فضیلتها
671 subscribers
14.1K photos
1.26K videos
285 files
658 links
کانال پایگاه نشر معارف قرآن کریم و ولایت z1111.ir
معارف اسلامی ، تفسیر قرآن و احادیث

ادمین:
@smr1089
شَرحِ سِرّ
@sharheser
طاووس بهشت
@tavoosb
Download Telegram
ادامه شرح

در معنى این جمله، مفسران بحث هاى فراوانى دارند که از میان همه آنها دو تفسیر، جالب تر به نظر مى رسد:
نخست این که: اشاره به ادامه دادن راه ایمان، تقوا و عمل صالح است، یعنى توبه، گذشته را مى شوید و باعث نجات مى شود، مشروط بر این که: بار دیگر شخص توبه کار، در همان دره شرک و گناه، سقوط نکند و دائماً مراقب باشد که وسوسه هاى شیطان و نفس او را به خط سابق باز نگرداند.
دیگر این که: این جمله، اشاره به لزوم قبول ولایت و پذیرش رهبرى رهبران الهى است، یعنى توبه، ایمان و عمل صالح آنگاه باعث نجات است که در زیر چتر هدایت رهبران الهى قرار گیرد، در یک زمان موسى(علیه السلام)، و در زمان دیگر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، در یک روز امیر مؤمنان على(علیه السلام) و امروز حضرت مهدى(علیه السلام)مى باشد.
چرا که یکى از ارکان دین، پذیرش دعوت پیامبر و رهبرى او و سپس پذیرش رهبرى جانشینان او مى باشد.
مرحوم طبرسى ذیل این آیه، از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل مى کند: منظور از جمله ثُمَّ اهْتَدى هدایت به ولایت ما اهل بیت است .
سپس اضافه کرد: فَوَ اللّهِ لَوْ أَنَّ رَجُلاً عَبَدَ اللّهَ عُمْرَهُ ما بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ ثُمَّ ماتَ وَ لَمْ یَجِىءْ بِوَلایَتِنا لاَ َکَبَّهُ اللّهُ فِى النّارِ عَلى وَجْهِهِ:
به خدا سوگند اگر کسى تمام عمر خود را در میان رکن و مقام (نزدیک خانه کعبه) عبادت کند، و سپس از دنیا برود در حالى که ولایت ما را نپذیرفته باشد، خداوند او را به صورت در آتش جهنم خواهد افکند .
این روایت را محدث معروف اهل تسنن، حاکم ابوالقاسم حسکانى نیز نقل کرده است.
روایات متعدد دیگرى نیز در همین زمینه از امام زین العابدین(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) و از شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده است.
براى این که: بدانیم ترک این اصل، تا چه حدّ مرگبار است، کافى است آیات بعد را بررسى کنیم، که: چگونه بنى اسرائیل به خاطر ترک ولایت و بیرون رفتن از خط پیروى موسى(علیه السلام) و جانشینش هارون(علیه السلام) گرفتار گوساله پرستى، شرک و کفر شدند.
و از اینجا روشن مى شود این که آلوسى در تفسیر روح المعانى بعد از ذکر پاره اى از این روایات، گفته است:
وجوب محبت اهل بیت نزد ما جاى تردید نیست ولى این ارتباطى به بنى اسرائیل و عصر موسى ندارد، سخن بى اساسى است.
چرا که اولاً بحث از محبت نیست، بلکه سخن از قبول رهبرى است.
و ثانیاً منظور انحصار رهبرى به ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نیست، بلکه در عصر موسى، او و برادرش هارون، رهبر بودند و قبول ولایتشان لازم بود و در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ولایت او و در عصر ائمه اهل بیت(علیهم السلام) ولایت آنها.
این نیز روشن است که: مخاطب این آیه، گر چه بنى اسرائیل هستند، ولى انحصار به آنها ندارد، هر فرد یا گروهى که این مراحل چهارگانه را طى کنند مشمول غفران و عفو خدا خواهند شد.
Takweer
Abdolbaset Mohammad Abdossamad
سوره تکویر عبدالباسط
Forwarded from فضیلتها
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سوره طه آیات ۸۳ تا۹۱

۸۳وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى
۸۴قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى
۸۵قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ
۸۶فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی
۸۷قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا وَ لکِنّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَى السّامِرِیُّ
۸۸فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِیَ
۸۹أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَ لا نَفْعاً
۹٠وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی
۹۱قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى

ترجمه:
۸۳ ـ اى موسى! چه چیز سبب شد که از قومت پیشى گیرى، و (براى آمدن به کوه طور) عجله کنى؟!
۸۴ ـ عرض کرد: پروردگارا! آنان در پى منند; و من به سوى تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوى !
۸۵ ـ فرمود: ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت !
۸۶ ـ موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت و گفت: اى قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکوئى به شما نداد؟! آیا مدت جدائى من از شما به طول انجامید، یا مى خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید ؟!
۸۷ ـ گفتند: ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلّف نکردیم; بلکه مقدارى از زیورهاى قوم را که با خود داشتیم افکندیم ! و سامرى این چنین القاء کرد.
۸۸ ـ و براى آنان مجسمه گوساله اى که صدائى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پدید آورد; و گفتند: این خداى شما، و خداى موسى است ! و او فراموش کرد.
۸۹ ـ آیا نمى بینند که (این گوساله) هیچ پاسخى به آنان نمى دهد، و مالک هیچ گونه سود و زیانى براى آنها نیست؟!
۹٠ ـ و پیش از آن، هارون به آنها گفته بود: اى قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفته اید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پیروى کنید، و فرمانم را اطاعت نمائید !
۹۱ ـ ولى آنها گفتند: ما همچنان گِردِ آن مى گردیم (و به پرستش گوساله ادامه مى دهیم) تا موسى به سوى ما بازگردد !
تفسیر

غوغاى سامرى !
در این آیات، فراز مهم دیگرى از زندگى موسى(علیه السلام) و بنى اسرائیل مطرح شده، و آن مربوط به رفتن موسى(علیه السلام) به اتفاق نمایندگان بنى اسرائیل به میعادگاه طور و سپس گوساله پرستى بنى اسرائیل در غیاب آنها است.
برنامه این بود که: موسى(علیه السلام) براى گرفتن احکام تورات ، به کوه طور برود، و گروهى از بنى اسرائیل نیز او را در این مسیر، همراهى کنند، تا حقایق تازه اى درباره خداشناسى و وحى در این سفر، براى آنها آشکار گردد.
ولى از آنجا که شوق مناجات با پروردگار و شنیدن آهنگ وحى در دل موسى(علیه السلام) شعلهور بود، آن چنان که سر را از پا نمى شناخت، و همه چیز حتى خوردن، آشامیدن و استراحت را ـ طبق روایات ـ در این راه فراموش کرده بود، با سرعت این راه را پیمود، و قبل از دیگران، تنها به میعادگاه پروردگار رسید.
در اینجا وحى بر او نازل شد: اى موسى! چه چیز سبب شد که پیش از قومت به اینجا بیائى و در این راه عجله کنى ؟! (وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى).
* * *
و موسى(علیه السلام) بلافاصله عرض کرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند، و من براى رسیدن به میعادگاه و محضر وحى تو، شتاب کردم تا از من خشنود شوى (قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى).
نه تنها عشق مناجات تو و شنیدن سخنت مرا بى قرار ساخته بود، که مشتاق بودم هر چه زودتر قوانین و احکام تو را بگیرم و به بندگانت برسانم و از این راه، رضایت تو را بهتر جلب کنم، آرى من عاشق رضاى توام و مشتاق شنیدن فرمانت.
* * *
ولى بالاخره، در این دیدار، جلوه هاى معنوى پروردگار از سى شب به چهل شب تمدید شد، و زمینه هاى مختلفى که از قبل در میان بنى اسرائیل براى انحراف وجود داشت، کار خود را کرد، سامرى آن مرد هوشیار منحرف، میان دار شد، و با استفاده کردن از وسائلى که بعداً اشاره خواهیم کرد، گوساله اى ساخت و جمعیت را به پرستش آن فرا خواند .
بدون شک، زمینه هائى مانند: مشاهده گوساله پرستى مصریان، و یا دیدن صحنه بت پرستى (گاوپرستى) پس از عبور از رود نیل، و تقاضاى ساختن بتى همانند آنها، و همچنین تمدید میعاد موسى(علیه السلام) و بروز شایعه مرگ او از ناحیه منافقان، و بالاخره، جهل و نادانى این جمعیت، در بروز این حادثه و انحراف بزرگ از توحید به کفر اثر داشت; چرا که حوادث اجتماعى معمولاً بدون مقدمه، رخ نمى دهد منتها گاهى این مقدمات آشکار است و گاهى مرموز و پنهان.
به هر حال، شرک در بدترین صورتش دامان بنى اسرائیل را گرفت به خصوص که بزرگان قوم هم در خدمت موسى(علیه السلام) در میعادگاه بودند و تنها رهبر جمعیت هارون(علیه السلام) بود، بى آن که دستیاران مؤثرى داشته باشد.
در آنجا بود که: خداوند به موسى(علیه السلام) در همان میعادگاه، فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمایش کردیم، ولى از عهده امتحان خوب بیرون نیامدند و سامرى آنها را گمراه کرد (قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ).
ادامه شرح


بعضى گفته اند: معنى جمله این است: ما زینت آلات را از خود دور ساختیم و سامرى آن را برداشت و در آتش افکند، تا از آن گوساله بسازد.
این احتمال نیز وجود دارد که: جمله فَکَذلِکَ أَلْقَى السّامِرِیُّ اشاره به مجموع برنامه و طرحى است که سامرى اجرا کرد.
به هر حال، معمول است که وقتى بزرگى زیردستان خود را درباره گناهى که مرتکب شده اند، ملامت مى کند، آنها سعى دارند، گناه را از خود رد کنند و به گردن دیگرى بیفکنند ، گوساله پرستان بنى اسرائیل، که با میل و اراده خود از توحید به شرک گرائیده بودند، خواستند: تمام گناه را بر گردن سامرى بیفکنند.
* * *
در هر صورت سامرى از زینت آلات فرعونیان که از طریق ظلم و گناه در دست فرعونیان قرار گرفته بود، و ارزشى جز این نداشت که خرج چنین کار حرامى بشود، آرى، از مجموع این زینت آلات مجسمه گوساله اى را براى آنها تهیه کرد، جسد بى جانى که صدائى همچون گوساله داشت (فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ).
بنى اسرائیل که این صحنه را دیدند، ناگهان همه تعلیمات توحیدى موسى(علیه السلام) را به دست فراموشى سپردند و به یکدیگر گفتند: این است خداى شما و خداى موسى (فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى).
این احتمال نیز وجود دارد که: گوینده این سخن، سامرى و دستیاران و مؤمنان نخستین او بوده اند.
و به این ترتیب، سامرى عهد و پیمانش را با موسى، بلکه با خداى موسى فراموش کرد و مردم را به گمراهى کشاند (فَنَسِیَ).
این که: بعضى از مفسران، نسیان را در اینجا به معنى گمراهى و رفتن از بیراهه، تفسیر کرده اند، یا فاعل نسیان را موسى(علیه السلام) دانسته گفته اند: این جمله سخن سامرى است، و مى خواهد بگوید: موسى(علیه السلام) فراموش کرده است که این گوساله خداى شما است، همه اینها مخالف ظاهر آیه است، ظاهر همان است که در بالا گفتیم که: منظور این است: سامرى عهد و پیمانش را با موسى(علیه السلام) و خداى موسى به دست فراموشى سپرد و راه بت پرستى پیش گرفت.
* * *
در اینجا خداوند به عنوان توبیخ و سرزنش این بت پرستان، مى گوید: آیا آنها نمى بینند این گوساله پاسخ آنها را نمى دهد و هیچگونه ضررى از آنها دفع نمى کند و منفعتى براى آنها فراهم نمى سازد (أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَ لا نَفْعاً).
