base.apk
17.9 MB
القــرآن
• جستجو
• قرائت
• کپی
• حرکت صفحه برای قرائت بصورت اتومات
• سه ترجمه (فارسی)
• تجوید
• تفاسیر فارسی و عربی
• تقسیم اوقات
• انواع مصحف
• انواع فونت
• لغتنامه
• جستجو
• قرائت
• کپی
• حرکت صفحه برای قرائت بصورت اتومات
• سه ترجمه (فارسی)
• تجوید
• تفاسیر فارسی و عربی
• تقسیم اوقات
• انواع مصحف
• انواع فونت
• لغتنامه
🥰4⚡2💯1
کانـال وتسـپی فقـه
https://whatsapp.com/channel/0029VauasGt2ZjCwSMNTBR12/100
#در کانال وتسپ شماره دنبال کننده کانال دیده نمیشود.
https://whatsapp.com/channel/0029VauasGt2ZjCwSMNTBR12/100
#در کانال وتسپ شماره دنبال کننده کانال دیده نمیشود.
⚡2🥰2
فقــه القــرآن والســنة
کانـال وتسـپی فقـه https://whatsapp.com/channel/0029VauasGt2ZjCwSMNTBR12/100 #در کانال وتسپ شماره دنبال کننده کانال دیده نمیشود.
اگر لینک باز نشد کپی کنید در وتسپ به یک نفر یا در ذخیره ها بفرستید بعد بالای لینک کلیک کنید باز میشود إن شاء الله.
⚡1
فقــه القــرآن والســنة
Photo
کتابها خصوصا شرح واسـطیه و نقل سـدید(شـرح توحـید) را نشر کنید بارک الله فیکم.
⚡4
بعضی برنامه های کار آمد حدیثی
• جامـع الکتـب التسـعة (همراه با معرفی رُوَّات و تخریج)
• انسـایکـلو پـدیای حدیـث (همـراه با ترجـمه)
• الباحـث الحـدیثـی
• الموسـوعة الحدیثـیة
• مکتـبة الشـاملة
• جامـع الکتـب التسـعة (همراه با معرفی رُوَّات و تخریج)
• انسـایکـلو پـدیای حدیـث (همـراه با ترجـمه)
• الباحـث الحـدیثـی
• الموسـوعة الحدیثـیة
• مکتـبة الشـاملة
⚡1💯1
جواز ادای یک رکعت وتر
• عـن ابنِ عُمـرَ رَضِيَ اللهُ عنهما: أنَّ رجلًا سألَ رسولَ اللهِ ﷺ عن صلاةِ اللَّيلِ فقال رسولُ اللهِ ﷺ صلاةُ اللَّيلِ مَثْنَى مَثنَى فإذا خشِي أحدُكم الصبحَ صَلَّى ركعةً واحدًة تُوتِرُ له ما قدْ صلَّى.
رواه البخاري⁹⁹⁰ ومسلم⁷⁴⁹
|مردی از رسول الله ﷺ در مورد نماز شب پرسید و رسول الله ﷺ فرمود نماز شب دو دو رکعت است پس هرگاه یکی از شما از صبح ترسید یک رکعت بخواند تا نمازِ خوانده اش را برایش وتر(تاق) کند|
ازین حدیث برای جواز یک رکعت وتر استناد میشود چنانکه در ضیقی وقت دستور به خواندن یک رکعت وتر داده شده.
• عَنْ أَبِـي مِجْـلَزٍ: سَأَلْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ عَنِ الْوِتْرِ فَقَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ يَقُولُ رَكْعَةٌ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ وَسَأَلْتُ ابْنَ عُمَرَ فَقَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ يَقُولُ رَكْعَةٌ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ.
رواه مسـلم⁷⁵³
|از ابن عباس در مورد وتر پرسیدم فرمود شنیدم که رسول الله ﷺ میفرماید وتر یک رکعت در آخر شب است و از ابن عمر پرسیدم فرمود شنیدم رسول الله ﷺ میفرماید وتر یک رکعت در آخر شب است|
• عَنٍ ابْنِ أَبِـي مُلَيْـكَةَ قِيلَ لِابْنِ عَبَّاسٍ هَلْ لَكَ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ مَا أَوْتَرَ إِلَّا بِوَاحِدَةٍ؟ قَالَ إِنَّهُ فَقِيهٌ.
رواه البـخاري³⁷⁶⁵
|برای ابن عباس گفته شد در مورد امیر المؤمنین معاویة چه میگویی که جز یک رکعت وتر نخوانده؟ فرمود او فقیه است|
و به شماره³⁷⁶⁴ از طریق عثمان بن أسود اینگونه آمده «دَعْهُ فَإِنَّهُ صَحِبَ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ» رهایش کنید چرا که او مصاحبت رسول الله ﷺ را کرده، یعنی میداند که سنت چه است و چه کند و چه نکند.
⚡3
از امروز بصورت روزانه یا شاید فاصله وار دروسی از سیرت رسول الله ﷺ درین کانال گذاشته میشود و سعی میشود که لحظه لحظه زندگانی رسول الله ﷺ خصوصا بعد از بعثت ایشان بر اساس احادیث و اخبار صحیح اینجا منتشر شود و نیز بعضی احادیث ضعیف که سیره نویسان زیاد نقل میکنند را در آن میان متذکر خواهیم شد إن شاء الله بناء در نشر این دروس سعی کنید.
https://t.me/feq_h
https://t.me/feq_h
🥰6⚡4😢1🏆1
نسـب رسول الله ﷺ
نسبنامه رسول الله ﷺ تا آدم علیه السلام به سه بخش تقسیم میشود که بخش اول آن تا عدنان میرسد و همه بر صحت آن متفق استند و بخش دوم که تا ابراهیم علیه السلام میرسد که مورد اختلاف شدیدی است و بخش سوم آن از ابراهیم تا آدم است که هیچ سند معتبر تاریخیای در آن مورد وجود ندارد بناء بر ذکر سلسله نسب رسول الله ﷺ تا عدنان بسنده میکنم.
محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب(شیبه) بن ھاشم(عمرو) بن عبدمناف(مغیره) بن قصی(زید) بن کلاب بن مره بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر(قریش) بن مالک بن نضر(قیس) بن کَنانه بن خُزَیمه بن مدرکه(عامر) بن الیاس بن نزار بن معَّد بن عدنان.
از آنجا که رسول ﷺ از خاندان بنی هاشم است لازم است تا آشنایی ای کوتاه با هاشم جد بزرگ رسول الله ﷺ داشته باشیم و بعد از هاشم به بررسی قسمتی از زندگانی عبد المطلب و نیز عبد الله پدر رسول الله ﷺ می پردازم و به همینقدر از حوادث ماقبل ولادت ایشان اکتفاء میکنم.
• هاشـم- هاشم کسی است که به نمایندگی از بنی عبد مناف آب دادن حاجیان را بر عهده داشت، هاشم مردی ثروتمند و با نفوذ و اولین کسی بود که به حاجیان شوربا(آبگوشت) داد و بخاطر خُرد کردن نان برای تهیه شوربا که در عربی هشم گفته میشود لقب هاشم را گرفت و نام اصلی او عمرو بود.
و نیز هاشم کسی بود که دو سفر تابستانی و زمستانی را در بین قریش اساس گذاشت آن دو سفری که در سوره قریش از آن یاد شده.
هاشم در سفری که از مکه بسوی شام داشت در میان راه در مدینه دختری بنام سلمٰی بنت عمرو که از قبیله بنی عدی بن نجار بود را به ازدواج گرفت و بعد از مدتی به سفرش ادامه داد و همسرش را که باردار بود نزد خانواده گذاشت تا بر میگردد لیکن او در مسیر راه در غزه مُرد و چند ماه بعد همسرش عبد المطلب را بدنیا آورد که گفته میشود سال ⁴⁹⁷ میلادی بوده و نام او را بخاطر مشتی موی سفید که در سر داشت شیبه گذاشتند.
• عبد المُطَّلِـب- هاشم جز شیبه سه فرزند پسر دیگر به نام های اسد، نضله و ابو صیفی و همچنین پنج فرزند دختر به نام های شفاء، خالده، رقیه، جنه و ضعیفه داشت که در مکه زندگی میکردند و از آنجا که هاشم در جریان سفر ازدواج کرده بود تا چند سال کسی از خاندان اش ازین ازدواج خبری نداشت تا اینکه حدود هفت هشت سال بعد جانشین هاشم برادرش مُطَّلِب از وجود پسرش با خبر شد و رفت او را از مدینه به مکه آورد و بخاطر اینکه او را پشت سر خود بر شتر خودش سوار کرده بود هرکس او را می دید میگفت هذا عبد المطلب «این غلام مطلب است» چرا که گمان کرده بودند غلامش است ولی مطلب برای شان گفت این برادر زاده ام فرزند هاشم است. سالها بعد مطلب مرد و عبد المطلب(شیبه) فرزند هاشم جانشین او گردید و تمام اموری را که نیاکان اش بر عهده داشتند را بر دوش گرفت و به منزلتی در میان قومش رسید که نیاکان اش نرسیده بودند.
