دربی ۱۰۰ با ۱۲ دوربین HD پخش میشود
🔻 قرار است دیدار امروز پرسپولیس و استقلال توسط ۱۲ دوربین HD برای ببیندگان تلویزیون پخش مستقیم شود.
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
🔻 قرار است دیدار امروز پرسپولیس و استقلال توسط ۱۲ دوربین HD برای ببیندگان تلویزیون پخش مستقیم شود.
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
﷽
#قرآن_کریم🌸
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ
و نیز به یاد آورید هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزارى کنید، [نعمت خود را] بر شما افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است»!
📗سوره ابراهیم آیه ۷
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
#قرآن_کریم🌸
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ
و نیز به یاد آورید هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزارى کنید، [نعمت خود را] بر شما افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است»!
📗سوره ابراهیم آیه ۷
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
♥️امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) :
☘هرکس بتواند نفس خویش را از چهار صفت باز دارد او سزاوار آن است که هیچ گاه حادثه ی نا خوشایندی بر او وارد نشود. گفته شد: ای امیر مومنان! آنها کدامند؟ فرمود :
1⃣ شتاب زدگی
2⃣ لجاجت [و پافشاری بناحق]
3⃣ عجب و غرور
4⃣ سستی و تنبلی
📚تحف العقول ٢٢٢
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
☘هرکس بتواند نفس خویش را از چهار صفت باز دارد او سزاوار آن است که هیچ گاه حادثه ی نا خوشایندی بر او وارد نشود. گفته شد: ای امیر مومنان! آنها کدامند؟ فرمود :
1⃣ شتاب زدگی
2⃣ لجاجت [و پافشاری بناحق]
3⃣ عجب و غرور
4⃣ سستی و تنبلی
📚تحف العقول ٢٢٢
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
شهیدی که پیوند اخروی را به پیوند دنیوی ترجیح داد
🔹مراسم عقد و ازدواج شهید #محمدرضا_الوانی بهخاطر اوضاع بحرانی سوریه بارها به تأخیر افتاد. ابتدا قرار بود در روز عید غدیر خطبه عقد خوانده شود که در نهایت ۳ روز بعد از عید غدیر مراسم برگزار گردید.
🔹همسر شهید محمدرضا الوانی میگوید: زمان خاکسپاری شهید الوانی از دوستان ایشان اجازه خواستم تا در قبر شهید زیارت عاشورا بخوانم. آنها فضای مناسب را فراهم کردند. من و یکی از خواهرانش وارد قبر شهید شدیم. احساس آرامش عجیبی به همراه بوی عطری در قبر پیچیده بود. کاملاً مشخص بود که تا لحظاتی دیگر اینجا آرامگاه یکی از بهترین بندگان خدا خواهد شد.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_حرم
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
🔹مراسم عقد و ازدواج شهید #محمدرضا_الوانی بهخاطر اوضاع بحرانی سوریه بارها به تأخیر افتاد. ابتدا قرار بود در روز عید غدیر خطبه عقد خوانده شود که در نهایت ۳ روز بعد از عید غدیر مراسم برگزار گردید.
🔹همسر شهید محمدرضا الوانی میگوید: زمان خاکسپاری شهید الوانی از دوستان ایشان اجازه خواستم تا در قبر شهید زیارت عاشورا بخوانم. آنها فضای مناسب را فراهم کردند. من و یکی از خواهرانش وارد قبر شهید شدیم. احساس آرامش عجیبی به همراه بوی عطری در قبر پیچیده بود. کاملاً مشخص بود که تا لحظاتی دیگر اینجا آرامگاه یکی از بهترین بندگان خدا خواهد شد.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_حرم
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
📷 استقبال شهروندان از #جشن_عبودیت_و_بندگی در باغ راه حضرت زهرا سلام الله علیها در روز شنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۲
🔹 امروز هم میزبان قدوم پر مهرتان هستیم...
ساعت ۱۹ ، باغ راه حضرت زهرا (س) ، تقاطع درجزینی
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
🔹 امروز هم میزبان قدوم پر مهرتان هستیم...
ساعت ۱۹ ، باغ راه حضرت زهرا (س) ، تقاطع درجزینی
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
هفته ۲۷ لیگ برتر فوتبال| یکصدمین دربی پایتخت
🔻 استقلال(۰) - پرسپولیس (۱)
🔻پرسپولیس برنده صدمین دربی شد
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
🔻 استقلال(۰) - پرسپولیس (۱)
🔻پرسپولیس برنده صدمین دربی شد
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
🥀📲🥀📲﷽📲🥀
📲🥀📲🥀
🥀📲🥀
📲🥀
🥀
#دایرکتیها
#قسمت_آخر
افسوس..
افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم..
نه تنها فرصت برای به موقع مادر شدن رو از دست داده بودم
بلکه دچار خطا شده بودم و دیگه هیچ جایی تو دل کیوان نداشتم..!
برای آخرین بار رفتم سراغ کیوان...
باهاش حرف زدم..
گفتم منو ببخش!
اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره...
حالا من فقط یکبار خطا کردم!
نمیگم خطام کوچیک بوده نه..!!
اما قول دادم که تکرارش نکنم...همون یه بارم باور کن هیچ حسی از جانب من در کار نبود..
ببخش کیوان..!
دلم تنگ شده برا صدات..
دلم تنگ شده برا شنیدم اسمم از روی لبات..
دلم تنگ شده برای جان گفتنات..
دلم برات تنگ شده کیوان..
تروخدا ببخش..
کیوان سکوت کرد و لام تا کام حرفی نزد
دیگه طاقت این بی محلی و سکوت رو نداشتم
گفتم پس حالا که نمیبخشی طلاقم بده
من دیگه این وضع رو نمیتونم تحمل کنم..
گفت طلاق میخوای؟!
باشه...فردا میرم دادگاه تقاضای طلاق میدم
فقط تا روز جدایی حق نداری به کسی چیزی بگی..
خیره شدم به گلای قالی...اشک از چشمام سرازیر شد و گفتم باشه!
نمیدونستم چی توی سرش میگذره!
میخواست منو بترسونه یا جدی جدی دیگه میخواست طلاق بده!!!
بالاخره تقاضای طلاق داد..
یه پامون تو دادگاه بود و یه پامون تو خونه...
از ترس اون به هیچکس چیزی نگفتم
بالاخره روز موعود فرا رسید..
لباسامو توی چمدون آماده کرده بودم که بعد محضر برگردم بردارم و برم خونه پدری..
رفتیم محضر..
بزور دو تا شاهد پیدا کردیم
نشستیم تا نوبتمون بشه
دل توی دلم نبود..
رنگ به رخ نداشتم!!
همش با خودم میگفتم کاشکی همه چی یه خواب باشه...
و از خواب بیدار بشم..
اما خوابی وجود نداشت
بعد یکسال تاوان گندی رو که زده بودم باید پس میدادم و آبروم جلوی خانواده ها میرفت..
اسممونو صدا زدن،رفتیم تو..
نشستیم روی صندلی کنار هم..
اول اسم منو صدا زدن
چشمهام بارونی شد و روی گونه ها غلتید؛دستام میلرزید..
به هر جون کندن که بود امضاء کردم و برگشتم سر جام نشستم...
حس خفگی بهم دست داده بود..دلم مرگ میخواست!
چه راحت زندگیمو باخته بودم..
چه راحت از کسی که دوسش داشتم جدا شدم..
همش با خودم میگفتم خدایا من که بهت قول دادم.. من که به عهدم وفا کردم...پس چرا کمکم نکردی...چرا به دل کیوان نداختی منو ببخشه..
پس کو رحمانیتت..کو بزرگیت..پس کجایی خداااا...صدای دل شکستم رو چرا نشنیدی خدا..!!!
نوبت کیوان شد..
رفت که امضا بزنه..
لرزش دستاشو حس میکردم
خودکارو گرفت دستش،برد سمت دفتر..!
یه نگاه به من..
یه نگاه به دفتر..
یه دفعه خودکار رو گذاشت روی میز...
ازش پرسیدن
_چی شد؟! امضا کنید لطفا!
+نمیتونم..
_مگه شما نمیخواستی همسرتو طلاق بدی؟
+چرا..
_خب پس امضا کن دیگه برادر من!
+نمیتونم..!
_چرا آقای محترم؟
+چون دوسش دارم..
زل زد تو چشمام و گفت:
وقتی خدا گفته
"باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ
که این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار گر توبه شکستی باز آ "
پس من چه کارم..
می بخشمش..
پایان
#فاطمهقاف
#کپیبدونذکرنامنویسنده
#شرعاجایزنیست
🥀
📲🥀
🥀📲🥀
📲🥀📲🥀
🥀📲🥀📲🥀📲🥀
📲🥀📲🥀
🥀📲🥀
📲🥀
🥀
#دایرکتیها
#قسمت_آخر
افسوس..
افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم..
نه تنها فرصت برای به موقع مادر شدن رو از دست داده بودم
بلکه دچار خطا شده بودم و دیگه هیچ جایی تو دل کیوان نداشتم..!
برای آخرین بار رفتم سراغ کیوان...
باهاش حرف زدم..
گفتم منو ببخش!
اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره...
حالا من فقط یکبار خطا کردم!
نمیگم خطام کوچیک بوده نه..!!