یک معبود واقعى حداقل باید بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گوید، آیا تنها شنیده شدن صداى گوساله، از این مجسمه طلائى، صدائى که هیچ اراده و اختیارى در آن احساس نمى شد، مى تواند دلیل پرستش باشد.
و به فرض، که پاسخ سخنان آنها را هم بدهد، تازه موجودى مى شود، همچون یک انسان ناتوان که مالک سود و زیان دیگرى و حتى خودش نیست آیا با این حال مى تواند معبود باشد؟!
کدام عقل اجازه مى دهد که: انسان یک مجسمه بى جان را که گاه گاه صدائى نامفهوم از آن برمى خیزد، پرستش کند؟ و در برابرش سر تعظیم فرود آورد؟
ادامه شرح

بدون شک، در این قال و غوغا، هارون جانشین موسى(علیه السلام) و پیامبر بزرگ خدا دست از رسالت خویش برنداشت، و وظیفه مبارزه با انحراف و فساد را تا آنجا که در توان داشت انجام داد، چنان که قرآن مى گوید:
هارون قبل از آمدن موسى از میعادگاه، به بنى اسرائیل این سخن را گفته بود که: شما مورد آزمایش سختى قرار گرفته اید فریب نخورید و از راه توحید منحرف نشوید (وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).
سپس اضافه کرد: پروردگار شما مسلماً همان خداوند بخشنده اى است که این همه نعمت به شما مرحمت کرده (وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ).
برده بودید، شما را آزاد ساخت.
اسیر بودید رهائى بخشید.
گمراه بودید هدایت کرد.
پراکنده بودید در سایه رهبرى یک مرد آسمانى، شما را جمع و متحد نمود.
جاهل و گمراه بودید، نور علم بر شما افکند، و به صراط مستقیم توحید هدایتتان نمود.
اکنون که چنین است، شما از من پیروى کنید و اطاعت فرمان من نمائید (فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی).
مگر فراموش کرده اید برادرم موسى، مرا جانشین خود ساخته و اطاعتم را بر شما فرض کرده است، چرا پیمان شکنى مى کنید؟ چرا خود را به درّه نیستى سقوط مى دهید؟
* * *
ولى بنى اسرائیل چنان لجوجانه به این گوساله چسبیده بودند که منطق نیرومند و دلائل روشن این مرد خدا، و رهبر دلسوز در آنها مؤثر نیفتاد، با صراحت اعلام مخالفت با هارون(علیه السلام) کرده گفتند: ما همچنان به پرستش این گوساله ادامه مى دهیم، تا موسى به سوى ما بازگردد (قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى).
خلاصه، دو پا را در یک کفش کردند، و گفتند: مطلب همین است و غیر این نیست، باید برنامه گوساله پرستى، همچنان ادامه یابد تا موسى برگردد، و از او داورى بطلبیم:
اى بسا خود او هم همراه ما در برابر گوساله سجده کند!! بنابراین خودت را زیاد خسته مکن، و دست از سر ما بردار!
و به این ترتیب، هم فرمان مسلّم عقل را زیر پا گذاشتند، و هم فرمان جانشین رهبرشان را.
ولى به طورى که مفسران نوشته اند ـ و قاعده نیز چنین اقتضا مى کند ـ هنگامى که هارون(علیه السلام) رسالت خود را در این مبارزه انجام داد، و اکثریت پذیرا نشدند، به اتفاق اقلیتى که تابع او بودند، از آنها جدا شد، و دورى گزید، مبادا! اختلاط آنها با یکدیگر دلیلى بر امضاى برنامه هاى انحرافیشان گردد.
