«تراژدی حسین در ایران از خلال طنز در اسلام»
✍🏻محمود فرجامی
برای راه یافتن به جایگاه یا مساله «طنز و شوخطبعی در اسلام» بعد از چندی سروکله زدن با متون نسبتا متاخر، متوجه شدم که باید به سراغ متون متقدم اسلامی بروم. منظورم هم از متقدم قرن ششم هجری به قبل است که هنوز تاثیرات طوفانی کسانی مثل غزالی بر مساله عقلگرایی و در ذیل آن شوخطبعی نوزیده بود. جالب است بدانید که غزالی ضمن پذیرش و حتی ستایش شوخطبعی پیامبر اسلام، نفس شوخطبعی را مکروه و مذموم میدانست! یعنی فرضش بر آن بود مگر خلافش ثابت شود. در واقع پذیرش اینکه محمد فردی نه فقط متبسم بلکه گاه خندان بود و با اطرافیانش شوخی و بازی میکرد و شوخیهای بعضا تند اطرافیان را تحمل و همراهی میکرد (البته اگر متضمن گناه و توهین و تهمت و دروغ نبود) ربطی عمیق با عقلگرایی در سنت اسلامی داشت. با کمرنگ شدن عقلگرایی و فلسفه و زوال معتزله، محمد جدیتر شد، «خنده»اش به «تبسم» تاویل شد و «دعابه» هم به کل از علی زوده شد. من سعی کردهام اینها را در کتاب نشان بدهم و منابع همانجا هست.
حرفم رجوع به منابع متقدم بود که در واقع اسلام را آنها شکل دادند. مثلا تاریخ طبری و ابن یعقوب و ابنهشام و حتی اغانی که این آخری اصلا کتاب سیره و حدیث و تفسیر و تاریخ نیست ولی بسیار متقدم است و اگر حتی یک شوخطبعی یا مجالس شعر و ادب یا طرز معاشرت سکینه (دختر حسین بن علی) را میآورد یا حتی فلان شوخی اشعب، یکی از شوهران سکینه با او را نقل میکند، به همان شیوه محدثان میآورد: فلانی نقل کرد مرا از فلانی از فلانی...
در اغلب اینها چنین برمی آید که واقعه کربلا خیلی جدیتر از چیزی که میپنداریم بوده. در واقع یک ترومای عمیق بوده برای مسلمانان، اعم از شیعه و سنی. این که نوه پیامبر و فرزند خلیفه چهارم یا امام اول یک دینی را بگیرند با اطرافیانش بکشند سرهایشان را روی نیزه کنند و زن و بچهشان را اسیر بگیرند بسیار دردآور و حقارتآمیز بوده. البته در این میان داستانپردازی بعدها فراوان صورت گرفته که اغلب به روضة الشهدا نوشته حسین واعظ کاشفی (. ۹۰۸ق پیش از ظهور صفویه) برمیگردد. این بیچاره هم چوب دوسر طلایی بوده انگار: در سبزوار و آنطرفها که تعصبات شیعی بوده متهم به سنیگری بوده، به هرات که میرفته، با آنکه گرایشهای شیعی کم نبوده، گیر امیرعلیشیرنواییستها میافتاده و متعصبان سنی که به شیعیگری متهمش میکردهاند (حتما اگر امروز بود میگفتند وسطباز است!) خلاصه که یک کتاب که بیشتر قصهپردازی بود و تقلیدی از کتابهایی مثل گلستان و ملستان، شد مبنای «روضه» و اینکه چرا این کلمه (روضه: باغ/ روضهخوانی: باغخوانی!) با وجود غریببودنش جا افتاد بخاطر این بود که ابتدا «روضةالشهداخوانی» بود، یعنی از روی این کتاب ادبی تراژیک، شیعیان که ضعف متون اینچنینی داشتند تا آن زمان، در جمعهایشان میخواندند و گریه میکردند. تا صفویه آمد و آن بساط راه افتاد. از اشعار بسیار فاخری مثل «باز این چه شورش است...» محتشم کاشانی تا آثار عامیانه بعدی (سالها پیش در ونیز ایتالیا خودم با جوانی ونیزی دیدار کردم - و فرهمند علیپور هم واسطه و حاضر بود- که فارسی آموخته بود و میگفت گاه چنان از خواندن اشعار محتشم به شوق درآمده که نیمهشب به دوستی تماس میگرفته و از آنها میخوانده برایش). القصه و فارغ از این شاعر و آن مداح، سادهلوحی است اگر اوج گیری رسوم عاشورایی، و حتی همین روضهخوانی را صرفا به ساده لوحی مردمان و شارلاتانبازی روضهخوانها و سواستفاده صفویه فروکاست. بیشتر ادبی و دراماتیک شدن و تبدیل یک جنایت به تراژدی بود. تراژدیای که زادگاه انواع ژانرهای ادبی و هنری شد: از تعزیه و مقتلخوانی و نوحهسرایی... بگیر تا علمگردانی و مشکگردانی و نخلکشی. حتی مجلس «عروسی قاسم». اینقدر هست که منوچهر احترامی فقید کتابی پروپیمان فراهم آورد فقط از نمونههای «طنز در تعزیه» و لوریس چکناواریان گفت عشقش از کودکی به مراسم و موسیقی عاشورا چیزیست که به زبان درنمیآید و نوحه «مکن ای صبح طلوع» را به ارکستر ملی برد. حتی وقتی حسین علیزاده درباره شاهکارش «نینوا» گفت بیش از آنکه هنگام ساختنش محرم و عاشورا را در نظر داشته باشد، وقایع تلخ روزگار در ذهنش بوده، تاثیری نداشت در این که مخاطب نینوا (نوای نی) را با نینوای حسینی همساز نکند.
@FarjamiMahmud
ادامه 👇🏻
✍🏻محمود فرجامی
برای راه یافتن به جایگاه یا مساله «طنز و شوخطبعی در اسلام» بعد از چندی سروکله زدن با متون نسبتا متاخر، متوجه شدم که باید به سراغ متون متقدم اسلامی بروم. منظورم هم از متقدم قرن ششم هجری به قبل است که هنوز تاثیرات طوفانی کسانی مثل غزالی بر مساله عقلگرایی و در ذیل آن شوخطبعی نوزیده بود. جالب است بدانید که غزالی ضمن پذیرش و حتی ستایش شوخطبعی پیامبر اسلام، نفس شوخطبعی را مکروه و مذموم میدانست! یعنی فرضش بر آن بود مگر خلافش ثابت شود. در واقع پذیرش اینکه محمد فردی نه فقط متبسم بلکه گاه خندان بود و با اطرافیانش شوخی و بازی میکرد و شوخیهای بعضا تند اطرافیان را تحمل و همراهی میکرد (البته اگر متضمن گناه و توهین و تهمت و دروغ نبود) ربطی عمیق با عقلگرایی در سنت اسلامی داشت. با کمرنگ شدن عقلگرایی و فلسفه و زوال معتزله، محمد جدیتر شد، «خنده»اش به «تبسم» تاویل شد و «دعابه» هم به کل از علی زوده شد. من سعی کردهام اینها را در کتاب نشان بدهم و منابع همانجا هست.
حرفم رجوع به منابع متقدم بود که در واقع اسلام را آنها شکل دادند. مثلا تاریخ طبری و ابن یعقوب و ابنهشام و حتی اغانی که این آخری اصلا کتاب سیره و حدیث و تفسیر و تاریخ نیست ولی بسیار متقدم است و اگر حتی یک شوخطبعی یا مجالس شعر و ادب یا طرز معاشرت سکینه (دختر حسین بن علی) را میآورد یا حتی فلان شوخی اشعب، یکی از شوهران سکینه با او را نقل میکند، به همان شیوه محدثان میآورد: فلانی نقل کرد مرا از فلانی از فلانی...
در اغلب اینها چنین برمی آید که واقعه کربلا خیلی جدیتر از چیزی که میپنداریم بوده. در واقع یک ترومای عمیق بوده برای مسلمانان، اعم از شیعه و سنی. این که نوه پیامبر و فرزند خلیفه چهارم یا امام اول یک دینی را بگیرند با اطرافیانش بکشند سرهایشان را روی نیزه کنند و زن و بچهشان را اسیر بگیرند بسیار دردآور و حقارتآمیز بوده. البته در این میان داستانپردازی بعدها فراوان صورت گرفته که اغلب به روضة الشهدا نوشته حسین واعظ کاشفی (. ۹۰۸ق پیش از ظهور صفویه) برمیگردد. این بیچاره هم چوب دوسر طلایی بوده انگار: در سبزوار و آنطرفها که تعصبات شیعی بوده متهم به سنیگری بوده، به هرات که میرفته، با آنکه گرایشهای شیعی کم نبوده، گیر امیرعلیشیرنواییستها میافتاده و متعصبان سنی که به شیعیگری متهمش میکردهاند (حتما اگر امروز بود میگفتند وسطباز است!) خلاصه که یک کتاب که بیشتر قصهپردازی بود و تقلیدی از کتابهایی مثل گلستان و ملستان، شد مبنای «روضه» و اینکه چرا این کلمه (روضه: باغ/ روضهخوانی: باغخوانی!) با وجود غریببودنش جا افتاد بخاطر این بود که ابتدا «روضةالشهداخوانی» بود، یعنی از روی این کتاب ادبی تراژیک، شیعیان که ضعف متون اینچنینی داشتند تا آن زمان، در جمعهایشان میخواندند و گریه میکردند. تا صفویه آمد و آن بساط راه افتاد. از اشعار بسیار فاخری مثل «باز این چه شورش است...» محتشم کاشانی تا آثار عامیانه بعدی (سالها پیش در ونیز ایتالیا خودم با جوانی ونیزی دیدار کردم - و فرهمند علیپور هم واسطه و حاضر بود- که فارسی آموخته بود و میگفت گاه چنان از خواندن اشعار محتشم به شوق درآمده که نیمهشب به دوستی تماس میگرفته و از آنها میخوانده برایش). القصه و فارغ از این شاعر و آن مداح، سادهلوحی است اگر اوج گیری رسوم عاشورایی، و حتی همین روضهخوانی را صرفا به ساده لوحی مردمان و شارلاتانبازی روضهخوانها و سواستفاده صفویه فروکاست. بیشتر ادبی و دراماتیک شدن و تبدیل یک جنایت به تراژدی بود. تراژدیای که زادگاه انواع ژانرهای ادبی و هنری شد: از تعزیه و مقتلخوانی و نوحهسرایی... بگیر تا علمگردانی و مشکگردانی و نخلکشی. حتی مجلس «عروسی قاسم». اینقدر هست که منوچهر احترامی فقید کتابی پروپیمان فراهم آورد فقط از نمونههای «طنز در تعزیه» و لوریس چکناواریان گفت عشقش از کودکی به مراسم و موسیقی عاشورا چیزیست که به زبان درنمیآید و نوحه «مکن ای صبح طلوع» را به ارکستر ملی برد. حتی وقتی حسین علیزاده درباره شاهکارش «نینوا» گفت بیش از آنکه هنگام ساختنش محرم و عاشورا را در نظر داشته باشد، وقایع تلخ روزگار در ذهنش بوده، تاثیری نداشت در این که مخاطب نینوا (نوای نی) را با نینوای حسینی همساز نکند.
