلوي در " سلام " بلندي کرد و گفت .
رضا – شما اینجایین ؟
با قدم هاي تند بهمون نزدیک شد . و با دیدن دستاي ما سرش رو پایین انداخت و " با اجازه " اي گفت و سریع رد شد .
ولی مهرداد کنارمون ایستاد .
از کنار چشم نگاهش کردم . خیره بود به دستاي ما . به مچ دست من تو دستاي امیرمهدي .
اگر کسی امیرمهدي رو نمی شناخت شاید براش عجیب نبود حالت دستاي ما . ولی مهرداد خوب می دونست امیرمهدي به محرم و نامحرم خیلی اهمیت می ده و این دستاي تو
هم ما فقط یه معنی می ده . اونم اینکه
پرده اي به نام نامحرمی بین ما وجود نداره .
لبم رو به دندون گرفتم . اگر چیزي به امیرمهدي می گفت ؟
امیرمهدي سرش رو پایین انداخت و دستم رو رها کرد . با همون حالت رو به مهرداد " ببخشیدي " گفت .
اماده ي عکس العمل بد مهرداد بودم .
دل تو دلم نبود . به خصوص که اخم رو صورت مهرداد چندان رضایت بخش نبود . بالاخره محرمیتی بود که خونواده ي من ازش خبر نداشتن . و این می تونست دردسر تازه
ي ما باشه . و من دیگه طاقت گره دیگه اي
رو نداشتم . خسته بودم از همه ي گره هایی که با باز شدن گره قبلی تو ریسمان رابطه مون پیدا می شد .
زیر لب اسم خدا رو زمزمه کردم . و توکلت علی اللهی گفتم .
مهرداد نذاشت تو ترس و دلهره بمونم . دستش رو گذاشت رو گشونه ي امیرمهدي و گفت .
مهرداد – حرفاتون رو بزنین بعد بیاین تو . مواظب باشین صداتون بالا نره .
و سریع از کنارمون رد شد .
شاید اگر از دل من و ماجراي حرفاي پویا خبر نداشت انقدر راحت تنهامون نمی ذاشت . انگار تشخیص داده بود
قبل از هر توضیحی نیاز داریم ب به حل کردن مسئله این خودمون .
مهرداد که رفت رو کرد بهم .
امیرمهدي – بریم داخل .
ابرویی بالا انداختم .
من – نمیام .
امیرمهدي – باز چرا ؟
من – من هنوز تکلیف خودم رو نمی دونم .
امیرمهدي – تکلیف چی ؟
من – همین .... همین ...
نذاشت چیزي بگم . گرچه که زبون منم یاري نمی کرد . انگار می
دونست منظورم چیه !
امیرمهدي – مگه الان تکلیفمون مشخص نیست . چیزي تغییر کرده ؟
من – نکرده ؟
خیره تو چشمام نفس عمیقی کشید .
امیرمهدي – نه . غیر از یه سري توضیح که شما به من بدهکارین
من – مطمئنی بعد از شنیدن حرفاي من اوضاع مثل قبل می مونه ؟
امیرمهدي – شما یه چیزهایی رو نگفته بودین که حالا باید بگین .
این چیزي رو عوض می کنه ؟
کمی سرم رو کج کردم .
من – حرفاي ساده اي نیست !
امیرمهدي – منم ساده با چیزي کنار نمیام . مطمئن باشین خودم رو براي هر چیزي آماده کردم .

من – می دونی دردم از چیه ؟ از اینه که سیبی که باعث شده از بهشتت بیرونم کنی کال بود و به درد نخور .
کاش به جرم دیگه اي رونده می شدم .
بهم نزدیک شد .
دستاش رو داخل جیب برد و خیره شد تو چشمام .
امیرمهدي – آدم و حوا هر دو به یه جرم از بهشت رونده شدن .
من – مگه تو جرمی مرتکب شدي ؟
امیرمهدي – این روزا زیاد !
ابرویی بالا انداختم .
من – چه جرمی ؟
مکثی کرد و بعد ، عمیق تو چشمام خیره شد .
امیرمهدي – خیلی دلتنگتون بودم !
و دستم رو دوباره میون دستش گرفت .
ضربان قلبم رفت بالا .
این چه حرفی بود وسط این بحث مهم ؟
چرا گفت ؟ گفت که بفهمم هنوز اثري از اون عشقی که می گفت ،
باقی مونده ؟
دست و پام شل شد .
حس خوبی که با حرفش بهم تزریق کرد ، شد جریان برق سیالی که اختیار از دست و پام برد . و در عوض جون داد به نفس
هام . با ولع عطر

