#یک_لحظه_تفکر (٣)
🔸 کلاف نخ
✍🏻 زمانی که #یوسف علیه السلام را در معرض فروش قرار دادند، مشتریان زیادی از جمله عزیز مصر، برای خریداری او آمده بود؛ پیرزنی هم مقداری نخ - که ریسیده بود - آورده بود و با آن می خواست #یوسف را بخرد!
به او گفتند: "عزیز مصر و عدّه ای دیگر، نرخ های بالایی برای #یوسف پیشنهاد می دهند؛ تو چطور با یک کلاف نخ میخواهی #یوسف را بخری؟!
گفت: بله، من هم می دانم که #یوسف را به من نمی فروشند؛ امّا می خواهم نام من هم در فهرست مشتری های #یوسف نوشته شود و بماند!
🆔 @Fatemyeh_com
👌🏻حال مَثَل ما، مثَل همان پیرزن است. ما هم باید برویم در صف بایستیم تا انشاءالله نام ما را هم در شمار طالبان #یوسف_فاطمه علیه السلام بنویسند.
☝🏻به کوله بار خود نظر کردم، برای تقدیم به محضر خورشید چیزی نبود،
جستجو نمودم، دریغا!
از خود هیچ ندارم که نثارش کنم.
بار دگر گشتم ، امّا نیافتم حتّی بضاعت مزجاتی را؛ خجل شدم.
سر به زیر انداختم و با خودم گفتم:
👈🏻تو که هیچ در بساط نداری، حتّی کلاف نخی، ادّعایت چیست ؟
👈🏻آخر با چه رویی در صف گدایان #یوسف زهرا آمده ای ؟
💠💠💠
#ویژهنامه_نیمهشعبان
#امام_زمان علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
T.me/Fatemyeh_com
🔸 کلاف نخ
✍🏻 زمانی که #یوسف علیه السلام را در معرض فروش قرار دادند، مشتریان زیادی از جمله عزیز مصر، برای خریداری او آمده بود؛ پیرزنی هم مقداری نخ - که ریسیده بود - آورده بود و با آن می خواست #یوسف را بخرد!
به او گفتند: "عزیز مصر و عدّه ای دیگر، نرخ های بالایی برای #یوسف پیشنهاد می دهند؛ تو چطور با یک کلاف نخ میخواهی #یوسف را بخری؟!
گفت: بله، من هم می دانم که #یوسف را به من نمی فروشند؛ امّا می خواهم نام من هم در فهرست مشتری های #یوسف نوشته شود و بماند!
🆔 @Fatemyeh_com
👌🏻حال مَثَل ما، مثَل همان پیرزن است. ما هم باید برویم در صف بایستیم تا انشاءالله نام ما را هم در شمار طالبان #یوسف_فاطمه علیه السلام بنویسند.
☝🏻به کوله بار خود نظر کردم، برای تقدیم به محضر خورشید چیزی نبود،
جستجو نمودم، دریغا!
از خود هیچ ندارم که نثارش کنم.
بار دگر گشتم ، امّا نیافتم حتّی بضاعت مزجاتی را؛ خجل شدم.
سر به زیر انداختم و با خودم گفتم:
👈🏻تو که هیچ در بساط نداری، حتّی کلاف نخی، ادّعایت چیست ؟
👈🏻آخر با چه رویی در صف گدایان #یوسف زهرا آمده ای ؟
💠💠💠
#ویژهنامه_نیمهشعبان
#امام_زمان علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
T.me/Fatemyeh_com
#یک_لحظه_تفکر (٣)
🔸 کلاف نخ
✍🏻 زمانی که #یوسف علیه السلام را در معرض فروش قرار دادند، مشتریان زیادی از جمله عزیز مصر، برای خریداری او آمده بود؛ پیرزنی هم مقداری نخ - که ریسیده بود - آورده بود و با آن می خواست #یوسف را بخرد!
به او گفتند: "عزیز مصر وعدّه ای دیگر، نرخ های بالایی برای #یوسف پیشنهاد می دهند؛ تو چطور بایک کلاف نخ میخواهی #یوسف را بخری؟!
گفت: بله، من هم می دانم که #یوسف را به من نمی فروشند؛ امّا می خواهم نام من هم در فهرست مشتری های #یوسف نوشته شود و بماند!
👌🏻حال مَثَل ما، مثَل همان پیرزن است. ما هم باید برویم در صف بایستیم تا انشاءالله نام ما را هم در شمار طالبان #یوسف_فاطمه علیه السلام بنویسند.
☝🏻به کوله بار خود نظر کردم، برای تقدیم به محضر خورشید چیزی نبود،
جستجو نمودم، دریغا!
از خود هیچ ندارم که نثارش کنم.
بار دگر گشتم ، امّا نیافتم حتّی بضاعت مزجاتی را؛ خجل شدم.
