تسنیم صهبا
103 subscribers
356 photos
125 videos
5 files
153 links
Download Telegram
#بهار

پیش آر پیاله را که بارست ،... بهار
از بادۀ عشق مِی گسارست،...بهار

بر دوش صبا تنبک و سنتور و ستار
رامشگر آوایِ هَزارست ، ... بهار

آوازِ خوشِ چکاوکان بر سرِ دار
خنیاگرِ هر پوپک و سارست،...بهار

موسیقی رودهایِ نیلی به گدار
سرچشمۀ هر چشمه کنارست،..بهار

سبزه مژه ، مو بنفشه ، لب غنچه نگار
نقاشترین نقش و نگارست ،... بهار

زینتگرِ نوعروسِ باغ و بر و بار
مشاطه گرِ بنفشه زارست،... بهار

برخیز و بیا به محفلِ خلوت یار
خلوتگهِ هر بوسه کنارست،... بهار

دریاب دمی به مستی و عشق و قرار
دریاب که مست و بیقرارست ،... بهار

مانند عبورِ سارها چلچله ها
بر گردشِ چرخِ روزگارست،...بهار

"دریاب دمی که با طرب می گذرد"
دریاب دمی را که بهارست،... #بهار

۱۴۰۳/۱/۷

#هادی_فاضلی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺🌸🌺🌸🌺🌸

ایکاش پرستویِ بهاری بودم
بر سبزه و گل زردِقناری بودم

در حال و هوایِ صبحِ زیبایِ بهار
از کوه و کمر چو روود جاری بودم...

1403.01.09

#هادی_فاضلی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح است و ز نورِ عشق تو بیدارم
وز بادۀ چشمِ مستِ تو سرشارم

با وعدۀ ساغرِ لبِ مِی نوش اَت
گه مستم و گه به شوقِ آن هوشیارم...
1403.01.11
#هادی_فاضلی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️
#شهادت_مولای_متقیان_علی_ع_را_خدمت_عاشقانش_تسلیت_میگویم

