برای پیشوازی و پاسداشت اَمُرداد ماه🌕
اَمرداد= نامیرا، نمیر.
داستان دیدار
سراینده: #پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
پسرِ تنها
نگاهش به خیزابِ دریا بود
هورشیدِ اَخشتَر
در کرانهی هرمز
آسمان را ارغوانی کرده بود
گویی آرامِ دمان
با لالایی خداگونهاش
خواب دریا را هم
شیرین کرده بود
خیزابها فروکش میکردند
و آرامِ دمان، در آن پاسه
چیره بر هستی
خاموشیِ جاودانمانندی پدید میآورد
پسرِ تنها
با چشم بر هم زدنی
در خاموشی جاودان
خود را در جایی شگفت دید!
انگار پرندوَش از شهرِ کهکشانها گذشته بود
تیر و ناهید و بهرام که نه
در سرزمینِ اورمزد چشم گشوده بود
یکسو ریگزار بود و آن دیگر
چین و شِکَنِ پیشانیِ ترک خوردهی کویر؛
و سواری که از دور میآمد
خوشاندام بود
سینهاش ستبر و چهرهاش خسته
پسر با خود گفت: کیست این؟
که رزمجامه بر تن دارد و شوری در دل؛
چون آب روشن و پاک
چون باد تند و بیباک
چون کوه پایدار
راه میپوید در دلِ ریگزار
کمانش
نشانِ شاهان است
هزاران سال
پیکان افکنده و زِه کشیده
تا سایهی شهریوری بگستراند
بر جهانِ خاکی!
گرز و تبرزیناش
یادگارِ پهلوانان است
پهلوانانی که نبردشان
نه ستیز بود و نه نیرنگ
گشودنِ دروازهی خرد بود با منشِ نیک
اینگونه اَشا و راستی را
نامیرا کردند و اَمرداد
تا آیین پهلوانی
چارهگر شود و دادآفرین
بر هر ستم و بیداد...
پسر سوار را گفت:
ای درفشات کاویانی
با من سخنی ساز کن؛
از کجا آمده و به کجا میروی؟
این فَر و شکوه را
وامدارِ آسمانِ چندم خداوندهای؟
سوار گفت:
من فرشتهی فرو افتادهی آریانم
گرچه ورجاوندم ولی
هزارهها بر من رفته و هنوز سرگردانم!
پسر گفت:
راهِ رهایی چیست؟
سوار اینچنین پاسخ داد:
سرنوشت من در دست شمایان است،
گفتههای گهر گسترانِ کهن را پیش گیرید،
جانی دوباره دهید بر اَخگرِ آذری که رو به خاموشیست!
آری،
اَخگرِ نیمهجانِ آتشِ باستان
گرچه تنها شده امروز
در فروغ و گرمیاش
میتوانی دید،
فر و فروغِ هفت آذرستان!
ناگه آسمانِ کویر
فرآذینِ فروغِ آستارهها شد
گویی جشنِ پرشکوهِ آستارهها
برای اخگریست
که در دلِ پسر
وامدارِ اندیشه بر کردار
به آرامی زبانه میکشد
بر راژمانِ هستی...
چه نیک بود این دیدار
چه نیک بود این دیدار!
✍️ پانوشت:
خیزاب: موج
هورشید: خورشید
اَخشتَر: جنوب
هرمز: کوتاهیدهی اورمزد است که اورمزد نیز کوتاهیدهی اهورامزدا است. نام یکی از شاهان نیکوسرشت ساسانی بوده است. آبخوست(جزیره)ای در استان هرمزگان که از ساختههای اردشیر ساسانی است.
پاسه: هنگامه، زمان
پرند: این واژه در ادب پارسی به چند چمار آمده. شمشیر و تیغ برنده، پارچهی ابریشمین، پرنیان و حریر، آنچه که رسته و وارسته است، رها شده و آزاد!
پرند وَش: این واژه در دیسهی پیوسته و بدون بازه به چمِ پریشب میشود. بنگرید به پریدوش. با نیمبازه به شوندِ بهرهگیری از پسوند همانندیِ (وَش) ، پرند وَش را، پرند گونه و همچون پرند، میچماریم(معنی میکنیم)
تیر: عطارد
ناهید: زهره
بهرام: مریخ
اورمزد: کوتاهیدهی اهورامزدا، اهورا به چم سرور، بزرگ، خداوند و مزدا ریشه در مَنَ دارد. به چمِ منش و خرد برتر و نیز در برخی بنچاکها میبینیم که مشتری را اورمزد خواندهاند که به دورهی اشکانیان باز میگردد.
شهریوری: خَشتَره وییره (اوستایی)، شهریوری یا آرمانِ شاهی و شهریگری، آرمانیست که بر ساختن بهشت در جهان خاکی با آمیختن نیروهای گیتوی و مینوی استوار است و به هیچ روی به چم چیرهگریِ شاه بر مردم نیست.
اَشا: اَشَه ویشته (اوستایی) یا اردیبهشت، اشا و راستی نماد هنجار در گردش هستی است.
امرداد: اَنوشگی، نامیرایی
اَخگر: شعله
آذر: آتَر، آتش
راژمان: سیستم، ساز و کار
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
اَمرداد= نامیرا، نمیر.
داستان دیدار
سراینده: #پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
پسرِ تنها
نگاهش به خیزابِ دریا بود
هورشیدِ اَخشتَر
در کرانهی هرمز
آسمان را ارغوانی کرده بود
گویی آرامِ دمان
با لالایی خداگونهاش
خواب دریا را هم
شیرین کرده بود
خیزابها فروکش میکردند
و آرامِ دمان، در آن پاسه
چیره بر هستی
خاموشیِ جاودانمانندی پدید میآورد
پسرِ تنها
با چشم بر هم زدنی
در خاموشی جاودان
خود را در جایی شگفت دید!
انگار پرندوَش از شهرِ کهکشانها گذشته بود
تیر و ناهید و بهرام که نه
در سرزمینِ اورمزد چشم گشوده بود
یکسو ریگزار بود و آن دیگر
چین و شِکَنِ پیشانیِ ترک خوردهی کویر؛
و سواری که از دور میآمد
خوشاندام بود
سینهاش ستبر و چهرهاش خسته
پسر با خود گفت: کیست این؟
که رزمجامه بر تن دارد و شوری در دل؛
چون آب روشن و پاک
چون باد تند و بیباک
چون کوه پایدار
راه میپوید در دلِ ریگزار
کمانش
نشانِ شاهان است
هزاران سال
پیکان افکنده و زِه کشیده
تا سایهی شهریوری بگستراند
بر جهانِ خاکی!
گرز و تبرزیناش
یادگارِ پهلوانان است
پهلوانانی که نبردشان
نه ستیز بود و نه نیرنگ
گشودنِ دروازهی خرد بود با منشِ نیک
اینگونه اَشا و راستی را
نامیرا کردند و اَمرداد
تا آیین پهلوانی
چارهگر شود و دادآفرین
بر هر ستم و بیداد...
پسر سوار را گفت:
ای درفشات کاویانی
با من سخنی ساز کن؛
از کجا آمده و به کجا میروی؟
این فَر و شکوه را
وامدارِ آسمانِ چندم خداوندهای؟
سوار گفت:
من فرشتهی فرو افتادهی آریانم
گرچه ورجاوندم ولی
هزارهها بر من رفته و هنوز سرگردانم!
پسر گفت:
راهِ رهایی چیست؟
سوار اینچنین پاسخ داد:
سرنوشت من در دست شمایان است،
گفتههای گهر گسترانِ کهن را پیش گیرید،
جانی دوباره دهید بر اَخگرِ آذری که رو به خاموشیست!
آری،
اَخگرِ نیمهجانِ آتشِ باستان
گرچه تنها شده امروز
در فروغ و گرمیاش
میتوانی دید،
فر و فروغِ هفت آذرستان!
ناگه آسمانِ کویر
فرآذینِ فروغِ آستارهها شد
گویی جشنِ پرشکوهِ آستارهها
برای اخگریست
که در دلِ پسر
وامدارِ اندیشه بر کردار
به آرامی زبانه میکشد
بر راژمانِ هستی...
چه نیک بود این دیدار
چه نیک بود این دیدار!
✍️ پانوشت:
خیزاب: موج
هورشید: خورشید
اَخشتَر: جنوب
هرمز: کوتاهیدهی اورمزد است که اورمزد نیز کوتاهیدهی اهورامزدا است. نام یکی از شاهان نیکوسرشت ساسانی بوده است. آبخوست(جزیره)ای در استان هرمزگان که از ساختههای اردشیر ساسانی است.
پاسه: هنگامه، زمان
پرند: این واژه در ادب پارسی به چند چمار آمده. شمشیر و تیغ برنده، پارچهی ابریشمین، پرنیان و حریر، آنچه که رسته و وارسته است، رها شده و آزاد!
پرند وَش: این واژه در دیسهی پیوسته و بدون بازه به چمِ پریشب میشود. بنگرید به پریدوش. با نیمبازه به شوندِ بهرهگیری از پسوند همانندیِ (وَش) ، پرند وَش را، پرند گونه و همچون پرند، میچماریم(معنی میکنیم)
تیر: عطارد
ناهید: زهره
بهرام: مریخ
اورمزد: کوتاهیدهی اهورامزدا، اهورا به چم سرور، بزرگ، خداوند و مزدا ریشه در مَنَ دارد. به چمِ منش و خرد برتر و نیز در برخی بنچاکها میبینیم که مشتری را اورمزد خواندهاند که به دورهی اشکانیان باز میگردد.
شهریوری: خَشتَره وییره (اوستایی)، شهریوری یا آرمانِ شاهی و شهریگری، آرمانیست که بر ساختن بهشت در جهان خاکی با آمیختن نیروهای گیتوی و مینوی استوار است و به هیچ روی به چم چیرهگریِ شاه بر مردم نیست.
اَشا: اَشَه ویشته (اوستایی) یا اردیبهشت، اشا و راستی نماد هنجار در گردش هستی است.
امرداد: اَنوشگی، نامیرایی
اَخگر: شعله
آذر: آتَر، آتش
راژمان: سیستم، ساز و کار
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
🌎
🍃🌹🍃
همدمِ سوزِ باد
همنشینِ دشتِ سبزپوش و سروِ آزاد،
تاکِ پیرِ پوستین ریش میجوید از دشت
شوند و زَندِ هر رویداد...
ای دشتِ پاکدامان، پر آروین
پیرِ سالخوردهی هزارهها،
🌿ای که ریشهها در خود پروراندی🌿
دَمّنِ نیاکان، شوندِ شادی، ای دشتِ خاکی
🍃ریشهی من از تو جان میگیرد🍃
ای سامانهی پاکی،
دیرگاهی ندیدهام نرمبادِ ابریشمین را
سخنی نیست آوازِ پرنیانِ دیرین را
بر چرخگاهِ زمان، روزها در پسِ هیچ
میآیند، میروند، شدآمدِ دَمان هیچ
با من بگو از چه روی
روشن آرای پگاه در پسینِ سیاهی تنیده؟
رخسارها بیفروغ ایزد است،
هر که را بینی با چشمانِ باز خسبیده...!
این چنین گفت، تاکِ پیر،دشتِ تردامان را...
دشت، آهی کشید و پس از لختی گفت:
پیشانیام،
کوره آژنگِ خشکیدهی رهپویانِ آب،💦
سینهام، اخگرِ نیمهجانِ آتشِ باستان،🔥
آری، روزی و روزگاری ،آنسوتر از بندرِ پندار
🔥 آتشی بود و آتشگهی🔥
📚بشنو از من تو این داستان،📚
پشتِ پرچینِ سادگیها، آنجا که خدیوان زمین
به دوشیزگیِ پرهام، دست درازی نکرده بودند.
هزارهها، سپیدجامگان بودند و پایکوبی در سدهها
🔥در این دشت، موبَدی بود و آتشبُدی،🔥
ساگهی یاس،
در گیسوانِ دخترِسیب، هوده میداد
سدای باد، خندهی پریوشان را مژده میداد،
اینجا
بارگهِ خسرو بود و تخت پیروزه و باربُدی،
میهنِ پاک مردان،جایگهِ بیباک گُردان بود،
همه آشنای مهر
مهرابِ اهورا همه دلهای آنان بود...!
کنون دیگر پگاهِ راستین را کس ندیده،
از آن دم که خوشههای بهروزی ،🌿
پایکوبِ پسِ سُمِ لشکرِ دیوان شد ،😈
چرخِ گردون هم زین پریشانبوم،🪐
روی گردان شد.
روشنای مهر آیین،
👿 در پنجهی سیاه و خونینِ دیوان😈
⚜در بند و زندان شد!⚜
🏝🎖🏝
✍🏻✍🏻 پانوشت سراینده:
زند= تفسیر.
آروین= تجربه.
دَمن= جمع دامنه، آثار خانه و حیات مردم در روی زمین.
نرمباد= نسیم.
پرنیان= حریر، پارچهی مخمل، در اینجا فردید(منظور) از آواز پرنیان، آواز نرم و لطیف و دلکش است.
پسین= غروب، هنگامهی پایان روز.
خسبیده= خوابیده.
با چشمان باز خسبیده = فردید آن باشد که نمیخواهد ببیند، کنایه از وجدان خاموش.
لختی= مدتی.
آژنگ= چین و شکن پیشانی.
ره پویان آب= جوی و جویبار، آنجا که آب جاری است. رود خشک شده در دامنهی دشت به چین و شکن پیشانی دشت همانند شده است.
خدیوان= صاحبان، مالکان.
پرهام= طبیعت.
هوده= ثمره، میوه.
ساگه= ساقه اربیک شدهی این واژه است.
تخت پیروزه= نام یکی از آهنگهای زمان خسرو پرویز بوده است.
باربد= خنیاگر(نوازنده، موسیقیدان) چیرهدستِ دربار خسرو پرویز و پدیدآورندهی سرود خوشآهنگ(مسجع).
#پوریا_عزیزیان.
#چکامه_پارسی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃🌹🍃
همدمِ سوزِ باد
همنشینِ دشتِ سبزپوش و سروِ آزاد،
تاکِ پیرِ پوستین ریش میجوید از دشت
شوند و زَندِ هر رویداد...
ای دشتِ پاکدامان، پر آروین
پیرِ سالخوردهی هزارهها،
🌿ای که ریشهها در خود پروراندی🌿
دَمّنِ نیاکان، شوندِ شادی، ای دشتِ خاکی
🍃ریشهی من از تو جان میگیرد🍃
ای سامانهی پاکی،
دیرگاهی ندیدهام نرمبادِ ابریشمین را
سخنی نیست آوازِ پرنیانِ دیرین را
بر چرخگاهِ زمان، روزها در پسِ هیچ
میآیند، میروند، شدآمدِ دَمان هیچ
با من بگو از چه روی
روشن آرای پگاه در پسینِ سیاهی تنیده؟
رخسارها بیفروغ ایزد است،
هر که را بینی با چشمانِ باز خسبیده...!
این چنین گفت، تاکِ پیر،دشتِ تردامان را...
دشت، آهی کشید و پس از لختی گفت:
پیشانیام،
کوره آژنگِ خشکیدهی رهپویانِ آب،💦
سینهام، اخگرِ نیمهجانِ آتشِ باستان،🔥
آری، روزی و روزگاری ،آنسوتر از بندرِ پندار
🔥 آتشی بود و آتشگهی🔥
📚بشنو از من تو این داستان،📚
پشتِ پرچینِ سادگیها، آنجا که خدیوان زمین
به دوشیزگیِ پرهام، دست درازی نکرده بودند.
هزارهها، سپیدجامگان بودند و پایکوبی در سدهها
🔥در این دشت، موبَدی بود و آتشبُدی،🔥
ساگهی یاس،
در گیسوانِ دخترِسیب، هوده میداد
سدای باد، خندهی پریوشان را مژده میداد،
اینجا
بارگهِ خسرو بود و تخت پیروزه و باربُدی،
میهنِ پاک مردان،جایگهِ بیباک گُردان بود،
همه آشنای مهر
مهرابِ اهورا همه دلهای آنان بود...!
کنون دیگر پگاهِ راستین را کس ندیده،
از آن دم که خوشههای بهروزی ،🌿
پایکوبِ پسِ سُمِ لشکرِ دیوان شد ،😈
چرخِ گردون هم زین پریشانبوم،🪐
روی گردان شد.
روشنای مهر آیین،
👿 در پنجهی سیاه و خونینِ دیوان😈
⚜در بند و زندان شد!⚜
🏝🎖🏝
✍🏻✍🏻 پانوشت سراینده:
زند= تفسیر.
آروین= تجربه.
دَمن= جمع دامنه، آثار خانه و حیات مردم در روی زمین.
نرمباد= نسیم.
پرنیان= حریر، پارچهی مخمل، در اینجا فردید(منظور) از آواز پرنیان، آواز نرم و لطیف و دلکش است.
پسین= غروب، هنگامهی پایان روز.
خسبیده= خوابیده.
با چشمان باز خسبیده = فردید آن باشد که نمیخواهد ببیند، کنایه از وجدان خاموش.
لختی= مدتی.
آژنگ= چین و شکن پیشانی.
ره پویان آب= جوی و جویبار، آنجا که آب جاری است. رود خشک شده در دامنهی دشت به چین و شکن پیشانی دشت همانند شده است.
خدیوان= صاحبان، مالکان.
پرهام= طبیعت.
هوده= ثمره، میوه.
ساگه= ساقه اربیک شدهی این واژه است.
تخت پیروزه= نام یکی از آهنگهای زمان خسرو پرویز بوده است.
باربد= خنیاگر(نوازنده، موسیقیدان) چیرهدستِ دربار خسرو پرویز و پدیدآورندهی سرود خوشآهنگ(مسجع).
#پوریا_عزیزیان.
#چکامه_پارسی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