🌺🌿#زیباییهای_زبان_پارسی:
اصطلاح= زبانزد، گنجواژه(ضربالمثل) سخنواره،
یکی از جایگزینهای واژهی «اصطلاح» «سخنواره» است.
مانند «ماهواره» كه ماهی ساختگی است.
چرا كه «واره» پسوندی است كه کِـهاد بر مِـهاد (فرع بر اصل) میسازد.
💥برای نمونه، ماهواره چیزی در پیوند با ماه و یا مانند آن است ولی خود آن نیست،
همچنین است گوشواره.
پس از آنجایی كه«اصطلاح» به سخنی(یک یا چند واژه بهم بسته) میگویند كه جانشین یک سخن بنیادین است و یا یک سخن پیمانی (قراردادی) است،
پس میتوان بهجای آن «سخنواره» گفت.
💥نمونه:
زبانزدی است كه میگوید:
🦮«سگ زرد برادر شغال است.!»
«زیره به كرمان بردن» نمونهی یک سخنواره است كه فرنگیها هم همین را دارند و میگویند؛
🦉«جغد به آتن بردن!»
كج دار و مریز یک سخنواره است.
سخنوارهی «كج دار و مریز» از كجا آمده؟
«كج دار و مریز» دیگر سخنواره (مصطلح) شده. به این چم که سینی را کج نگه دار و بههوش باش که نریزد.
#پارسی_پاک
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
اصطلاح= زبانزد، گنجواژه(ضربالمثل) سخنواره،
یکی از جایگزینهای واژهی «اصطلاح» «سخنواره» است.
مانند «ماهواره» كه ماهی ساختگی است.
چرا كه «واره» پسوندی است كه کِـهاد بر مِـهاد (فرع بر اصل) میسازد.
💥برای نمونه، ماهواره چیزی در پیوند با ماه و یا مانند آن است ولی خود آن نیست،
همچنین است گوشواره.
پس از آنجایی كه«اصطلاح» به سخنی(یک یا چند واژه بهم بسته) میگویند كه جانشین یک سخن بنیادین است و یا یک سخن پیمانی (قراردادی) است،
پس میتوان بهجای آن «سخنواره» گفت.
💥نمونه:
زبانزدی است كه میگوید:
🦮«سگ زرد برادر شغال است.!»
«زیره به كرمان بردن» نمونهی یک سخنواره است كه فرنگیها هم همین را دارند و میگویند؛
🦉«جغد به آتن بردن!»
كج دار و مریز یک سخنواره است.
سخنوارهی «كج دار و مریز» از كجا آمده؟
«كج دار و مریز» دیگر سخنواره (مصطلح) شده. به این چم که سینی را کج نگه دار و بههوش باش که نریزد.
#پارسی_پاک
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌺🌿#زیباییهای_زبان_پارسی:
«يه» پسوندی پارسیست كه از اوستايی به پهلوی و پس از آن به پارسی دَری رسيده است.
از آنجا که اين پسوند به شمار فراوانی از واژههای تازی افزوده شده است، شاید برخی بهنادرست گمان ببرند كه تازی است.
اين پسوند را در واژههای تازی زير میتوان ديد،
كه بايد آنها را واژههای آميختهی تازی–پارسی بهشمار آورد.
💥مانند:
👇👇👇👇👇👇👇👇
اخطاريه، ابلاغيه، اطلاعيه، احضاريه، مهريه، بلديه، عدلیه.
اين پسوند در واژههای پارسی نیز فراوان دیده میشود.
💥مانند:
👇👇👇👇👇👇👇👇
فرمانيه، باداميه، فُرغانيه، دستوريه، زنديه، سغدیه، تكيه، بُنيه، شميرانیه، سايه(سا= مانند+ يه.)
#پارسی_پاک.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
«يه» پسوندی پارسیست كه از اوستايی به پهلوی و پس از آن به پارسی دَری رسيده است.
از آنجا که اين پسوند به شمار فراوانی از واژههای تازی افزوده شده است، شاید برخی بهنادرست گمان ببرند كه تازی است.
اين پسوند را در واژههای تازی زير میتوان ديد،
كه بايد آنها را واژههای آميختهی تازی–پارسی بهشمار آورد.
💥مانند:
👇👇👇👇👇👇👇👇
اخطاريه، ابلاغيه، اطلاعيه، احضاريه، مهريه، بلديه، عدلیه.
اين پسوند در واژههای پارسی نیز فراوان دیده میشود.
💥مانند:
👇👇👇👇👇👇👇👇
فرمانيه، باداميه، فُرغانيه، دستوريه، زنديه، سغدیه، تكيه، بُنيه، شميرانیه، سايه(سا= مانند+ يه.)
#پارسی_پاک.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌺🌿#زیباییهای_زبان_پارسی:
«علامت» واژهای تازیست که؛
جایگزینهای پارسی زیبا و کارامدی دارد.
💥مانند:
علامت= نشانه، نشانی، نشان(فرهنگ پهلوی)، شناسه، آرنگ، ماریک(فرهنگ پهلوی، واژهی مارکMark در انگلیسی و Marque در فرانسه با این واژهی پهلوی پیوند دارند)، دُرَفش.
علامت اختصاری= کوتاهواره
علامت اولیه= نشانه نخستین.
علامت حاملگی= نشانه بارداری.
علامت تجارتی= اَنگ.(معین)
علامت تشدید= نشانه سختگویی، نشانه دوبارهگویی.
علامت تعجب= نشانه شگفتی.
علامت حیات= نشان زیست(زندگی.)
علامت سؤال= نشانه پرسش.
علامتگذاری= نشانهگذاری.
#پارسی_پاک.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
«علامت» واژهای تازیست که؛
جایگزینهای پارسی زیبا و کارامدی دارد.
💥مانند:
علامت= نشانه، نشانی، نشان(فرهنگ پهلوی)، شناسه، آرنگ، ماریک(فرهنگ پهلوی، واژهی مارکMark در انگلیسی و Marque در فرانسه با این واژهی پهلوی پیوند دارند)، دُرَفش.
علامت اختصاری= کوتاهواره
علامت اولیه= نشانه نخستین.
علامت حاملگی= نشانه بارداری.
علامت تجارتی= اَنگ.(معین)
علامت تشدید= نشانه سختگویی، نشانه دوبارهگویی.
علامت تعجب= نشانه شگفتی.
علامت حیات= نشان زیست(زندگی.)
علامت سؤال= نشانه پرسش.
علامتگذاری= نشانهگذاری.
#پارسی_پاک.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌺🍃#زیباییهای_زبان_پارسی:
⚠️#واژه وظیفه؛
شوربختانه واژهی تازی«وظیفه» برای سه۳ چم گوناگون بهكار میرود و زبان پارسی را كممایه كرده است.
۱- بایستگی (Duty)
وظیفهی هر پدر، تربیت اولاد است=
بایستگی هر پدر، پرورش فرزندان است.
٢- وامداشت (تعهد، Obligation)
وظیفهی من نسبت به وطن، خدمت بدان است=
وامداشت من به میهن، یاری بدان است.
۳- خویشكاری(تكلیف، Task-Function)
وظیفهی یک سلطان، مبارزه با خصم است=
خویشكاری یک پادشاه، جنگ با دشمن است.
وظیفه= بایستگی، وامداشت، خویشکاری، فِریج.(برخی«فریضه» را برگرفته از آن دانند.)
وظایف= خویشکارها.
وظیفهدار= درگیر، گرفتارمند.
وظیفه شخصی= خویشکارک.
وظیفه شناس= خویشکاره.
وظیفه شناسانه= خویشکارانه.
وظیفه شناسی= خویشکاری.
وظیفه ناشناس= ناخویشکار.
وظیفه ناشناسی= ناخویشکاری.
#پارسی_پاک.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
⚠️#واژه وظیفه؛
شوربختانه واژهی تازی«وظیفه» برای سه۳ چم گوناگون بهكار میرود و زبان پارسی را كممایه كرده است.
۱- بایستگی (Duty)
وظیفهی هر پدر، تربیت اولاد است=
بایستگی هر پدر، پرورش فرزندان است.
٢- وامداشت (تعهد، Obligation)
وظیفهی من نسبت به وطن، خدمت بدان است=
وامداشت من به میهن، یاری بدان است.
۳- خویشكاری(تكلیف، Task-Function)
وظیفهی یک سلطان، مبارزه با خصم است=
خویشكاری یک پادشاه، جنگ با دشمن است.
وظیفه= بایستگی، وامداشت، خویشکاری، فِریج.(برخی«فریضه» را برگرفته از آن دانند.)
وظایف= خویشکارها.
وظیفهدار= درگیر، گرفتارمند.
وظیفه شخصی= خویشکارک.
وظیفه شناس= خویشکاره.
وظیفه شناسانه= خویشکارانه.
وظیفه شناسی= خویشکاری.
وظیفه ناشناس= ناخویشکار.
وظیفه ناشناسی= ناخویشکاری.
#پارسی_پاک.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
#زیباییهای_زبان_پارسی:
✦ واژههای پارسی در زبان تازی؛
سُخ= از پارسی سَختَن(وزن)، دوازده من.
سَخت= از پارسی سَخت، پوست بُز پرداخته(چرم شده)، انبان(کیسهی چرمی.)
سَختچی(عراقی)= از پارسی ساختهچی(نیرنگ زده) گَربَز(گرگ در پوست بز) ساختهگر(کسی که چیزی ساخته باشد.)
سَخته= از پارسی ساختن، نیرنگ، کلاهبرداری.
سَختیان= از پارسی سَختیان، چرم پوست بُز.
سَختیت= از پارسی سخت، سفت، استوار.
سُخّر= از پارسی سَخیر، از گیاهان خراسانی، دارویی تلخ برای شکمبه(معده) و تب.
سَداب، سذاب= از پارسی سُداب، از گیاهان دارویی که بهرههای بسیاری در دردهای گوارشی و بچهاندازی (سقط جنین) دارد
سُدَّر= از پارسی سر دَر، قایمباشک بچهها.
سِدر= از پارسی سدر، درخت سدر.
سَدَق= از پارسی سده.
سِدِلّی= از پارسی سِه دِلِهِ(سه گَتَک، سه اتاقه)، سه گنبد.
سَذاب، سُذاب= از پارسی سُداب، از گیاهان دارویی و بسیار بدبو.
دنباله دارد.
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی.
۳- واژهنامهی دهخدا.
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ.
🖍به ✍: #بزرگمهر_صالحی
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
✦ واژههای پارسی در زبان تازی؛
سُخ= از پارسی سَختَن(وزن)، دوازده من.
سَخت= از پارسی سَخت، پوست بُز پرداخته(چرم شده)، انبان(کیسهی چرمی.)
سَختچی(عراقی)= از پارسی ساختهچی(نیرنگ زده) گَربَز(گرگ در پوست بز) ساختهگر(کسی که چیزی ساخته باشد.)
سَخته= از پارسی ساختن، نیرنگ، کلاهبرداری.
سَختیان= از پارسی سَختیان، چرم پوست بُز.
سَختیت= از پارسی سخت، سفت، استوار.
سُخّر= از پارسی سَخیر، از گیاهان خراسانی، دارویی تلخ برای شکمبه(معده) و تب.
سَداب، سذاب= از پارسی سُداب، از گیاهان دارویی که بهرههای بسیاری در دردهای گوارشی و بچهاندازی (سقط جنین) دارد
سُدَّر= از پارسی سر دَر، قایمباشک بچهها.
سِدر= از پارسی سدر، درخت سدر.
سَدَق= از پارسی سده.
سِدِلّی= از پارسی سِه دِلِهِ(سه گَتَک، سه اتاقه)، سه گنبد.
سَذاب، سُذاب= از پارسی سُداب، از گیاهان دارویی و بسیار بدبو.
دنباله دارد.
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی.
۳- واژهنامهی دهخدا.
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ.
🖍به ✍: #بزرگمهر_صالحی
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌸#زیباییهای_زبان_پارسی:
✦ واژههاے پارسے در زبان تازی؛
سَربند= از پارسے«سربند sar =زیبا+ بند،وند» ونت داراے زیبایے، واژہاے در خنیا.
سرج= از پارسے سرج، زین اسب، سَرجن، سرجین، سرقین برگرفتہ از سرگین، تُپاله.
سَرجِہ= از پارسے سرچاه.
سُرخاب= از پارسے سرخ surx گلگون یڪے از رنگها از واژہ ے اوستایے suxra، پرندہ ے سرخ پَر.
سرخس= از پارسے سرخس، گیل دارو(داروے سیاہ رنگ، چوبڪے سیاہ در ڪنار دریاے ڪاسپین).
سَرد= از پارسے sard در پهلوے sart، در تازے صَرد.
سِرداب= از پارسے سَردآب( آب سرد)، زیر زمینی.
سَردار= از پارسے سردار؛ سرڪردہ، فرماندہے سپاه.
سرداق= از پارسے سراپرده.
سردے= از پارسے سردے، ڪم مهری.
سَرسام= از پارسے سَرسام، بیمارے پوشش مغز و مهرہ هاے پشت(مَننَژیت).
سرسرے در گویش عراق ولگرد از پارسے سرسرے بہ مانیڪ زیباے زیبا.
سُرسور= از پارسے سیرسور، در تازے داناے بزرگ، دانشمند.
سَرطان= از پارسے ڪژدم آب، خرچنگ، بیمارے بد خیم، چَنگار.
سَرغنَد= از پارسے سرغند، از گیاهان خوشبو.
سَرَفسار= از پارسے سرافسار، زیور سر اسب.
سُرق= از پارسے سرخ، از درختچہ هاے سرخرنگ دستوارہے چوپان(عصا).
سَرَق= از پارسے سَردَہ، ابریشم سپید.
سَرَقُِع= از پارسے سرڪہ، مے ترش مزه.
🚩دنبالہ دارد.
بہ ✍: #بزرگمهر_صالحی
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهے عربی- پارسے از المنجد الابجدے، نوشتهے لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی.
۳- وام واژہ ها در زبان عربی،شهاب الدین احمد خفاجے مصرے، ترجمہ دڪتر سید حمید طبیبیان.
۴- فرهنگ ریشہ شناسے زبان پارسے، مصطفا پاشنگ.
✦ واژههاے پارسے در زبان تازی؛
سَربند= از پارسے«سربند sar =زیبا+ بند،وند» ونت داراے زیبایے، واژہاے در خنیا.
سرج= از پارسے سرج، زین اسب، سَرجن، سرجین، سرقین برگرفتہ از سرگین، تُپاله.
سَرجِہ= از پارسے سرچاه.
سُرخاب= از پارسے سرخ surx گلگون یڪے از رنگها از واژہ ے اوستایے suxra، پرندہ ے سرخ پَر.
سرخس= از پارسے سرخس، گیل دارو(داروے سیاہ رنگ، چوبڪے سیاہ در ڪنار دریاے ڪاسپین).
سَرد= از پارسے sard در پهلوے sart، در تازے صَرد.
سِرداب= از پارسے سَردآب( آب سرد)، زیر زمینی.
سَردار= از پارسے سردار؛ سرڪردہ، فرماندہے سپاه.
سرداق= از پارسے سراپرده.
سردے= از پارسے سردے، ڪم مهری.
سَرسام= از پارسے سَرسام، بیمارے پوشش مغز و مهرہ هاے پشت(مَننَژیت).
سرسرے در گویش عراق ولگرد از پارسے سرسرے بہ مانیڪ زیباے زیبا.
سُرسور= از پارسے سیرسور، در تازے داناے بزرگ، دانشمند.
سَرطان= از پارسے ڪژدم آب، خرچنگ، بیمارے بد خیم، چَنگار.
سَرغنَد= از پارسے سرغند، از گیاهان خوشبو.
سَرَفسار= از پارسے سرافسار، زیور سر اسب.
سُرق= از پارسے سرخ، از درختچہ هاے سرخرنگ دستوارہے چوپان(عصا).
سَرَق= از پارسے سَردَہ، ابریشم سپید.
سَرَقُِع= از پارسے سرڪہ، مے ترش مزه.
🚩دنبالہ دارد.
بہ ✍: #بزرگمهر_صالحی
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهے عربی- پارسے از المنجد الابجدے، نوشتهے لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی.
۳- وام واژہ ها در زبان عربی،شهاب الدین احمد خفاجے مصرے، ترجمہ دڪتر سید حمید طبیبیان.
۴- فرهنگ ریشہ شناسے زبان پارسے، مصطفا پاشنگ.
#زیباییهای_زبان_پارسی:
در بخش وابستہ بہ«زبانهاے ایرانے میانی»
بہ شاخہ«پارسے میانی» میرسیم
ڪہ آن را«پهلوے ساسانی»
یا «پهلوے جنوبی»
و یا «پارسيڪ» مینامند.
این زبان ڪہ زبان آیینے زنجیرہ پادشاهان ساسانے بود،
زرفین(حلقہ) پیوند میان زبان پارسے ڪهن
و پارسے امروزے است
و از آن نشانههاے فراوانے در دست است.
از زبان پارسے میانه(پهلوے ساسانے)
واژههایے را در اینجا میآوریم تا روشن شود ڪہ«پارسے امروزی» چہ پیوند استوارے با اين زبان دارد و میتوان گفت:
ڪہ نزديڪ بہ هشتاد درسد از واژههاے پارسیِ روا در گفتار امروزے ما،
یا بیهیچ ڪاستے و يا با اندڪ دگرگونے از زبان «پارسے میانی» گرفتہ شدہ است.
واژههایے ڪہ با اندڪ دگرگونے از پارسے میانے در گفتار و نوشتار امروزے ما روا هستند:
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🌾🦅🌾🦅🌾
در بخش وابستہ بہ«زبانهاے ایرانے میانی»
بہ شاخہ«پارسے میانی» میرسیم
ڪہ آن را«پهلوے ساسانی»
یا «پهلوے جنوبی»
و یا «پارسيڪ» مینامند.
این زبان ڪہ زبان آیینے زنجیرہ پادشاهان ساسانے بود،
زرفین(حلقہ) پیوند میان زبان پارسے ڪهن
و پارسے امروزے است
و از آن نشانههاے فراوانے در دست است.
از زبان پارسے میانه(پهلوے ساسانے)
واژههایے را در اینجا میآوریم تا روشن شود ڪہ«پارسے امروزی» چہ پیوند استوارے با اين زبان دارد و میتوان گفت:
ڪہ نزديڪ بہ هشتاد درسد از واژههاے پارسیِ روا در گفتار امروزے ما،
یا بیهیچ ڪاستے و يا با اندڪ دگرگونے از زبان «پارسے میانی» گرفتہ شدہ است.
واژههایے ڪہ با اندڪ دگرگونے از پارسے میانے در گفتار و نوشتار امروزے ما روا هستند:
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🌾🦅🌾🦅🌾
💎#زیباییهای_زبان_پارسی:
پویایے هر زبان زمانے آغاز مےشود
ڪہ از ایستایے دورے گزیند.
ضیاالدین هاجری.
#پالایش_زبان_پارسی:
دستور زبان و واژگان بیگانه؛
اضافہ ے تخصیصی:» فزایش ویژگے، فزونے ویژیڪ.
اضافہ ے تشبیهی:»فزایش همانندے، فزودہ ے دیسیڪ.
اضافہ ے لفظی:» فزایش دازہیے، فزون گویی(نگارنده).
اضافہ ے ملڪی(تملیڪی):»فزودہ ے آزانیڪ.
اضافی:»افزونے، فزونے، بیشی،زیادی.
اِعجام:»پنتہ گذارے، دیل گُذاری.
اعداد:»شمارها، شمارگان(نگارنده).
اِعراب:»آواگذرے، زیروزبرگذاری.
اَعلام:»نامگان ویژہ، ویژہ نامها.
افراد:» ڪسان، تاها، تڪها.
افعال:» ڪَروازها(محمد حیدرے ملایرے) ڪنشها، ڪارواژہ ها.
افعال تام:» ڪنشهاے انجامی.
افعال ربطی:» ڪنِشهاے پیوندی.
اقسام:» گونہها، بهرہها، جورها.
اقسام اضافه:» فزایش گونہها، گونہهاے فزوده.
اقسام ماضی:» گونہهاے گذشته.
اَمر:» دستور، فرمان.
اَمر حاضر:» ڪنون فرمان،فرمان ڪنونی،فرمان هندمان.
اَمرغایب:» فرمانِ اَونافت، دستور نابوده.
امری:» دستورے، فرمانی.
املا ٕ:» دیڪتہ، نویسش، درست نویسے، گفت نویس، ازیادنوشتن.
انواع:» گونہ ها، گوناگون.
اول شخص جمع:» یڪم تن چند، یڪم ڪس بیش.
اول شخص مفرد:» یڪم ڪَس تڪ.
#بزرگمهر_صالحی:
بازخنها (منابع)
۱- پیوستهاے فرهنگ ساختارے زبان پارسے. دڪترهاجری.
۲- فرهنگ نظام با ریشہ شناسے، سید محمد علے داعے الاسلام.
۳- فرهنگ ریشہ شناختے زبان پارسے، دڪتر محمد حسن دوست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🌾🦅🌾🦅🌾
پویایے هر زبان زمانے آغاز مےشود
ڪہ از ایستایے دورے گزیند.
ضیاالدین هاجری.
#پالایش_زبان_پارسی:
دستور زبان و واژگان بیگانه؛
اضافہ ے تخصیصی:» فزایش ویژگے، فزونے ویژیڪ.
اضافہ ے تشبیهی:»فزایش همانندے، فزودہ ے دیسیڪ.
اضافہ ے لفظی:» فزایش دازہیے، فزون گویی(نگارنده).
اضافہ ے ملڪی(تملیڪی):»فزودہ ے آزانیڪ.
اضافی:»افزونے، فزونے، بیشی،زیادی.
اِعجام:»پنتہ گذارے، دیل گُذاری.
اعداد:»شمارها، شمارگان(نگارنده).
اِعراب:»آواگذرے، زیروزبرگذاری.
اَعلام:»نامگان ویژہ، ویژہ نامها.
افراد:» ڪسان، تاها، تڪها.
افعال:» ڪَروازها(محمد حیدرے ملایرے) ڪنشها، ڪارواژہ ها.
افعال تام:» ڪنشهاے انجامی.
افعال ربطی:» ڪنِشهاے پیوندی.
اقسام:» گونہها، بهرہها، جورها.
اقسام اضافه:» فزایش گونہها، گونہهاے فزوده.
اقسام ماضی:» گونہهاے گذشته.
اَمر:» دستور، فرمان.
اَمر حاضر:» ڪنون فرمان،فرمان ڪنونی،فرمان هندمان.
اَمرغایب:» فرمانِ اَونافت، دستور نابوده.
امری:» دستورے، فرمانی.
املا ٕ:» دیڪتہ، نویسش، درست نویسے، گفت نویس، ازیادنوشتن.
انواع:» گونہ ها، گوناگون.
اول شخص جمع:» یڪم تن چند، یڪم ڪس بیش.
اول شخص مفرد:» یڪم ڪَس تڪ.
#بزرگمهر_صالحی:
بازخنها (منابع)
۱- پیوستهاے فرهنگ ساختارے زبان پارسے. دڪترهاجری.
۲- فرهنگ نظام با ریشہ شناسے، سید محمد علے داعے الاسلام.
۳- فرهنگ ریشہ شناختے زبان پارسے، دڪتر محمد حسن دوست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#زیباییهای_زبان_پارسی_را_دریابیم:
🍀پالایش زبان پارسی؛
اصطلاح= زبانزد، گنجواژہ (ضربالمثل)، سخنواره
یڪے از جایگزینهاے واژهے«اصطلاح» «سخنواره» است.
مانند «ماهواره» كہ ماهے ساختگے است.
چرا كہ «واره» پسوندے است كہ ڪِـهاد بر مِـهاد (فرع بر اصل) میسازد.
براے نمونہ، ماهوارہ چیزے در پیوند با ماہ و یا مانند آن است و خود آن نیست،
همچنین است گوشوارہ.
پس از آنجایے كہ«اصطلاح» بہ سخنے(یڪ یا چند واژہ بهم بستہ) میگویند كہ جانشین یڪ سخن بنیادین است و یا یڪ سخن پیمانے (قراردادے) است، میتوان بهجاے آن «سخنواره» گفت.
💥نمونه:
زبانزدے است كہ میگوید"سگ زرد برادر شغال است"!
«زیرہ بہ كرمان بردن» نمونهے یڪ سخنوارہ است كہ فرنگیها هم همین را دارند و میگویند " جغد بہ آتن بردن"!
كج دار و مریز یڪ سخنوارہ است.
سخنوارهے«كج دار و مریز» از كجا آمده؟
«كج دار و مریز» دیگر سخنوارہ(مصطلح) شدہ. بہ این چم ڪہ پیشدستے را ڪج نگہ دار و بههوش باش ڪہ نریزد.
💎زبان و فرهنگ پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍀پالایش زبان پارسی؛
اصطلاح= زبانزد، گنجواژہ (ضربالمثل)، سخنواره
یڪے از جایگزینهاے واژهے«اصطلاح» «سخنواره» است.
