#شاهنامه_فردوسی_بزرگ
#بخش_یکم،
۱
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_یکم،
۱
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (🌲Siahmansoor🌲)
#یازده_رخ
#بخش_یکم
پیروزی فریبرزِ کاووس و کشته شدنِ گُلبادِ ویسه
👈نخستین فریبرز، نیوِ دلیر
ز لشکر برون تاخت برسان شیر
بنزدیکِ گُلبادِ ویسه دمان
بیامد بزه برنهاده کمان
همی گشت و تیرش نیامد چو خواست
کشید آن پرند آور از دستِ راست
برآورد و زد تیر بر گردنش
بدو نیم شد تا کمرگه تنش
فرود آمد از اسب و بگشاد بند
ز فِتراک خویش آن کیانی کمند
ببست از بَرِ باره گُلباد را
گشاد از برش بندِ پولاد را
ببالا برآمد به پیروز نام
خروشی برآورد و بگذارد گام
که سالار ما باد پیروزگر
همه دشمن شاه خستهجگر.
کیخسرو پشوتن
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_یکم
پیروزی فریبرزِ کاووس و کشته شدنِ گُلبادِ ویسه
👈نخستین فریبرز، نیوِ دلیر
ز لشکر برون تاخت برسان شیر
بنزدیکِ گُلبادِ ویسه دمان
بیامد بزه برنهاده کمان
همی گشت و تیرش نیامد چو خواست
کشید آن پرند آور از دستِ راست
برآورد و زد تیر بر گردنش
بدو نیم شد تا کمرگه تنش
فرود آمد از اسب و بگشاد بند
ز فِتراک خویش آن کیانی کمند
ببست از بَرِ باره گُلباد را
گشاد از برش بندِ پولاد را
ببالا برآمد به پیروز نام
خروشی برآورد و بگذارد گام
که سالار ما باد پیروزگر
همه دشمن شاه خستهجگر.
کیخسرو پشوتن
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#داستان_پر_فرازونشیب
#واژه_گان_پارسی،
#بخش_یکُم
واژه گان پارسی در درازنای کهن نگاره (تاریخ)همواره باچالشهایی روبرو بوده است ، مانند در آمیختگی همزیستی وهمگرایی بادیگر واژه گان بیگانه .
واژه از نیاز های بی چون و چرای زندگی وفرهنگ است
بدرستی روشن نیست که نخستین واژه چه هنگام آغاز وگفته شد ،
بیگمان میتوان گفت واژه پیش ازآنکه
جانداری به نام گیومرت (انسان )بتواند بیندیشد واژه گانی بوده اند تا مردمان نخستین نیاز های خویش را بازگو نمایند.
از آن جا که "آدمی" جانداری پر سهش(احساس) است برای برآورده ساختن نیاز های خویش دست به ساختن واژه گان تازه تری زد تا برای روند زندگى به چالشی برخورد ننماید .
در آینده به چگونگی پیدایش واژه گان بیگانه در زبان وفرهنگ بسیار قشنگ پارسی گفتگو مینمایم.
✍ سیاه منصور
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@farzandan_parsi
دنباله دارد.🔻
#واژه_گان_پارسی،
#بخش_یکُم
واژه گان پارسی در درازنای کهن نگاره (تاریخ)همواره باچالشهایی روبرو بوده است ، مانند در آمیختگی همزیستی وهمگرایی بادیگر واژه گان بیگانه .
واژه از نیاز های بی چون و چرای زندگی وفرهنگ است
بدرستی روشن نیست که نخستین واژه چه هنگام آغاز وگفته شد ،
بیگمان میتوان گفت واژه پیش ازآنکه
جانداری به نام گیومرت (انسان )بتواند بیندیشد واژه گانی بوده اند تا مردمان نخستین نیاز های خویش را بازگو نمایند.
از آن جا که "آدمی" جانداری پر سهش(احساس) است برای برآورده ساختن نیاز های خویش دست به ساختن واژه گان تازه تری زد تا برای روند زندگى به چالشی برخورد ننماید .
