Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارس:
#بخش__نهسد_و_شانزدهم؛
۹۱۶
🚸 #فرزندان_ایران؛
با هر نوشته و با هر ترگمان،
ترگویه کوشیده است تا توانشهای گوهرین زبان پارسی برای آفرینش اندیشهها
و مینوها و بازنمود و همرسانش آنها را بگستراند،
و هستانیده کند و بدینسان زبان فارسی را به کُنش، توانگرتر سازد.
فردوسی با نوشتن جنگاوری پهلوانان و آداب جوانمردی ایرانیان، دوباره ايران را ساخت.
به گفتهای دیگر #فردوسی_بزرگ؛
ما را دوباره زنده کرد،
و چبودمان را بازسازی نمود
🚨 از این پس؛
۱- واژگان پارسے«اندک، کوچک، ناچیز»
بجای واژه تازے«محقر»
۲- واژه پارسے«تخت پادشاهے»
بجای واژه تازے«سریر»
۳- واژگان پارسے«بازداشتن، پیشگیری»
بجای واژه درهمآمیخته تازے، پارسے«منع کردن»
۴- واژگان پارسے«پذیرش، پذیرفتن»
بجای واژه بیگانه فرانسه«آگرمان»
۵- واژگان پارسے«پندارگاه، پنداره»
بجای واژه تازے«مخیله.»
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش__نهسد_و_شانزدهم؛
۹۱۶
🚸 #فرزندان_ایران؛
با هر نوشته و با هر ترگمان،
ترگویه کوشیده است تا توانشهای گوهرین زبان پارسی برای آفرینش اندیشهها
و مینوها و بازنمود و همرسانش آنها را بگستراند،
و هستانیده کند و بدینسان زبان فارسی را به کُنش، توانگرتر سازد.
فردوسی با نوشتن جنگاوری پهلوانان و آداب جوانمردی ایرانیان، دوباره ايران را ساخت.
به گفتهای دیگر #فردوسی_بزرگ؛
ما را دوباره زنده کرد،
و چبودمان را بازسازی نمود
🚨 از این پس؛
۱- واژگان پارسے«اندک، کوچک، ناچیز»
بجای واژه تازے«محقر»
۲- واژه پارسے«تخت پادشاهے»
بجای واژه تازے«سریر»
۳- واژگان پارسے«بازداشتن، پیشگیری»
بجای واژه درهمآمیخته تازے، پارسے«منع کردن»
۴- واژگان پارسے«پذیرش، پذیرفتن»
بجای واژه بیگانه فرانسه«آگرمان»
۵- واژگان پارسے«پندارگاه، پنداره»
بجای واژه تازے«مخیله.»
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🍃🌨🍂🌸🍁🍄 ⛈🍀🍂
❄️🍃🌸🍁🍃🍂
🍂🌷💦🌼
🌞🌦🌺
🍃🍄
🍂
💧
۱۴۰۲ / ۰۸ / ۰۳
#رخشان_رویتان_در_گذر_روزگار،
#زرافشان_باد.
اینک که آذر ماه آمده است ،
خورشید نرمتر میتابد.
آفتاب در آغاز هر بامداد با پنداری،
تازه به آبی بیکران آسمان میآید.
آبان ماه که گذشت!
خورشید دل به آذر ماه بســـــته است.
#چشم_بامداد_بر_بهشت
#زندگیتان_گشودهتر_باد.
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
💧
🍂
🌦🌼
🌷☘🌧
🍃⛈🍂🍄
🌹🍃💧🍂🌻
❄🌻🍁🖍📖🍂🌸🍂🌧🍂
❄️🍃🌸🍁🍃🍂
🍂🌷💦🌼
🌞🌦🌺
🍃🍄
🍂
💧
۱۴۰۲ / ۰۸ / ۰۳
#رخشان_رویتان_در_گذر_روزگار،
#زرافشان_باد.
اینک که آذر ماه آمده است ،
خورشید نرمتر میتابد.
آفتاب در آغاز هر بامداد با پنداری،
تازه به آبی بیکران آسمان میآید.
آبان ماه که گذشت!
خورشید دل به آذر ماه بســـــته است.
#چشم_بامداد_بر_بهشت
#زندگیتان_گشودهتر_باد.
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
💧
🍂
🌦🌼
🌷☘🌧
🍃⛈🍂🍄
🌹🍃💧🍂🌻
❄🌻🍁🖍📖🍂🌸🍂🌧🍂
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارسی:
#بخش_نهسد_و_هفدهم؛
۹۱۷
🚸#فرزندان_ایران؛
پایداری ایرانیان در برابر واژههای بیگانه و تازیان در درازای زمان،
پس از تاخت و تاز تازیان به ایران تا امروز، پیوسته دنبال میشده و به همین انگیزه با اینکه کشورهای ریشهداری چون مصریان، فلسطیننیان، سوریها، مراکشیها، کارتاژیها(تونسیها)، الجزایریها و...و....
تا کناره پهناپ(اقیانوس) اتلس، همه زبانهای فرهنگی خود را از دست دادند و تازیزبان شدند،
ایرانیان با همه آسیبها و دستاندازیهایی که به زبانشان شده است تا امروز آن را نگه داشتهاند.
🚨 از این پس؛
۱- واژگان پارسے«چگونگیها، رخدادها، رويدادها»
بجای واژه تازے«اوضاع»
۲- واژه پارسے«پگاه»
بجای واژه تازی«سحر»
۳- واژگان پارسے«بند، بخش، پاره، لَخت»
بجای واژه تازے«جزء»
۴- واژه پارسے«ناامید»
بجای واژه تازے«یأس»
۵- واژه پارسے«ناامیدی»
بجای واژه تازے«مأیوس.»
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_نهسد_و_هفدهم؛
۹۱۷
🚸#فرزندان_ایران؛
پایداری ایرانیان در برابر واژههای بیگانه و تازیان در درازای زمان،
پس از تاخت و تاز تازیان به ایران تا امروز، پیوسته دنبال میشده و به همین انگیزه با اینکه کشورهای ریشهداری چون مصریان، فلسطیننیان، سوریها، مراکشیها، کارتاژیها(تونسیها)، الجزایریها و...و....
تا کناره پهناپ(اقیانوس) اتلس، همه زبانهای فرهنگی خود را از دست دادند و تازیزبان شدند،
ایرانیان با همه آسیبها و دستاندازیهایی که به زبانشان شده است تا امروز آن را نگه داشتهاند.
🚨 از این پس؛
۱- واژگان پارسے«چگونگیها، رخدادها، رويدادها»
بجای واژه تازے«اوضاع»
۲- واژه پارسے«پگاه»
بجای واژه تازی«سحر»
۳- واژگان پارسے«بند، بخش، پاره، لَخت»
بجای واژه تازے«جزء»
۴- واژه پارسے«ناامید»
بجای واژه تازے«یأس»
۵- واژه پارسے«ناامیدی»
بجای واژه تازے«مأیوس.»
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🍃🌨🍂🌸🍁🍄 ⛈🍀🍂
❄️🍃🌸🍁🍃🍂
🍂🌷💦🌼
🌞🌦🌺
🍃🍄
🍂
💧
۱۴۰۲ / ۰۸ / ۰۴
#رخشان_رویتان_در_گذر_روزگار،
#زرافشان_باد.
باز هم بامداد بردمید
و مردمان بیدار شدند
مانند هر روز دیگر زندگی از نو،
آغاز شد و روزهای دیگری آمدند....
پری شب، دیشب و هزاران شب دیگر سپری شد
و زندگی هنوز هم پابرجا ست ...
هنگامی که به بزرگی جهان میاندیشیم،
در می یابیم این روزها و شبها، خوشیها و ناخوشیها،
بخشهای کوچکی از زندگی ما هستند که زندگی ما را می سازند....
#چشم_بامداد_بر_بهشت
#زندگیتان_گشودهتر_باد.
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
💧
🍂
🌦🌼
🌷☘🌧
🍃⛈🍂🍄
🌹🍃💧🍂🌻
❄🌻🍁🖍📖🍂🌸🍂🌧🍂
❄️🍃🌸🍁🍃🍂
🍂🌷💦🌼
🌞🌦🌺
🍃🍄
🍂
💧
۱۴۰۲ / ۰۸ / ۰۴
#رخشان_رویتان_در_گذر_روزگار،
#زرافشان_باد.
باز هم بامداد بردمید
و مردمان بیدار شدند
مانند هر روز دیگر زندگی از نو،
آغاز شد و روزهای دیگری آمدند....
پری شب، دیشب و هزاران شب دیگر سپری شد
و زندگی هنوز هم پابرجا ست ...
هنگامی که به بزرگی جهان میاندیشیم،
در می یابیم این روزها و شبها، خوشیها و ناخوشیها،
بخشهای کوچکی از زندگی ما هستند که زندگی ما را می سازند....
