📚📘🖌📖
📖🖌
#شاهنامه
بخش پانزدهم
۱۵
#تهمورس
پسر بد مراو را یکی هوشمند
گرانمایه تهمورس دیوبند
بیامد به تخت پدر بر نشست
به شاهی کمر برمیان بر ببست
همه موبدان را ز لشکر بخواند
به خوبی چه مایه سخنها براند
چنین گفت کامروز تخت و کلاه
مرا زیبد این تاج و گنج و سپاه
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گرد پای
ز هر جای کوته کنم دست دیو
که من بود خواهم جهان را خدیو
هر آن چیز کاندر جهان سودمند
کنم آشکارا گشایم ز بند
پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و به رشتن نهادند روی
به کوشش ازو کرد پوشش به رای
به گستردنی بد هم او رهنمای
ز پویندگان هر چه بد تیزرو
خورش کردشان سبزه و کاه و جو
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید
به چاره بیاوردش از دشت و کوه
به بند آمدند آنکه بد زان گروه
ز مرغان مر آن را که بد نیک تاز
چو باز و چو شاهین گردن فراز
بیاورد و آموختنشان گرفت
جهانی بدو مانده اندر شگفت
چو این کرده شد ماکیان و خروس
کجا بر خروشد گه زخم کوس
بیاورد و یکسر به مردم کشید
نهفته همه سودمندش گزید
بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم
چنین گفت کاین را ستایش کنید
جهان آفرین را نیایش کنید
که او دادمان بر ددان دستگاه
ستایش مراو را که بنمود راه
مر او را یکی پاک دستور بود
که رایش ز کردار بد دور بود
خنیده به هر جای شهرسپ نام
نزد جز به نیکی به هر جای گام
همه روزه بسته ز خوردن دو لب
به پیش جهاندار برپای شب
چنان بر دل هر کسی بود دوست
نماز شب و روزه آیین اوست
سر مایه بد اختر شاه را
در بسته بد جان بدخواه را
همه راه نیکی نمودی به شاه
همه راستی خواستی پایگاه
چنان شاه پالوده گشت از بدی
که تابید ازو فرهٔ ایزدی
برفت اهرمن را به افسون ببست
چو بر تیزرو بارگی برنشست
زمان تا زمان زینش برساختی
همی گرد گیتیش برتاختی
چو دیوان بدیدند کردار او
کشیدند گردن ز گفتار او
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند ازو تاج و فر
چو تهمورس آگه شد از کارشان
برآشفت و بشکست بازارشان
به فر جهاندار بستش میان
به گردن برآورد گرز گران
همه نره دیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران
دمنده سیه دیوشان پیشرو
همی به آسمان برکشیدند غو
جهاندار تهمورس بافرین
بیامد کمر بسته جنگ و کین
یکایک بیاراست با دیو چنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ
ازیشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما کت آید به بر
کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونهای کان همی بشنوی
جهاندار سی سال ازین بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سرآمد برو روزگار
همه رنج او ماند ازو یادگار.
@farzandan_parsi
📚📘🖌📖
📖🖌
📖🖌
#شاهنامه
بخش پانزدهم
۱۵
#تهمورس
پسر بد مراو را یکی هوشمند
گرانمایه تهمورس دیوبند
بیامد به تخت پدر بر نشست
به شاهی کمر برمیان بر ببست
همه موبدان را ز لشکر بخواند
به خوبی چه مایه سخنها براند
چنین گفت کامروز تخت و کلاه
مرا زیبد این تاج و گنج و سپاه
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گرد پای
ز هر جای کوته کنم دست دیو
که من بود خواهم جهان را خدیو
هر آن چیز کاندر جهان سودمند
کنم آشکارا گشایم ز بند
پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و به رشتن نهادند روی
به کوشش ازو کرد پوشش به رای
به گستردنی بد هم او رهنمای
ز پویندگان هر چه بد تیزرو
خورش کردشان سبزه و کاه و جو
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید
به چاره بیاوردش از دشت و کوه
به بند آمدند آنکه بد زان گروه
ز مرغان مر آن را که بد نیک تاز
چو باز و چو شاهین گردن فراز
بیاورد و آموختنشان گرفت
جهانی بدو مانده اندر شگفت
چو این کرده شد ماکیان و خروس
کجا بر خروشد گه زخم کوس
بیاورد و یکسر به مردم کشید
نهفته همه سودمندش گزید
بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم
چنین گفت کاین را ستایش کنید
جهان آفرین را نیایش کنید
که او دادمان بر ددان دستگاه
ستایش مراو را که بنمود راه
مر او را یکی پاک دستور بود
که رایش ز کردار بد دور بود
خنیده به هر جای شهرسپ نام
نزد جز به نیکی به هر جای گام
همه روزه بسته ز خوردن دو لب
به پیش جهاندار برپای شب
چنان بر دل هر کسی بود دوست
نماز شب و روزه آیین اوست
سر مایه بد اختر شاه را
در بسته بد جان بدخواه را
همه راه نیکی نمودی به شاه
همه راستی خواستی پایگاه
چنان شاه پالوده گشت از بدی
که تابید ازو فرهٔ ایزدی
برفت اهرمن را به افسون ببست
چو بر تیزرو بارگی برنشست
زمان تا زمان زینش برساختی
همی گرد گیتیش برتاختی
چو دیوان بدیدند کردار او
کشیدند گردن ز گفتار او
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند ازو تاج و فر
چو تهمورس آگه شد از کارشان
برآشفت و بشکست بازارشان
به فر جهاندار بستش میان
به گردن برآورد گرز گران
همه نره دیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران
دمنده سیه دیوشان پیشرو
همی به آسمان برکشیدند غو
جهاندار تهمورس بافرین
بیامد کمر بسته جنگ و کین
یکایک بیاراست با دیو چنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ
ازیشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما کت آید به بر
کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونهای کان همی بشنوی
جهاندار سی سال ازین بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سرآمد برو روزگار
همه رنج او ماند ازو یادگار.
@farzandan_parsi
📚📘🖌📖
📖🖌
#آشنایی_با_نامهای_ایرانی
بخش دوم و پایانی
«تهمینه»، «تهم»، «تهمتن»، «تهماسب/تهماسپ»، «تهمورس»، «تهمین» و «تهمان»
نامهای "تهماسب/تهماسپ" و "تهمورس" در بخش نخست با نامهای "تهمینه"، "تهمتن"، "تهم"، "تهمان" و "تهمین" هنبازند(مشترکند).
🐎 "تهماسپ/تهماسب"←پسرانه
چم: دارای اسبهای تنومند.
تهم + اسب/اسپ (اسب در پارسی اوستایی اَسپَ یا اسپَـه بود)
شهیدی مازندرانی نوشته است که این نام در اوستایی "توماسپ" بود.
"تهماسب" پسر "منوچهر" و پدر "زو" پادشاهان کهن ایران بود:
- ندیدند جز پور "تهماسپ" زو
که زور کیان داشت و فرهنگگو!
#شاهنامه #فردوسی
"تهماسب" نام دو تن از شاهان صفوی بود.
🥊 "تهمورس"←پسرانه
چم: دلیر و پهلوان، روباه یا سگ تیزرو(شاید).
"تهمورس" در اوستا "تَخمَاروپَ" (تخم + اوروپ) است. بخش نخست نام بهره از تهم است ولی دربارهی بخش دوم آن دیدگاه روشنی نیست و پژوهندگان با دیدهی شک به آن مینگرند.
(شهیدی مازندرانی)
شاید بخش دوم این نام گونهای سگ یا روباه باشد و برای همین گاهی آن را روباه تیزرو میچمند(برهان قاطع).
به درستی این دیدگاه گواهی ندادهاند.
دهخدا بر این باور است که تهمورس (تهم+مرز) به چمار(معنی) پهلوان زمین است، همچون نام "کیومرز" که به چم(معنی) بزرگ زمین است.
"تهمورس" در شاهنامه،
نام پسر هوشنگ و دومین پادشاه پیشدادی ایران بود:
- بر بد مر او را یکی هوشمند
گرانمایه "تهمورس" دیوبند!
#فردوسی_بزرگ
"دیوبند" و "زیناوند"(آذینونت در اوستایی) برنام(لقب)های "تهمورس" بودند.(فرهنگ نامهای اوستا)
در فرهنگ ایران باستان آمده که زیناوند به مانی(معنی) تفنگدار است. پورداود این واژه را به مانک بیدار و زندهدل دانسته است.
بر پایهی افسانهها، او نیروی فراوانی داشت که با آن اهریمن و دیوان را فرمانبردار کرده بود. از اینرو او را دیوبند هم مینامیدند.
"ابراهیم پورداود" نوشته است که تهمورس پسر "ویرنگهان"، برادر جمشید و از نوادگان هوشنگ بود که فردوسی به نادرست در شاهنامه او را پسر هوشنگ خوانده است.
در "زامیاد یَشت" آمده که "فر کیانی" چندی از آن تهمورس بود و از پرتو آن فرمانروای هفت کشور و چیره بر دیوان و مردمان بود. او اهریمن را به پیکر اسبی درآورد و در ۳۰سال به دو کرانه زمین تاخت.