ادامه شرح

عجیب این که: بعضى از مفسران، نقل کرده اند: این دگرگونى هاى انحرافى در بنى اسرائیل، تنها در چند روز کوتاه واقع شد، هنگامى که ۳۵ روز از رفتن موسى(علیه السلام) به میعادگاه گذشت، سامرى، دست به کار شد، و از بنى اسرائیل خواست تا تمام زیورآلاتى را که از فرعونیان به عاریت گرفته بودند، و بعد از داستان غرق آنها، با خود داشتند، جمع کنند، در روز سى و ششم، سى و هفتم و سى و هشتم همه آنها را در بوته ریخت، آب کرد و مجسمه گوساله را ساخت، و در روز سى و نهم آنها را به پرستش آن دعوت کرد، و گروه عظیمى (طبق پاره اى از روایات ششصد هزار نفر!) آن را پذیرا گشتند، و یک روز بعد، یعنى با پایان گرفتن چهل روز موسى(علیه السلام) بازگشت.
ولى به هر حال، هارون با اقلیتى در حدود دوازده هزار نفر از مؤمنان ثابت قدم، از جمعیت جدا شدند در حالى که اکثریت جاهل و لجوج نزدیک بود او را به قتل برسانند.
* * *
نکته ها:
۱ ـ شوق دیدار!
براى آنها که از مسأله جاذبه عشق خدا بى خبرند گفتار موسى(علیه السلام) در پاسخ سؤال پروردگار، پیرامون عجله او در شتافتن به میعادگاه پروردگار، ممکن است عجیب آید آنجا که مى گوید: وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى: پروردگارا! من به سوى تو عجله کردم تا رضایتت را جلب کنم .
ولى آنها با تمام وجود این حقیقت را درک کرده اند که:
وعده وصل چون شود نزدیک *** آتش عشق تیزتر گردد
به خوبى مى دانند چه نیروى مرموزى موسى(علیه السلام) را به سوى میعادگاه اللّه مى کشید و آن چنان با سرعت مى رفت که حتى قومى را که با او بودند، پشت سر گذاشت.
موسى(علیه السلام) پیش از آن، حلاوت وصال دوست و مناجات با پروردگار را بارها چشیده بود، او مى دانست تمام جهان برابر یک لحظه از این مناجات نیست.
آرى، چنین است راه و رسم آنان که از عشق مجازى گذشته اند و به مرحله عشق حقیقى، عشق معبود جاودانى گام نهاده اند، عشق خداوندى که هرگز فنا در ذات پاکش راه ندارد و کمال مطلق است و خوبى بى حد و انتها، و آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد. بلکه، خوبى همه خوبان پرتو کوچکى از خوبى جاودان او است.
ادامه شرح

بزرگ، پروردگارا! ذرّه اى از این عشق مقدس بما بچشان!
امام صادق(علیه السلام) ـ طبق روایتى ـ مى فرماید: المُشْتاقُ لایَشْتَهِى طَعاماً، وَ لایَلْتَذُّ شَراباً، وَ لایَسْتَطِیْبُ رُقاداً، وَ لایَأْنَسُ حَمِیْماً وَ لایَأْوِى داراً... وَ یَعْبُدُ اللّهَ لَیْلاً وَ نَهاراً، راجِیاً بِأَنْ یَصِلَ إِلى ما یَشْتاقُ إِلَیْهِ... کَما أَخْبَرَ اللّهُ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرانَ فِى مِیْعادِ رَبِّهِ بِقُولِهِ وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى:
مشتاق بى قرار نه میل به غذا مى کند، نه از نوشیدنى گوارا لذت مى برد، نه خواب آسوده دارد، نه با دوستى انس مى گیرد و نه در خانه اى آرام خواهد داشت... بلکه خدا را شب و روز بندگى مى کند، به این امید که به محبوبش (اللّه) برسد... آن چنان که خداوند از موسى بن عمران درباره میعادگاه پروردگارش نقل مى کند وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى .
* * *
۲ ـ حرکت هاى ضد انقلابى در برابر انقلاب انبیاء
معمولاً در برابر هر انقلابى، یک جنبش ضد انقلابى که سعى مى کند دستاوردهاى انقلاب را در هم پیچیده و جامعه را به دوران قبل از انقلاب برگرداند وجود دارد، دلیل آن هم چندان پیچیده نیست; زیرا با تحقق یک انقلاب، تمام عناصر فاسد گذشته یک مرتبه نابود نمى شوند، معمولاً تفاله هائى از آن باقى مى مانند که براى حفظ موجودیت خویش به تلاش برمى خیزند، و با تفاوت شرائط، کمیّت و کیفیت آنها، دست به اعمال ضد انقلابى آشکار یا پنهان مى زنند.