در آینده به چگونگی پیدایش واژه گان بیگانه در زبان وفرهنگ بسیار قشنگ پارسی گفتگو مینمایم.
✍ سیاه منصور
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@farzandan_parsi
دنباله دارد.🔻
#چگونگی_پدید_آمدن_شاهنامه
#بخش_یکم(۱)
در آن زمان که تازیان از یک سو و مغولان از سوی دیگر ایران را در چنگال خود میفشُردند و ایرانیان به زبونی و بیچارگی دچار بودند،
انوشه روان، ابومنصور، محمد، پورِ عبدالرزاق، پورِ بابک خراسانی، امیر خراسان،
فرمان به گرداوری داستانهای ایرانی داد تا تاریخ و فرهنگ از یادها زدوده نشود و ایرانیان چبود(هویت) و شکوه خود را باز بیابند.
اینچنین بود که پیران دانای ایران از چند شهر در توس گرد آمدند و شاهنامه را از نسکها (کتابهای) باستانی که پراکنده بود از زبان پهلوی (زبان اشکانیان و ساسانیان) به پارسی برگردانده و فراهم آوردند.
نام آن دانایان چنین بود:
👇 👇 👇 👇 👇 👇
«ماخ» از هرات
«موبد شادان» از توس
«موبد ماهوی خورشید» از نیشابور
«موبد یزدان داد» از سیستان
ابومنصور معَمّری، وزیر فرهیخته وی، کار آن انجمن دانایان را سامان داد و در یک دفتر آرایش داد و آن شاهنامه به نام شاهنامه ابومنصوری شناخته گردید.
آن دفتر به روزگار ما نرسیده است،
جز پیشگفتارش که در دفتهای دیگر جابجا گردیده است.
بخشی از آن پیشگفتار چنین است:
”امیر ابومنصور عبدالرزاق مردی بود با فَر و خویشکام بود و با هنر و بزرگمنش بود،
اندر کامروایی، و با دستگاهی شایسته از پادشاهی و سازِ مهتران، و اندیشه بلند داشت، و نژادی بزرگ داشت به گوهر، و از تخم اسپهبدان ایران بود ... پس دستور خویش ابومنصور معمّری را بفرمود تا خداوندانِ دفتر را از کشاورزان و فرزانگان و جهاندیدگان از شهرها بیاوردند، و چاکر او ابومنصور معمّری به فرمان او نامه کرد و کس فرستاد به شهرهای خراسان و هشیاران از آنجا بیاورد،
چون ماخ پیر خراسان از هری و چون یزدان داد پسر شاپور از سیستان و چون ماهوی خورشید پسر بهرام از نشابور،
و چون شادان پسر بُرزین از توس، گِرد کرد و بنشاند به فراز آوردن این نامه های شاهان و کارنامه هاشان و زندگی هر یک، از داد و بیداد و آشوب و جنگ و آیین، از کیومرس، نخستین کس که اندر جهان بود که آیین مردمی آورد، و مردمان را از جانوران جدا کرد، تا یزدگرد شهریار که پایانِ کیان بود ...“
این کار بزرگ در۳۴۶ فرارَفت (هجری)به پایان رسید.
گفتار فردوسی در این باره چنین است:
یکی پهلوان بود دهقان نژاد
دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده روزگار نُخُست
گذشته سَخُنها همه باز جُست
ز هر کشوری موبدی سالخَورد
بیاورد و این نامه را گرد کَرد
بپرسیدشان از نژاد کیان
اُ زان نامداران و فرخ گوان
که گیتی به آغاز چون داشتند
که ایدون به ما خوار بگذاشتند
چگونه سر آمد به بداختری
بر ایشان همه روز گُندآوری
ابومنصور، پهلوان و کنارنگ خراسان را در سال ۳۵۱ در یکی از نبردها زهر خوراندند و در
هنگام بیهوشی سرش را از تن جدا کردند.
آنگاه برگرداندنِ شاهنامه را به سرایش «دقیقی» بر دوش گرفت، زیرا سروده
بیشتر و بهتر در یاد مردمان میماند.