یکی از قضایای قابل ذکر بعد از مردن مطلب اینست که بعد مرگش برادرش نوفل خواست میراثش را تصاحب کند ولی عبد المطلب با درخواست کمک از ماما(دایی) هایش که از بنی نجار بودند مانع او شد طوری که مامایش ابو سعد با هشتاد سوار به مکه آمد و شمشیر را بر گردن نوفل گذاشت و نوفل ترسید و میراث عبد المطلب را برایش باز گرداند و این امر سبب شد تا بعدا نوفل با بنی عبد الشمس بن عبد مناف بر علیه بنی هاشم هم پیمان شود و در مقابل خزاعه و بنی نجار با بنی هاشم علیه بنی عبد الشمس و نوفل هم پیمان شدند که بعدا همین پیمان یکی از اسباب فتح مکه شد، والله أعلم.
یکی از حوادث مهمی که در زمان عبد المطلب رخ داد ماجرای اصحاب فیل بود، زمانی که ابرهه بن صباح حبشی والی نجاشی در یمن دید عربها به حج کعبه زیاد اعتنا میورزند در صنعای یمن معبدی بزرگ ساخت تا توجه مردم اطراف را جلب کرده و مردم بجای کعبه بدانجا بروند اما وقتی خبر این ماجرا به گوش مردی از قبیله کنانه رسید تصمیم گرفت تا کاری کند، وی رفت و در معبد ابرهه قضای حاجت کرد و زمانی که ابرهه ازین امر باخبر شد خشمگین شده ⁶⁰ هزار نفر را آماده ساخت تا برود و کعبه را با خاک یکسان کند و گفته میشود در این لشکر ⁹-¹³ فیل وجود داشته و ابرهه خودش نیز بر بزرگترین فیل سوار بوده. زمانی که لشکر به وادی محسر که میان مزدلفه و منی میباشد رسید فیل ها بر زمین نشستند و از آن بیشتر جلو نرفتند و اگر روی شان را به سمتی دیگر میکردند به راه می افتادند و دوان دوان میرفتند ولیکن بسوی کعبه نمی رفتند تا اینکه الله عزوجل پرندگان ابابیل را فرستاد که سنگریزه هایی بر منقار داشتند و به امر الله عزوجل با رهاء شدن آن سنگریزه ها لشکر مانند کاه خُرد شده و جویده شده گردید و گفته میشود ابرهه و تعدادی دیگر از آن همهمه زنده خارج شدند ولیکن الله عزوجل ابرهه را به مرضی دچار کرد که بند بندش از هم جدا شد و می افتاد تا اینکه سر انجام به هلاکت رسید.
⚡2💯2
واقعه فیل در ماه محرم پنجاه یا پنجاه و پنج روز قبل از ولادت رسول الله ﷺ در سال ⁵⁷¹ میلادی رخ داده.
عبد المطلب ده فرزند پسر به نام های حمزه، عباس، عبد الله، ابو طالب، حارث، زبیر، غیداق، مقوم، ضرار، حجلا، ابو لهب و شش فرزند دختر به نام های عاتکه، صفیه، امیمه، اروی، بره و ام حکیم(بیضاء) داشت.
• عـبد الله- مادر عبد الله فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم بن یقظه بن مره بود، لقب عبد الله ذبیح بود چرا که سالها قبل از ولادت او پدرش عبد المطلب(شیبه) نذر کرده بود هر وقت تعداد فرزندانش به ده نفر برسد یکی را برای کعبه قربانی میکند و زمانی که صاحب ده فرزند شد بین شان قرعه کشی کرد و قرعه بنام عبد الله بالا آمد ولی از آنجا که خیلی نزد پدر محبوب بود بین او و صد شتر قرعه انداخت و اینبار قرعه بنام صد شتر بالا آمد و بجای او صد شتر قربانی کعبه کرد و بعضی گفته اند بعد از بالا آمدن قرعه بنام عبد الله عبد المطلب خواست او را کنار کعبه قربانی کند ولیکن ماماهایش از بنی مخزوم مانع او شدند و گفتند رب ات را با دادن فدیه راضی کن و او را نزد فالگیری فرستادند و برایش گفت بین او و ده شتر قرعه بینداز ولی قرعه دوباره بنام عبد الله بالا آمد و آنقدر ده ده شتر اضافه نمود تا به صد شتر رسید و بالاخره قرعه بنام شتر ها بالا آمد و آنان را ذبح کرد. جا دارد همینجا متذکر شوم که حدیث «أنا ابن الذبیحین» که خیلی از سیره نویسان چون ابن هشام، طبري و غیرش نقل کرده اند ضعیف و بی اساس میباشد.
عبد المطلب برای فرزندش عبد الله آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب را خواستگاری کرد که در آن زمان از با اصل و نسب ترینِ مردمان بود [ولیکن متاسفانه بر شرک و کفر بودند مانند بقیه] و وهب دخترش را به ازدواج عبد الله داد و بعد از چند ماه که از ازدواج عبد الله گذشته بود و همسرش آمنه باردار بود وی در مسیر سفر در مدینه در سن ²⁵ سالگی فوت کرد.
عبد المطلب ده فرزند پسر به نام های حمزه، عباس، عبد الله، ابو طالب، حارث، زبیر، غیداق، مقوم، ضرار، حجلا، ابو لهب و شش فرزند دختر به نام های عاتکه، صفیه، امیمه، اروی، بره و ام حکیم(بیضاء) داشت.
• عـبد الله- مادر عبد الله فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم بن یقظه بن مره بود، لقب عبد الله ذبیح بود چرا که سالها قبل از ولادت او پدرش عبد المطلب(شیبه) نذر کرده بود هر وقت تعداد فرزندانش به ده نفر برسد یکی را برای کعبه قربانی میکند و زمانی که صاحب ده فرزند شد بین شان قرعه کشی کرد و قرعه بنام عبد الله بالا آمد ولی از آنجا که خیلی نزد پدر محبوب بود بین او و صد شتر قرعه انداخت و اینبار قرعه بنام صد شتر بالا آمد و بجای او صد شتر قربانی کعبه کرد و بعضی گفته اند بعد از بالا آمدن قرعه بنام عبد الله عبد المطلب خواست او را کنار کعبه قربانی کند ولیکن ماماهایش از بنی مخزوم مانع او شدند و گفتند رب ات را با دادن فدیه راضی کن و او را نزد فالگیری فرستادند و برایش گفت بین او و ده شتر قرعه بینداز ولی قرعه دوباره بنام عبد الله بالا آمد و آنقدر ده ده شتر اضافه نمود تا به صد شتر رسید و بالاخره قرعه بنام شتر ها بالا آمد و آنان را ذبح کرد. جا دارد همینجا متذکر شوم که حدیث «أنا ابن الذبیحین» که خیلی از سیره نویسان چون ابن هشام، طبري و غیرش نقل کرده اند ضعیف و بی اساس میباشد.
عبد المطلب برای فرزندش عبد الله آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب را خواستگاری کرد که در آن زمان از با اصل و نسب ترینِ مردمان بود [ولیکن متاسفانه بر شرک و کفر بودند مانند بقیه] و وهب دخترش را به ازدواج عبد الله داد و بعد از چند ماه که از ازدواج عبد الله گذشته بود و همسرش آمنه باردار بود وی در مسیر سفر در مدینه در سن ²⁵ سالگی فوت کرد.
⚡5😢1💯1
ولادت رسول الله ﷺ
در مورد تاریخ دقیق ولادت رسول الله ﷺ خبری صریح و صحیح وجود ندارد و ازین جهت است که درین مورد چندین قول وجود دارد و در بین این اقوال دو قول نزدیکتر هستند یکی اینکه ولادت ایشان در روز هشتم ربیع الأول بوده چنانکه مالک بن أنس، یونس بن یزید، عقیل و عده ای دیگر از طریق زهري از محمد بن جبیر بن مطعم نقل کرده اند و ابن عبد البر میگوید سیره نویسان این قول را صحیح دانسته اند و دیگری دوازدهم ربیع الأول است که ابن کثیر میگوید ابن أبي شیبة در مصنف اش از طریق عفان از سعید بن میناء از جابر بن عبد الله و ابن عباس روایت کرده که فرمودند رسول الله ﷺ در روز دوازدهم ربیع الأول متولد شده، لیکن این روایت در مصنف ابن أبي شیبة یافت نمیشود و نمیدانم مراد از عفان چه کسی است اگر منظور عفان بن مسلم صفّار باشد سند منقطع است چرا که او از سعید بن میناء سماع ندارد، به نظر میرسد صحیحتر هشتم ربیع الأول باشد، والله أعلم.