@FarjamiMahmud
ادامه 👇🏻
«تراژدی حسین در ایران از خلال طنز در اسلام»
بخش دوم☝️
من اصلا نمیدانم آن روزگار چه اتفاقی افتاده و راستش اسلامپژوهانی بزرگ حتی در وجود واقعی یا افسانهای شخص محمد در شکند. اما میدانم که همانها که محمد را پرداختند (یا شاید ساختند) به مساله عاشورا هم پرداختهاند، گیریم بدون حشو و زوائد امروزی و صرفا در این حد که یزید آدم فرستاد حسین را بکشند و این مساله از صدر اسلام به شدت تقبیح شده. جالب است که حتی بیهقی در تاریخش چندجا به این واقعه اشاره میکند، با اینکه در آن زمان شیعه/فاطمی بودن تهمتی بزرگ بوده و نشانه «بددینی» مستحق اعدام. (حسنک را هم با آنهمه بزهش در مخالفت و دشمنی با مسعود و شکایتهای خاندان میکائیلیان نیشابور و کینه بوسهل، آخر به اتهام «قرمطی/شیعیگری» و تهمت ارتباط با فاطمیان مصر بر دار کردند).
بیهقی در تاریخش سخت از دروغ می پرهیزد و دایما هشدار میدهد که هرآنچه را دیده و از منابع موثق شنیده (با ذکر راوی) نقل میکند نه اینکه قصهپردازی تاریخی کند. با اینحال با نهایت زیرکی در توصیف رویدادها آنچه میخواهد تصویر میکند تا از سانسور و تنبیه مصون باشد. مثلا آن تراژدی حسنک وزیر که بیهقی دلش با اوست را درست و دقیق [تا آنجا که میدانیم و از متن برمیآید] تعریف میکند اما با چنین توصیفاتی: «و حسنک را بپای دار آوردند، نعوذ باللّه من قضاء السّوء... حسنک را فرمودند که جامه بیرون کش... و برهنه با ازار بایستاد و دستها درهم زده، تنی چون سیم سفید و رویی چون صد هزار نگار. و همه خلق بدرد میگریستند...». و از همین حسنک پیشتر نقل میکند که خود را برتر از «حسین علی» نمیداند که آن جفاها بر وی رفت. یا جای دیگر بیهقی گریزی میزند به آن داستان به منجنیق بستن کعبه، و در ماجرای گفتگوی شبآخر عبدالله بن زبیر، نواسه ابوبکر (خلیفه اول) که بر بنیامیه خروج کرده و تسلیم نمیشود و فردا قرار است کشته و مثله شود؛ مادرش از حسین مدد و مثل میجوید: « [اسما، مادرش] گفت پس صبر کن بر مرگ و کشتن و مثله کردن چنانکه برادرت مصعب کرد که پدرت زبیر عوام بوده است و جدت از سوی من بوبکر صدیق رضی الله عنه و نگاه کن که حسین علی رضی الله عنهما چه کرد. او کریم بود و بر حکم پسر زیاد عبید الله تن درنداد. گفتای مادر من هم بر اینم که تو میگویی اما رأی و دل تو خواستم که بدانم درین کار اکنون بدانستم و مرگ با شهادت پیش من خوش گشت اما می اندیشم که چون کشته شوم مثله کنند. مادرش گفت چون گوسپند را بکشند از مثله کردن و پوست باز کردن دردش نیاید...».
و فراموش نکنیم که بیهقی خود از متقدمان بود ( ۳۸۵ - ۴۷۰ ه.ق. هزارسال پیش، تقریبا همعصر فردوسی و بیرونی) و اگر قولش در تاریخ اسلام حجیتی نداشته باشد، اعتبار اجتماعی آن قول از عصر مهم است. یعنی حتی در زمانه محمود که «انگشت در جهان کرده قرمطی[شیعه] میجست» اعتبار و احترام حسین و زشتی و شناعت کاری که با او کردند چنین بازتابهایی در سطح اجتماع سرحدات شرقی جهان اسلام داشت.
روز عاشوراست. گفتم این چند خط را هم از یک علاقمند به تاریخ اسلام و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی داشته باشید. باور دارم تشیع که حسین و تراژدی عاشورا یکی از کانونهای آن است، سخت با ایرانیگری و زبان فارسی پیوند خورده. فرهنگی که در سنیترین روزگارانش واقعه عاشورا چنان بوده و در شیعهترین روزگارانش حسین و عزایش با سیاوش و سیاوشان درآمیخته. و این آخری باشد برای وقتی دیگر.
@FarjamiMahmud
بخش دوم☝️
من اصلا نمیدانم آن روزگار چه اتفاقی افتاده و راستش اسلامپژوهانی بزرگ حتی در وجود واقعی یا افسانهای شخص محمد در شکند. اما میدانم که همانها که محمد را پرداختند (یا شاید ساختند) به مساله عاشورا هم پرداختهاند، گیریم بدون حشو و زوائد امروزی و صرفا در این حد که یزید آدم فرستاد حسین را بکشند و این مساله از صدر اسلام به شدت تقبیح شده. جالب است که حتی بیهقی در تاریخش چندجا به این واقعه اشاره میکند، با اینکه در آن زمان شیعه/فاطمی بودن تهمتی بزرگ بوده و نشانه «بددینی» مستحق اعدام. (حسنک را هم با آنهمه بزهش در مخالفت و دشمنی با مسعود و شکایتهای خاندان میکائیلیان نیشابور و کینه بوسهل، آخر به اتهام «قرمطی/شیعیگری» و تهمت ارتباط با فاطمیان مصر بر دار کردند).
بیهقی در تاریخش سخت از دروغ می پرهیزد و دایما هشدار میدهد که هرآنچه را دیده و از منابع موثق شنیده (با ذکر راوی) نقل میکند نه اینکه قصهپردازی تاریخی کند. با اینحال با نهایت زیرکی در توصیف رویدادها آنچه میخواهد تصویر میکند تا از سانسور و تنبیه مصون باشد. مثلا آن تراژدی حسنک وزیر که بیهقی دلش با اوست را درست و دقیق [تا آنجا که میدانیم و از متن برمیآید] تعریف میکند اما با چنین توصیفاتی: «و حسنک را بپای دار آوردند، نعوذ باللّه من قضاء السّوء... حسنک را فرمودند که جامه بیرون کش... و برهنه با ازار بایستاد و دستها درهم زده، تنی چون سیم سفید و رویی چون صد هزار نگار. و همه خلق بدرد میگریستند...». و از همین حسنک پیشتر نقل میکند که خود را برتر از «حسین علی» نمیداند که آن جفاها بر وی رفت. یا جای دیگر بیهقی گریزی میزند به آن داستان به منجنیق بستن کعبه، و در ماجرای گفتگوی شبآخر عبدالله بن زبیر، نواسه ابوبکر (خلیفه اول) که بر بنیامیه خروج کرده و تسلیم نمیشود و فردا قرار است کشته و مثله شود؛ مادرش از حسین مدد و مثل میجوید: « [اسما، مادرش] گفت پس صبر کن بر مرگ و کشتن و مثله کردن چنانکه برادرت مصعب کرد که پدرت زبیر عوام بوده است و جدت از سوی من بوبکر صدیق رضی الله عنه و نگاه کن که حسین علی رضی الله عنهما چه کرد. او کریم بود و بر حکم پسر زیاد عبید الله تن درنداد. گفتای مادر من هم بر اینم که تو میگویی اما رأی و دل تو خواستم که بدانم درین کار اکنون بدانستم و مرگ با شهادت پیش من خوش گشت اما می اندیشم که چون کشته شوم مثله کنند. مادرش گفت چون گوسپند را بکشند از مثله کردن و پوست باز کردن دردش نیاید...».
و فراموش نکنیم که بیهقی خود از متقدمان بود ( ۳۸۵ - ۴۷۰ ه.ق. هزارسال پیش، تقریبا همعصر فردوسی و بیرونی) و اگر قولش در تاریخ اسلام حجیتی نداشته باشد، اعتبار اجتماعی آن قول از عصر مهم است. یعنی حتی در زمانه محمود که «انگشت در جهان کرده قرمطی[شیعه] میجست» اعتبار و احترام حسین و زشتی و شناعت کاری که با او کردند چنین بازتابهایی در سطح اجتماع سرحدات شرقی جهان اسلام داشت.
روز عاشوراست. گفتم این چند خط را هم از یک علاقمند به تاریخ اسلام و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی داشته باشید. باور دارم تشیع که حسین و تراژدی عاشورا یکی از کانونهای آن است، سخت با ایرانیگری و زبان فارسی پیوند خورده. فرهنگی که در سنیترین روزگارانش واقعه عاشورا چنان بوده و در شیعهترین روزگارانش حسین و عزایش با سیاوش و سیاوشان درآمیخته. و این آخری باشد برای وقتی دیگر.
@FarjamiMahmud
کرسنت، از خباثت و خیانت تا جنایت
درباره ماجرا، بلکه رسوایی کرسنت لابد زیاد شنیدهاید اما بعید است این جنبه را شنیده باشید. این صدای یکی از دوستان من و یکی از مطلعترین روزنامهنگاران در جریان کرسنت است. در زمان عقد قرارداد و بعد از آن او، که مدتی در دهه ۸۰ با هم در یک رسانه همکاری میکردیم، آن قضیه را دنبال میکرد و منابعش هم بسیار بیش از اخبار معمول و روابطعمومیها و بولتنسازان (کسانی که بیش از همه دستآموز زاکانی و امثالش بودند) بود. هنگام انتخابات و افشاگریهای کمنظیر پورمحمدی، به او در تلگرام پیام دادم و جریان را با جزییات بیشتر خواستم. حاصل این چند فایل صوتی بود که حالا منتشر میکنم. جزییاتی که در این فایل فاش میشود، احتمالا برای نخستین بار است که با این دقت بیان میشود و نشان میدهد این ماجرا تا قتل و به دریا انداختن جسد هم کشیده شده بوده و کیهان شریعتمداری هم در این بازی نقش داشته است.
(من نمیتوانم محتوای فایلها را مستقلا بررسی کنم اما این روزنامهنگار سابق را یکی از مطلعترین افراد در این ماجرا میدانم.)
محمود فرجامی
@FarjamiMahmud
[این فایلهای صوتی👇🏻 با اجازه گوینده، بدون ذکر نام منتشر میشود. از کسانی که هویت صاحب صدا را تشخیص میدهند خواهش میکنم نام وی را ننویسند]
درباره ماجرا، بلکه رسوایی کرسنت لابد زیاد شنیدهاید اما بعید است این جنبه را شنیده باشید. این صدای یکی از دوستان من و یکی از مطلعترین روزنامهنگاران در جریان کرسنت است. در زمان عقد قرارداد و بعد از آن او، که مدتی در دهه ۸۰ با هم در یک رسانه همکاری میکردیم، آن قضیه را دنبال میکرد و منابعش هم بسیار بیش از اخبار معمول و روابطعمومیها و بولتنسازان (کسانی که بیش از همه دستآموز زاکانی و امثالش بودند) بود. هنگام انتخابات و افشاگریهای کمنظیر پورمحمدی، به او در تلگرام پیام دادم و جریان را با جزییات بیشتر خواستم. حاصل این چند فایل صوتی بود که حالا منتشر میکنم. جزییاتی که در این فایل فاش میشود، احتمالا برای نخستین بار است که با این دقت بیان میشود و نشان میدهد این ماجرا تا قتل و به دریا انداختن جسد هم کشیده شده بوده و کیهان شریعتمداری هم در این بازی نقش داشته است.
(من نمیتوانم محتوای فایلها را مستقلا بررسی کنم اما این روزنامهنگار سابق را یکی از مطلعترین افراد در این ماجرا میدانم.)
محمود فرجامی
@FarjamiMahmud
[این فایلهای صوتی👇🏻 با اجازه گوینده، بدون ذکر نام منتشر میشود. از کسانی که هویت صاحب صدا را تشخیص میدهند خواهش میکنم نام وی را ننویسند]
اگر به فلسفههای شرقی، به خصوص ژاپن، علاقه دارید و دوست دارید آن را مستقیما (نه از طریق پادکست و فایل ویدیویی...) از یک مدرس تراز اول یاد بگیرید این فرصت را از دست ندهید. دکتر بهمنذکیپور مدرس همین رشته در دانشگاه میجی در ژاپن است. مهمتر اینکه همسر و حتی پدرزنش هم ژاپنی هستند و اگر هر هفته دور همدیگر روی زمین ننشینند و سوشی نخورند مادرزنش روزگارش را سیاه میکند!