جدید هوا رو به ریه هام می کشیدم . این عطر عشق بود یا عطر حضور پر عشق امیرمهدي ؟
شل شدن دستم رو داخل دستش حس کرد که سریع دست دیگه م رو هم گرفت . و اینبار به جاي مچ دستام ، کف دستام و انگشت هام رو مفتخر کرد به چشیدن گرماي دستاش
امیرمهدي – اگه از نسل آدمم که باید تاوان گناه خودم و حوام رو پس بدم . تاوان اون صیغه اي که تو کوه خوندم در حالی که راه بهتري هم بود ، تاوان این صیغه اي که
بدون اجازه ي پدرتون خوندم و به جاي یه
ساعت براي چهار روز خوندم ، تاوان اون دروغی که به خاطر ترس از من گفتین و بدتر از همه تاوان اینکه بدون تحقیق و دونستن این که متعلق به مرد دیگه اي هستین یا نه
دل باختتون شدم . حرفاي نامزد قبلیتون رو هم می ذارم به پاي اینکه قرار بود زنش بشین و من یه دفعه اي اومدم وسط راهتون . که به خدا قسم از قصد نبود .
وقت گریه بود ؟ وقت اینکه بگم مرد رو به روم با مردي همه چیز رو براي خودش توجیه کرده بود ؟ و می ترسیدم این توجیه ها یه روز کار دستمون بده . براي همین با
صداي لرزونی گفتم .
من – اینا همش توجیه .
کامل نزدیکم شد و آروم زمزمه کرد .
امیرمهدي – اینا حرف دل منه .
من – حرف دلت سکوتی بود که در مقابل عموت کردي !
امیرمهدي – حرف دلم اونه که الان می ریم تو خونه و به حاج عموم می گم دختري که براي یه عمر انتخاب کردم شمایین .
تو سکوت نگاهش کردم .
یکی از دستام رو بالا برد و سرش رو به کف دستم تکیه داد .
امیرمهدي – سه شبه چشم رو هم نذاشتم . گفته بودم حسودم ! و این حسادت بدجور آرامشم رو به هم زده .
آرومم کن مارال .
دستام می لرزید . تا حالا این همه بهش نزدیک نبودم . تا اون لحظه یکبار هم گرماي وجودش رو درك نکرده بودم . من کم جنبه شده بودم یا عشق امیرمهدي ظرفیت بالاتري
می خواست .
دست لرزونم رو داخل موهاي کمی بلند شده ش بردم .
من – بلد نیستم امیرمهدي . بلد نیستم .
چشماش رو بست و خودش رو سپرد به نوازش هاي دستم .
امیرمهدي – همین که کنارم نفس بکشی کل آرامش دنیا رو به قلبم می ریزي .
کوبش قلبم سر به فلک گذاشته بود .
حس می کردم دارم خواب می بینم . ولی گرماي نفس هاش که هواي بینمون رو گرم تر می کرد که خواب نبود . بود ؟
دست دیگه م رو که هنوز تو دستش بود بالا برد و گذاشت روي قلبش .
امیرمهدي – خدا بالاتر از عشق آفریده ؟
گنگ نگاهش کردم . ضربان تند قلبش تمرکزي برام ذاشته بود که بخوام فکر کنم چه جوابی در مقابل سوالش باید بدم .
چشم هاش رو باز کرد .
امرمهدي – چرا انقدر از وجودت آرامش می گیرم ؟
نه ... من ظرفیت این همه ابراز احساساتش رو نداشتم . دلم می خواست جیغ بکشم و همه ي هیجان ناشی از حرفا و کارهاش رو یه جا خالی کنم . بدنم ظرفیت نداشت و جاي هوار کشیدن هم نبود . براي تخلیه ي اون همه هیجان ، انگشتام چنگ انداخت به لباسش .
دست چنگ شدم به لباسش رو محکم گرفت . انگار می دونست چه حالیم !
اومد حرفی بزنه که با صداي " هین " ي هر دو به طرف پله هاي حیاط برگشتیم .
ملیکا ناباورانه نگاهمون می کرد !
منم ناباورانه نگاهش می کردم .
چشم هاي اون میخ دست ها و نزدیکی ما بود و نگاه من خیره به چشم هاش .
امیرمهدي به سمت من برگشته بود و نگاهش نمی کرد . و این من رو آروم می کرد . چون بهم حس اطمینان می داد که خیلی هم براش مهم نبوده این دیده شدن یا شاید ملیکا
چندان آدم مهمی نبوده براي برمال شدن
رازمون .
نگاه ملیکا خصمانه به من دوخته شد . انگار من امیرمهدي رو ازش دزدیده بودم . انگار که مالک امیرمهدي بوده . حس می کردم با نگاهش آماده ست من رو از وسط به دو نیم کنه . تیرهاي با انرژي منفی رو از نگاهش
دریافت می کردم . و می ترسیدم همونجا با داد و هوار کردن همه آبرومون می رو بکشونه تو حیاط . که قطعاً رفت و بیشتر از همه براي امیرمهدي بد می شد . انقباض فک ملیکا رو می دیدم . حس می کردم الانه که از شدت