آنچه در تاریخ تولد رسول الله ﷺ مورد اختلاف است روز و ماه تولد ایشان است و در اینکه در سال عام الفیل و در روز دوشنبه متولد شده اختلافی نیست.
• عَنْ أَبِـي قَـتَادَةَ الْأَنْصَـارِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ سُئِلَ عَنْ .. وَسُئِلَ عَنْ صَوْمِ يَوْمِ الِاثْنَيْنِ؟ قَالَ ذَاكَ يَوْمٌ وُلِدْتُ فِيهِ وَيَوْمٌ بُعِثْتُ.
رواه مسـلم¹¹⁶²
|از رسول الله ﷺ در مورد روزه دوشنبه پرسیده شد؟ فرمود آن روزی هست که در آن بدنیا آمدخ ام و روزی است که در آن مبعوث شده ام|
• ابن القیــم[⁷⁵¹]: لَا خِلَافَ أَنَّهُ وُلِدَ ﷺ بِجَوْفِ مَكَّةَ وَأَنَّ مَوْلِدَهُ كَانَ عَامَ الْفِيلِ.
زاد المعــاد ج¹ صــ⁷⁴
|در اینکه رسول الله ﷺ به جوف مکه و در سال فیل متولد شده اختلافی نیست|
بناء رسول الله ﷺ در هشتم ربیع الأول سال عام الفیل که سال ⁵⁷¹ میلادی میباشد در شعب أبي طالب در مکه بدنیا آمده.
آنچه مبنی بر خروج نور از رحم مادر رسول الله ﷺ هنگام ولادت ایشان نقل میکنند همه ضعیف است و صحیح ترین آن روایتی است که حاکم از طریق خالد بن معدان از عتبة بن عبد سُلَمِيّ آورده ولیکن از آنجا که ابن معدان کثیر التدلیس است و این حدیث را با عنعنه نقل کرده به این روایت احتجاج نمیشود و هر آنچه مبنی بر فرو ریختن ستون های کاخ کسری، فروکش کردن آب دریاچه ساوه و خاموش شدن آتشکده مجوس هنگام ولادت رسول الله ﷺ نقل شده در نهایت ضعف استند.
گفته میشود چنانکه در میان عرب عرف بود رسول الله ﷺ در روز هفتم بعد از تولد خود ختنه شد و نیز نام محمد بر او گذارده شد و حدیثی نیز درین مورد روایت شده ولی ضعیف است و برای استدلال به این مسئله کافی است که گفته شود عرف عرب انجام این اعمال در روز هفتم بوده و در حدیثی وارد شده که رسول الله ﷺ ختنه شده بدنیا آمده ولیکن این حدیث موضوع و دروغین است و ابن قیم در زاد المعاد ص⁶⁶ میگوید حدیثی درین مورد به ثبت نرسیده.
در هفته نخست ثویبه کنیز آزاد شده أبي لهب رسول ﷺ را همراه با پسرش مسروح شیر میداد و قبل از آن حمزه کاکای رسول الله ﷺ و ابو سلمه بن عبد الاسد مخزومی را نیز شیر داده بود و ازین جهت است که در صحیح بخاری به شماره²⁶⁴⁵ و در صحیح مسلم به شماره¹⁴⁴⁷ از رسول الله ﷺ در مورد دختر کاکایش حمزه رضي الله عنهما روایت شده که فرموده او برایم حلال نیست [چون] بواسطه شیرخوارگی حرام میشود آنچه از نسب حرام میشود.
🔥1🥰1
حلیمه سعدیه و دایهگی رسول الله ﷺ
در آن عصر در بین اعراب رایج بود که کودکان خود را بسبب بعضی امور برای چند سال به دست دایه های بادیه نشین میدادند تا از آفات شهر دور باشد و جسمی تنومند بگیرد و نیز زبان بلیغ را یاد بگیرد، بناء عبد المطلب نیز بر اساس همان عرف برای رسول الله ﷺ دنبال دایه میگشت تا اینکه او را به حلیمه بنت ابی ذؤیب از قبیله بنی سعد سپرد، نام شوهر حلیمه ابو کبشه حارث بن عبد العزی از قبیله بنی سعد بود.
ابن اسحاق از زبان حلیمه نقل میکند که گفت در آن سال که خشکسالی بود و همه چیز خود را از دست داده بودیم با شوهر و پسر شیرخوار خود سوار بر الاغی ماده همراه با زنانی دیگر از قبیله بنی سعد بسوی مکه به راه افتادم و همراه خود ماده شتری نیز داشتیم که قطره ای شیر نمی داد و تمام شب از شدت گریه پسرم بعلت گرسنگی خوابمان نمی برد.
در جریان راه بعلت ضعف الاغم همه بسبب من به زحمت افتادند چرا که از قافله عقب میماند و مجبور میشدند برای من صبر کنند تا اینکه سر انجام به مکه رسیدیم و کسی از ما زنان نبود که رسول الله ﷺ بر او عرضه شود و او را به شیرخوارگی برگیرد چرا که دایگان به امید بذل و بخشش پدر طفل او را به شیرخوارگی میگرفتند و رسول الله ﷺ یتیم بود و همه میگفتند او یتیم است و از گرفتنش ابا می ورزیدند تا اینکه همه زنان همراهم برای خود شیرخواری برگرفتند و تنها من ماندم و در لحظه بازگشت به شوهرم گفتم والله که برایم ناپسند است همراه این زنان بدون شیرخواری برگردم قسم به الله سراغ همان طفل یتیم میروم و او را برمیگیریم مشکلی نیست بلکه الله او را مایه برکت برای ما قرار دهد.
به سراغ آن طفل رفتم و او را برای شیرخوارگی تحویل گرفتم و چیزی مرا وادار به برگرفتن اش نکرد جز اینکه شیرخواره ای گیرم نیامده بود، وقتی او را تحویل گرفتم بسوی بار خود بردم و چون او را در آغوش گرفتم پستان هایم را گرفت و هر اندازه که میخواست نوشید تا اینکه سیر شد و برادرش نیز همراه او نوشید تا سیر شد و هر دو خوابیدند در حالی که پیش از آن از دست آن(پسرم) نمی توانستیم که بخوابیم، همسرم به سراغ ماده شتر رفت و پستانهایش را پر از شیر یافت و آنقدر شیر دوشید که خودش نوشید و من نوشیدم و هر دو کاملا سیر شدیم، آن شب بهترین شب زندگانی ما بود.
روز بعد شوهرم گفت ای حلیمه قدرش را بدان والله موجودی مبارک را با خود آورده ای! گفتم قسم به الله من هم چنین امیدی دارم و آنگاه به راه افتادیم، من بر همان ماده الاغ خود سوار شدم و کودک را نیز با خود بر آن سوار کردم قسم به الله چنان از همسفرانم جلو افتادم که هیچ یک از شتران سرخ موی شان نمی توانست به گَرد پای مرکبم برسد، زنان همسفرم به حرف آمده و میگفتند ای دختر ابی ذؤیب وای بر تو چیزی به ما بگو! مگر این همان ماده الاغی نیست که همراهش آمده بودی؟! من میگفتم بلی والله همان است و آنان میگفتند در امر این ماده الاغ چیز خارق العاده ای صورت گرفته، آنگاه وارد مناطق خود در قبیله بنی سعد شدیم، به یاد ندارم که تا آن روز سرزمینی شاداب تر و پر آب و علف تر از آن دیده باشم! از آن هنگام که آن کودک را برده بودم گوسفندانم شبانگاه سیر و سرشار از شیر باز می گشتند و می دوشیدیم و می نوشیدیم در حالی که هیچکس در آن حوالی قطره ای شیر نمی یافت که بنوشد و پستان دام های بقیه ذره ای شیر نداشت و کار به جایی کشیده شده بود که گوسفند داران بنی سعد به چوپانان میگفتند وای بر شما گوسفندان را به همان جایی ببرید که چوپان دختر ابی ذؤیب میبرد اما گوسفندان آنان از همان منطقه نیز گرسنه باز میگشتند و گوسفندان من سیر و سرشار از شیر خلاصه همواره از جانب الله نیکی و زیادت می دیدیم تا اینکه او دو ساله شد و من او را از شیر بازگرفتم، رشد و نموُّ او به دیگر بچه ها شباهتی نداشت و هنوز دو ساله نشده بود که نوجوانی پرتوان و چالاک به نظر میرسید.
سپس او را به نزد مادرش باز آوردیم در حالی که بخاطر آن همه برکت به ماندنش به جمع خودمان اشتیاق بیشتری داشتیم، با مادرش صحبت کردیم و به او گفتیم ای کاش پسرت را نزد ما میگذاشتی تا جوانی نیرومند گردد و من از بابت مکه برای او بیمناک هستم! آنقدر اصرار ورزیدیم تا مادرش او را به ما بازگردانید.