مانند «ماهواره» كہ ماهے ساختگے است.
چرا كہ «واره» پسوندے است كہ ڪِـهاد بر مِـهاد (فرع بر اصل) میسازد.
براے نمونہ، ماهوارہ چیزے در پیوند با ماہ و یا مانند آن است و خود آن نیست،
همچنین است گوشوارہ.
پس از آنجایے كہ«اصطلاح» بہ سخنے(یڪ یا چند واژہ بهم بستہ) میگویند كہ جانشین یڪ سخن بنیادین است و یا یڪ سخن پیمانے (قراردادے) است، میتوان بهجاے آن «سخنواره» گفت.
💥نمونه:
زبانزدے است كہ میگوید"سگ زرد برادر شغال است"!
«زیرہ بہ كرمان بردن» نمونهے یڪ سخنوارہ است كہ فرنگیها هم همین را دارند و میگویند " جغد بہ آتن بردن"!
كج دار و مریز یڪ سخنوارہ است.
سخنوارهے«كج دار و مریز» از كجا آمده؟
«كج دار و مریز» دیگر سخنوارہ(مصطلح) شدہ. بہ این چم ڪہ پیشدستے را ڪج نگہ دار و بههوش باش ڪہ نریزد.
💎زبان و فرهنگ پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#زیباییهای_زبان_پارسی:
🍀پالایش زبان پارسی؛
واژهی«فلان» تازے است، ولے واژهے «بهمان» پارسیست.
⚠️پس:
فلانی= بهمانی.
فلان شخص= بهمان كس.
فلان و بهمان= بیسار و بهمان.
💎زبان پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍀پالایش زبان پارسی؛
واژهی«فلان» تازے است، ولے واژهے «بهمان» پارسیست.
⚠️پس:
فلانی= بهمانی.
فلان شخص= بهمان كس.
فلان و بهمان= بیسار و بهمان.
💎زبان پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌸🍃#زیباییهای_زبان_پارسی:
🍀پالایش زبان پارسی؛
واژهی«صورت» و واژههاے همریشهے آن تازیاند و جایگزینهاے پارسے دلنشینترے دارند.
تصور= اَنگاشت، اَنگار، انگارہ، گمان، پنداشت، انگاشتن، انگارش.
تصور شده= انگاشتہ، انگارده.
تصورڪردن= گمان ڪردن، پنداشتن، انگاشتن، هوشیدن، اَنگاردن.
تصورات= انگارشها.
تصوری= اَنگاری.
تصویر= نگارہ، نگارڪ، پیڪرہ، رُخش، فرتور(عڪس.)
تصویرگر، تصویر ڪِش= پیڪرساز، نگارگر.
تصویری= نگارین.
صُوَر= رخها، رخسارها، چهرهها، چهرگان.
صورت= چهرہ، چهر، رخ، رخسار، رخسارہ، روے، رو، گونہ، سیما، نگار، نگارہ، نِما، نَماد، اَبَر [در دانش انگارش(ریاضی)]
صورت آرای= چهرآراے، نگارگر.
صورت آرایی= چهر نگاری.
صورت آفرین= چهرهساز، چهرهبند.
صورت اسامی= سیاهه.
صورت برداشتن= سیاهہ برداشتن.
صورتبندی= نگاربندے، ردهبندی.
صورتپذیر= انجامشدنے، انجامپذیر، چهرهپذیر، شدنی.
صورتپذیرفتن= فرجام پذیرفتن، انجامپذیرفتن، چـِهرِنیدن.
صورت جادو= جادونگاره.
صورت جزء= ریزشُمار.
صورتجلسه= نشستنامه.
صورتجلسہ ڪردن= پیشنویس ڪردن.
صورتحال= چگونگے، چونی.
صورتحساب= شماربرگ، سیاهہ درآمدها، پرداختنامه.
صورتساز= چهرهنگار.
صورتسازی= واروننمایی(در داد و ستد)، چهرهنگاری.
صورت فلڪی= اختر
صورتڪ= نگارڪ، تندیسَڪ.
صورتڪاری= چهرهسازے، ڪندهڪاری.
صورت ڪسر= ابر بَرخِہ، برخهشمار.
صورت ڪِش= نگارگر، چهرهساز.
صورتگر= نگارگر، چهرهپرداز.
صورتنگار= چهرهنگار.
صورت و ظاهر= رویه.
صورتی= سرخابے، سرخ روشن، رُخے، نِمایی.
صُوَر فلڪی= چهرگان سپهرے، اختران.
صوری= ساختگی(جعلی)، رویهاے، نِمایی.
💎 زبان و فرهنگ پارسے این؛
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍀پالایش زبان پارسی؛
واژهی«صورت» و واژههاے همریشهے آن تازیاند و جایگزینهاے پارسے دلنشینترے دارند.
تصور= اَنگاشت، اَنگار، انگارہ، گمان، پنداشت، انگاشتن، انگارش.
تصور شده= انگاشتہ، انگارده.
تصورڪردن= گمان ڪردن، پنداشتن، انگاشتن، هوشیدن، اَنگاردن.
تصورات= انگارشها.
تصوری= اَنگاری.
تصویر= نگارہ، نگارڪ، پیڪرہ، رُخش، فرتور(عڪس.)
تصویرگر، تصویر ڪِش= پیڪرساز، نگارگر.
تصویری= نگارین.
صُوَر= رخها، رخسارها، چهرهها، چهرگان.
صورت= چهرہ، چهر، رخ، رخسار، رخسارہ، روے، رو، گونہ، سیما، نگار، نگارہ، نِما، نَماد، اَبَر [در دانش انگارش(ریاضی)]
صورت آرای= چهرآراے، نگارگر.
صورت آرایی= چهر نگاری.
صورت آفرین= چهرهساز، چهرهبند.
صورت اسامی= سیاهه.
صورت برداشتن= سیاهہ برداشتن.
صورتبندی= نگاربندے، ردهبندی.
صورتپذیر= انجامشدنے، انجامپذیر، چهرهپذیر، شدنی.
صورتپذیرفتن= فرجام پذیرفتن، انجامپذیرفتن، چـِهرِنیدن.
صورت جادو= جادونگاره.
صورت جزء= ریزشُمار.
صورتجلسه= نشستنامه.
صورتجلسہ ڪردن= پیشنویس ڪردن.
صورتحال= چگونگے، چونی.
صورتحساب= شماربرگ، سیاهہ درآمدها، پرداختنامه.
صورتساز= چهرهنگار.
صورتسازی= واروننمایی(در داد و ستد)، چهرهنگاری.
صورت فلڪی= اختر
صورتڪ= نگارڪ، تندیسَڪ.
صورتڪاری= چهرهسازے، ڪندهڪاری.
صورت ڪسر= ابر بَرخِہ، برخهشمار.
صورت ڪِش= نگارگر، چهرهساز.
صورتگر= نگارگر، چهرهپرداز.
صورتنگار= چهرهنگار.
صورت و ظاهر= رویه.
صورتی= سرخابے، سرخ روشن، رُخے، نِمایی.
صُوَر فلڪی= چهرگان سپهرے، اختران.
صوری= ساختگی(جعلی)، رویهاے، نِمایی.
💎 زبان و فرهنگ پارسے این؛
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃🌺#زیباییهای_زبان_پارسی:
♻️پالایش زبان پارسی؛
سلام= درود.
سلام ڪردن= درود گفتن، درودے رساندن.
نمونه:
سلام رفقا= درود دوستان.
سلام علیڪم= درود بر شما.
سلام من را بہ اخوے برسانید= درود من را بہ برادر برسانید.
سلام روستایے بیطمع نیست= درود روستایے بیآزوَرے نیست.
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت= درودت را نمیخواهند پاسخ گفت.
سلام علیڪم و رحمةاللہ و برڪاته= درود بر شما و بخشایش و فراوانے ایزدی.
💎زبان و فرهنگ پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
♻️پالایش زبان پارسی؛
سلام= درود.
سلام ڪردن= درود گفتن، درودے رساندن.
نمونه:
سلام رفقا= درود دوستان.
سلام علیڪم= درود بر شما.
سلام من را بہ اخوے برسانید= درود من را بہ برادر برسانید.
سلام روستایے بیطمع نیست= درود روستایے بیآزوَرے نیست.
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت= درودت را نمیخواهند پاسخ گفت.
سلام علیڪم و رحمةاللہ و برڪاته= درود بر شما و بخشایش و فراوانے ایزدی.
💎زبان و فرهنگ پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
#زیباییهای_زبان_پارسی:
چراییپسوندهای= گِن> گین> آگین؛
در گفتار پارسیِ امرووزے واژهاے داریم بنام«گِن» ڪہ در ڪاربرد«همگن= همتا» و«همگنان= یاران» بڪار میرود.
برخے از واژهشناسان برآنند ڪہ واژهے تازی«جنس» تازیشدهے واژهی«گن»است
و«همجنس» و«همگن» یڪے است.
گروهے دیگر،
یڪسرہ از پذیرش واژهی«گن» در چم «جنس» در زبان پارسے سر باز میزنند و میگویند:
بجز ساخت«همگن» و«همگنان» در هیچجاے دیگر از زبان پارسے از واژہ و پسوند«گن» بڪاربردہ نشدہ است.
این دستہ از پژوهندگان اگر خوب بررسیڪنند و بہ ریشهیابے این واژہ بپردازند،
درمییابند ڪہ واژهے یادشدہ در زبان پهلوے ساسانے ریشہ دارد و در آن زبان«گینڪ»،«آگینڪ» گفتہ میشدہ و در ڪاربردهاے فراوان است،
💥مانند:
«آمیختہ، مانندہ، وابستہ، ناڪ»
بڪار میرفتہ است و در درازاے تاريخ و دگرگونشدن زبان پهلوے ساسانے بہ زبان پارسے امرووزے بہ گوونههای«آگین» «آگن» «گین» و«گِن» بڪار بردہ شدہ است و همهے اینها از یڪ ریشهاند.
💥براے نموونه:
«آبگین، آبگینہ، آبگینڪ» یا همانند آب، چون آب(ڪہ بہ شیشہ گفتہ میشود.)
درجایے دیگر:
«اندوهگین، اندوهگن، اندوهآگین، اندهگین» بہ چم اندوہ یڪیشدہ و درآمیختہ با اندوہ و نمونههاے بسیار فراوان مانند: زرآگین، زرگین، زرگن، زرگندہ (یعنے درآمیختهشدہ و روڪششدہ با«زر»).
(برخے از واژهشناسان نیز برآنند ڪہ روستایے ڪہ در میان راہ تهران و شميران است و زرگندہ نامیدہ میشود،
در آغاز «زرآگنده» بوده،
بہ چم زراندوود و با زرآلوود زیرا در پاییز، همهے درختان این روستا، یڪسرہ از برگهاے زرین پوشیدہ میشوند.)
درجایے دیگر: خشمگین، خشمگن، خشمآگین(در آمیختہ با خشم)
استاد دهخدا و استادگلگلاب و استاد معین برآنند ڪہ پسوند«گِن» و «گین» نام را بہ زاب(صفت) دگرگون میڪند.
💥مانند:
نام👇 زاب👇
سنگ سنگین.
شرم شرمگین.
گرگ گرگین.
خشم خشمگین.
آب آبگین.
دوود دوودگین(خوراڪ دوودزده.)
و......
هنگامے ڪهرودڪے میگوید:
اے آنڪه«غمگنی» و سزاواری
وندر نهان سرشڪ همے باری
منوچهرے دامغانے میگوید:
سالِ امسالین، نوروز تربناڪتر است
پار و پیرار همے دیدم«اندوهگنا»
نظامے گنجهاے میسراید:
از آن«سهمگینتر» سیاهے قَوی
عنان راند بر چالش خسروی
با نگرش بہ آنچہ ڪہ در این زمینہ آمد،
پے میبریم ڪه«همگن» نیز چم:
مانند همدیگر و وابستہ بہ یڪدیگر و آمیختہ با یڪدیگر، و.....
پس دوور نیست ڪہ تازیان آن را در ڪاربرد«جنس» از ما گرفتہ و بڪار بردہ باشند.
و واپسین سخن آنڪہ:
شاید واژهے لاتین«ژن» نیز از زبان پارسے و همین«گِن» گرفتہ شدہ باشد.
💥نموونہ: این ڪہ ڪُردان در زبان ڪردے بہ زن میگوویند:
زن= ژن.
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
چراییپسوندهای= گِن> گین> آگین؛
در گفتار پارسیِ امرووزے واژهاے داریم بنام«گِن» ڪہ در ڪاربرد«همگن= همتا» و«همگنان= یاران» بڪار میرود.