فشار فکش ، دندوناش خرد شه و بیرون بریزه
با فشار دست امیرمهدي روي دستم نگاهم چرخید روي چشم هاش . آروم زمزمه کرد .
امیرمهدي – نترس چیزي نمی شه !
نگران خودم نبودم . من که موضعم مشخص بود . نهایتش چند تا متلک دیگه از خان عموش نوش جان می کردم ولی امیرمهدي نمی خواستم جلوي خونواده ش وجه ش خراب
بشه .
مثل خودش آروم گفتم .
من – آبروت می ره .
لبخندي زد .
امیرمهدي – نگران نباش .
من – اگه داد و هوار کنه ؟
امیرمهدي – چیزي نمی شه !
مطمئن بود ! چرا ؟چی تو ذهنش بود که انقدر با آرامش حرف می زد ؟
من – مطمئنی ؟
امیرمهدي – خدا رو فراموش کردي ؟
با تردید پرسیدم .
من – یعنی چی ؟
امیرمهدي – هر کارش یه حکمتی داره !
پلک رو هم گذاشتم .
من – یادم رفته بود .
صداي قدم هایی باعث شد دوباره برگردیم سمت پاگرد حیاط ملیکا داشت از پله ها بالا می رفت . پر حرص قدم بر می داشت و
انکار با قصد پاش رو روي پله ها می کوبید .

#ادامه_دارد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️نماهنگی بسیار زیبا از مراسم شب عاشورا در حسینیه امام خمینی(ره) در حضور رهبر انقلاب و مداحی حاج مهدی رسولی

🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃

کاش آنقدر شیفته ی خوبی و انسانیت باشیم که با پایانِ این ایام ، ارادتمان تمام نشود !
هر کجا ظلم دیدیم ، فریاد کنیم ،
هر کجا مظلوم دیدیم ، دفاع کنیم ،
و هر کجا ناتوان دیدیم ، دستگیر باشیم !

کاش بفهمیم ؛
این مناسبت ها و این ایام ، زمانِ تجدیدِ بیعت با خوبی هاست ،
زمانِ محکوم کردنِ ستم هایِ روزگار ،
نه ابرازِ تاسف ! نه عزاداری !

کاش از بندِ تکرار ، رها شویم و انسانیت را تمرین کنیم .
حسینِ درونمان را سیرابِ وجدان و آگاهی ،
و شمرها و یزیدهایِ درون و دوران را سرکوب کنیم ...
هیچ زخمی ، کاری تر از تکرارِ تاریخ نیست !