دقیقی مُرد و پس از مرگش فردوسی دنباله کارش را گرفت. آغاز کار فردوسی در سال ۳۵۸ خورشیدی و پایان آن در روز نوزدهم اسفند خیامی سال ۳۸۸ خورشیدی (۴۰۰ فرارفت) بوده است. و چون فردوسی بههنگام آغاز سرایش چهل ساله بوده، زایش فرخنده وی در ۳۱۸ خورشیدی بوده است. از زندگی فردوسی بیش از این آگاهی در دست نیست.
فردوسی داستان را چنین میفرماید:
بدین نامه چون دست بردم فراز
یکی مهتری بود گردن فراز
جوان بود و از گوهر پهلوان
خردمند و بیدار و روشنروان
مرا گفت کز من چه باید؟ همی
که جانت سَخُن برگراید همی
به چیزی که باشد مرا دسترس
برآرم، نیارم نیازت به کس
همی داشتم چون یکی تازه سیب
که از باد، ناید به من بر، نهیب
نام آن جوان انوشه روان که پشتیبان فردوسی شد، امیرمنصور بود، فرزند ابومنصور. امیرمنصور شش یا هفت سال یار و یاور فردوسی بود تا این که در ۳۷۷ فرارفت، در واپسین هنگام سامانیان، در نیشابور گرفتار و زندانی سامانیان شد. در ۳۸۶ او را به نزد سبکتکین (پدر محمود غزنوی) فرستادند و در دژ گردیز زندانی شد. در ۳۸۷ سبکتکین در راه غزنین مُرد و محمود پس از جنگ با برادر بنام اسماعیل فرزند ناصرالدین، غزنین را گرفت و به امیری رسید، و شتابزده در ۳۸۹ فرارفت امیرمنصور را که در زندان بود کشت، زیرا میترسید که خراسانیان به یاد آورند که سرداری نژاده از دودمان اسپهبدان خراسان در زندان اوست و سر به شورش برآرند.
فردوسی درباره او میفرماید:
چنان نامور، گم شد از انجمن
چو از باد، سرو سهی، در چمن
نه زو زنده بینم، نه مرده، نشان
به دست نهنگان و مردمکُشان
ستم باد بر جان او ماه و سال
کجا بر تن شاه شد بدسگال.
دنباله دارد.
@FARZANDAN_PARSI
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_یکم(۱)
در آن زمان که تازیان از یک سو و مغولان از سوی دیگر ایران را در چنگال خود میفشُردند و ایرانیان به زبونی و بیچارگی دچار بودند،
انوشه روان، ابومنصور، محمد، پورِ عبدالرزاق، پورِ بابک خراسانی، امیر خراسان،
فرمان به گرداوری داستانهای ایرانی داد تا تاریخ و فرهنگ از یادها زدوده نشود و ایرانیان چبود(هویت) و شکوه خود را باز بیابند.
اینچنین بود که پیران دانای ایران از چند شهر در توس گرد آمدند و شاهنامه را از نسکها (کتابهای) باستانی که پراکنده بود از زبان پهلوی (زبان اشکانیان و ساسانیان) به پارسی برگردانده و فراهم آوردند.
نام آن دانایان چنین بود:
👇 👇 👇 👇 👇 👇
«ماخ» از هرات
«موبد شادان» از توس
«موبد ماهوی خورشید» از نیشابور
«موبد یزدان داد» از سیستان
ابومنصور معَمّری، وزیر فرهیخته وی، کار آن انجمن دانایان را سامان داد و در یک دفتر آرایش داد و آن شاهنامه به نام شاهنامه ابومنصوری شناخته گردید.
آن دفتر به روزگار ما نرسیده است،
جز پیشگفتارش که در دفتهای دیگر جابجا گردیده است.