سر به زیر انداختم و با خودم گفتم:
👈🏻تو که هیچ در بساط نداری، حتّی کلاف نخی، ادّعایت چیست ؟
👈🏻آخر با چه رویی در صف گدایان #یوسف زهرا آمده ای ؟
💠💠💠
#امام_زمان علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔 @fatemyeh_com
🔸 کلاف نخ
✍🏻 زمانی که #یوسف علیه السلام را در معرض فروش قرار دادند، مشتریان زیادی از جمله عزیز مصر، برای خریداری او آمده بود؛ پیرزنی هم مقداری نخ - که ریسیده بود - آورده بود و با آن می خواست #یوسف را بخرد!
به او گفتند: "عزیز مصر وعدّه ای دیگر، نرخ های بالایی برای #یوسف پیشنهاد می دهند؛ تو چطور بایک کلاف نخ میخواهی #یوسف را بخری؟!
گفت: بله، من هم می دانم که #یوسف را به من نمی فروشند؛ امّا می خواهم نام من هم در فهرست مشتری های #یوسف نوشته شود و بماند!
👌🏻حال مَثَل ما، مثَل همان پیرزن است. ما هم باید برویم در صف بایستیم تا انشاءالله نام ما را هم در شمار طالبان #یوسف_فاطمه علیه السلام بنویسند.
☝🏻به کوله بار خود نظر کردم، برای تقدیم به محضر خورشید چیزی نبود،
جستجو نمودم، دریغا!
از خود هیچ ندارم که نثارش کنم.
بار دگر گشتم ، امّا نیافتم حتّی بضاعت مزجاتی را؛ خجل شدم.
سر به زیر انداختم و با خودم گفتم:
👈🏻تو که هیچ در بساط نداری، حتّی کلاف نخی، ادّعایت چیست ؟
👈🏻آخر با چه رویی در صف گدایان #یوسف زهرا آمده ای ؟
💠💠💠
#امام_زمان علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔 @fatemyeh_com
Forwarded from مسیر مستقیم
#یک_لحظه_تفکر (٣)
🔸 کلاف نخ
✍🏻 زمانی که #یوسف علیه السلام را در معرض فروش قرار دادند، مشتریان زیادی از جمله عزیز مصر، برای خریداری او آمده بود؛ پیرزنی هم مقداری نخ - که ریسیده بود - آورده بود و با آن می خواست #یوسف را بخرد!
به او گفتند: "عزیز مصر وعدّه ای دیگر، نرخ های بالایی برای #یوسف پیشنهاد می دهند؛ تو چطور بایک کلاف نخ میخواهی #یوسف را بخری؟!
گفت: بله، من هم می دانم که #یوسف را به من نمی فروشند؛ امّا می خواهم نام من هم در فهرست مشتری های #یوسف نوشته شود و بماند!
👌🏻حال مَثَل ما، مثَل همان پیرزن است. ما هم باید برویم در صف بایستیم تا انشاءالله نام ما را هم در شمار طالبان #یوسف_فاطمه علیه السلام بنویسند.
☝🏻به کوله بار خود نظر کردم، برای تقدیم به محضر خورشید چیزی نبود،
جستجو نمودم، دریغا!
از خود هیچ ندارم که نثارش کنم.
بار دگر گشتم ، امّا نیافتم حتّی بضاعت مزجاتی را؛ خجل شدم.
سر به زیر انداختم و با خودم گفتم:
👈🏻تو که هیچ در بساط نداری، حتّی کلاف نخی، ادّعایت چیست ؟
👈🏻آخر با چه رویی در صف گدایان #یوسف زهرا آمده ای ؟
💠💠💠
#امام_زمان علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔 @fatemyeh_com
🔸 کلاف نخ
✍🏻 زمانی که #یوسف علیه السلام را در معرض فروش قرار دادند، مشتریان زیادی از جمله عزیز مصر، برای خریداری او آمده بود؛ پیرزنی هم مقداری نخ - که ریسیده بود - آورده بود و با آن می خواست #یوسف را بخرد!
به او گفتند: "عزیز مصر وعدّه ای دیگر، نرخ های بالایی برای #یوسف پیشنهاد می دهند؛ تو چطور بایک کلاف نخ میخواهی #یوسف را بخری؟!
گفت: بله، من هم می دانم که #یوسف را به من نمی فروشند؛ امّا می خواهم نام من هم در فهرست مشتری های #یوسف نوشته شود و بماند!
👌🏻حال مَثَل ما، مثَل همان پیرزن است. ما هم باید برویم در صف بایستیم تا انشاءالله نام ما را هم در شمار طالبان #یوسف_فاطمه علیه السلام بنویسند.
☝🏻به کوله بار خود نظر کردم، برای تقدیم به محضر خورشید چیزی نبود،
جستجو نمودم، دریغا!
از خود هیچ ندارم که نثارش کنم.
بار دگر گشتم ، امّا نیافتم حتّی بضاعت مزجاتی را؛ خجل شدم.
سر به زیر انداختم و با خودم گفتم:
👈🏻تو که هیچ در بساط نداری، حتّی کلاف نخی، ادّعایت چیست ؟
👈🏻آخر با چه رویی در صف گدایان #یوسف زهرا آمده ای ؟
💠💠💠
#امام_زمان علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔 @fatemyeh_com