🔺آغاز پروژه ساخت خط ۱۱ مترو تهران (زمستان ۱۴۰۱ تا ۱۴۰۴) _ سه ایستگاه در #منطقه_۱۸ خواهد بود
خط ۱۱ مترو تهران محدودههای جنوبی و جنوب غرب شهر تهران را پوشش میدهد و به طول ۲۶کیلومتر و با ۱۷ایستگاه، از ایستگاه مترو چیتگر آغاز شده از مناطق ۱۸، ۱۹، ۲۰ و ۲۱ عبور میکند. یکی دیگر از ویژگیهای مهم خط 11 این است که محلههای پرجمعیت و پرتردد تهرانسر،خلیج و یافتآباد و شهرک ولیعصر در غرب و جنوب غرب تهران را به شبکه مترو تهران متصل میکند.
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
خط ۱۱ مترو تهران محدودههای جنوبی و جنوب غرب شهر تهران را پوشش میدهد و به طول ۲۶کیلومتر و با ۱۷ایستگاه، از ایستگاه مترو چیتگر آغاز شده از مناطق ۱۸، ۱۹، ۲۰ و ۲۱ عبور میکند. یکی دیگر از ویژگیهای مهم خط 11 این است که محلههای پرجمعیت و پرتردد تهرانسر،خلیج و یافتآباد و شهرک ولیعصر در غرب و جنوب غرب تهران را به شبکه مترو تهران متصل میکند.
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
طرح شورای شهر برای رايگان شدن بلیت مترو و اتوبوس
عضو کمیسیون حمل و نقل شورای شهر تهران :
🔹بايد زير ساخت كار تعريف شود، اين طرح را پيشنهاد داديم و لازم است به نتيجه برسد تا بليت مترو و اتوبوس رايگان شود.
🔹۴ ايستگاه خط ۶ تا پايان سال فعال میشود که براى اين ايستگاه ها از معمارى ايرانى اسلامى استفاده شده است.
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
عضو کمیسیون حمل و نقل شورای شهر تهران :
🔹بايد زير ساخت كار تعريف شود، اين طرح را پيشنهاد داديم و لازم است به نتيجه برسد تا بليت مترو و اتوبوس رايگان شود.
🔹۴ ايستگاه خط ۶ تا پايان سال فعال میشود که براى اين ايستگاه ها از معمارى ايرانى اسلامى استفاده شده است.
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
💢 شهید احمد کاظمی: برای خوشایند هیچ کس جنهم نروید.
🔹 ۱۹ دی، سالروز آسمانی شدن شهید احمد کاظمی
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
🔹 ۱۹ دی، سالروز آسمانی شدن شهید احمد کاظمی
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
مگذار که غصه در برت گیرد
کاو آفت جان حال و آیندهست
هرگز مسپار دل به نومیدی
آدم به امید و آرزو زندهست
👤 مهدی اخوان ثالث
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
کاو آفت جان حال و آیندهست
هرگز مسپار دل به نومیدی
آدم به امید و آرزو زندهست
👤 مهدی اخوان ثالث
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
اینبار شما شهردارید !
🔹 برآی اولینبار شما شهروندان عزیز میتوانید با مراجعه به سامانه #من_شهردارم ، پروژه و فعالیتی که شهرداری منطقه هجده میبایست در محله شما در سال ۱۴۰۲ اجرا کند را انتخاب نمایید.
🔸 به گزارش عمود هجده بیش از ۷۰ پروژه عمرانی ، ترافیکی ، خدمات شهری و فرهنگی و اجتماعی با ارزش ریالی حدود *هزار و چهارصد میلیارد ریال* بصورت محله محور در این سامانه بارگزاری شده که با انتخاب شهروندان نصف این پروژه ها مصوب و در بودجه سال آینده شهرداری گنجانده خواهد شد
🔳 در روزهای آتی، پروژه های پیشنهادی حوزه اجتماعی ، فرهنگی و ورزشی منطقه هجده را بصورت اختصاصی معرفی خواهیم کرد تا با رای شما این پروژه ها انتخاب و اجرایی شود
👇👇👇 https://manshahrdaram.tehran.ir/forms-manshahrdaram/region18
🏴 عمود هجده ؛ مرکز اطلاع رسانی اخبار فرهنگی ، اجتماعی ، هنری و ورزشی منطقه هجده تهران
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
🔹 برآی اولینبار شما شهروندان عزیز میتوانید با مراجعه به سامانه #من_شهردارم ، پروژه و فعالیتی که شهرداری منطقه هجده میبایست در محله شما در سال ۱۴۰۲ اجرا کند را انتخاب نمایید.