بخشی از آن پیشگفتار چنین است:
”امیر ابومنصور عبدالرزاق مردی بود با فَر و خویشکام بود و با هنر و بزرگمنش بود،
اندر کامروایی، و با دستگاهی شایسته از پادشاهی و سازِ مهتران، و اندیشه بلند داشت، و نژادی بزرگ داشت به گوهر، و از تخم اسپهبدان ایران بود ... پس دستور خویش ابومنصور معمّری را بفرمود تا خداوندانِ دفتر را از کشاورزان و فرزانگان و جهاندیدگان از شهرها بیاوردند، و چاکر او ابومنصور معمّری به فرمان او نامه کرد و کس فرستاد به شهرهای خراسان و هشیاران از آنجا بیاورد،
چون ماخ پیر خراسان از هری و چون یزدان داد پسر شاپور از سیستان و چون ماهوی خورشید پسر بهرام از نشابور،
و چون شادان پسر بُرزین از توس، گِرد کرد و بنشاند به فراز آوردن این نامه های شاهان و کارنامه هاشان و زندگی هر یک، از داد و بیداد و آشوب و جنگ و آیین، از کیومرس، نخستین کس که اندر جهان بود که آیین مردمی آورد، و مردمان را از جانوران جدا کرد، تا یزدگرد شهریار که پایانِ کیان بود ...“
این کار بزرگ در۳۴۶ فرارَفت (هجری)به پایان رسید.
گفتار فردوسی در این باره چنین است:
یکی پهلوان بود دهقان نژاد
دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده روزگار نُخُست
گذشته سَخُنها همه باز جُست
ز هر کشوری موبدی سالخَورد
بیاورد و این نامه را گرد کَرد
بپرسیدشان از نژاد کیان
اُ زان نامداران و فرخ گوان
که گیتی به آغاز چون داشتند
که ایدون به ما خوار بگذاشتند
چگونه سر آمد به بداختری
بر ایشان همه روز گُندآوری
ابومنصور، پهلوان و کنارنگ خراسان را در سال ۳۵۱ در یکی از نبردها زهر خوراندند و در
هنگام بیهوشی سرش را از تن جدا کردند.
آنگاه برگرداندنِ شاهنامه را به سرایش «دقیقی» بر دوش گرفت، زیرا سروده
بیشتر و بهتر در یاد مردمان میماند.
دقیقی مُرد و پس از مرگش فردوسی دنباله کارش را گرفت. آغاز کار فردوسی در سال ۳۵۸ خورشیدی و پایان آن در روز نوزدهم اسفند خیامی سال ۳۸۸ خورشیدی (۴۰۰ فرارفت) بوده است. و چون فردوسی بههنگام آغاز سرایش چهل ساله بوده، زایش فرخنده وی در ۳۱۸ خورشیدی بوده است. از زندگی فردوسی بیش از این آگاهی در دست نیست.
فردوسی داستان را چنین میفرماید:
بدین نامه چون دست بردم فراز
یکی مهتری بود گردن فراز
جوان بود و از گوهر پهلوان
خردمند و بیدار و روشنروان
مرا گفت کز من چه باید؟ همی
که جانت سَخُن برگراید همی
به چیزی که باشد مرا دسترس
برآرم، نیارم نیازت به کس
همی داشتم چون یکی تازه سیب
که از باد، ناید به من بر، نهیب
نام آن جوان انوشه روان که پشتیبان فردوسی شد، امیرمنصور بود، فرزند ابومنصور. امیرمنصور شش یا هفت سال یار و یاور فردوسی بود تا این که در ۳۷۷ فرارفت، در واپسین هنگام سامانیان، در نیشابور گرفتار و زندانی سامانیان شد. در ۳۸۶ او را به نزد سبکتکین (پدر محمود غزنوی) فرستادند و در دژ گردیز زندانی شد. در ۳۸۷ سبکتکین در راه غزنین مُرد و محمود پس از جنگ با برادر بنام اسماعیل فرزند ناصرالدین، غزنین را گرفت و به امیری رسید، و شتابزده در ۳۸۹ فرارفت امیرمنصور را که در زندان بود کشت، زیرا میترسید که خراسانیان به یاد آورند که سرداری نژاده از دودمان اسپهبدان خراسان در زندان اوست و سر به شورش برآرند.