با بهترین کیفیت و هزینهای واقعا اندک هر هفته به ژاپن بروید، درس بگیرید و با یکی از بهترین مدرسان فارسیزبان این رشته در ارتباط باشید.
https://honarestan.org/courses/14
با بهترین کیفیت و هزینهای واقعا اندک هر هفته به ژاپن بروید، درس بگیرید و با یکی از بهترین مدرسان فارسیزبان این رشته در ارتباط باشید.
https://honarestan.org/courses/14
honarestan.org
درآمدی بر فلسفههای شرقی
در این دوره تلاش ما بر این خواهد بود تا در کنار هم، خوانش جدیدی داشته باشیم از معنا و مفهوم "فلسفه شرقی" و امکان یا عدم امکان حضور آن در جهان امروز.
این گفتار قرار بود نسخهای صوتی از یادداشت قبلی شود ولی بیش از آن شد و خودم دوستش دارم. باشد که شما نیز هم.
تراژدی حسین از طریق طنز و ادب
https://castbox.fm/vb/720481947
پیافزود: نسخه ویدیویی در یوتیوب:
https://youtu.be/Su5eksnn7O4?si=xjAK_tDW7ZahuPwt
تراژدی حسین از طریق طنز و ادب
https://castbox.fm/vb/720481947
پیافزود: نسخه ویدیویی در یوتیوب:
https://youtu.be/Su5eksnn7O4?si=xjAK_tDW7ZahuPwt
دو چیز هستند که همزمان که خیلی از من انرژی میبرند و یک جور هایشدگی هم بهم میدهند: اجرای استندآپکمدی و تدریس.
دیشب که جلسه دوم «درآمدی به طنز» تمام شد احساس کردم باز بالا هستم. از صبح کتابخانه بودم و یکبند داشتم میخواندم و یادداشت برمیداشتم و پاورپوینت میساختم. وقتی رسیدم خانه فقط نیم ساعت برای ناهار/شام وقت داشتم و بعد هم کلاس و... حالا ساعت ده شب بود و باید یک جوری خودم را که همزمان هم بهشدت خسته بودم و هم های/بالا، میآوردم پایین. گفتم بروم نتفلیکس یک چیز الکیپلکی (ولی نه مزخرف، که اعصابم را بهم میریزد و به نظرم ۹۹ درصد محصولات بفروش آمریکایی و مقلدینشان مزخرفند) ببینم. یک سریال انیمیشن ژاپنی پیدا کردم به اسم سامورایی چشمآبی. از همینهایی که یک قهرمانیست هفتصد نفر را با شمشیر میکشد و ده تا زخم برمیدارد و انگار نه انگار. یارو یک عینک زرد التون جانی داشت و تیزرش هم بجای بکشبکش یک گفتگو بین دو نفر لباسپوشیده در فاحشهخانه بود! گفتم خب کمی فرق داره انگار، نیمساعتی ببینم حواسم پرت بشه...
که عارضم بهحضورتان الان ساعت پنج و یازده دقیقه صبح است و "هنگام سپیدهدم خروس سحری، دانی که چرا همیکند نوحهگری؟" بخاطر این که ظهر با دوستی قرار دارم و تاکید هم کرده دیر نکنی!
(اگر از من خبری نشد بدانید دوستم که برای خودش یکپا سامورایی سیهچشمست و به شدت منظم و مقرراتی و خشن، بلایی سرم آورده که هاراکیری کنم. روی قبرم بنویسید: جسد آسد سامورایی به درخواست مرحوم سوزانده و خاکسترش به دریا ریخته شد، توی این قبری که سرش گریه میکنید مرده نیست!)
دو چیز هستند که همزمان که خیلی از من انرژی میبرند و یک جور هایشدگی هم بهم میدهند: اجرای استندآپکمدی و تدریس.
دیشب که جلسه دوم «درآمدی به طنز» تمام شد احساس کردم باز بالا هستم. از صبح کتابخانه بودم و یکبند داشتم میخواندم و یادداشت برمیداشتم و پاورپوینت میساختم. وقتی رسیدم خانه فقط نیم ساعت برای ناهار/شام وقت داشتم و بعد هم کلاس و... حالا ساعت ده شب بود و باید یک جوری خودم را که همزمان هم بهشدت خسته بودم و هم های/بالا، میآوردم پایین. گفتم بروم نتفلیکس یک چیز الکیپلکی (ولی نه مزخرف، که اعصابم را بهم میریزد و به نظرم ۹۹ درصد محصولات بفروش آمریکایی و مقلدینشان مزخرفند) ببینم. یک سریال انیمیشن ژاپنی پیدا کردم به اسم سامورایی چشمآبی. از همینهایی که یک قهرمانیست هفتصد نفر را با شمشیر میکشد و ده تا زخم برمیدارد و انگار نه انگار. یارو یک عینک زرد التون جانی داشت و تیزرش هم بجای بکشبکش یک گفتگو بین دو نفر لباسپوشیده در فاحشهخانه بود! گفتم خب کمی فرق داره انگار، نیمساعتی ببینم حواسم پرت بشه...
که عارضم بهحضورتان الان ساعت پنج و یازده دقیقه صبح است و "هنگام سپیدهدم خروس سحری، دانی که چرا همیکند نوحهگری؟" بخاطر این که ظهر با دوستی قرار دارم و تاکید هم کرده دیر نکنی!
(اگر از من خبری نشد بدانید دوستم که برای خودش یکپا سامورایی سیهچشمست و به شدت منظم و مقرراتی و خشن، بلایی سرم آورده که هاراکیری کنم. روی قبرم بنویسید: جسد آسد سامورایی به درخواست مرحوم سوزانده و خاکسترش به دریا ریخته شد، توی این قبری که سرش گریه میکنید مرده نیست!)