#چشم_بامداد_بر_بهشت
#زندگیتان_گشودهتر_باد.
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
💧
🍂
🌦🌼
🌷☘🌧
🍃⛈🍂🍄
🌹🍃💧🍂🌻
❄🌻🍁🖍📖🍂🌸🍂🌧🍂
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارسی:
#بخش__نهسد_و_هیژدهم؛
۹۱۸
🚸#فرزندان_ایران؛
زبان پهلوی ساسانی (که با زبان پهلوي اشکانی درآمیخته و آن را درون خود جای داده بود) تا دویست -سیسد سال پس از تاختن تازیان به ایران، در برابر تندآب زبان تازی پایداری کرد.
گفتنی است که هم زبان پارتيک (پهلوی اشکانی) و هم زبان پارسيك (پهلوانی ساسانی) هر دو به خط آرامی نوشته میشدند.
به هر روی، رفتهرفته زبان پهلوی ساسانی، زیر تک و تاخت واژههای تازی رفت و ایرانیان برای اینکه زبان شاهان در دریای واژههای تازی که به یاری دین اسلام هرچه بیشتر در گفتار و نوشتارشان راه یافته بود فرو نرود، زبان پارسی دری را اندک اندک جانشین زبان پهلوی ساسانی (پارسی میانی) کردند.
🚨 از این پس؛
۱- واژگان پارسے«دارا، دارنده»
بجای واژه تازے«واجد»
۲- واژگان پارسے«درگذشتنامه، سپارشنامه»
بجای واژه درهمآمیخته تازے، پارسے«وصیت نامه»
۳- واژگان پارسے«گزینشی، گماشتگی»
بجای واژه تازی«انتصابی»
۴- واژه پارسے«دادوستدکالا»
بجای واژه تازے«صادرات و واردات»
۵- واژه پارسے«سدهها»
بجای واژه تازے «قرون.»
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش__نهسد_و_هیژدهم؛
۹۱۸
🚸#فرزندان_ایران؛
زبان پهلوی ساسانی (که با زبان پهلوي اشکانی درآمیخته و آن را درون خود جای داده بود) تا دویست -سیسد سال پس از تاختن تازیان به ایران، در برابر تندآب زبان تازی پایداری کرد.
گفتنی است که هم زبان پارتيک (پهلوی اشکانی) و هم زبان پارسيك (پهلوانی ساسانی) هر دو به خط آرامی نوشته میشدند.
به هر روی، رفتهرفته زبان پهلوی ساسانی، زیر تک و تاخت واژههای تازی رفت و ایرانیان برای اینکه زبان شاهان در دریای واژههای تازی که به یاری دین اسلام هرچه بیشتر در گفتار و نوشتارشان راه یافته بود فرو نرود، زبان پارسی دری را اندک اندک جانشین زبان پهلوی ساسانی (پارسی میانی) کردند.
🚨 از این پس؛
۱- واژگان پارسے«دارا، دارنده»
بجای واژه تازے«واجد»
۲- واژگان پارسے«درگذشتنامه، سپارشنامه»
بجای واژه درهمآمیخته تازے، پارسے«وصیت نامه»
۳- واژگان پارسے«گزینشی، گماشتگی»
بجای واژه تازی«انتصابی»
۴- واژه پارسے«دادوستدکالا»
بجای واژه تازے«صادرات و واردات»
۵- واژه پارسے«سدهها»
بجای واژه تازے «قرون.»
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🍃🌨🍂🌸🍁🍄 ⛈🍀🍂
❄️🍃🌸🍁🍃🍂
🍂🌷💦🌼
🌞🌦🌺
🍃🍄
🍂
💧
۱۴۰۲ / ۰۸ / ۰۵
#رخشان_رویتان_در_گذر_روزگار،
#زرافشان_باد.
این شب و روزها که میآیند
و میروند پیامد کارهای خوب و بدی است
که ما انجام میدهیم.
خواه دوستی و خواه دشمنی باشد.!
مانند کسی که خورشید را در دست دارد،
با آن زمین را روشن میکند.
و یا کسی که تیشهای را در دست دارد.
درختان را از بیخ بر میکند.
داوری با شماست.!
#چشم_بامداد_بر_بهشت
#زندگیتان_گشودهتر_باد.
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
💧
🍂
🌦🌼
🌷☘🌧
🍃⛈🍂🍄
🌹🍃💧🍂🌻
❄🌻🍁🖍📖🍂🌸🍂🌧🍂
❄️🍃🌸🍁🍃🍂
🍂🌷💦🌼
🌞🌦🌺
🍃🍄
🍂
💧
۱۴۰۲ / ۰۸ / ۰۵
#رخشان_رویتان_در_گذر_روزگار،
#زرافشان_باد.
این شب و روزها که میآیند
و میروند پیامد کارهای خوب و بدی است
که ما انجام میدهیم.
خواه دوستی و خواه دشمنی باشد.!
مانند کسی که خورشید را در دست دارد،
با آن زمین را روشن میکند.
و یا کسی که تیشهای را در دست دارد.
درختان را از بیخ بر میکند.
داوری با شماست.!
#چشم_بامداد_بر_بهشت
#زندگیتان_گشودهتر_باد.
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
💧
🍂
🌦🌼
🌷☘🌧
🍃⛈🍂🍄
🌹🍃💧🍂🌻
❄🌻🍁🖍📖🍂🌸🍂🌧🍂
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش؛ ۳۹۳
اندر ستایش سلطان محمود؛
برگ. ۴۳
همی بود یک سال در حصن گنگ
برآسود از جنبش و ساز جنگ
چو بودن به گنگ اندرون شد دراز
بدیدار کاووسش آمد نیاز
بگستهم نوذر سپرد آن زمین
ز *قچغار تا پیش دریای چین
بیاندازه لشکر بگستهم داد
بدو گفت بیدار دل باش و شاد
بچین و بمکران زمین دست یاز
به هر سو فرستاده و نامه ساز
همی جوی ز افراسیاب آگهی
مگر زو شود روی گیتی تهی
و زآن جایگه خواسته هرچ بود
ز دینار وز گوهر نابسود
ز مشک و پرستار و زرین ستام
همان جامه و اسب و تخت وغلام
زگستردنیها و آلات چین
ز چیزی که خیزد ز مکران زمین
ز گاوان گردونکشان چل هزار
همی راندپیش اندرون شهریار
همی گفت هرگز کسی پیش ازین
ندید ونبد خواسته بیش ازین
سپه بود چندانک برکوه و دشت
همی ده شب و روز لشکر گذشت
چو دمدار برداشتی پیش رو
به منزل رسیدی همی نو بنو
بیامد بران هم نشان تا بچاج
بیاویخت تاج از برتخت عاج
بسغد اندرون بود یک هفته شاه
همه سغد شد شاه را نیک خواه
وز آنجا به شهر بخارا رسید
ز لشکر هوا را همی کس ندید
بخورد و بیاسود و یک هفته بود
دوم هفته با جامه نابسود
بیامد خروشان بتشکده
غمی بود زان اژدهای شده
که تور فریدون برآورده بود
بدو اندرون کاخها کرده بود
بگسترد بر موبدان سیم و زر
برآتش پراگند چندی گهر
و زآن جایگه سر برفتن نهاد
همی رفت با کام دل شاه شاد
به جیحون گذر کرد بر سوی بلخ
چشیده ز گیتی بسی شور و تلخ
به بلخ اندرون بود یک ماه شاه
سر ماه بر بلخ بگزید راه
بهر شهر در نامور مهتری
بماندی سرافراز بالشکری
به بستند آذین به بیراه و راه
بجایی که بگذشت شاه و سپاه
همه بوم کشور بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
درم ریختند از بر و زعفران
چه دینار و مشک از کران تا کران
به شهر اندرون هرک درویش بود
وگر سازش از کوشش خویش بود
درم داد مر هر یکی را ز گنج
پراگنده شد بدره پنجاه و پنج
سر هفته را کرد آهنگ ری
سوی پارس نزدیک کاوس کی
دو هفته بری نیز بخشید و خورد
سیم هفته آهنگ بغداد کرد
هیونان فرستاد چندی ز ری
بنزدیک کاووس فرخندهپی
دل پیر زان آگهی تازه شد
تو گفتی که بر دیگر اندازه شد
به ایوانها تخت زرین نهاد
بخانه در آرایش چین نهاد
ببستند آذین بشهر وبه راه
همه برزن و کوی و بازارگاه
پذیره شدندش همه مهتران
بزرگان هر شهر وکنداوران
همه راه و بی راه گنبد زده
جهان شد چو دیبا بزر آزده
همه مشک با گوهر آمیختند
ز گنبد بسرها فرو ریختند
چو بیرون شد از شهر کاووس کی
ابا نامداران فرخندهپی
سوی طالقان آمد و مرو رود
جهان بود پربانگ و آوای رود
و زآن پس براه نشاپور شاه
بدیدند مر یکدگر را براه
نیا را چو دید از کران شاه نو
برانگیخت آن باره تندرو
بروبرنیا برگرفت آفرین
ستایش سزای جهان آفرین
همی گفت بیتو مبادا جهان
نه تخت بزرگی نه تاج مهان
که خورشید چون تو ندیدست شاه
نه جوشن نه اسب و نه تخت و کلاه
زجمشید تا بفریدون رسید
سپهر و زمین چون تو شاهی ندید
نه زین سان کسی رنج برد از مهان
نه دید آشکارا نهان جهان
که روشن جهان برتو فرخنده باد
دل وجان بدخواه تو کنده باد
سیاوش گرش روز باز آمدی
بفر تو او رانیاز آمدی.
*قچغار= واژهای ست ترکیه به چم گوسپند پروار گشنی جفت.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش؛ ۳۹۳
اندر ستایش سلطان محمود؛
برگ. ۴۳
همی بود یک سال در حصن گنگ
برآسود از جنبش و ساز جنگ
چو بودن به گنگ اندرون شد دراز
بدیدار کاووسش آمد نیاز
بگستهم نوذر سپرد آن زمین
ز *قچغار تا پیش دریای چین
بیاندازه لشکر بگستهم داد
بدو گفت بیدار دل باش و شاد
بچین و بمکران زمین دست یاز
به هر سو فرستاده و نامه ساز
همی جوی ز افراسیاب آگهی
مگر زو شود روی گیتی تهی
و زآن جایگه خواسته هرچ بود
ز دینار وز گوهر نابسود
ز مشک و پرستار و زرین ستام
همان جامه و اسب و تخت وغلام
زگستردنیها و آلات چین
ز چیزی که خیزد ز مکران زمین
ز گاوان گردونکشان چل هزار
همی راندپیش اندرون شهریار
همی گفت هرگز کسی پیش ازین
ندید ونبد خواسته بیش ازین
سپه بود چندانک برکوه و دشت
همی ده شب و روز لشکر گذشت
چو دمدار برداشتی پیش رو
به منزل رسیدی همی نو بنو
بیامد بران هم نشان تا بچاج
بیاویخت تاج از برتخت عاج
بسغد اندرون بود یک هفته شاه
همه سغد شد شاه را نیک خواه
وز آنجا به شهر بخارا رسید
ز لشکر هوا را همی کس ندید
بخورد و بیاسود و یک هفته بود
دوم هفته با جامه نابسود
بیامد خروشان بتشکده
غمی بود زان اژدهای شده
که تور فریدون برآورده بود
بدو اندرون کاخها کرده بود
بگسترد بر موبدان سیم و زر
برآتش پراگند چندی گهر
و زآن جایگه سر برفتن نهاد
همی رفت با کام دل شاه شاد
به جیحون گذر کرد بر سوی بلخ
چشیده ز گیتی بسی شور و تلخ
به بلخ اندرون بود یک ماه شاه
سر ماه بر بلخ بگزید راه
بهر شهر در نامور مهتری
بماندی سرافراز بالشکری
به بستند آذین به بیراه و راه
بجایی که بگذشت شاه و سپاه
همه بوم کشور بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
درم ریختند از بر و زعفران
چه دینار و مشک از کران تا کران
به شهر اندرون هرک درویش بود
وگر سازش از کوشش خویش بود
درم داد مر هر یکی را ز گنج
پراگنده شد بدره پنجاه و پنج
سر هفته را کرد آهنگ ری
سوی پارس نزدیک کاوس کی
دو هفته بری نیز بخشید و خورد
سیم هفته آهنگ بغداد کرد
هیونان فرستاد چندی ز ری
بنزدیک کاووس فرخندهپی
دل پیر زان آگهی تازه شد
تو گفتی که بر دیگر اندازه شد
به ایوانها تخت زرین نهاد
بخانه در آرایش چین نهاد
ببستند آذین بشهر وبه راه
همه برزن و کوی و بازارگاه
پذیره شدندش همه مهتران
بزرگان هر شهر وکنداوران
همه راه و بی راه گنبد زده
جهان شد چو دیبا بزر آزده
همه مشک با گوهر آمیختند
ز گنبد بسرها فرو ریختند
چو بیرون شد از شهر کاووس کی
ابا نامداران فرخندهپی
سوی طالقان آمد و مرو رود
جهان بود پربانگ و آوای رود
و زآن پس براه نشاپور شاه
بدیدند مر یکدگر را براه
نیا را چو دید از کران شاه نو
برانگیخت آن باره تندرو
بروبرنیا برگرفت آفرین
ستایش سزای جهان آفرین
همی گفت بیتو مبادا جهان
نه تخت بزرگی نه تاج مهان
که خورشید چون تو ندیدست شاه
نه جوشن نه اسب و نه تخت و کلاه
زجمشید تا بفریدون رسید
سپهر و زمین چون تو شاهی ندید
نه زین سان کسی رنج برد از مهان
نه دید آشکارا نهان جهان
که روشن جهان برتو فرخنده باد
دل وجان بدخواه تو کنده باد
سیاوش گرش روز باز آمدی
بفر تو او رانیاز آمدی.