🔸 به گزارش عمود هجده بیش از ۷۰ پروژه عمرانی ، ترافیکی ، خدمات شهری و فرهنگی و اجتماعی با ارزش ریالی حدود *هزار و چهارصد میلیارد ریال* بصورت محله محور در این سامانه بارگزاری شده که با انتخاب شهروندان نصف این پروژه ها مصوب و در بودجه سال آینده شهرداری گنجانده خواهد شد
🔳 در روزهای آتی، پروژه های پیشنهادی حوزه اجتماعی ، فرهنگی و ورزشی منطقه هجده را بصورت اختصاصی معرفی خواهیم کرد تا با رای شما این پروژه ها انتخاب و اجرایی شود
👇👇👇 https://manshahrdaram.tehran.ir/forms-manshahrdaram/region18
🏴 عمود هجده ؛ مرکز اطلاع رسانی اخبار فرهنگی ، اجتماعی ، هنری و ورزشی منطقه هجده تهران
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
کانال فردوس
اینبار شما شهردارید ! 🔹 برآی اولینبار شما شهروندان عزیز میتوانید با مراجعه به سامانه #من_شهردارم ، پروژه و فعالیتی که شهرداری منطقه هجده میبایست در محله شما در سال ۱۴۰۲ اجرا کند را انتخاب نمایید. 🔸 به گزارش عمود هجده بیش از ۷۰ پروژه عمرانی ، ترافیکی ، خدمات…
سلام
اهالی محترم حسینی فردوس حتما وارد سایت بشید.
جهت آبادانی محل باید تمامی عزیزانی همکاری داشته باشند.
باتشکر .
اهالی محترم حسینی فردوس حتما وارد سایت بشید.
جهت آبادانی محل باید تمامی عزیزانی همکاری داشته باشند.
باتشکر .
🕊💚🕊💚﷽💚🕊
💚🕊💚🕊
🕊💚🕊
💚🕊
🕊
📚 #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_دهم
🔹 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!»
🔹 مات چشمانش شده و میدیدم دوباره از نگاهش #شرارت میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتیبیوتیک گرفتم که تا #تهران همراهتون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت.
سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم #دمشق. تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» و شاید هنوز نقش اشکهایم به دلش مانده بود و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد :«من تو فرودگاه میمونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید #خدا همه چی به خیر میگذره!»
🔹 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت #سُنی هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به #اهل_سنت نداشت! این #وهابیها حتی ما سُنیها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!»
از آیینه دیدم #قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید. او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید.
🔹 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد :«تو جادهایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!»
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانهاش گرم میشد که حس کردم کنارم به خودش میپیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ میزند که دلواپس حالش صدایش زدم.
🔹 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله میزد، دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!»
تمام بدنم از #ترس میلرزید و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟»
🔹 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینهاش شکست و ردّ #خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه #مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید.
🔹 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمیدید من از #وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه میدیدم باورم نمیشد که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!» و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانهام از درد آتش گرفت و او دیوانهوار نعره کشید :«تو نمیفهمی این بیپدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
💚🕊💚🕊
🕊💚🕊💚🕊💚🕊
💚🕊💚🕊
🕊💚🕊
💚🕊
🕊
📚 #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_دهم
🔹 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!»
🔹 مات چشمانش شده و میدیدم دوباره از نگاهش #شرارت میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتیبیوتیک گرفتم که تا #تهران همراهتون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت.
سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم #دمشق. تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» و شاید هنوز نقش اشکهایم به دلش مانده بود و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد :«من تو فرودگاه میمونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید #خدا همه چی به خیر میگذره!»
🔹 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت #سُنی هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به #اهل_سنت نداشت! این #وهابیها حتی ما سُنیها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!»
از آیینه دیدم #قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید. او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید.
🔹 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد :«تو جادهایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!»
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانهاش گرم میشد که حس کردم کنارم به خودش میپیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ میزند که دلواپس حالش صدایش زدم.
🔹 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله میزد، دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!»
تمام بدنم از #ترس میلرزید و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟»
🔹 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینهاش شکست و ردّ #خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه #مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید.
🔹 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمیدید من از #وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه میدیدم باورم نمیشد که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!» و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانهام از درد آتش گرفت و او دیوانهوار نعره کشید :«تو نمیفهمی این بیپدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
💚🕊💚🕊
🕊💚🕊💚🕊💚🕊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫با سپردن همه چیز
💫به دستان گرم خدا
💫خودت را برای فردای بهتر آماده کن
💫آنوقت زیباتر از همیشه نفس می کشی
💫زیباتر از همیشه می بینی
💫بهتر از همیشه زندگی میکنی.
🌸شب قشنگت بخیر🌸
💫به دستان گرم خدا
💫خودت را برای فردای بهتر آماده کن
💫آنوقت زیباتر از همیشه نفس می کشی
💫زیباتر از همیشه می بینی
💫بهتر از همیشه زندگی میکنی.