دارم غزل غزلهای سلیمان را میخوانم به ترجمه شاهرخ مسکوب. میفرماید «دو پستانت چون دو آهوی خردسال توأمانند که در سوسنها میچرند» (در سوگ عشق یاران، نشر ناکجا، ص ۱۴۱). اینقدر گفتهاند این غزلغزلهای سلیمان شاهکار است آدم رویش نمیشود بگوید آخه آهو؟! بعد سوسن چی میگه این وسط؟
اهل فن نظر بدهند لطفا. تا حالا دو پستانی دیدهاید، یا داشتهاید، که شبیه دو آهو چرنده باشند؟
اهل فن نظر بدهند لطفا. تا حالا دو پستانی دیدهاید، یا داشتهاید، که شبیه دو آهو چرنده باشند؟
اعلان
رفقای من دنبال یک دستیار هستند برای استخدام. اگر دنبال یک کار نیمهوقت یا تماموقت هستید پر کنید فرم را ضرر ندارد. برای دیگران هم بفرستید باز بیضرر است.
https://forms.gle/7gmWTSJjwV9tC2Nu9
رفقای من دنبال یک دستیار هستند برای استخدام. اگر دنبال یک کار نیمهوقت یا تماموقت هستید پر کنید فرم را ضرر ندارد. برای دیگران هم بفرستید باز بیضرر است.
https://forms.gle/7gmWTSJjwV9tC2Nu9
Google Docs
فرم اعلام علاقمندی برای همکاری
برای همکاری در یک وبسایت آموزشی فرهنگی، ما به دنبال یک همکار باانگیزه و خلاق، ترجیحا ساکن ایران یا افغانستان هستیم. تمام کارها به صورت آنلاین و قابل انجام از هر مکانی است اما متقاضی باید یک محیط ساکت و مناسب برای کار روزانه و شرکت در میتینگهای هر روزه داشته…
یکی از اشکالات داشتن وضعیت ویژه و شرایط حساس کنونی و تحریم و خلاصه همه چیزهایی که فعلا در ایران به آن دچاریم مساله «سو تفاهم درباره خارج» است. این مساله البته قبلا ناگزیر بود ولی با ارتباطات وسیع کنونی و امکان دسترسی بسیار راحت اینترنتی برای همکاری از هرکجای دنیا با هرکجای دیگر، از یک حدی بیشتر دیگر عجیب است.
یک نمونه که من در چند سال اخیر خیلی با آن درگیر بودهام و واقعا حیف است رفقا در ایران ندانند مساله همکاری با «خارج» است. هر وقت فراخوانی برای کار - هر کاری، از برنامهنویسی تا ادیت فیلم و صدا تا دستیاری ساده- داده میشود بعضی دوستانی که داخل ایرانند فورا ماشینحساب برمیدارند یورو و دلار را به تومان تبدیل میکنند و انتظاراتی دارند که کارفرمای بیچاره (در تجربه من، استارتاپها) تشتک میپراند! تازه بخواهد یک مرحله برود جلوتر دایما با تزریق نوعی شرم همراه میشود. آدم خسیس ظالمی که نشسته است آنطرف و برای چند میلیون تومان بالا و پایین (همش چند یورو میشه مگه؟!) چانه میزند.
خب خیالتان را راحت کنم که حتی آن شرکت بزرگهایش، خیلی خیلی گندههایش، هرچقدر که توانستهاند کارهایشان را به جاهایی منتقل کردهاند که نرخ دستمزد از ایران هم پایینتر است. حالا دیگر خیلی عادیاست که شما به خدمات مشتریان شرکت هواپیمایی کیالام تلفن بزنید یک نفر در بنگلادش گوشی را بردارد و وقتی دارید با تامس در یوتیوب چت میکنید بزرگوار را در خانهشان در جنوب آفریقا، کوفی صدا میزنند. حالا تو بیا هی به مدیر کیالام سرکوفت بزن که در این معاملات میلیاردی بویینگها چرا به یک نفر در آن سوی دنیا صد و ده دلار در ماه حقوق میدهی!
دیگر آنکه در هر جایی هم فضا نسبت به همانجا رقابتی است. همان آدمی که خارج نشسته اگر کاری را به جای دیگری میسپارد صد تا آدم و شرکت و استارتاپ صف کشیدهاند بقاپند. رقبایش هم در چنین فضایی دارند کار میکنند و دایما نرخ خدمات و محصولاتشان را پایینتر میآورند. تجارت و کسب و کار همیشه همین است، و بیرحم. حالا جایی مثل ایران باشد که خطر دور زدن تحریم هم باشد که واویلا: بدینوسیله به اطلاع میرساند چون مشخص شده است که شما برای کار تایپ و غلطگیری یک نسخه از آمریکا به ایران پول ارسال کردهاید پنجاه هزار دلار جریمه میشوید.
بهرحال توصیه همیشگی من به دوستان در خارج از ایران این است که تا جایی که میتوانید کارهایتان را بسپارید به بچهها در ایران (و افغانستان)؛ منتها با این وضعیتی که من میبینم گاهی، باید به بچهها در داخل هم التماس کرد که لطف کنند و همکاری کنند، و گرنه از سر شکمسیری و با فانتزیهای مالی و کاری کاری انجام نمیشود.
———
چند توصیه
به عنوان کسی که بیش از ۲۵ سالست کارش در فضای انلاین بوده است چند تا نکته هم بگویم اگر زمانی خواستید آنلاین کاریابی کنید به کارتان میآید:
۱. فانتزی خاموش! کارفرما اصولا یک گام از شما جلوتر است، هم در حساب و کتاب مالی و هم روابط اجتماعی. اگر کارفرمای خیلی ساده و ببویی یافتید بدانید که یک جای کار میلنگد.
۲. ایمیل لامصبتان را چک کنید! هیچ نهاد معتبری صرفا شفاهی و با پیامک با دیگران ارتباط برقرار نمیکند. به تجربه من حدس میزنم بخش بزرگی از از دست دادن فرصت برای مصاحبهها و گامهای بعد از درخواست کار در ایران، برای این است که افراد ایمیلهایشان را به موقع چک نمیکنند. (به همین سادگی!)
