#خسرو_و_شیرین_نظامی
#بخش_نخست
🔹پس از آنکه شاهنشاه خسرو انوشیروان درگذشتند،
تخت شاهی به هرمز فرزند ایشان رسید.
هرمز نیز همچون پدرش راه و روش دادگستری را در پیش گرفته و با دادِ خود،
جهان را آباد می کرد.
ایشان هیچ فرزندی نداشتند.
برای همین به درگاه پروردگار پناه برده و برای داشتن فرزند بسیار خواهش میکردند.
تا اینکه پس از چندی،
پروردگار فرزند پسری را به ایشان بخشید که تاجداری و تخت گیری در بخت او بود.
پدرش شاهنشاه هرمز،
ایشان را در فرمانروایی و خسروی بی همتا
می دید و چون با همه دلها دلآویز بود،
ایشان را خسرو پرویز نام نهادند.
🍃پدر در خسروی دیده تمامش
نهاده خسرو پرویز نامش
از آن شد نام آن شهزاده پرویز
که بودی با همه دل ها دل آویز🍃
🔹شهزاده نوزاد در ناز فراوان در دامن دایه روزگار گذرانید و بزرگ شد و سال به سال بر خرد و زندگی او افزوده میگشت و در خوبرویی نیز بسیار زبانزد شده بود.
پدرش شاهنشاه هرمز،
چون ایشان را اینگونه دید،
برای اینکه توانایی و هنرمندی ایشان از میان نَرود،
برای آموزش، ایشان را به دست آموزگاران سپرد.
چندی نیز اینگونه گذشت تا اینکه شهزاده در هر هُنری،
هنرمند گردید.
🍃بدین گفتار بر بگذشت یک چند
که شد در هر هنر خسرو هنرمند🍃
🔹شهزاده خسرو پرویز،
چنان در سخنوری و گفتار توانا شد که از باریک بینی،
موی میسُفت* و سخنانش به باریکی ونازکی
یک تار موی بود.
🍃چنان قادر سخن شد در معانی
که بحری گشت در گوهر فشانی🍃
🔹ایشان چون به چهارده سالگی رسیدند،
مرغ دانش و خرد ایشان،
پر و بال گرفت و خرد و دانشش فزونی یافت.
بزرگ دانایی خردمند که نامش امید بود و در توانایی و خرد بی همتا بود،در آن روزگاران میزیست.
شهزاده که آوازه دانش و خرد ایشان را شنیده بود،
خویشتنِ خویش ازیشان برای آموزش خود درخواست کردند.
خسروی جوان در پیشگاه ایشان،
از هر دری و از هر دانشی،
آموختنی ها را آموختند.
🍃دل روشن به تعلیمش بر افروخت
وز او بسیار حکمت ها در آموخت🍃
🔹امید خردمند که در پیشکاری و خرد کوتاهی نمی کرد و درنگی از فرمانبرداری کوتاهی نمیکرد،
مهر شهزاده بر او فزون شد به گونهای که شهزاده خسرو برای مردم شهر پیام فرستاد که وای بر آنکس که مایه خشم ایشان شود.
🍃منادی را ندا فرمود در شهر
که وای آنکس که او بر کس کند قهر🍃
🔹شهزاده جوان سوگند می خورد که اگر در جهان نابرابری برکسی رخ دهد، سیاست من اینگونه خواهد بود که داد او را بِستانم.
🍃اگر اسبی چَرَد در کشتزاری
و گر غصبی رَوَد بر میوه داری
و گر کس روی نامحرم ببیند
و یا در خانه ترکی نشیند
سیاست را ز من باشد سزاوار
بدین سوگندهایی خورد بسیار🍃
🔹 روزی شهزاده جوان، بامدادان برای دیدن و شکار به هامون رفتند تا اینکه از دور، دِهی خرم پدیدار شد که گرداگرد آن دِه، سر سبز و خرم بود. ایشان بر آن سبزه ها آرام گرفتند و تا فرا رسیدن شب به نوشیدن سرگرم بودند.