اما قول دادم که تکرارش نکنم...همون یه بارم باور کن هیچ حسی از جانب من در کار نبود..
ببخش کیوان..!
دلم تنگ شده برا صدات..
دلم تنگ شده برا شنیدم اسمم از روی لبات..
دلم تنگ شده برای جان گفتنات..
دلم برات تنگ شده کیوان..
تروخدا ببخش..
کیوان سکوت کرد و لام تا کام حرفی نزد
دیگه طاقت این بی محلی و سکوت رو نداشتم
گفتم پس حالا که نمیبخشی طلاقم بده
من دیگه این وضع رو نمیتونم تحمل کنم..
گفت طلاق میخوای؟!
باشه...فردا میرم دادگاه تقاضای طلاق میدم
فقط تا روز جدایی حق نداری به کسی چیزی بگی..
خیره شدم به گلای قالی...اشک از چشمام سرازیر شد و گفتم باشه!
نمیدونستم چی توی سرش میگذره!
میخواست منو بترسونه یا جدی جدی دیگه میخواست طلاق بده!!!
بالاخره تقاضای طلاق داد..
یه پامون تو دادگاه بود و یه پامون تو خونه...
از ترس اون به هیچکس چیزی نگفتم
بالاخره روز موعود فرا رسید..
لباسامو توی چمدون آماده کرده بودم که بعد محضر برگردم بردارم و برم خونه پدری..
رفتیم محضر..
بزور دو تا شاهد پیدا کردیم
نشستیم تا نوبتمون بشه
دل توی دلم نبود..
رنگ به رخ نداشتم!!
همش با خودم میگفتم کاشکی همه چی یه خواب باشه...
و از خواب بیدار بشم..
اما خوابی وجود نداشت
بعد یکسال تاوان گندی رو که زده بودم باید پس میدادم و آبروم جلوی خانواده ها میرفت..
اسممونو صدا زدن،رفتیم تو..
نشستیم روی صندلی کنار هم..
اول اسم منو صدا زدن
چشمهام بارونی شد و روی گونه ها غلتید؛دستام میلرزید..
به هر جون کندن که بود امضاء کردم و برگشتم سر جام نشستم...
حس خفگی بهم دست داده بود..دلم مرگ میخواست!
چه راحت زندگیمو باخته بودم..
چه راحت از کسی که دوسش داشتم جدا شدم..
همش با خودم میگفتم خدایا من که بهت قول دادم.. من که به عهدم وفا کردم...پس چرا کمکم نکردی...چرا به دل کیوان نداختی منو ببخشه..
پس کو رحمانیتت..کو بزرگیت..پس کجایی خداااا...صدای دل شکستم رو چرا نشنیدی خدا..!!!
نوبت کیوان شد..
رفت که امضا بزنه..
لرزش دستاشو حس میکردم
خودکارو گرفت دستش،برد سمت دفتر..!
یه نگاه به من..
یه نگاه به دفتر..
یه دفعه خودکار رو گذاشت روی میز...
ازش پرسیدن
_چی شد؟! امضا کنید لطفا!
+نمیتونم..
_مگه شما نمیخواستی همسرتو طلاق بدی؟
+چرا..
_خب پس امضا کن دیگه برادر من!
+نمیتونم..!
_چرا آقای محترم؟
+چون دوسش دارم..
زل زد تو چشمام و گفت:
وقتی خدا گفته
"باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ
که این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار گر توبه شکستی باز آ "
پس من چه کارم..
می بخشمش..
پایان
#فاطمهقاف
#کپیبدونذکرنامنویسنده
#شرعاجایزنیست
🥀
📲🥀
🥀📲🥀
📲🥀📲🥀
🥀📲🥀📲🥀📲🥀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨دلتون تا به ابد
🌷وصف خدایی باشد
✨که همین نزدیکیست
🌷شبتون پراز آرامش
✨نگاه پر مهرخداوند
🌷چتر زندگیتون
✨به امید فردایی زیبا
🌷شبتون عاشقانه
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
🌷وصف خدایی باشد
✨که همین نزدیکیست
🌷شبتون پراز آرامش
✨نگاه پر مهرخداوند
🌷چتر زندگیتون
✨به امید فردایی زیبا
🌷شبتون عاشقانه
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
﷽
💫 یا قاضیالحاجات 💫
🌱🌸 سلام صبح بخیر 🌸🌱
💫 دوشنبه💫
💫 ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
💫 ۳ شوال ۱۴۴۴
💫 ۲۴ آوریل ۲۰۲۳
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
💫 یا قاضیالحاجات 💫
🌱🌸 سلام صبح بخیر 🌸🌱
💫 دوشنبه💫
💫 ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
💫 ۳ شوال ۱۴۴۴
💫 ۲۴ آوریل ۲۰۲۳
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