۳. وقتشناس باشید! سه دقیقه معطل گذاشتن کسانی که قرار است از شما مصاحبه بگیرند، یا نصف روز دیر جواب دادن پاسخ ایمیل شانس شما را به شدت پایین می آورد. آن آپولویی که قرار بوده در ده دقیقه هوا کنید را کمی به تاخیر بیندازید و بجایش زودتر از زمان مصاحبه (یا هر کار مهم دیگری) آنلاین و منتظر باشید. در همان زمان البته میتوانید افکارتان در زمینه شکافت اتم را دنبال کنید.
۴. بشین بپوش دوربین روشن! خوب است خود من چند نفر را دیده باشم که بخاطر خاموش بودن دوربینشان در زمان مصاحبه آنلاین رد شدهاند؟ خیلی. خصوصا وقتی طرف مثلا خیلی تیز است و میگوید «اگر روشن کنم کیفیت صدا کم میشه». نه عزیزم، نمیشه! در ذهن مصاحبهکنندگان شما آدم شلختهای هستید که حاضر نشدهاید دستی به مویتان بکشید یک بالاتنه مناسب بپوشید و از حالت افقی به عمودی دربیایید، و تقریبا همیشه هم واقعیت این است. ضمنا فکر میکنید به همین راحتی میتوانید آدمهایی که هم وقتشان بیشتر از وقت شما ارزش دارد و هم تجربهشان بیشتر از شماست را اسکل کنید. مساله صرفا این هم نیست: مگر کسی در تاریکی و بدون دیدن طرف مقابل و زبان بدنش کسی را استخدام کرده که شما دومیاش باشید؟
@FarjamiMahmud
یک نمونه که من در چند سال اخیر خیلی با آن درگیر بودهام و واقعا حیف است رفقا در ایران ندانند مساله همکاری با «خارج» است. هر وقت فراخوانی برای کار - هر کاری، از برنامهنویسی تا ادیت فیلم و صدا تا دستیاری ساده- داده میشود بعضی دوستانی که داخل ایرانند فورا ماشینحساب برمیدارند یورو و دلار را به تومان تبدیل میکنند و انتظاراتی دارند که کارفرمای بیچاره (در تجربه من، استارتاپها) تشتک میپراند! تازه بخواهد یک مرحله برود جلوتر دایما با تزریق نوعی شرم همراه میشود. آدم خسیس ظالمی که نشسته است آنطرف و برای چند میلیون تومان بالا و پایین (همش چند یورو میشه مگه؟!) چانه میزند.
خب خیالتان را راحت کنم که حتی آن شرکت بزرگهایش، خیلی خیلی گندههایش، هرچقدر که توانستهاند کارهایشان را به جاهایی منتقل کردهاند که نرخ دستمزد از ایران هم پایینتر است. حالا دیگر خیلی عادیاست که شما به خدمات مشتریان شرکت هواپیمایی کیالام تلفن بزنید یک نفر در بنگلادش گوشی را بردارد و وقتی دارید با تامس در یوتیوب چت میکنید بزرگوار را در خانهشان در جنوب آفریقا، کوفی صدا میزنند. حالا تو بیا هی به مدیر کیالام سرکوفت بزن که در این معاملات میلیاردی بویینگها چرا به یک نفر در آن سوی دنیا صد و ده دلار در ماه حقوق میدهی!
دیگر آنکه در هر جایی هم فضا نسبت به همانجا رقابتی است. همان آدمی که خارج نشسته اگر کاری را به جای دیگری میسپارد صد تا آدم و شرکت و استارتاپ صف کشیدهاند بقاپند. رقبایش هم در چنین فضایی دارند کار میکنند و دایما نرخ خدمات و محصولاتشان را پایینتر میآورند. تجارت و کسب و کار همیشه همین است، و بیرحم. حالا جایی مثل ایران باشد که خطر دور زدن تحریم هم باشد که واویلا: بدینوسیله به اطلاع میرساند چون مشخص شده است که شما برای کار تایپ و غلطگیری یک نسخه از آمریکا به ایران پول ارسال کردهاید پنجاه هزار دلار جریمه میشوید.
بهرحال توصیه همیشگی من به دوستان در خارج از ایران این است که تا جایی که میتوانید کارهایتان را بسپارید به بچهها در ایران (و افغانستان)؛ منتها با این وضعیتی که من میبینم گاهی، باید به بچهها در داخل هم التماس کرد که لطف کنند و همکاری کنند، و گرنه از سر شکمسیری و با فانتزیهای مالی و کاری کاری انجام نمیشود.
———
چند توصیه
به عنوان کسی که بیش از ۲۵ سالست کارش در فضای انلاین بوده است چند تا نکته هم بگویم اگر زمانی خواستید آنلاین کاریابی کنید به کارتان میآید:
۱. فانتزی خاموش! کارفرما اصولا یک گام از شما جلوتر است، هم در حساب و کتاب مالی و هم روابط اجتماعی. اگر کارفرمای خیلی ساده و ببویی یافتید بدانید که یک جای کار میلنگد.
۲. ایمیل لامصبتان را چک کنید! هیچ نهاد معتبری صرفا شفاهی و با پیامک با دیگران ارتباط برقرار نمیکند. به تجربه من حدس میزنم بخش بزرگی از از دست دادن فرصت برای مصاحبهها و گامهای بعد از درخواست کار در ایران، برای این است که افراد ایمیلهایشان را به موقع چک نمیکنند. (به همین سادگی!)
۳. وقتشناس باشید! سه دقیقه معطل گذاشتن کسانی که قرار است از شما مصاحبه بگیرند، یا نصف روز دیر جواب دادن پاسخ ایمیل شانس شما را به شدت پایین می آورد. آن آپولویی که قرار بوده در ده دقیقه هوا کنید را کمی به تاخیر بیندازید و بجایش زودتر از زمان مصاحبه (یا هر کار مهم دیگری) آنلاین و منتظر باشید. در همان زمان البته میتوانید افکارتان در زمینه شکافت اتم را دنبال کنید.