هنگامی که شب فرا رسید، شاهزاده در آن دِه خانهای را گرفت و در آنجا از روی سرمستی، بزمی گرفته و با یاران و شب زنده داران به نوشیدن پرداختند و هنگام به دارایی مردم
آسیبهایی زدند.
🍃سمندش کشتزار سبز را خَورد
غلامش غوره دهقان تلف کرد
شب از درویش بستَد جای تنگش
به نامحرم رسید آواز چنگش🍃
🔹بامداد، هنگامی که آفتابِ جهانتاب، سر شب را از تنِ روز جدا کرد، چند تن پنهانی، به شاهنشاه چاوو بردند:
که خسرو دوش بی رسمی نموده ست
ز شاهنشه نمی ترسد چه سود است؟
بیشتر پادشاهان و فرمانروایان، اگر اینچنین کار گناهی از بیگانهای سر میزند، خانمانش را به تاراج میبُردند، و در برابر گناه فرزند خودشان، کاری نمیکنند، با اینکه شاهنشاه هرمز که راه دادگستری پدر بزرگشان شاهنشاه انوشیروان دادگر را در پیش گرفته بود، نتوانست چشمانش را بر روی گناه فرزند خود ببندد و نادیده بگیرد.
پادشاه برای نکوهشِ خسرو پرویز، دستور داد تا اسبش را پی بریدند، کنیزش را به باغبان دادند، تختش را نیز به آن میزبانی دادند که شب در آن جا مانده بود.
🍃ملک فرمود تا خنجر کشیدند
تکاور مرکبش را پی بریدند
غلامش را به صاحب غوره دادند
گلابی را به خاک شوره دادند
در آن خانه که آن شب بود رختش
به صاحب خانه بخشیدند تختش🍃
🔴 آری.. سیاست آنان به گونهای بود که اینچنین پاداشی را نه برای بیگانگان که برای فرزند دُردانه خود بکار میبُردند.
🌿سیاست بین که میکردند ازین پیش
نه با بیگانه با دردانه خویش
کجا آن عدل و آن انصاف سازی
که با فرزند از اینسان رفت بازی🌿
🔰 در پایان باید گفت که از دین زرتشتی جهان چنان گرم شد،
🌿جهان ز آتش پرستی شد چنان گرم
که بادا زین مسلمانی ترا شرم🌿
"ایراندخت کاوسی"
دنباله داستان درنگی دیگر
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_نخست
🔹پس از آنکه شاهنشاه خسرو انوشیروان درگذشتند،
تخت شاهی به هرمز فرزند ایشان رسید.
هرمز نیز همچون پدرش راه و روش دادگستری را در پیش گرفته و با دادِ خود،
جهان را آباد می کرد.
ایشان هیچ فرزندی نداشتند.
برای همین به درگاه پروردگار پناه برده و برای داشتن فرزند بسیار خواهش میکردند.
تا اینکه پس از چندی،
پروردگار فرزند پسری را به ایشان بخشید که تاجداری و تخت گیری در بخت او بود.
پدرش شاهنشاه هرمز،
ایشان را در فرمانروایی و خسروی بی همتا
می دید و چون با همه دلها دلآویز بود،
ایشان را خسرو پرویز نام نهادند.
🍃پدر در خسروی دیده تمامش
نهاده خسرو پرویز نامش
از آن شد نام آن شهزاده پرویز
که بودی با همه دل ها دل آویز🍃
🔹شهزاده نوزاد در ناز فراوان در دامن دایه روزگار گذرانید و بزرگ شد و سال به سال بر خرد و زندگی او افزوده میگشت و در خوبرویی نیز بسیار زبانزد شده بود.
پدرش شاهنشاه هرمز،
چون ایشان را اینگونه دید،
برای اینکه توانایی و هنرمندی ایشان از میان نَرود،
برای آموزش، ایشان را به دست آموزگاران سپرد.
چندی نیز اینگونه گذشت تا اینکه شهزاده در هر هُنری،
هنرمند گردید.