🌸شب قشنگت بخیر🌸
﷽
💫 یا ارحم الراحمین💫
ای مهربانترین مهربانان
🌱🌸 سلام صبح بخیر 🌱🌸
💫سه شنبه💫
💫 ۲۰ دی ۱۴۰۱
💫 ۱۷ جمادی الثانی ۱۴۴۴
💫 ۱۰ ژانویه ۲۰۲۳
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
💫 یا ارحم الراحمین💫
ای مهربانترین مهربانان
🌱🌸 سلام صبح بخیر 🌱🌸
💫سه شنبه💫
💫 ۲۰ دی ۱۴۰۱
💫 ۱۷ جمادی الثانی ۱۴۴۴
💫 ۱۰ ژانویه ۲۰۲۳
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
دیگران را ببخش
حتی وقتی متاسف نیستند
بگذار حق با آنها باشد
اگر این چیزیست که به آن نیازمندند برایشان مِهر بفرست و خاموششان کن
خودت را به کوته فکری گره نزن
این سلامت روانت را از تو میگیرد
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
حتی وقتی متاسف نیستند
بگذار حق با آنها باشد
اگر این چیزیست که به آن نیازمندند برایشان مِهر بفرست و خاموششان کن
خودت را به کوته فکری گره نزن
این سلامت روانت را از تو میگیرد
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
🔸مصرف ادویه ها را فراموش نکنید.
🔹هر ادویه دنیایی از خواص است.
🔹ادویه ها و سبزیجات بالا به زندگی سالم کمک میکنند👆
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
🔹هر ادویه دنیایی از خواص است.
🔹ادویه ها و سبزیجات بالا به زندگی سالم کمک میکنند👆
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
🔴 تحصیلکردهها باید برای پیداکردن شغل دو سال و نیم منتظر بمانند
🔻 بخش زیادی از بیکاران و غیرفعالان بازار کار ایران را تحصیلکردگان دانشگاه تشکیل میدهند.
🔻 همانطور که نمودار بالا نشان میدهد مدت انتظار دانشآموختگان دانشگاه تا یافتن شغل در سالهای اخیر افزایش داشته و حالا حدوداً ۲.۵ سال طول میکشد تا فرد پس از پایان تحصیلاتش شغلی پیدا کند.
+ پسرا دو سال هم میرن سربازی دیگه بقیش میخوره به انتخابات و ...دولت بعدی و...
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
🔻 بخش زیادی از بیکاران و غیرفعالان بازار کار ایران را تحصیلکردگان دانشگاه تشکیل میدهند.
🔻 همانطور که نمودار بالا نشان میدهد مدت انتظار دانشآموختگان دانشگاه تا یافتن شغل در سالهای اخیر افزایش داشته و حالا حدوداً ۲.۵ سال طول میکشد تا فرد پس از پایان تحصیلاتش شغلی پیدا کند.
+ پسرا دو سال هم میرن سربازی دیگه بقیش میخوره به انتخابات و ...دولت بعدی و...
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
تصور کنید یک تکه یخ روی میز جلوی شما قرار دارد. اتاق سرد است و میتوانید نفس کشیدن خودتان را ببینید. در حال حاضر دمای اتاق منفی ۵ درجه است. دمای اتاق به شکل بسیار آرامی بیشتر می شود: منفی ۵ درجه، منفی ۴ درجه، منفی ۳ درجه...
تکه یخ همچنان روی میز جلوی شماست: منفی ۲ درجه، منفی ۱ درجه، صفر درجه...
هنوز هیچ اتفاقی نمی افتد. سپس در دمای ۱ درجه، یخ شروع به ذوب شدن میکند. یک تغییر یک درجه ای که به نظر هیچ تفاوتی با درجه حرارت قبل از آن ندارد، باعث تغییر بزرگی شده است.
لحظات با شکوه، اغلب در نتیجهی بسیاری از اقدامات قبلی هستند
در مراحل اولیه و میانه ای هر تلاشی، اغلب یک دره ناامیدی وجود دارد.
شما انتظار دارید که به صورت خطی پیشرفت داشته باشید و ناامیدکننده است که تغییرات در روزها، هفتهها، و حتی ماههای اول چقدر بیاثر به نظر میرسند. احساس میکنید به جایی نمیرسید
اما این اصل را به یاد داشته باشید: قدرتمندترین و ماندگارترین نتایج زود به دست نمی آیند.
خرده عادتها _جیمز کلییر
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
تکه یخ همچنان روی میز جلوی شماست: منفی ۲ درجه، منفی ۱ درجه، صفر درجه...
هنوز هیچ اتفاقی نمی افتد. سپس در دمای ۱ درجه، یخ شروع به ذوب شدن میکند. یک تغییر یک درجه ای که به نظر هیچ تفاوتی با درجه حرارت قبل از آن ندارد، باعث تغییر بزرگی شده است.
لحظات با شکوه، اغلب در نتیجهی بسیاری از اقدامات قبلی هستند
در مراحل اولیه و میانه ای هر تلاشی، اغلب یک دره ناامیدی وجود دارد.
شما انتظار دارید که به صورت خطی پیشرفت داشته باشید و ناامیدکننده است که تغییرات در روزها، هفتهها، و حتی ماههای اول چقدر بیاثر به نظر میرسند. احساس میکنید به جایی نمیرسید
اما این اصل را به یاد داشته باشید: قدرتمندترین و ماندگارترین نتایج زود به دست نمی آیند.
خرده عادتها _جیمز کلییر
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸دستور مهم و قابل تامل رئیس قوه قضائیه به قضات در رابطه با پرداخت مهریه با توجه به افزایش قیمت سکه
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
❄️@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️