*قچغار= واژهای ست ترکیه به چم گوسپند پروار گشنی جفت.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارسی:
#بخش__نهسد_و_نوزدهم؛
۹۱۹
🚸#فرزندان_ایران؛
ما برای دیدن خودمان به شاهنامه نیاز داریم، همانگونه که به آیینه نیاز داریم.
ما برای دیدن چبود فرهنگیمان به آیینه شاهنامه نیاز داریم.
به گفتهای دیگر،
ما با واژگان فردوسی دوباره روییده شدیم،
نمو کردیم و بالنده شدیم.
ما برای اینکه چبود فرهنگیمان و نژادی خودمان را بشناسیم،
باید همیشه به دیوان رند شیراز، گلستان سعدی و بویژه شاهنامه فردوسی را بخوانیم.
🚨 از این پس؛
۱- واژه پارسے«نابود»
بجای واژه تازے«لوث»
۲- واژگان پارسے«کژاندیش، کژخوی، کژنهاد»
بجای واژه درهمآمیخته پارسے، تازے«کج طبع»
۳- واژه پارسے«فرزند»
بجای واژه تازے«اولاد»
۴- واژه پارسے«فرزند»
بجای واژه تازے«مولود»
۵- واژه پارسے«از میان رفتن، بی ارزشی»
بجای واژه درهمآمیخته تازے، پارسے«لوث شدن.»
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش__نهسد_و_نوزدهم؛
۹۱۹
🚸#فرزندان_ایران؛
ما برای دیدن خودمان به شاهنامه نیاز داریم، همانگونه که به آیینه نیاز داریم.
ما برای دیدن چبود فرهنگیمان به آیینه شاهنامه نیاز داریم.
به گفتهای دیگر،
ما با واژگان فردوسی دوباره روییده شدیم،
نمو کردیم و بالنده شدیم.
ما برای اینکه چبود فرهنگیمان و نژادی خودمان را بشناسیم،
باید همیشه به دیوان رند شیراز، گلستان سعدی و بویژه شاهنامه فردوسی را بخوانیم.
🚨 از این پس؛
۱- واژه پارسے«نابود»
بجای واژه تازے«لوث»
۲- واژگان پارسے«کژاندیش، کژخوی، کژنهاد»
بجای واژه درهمآمیخته پارسے، تازے«کج طبع»
۳- واژه پارسے«فرزند»
بجای واژه تازے«اولاد»
۴- واژه پارسے«فرزند»
بجای واژه تازے«مولود»
۵- واژه پارسے«از میان رفتن، بی ارزشی»
بجای واژه درهمآمیخته تازے، پارسے«لوث شدن.»
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🍃🌨🍂🌸🍁🍄 ⛈🍀🍂
❄️🍃🌸🍁🍃🍂
🍂🌷💦🌼
🌞🌦🌺
🍃🍄
🍂
💧
۱۴۰۲ / ۰۸ / ۰۶
#رخشان_رویتان_در_گذر_روزگار،
#زرافشان_باد.
در هنگام بهار هیچ درختی
برای آسایش پرندگان سرسبز نمیشود.
همچنین نیز هیچ درختی در آذر ماه،
برای کوچ پرندگان برگ نمیریزد.
درختان هر چه که باشند،
شاخههایی برای آشیانهسازی،
پرندگان میرویانند.
چون گاهی بهترین دستاوردها را،
پس از تلخترین بدست میآیند.
#چشم_بامداد_بر_بهشت
#زندگیتان_گشودهتر_باد.
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
💧
🍂
🌦🌼
🌷☘🌧
🍃⛈🍂🍄
🌹🍃💧🍂🌻
❄🌻🍁🖍📖🍂🌸🍂🌧🍂
❄️🍃🌸🍁🍃🍂
🍂🌷💦🌼
🌞🌦🌺
🍃🍄
🍂
💧
۱۴۰۲ / ۰۸ / ۰۶
#رخشان_رویتان_در_گذر_روزگار،
#زرافشان_باد.
در هنگام بهار هیچ درختی
برای آسایش پرندگان سرسبز نمیشود.
همچنین نیز هیچ درختی در آذر ماه،
برای کوچ پرندگان برگ نمیریزد.
درختان هر چه که باشند،
شاخههایی برای آشیانهسازی،
پرندگان میرویانند.
چون گاهی بهترین دستاوردها را،
پس از تلخترین بدست میآیند.
#چشم_بامداد_بر_بهشت
#زندگیتان_گشودهتر_باد.
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
💧
🍂
🌦🌼
🌷☘🌧
🍃⛈🍂🍄
🌹🍃💧🍂🌻
❄🌻🍁🖍📖🍂🌸🍂🌧🍂
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش؛ ۳۹۴
اندر ستایش سلطان محمود؛
برگ ۴۴
بدو گفت شاه این زبخت تو بود
برومند شاخ درخت تو بود
زبرجد بیاورد و یاقوت و زر
همی ریخت بر تارک شاه بر
بدین گونه تا تخت گوهرنگار
بشد پایه ها ناپدید از نثار
بفرمود پس کانجمن را بخوان
بایوان دیگر بیارای خوان
نشستند در گلشن زرنگار
بزرگان پرمایه با شهریار
همی گفت شاه آن شگفتی که دید
بدریا در و نامداران شنید
ز دریا و از گنگ دژ یادکرد
لب نامداران پراز باد کرد
ازآن خرمی دشت و آن شهر و راغ
شمرهاو پالیزها چون چراغ
بدو ماند کاووس کی در شگفت
ز کردارش اندازهها برگرفت
بدو گفت روز نو وماه نو
چو گفتارهای نو و شاه نو
نه کس چون تواندر جهان شاه دید
نه این داستان گوش هر کس شنید
کنون تا بدین اختری نو کنیم
بمردی همه یاد خسرو کنیم
بیاراست آن گلشن زرنگار
می آورد یاقوتلب میگسار
بیک هفته ز ایوان کاوس کی
همی موج برخاست از جام می
بهشتم در گنج بگشاد شاه
همی ساخت آن رنج راپایگاه
بزرگان که بودند بااوبهم
برزم و ببزم وبشادی و غم
باندازهشان خلعت آراستند
زگنج آنچ پرمایهتر خواستند
برفتند هر کس سوی کشوری
سرافراز بانامور لشکری
بپرداخت زآن پس بکارسپاه
درم داد یکساله از گنج شاه
وزآن پس نشستند بیانجمن
نیا و جهانجوی با رایزن
چنین گفت خسرو بکاووس شاه
جز از کردگار ازکه جوییم راه
بیابان و یکساله دریا و کوه
برفتیم با داغ دل یک گروه
بهامون و کوه و بدریای آب
نشانی ندیدیم ز افراسیاب
گرو یک زمان اندر آید بگنگ
سپاه آرد از هر سویی بیدرنگ
همه رنج و سختی بپیش اندرست
اگر چندمان دادگر یاورست
نیا چون شنید از نبیره سخن
یکی پند پیرانه افگند بن
بدو گفت ما همچنین بردو اسب
بتازیم تا خان آذرگشسب
سر و تن بشوییم با پا و دست
چنانچون بودمرد یزدان پرست
ابا باژ با کردگار جهان
بدو برکنیم آفرین نهان
بباشیم بر پیش آتش بپای
مگر پاک یزدان بود رهنمای
بجایی که او دارد آرامگاه
نماید نماینده داد راه
برین باژ گشتند هر دو یکی
نگردیدیک تن ز راه اندکی
نشستند با باژ هر دو براسپ
دوان تا سوی خان آذرگشسپ
پراز بیم دل یک بیک پرامید
برفتند با جامههای سپید
چو آتش بدیدند گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
بدان جایگه زار و گریان دو شاه
ببودند بادرد و فریاد خواه
جهانآفرین را همی خواندند
بدان موبدان گوهر افشاندند
چو خسرو بب مژه رخ بشست
برافشاند دینار بر زند و است
بیک هفته بر پیش یزدان بدند
مپندار کآتش پرستان بدند
که آتش بدان گاه محراب بود
پرستنده را دیده پرآب بود
اگر چند اندیشه گردد دراز