ما باید روزگارمان را خالی از ظلم و جهل و اجبار کنیم ،
این است پیامِ عاشورا ...

🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃

🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
#اطلاعیه
#محرم_الحرام_۱۴۴۵
#دهه_ی_دوم

بدینوسیله مسجد جامع حضرت علی ابن موسی الرضا ع به اطلاع می رساند در شبهای دهه ی دوم ماه محرم الحرام، نماز جماعت مغرب و عشا به امامت «حجت‌ الاسلام و المسلمین حسین زاده» اقامه خواهد شد.

هم چنین پس از اقامه ی نماز، در این شب‌های سوگ و اندوه، از بیانات و سخنرانی وَ ذکر مصیبت آل الله توسط این عالم ارجمند، بهره خواهیم برد.


#ماه_برکات_اسلامی
#ماه_زنده_ماندن_اسلام
#این_محرم_و_صفر_است_که_اسلام_را_زنده_نگه_داشته
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
السلام علیک یا سید الساجدین (ع)

▪️چشمان شما روضۀ مکشوف دیده است.

قد قامتِ تو، کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود

سجّاد! پس از غروب آن ظهر غریب
سجّاده ی تو پیام عاشورا بود

شهادت امام سجاد(ع) بزرگترین حافظ پیام کربلا تسلیت باد

🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽کلیپ"خورشید در اسارت"

کاری از بنیاد علمی فرهنگی محمد(ص)

بمناسبت 🌿شهادت امام سجاد (ع)🌿

____🍃🖤🍃____


🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
ساخت دروازه قرآن در تهران در اعتراض به هتک حرمت به قرآن کریم

رئیس شورای اسلامی شهر تهران:
🔹در جلسه امروز طرح دو فوریتی با موضوع ایجاد یک یادمان به عنوان دروازه قرآن مورد بررسی قرار می‌گیرد.

🔹در اعتراض به هتک حرمت قرآن کریم که در برخی کشورهای اروپایی صورت گرفته این دروازه توسط شهرداری تهران در یکی ورودی‌های تهران ایجاد خواهد شد.

🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
💠 تفاهم نامه همکاری آموزش و پرورش و شهرداری منطقه هجده امضا شد...

🔹 در نشست مشترکی فی‌مابین محمد جواد خسروی شهردار و منصور هدایتی مدیر آموزش و پرورش منطقه هجده همراه با معاونین ، سند همکاری این دو سازمان در سال ۱۴۰۲ امضاء و مبادله شد.


🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
با روزی چند دقیقه فعالیت بدنی شدید، خطر ابتلا به سرطان را کاهش دهید🏃🏻‍♀🏃

▪️براساس مطالعه جدید پژوهشگران، انجام چهار تا پنج دقیقه «فعالیت بدنی شدید متناوب با سبک زندگی» در روز، مانند پیاده‌روی سریع یک تا دو دقیقه‌ای یا بالارفتن از پله، می‌تواند خطر ابتلا به سرطان را در مقایسه با افرادی که این فعالیت‌ها را انجام نمی‌دهند، کاهش دهد.

▪️انجام فعالیت‌های روزانه نسبتاً سخت می‌تواند به‌طور کلی خطر ابتلا به سرطان را تا 18 درصد کاهش دهد. همچنین احتمال ابتلا به سرطان‌های مرتبط با فعالیت بدنی نیز 32 درصد کاهش پیدا می‌کند.
#سلامت

🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این ویدیو رو برای کسانی بفرستید که از کودکانشان عکس و فیلم منتشر می‌کنند

🔹فیلم بچه‌های خردسالشون رو منتشر می‌کنند، از بزرگ شدنشون، خوشحالیشون...
🔹ولی اطلاع ندارند که بچه‌ها هم حریم خصوصی دارند و کلاه‌برداران به راحتی به کمک تکنولوژی آیندشون رو تهدید می‌کنند.
🔹این دو دقیقه ارزش وقت گذاشتن داره.


🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