در جنبش انقلابى موسى بن عمران به سوى توحید، استقلال و آزادى بنى اسرائیل، سامرى سردمدار این جنبش ارتجاعى بود.
او که ـ مانند همه رهبران جنبش هاى ارتجاعى ـ به نقاط ضعف قوم خود به خوبى آشنا بود، و مى دانست با استفاده از این ضعف ها مى تواند غائله اى به راه اندازد، سعى کرد از زیورآلات و طلاهائى که معبود دنیاپرستان و جالب توجه توده عوام است، گوساله اى بسازد و آن را به طرز مخصوصى در مسیر حرکت باد قرار دهد (یا با استفاده از هر وسیله اى دیگر) تا صدائى از آن برخیزد، سپس با استفاده از یک فرصت مناسب (غیبت چند روزه موسى(علیه السلام)).
و با توجه به این که بنى اسرائیل پس از نجات از دریا و عبور از کنار یک قوم بت پرست، تقاضاى بتى از موسى(علیه السلام) کردند.
خلاصه، با استفاده از تمام ضعف هاى روانى و فرصت هاى مناسب زمانى و مکانى، برنامه ضد توحیدى خود را آغاز کرد، و آن چنان ماهرانه مواد آن را تنظیم نمود که در مدت کوتاهى، اکثریت قاطع جاهلان بنى اسرائیل را از راه و رسم توحید منحرف ساخت و به شرک کشاند.
این توطئه، هر چند به مجرد بازگشت موسى(علیه السلام) و قدرت ایمان و منطق او در پرتو نور وحى خنثى شد، ولى فکر کنیم اگر موسى(علیه السلام) بازنگشته بود چه مى شد؟ به یقین برادرش هارون(علیه السلام) را یا مى کشتند و یا آن چنان منزوى مى کردند که صداى او به گوش هیچ کس نرسد!
ادامه شرح

آرى، هر انقلابى در آغاز این چنین شکننده است و باید کاملاً به هوش بود، کمترین حرکت هاى شرک آلود ارتجاعى را زیر نظر داشت، و توطئه هاى دشمن را در نطفه خفه کرد.
ضمناً، باید به این واقعیت توجه داشت که: بسیارى از انقلاب هاى راستین به دلائل مختلفى در آغاز، متّکى به فرد یا افراد مخصوصى است که اگر پاى آنها از میان برود، خطر بازگشت، انقلاب را تهدید مى کند، و به همین دلیل، باید کوشش کرد: هر چه زودتر معیارهاى انقلابى در عمق جامعه پیاده شود، و مردم آن چنان ساخته شوند که به هیچ وجه طوفان هاى ضد انقلاب آنها را تکان ندهد، و همچون کوه در مقابل هر حرکت ارتجاعى بایستند.
یا به تعبیر دیگر، این یکى از وظائف رهبران راستین است که معیارها را از خویش به جامعه منتقل کنند، و بدون شک، این امر مهم، نیاز به گذشت زمان نیز دارد، ولى باید کوشید این زمان هر چه ممکن است کوتاه تر شود.
درباره این که سامرى که بود؟ و سرنوشتش به کجا انجامید؟ در آیات بعد به خواست خدا سخن خواهیم گفت.
* * *
۳ ـ مراحل رهبرى
بدون شک، هارون در غیاب موسى(علیه السلام) در انجام رسالت خویش، کمترین سستى به خرج نداد، ولى، جهالت مردم از یکسو، و رسوبات دوران رقیت و بردگى و بت پرستى در مصر از سوى دیگر، کوشش هاى او را خنثى کرد.
او طبق آیات فوق، وظیفه خود را در چهار مرحله پیاده نمود:
نخست، به آنها اعلام کرد: این جریان یک خط انحرافى و یک میدان آزمایش خطرناک براى همه شماست، تا مغزهاى خفته بیدار شود، و مردم به اندیشه بنشینند و مهم همین بود (یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).