🍃بدین گفتار بر بگذشت یک چند
که شد در هر هنر خسرو هنرمند🍃
🔹شهزاده خسرو پرویز،
چنان در سخنوری و گفتار توانا شد که از باریک بینی،
موی میسُفت* و سخنانش به باریکی ونازکی
یک تار موی بود.
🍃چنان قادر سخن شد در معانی
که بحری گشت در گوهر فشانی🍃
🔹ایشان چون به چهارده سالگی رسیدند،
مرغ دانش و خرد ایشان،
پر و بال گرفت و خرد و دانشش فزونی یافت.
بزرگ دانایی خردمند که نامش امید بود و در توانایی و خرد بی همتا بود،در آن روزگاران میزیست.
شهزاده که آوازه دانش و خرد ایشان را شنیده بود،
خویشتنِ خویش ازیشان برای آموزش خود درخواست کردند.
خسروی جوان در پیشگاه ایشان،
از هر دری و از هر دانشی،
آموختنی ها را آموختند.
🍃دل روشن به تعلیمش بر افروخت
وز او بسیار حکمت ها در آموخت🍃
🔹امید خردمند که در پیشکاری و خرد کوتاهی نمی کرد و درنگی از فرمانبرداری کوتاهی نمیکرد،
مهر شهزاده بر او فزون شد به گونهای که شهزاده خسرو برای مردم شهر پیام فرستاد که وای بر آنکس که مایه خشم ایشان شود.
🍃منادی را ندا فرمود در شهر
که وای آنکس که او بر کس کند قهر🍃
🔹شهزاده جوان سوگند می خورد که اگر در جهان نابرابری برکسی رخ دهد، سیاست من اینگونه خواهد بود که داد او را بِستانم.
🍃اگر اسبی چَرَد در کشتزاری
و گر غصبی رَوَد بر میوه داری
و گر کس روی نامحرم ببیند
و یا در خانه ترکی نشیند
سیاست را ز من باشد سزاوار
بدین سوگندهایی خورد بسیار🍃
🔹 روزی شهزاده جوان، بامدادان برای دیدن و شکار به هامون رفتند تا اینکه از دور، دِهی خرم پدیدار شد که گرداگرد آن دِه، سر سبز و خرم بود. ایشان بر آن سبزه ها آرام گرفتند و تا فرا رسیدن شب به نوشیدن سرگرم بودند.
هنگامی که شب فرا رسید، شاهزاده در آن دِه خانهای را گرفت و در آنجا از روی سرمستی، بزمی گرفته و با یاران و شب زنده داران به نوشیدن پرداختند و هنگام به دارایی مردم
آسیبهایی زدند.
🍃سمندش کشتزار سبز را خَورد
غلامش غوره دهقان تلف کرد
شب از درویش بستَد جای تنگش
به نامحرم رسید آواز چنگش🍃
🔹بامداد، هنگامی که آفتابِ جهانتاب، سر شب را از تنِ روز جدا کرد، چند تن پنهانی، به شاهنشاه چاوو بردند:
که خسرو دوش بی رسمی نموده ست
ز شاهنشه نمی ترسد چه سود است؟
بیشتر پادشاهان و فرمانروایان، اگر اینچنین کار گناهی از بیگانهای سر میزند، خانمانش را به تاراج میبُردند، و در برابر گناه فرزند خودشان، کاری نمیکنند، با اینکه شاهنشاه هرمز که راه دادگستری پدر بزرگشان شاهنشاه انوشیروان دادگر را در پیش گرفته بود، نتوانست چشمانش را بر روی گناه فرزند خود ببندد و نادیده بگیرد.
پادشاه برای نکوهشِ خسرو پرویز، دستور داد تا اسبش را پی بریدند، کنیزش را به باغبان دادند، تختش را نیز به آن میزبانی دادند که شب در آن جا مانده بود.
🍃ملک فرمود تا خنجر کشیدند
تکاور مرکبش را پی بریدند
غلامش را به صاحب غوره دادند
گلابی را به خاک شوره دادند
در آن خانه که آن شب بود رختش
به صاحب خانه بخشیدند تختش🍃
🔴 آری.. سیاست آنان به گونهای بود که اینچنین پاداشی را نه برای بیگانگان که برای فرزند دُردانه خود بکار میبُردند.