زآن مدینۀ علم واز آن بابِ علی
وز میکدۀ عشق ، مِیِ نابِ علی

تا کوفۀ غم ، در دلِ بیتابِ علی
ای مرگ بیا ، بیا به محرابِ علی

#هادی_فاضلی
⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️

شمشیر دو لب بود ، که بر فرقِ علی
تا رفت ، جهان کرد خبر ، فرقِ علی

یک لب بگشود چشم بر عالمِ عشق
یک لب بنمود ، چاک در فرقِ علی

#هادی_فاضلی

بیست و یکم رمضان1403
#خرنامه

کدخدایِ دهِ کلان آباد
آن دیارِ قدیمی و آباد

آمری مستبد و خودسر بود
اُرد می داد و اَمر می فرمود

کدخدایِ مرفه و بی درد
پادشاهی به رعیتَش می کرد

نه فقط کدخدایِ آنجا بود
نعوذُبِاللّه ،خدایِ آنجا بود

پولکی بود و مایه دار و حریص
خرده سنج وسیاه کار وخسیس

دَم ز دین و کتاب میزد و داد
وعدۀ حوری و پری می داد

گرچه نقشی ز کدخدایی داشت
ظاهری زاهد و خدایی داشت

بود امّا ، سلوکش اربابی
مذهبش ، صددلاریِ آبی

داشت املاک بی شمار و فراخ
ظاهر و باطنش تماماً کاخ

مزرعی داش..تَ از گندم و ماش
لوبیا و نخود ، عدس ، خشخاش

دامِ پرواری از ستور و طیور
اردک و غاز و مرغ و ماهیِ شور

اسپ و گاو و خروس و جوجه و خر
گوسپند و شتر ، چه ماده چه نر

از برای فروش و کسب آن مرد
جمله را ، بی خوراک می پروَرد

نه علوفه نه دانه ای نه علیق
داشت حتّی ز برگ کاه.. دریغ

اهلِ اهلیِّ این شرایطِ سخت
تا دگرگون شود بر آنها بخت

جمع گشتند دورِ هم بر شُور
کز چه راهی رها شوند از جُور

میشِ گشنه ، چه دنبه ای سازد؟
اسپِ تشنه ، چگونه می تازد؟

گاو ، چون ، بی علوفه شیر آرد؟
مرغِ بی دانه ، تخم نگذارد

لیک در یک عریضه ، اینها را
خوش نوشتند جملگی یکجا

تا که آنرا به کدخدا بدهند
بلکه از آن گرسنگی برهند

گاو گفتا که شاخ داریم ماااااا
چشم و چالی فراخ داریم ماااا

شخم بر خاک کدخدا زده اییم
مااااا ماااای رَسا صدا زده اییم

شیرِ مااااا را ز بچگی خورده
بچۀ مااااست این ننه مرده

با کمی شیر چربِ پُرخامه
می برم نزد او من این نامه

رفت و آمد به بانگ نافذِ ماااا
دستش اما درازتر از پا

نامۀ بی جواب در دستش
لنگ لنگان به دستِ بشکستش

اسپ گفتا چه کرده اییییی ای گاو
تو فقط ، مادرِ دِه ییییییی ای گاو

زن کجا و مذاکره با خان
مرد باید رود دراین میدان

من که شیک و نجیب و کمیابم
دائمن ، در رکابِ اربابم

میبرم نامه را و قطعِ یقین
رویِ من را نمی زند به زمین

تاخت تا محضرِ معظّمِ ده
شد پشیمان از آنچه که کرده

کدخدا با دلایلِ دینی
گفت هرآنچه را که می بینی

طالع و حکمت و قضایِ تو است
روزی و قسمت و غذایِ تو است

اسب هم زین مناظره چون باخت
بی تأمل ، به سویِ یاران تاخت

گفت تا کدخدایِ ما این است
گوش خر پُر ز صوتِ یاسین است

تا که "خر" شد ز کامِ او جاری
خر به عَرّ عَرّ و گریه و زاری

ضجه زد از عذابِ زندگی اَش
وز نداری ز دردِ گشنگی اَش

گفت گرچه در این میانه "خرَم"
نه نجیبم ، نه عاقلم ، نه نرَم

اینهمه خوانده گوشِ خر یاسین
یکدفعه خر بخواند از آیین

این سخنها تا به عرضِ همه شد
در میانِ طویله ، همهمه شد

کین عرایض که بهر ما خواندی
خریّتِ خود به واقع فهماندی

کو صدای بزرگِ مااااا نشنید
شاید اصلا ز ما صدا نشنید

حال ، با این صدایِ عرّ و عَرَت
پَکّ و پوز و نمایِ کلّه خرت

می پذیرد تو و صدایَت را ؟!
می خرد رویِ بدنمایَت را ؟!

بی توجّه به این تذکّرها
عازمِ راااه شد ، خرِ تنها

ساعتی چند، چون بر می گشت
گرد و خاکی به پای بود از دشت

همرهش صد الاغ و اسپی نر
در جلو خر ، سرآمد و سروَر

آمد اوو دنیااا به کامَش بود
کلِّ آنجا سند به نامَش بود

از تعجب همه به تاب و تعَب
می گَزیدند ، زیرِ دندان لب

کو چه کرده برایِ آن ارباب
کین چنین داده این عریضه جواب

گفت خر در کمالِ خوشحالی
کآن جناب و مقامِ بس عالی

گر نموده به جمعِ ما بخشش
داده نیکو جوابِ آن خواهش

دربِ رحمت به روم بگشوده
همکلاسِ جوانی اَم بوده ...