مرحله دوم، این بود که: نعمت هاى گوناگون خداوند را، که از بدو قیام موسى(علیه السلام) تا زمان نجات از چنگال فرعونیان، شامل حال بنى اسرائیل شده بود، به یاد آنها آورد، و مخصوصاً خدا را با صفت رحمت عامه اش توصیف کرد، تا اثر عمیق ترى بگذارد و هم آنها را به آمرزش این خطاى بزرگ امیدوار سازد (وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ).
مرحله سوم، این بود که: آنها را متوجه مقام نبوت خویش و جانشینى از برادرش موسى(علیه السلام) کرد (فَاتَّبِعُونِی).
و بالاخره مرحله چهارم این بود که آنها را به وظائف الهیشان آشنا ساخت (وَ أَطِیعُوا أَمْرِی).
ادامه شرح

۴ ـ پاسخ به یک اشکال
مفسر معروف فخر رازى در اینجا ایرادى مطرح کرده و در پاسخ آن مانده است، و آن این که مى گوید:
شیعه به گفته معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام): أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى: تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى براى ولایت على(علیه السلام) استدلال کرده اند، در حالى که هارون(علیه السلام) در برابر انبوه عظیم بت پرستان، هرگز به خود اجازه تقیّه نداد و با صراحت مردم را به پیروى خود و ترک متابعت دیگران دعوت نمود.
اگر به راستى امت محمّد(صلى الله علیه وآله) بعد از رحلت او راه خطا پیمودند، بر على(علیه السلام)واجب بود که همان برنامه هارون را عملى کند، بر فراز منبر برود و بدون هیچ گونه ترس و تقیّه: فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی بگوید، چون چنین کارى را نکرد، ما مى فهمیم راه و رسم امت در آن زمان حق و صواب بوده است.
ولى گویا فخر رازى از دو نکته اساسى در این زمینه غفلت کرده است:
۱ ـ این که: مى گوید: على(علیه السلام) چیزى در زمینه خلافت بلافصلى خود اظهار نداشت اشتباه است; زیرا ما مدارک فراوانى در دست داریم که امام(علیه السلام) در موارد مختلف این موضوع را بیان فرمود، گاهى صریح و عریان و گاه در پرده، در کتاب نهج البلاغه فرازهاى مختلفى به چشم مى خورد مانند خطبه شقشقیه (خطبه سوم و خطبه ۸۷ و خطبه ۹۷ و خطبه ۹۴ و خطبه ۱۵۴ و خطبه ۱۴۷ که همگى در این زمینه سخن مى گوید.
در جلد پنجم تفسیر نمونه ذیل آیه ۶۷ سوره مائده ، پس از بیان داستان غدیر، روایات متعددى نقل کرده ایم که: خود على(علیه السلام) کراراً به حدیث غدیر براى اثبات موقعیت و خلافت بلافصل خویش، استناد کرده است).
۲ ـ بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) شرائط خاصى بود، منافقانى که در انتظار وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) روزشمارى مى کردند خود را براى ضربه نهائى بر اسلام نوپا آماده ساخته بودند، و لذا، مى بینیم اصحاب الردّه (گروه ضد انقلاب اسلامى) بلافاصله در زمان خلافت ابوبکر قیام کردند و اگر وحدت و انسجام و هوشیارى مسلمانان نبود، ممکن بود ضربات غیر قابل جبرانى بر اسلام وارد کنند على(علیه السلام) به خاطر همین امر نیز، کوتاه آمد تا دشمن سوء استفاده نکند.
اتفاقاً هارون(علیه السلام) ـ با این که موسى(علیه السلام) در حیات بود ـ در برابر سرزنش برادر که: چرا کوتاهى کردى، صریحاً عرض کرد: إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ: من از این ترسیدم که به من بگوئى در میان بنى اسرائیل تفرقه ایجاد کردى و این نشان مى دهد که: او هم به خاطر ترس از اختلاف، تا حدّى کوتاه آمد.
Shams
Abdolbaset Abdossamad
سوره شمس عبدالباسط