⚡3
شق صدر نبی ﷺ
اگر چه بعضی ها میگویند قلب رسول الله ﷺ چهار بار و بعضی میگویند سه بار شق شده ولیکن قول راجح و صحیح نزد علماء این است که قلب رسول الله ﷺ دو بار شق شده یکی در دوران طفولیت که دقیق معلوم نیست دو سال عمر داشته یا چهار سال و دیگری در شب معراج و برای شق صدر جز این دو بار هیچ حدیث و خبر صحیحی وجود ندارد.
ابن اسحاق میگوید که شق الصدر بعد از دو یا سه ماه بعد از بازگرداندن رسول الله ﷺ از نزد مادرش صورت گرفته یعنی زمانی که دو سال و دو یا سه ماه عمر داشته، والله أعلم.
گفته میشود که بعد از شکافته شدن سینه رسول ﷺ نزد دایه اش حلیمه سعدیه به زودترین فرصت ایشان را برداشته و نزد مادرش آوردند و به او گفتند ما حق خود را اداء کردیم و لیکن بر او ترسیدیم و نزدت آوردیم و قضیه را برایش بازگو کردند.
• عَنْ أَنَـسِ بْنِ مَـالِكٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ أَتَاهُ جِبْرِيلُ ﷺ وَهُوَ يَلْعَبُ مَعَ الْغِلْمَانِ فَأَخَذَهُ فَصَرَعَهُ فَشَقَّ عَنْ قَلْبِهِ فَاسْتَخْرَجَ الْقَلْبَ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ عَلَقَةً فَقَالَ هَذَا حَظُّ الشَّيْطَانِ مِنْكَ ثُمَّ غَسَلَهُ فِي طَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ بِمَاءِ زَمْزَمَ ثُمَّ لَأَمَهُ ثُمَّ أَعَادَهُ فِي مَكَانِهِ وَجَاءَ الْغِلْمَانُ يَسْعَوْنَ إِلَى أُمِّهِ -يَعْنِي ظِئْرَهُ- فَقَالُوا إِنَّ مُحَمَّدًا قَدْ قُتِلَ فَاسْتَقْبَلُوهُ وَهُوَ مُنْتَقَعُ اللَّوْنِ. قَالَ أَنَسٌ وَقَدْ كُنْتُ أَرَى أَثَرَ ذَلِكَ الْمِخْيَطِ فِي صَدْرِهِ.
رواه مسلم¹⁶²
|در حالی که رسول الله ﷺ با اطفال بازی میکرد جبرئیل ﷺ نزدش آمد و او را گرفت و به زمین گذاشت تا قلبش را بشکافد آنگاه قلبش را خارج ساخت و از آن لخته خونی را خارج ساخت و فرمود این سهم شیطان از تو است سپس قلبش را در طشتی از طلا با آب زمزم شست سپس آنرا جمع نمود(دوخت) و سپس سرِ جایش برگرداند و آن اطفال دویده بسوی مادر(دایه) اش رفتند و گفتند محمد کشته شد آنگاه نزدش آمدند و [او را در حالی یافتند که] رنگش پریده بود، انس میگوید آثار آن بخیه را در سینه اش می دیدم|
برای جمع بندی و وضوح بیشتر حدیث دومین بارِ شکافته شدن سینه رسول الله ﷺ را نیز ذکر میکنم اگر چه در موضع خود دوباره این مورد ذکر خواهد شد إن شاء الله.
• عَنْ أَنَـسِ بْنِ مَـالِكٍ: كَانَ أَبُو ذَرٍّ يُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَيْتِي وَأَنَا بِمَكَّةَ فَنَزَلَ جِبْرِيلُ فَفَرَجَ صَدْرِي ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِئٍ حِكْمَةً وَإِيمَانًا فَأَفْرَغَهُ فِي صَدْرِي ثُمَّ أَطْبَقَهُ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي فَعَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا..
رواه البخاري³⁴⁹ و مسلم ¹⁶²
ابی ذر حدیث میگفت که رسول الله ﷺ فرمود زمانی كه در مكه بسر می بردم شبی سقف منزلم باز شد و جبرئیل فرود آمد و سینه مرا شكافت و با آب زمزم شستشو داد پس از آن طشتی را كه پر از حكمت و ایمان بود آورد و در سینه ام ریخت و آنرا بست سپس دست مرا گرفت و مرا به سوی آسمان دنیا بالا برد|
خواهران و برادران رضاعی رسول الله ﷺ
حمزه بن عبد المطلب، ابو سفیان بن حارث بن عبد المطب [پسر کاکای(عموی) ایشان]، ابو سلمه بن عبد الاسد، عبد الله بن حارث، انیسه بنت حارث و حذاقه(جذامه) بنت حارث که به نام شیماء نیز یاد میشده.
چنانکه ابن قیم در زاد المعاد ذکر کرده حمزه کاکای رسول الله ﷺ از دو جانب برادر شیری رسول الله ﷺ است یکی از جانب ثویبه کنیز آزاد شده ابی لهب و دیگری از جانب حلیمه سعدیه.
فوت مادر رسول الله ﷺ
پس از آنکه حلیمه سعدیه رسول الله ﷺ را بازگرداند تا شش سالگی در آغوش مهر و محبت مادری بود تا اینکه آمنه(مادر رسول الله ﷺ) خواست برای تجدید عهد با همسرش برای زیارت قبرش¹ به یثرب(مدینه) سفر کند و در این سفر ام اَیمن و عبد المطلب پدر کلان رسول الله ﷺ نیز همراه شان بودند، آنان یک ماه در مدینه ماندند سپس آمنه در زمان بازگشتن از مدینه در منطقه ابواء در میان مکه و مدینه بر اثر بیماری به امر الله عَزَّوَجَلّ از دنیا رفت و رسول الله ﷺ از جانب مادر نیز یتیم گشت.
¹#قابل ذکر است که سفر برای زیارت قبور از سنت های دوران جاهلیت است که متاسفانه جمع کثیری از منتسبین این سنت های دوران جاهلیت را با دندان های آسیاب خود محکم گرفته اند در حالیکه رسول الله ﷺ حتی از بستن بار سفر برای دیدار مساجد جز مساجد سه گانه «مسجد الحرام، مسجد النبی و مسجد الاقصی» منع فرموده زیارت گورستان که بماند.
• عَنْ أَبِـي هُـرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِيِّ ﷺ قَالَ لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَّا إِلَى ثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَمَسْجِدِ الرَّسُولِ ﷺ وَمَسْجِدِ الْأَقْصَى.
رواه البخاري¹¹⁸⁹ ومسلم¹³⁹⁷
و مسئله ای دیگر که برای دفع شبهات صوفیه و رافضه باید متذکر شد این است که پدر و مادر رسول الله ﷺ مشرک بودند (صحیح مسلم²⁰³ و⁹⁷⁶).
🏆4⚡2
عبد المُطَّلِب و سرپرستی رسول الله ﷺ
بعد از فوت مادر رسول الله ﷺ عبد المطلب ایشان را که کودکی شش ساله بود با خود به مکه آورد و ایشان را زیاد گرامی میداشت گرامی تر از فرزندان خود، چنانکه ابن هشام میگوید در سایه کعبه برای عبد المطلب زیر اندازی می انداختند و به احترام او تا او نمی آمد هیچ یک از پسرانش بر آن نمی نشست ولی رسول الله ﷺ می آمد و بر آن می نشست و عمو هایش میخواستند او را کنار بکشند ولی اگر عبد المطلب می دید میگفت به او کاری نداشته باشید چرا که والله او را دارای شأن و منزلتی ویژه می بینم و آنگاه با هم می نشستند و بر سر رسول الله ﷺ دست می کشید.
هشت سال و دو ماه و ده روز از عمر رسول ﷺ گذشته بود که پدر کلانش عبد المطلب مُرد و قبل از موت خود سرپرستی رسول الله ﷺ را به کاکایش ابو طالب داد.
ابو طالب و سرپرستی رسول الله ﷺ
ابو طالب به نیکوترین وجه سرپرستی رسول الله ﷺ را بعهده گرفت و ایشان را به خانه خود برد و بر فرزندان خویش مقدم داشت و نمی خوابید مگر در کنار رسول الله ﷺ و جایی نمی رفت مگر اینکه رسول الله ﷺ را با خود میبرد و این سرپرستی تا حدود چهل سال دیگر ادامه پیدا کرد و آنقدر در پشتیبانی از رسول الله ﷺ مصمم بود که گاهی بخاطر ایشان با قریش به مخالفت می ایستاد که این مسائل به تفصیل بیان خواهد شد إن شاء الله.