🌿سیاست بین که میکردند ازین پیش
نه با بیگانه با دردانه خویش
کجا آن عدل و آن انصاف سازی
که با فرزند از اینسان رفت بازی🌿
🔰 در پایان باید گفت که از دین زرتشتی جهان چنان گرم شد،
🌿جهان ز آتش پرستی شد چنان گرم
که بادا زین مسلمانی ترا شرم🌿
"ایراندخت کاوسی"
دنباله داستان درنگی دیگر
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#شاهنامه
#بخش_نخست
۱
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست.
دنباله داستان درنگی دیگر.
@farzandan_parsi
#بخش_نخست
۱
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست.
دنباله داستان درنگی دیگر.
@farzandan_parsi
Forwarded from سیاه منصور
سالها پس از چنگیز،هولاکو خان نوه ی وی نیز دستور داد که از چهار سوی به بگداد که کانون فرماروایی اسلامی بود تاختند.
بگداد پس از شش روز پایداری در چهارم صفر ۶۵۵ م (مَهی "قمری") / ۱۲۵۷ ترسایی برابر با ۱۸۱۷ شاهنشاهی از پای درآمد و از این به پس بگداد ارزش سیاسی و دیوانی خود را از دست داد و مغولان این سرزمین را تا پایان فرمانروایی شان در سال ۷۱۳ خ – ۱۸۹۳ ش نگهداری کردند.
پایان #بخش_نخست.
✍ کیا...53
@farzandan_parsi
بگداد پس از شش روز پایداری در چهارم صفر ۶۵۵ م (مَهی "قمری") / ۱۲۵۷ ترسایی برابر با ۱۸۱۷ شاهنشاهی از پای درآمد و از این به پس بگداد ارزش سیاسی و دیوانی خود را از دست داد و مغولان این سرزمین را تا پایان فرمانروایی شان در سال ۷۱۳ خ – ۱۸۹۳ ش نگهداری کردند.
پایان #بخش_نخست.
✍ کیا...53
@farzandan_parsi
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
#راز_آفرینش_ازنگاه_شاهنامه
#بخش_نخست🌎
🖼 ۱_ دگرگونی انرژی به ماده
به گفتار شاهنامه:
از آغاز باید که دانی درست،
سر مایهی گوهران از نخست؛
که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید؛
بدان تا تُوانایی آمد پدید.
💎-«گوهر = ماده»
🔮«توانایی= انرژی»
امروزه با شناخت جادوی «E=MC2» میدانیم که انرژی و ماده به یکدیگر دگرگون میشوند
و گیراست که،
از نگاه شاهنامه، «سرِ مایۀ گوهران» یا آغاز جهان چیزی نبود جز آفرینش تودهای بس سترگ از انرژی!
دانشمندان،
تبدیل توانایی به مواد را پیامد شگرفی که،
«مه بانگ=#بیگ_بنگ خوانده اند، دانسته اند!!
و میدانیم که در آن روزگار نیاکان ما جدول مندلیف نداشتند و آخشیج(عناصر) چهارگانه
پنداشته می شدند! آتش و باد و آب و خاک!
ازو مایه گوهر آمد چهار،
برآورده بیرنج و بیروزگار!
یکی آتش برشده تابناک،
میان باد و آب از بر تیره خاک.
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_نخست🌎
🖼 ۱_ دگرگونی انرژی به ماده
به گفتار شاهنامه:
از آغاز باید که دانی درست،
سر مایهی گوهران از نخست؛
که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید؛
بدان تا تُوانایی آمد پدید.
💎-«گوهر = ماده»
🔮«توانایی= انرژی»
امروزه با شناخت جادوی «E=MC2» میدانیم که انرژی و ماده به یکدیگر دگرگون میشوند
و گیراست که،
از نگاه شاهنامه، «سرِ مایۀ گوهران» یا آغاز جهان چیزی نبود جز آفرینش تودهای بس سترگ از انرژی!
دانشمندان،
تبدیل توانایی به مواد را پیامد شگرفی که،
«مه بانگ=#بیگ_بنگ خوانده اند، دانسته اند!!
و میدانیم که در آن روزگار نیاکان ما جدول مندلیف نداشتند و آخشیج(عناصر) چهارگانه
پنداشته می شدند! آتش و باد و آب و خاک!
ازو مایه گوهر آمد چهار،
برآورده بیرنج و بیروزگار!
یکی آتش برشده تابناک،
میان باد و آب از بر تیره خاک.
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #نمایشی_از_جشنِ #دِوات (عروسی)
#بخش_نخست. #سرنجه
#لرستان_من_سرزمینی_ناشناخته_و_بیکِس.
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
#بخش_نخست. #سرنجه
#لرستان_من_سرزمینی_ناشناخته_و_بیکِس.
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌹🍃
«شاهنامه خوانی»
««««🧚♀🎖🧚♀»»»»
#بخش_نخست: (۱)
با آوای زنده یاد«#اسماعیل_قادرپناه.»
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
«شاهنامه خوانی»
««««🧚♀🎖🧚♀»»»»
#بخش_نخست: (۱)
با آوای زنده یاد«#اسماعیل_قادرپناه.»
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🕺💃#آیینهای_شامانی_در_ایران_باستان:
#جشن_بهمنگان_ بَهمنجَه.
✍#سروده_داتیس_مهرابیان.
#بخش_نخست؛
#بهمنجه_جشن_خردورزی؛
📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸
خِرَد، چون به مینو، رسایی نمود
نخست او وُهومَن، نهاد از نبود
وُهومَن، مَنِش بود، اندیشه زا
خِرَد را چنین کرد، گیتی نما
وُهو ؛ نیک_ اندیشه، در هر چه هست
رسایِ خِرَد، بِهمَنِش بودن است
فُروزه _خِرَد، زآن سِپَندارمَزد
سپنتای دانایی از، هورمَزد
خُودآگاهی آمد پدید این چنین
چَمِ خودشناسی، رهِ راستین
شد اندیشه، اَمشاسپندِ نخست
شِکُفت از خِرَد، غنچه_خندِ نخست
که اندیشه ی نیک، نور است و هور
جهان از خِرَد، شادمان، در سرور
خِرَد، روشنای جهان، بود و هست
سرِ نامهی آفرینش، نشست
که ای آدمی! هر دَم اندیشهای
شناسای خود باش از آن ریشهای!
به اندیشهی نیک، بَهمَنجَهای!
خردورزی و، سُنجه را، سَنجهای!
خِرَد_ بهمنی را، تو هستی، نماد
بر آب آتش و، خاک، بر دوش باد
اَشای جهان را، شناسنده ای!
بدین روشنایی، بَرازندهای!
هم از پَرتُوَش، گوهرِ روشنی!
فروغِ اَنارامی و، بهمنی!
هم آیینهای! آفرینش نما
تو اَردی بهشتی، بهشت آشنا!
منِ آدمی، بِه شود، با خِرَد
که جانِ جهان را، بَدی، نَسپَرَد.
دنباله دارد. ...
📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸
📚واژه نامه؛
⭐ #بهمن= بِهمَنِش، اندیشهی نیک.
⭐ #مینو= آسمان ، دنیای برین، بهشت
⭐ #وهومن= بهمن؛ بِهمَنش: اندیشه نیک.
⭐ #فروزه= صفت.
⭐ #سپندارمزد= فروتنی، امشاسپند عشق.
⭐ #هورمزد= اهورا مزدا؛ خِرَدٍ رسا و تام.
⭐ #امشاسپند= جاودانِ ورجاوَند و مقدس، فرزه ها یا صفات اهورا مزدا هستند نیز به چم فرشته و سروش هم آمده و شش امشاسپند به این نامها هستند؛ ۱- بهمن ۲- سپندارمزد یا اسفند ۳- اردیبهشت ۴- شهریور ۵- خرداد ۶- امرداد، نخستین آفریدهی اهورا مزدا (خرد کامل) امشاسپند بهمن یا اندیشه نیک بود.