داستانهای تهمورس بسیار خواندنیاند.
میگویند پیدایش دبیره(خط) در ایران به زمان تهمورس برمیگردد. بر پایهی داستانها در زمان او توفان سهمگینی برخاست و او برای نگهداری از ماتیکان(کتاب)ها، آنها را زیر خاک پنهان کرد. دربارهی درستی این دیدگاه نمیتوان داوری کرد.
⛔️ از آنجا که نامهای ایرانی بایستی با بندواژههای(حروف) پارسی نوشته شوند، «تهماسپ، تهماسب و تهمورس» درستاند و نگارشهای پر فراوانی «طهماسب، طهمورث، تهمورث و طهمورس» نادرستند.
✍🏻 گردآوری و نگارش: #پریسا_امام_وردی
✨برای فرزندانمان نامهای زیبا و برازندهی ایرانی برگزینیم✨
#نام_دخترانه_ایرانی
#نام_پسرانه_ایرانی
#تهمینه #تهم #تهمتن #تهماسب #تهمورس #تهمین #تهمان.
@farzandan_parsi.
بخش دوم و پایانی
«تهمینه»، «تهم»، «تهمتن»، «تهماسب/تهماسپ»، «تهمورس»، «تهمین» و «تهمان»
نامهای "تهماسب/تهماسپ" و "تهمورس" در بخش نخست با نامهای "تهمینه"، "تهمتن"، "تهم"، "تهمان" و "تهمین" هنبازند(مشترکند).
🐎 "تهماسپ/تهماسب"←پسرانه
چم: دارای اسبهای تنومند.
تهم + اسب/اسپ (اسب در پارسی اوستایی اَسپَ یا اسپَـه بود)
شهیدی مازندرانی نوشته است که این نام در اوستایی "توماسپ" بود.
"تهماسب" پسر "منوچهر" و پدر "زو" پادشاهان کهن ایران بود:
- ندیدند جز پور "تهماسپ" زو
که زور کیان داشت و فرهنگگو!
#شاهنامه #فردوسی
"تهماسب" نام دو تن از شاهان صفوی بود.
🥊 "تهمورس"←پسرانه
چم: دلیر و پهلوان، روباه یا سگ تیزرو(شاید).
"تهمورس" در اوستا "تَخمَاروپَ" (تخم + اوروپ) است. بخش نخست نام بهره از تهم است ولی دربارهی بخش دوم آن دیدگاه روشنی نیست و پژوهندگان با دیدهی شک به آن مینگرند.
(شهیدی مازندرانی)
شاید بخش دوم این نام گونهای سگ یا روباه باشد و برای همین گاهی آن را روباه تیزرو میچمند(برهان قاطع).
به درستی این دیدگاه گواهی ندادهاند.
دهخدا بر این باور است که تهمورس (تهم+مرز) به چمار(معنی) پهلوان زمین است، همچون نام "کیومرز" که به چم(معنی) بزرگ زمین است.
"تهمورس" در شاهنامه،
نام پسر هوشنگ و دومین پادشاه پیشدادی ایران بود:
- بر بد مر او را یکی هوشمند
گرانمایه "تهمورس" دیوبند!
#فردوسی_بزرگ
"دیوبند" و "زیناوند"(آذینونت در اوستایی) برنام(لقب)های "تهمورس" بودند.(فرهنگ نامهای اوستا)
در فرهنگ ایران باستان آمده که زیناوند به مانی(معنی) تفنگدار است. پورداود این واژه را به مانک بیدار و زندهدل دانسته است.
بر پایهی افسانهها، او نیروی فراوانی داشت که با آن اهریمن و دیوان را فرمانبردار کرده بود. از اینرو او را دیوبند هم مینامیدند.
"ابراهیم پورداود" نوشته است که تهمورس پسر "ویرنگهان"، برادر جمشید و از نوادگان هوشنگ بود که فردوسی به نادرست در شاهنامه او را پسر هوشنگ خوانده است.
در "زامیاد یَشت" آمده که "فر کیانی" چندی از آن تهمورس بود و از پرتو آن فرمانروای هفت کشور و چیره بر دیوان و مردمان بود. او اهریمن را به پیکر اسبی درآورد و در ۳۰سال به دو کرانه زمین تاخت.
داستانهای تهمورس بسیار خواندنیاند.
میگویند پیدایش دبیره(خط) در ایران به زمان تهمورس برمیگردد. بر پایهی داستانها در زمان او توفان سهمگینی برخاست و او برای نگهداری از ماتیکان(کتاب)ها، آنها را زیر خاک پنهان کرد. دربارهی درستی این دیدگاه نمیتوان داوری کرد.