طلب باران رسول و بارش باران
در این موضوع دو حدیث روایت شده که یکی آنرا بخاری به شماره¹⁰⁰⁹ بصورت معلق از ابن عمر روایت کرده و البته ابن ماجه آنرا بصورت متصل روایت کرده که صحتش مورد اختلاف است، عبد الله بن عمر رضی الله عنهما میگوید گاهی سخن شاعر را به یاد می آوردم در حالیکه به صورت رسول الله که بر منبر بود می نگریستم و از منبر پایین نمیشد تا اینکه آب از تمام بلندی ها سرازیر میشد [منظورش زمانی است که طلب باران میکرد]، سخن شاعر را [برایتان] ذکر میکنم «وأبيَضَ يُسْتسقَى الغَمامُ بوَجهِه، ثِمالُ اليَتامى عِصْمةٌ للأرامِلِ» و آن سفید رویی که ابرها به روی او باران میبارند کسی که سرپرست یتیمان و پناهگاه بیوه زنان است، [راوی میگوید] این قول ابی طالب است.
این شعر را بخاري با سند متصل نیز از طریق عبد الرحمن بن عبد الله بن دینار روایت کرده که او نزد محدثین ضعیف الحدیث است و ظاهرا بخاری به او احتجاج کرده، والله أعلم.
روایتی دیگر نیز درین مورد وجود دارد چنانکه برخی از طریق بن عساکر اشعری روایتی بی اساس را از جلهمه بن عرفطه برای اثبات کرامات قبل از نبوت رسول الله ﷺ نقل کرده در حالی که بزرگی و شأن و منزلت رسول الله ﷺ هیچ نیازی به روایات موضوع و دروغین ندارد و آنقدر احادیث صحیح و مشهور در مقام و منزلت ایشان وجود دارد که هیچ نیازی به این اباطیل نیست، بعضی از آنها داستانهایی هستند که در آن فضیلتی ذکر شده و در کنار آن امری منکر نیز به رسول الله ﷺ نسبت داده شده و این امور منکر در این داستان های بی اساس حربه دست قبوری ها قرار میگیرد چنانکه در داستان ابن عساکر گفته شده رسول الله ﷺ برای طلب باران متوسل به کعبه شد و خود را به کعبه چسباند تا باران بارید! اگر چه این داستان مربوط نوجوانی رسول الله ﷺ است ولیکن امور این چنینی از رسول الله ﷺ ثابت نیست و نه هم ایشان بر دین مشرکانه قومش بوده.
بطلان قصه سجده شجر و حجر به رسول الله ﷺ
از آنجا که قبلا متذکر شدم ضعف و بطلان داستان های بی اساس و موضوع را متذکر خواهم شد تا خواننده از ضعف آن مطلع شود.
قصه ای باطل دیگر که سندا و متنا باطل است و در مورد رسول الله ﷺ بر سر زبانها میگردد و در بسیاری از کتب سیرت نقل میشود قصه بحیرای راهب و شجر و حجر است چنانکه میگویند ابی طالب در سفر شام رسول الله ﷺ را همراه خود برد و در هنگامیکه در شهر بصری توقف نمودند و راهبی بنام بحیرَی نزدشان آمد و گفت این پسر پیامبر است چون وقتی می آمدید دیدم تمام سنگها و درختان به او سجده میکنند و در ادامه داستان گفته میشود که همه جا ابری بالای سر رسول الله ﷺ بود و بر ایشان سایه می افگند و هرگاه به درختی نزدیک میشد درخت مایل شده و بر ایشان سایه می افگند و خلاصه اینکه راهب آنقدر به ابی طالب میگوید او را برگردان تا نصرانیان او را نکشند که ابی طالب موافقت میکند ابی بکر بلال را همراه او میفرستد.
ترمذي این حدیث را روایت کرده و گفته حسن غریب است و جز این صورت آنرا نمی شناسیم. مدار این حدیث بر عبد الرحمن بن غزوان قراد است اگر چه ثقه است ولی تَفَرُّد او در روایت مردود است یعنی هرگاه حدیثی را روایت کند که غیر او كسی آنرا روایت نکرده آن حدیث مردود است، محمد دَورِيّ میگوید در دنیا مخلوقی جز قراد این حدیث را روایت نکرده.
🔥4 1
در متن این حدیث نیز نکاره های واضحی است که بطلان و موضوع بودن آنرا ثابت میکند از جمله؛
• اینکه آن راهب سجده درختها و سنگها را دیده ولی احدی از آن کاروانیان ندیده.
• در آن وارد شده که در نزدیکی درختان که می ایستاد درخت بر ایشان سایه می افگند در حالیکه قبلش گفته شده ابری بر ایشان سایه می افگند، پس اگر ابر سایه افگنده بود درخت از کجا سایه میکرد؟!
• اگر چنین داستانی رخ میداد حتما در بین اهل مکه به شهرت میرسید ولی کسی از اهل مکه از آن خبردار نشدند و حتی یکبار ابی طالب آنرا ذکر نکرده.
• ادعاء میشود که این سفر در دوازده سالگی رسول الله ﷺ بوده. ابی بکر صدیق از رسول الله ﷺ کوچکتر بوده ولی در این داستان گفته میشود که ابی بکر در این سفر بوده و به بلال دستور داده تا همراه رسول الله ﷺ به مکه باز گردد.
• ابی بکر بلال را بعد از اسلام خرید و آزاد ساخت نه ۲۸ سال قبل از بعثت در حالی که آنزمان بلال بدنیا نیامده بوده.
• اینکه آن راهب سجده درختها و سنگها را دیده ولی احدی از آن کاروانیان ندیده.
• در آن وارد شده که در نزدیکی درختان که می ایستاد درخت بر ایشان سایه می افگند در حالیکه قبلش گفته شده ابری بر ایشان سایه می افگند، پس اگر ابر سایه افگنده بود درخت از کجا سایه میکرد؟!
• اگر چنین داستانی رخ میداد حتما در بین اهل مکه به شهرت میرسید ولی کسی از اهل مکه از آن خبردار نشدند و حتی یکبار ابی طالب آنرا ذکر نکرده.
• ادعاء میشود که این سفر در دوازده سالگی رسول الله ﷺ بوده. ابی بکر صدیق از رسول الله ﷺ کوچکتر بوده ولی در این داستان گفته میشود که ابی بکر در این سفر بوده و به بلال دستور داده تا همراه رسول الله ﷺ به مکه باز گردد.
• ابی بکر بلال را بعد از اسلام خرید و آزاد ساخت نه ۲۸ سال قبل از بعثت در حالی که آنزمان بلال بدنیا نیامده بوده.
⚡3🔥2
جنگ فُجّار
ابن إسحاق میگوید زمانی که رسول الله ﷺ بیست سال داشت در بازار عُکَاظ میان قریش به همراهی کنانه با قیس عیلان جنگی در گرفت و علت جنگ این بود که یکی از قبیله کنانه بنام برَّاض سه تن از جنگجویان قیس را با ناجوانمردی به قتل رسانید و این خبر به بازار عکاظ رسید و ازین سبب جنگی میان دو گروه برپا شد و در نیمه دوم روز بزرگان قریش ندای صلح سردادند و قرار بر این شد که مقتولین برشمرده شوند و هر طرف که بیشتر کشته بود دیه(خون بهای) کشته شدگان را بدهد. بعضی چون ابن هشام گفته اند بسبب اینکه این جنگ در ماه حرام صورت گرفته نامش را فجار گذاشتند و برخی چون ابن إسحاق گفته اند علت نامگذاری این جنگ به فجار این است که حرمتهای سابقِ میان این دو گروه درین جنگ شکسته شد و ازین سبب نامش را فجار گذاشتند و ظاهرا قول صحیح همین است چرا که گفته میشود این جنگ در ماه شوال بوقوع پیوسته و شوال هم از ماههای حرام نیست، والله أعلم.
بعضی از سیره نویسان روایتی را نقل کرده اند مبنی بر اینکه رسول الله ﷺ نیز در این جنگ اشتراک داشته و به عموهایش تیر میداده ولی این روایت با تمام طرقش ضعیف و منکر است و مدار آن محمد بن عمر بن واقد واقدی است که نزد محدثین منکر الحدیث میباشد بناء هیچ دلیلی بر اشتراک رسول الله ﷺ در این جنگ وجود ندارد و از لحاظ متن نیز این حدیث مخالف احادیث صحیحی است که از رسول الله ﷺ نقل شده چرا که ایشان جنگ های جاهلی را دوست نداشته و بلکه طرفدار عدالت خواهی بوده چنانکه در مورد حلف الفضول حدیث صحیحی با این معنی وارد شده.
حلف الفضول
بعد از جنگ فجار پیمانی تحت عنوان «حلف الفضول» در ذی القعده یکی از ماههای حرام منعقد گردید و فراخوان این پیمان از سوی چند طائفه از قبیله قریش بود که شامل طوائف بنی هاشم، بنی عبدالمطلب، اسد بن عبدالعزی، زھره بن کلاب و تیم بن مره داده شده بود.