فردوسی درباره او میفرماید:
چنان نامور، گم شد از انجمن
چو از باد، سرو سهی، در چمن
نه زو زنده بینم، نه مرده، نشان
به دست نهنگان و مردمکُشان
ستم باد بر جان او ماه و سال
کجا بر تن شاه شد بدسگال.
دنباله دارد.
@FARZANDAN_PARSI
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#داستان_پر_فرازونشیب
#واژه_گان_پارسی،
#بخش_یکُم؛
واژه گان پارسی در درازنای کهن نگاره (تاریخ)،
همواره باچالشهایی روبرو بوده است،
مانند: «درآمیختگی همزیستی و همگرایی»
با دیگر واژه گان بیگانه .
واژه از نیازهای بی چون و چرای زندگی وفرهنگ است.
به درستی روشن نیست که،
نخستین واژه چه هنگام آغاز وگفته شد.
بیگمان میتوان گفت واژه پیش ازآنکه
جانداری به نام گیومرت (انسان )بتواند بیندیشد واژه گانی بوده اند تا مردمان نخستین نیاز های خویش را بازگو نمایند.
از آن جا که «آدمی» جانداری پُر سَهش(احساس) است برای برآورده ساختن نیاز های خویش دست به ساختن واژه گان تازهتری زد تا برای رَوَند زندگى به چالشی برخورد ننماید .
در آینده به چگونگی پیدایش واژگان بیگانه در زبان وفرهنگ زیبای پارسی گفتگو مینمایم.
به ✍
#سیــاه_منـصـور.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دنباله دارد.🔻
@farzandan_parsi.
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#واژه_گان_پارسی،
#بخش_یکُم؛
واژه گان پارسی در درازنای کهن نگاره (تاریخ)،
همواره باچالشهایی روبرو بوده است،
مانند: «درآمیختگی همزیستی و همگرایی»
با دیگر واژه گان بیگانه .
واژه از نیازهای بی چون و چرای زندگی وفرهنگ است.
به درستی روشن نیست که،
نخستین واژه چه هنگام آغاز وگفته شد.
بیگمان میتوان گفت واژه پیش ازآنکه
جانداری به نام گیومرت (انسان )بتواند بیندیشد واژه گانی بوده اند تا مردمان نخستین نیاز های خویش را بازگو نمایند.
از آن جا که «آدمی» جانداری پُر سَهش(احساس) است برای برآورده ساختن نیاز های خویش دست به ساختن واژه گان تازهتری زد تا برای رَوَند زندگى به چالشی برخورد ننماید .
در آینده به چگونگی پیدایش واژگان بیگانه در زبان وفرهنگ زیبای پارسی گفتگو مینمایم.
به ✍
#سیــاه_منـصـور.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دنباله دارد.🔻
@farzandan_parsi.
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
تاریخ ایران در یک نگاه:
ایران از نخست تا کنون؛
#بخش_یکُم.
🟢 پادشاهی ماد
۱- دیااکو
۲- فرورتیش
۳- هووخشتر
۴- اژی دهاک.
🟢 پادشاهی هخامنشیـان؛
۱- کورش بزرگ هخامنشی
۲- کمبوجیـه :
۳-گیومات
۴- داریوش
۵- خشایارشا
۶- ارتخشـیر اول
۷- خشایارشا دوم
۸- سغدیانس
۹- داریوش دوم
۱۰- اردشیر دوم
۱۱- اردشیر سوم
۱۲- آراسک
۱۳- داریوش سوم.
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
ایران از نخست تا کنون؛
#بخش_یکُم.
🟢 پادشاهی ماد
۱- دیااکو
۲- فرورتیش
۳- هووخشتر
۴- اژی دهاک.
🟢 پادشاهی هخامنشیـان؛
۱- کورش بزرگ هخامنشی
۲- کمبوجیـه :
۳-گیومات
۴- داریوش
۵- خشایارشا
۶- ارتخشـیر اول
۷- خشایارشا دوم
۸- سغدیانس
۹- داریوش دوم
۱۰- اردشیر دوم
۱۱- اردشیر سوم
۱۲- آراسک
۱۳- داریوش سوم.
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