⛔️ از آنجا که نامهای ایرانی بایستی با بندواژههای(حروف) پارسی نوشته شوند، «تهماسپ، تهماسب و تهمورس» درستاند و نگارشهای پر فراوانی «طهماسب، طهمورث، تهمورث و طهمورس» نادرستند.
✍🏻 گردآوری و نگارش: #پریسا_امام_وردی
✨برای فرزندانمان نامهای زیبا و برازندهی ایرانی برگزینیم✨
#نام_دخترانه_ایرانی
#نام_پسرانه_ایرانی
#تهمینه #تهم #تهمتن #تهماسب #تهمورس #تهمین #تهمان.
@farzandan_parsi.
#تهمورس – رام ڪردن جانوران:
ریشهشناسے نام:
تهمورس، دگرگون شدهی؛
«تَخمُ اوروپَ» (رامیشت۱۱ taxmo-urupa) است ڪہ بخش نخست«تَخم»
بہ چِم «زورمند»
سپس بہ«تَهم» دگریدہ
و در «تهمتن» و «تهمینه» نیز آمده.!
بخش دویم این واژہ«اوروپَ»؛
در اوستایے «روپ» بہ چم «قاپیدن، ربودن»
(فرهنگ واژههاے اوستا– احسان بهرامی– ۱۲۳۳) است ڪہ در
واژهے «روب» (روبیدن، روفتن، رباییدن)
فارسے و Rob لاتین و انگلیسے و فرانسہ و Rauben آلمانے و rapinare ایتالیایے و...
همہ بہ همان آرِش برجاست.!
واژہ«تخم اوروپ» بہ ماناے «ربایندہ زورمند»
یا«پهلوان رباینده»
در پهلوے«تخموریت» و در پارسے «تهمورس» بر زبان راندہ شد.
#تهمورس برداشتے از روزگارے است ڪہ نیاڪان براے برآوردن نیازهاے خویش جانوران را رام ڪردند و بہ فرمان آوردند.!
سنگنگارهها نمایش همزیستے مردم با جانوران رمندہ گیاهخوارند.!
در روزگار تهمورس،
نیاڪان نخست ماڪیان و سپس سمداران ڪوچڪ چون بزڪوهے را از زاستار(طبیعت) ربودند و بہ زیستگاہ خود آوردند،
رام ڪردند و از شیر و پشم و موے و پرشان بهرہ بردند.!
سگ را نیز بہ نگاهبانے گماشتند.!🦮
سپس پویندگان بزرگتر.!🐄
⚠️ برداشتے از درگاہ شاهنامہ پژوهے لرستان .
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🌾🦅🌾🦅🌾
ریشهشناسے نام:
تهمورس، دگرگون شدهی؛
«تَخمُ اوروپَ» (رامیشت۱۱ taxmo-urupa) است ڪہ بخش نخست«تَخم»
بہ چِم «زورمند»
سپس بہ«تَهم» دگریدہ
و در «تهمتن» و «تهمینه» نیز آمده.!
بخش دویم این واژہ«اوروپَ»؛
در اوستایے «روپ» بہ چم «قاپیدن، ربودن»
(فرهنگ واژههاے اوستا– احسان بهرامی– ۱۲۳۳) است ڪہ در
واژهے «روب» (روبیدن، روفتن، رباییدن)
فارسے و Rob لاتین و انگلیسے و فرانسہ و Rauben آلمانے و rapinare ایتالیایے و...
همہ بہ همان آرِش برجاست.!
واژہ«تخم اوروپ» بہ ماناے «ربایندہ زورمند»
یا«پهلوان رباینده»
در پهلوے«تخموریت» و در پارسے «تهمورس» بر زبان راندہ شد.
#تهمورس برداشتے از روزگارے است ڪہ نیاڪان براے برآوردن نیازهاے خویش جانوران را رام ڪردند و بہ فرمان آوردند.!
سنگنگارهها نمایش همزیستے مردم با جانوران رمندہ گیاهخوارند.!
در روزگار تهمورس،
نیاڪان نخست ماڪیان و سپس سمداران ڪوچڪ چون بزڪوهے را از زاستار(طبیعت) ربودند و بہ زیستگاہ خود آوردند،
رام ڪردند و از شیر و پشم و موے و پرشان بهرہ بردند.!
سگ را نیز بہ نگاهبانے گماشتند.!🦮
سپس پویندگان بزرگتر.!🐄
⚠️ برداشتے از درگاہ شاهنامہ پژوهے لرستان .
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🌾🦅🌾🦅🌾