آنان در خانه عبدالله بن جدعان تیمی گِرد آمدند و با یکدیگر سوگند خوردند و ھم پیمان شدند مبنی بر اینکه ھرگاه در شهر مکه یکی از اهالی مکه یا دیگر مردمان از مناطق دیگر مظلوم واقع شود به پشتیبانی او برخیزند و بر علیه آن کسانی که بر او ستم کرده اند قیام کنند تا داد او را بستانند، رسول ﷺ نیز در این پیمان حضور داشت.
• عَنْ عَبْدِ الرَّحْـمَنِ بْنِ عَـوْفٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ شَهِدْتُ مَعَ عُمُومَتِي حِلْفَ الْمُطَيَّبِينَ فَمَا أُحِبُّ أَنْ أَنْكُثَهُ وَأَنَّ لِي حُمْرَ النَّعَمِ.
الأدب المفرد⁵⁶⁷
|رسول الله ﷺ فرمود همراه عموهایم در حلف الفضول حضور پیدا کردم، دوست ندارم آنرا بشکنم حتی اگر برایم شتران سرخ مویی داده شود|
دربارە انگیزە انعقاد این پیمان گفته اند مردی از طائفه زبید کالایی را برای فروش به مکه آورد عاص بن وائل سهمی تمامی کالای وی را از او خریداری کرد ولی برایش مالی نداد بناء او به دادخواھی نزد طوائف ھمپیمان؛ عبدالدار، مخزوم، جمح، سهم و عدی رفت اما ھیچ یک از آن طوائف به سخنان او ارزشی ندادند سپس آن مرد تاجر زبیدی برفراز کوه ابوقیس برآمد و اشعاری را که در مورد ظلم قرار گرفتن خود سروده بود با صدای بلند خواند و فریاد تظلم خویش را به گوش ھمگان رسانید، زبیر بن عبدالمطلب در این ارتباط اقدام کرد و این و آن را فراخواند که چرا باید این مرد این چنین بیکس و بیفریادرس بماند؟ تا آنکه افراد مذکور در حلف الفضول گردآمدند و آن پیمان را منعقد کردند آنگاه ھمگی به نزد عاص بن وائل رفتند و داد آن تاجر را ستاندند.
💯4
کسب و کار رسول الله ﷺ و ازدواج با خدیجه
مدتی از زندگی رسول الله ﷺ به گوسفندچرانی سپری شده چنانکه روایاتی مبنی بر گوسفندچرانی ایشان در آوان کودکی در قبیله بنی سعد وارد شده و در مکه نیز در بدل چند قیراط برای اهل مکه گوسفند چرانی میکرده چنانکه امام ابی عبد الله محمد بن اسماعیل بخاری رحمه الله روایت کرده.
• عَنْ أَبِـي هُـرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِيِّ ﷺ قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيًّا إِلَّا رَعَى الْغَنَمَ، فَقَالَ أَصْحَابُهُ وَأَنْتَ؟ فَقَالَ نَعَمْ كُنْتُ أَرْعَاهَا عَلَى قَرَارِيطَ لِأَهْلِ مَكَّةَ.
رواه البخاري²²⁶²
|رسول الله ﷺ فرمود الله پیامبری را مبعوث نکرده مگر اینکه [او] گوسفند چرانیده، صحابه عرض کردند حتی تو؟ فرمود بلی در بدل چند قیراط برای اهل مکه [گوسفند] میچرانیدم|
همچنان روایتی مبنی بر تجارت رسول الله ﷺ و شراکت ایشان همراه سائب بن أبي سائب نقل شده ولیکن در صحت آن اختلاف است.
خدیجه بنت خُوَیلِد بانویی تاجر، شریف، ثروتمند و از خانواده ای نامدار بود، خدیجه افرادی را اجیر مینمود تا با سرمایه اش تجارت کنند و بر مبنای مضاربت به آنان دستمزد میداد و از آنجا که آوازه امانتداری، راستگویی و حُسن اخلاق رسول الله ﷺ به او رسید کسی را نزد رسول الله ﷺ فرستاد تا برایش پیشنهاد دهد با سرمایه خدیجه به تجارت بسوی شام بپردازد و رسول الله ﷺ این پیشنهاد را پذیرفت و عازم این سفر شد و در این سفر میسره غلام خدیجه نیز با ایشان حضور داشت.
پس از برگشت ازین سفر آثار امانتداری رسول الله ﷺ و برکت آنچنان در اموال خدیجه مشاهده میشد که پیش از آن سابقه نداشت و غلام خدیجه نیز هر آنچه درین سفر از خوش خویی، صداقت و درستکاری رسول الله ﷺ مشاهده کرده بود را برای خدیجه بازگو نمود و این امور سبب شد تا خدیجه بنت خویلد رضی الله عنها به رسول الله ﷺ پیشنهاد ازدواج دهد بناء در مورد این مسئله با دوست اش نفیسه بنت منبّه صحبت نمود و او نزد رسول الله ﷺ رفته و پیشنهاد ازدواج با خدیجه را به ایشان داد، رسول الله ﷺ با این پیشنهاد موافقت نمود و درین مورد با کاکاهای خود صحبت کرده و آنان برای خواستگاری سراغ خدیجه طاهره رضی الله عنها رفتند.
اگرچه پیش از رسول الله ﷺ خدیجه خواستگاران زیادی داشت ولی راضی به ازدواج با هیچکدام نشد ولی اینک الله عزوجل خواسته بود تا طاهره با امین ازدواج کند و این زوج خوش سیرت و نیکو مَنِش را تا قیام قیامت نمونه و الگویی نیک برای بشریت قرار داد.
گفته میشود که رسول الله ﷺ بیست شتر جوان را بعنوان مهر طاهره(خدیجه) رضی الله عنها داد، مشهور است که سن خدیجه در آن زمان چهل و سن رسول الله ﷺ بیست و پنچ سال بود.
خدیجه قبل از رسول الله ﷺ دو بار ازدواج کرده بود یکی عتیق بن عائذ بن مخزوم بود که ازو دختری بنام هند داشت و دیگری ابو هاله مالک بن نبّاش بود که ازو سه پسر بنامهای هند، هاله و طاهر داشت و همه اولاد خدیجه ایمان آوردند.
فرزندان رسول الله ﷺ
اولین زنی که رسول الله ﷺ همرایش ازدواج کرد خدیجه بود و در حیاتش با زنی دیگر ازدواج نکرد و تمام فرزندان رسول الله ﷺ از خدیجه بود جز ابراهیم که از ماریه قبطیه بود.
نامهای فرزندان رسول الله ﷺ اینگونه است؛ قاسم، عبد الله (طیب، طاهر)، زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه. همه فرزندان رسول الله ﷺ جز فاطمه در حیات ایشان فوت کردند، هر سه پسر رسول الله ﷺ در خردسالی فوت کردند و دختران ایشان اسلام را دریافته و هجرت نمودند.
زینب با ابی العاص، فاطمه با علی، رقیه و سپس ام کلثوم با عثمان ازدواج کردند.
• قاسـم اولین فرزند رسول الله ﷺ است و قبل از بعثت بدنیا آمده و در سن دو سالگی وفات یافت و کنیه رسول الله ﷺ ابو القاسم بود.
• عبـد اللـه بعد از بعثت رسول الله ﷺ بدنیا آمده و آخرین فرزند خدیجه است و چنانکه قبلا متذکر شدم او نیز در کودکی وفات یافت.
• ابراهیـم که مادرش ماریه قبطیه رضی الله عنها است در سال هشتم هجری بدنیا آمد و در هفده یا هجده ماهگی در سال دهم هجری وفات نمود.
رسول الله ﷺ در زمان قبض روح ابراهیم او را گرفت بویید و بوسید و در حالیکه اشکانش سرازیر میشد فرمود چشم میگرید و قلب محزون میشود و جز آنچه رب مان راضی میشود نمی گوییم و ما از فراقت ای ابراهیم محزون هستیم «إِنَّ الْعَيْنَ تَدْمَعُ وَالْقَلْبَ يَحْزَنُ وَلَا نَقُولُ إِلَّا مَا يَرْضَى رَبُّنَا وَإِنَّا بِفِرَاقِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ» رواه البخاري¹³⁰³ ومسلم²³¹⁵
⚡2💯2 1
• زینـب بزرگترین دختر رسول الله ﷺ است که با ابی العاص (لقیط) بن ربیعه خواهر زاده خدیجه رضی الله عنها پسر هاله بنت خویلد ازدواج نمود که ابی العاص تا چند سال ایمان نیاورد و در نتیجه ازو جدا شده و به مدینه نزد پدرش رسول الله ﷺ هجرت نمود تا اینکه ابی العاص ایمان آورد و به مدینه هجرت کرد و دوباره رسول الله ﷺ زینب را بدو بازگرداند و از اسلام شوهرش دیری نگذشت که در سال هشتم هجری وفات یافت رضی الله عنها، و ازو دختری بنام اُمامه بجای ماند، همانکه رسول الله ﷺ او را در نماز با خود حمل مینمود.
عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الْأَنْصَارِيِّ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ كَانَ يُصَلِّي وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتَ زَيْنَبَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ وَلِأَبِي الْعَاصِ بْنِ رَبِيعَةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَهَا وَإِذَا قَامَ حَمَلَهَا.
رواه البخاري⁵¹⁶ ومسلم⁵⁴³
|رسول الله ﷺ در حالیکه امامه دختر ابی العاص بن ربیعه بن عبد شمس و زینب دختر رسول الله ﷺ را [باخود] حمل میکرد نماز میگزارد، هنگامیکه سجده میکرد او را میگذاشت و هنکامیکه می ایستاد او را بر میداشت|
• رقیـه دومین دختر رسول الله ﷺ است که با عثمان بن عفان ازدواج کرد و از جمله اولین مهاجرانی بودند که به حبشه هجرت کردند و آنجا فرزندش عبد الله بدنیا آمد و بعد از عودت به مکه دوباره به مدینه هجرت کردند و دیری نگذشت که فرزندش عبد الله در سن شش سالگی وفات کرد و در بحبحه غزوه بدر بود که رقیه [رضی الله عنها وعن زوجها] بیمار شد و رسول الله ﷺ به عثمان دستور داد از همسرش پرستاری کند و در جنگ اشتراک نکند ولیکن زمانی که زید بن حارثه خبر نصرت و پیروزی مسلمان در بدر را می آورد رقیه وفات یافت.
• ام کلثـوم سومین و به قولی چهارمین دختر رسول الله ﷺ است که رسول الله ﷺ او را بعد از وفات خواهرش رقیه به نکاح عثمان بن عفان [رضی الله عنهما] در آورد و ازین سبب بود که عثمان لقب ذی النورین (صاحب دو نور) را گرفت، ام کلثوم در شعبان سال نهم هجری وفات نمود.
• فاطمـه آخرین دختر رسول الله ﷺ است که پنج سال قبل از بعثت بدنیا آمد و سالها بعد رسول الله ﷺ او را به نکاح علی بن ابی طالب رضی الله عنه در آورد، فاطمه رضی الله عنها در سال سوم هجری فرزندش حسن، در شعبان سال چهارم حسین، در سال پنجم زینب و در سال هفتم ام کلثوم را بدنیا آورد و فاطمه تنها فرزند رسول الله ﷺ بود که شش ماه بعد از ایشان فوت کرد.
عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي.
رواه البخاري³⁷¹⁴ ومسلم²⁴⁴⁹
|رسول الله ﷺ فرمود فاطمه تیکهای از من است (پاره تن من است) هر کس او را خشمگین بسازد مرا خشمگین ساخته|
جا دارد که بخاطر دفع شبهه روافض که میگویند «ابی بکر کافر است چون فاطمه را خشمگین ساخت» بگویم اولا که با خشمگین ساختن فاطمه کسی کافر نمیشود و اگر قرار بود کافر شود علی بن ابی طالب رضی الله عنه کافر میشد چرا که حدیث بالا بطور مفصل در کتب حدیثی مسلمین مثل صحیح البخاری و صحیح مسلم و حتی کتب خودشان مثل علل الشرائع ص¹⁸⁵ و بحار الانوار ج⁴³ ص²⁰¹ روایت شده و در آن تصریح شده که سبب ناراحتی فاطمه علی بود چرا که خواست دختر ابو جهل را خواستگاری کند و فاطمه ازو ناراحت شد چرا که گفت میخواهد دختر دشمن رسول الله را بگیرد و به خانه پدرش رفت و رسول الله ﷺ بر منبر بالا شد و فرمود «فاطمة بضعة مني فمن أغضبها أغضبني»، ثانیا مراد خشمگین ساختن فاطمه به ناحق و جایی است که نباید مسلمانی را خشمگین ساخت نه اینکه حق را بپوشانی و معصیت کنی تا فاطمه خشمگین نشود و فاطمه رضی الله عنها با همه مکانتی که دارد معصوم نبود و ازین سبب خطاء کرد.
بعد از وفات رسول الله ﷺ فاطمه از ابی بکر صدیق [رضی الله عنهما] خواست تا باغ فدک را که از رسول الله ﷺ به میراث مانده برایش تحویل دهد لیکن ابی بکر صدیق از امری آگاهی داشت که فاطمه از آن ناآگاه بود، اینکه از انبیاء میراث برده نمیشود چرا که رسول الله ﷺ فرموده از ما(انبیاء) میراث برده نمیشود آنچه بجا میگذاریم صدقه است «لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»- صحیح بخاري³⁰⁹² و صحیح مسلم¹⁷⁵⁹
و در صحیح بخاری به شماره³⁰⁹⁴ وارد شده که عمر بن خطاب رضی الله عنه در جمعی از صحابه آنان و علی و عباس [رضی الله عنهم] را قسم داد که آیا میدانید رسول الله ﷺ فرموده از ما(انبیاء) میراث برده نمیشود و آنچه بجا میگذاریم صدقه است؟ گفتند بلی. بناء بر ابی بکر صدیق جائز نبود تا برای راضی ساختن مخلوق خالق را از خود ناراض کند و این امری بدیهی است که فاطمه رضی الله عنها از بعضی مسائل آگاه نباشد و بدیهی است که ازو خطاء سر میزند چرا که مثل بقیه مردم غیرمعصوم بود.
عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الْأَنْصَارِيِّ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ كَانَ يُصَلِّي وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتَ زَيْنَبَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ وَلِأَبِي الْعَاصِ بْنِ رَبِيعَةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَهَا وَإِذَا قَامَ حَمَلَهَا.
رواه البخاري⁵¹⁶ ومسلم⁵⁴³
|رسول الله ﷺ در حالیکه امامه دختر ابی العاص بن ربیعه بن عبد شمس و زینب دختر رسول الله ﷺ را [باخود] حمل میکرد نماز میگزارد، هنگامیکه سجده میکرد او را میگذاشت و هنکامیکه می ایستاد او را بر میداشت|
• رقیـه دومین دختر رسول الله ﷺ است که با عثمان بن عفان ازدواج کرد و از جمله اولین مهاجرانی بودند که به حبشه هجرت کردند و آنجا فرزندش عبد الله بدنیا آمد و بعد از عودت به مکه دوباره به مدینه هجرت کردند و دیری نگذشت که فرزندش عبد الله در سن شش سالگی وفات کرد و در بحبحه غزوه بدر بود که رقیه [رضی الله عنها وعن زوجها] بیمار شد و رسول الله ﷺ به عثمان دستور داد از همسرش پرستاری کند و در جنگ اشتراک نکند ولیکن زمانی که زید بن حارثه خبر نصرت و پیروزی مسلمان در بدر را می آورد رقیه وفات یافت.
• ام کلثـوم سومین و به قولی چهارمین دختر رسول الله ﷺ است که رسول الله ﷺ او را بعد از وفات خواهرش رقیه به نکاح عثمان بن عفان [رضی الله عنهما] در آورد و ازین سبب بود که عثمان لقب ذی النورین (صاحب دو نور) را گرفت، ام کلثوم در شعبان سال نهم هجری وفات نمود.
• فاطمـه آخرین دختر رسول الله ﷺ است که پنج سال قبل از بعثت بدنیا آمد و سالها بعد رسول الله ﷺ او را به نکاح علی بن ابی طالب رضی الله عنه در آورد، فاطمه رضی الله عنها در سال سوم هجری فرزندش حسن، در شعبان سال چهارم حسین، در سال پنجم زینب و در سال هفتم ام کلثوم را بدنیا آورد و فاطمه تنها فرزند رسول الله ﷺ بود که شش ماه بعد از ایشان فوت کرد.
عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي.
رواه البخاري³⁷¹⁴ ومسلم²⁴⁴⁹
|رسول الله ﷺ فرمود فاطمه تیکهای از من است (پاره تن من است) هر کس او را خشمگین بسازد مرا خشمگین ساخته|
جا دارد که بخاطر دفع شبهه روافض که میگویند «ابی بکر کافر است چون فاطمه را خشمگین ساخت» بگویم اولا که با خشمگین ساختن فاطمه کسی کافر نمیشود و اگر قرار بود کافر شود علی بن ابی طالب رضی الله عنه کافر میشد چرا که حدیث بالا بطور مفصل در کتب حدیثی مسلمین مثل صحیح البخاری و صحیح مسلم و حتی کتب خودشان مثل علل الشرائع ص¹⁸⁵ و بحار الانوار ج⁴³ ص²⁰¹ روایت شده و در آن تصریح شده که سبب ناراحتی فاطمه علی بود چرا که خواست دختر ابو جهل را خواستگاری کند و فاطمه ازو ناراحت شد چرا که گفت میخواهد دختر دشمن رسول الله را بگیرد و به خانه پدرش رفت و رسول الله ﷺ بر منبر بالا شد و فرمود «فاطمة بضعة مني فمن أغضبها أغضبني»، ثانیا مراد خشمگین ساختن فاطمه به ناحق و جایی است که نباید مسلمانی را خشمگین ساخت نه اینکه حق را بپوشانی و معصیت کنی تا فاطمه خشمگین نشود و فاطمه رضی الله عنها با همه مکانتی که دارد معصوم نبود و ازین سبب خطاء کرد.