#هادی_فاضلی

@fazelie
امشب فرصتی دست داد و در محفلی هرچند کوتاه ولی در فضای بسیار معنوی دیداری با استاد بزرگوار جناب حاج حسن نظام آبادی داشتم و بدون آنکه اطلاع داشته باشم ایشان فرمودند که عضو و میهمان ارجمند کانال فرهنگی ادبی روستای مصلح آباد هم هستند و وظیفه خود دانستم که علاوه بر تقدیر از زحمات چندین ساله ایشان در جهت حفظ میراث فرهنگی خطه فراهان و خدمات فرهنگی و ادبی شان ، نامی از این بزرگ مرد فراهان در این صفحه ارائه نمایم ...
جناب استاد شاعر و نویسنده و خطاط و نسخه نویس و تعزیه خوان و تعزیه گردان پیشینه دار منطقه فراهان و اراک هستند و از خیرین مسجد کله اییها و همچنین بیوگرافی و شجرنامه اکثر بزرگان فراهان را در حافظه و در اسناد حفظ می نمایند ...
مطلبی را در خصوص ملا احمد فاضل نراقی و اینکه چگونه طایفه فاضلی های روستای مصلح آباد از نسل ایشان ایجاد شده اند را به نقل از اجدادش بیان نمودند که تاکنون نشنیده بودم ...
ایشان فرمودند در یکی از سفرهای بازگشت کاروان ملا احمد فاضل نراقی و خانواده اش از کربلا، در امام زاده شاهزاده حسین(روستای نظام آباد ) و مصلح آباد اتراق کرده بودند و چون روستای مصلح آباد مهد روحانیون و ملاهایی همچون ملا فضل الله بزرگ (پدرجد آیت الله اراکی) ، ملا اسماعیل و ملا رضا و شیخ محمد باقر و ...بود ، ایشان در اکثر سفرها به کربلا و عبور از فراهان در منزل این بزرگان اتراق می نمودند و در آن سفر خبر رسید که در منطقه اصفهان و کاشان و نراق بیماری وبا به اوج خود رسیده است و ملا احمد نراقی خانواده را در آنجا گذاشت و خود و تعدادی از مردان برای کمک به مردم به نراق عازم شدند و در همان وبای همه گیر که تعداد زیادی از مردم ایران از بین رفتند ایشان هم به رحمت ایزدی پیوست و جسدشان به کربلا و در آنجا به خاک سپرده شد ...
و چند تن از افراد خانواده ایشان من جمله دختر ایشان در روستای مصلح آباد سکنا گزیدند و نسل ایشان با فامیلی فاضلی می باشند ...
ایشان تعداد زیادی از اشعار مرحوم امِّ لیلا فاضلی(مادربزرگ حقیر) و مرحوم پدر بزرگ ایشان استاد علیقلی فاضلی و همینطور ملا احمد فاضل نراقی را حفظ بودند و من واقعا متعجب ماندم از این حافظه قوی در این سن و سال و این شور و حال و استعداد شگرف ...
خداوند سلامتی و طول عمر با عزت به ایشان عنایت کند ...
ایشان قطعه ایی نیز از ملا احمد فاضل نراقی برایم خواند و مجدد از ایشان خواستم قرائت نمایند چون هم بسیار زیبا و مفهومی بود و هم احساس کردم شعر ادامه دار می باشد و در گوشی موبایل یادداشت کردم تا بعدا بررسی کنم ، ولی بعد با مراجعه به مأخذ متوجه شدم حافظه ایشان به درستی آنرا ثبت نموده و قطعه است از قطعات سروده شده توسط ایشان که در همین چند بیت مفهوم را به درستی رسانده اند ...
البته ایشان در سوال من از سن و پیری و جوانی این شعر را از مرحوم نراقی برایم خواندند :

دوش می رفت به صد ناز جوانی به رهی
زلف پرتاب به رخ، خنده مستانه به لب

من عصا بر کف و قد خم شده و موی سپید
می دویدم به دو صد لابه و عجزش ز عقب

چون مرا دید چنین گفت صفایی چه تو راست
که به دنبال من آیی به چنین رنج و تعب

تو بدین هیئت اگر عشق نبازی چه شود
با چنین حال دگر وصل جوانان مطلب

نراقی به صفایی تخلص می نموده اند ...

#هادی_فاضلی
شبیه ایی بر قصیدۀ ملا احمد نراقی
صبح بهاریتان به شادی

بهار آمد بیا ساقی ، بر آن میخانه در بگشا
بده جامی میِ باقی ، به شامِ دل سحر بگشا

سپیده سر زد از بامی ، کز آن میخانه اَت جامی
بده زآن شهدِ لب کامی ، درِ خُم بیشتر بگشا

#هادی_فاضلی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#روزه_بهاری

در بهاران ، ماهِ روزه ، بوسه از دلدار ، فکرش را بکن ...
چشم در چشمِ خمارش از هوس سرشار ، فکرش را بکن ...

مست باشی ، مِی به دست و مستِ مست و مستِ مست از ساغرش
دست دیگر ،دستِ دلبر ، تا سحر بیدار ، فکرش را بکن ...

..............
ادامه در کلیپ...

#شعرواجرا
#هادی_فاضلی

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خواهر عزیزم مهتاب درخشانِ خانواده مان تولدت مبارک ماه تی تی من ...

جهان را روشن از مهتاب کردی
بهار شعرِ من را ناب کردی

درخشیدی برون چون لؤلؤ از آب
دل آیینه ها را آب کردی

-—-—-—-—-—

چون قصر نشین مرمرِ نابی تو
چون گوهر یکدانهٔ نایابی تو

حیرت زدهٔ تراش الماس تو شعر
در همچو شبی طلوعِ مهتابی تو

-—-—-—-—-—
دلت امشب به تاب افتاده مهتاب
چنان عکسی به قاب افتاده مهتاب

دل پاک و زلالت چون پر گل
هم امشب روی آب افتاده مهتاب

رباعیاتی ناقابل تقدیم مهتاب عزیزم...

#هادی_فاضلی
#عیدسعیدفطرمبارک

امشب که فروغِ مهِ رویِ تو شدید است
وز پردۀ زلفِ سیه اَت منظرِ دید است

زان مویِ سیه ، رویِ مه ، ابرویِ هلالت
حکماً که به فتوایِ دلِ من شبِ عید است

#هادی_فاضلی