برخے از واژهشناسان برآنند ڪہ واژهے تازی«جنس» تازیشدهے واژهی«گن»است
و«همجنس» و«همگن» یڪے است.
گروهے دیگر،
یڪسرہ از پذیرش واژهی«گن» در چم «جنس» در زبان پارسے سر باز میزنند و میگویند:
بجز ساخت«همگن» و«همگنان» در هیچجاے دیگر از زبان پارسے از واژہ و پسوند«گن» بڪاربردہ نشدہ است.
این دستہ از پژوهندگان اگر خوب بررسیڪنند و بہ ریشهیابے این واژہ بپردازند،
درمییابند ڪہ واژهے یادشدہ در زبان پهلوے ساسانے ریشہ دارد و در آن زبان«گینڪ»،«آگینڪ» گفتہ میشدہ و در ڪاربردهاے فراوان است،
💥مانند:
«آمیختہ، مانندہ، وابستہ، ناڪ»
بڪار میرفتہ است و در درازاے تاريخ و دگرگونشدن زبان پهلوے ساسانے بہ زبان پارسے امرووزے بہ گوونههای«آگین» «آگن» «گین» و«گِن» بڪار بردہ شدہ است و همهے اینها از یڪ ریشهاند.
💥براے نموونه:
«آبگین، آبگینہ، آبگینڪ» یا همانند آب، چون آب(ڪہ بہ شیشہ گفتہ میشود.)
درجایے دیگر:
«اندوهگین، اندوهگن، اندوهآگین، اندهگین» بہ چم اندوہ یڪیشدہ و درآمیختہ با اندوہ و نمونههاے بسیار فراوان مانند: زرآگین، زرگین، زرگن، زرگندہ (یعنے درآمیختهشدہ و روڪششدہ با«زر»).
(برخے از واژهشناسان نیز برآنند ڪہ روستایے ڪہ در میان راہ تهران و شميران است و زرگندہ نامیدہ میشود،
در آغاز «زرآگنده» بوده،
بہ چم زراندوود و با زرآلوود زیرا در پاییز، همهے درختان این روستا، یڪسرہ از برگهاے زرین پوشیدہ میشوند.)
درجایے دیگر: خشمگین، خشمگن، خشمآگین(در آمیختہ با خشم)
استاد دهخدا و استادگلگلاب و استاد معین برآنند ڪہ پسوند«گِن» و «گین» نام را بہ زاب(صفت) دگرگون میڪند.
💥مانند:
نام👇 زاب👇
سنگ سنگین.
شرم شرمگین.
گرگ گرگین.
خشم خشمگین.
آب آبگین.
دوود دوودگین(خوراڪ دوودزده.)
و......
هنگامے ڪهرودڪے میگوید:
اے آنڪه«غمگنی» و سزاواری
وندر نهان سرشڪ همے باری
منوچهرے دامغانے میگوید:
سالِ امسالین، نوروز تربناڪتر است
پار و پیرار همے دیدم«اندوهگنا»
نظامے گنجهاے میسراید:
از آن«سهمگینتر» سیاهے قَوی
عنان راند بر چالش خسروی
با نگرش بہ آنچہ ڪہ در این زمینہ آمد،
پے میبریم ڪه«همگن» نیز چم:
مانند همدیگر و وابستہ بہ یڪدیگر و آمیختہ با یڪدیگر، و.....
پس دوور نیست ڪہ تازیان آن را در ڪاربرد«جنس» از ما گرفتہ و بڪار بردہ باشند.
و واپسین سخن آنڪہ:
شاید واژهے لاتین«ژن» نیز از زبان پارسے و همین«گِن» گرفتہ شدہ باشد.
💥نموونہ: این ڪہ ڪُردان در زبان ڪردے بہ زن میگوویند:
زن= ژن.
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
🌸🍃#زیباییهای_زبان_پارسی:
🍀پالایش زبان پارسی:
دڪتر = دستور
دڪتر:
این واژہ از«دستور» پارسے بہ چم رهبر و پیشوا در آیین زردشتے آمدہ است.
واژہ دستور تا امروز بہ چم پیشواے آیینے زرتشتے میباشد و نیز دانشمندان بزرگ را،
تازہ در زمان اسلام، دستور مینامیدند
و این واژہ بہ چم دڪتر اروپایے رواگ داشتہ است،
چنانڪه عمربن ابراهیم نیشابورے را بہ همانگونہ ڪہ حجةالحق میگفتند: «دستور» نیز میخواندند.
ابوالحسن بیهقی(درگذشتہ نزدیڪ565 عربے) در نسڪ خود حڪما الاسلام(تتمہ صوان الحڪمة)
در ترگویه خیام نیشابورے گوید: الدستور الفیلسوف حجةالحق عمربن ابراهیم الخیام.
و این واژہ بہ دست ترسایان ایرانے در آغاز بہ ڪلیسا رفت و سپس از آنجا همگانے شد و بہ دیگر سازمانهای دانشیڪ و ادبے راہ یافتہ است.
از دستورهاے ترسایے یڪے یوحنا الدمشقے است ڪہ در سدہ هشتم ترسایے میزیستہ است.
«برگرفتہ از فرهنگ واژگان دهخدا.»
💎زبان و فرهنگ پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍀پالایش زبان پارسی:
دڪتر = دستور
دڪتر:
این واژہ از«دستور» پارسے بہ چم رهبر و پیشوا در آیین زردشتے آمدہ است.
واژہ دستور تا امروز بہ چم پیشواے آیینے زرتشتے میباشد و نیز دانشمندان بزرگ را،
تازہ در زمان اسلام، دستور مینامیدند
و این واژہ بہ چم دڪتر اروپایے رواگ داشتہ است،
چنانڪه عمربن ابراهیم نیشابورے را بہ همانگونہ ڪہ حجةالحق میگفتند: «دستور» نیز میخواندند.
ابوالحسن بیهقی(درگذشتہ نزدیڪ565 عربے) در نسڪ خود حڪما الاسلام(تتمہ صوان الحڪمة)
در ترگویه خیام نیشابورے گوید: الدستور الفیلسوف حجةالحق عمربن ابراهیم الخیام.
و این واژہ بہ دست ترسایان ایرانے در آغاز بہ ڪلیسا رفت و سپس از آنجا همگانے شد و بہ دیگر سازمانهای دانشیڪ و ادبے راہ یافتہ است.
از دستورهاے ترسایے یڪے یوحنا الدمشقے است ڪہ در سدہ هشتم ترسایے میزیستہ است.
«برگرفتہ از فرهنگ واژگان دهخدا.»
💎زبان و فرهنگ پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
#زیباییهای_زبان_پارسی:
🍀پالایش زبان پارسی؛
برابر پارسے واژگان تازی«وصف» و واژههاے هم ریشهے آن:::::::::>👇
توصیف= ستودن، ستایش.
توصیف ڪردن= سُتودن.
وصف= ستایش، ارج، فروزہ، نِگیزش، ستودن.
وصف ڪردن= شناساندن، ستودن.
وصفے= فروزهاے، ستایهای.
وصاف= ستاینده.
وصافے= ستایندگی.
زایدالوصف= چشمگیر، افزون ستایہ، بیش از اندازه.
مع الوصف= (ساختهے پارسیگویان) با این همہ، با آن ڪہ، با این ڪه.
موصوف= نهادهشدہ، ستودهشدہ، ستودہ، ستایششدہ، ستایشانگیز، پسندیدہ، فروزینه.
چہ شعرها ڪہ در وصف معشوق نسرود=
چہ چڪامهها ڪہ در ستایش دلبر نهسرود.
💎زبان و فرهنگ پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍀پالایش زبان پارسی؛
برابر پارسے واژگان تازی«وصف» و واژههاے هم ریشهے آن:::::::::>👇
توصیف= ستودن، ستایش.
توصیف ڪردن= سُتودن.
وصف= ستایش، ارج، فروزہ، نِگیزش، ستودن.
وصف ڪردن= شناساندن، ستودن.
وصفے= فروزهاے، ستایهای.
وصاف= ستاینده.
وصافے= ستایندگی.
زایدالوصف= چشمگیر، افزون ستایہ، بیش از اندازه.
مع الوصف= (ساختهے پارسیگویان) با این همہ، با آن ڪہ، با این ڪه.
موصوف= نهادهشدہ، ستودهشدہ، ستودہ، ستایششدہ، ستایشانگیز، پسندیدہ، فروزینه.
چہ شعرها ڪہ در وصف معشوق نسرود=
چہ چڪامهها ڪہ در ستایش دلبر نهسرود.
💎زبان و فرهنگ پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#زیباییهای_زبان_پارسی:
🍀پالایش زبان پارسی؛
بهجاے واژهے بیگانهی«سهولت»
میتوانیم بگوییم:
➖آسانی.
➖سادگی.
➖روانی.
💥نمونه:
میتوان بہ سهولت ڪارے پیدا ڪرد= میتوان بہ آسانے ڪارے پیدا ڪرد.
میتوان بہ سادگے ڪارے پیدا ڪرد.
💎 زبان و فرهنگ پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍀پالایش زبان پارسی؛
بهجاے واژهے بیگانهی«سهولت»
میتوانیم بگوییم:
➖آسانی.
➖سادگی.
➖روانی.
💥نمونه:
میتوان بہ سهولت ڪارے پیدا ڪرد= میتوان بہ آسانے ڪارے پیدا ڪرد.
میتوان بہ سادگے ڪارے پیدا ڪرد.
💎 زبان و فرهنگ پارسے این
زیباے سخت جان
را پاس بداریم.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃🌺🍀#زیباییهای_زبان_پارسی:
چند واژهے اسپانیایے ڪہ از زبان پارسے و اوستایے ریشہ میگیرند:
1- persiana=
بہ چم پردہ ڪرڪرہ، پنجرہ پوش= برگرفتہ از پنجرہ پوشهاے سبُڪ ایرانے، پارسے ڪہ نخستین بار در سدهے هجدهم بہ ونیز بردہ شدند.
2- zénana=
بہ معنے زنانه= بخش زنانه.
3- parche=
بہ معنے وصلہ، یا تڪه= برگرفتہ از واژہ پارچه.
4- paraíso=
بہ چم پردیس یا بهشت= برگرفتہ از واژہ فارسے پردیس.
5- quiosco=
بہ چم ڪیوسڪ= برگرفتہ از واژہ ڪوشڪ فارسے و پهلوی.
بنمایه:
Shafa, Shojaeddin.
De Persia a la España musulmana: la historia recuperada. Huelva, 2000.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
چند واژهے اسپانیایے ڪہ از زبان پارسے و اوستایے ریشہ میگیرند:
1- persiana=
بہ چم پردہ ڪرڪرہ، پنجرہ پوش= برگرفتہ از پنجرہ پوشهاے سبُڪ ایرانے، پارسے ڪہ نخستین بار در سدهے هجدهم بہ ونیز بردہ شدند.
2- zénana=
بہ معنے زنانه= بخش زنانه.
3- parche=
بہ معنے وصلہ، یا تڪه= برگرفتہ از واژہ پارچه.
4- paraíso=
بہ چم پردیس یا بهشت= برگرفتہ از واژہ فارسے پردیس.
5- quiosco=
بہ چم ڪیوسڪ= برگرفتہ از واژہ ڪوشڪ فارسے و پهلوی.
بنمایه:
Shafa, Shojaeddin.
De Persia a la España musulmana: la historia recuperada. Huelva, 2000.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
#زیباییهای_زبان_پارسی:
واژگان درهمتنیدہ بهریخت نیمبازہ نوشتہ میشوند.
چڪهچڪه
دواندوان
دمبهدم
تڪهتڪه.
هنووز براے جدا و نیمجدا و پیوستهنویسے سردرگم هستید.؟
🖍 بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
واژگان درهمتنیدہ بهریخت نیمبازہ نوشتہ میشوند.
چڪهچڪه
دواندوان
دمبهدم
تڪهتڪه.
هنووز براے جدا و نیمجدا و پیوستهنویسے سردرگم هستید.؟
🖍 بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
#زیباییهای_زبان_پارسی:
چند جایگزین پارسی؛
➖اجتناب پرهیز، دوری
➖اجیر مزدوور
➖احسنت آفرین
➖احضار ڪردن فراخواندن
➖جانب سوو
➖اجرت دستمزد
➖اوایل آغاز
➖از قدیم. از دیرباز.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
چند جایگزین پارسی؛
➖اجتناب پرهیز، دوری
➖اجیر مزدوور
➖احسنت آفرین
➖احضار ڪردن فراخواندن
➖جانب سوو
➖اجرت دستمزد
➖اوایل آغاز
➖از قدیم. از دیرباز.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