بعد از وفات رسول الله ﷺ فاطمه از ابی بکر صدیق [رضی الله عنهما] خواست تا باغ فدک را که از رسول الله ﷺ به میراث مانده برایش تحویل دهد لیکن ابی بکر صدیق از امری آگاهی داشت که فاطمه از آن ناآگاه بود، اینکه از انبیاء میراث برده نمیشود چرا که رسول الله ﷺ فرموده از ما(انبیاء) میراث برده نمیشود آنچه بجا میگذاریم صدقه است «لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»- صحیح بخاري³⁰⁹² و صحیح مسلم¹⁷⁵⁹
و در صحیح بخاری به شماره³⁰⁹⁴ وارد شده که عمر بن خطاب رضی الله عنه در جمعی از صحابه آنان و علی و عباس [رضی الله عنهم] را قسم داد که آیا میدانید رسول الله ﷺ فرموده از ما(انبیاء) میراث برده نمیشود و آنچه بجا میگذاریم صدقه است؟ گفتند بلی. بناء بر ابی بکر صدیق جائز نبود تا برای راضی ساختن مخلوق خالق را از خود ناراض کند و این امری بدیهی است که فاطمه رضی الله عنها از بعضی مسائل آگاه نباشد و بدیهی است که ازو خطاء سر میزند چرا که مثل بقیه مردم غیرمعصوم بود.
💯6⚡2 2 2 2 2🥰1 1
حکَمِیَّت رسول الله ﷺ در بنای کعبه
ابن اسحاق میگوید زمانی که رسول الله ﷺ سی و پنج سال سن داشت اهل مکه بر آن شدند تا بنای کعبه را تجدید کنند. این تجدید به چند سبب بود یکی اینکه کعبه سقف نداشت و یک بار چند سارق وارد آن شده و جواهراتی که در آن قرار داشت را دزدیده بودند و علت دیگر ضعف بنیان آن بر اثر سیلاب ها بود و ازینرو بر آن شدند تا بنای آنرا تجدید کنند، قبل از بنای آن ابی وهب بن عمرو بن عائذ مامای(دایی) پدر رسول الله ﷺ بسوی کعبه رفت سنگی را از آن کند و به زمین انداخت و خطاب به قریش گفت ای معشر قریش چیزی جز کسب حلال خود را در آن وارد نکنید! در آن مالی که از زنا، ربا و ظلم به کسی بدست آمده داخل نشود و رسول الله ﷺ با اشاره به این مطلب علت کوتاه شدن بنای کعبه را بیان کرده که بسبب کم آمدن مال مردم مکه بوده.
• عَنْ عَائِشَـةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ سَأَلْتُ النَّبِيَّ ﷺ عَنِ الْجَدْرِ أَمِنَ الْبَيْتِ هُوَ؟ قَالَ نَعَمْ، قُلْتُ فَمَا لَهُمْ لَمْ يُدْخِلُوهُ فِي الْبَيْتِ؟ قَالَ إِنَّ قَوْمَكِ قَصَّرَتْ بِهِمُ النَّفَقَةُ..
رواه البخاري¹⁵⁸⁴ ومسلم¹³³³
|از رسول الله ﷺ در مورد حِجر کعبه پرسیدم که آیا جزو خانه است؟ فرمود بلی، گفتم به چه علت آنرا در [بنای] کعبه نیاوردند؟ فرمود مال قوم ات کم آمد|
پس از تصمیم تجدید بنای کعبه مردم می ترسیدند که بنای آنرا تخریب کنند و از میان شان ولید بن مغیره مخزومی (پدر خالد) که از بزرگان مکه بود بپا خواست و تبری را گرفته و دو پایه اصلی آنرا پایین آورد و مردم گفتند تا فردا صبر میکنیم اگر به او آسیبی نرسید فردا کار را ادامه میدهم و اگر به او آسیبی رسید دوباره آن دو رکن را به حالت اولش باز میگردانیم و فردا که دیدند به او آسیبی نرسیده بنای آنرا تا پایه هایی که ابراهیم علیه السلام گذاشته بود تخریب کردند و دوباره آنرا بازسازی کردند و زمانی که کار به گذاشتن حجر الاسود رسید برای گذاشتن آن میان قریش اختلاف بوجود آمد چرا که هر قبیله میخواست که آنان حجر الاسود را در جایش بگذارند و این تنش تا جایی ادامه پیدا کرد که نزدیک بود جنگ سختی میان شان واقع شود ولیکن ابی امیه بن مغیره مخزومی (کاکای خالد) که بزرگ قریش بود گفت هر کس ازین در [یعنی درِ بنی شیبه که در آن زمان بنام در بنی عبد الشمس یاد میشد و فعلا بنام باب السلام یاد میشود] وارد شد او در مورد گذاشتن حجر الاسود حکم کند و اولین کسی که وارد شد رسول الله ﷺ بود و مردم با دیدن ایشان خوشحال شده و فریاد زدند او محمد است او امین است، رسول الله ﷺ برایشان پیشنهاد داد که پارچه ای را بیاورند و حجر الاسود را درون آن گذاشته و هر طائفه از یک گوشه آن گرفته و آنرا بالا کنند و چنین کردند و خودِ رسول الله ﷺ با دستان خویش حجر الاسود را در جایش قرار داد.
از آنجا که بودجه پاکیزه قریش کم آمده بود آنان حدود سه متر از سمت شمال کعبه را کم کرده و با کشیدن دیواره کوچکی بنام حِجر و حطیم در بناء بیرون رهاء کردند و ازین سبب بود که بنای مستطیلی کعبه تبدیل به بنایی مربعی شد و چنانکه در ادامه حدیث ام المومنین عائشه آمده رسول الله ﷺ فرمود اگر قصور فهم مردم بسبب تازه مسلمانی نبود آنرا به بنای ابراهیمی باز میگرداندم، بعدها عبد الله بن زبیر رضی الله عنهما در زمان خلافت خود کعبه را بشکل اصلی آن بر بنای ابراهیمی بشکل مستطیلی با دو دروازه در روی زمین بازگرداند ولی دوباره عبد الملک بن مروان بعلت بی خبری از حدیث ام المومنین آنرا به حالت قبلی باز گرداند ولیکن بعد از فهمیدن حدیث ام المومنین از فعلش پشیمان شد اما دیگر سودی نداشت چرا که نمیشد هر روز کعبه را تخریب کرده و به یک شکل در آورَد.
• عَنِ الْأَسْـوَدِ قَالَ قَالَ لِي ابْنُ الزُّبَيْرِ كَانَتْ عَائِشَةُ تُسِرُّ إِلَيْكَ كَثِيرًا فَمَا حَدَّثَتْكَ فِي الْكَعْبَةِ؟ قُلْتُ قَالَتْ لِي قَالَ النَّبِيُّ ﷺ يَا عَائِشَةُ لَوْلَا قَوْمُكِ حَدِيثٌ عَهْدُهُمْ -قَالَ ابْنُ الزُّبَيْرِ- بِكُفْرٍ لَنَقَضْتُ الْكَعْبَةَ فَجَعَلْتُ لَهَا بَابَيْنِ بَابٌ يَدْخُلُ النَّاسُ وَبَابٌ يَخْرُجُونَ فَفَعَلَهُ ابْنُ الزُّبَيْرِ.
رواه البخاري¹²⁶ ومسلم¹³³³
|عبدالله بن زبیر بمن گفت عائشه اسرار زیادی را برایت میگفت آیا در مورد کعبه چیزی برایت نگفته؟ گفتم گفت رسول الله ﷺ فرمود ای عائشة اگر قومت تازه مسلمان نمیبودند کعبه را باز میکردم(تعمیرش را تخریب میکردم) سپس برایش دو دروازه قرار میدادم، دروازه ای که مردم داخل شوند و دروازه ای که خارج شوند. [أسود میگوید]عبدالله بن زبیر این کار را انجام داد|
و در ادامه روایت بالا(¹⁵⁸⁴) اینگونه آمده «وَلَوْلَا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثٌ عَهْدُهُمْ بِالْجَاهِلِيَّةِ فَأَخَافُ أَنْ تُنْكِرَ قُلُوبُهُمْ أَنْ أُدْخِلَ الْجَدْرَ فِي الْبَيْتِ وَأَنْ أُلْصِقَ بَابَهُ بِالْأَرْضِ».
🥰4 4 2