هم از پاک یزدان نهای بینیاز
بیک ماه در آذرابادگان
ببودند شاهان و آزادگان
ازان پس چنان بد که افراسیاب
همی بود هر جای بیخورد و خواب
نه ایمن بجان و نه تن سودمند
هراسان همیشه ز بیم گزند
همی از جهان جایگاهی بجست
که باشد بجان ایمن و تندرست.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش؛ ۳۹۴
اندر ستایش سلطان محمود؛
برگ ۴۴
بدو گفت شاه این زبخت تو بود
برومند شاخ درخت تو بود
زبرجد بیاورد و یاقوت و زر
همی ریخت بر تارک شاه بر
بدین گونه تا تخت گوهرنگار
بشد پایه ها ناپدید از نثار
بفرمود پس کانجمن را بخوان
بایوان دیگر بیارای خوان
نشستند در گلشن زرنگار
بزرگان پرمایه با شهریار
همی گفت شاه آن شگفتی که دید
بدریا در و نامداران شنید
ز دریا و از گنگ دژ یادکرد
لب نامداران پراز باد کرد
ازآن خرمی دشت و آن شهر و راغ
شمرهاو پالیزها چون چراغ
بدو ماند کاووس کی در شگفت
ز کردارش اندازهها برگرفت
بدو گفت روز نو وماه نو
چو گفتارهای نو و شاه نو
نه کس چون تواندر جهان شاه دید
نه این داستان گوش هر کس شنید
کنون تا بدین اختری نو کنیم
بمردی همه یاد خسرو کنیم
بیاراست آن گلشن زرنگار
می آورد یاقوتلب میگسار
بیک هفته ز ایوان کاوس کی
همی موج برخاست از جام می
بهشتم در گنج بگشاد شاه
همی ساخت آن رنج راپایگاه
بزرگان که بودند بااوبهم
برزم و ببزم وبشادی و غم
باندازهشان خلعت آراستند
زگنج آنچ پرمایهتر خواستند
برفتند هر کس سوی کشوری
سرافراز بانامور لشکری
بپرداخت زآن پس بکارسپاه
درم داد یکساله از گنج شاه
وزآن پس نشستند بیانجمن
نیا و جهانجوی با رایزن
چنین گفت خسرو بکاووس شاه
جز از کردگار ازکه جوییم راه
بیابان و یکساله دریا و کوه
برفتیم با داغ دل یک گروه
بهامون و کوه و بدریای آب
نشانی ندیدیم ز افراسیاب
گرو یک زمان اندر آید بگنگ
سپاه آرد از هر سویی بیدرنگ
همه رنج و سختی بپیش اندرست
اگر چندمان دادگر یاورست
نیا چون شنید از نبیره سخن
یکی پند پیرانه افگند بن
بدو گفت ما همچنین بردو اسب
بتازیم تا خان آذرگشسب
سر و تن بشوییم با پا و دست
چنانچون بودمرد یزدان پرست
ابا باژ با کردگار جهان
بدو برکنیم آفرین نهان
بباشیم بر پیش آتش بپای
مگر پاک یزدان بود رهنمای
بجایی که او دارد آرامگاه
نماید نماینده داد راه
برین باژ گشتند هر دو یکی
نگردیدیک تن ز راه اندکی
نشستند با باژ هر دو براسپ
دوان تا سوی خان آذرگشسپ
پراز بیم دل یک بیک پرامید
برفتند با جامههای سپید
چو آتش بدیدند گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
بدان جایگه زار و گریان دو شاه
ببودند بادرد و فریاد خواه
جهانآفرین را همی خواندند
بدان موبدان گوهر افشاندند
چو خسرو بب مژه رخ بشست
برافشاند دینار بر زند و است
بیک هفته بر پیش یزدان بدند
مپندار کآتش پرستان بدند
که آتش بدان گاه محراب بود
پرستنده را دیده پرآب بود
اگر چند اندیشه گردد دراز
هم از پاک یزدان نهای بینیاز
بیک ماه در آذرابادگان
ببودند شاهان و آزادگان
ازان پس چنان بد که افراسیاب
همی بود هر جای بیخورد و خواب
نه ایمن بجان و نه تن سودمند
هراسان همیشه ز بیم گزند
همی از جهان جایگاهی بجست
که باشد بجان ایمن و تندرست.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