⭐ #هور= خور: خورشید.
⭐ #بهمنجه= نام کهن جشن بهمنگان، جشن خِرَد و اندیشه است.
⭐ #سنجه=(سُ) سُنجه؛ سیاهیِ سپید آمیخته.
⭐ #سنجه(سَ) سَنجه= تراز، معیار، وزن.
⭐ #اشا ؛ اَشا= راستی، قانون نظم گیتی.
⭐#انارام= روشنایی جاودان و بیکران.
⭐#نسپرد= نَسپَرَد ؛ پایمال نکند.
#کانال_آثار_شعر_نقاشی_داتیس.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#جشن_بهمنگان_ بَهمنجَه.
✍#سروده_داتیس_مهرابیان.
#بخش_نخست؛
#بهمنجه_جشن_خردورزی؛
📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸
خِرَد، چون به مینو، رسایی نمود
نخست او وُهومَن، نهاد از نبود
وُهومَن، مَنِش بود، اندیشه زا
خِرَد را چنین کرد، گیتی نما
وُهو ؛ نیک_ اندیشه، در هر چه هست
رسایِ خِرَد، بِهمَنِش بودن است
فُروزه _خِرَد، زآن سِپَندارمَزد
سپنتای دانایی از، هورمَزد
خُودآگاهی آمد پدید این چنین
چَمِ خودشناسی، رهِ راستین
شد اندیشه، اَمشاسپندِ نخست
شِکُفت از خِرَد، غنچه_خندِ نخست
که اندیشه ی نیک، نور است و هور
جهان از خِرَد، شادمان، در سرور
خِرَد، روشنای جهان، بود و هست
سرِ نامهی آفرینش، نشست
که ای آدمی! هر دَم اندیشهای
شناسای خود باش از آن ریشهای!
به اندیشهی نیک، بَهمَنجَهای!
خردورزی و، سُنجه را، سَنجهای!
خِرَد_ بهمنی را، تو هستی، نماد
بر آب آتش و، خاک، بر دوش باد
اَشای جهان را، شناسنده ای!
بدین روشنایی، بَرازندهای!
هم از پَرتُوَش، گوهرِ روشنی!
فروغِ اَنارامی و، بهمنی!
هم آیینهای! آفرینش نما
تو اَردی بهشتی، بهشت آشنا!
منِ آدمی، بِه شود، با خِرَد
که جانِ جهان را، بَدی، نَسپَرَد.
دنباله دارد. ...
📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸📚🌸
📚واژه نامه؛
⭐ #بهمن= بِهمَنِش، اندیشهی نیک.
⭐ #مینو= آسمان ، دنیای برین، بهشت
⭐ #وهومن= بهمن؛ بِهمَنش: اندیشه نیک.
⭐ #فروزه= صفت.
⭐ #سپندارمزد= فروتنی، امشاسپند عشق.
⭐ #هورمزد= اهورا مزدا؛ خِرَدٍ رسا و تام.
⭐ #امشاسپند= جاودانِ ورجاوَند و مقدس، فرزه ها یا صفات اهورا مزدا هستند نیز به چم فرشته و سروش هم آمده و شش امشاسپند به این نامها هستند؛ ۱- بهمن ۲- سپندارمزد یا اسفند ۳- اردیبهشت ۴- شهریور ۵- خرداد ۶- امرداد، نخستین آفریدهی اهورا مزدا (خرد کامل) امشاسپند بهمن یا اندیشه نیک بود.
⭐ #هور= خور: خورشید.
⭐ #بهمنجه= نام کهن جشن بهمنگان، جشن خِرَد و اندیشه است.
⭐ #سنجه=(سُ) سُنجه؛ سیاهیِ سپید آمیخته.
⭐ #سنجه(سَ) سَنجه= تراز، معیار، وزن.
⭐ #اشا ؛ اَشا= راستی، قانون نظم گیتی.
⭐#انارام= روشنایی جاودان و بیکران.
⭐#نسپرد= نَسپَرَد ؛ پایمال نکند.
#کانال_آثار_شعر_نقاشی_داتیس.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