۴. بشین بپوش دوربین روشن! خوب است خود من چند نفر را دیده باشم که بخاطر خاموش بودن دوربینشان در زمان مصاحبه آنلاین رد شدهاند؟ خیلی. خصوصا وقتی طرف مثلا خیلی تیز است و میگوید «اگر روشن کنم کیفیت صدا کم میشه». نه عزیزم، نمیشه! در ذهن مصاحبهکنندگان شما آدم شلختهای هستید که حاضر نشدهاید دستی به مویتان بکشید یک بالاتنه مناسب بپوشید و از حالت افقی به عمودی دربیایید، و تقریبا همیشه هم واقعیت این است. ضمنا فکر میکنید به همین راحتی میتوانید آدمهایی که هم وقتشان بیشتر از وقت شما ارزش دارد و هم تجربهشان بیشتر از شماست را اسکل کنید. مساله صرفا این هم نیست: مگر کسی در تاریکی و بدون دیدن طرف مقابل و زبان بدنش کسی را استخدام کرده که شما دومیاش باشید؟
@FarjamiMahmud
ماکس وبر، و مهمترین کتاب تاریخ جامعهشناسی را مستقیما از دکتر احمد صدری، جامعهشناس برجسته ایرانی بیاموزید.
چهل درصد تخفیف در ثبتنام فقط برای بیست نفر.
(دکتر صدری علاوه بر استاد تمام در دانشگاه لیکفورست، مترجم گزیده شاهنامه به انگلیسی هم هست. او طی چهار دهه به صورت ویژه بر ماکس وبر متمرکز بوده است)
Sadri40for20
https://honarestan.org/courses/10
چهل درصد تخفیف در ثبتنام فقط برای بیست نفر.
(دکتر صدری علاوه بر استاد تمام در دانشگاه لیکفورست، مترجم گزیده شاهنامه به انگلیسی هم هست. او طی چهار دهه به صورت ویژه بر ماکس وبر متمرکز بوده است)
Sadri40for20
https://honarestan.org/courses/10
honarestan.org
اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری
«اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» ماکس وبر مهمترین و پرآوازهترین کتابی است که در سنّت جامعهشناسی نگاشته شده است. در این دوره، این متن کلاسیک و بنیادین جامعهشناسی بررسی و تدریس میشود.
امشب، شبچراغون با امین عزیزنیا. کسی که یکهو کار دانشگاهی را ول کرد سر از قله قطب جنوب درآورد! کسی که من اگر خودم از نزدیک ندیده بودم و نمیشناختمش باور نمیکردم وجود خارجی داشته باشد و انسان قادر باشد در دهه چهارم زندگیاش اینقدر تغییر کند.
لایو در اینستاگرام من
Instagram.com/m_farjami
لایو در اینستاگرام من
Instagram.com/m_farjami
در شبچراغون دیشب اتفاق عجیبی افتاد. با قهرمان کوهنوردی و فاتح هفت قله بلند جهان صحبت میکردم. حرف از بدنش شد، گفت لیپوساکشن کرده. بعد هم گفت به دوستانش (لابد ورزشکار) توصیه میکند این عمل را انجام دهند چون به گفته او چربی دور شکم در مردان بسیار بسیار به سختی از بین میرود و حیف است آدم عضلاتش زیر چربی دفن باشد.
کلی گلایه و اعتراض گرفتم. حتی بعضی توصیه کردند این بخش را از نسخههای بعدی دربیاورم چون «ایرانیها همینجوریش هم مرض عمل زیبایی رو دارند دیگه این حرفش دربیاد واویلا!». نظر شما چیست؟
پیافزود: با سپاس از دوستانی که نظر دادند. تصمیم گرفتیم این بخش را حذف نکنیم اما در نسخه یوتیوب و دیگر انتشارها این تاکید که نظر تخصصی را باید از پزشک متخصص جویا شد را بگنجانیم.
کلی گلایه و اعتراض گرفتم. حتی بعضی توصیه کردند این بخش را از نسخههای بعدی دربیاورم چون «ایرانیها همینجوریش هم مرض عمل زیبایی رو دارند دیگه این حرفش دربیاد واویلا!». نظر شما چیست؟
پیافزود: با سپاس از دوستانی که نظر دادند. تصمیم گرفتیم این بخش را حذف نکنیم اما در نسخه یوتیوب و دیگر انتشارها این تاکید که نظر تخصصی را باید از پزشک متخصص جویا شد را بگنجانیم.
Forwarded from هنرستان
رونمایی رسمی از هنرستان
[خبر]
با رونمایی از وبسایت هنرستان، یک پلتفرم دیگر به خانواده پلتفرمهای آموزشی به زبان فارسی افزوده شد.
هنرستان ( در نشانی Honarestan.org و با زیر نامِ آموزش برای همگان) که از مدتی پیش به صورت آزمایشی آغاز به کار کرده بود از هفتم مردادماه با ظاهری تازه و به صورت رسمی آغاز بکار کرده است. تمرکز این وبسایت بر آموزش به صورت آنلاین و رودرو است، یعنی حضور همزمان استاد و هنرجویان در کلاسهای ویدیویی. همچنین ویدیوی ضبط شده کلاسها نیز پس از اتمام هر جلسه در اختیار هنرجویان قرار میگیرد.
علوم انسانی، هنر، دانشهای پایه و تجربی، و علوم فنی و مهندسی حوزههای اصلی فعالیت هنرستان هستند. روال کار آن است که هر مدرس، یک دوره آموزشی را در هنرستان تعریف میکند به این صورت که عنوان و شرح درس و سرفصلها و منابع را تعیین میکند و از همان ابتدا تاریخ و عنوان هر جلسه درسی را نیز مشخص میکند. همچنین خود او شهریه ثبتنام در دوره آموزشی خود را معین میکند. آنگاه پس از بررسی و تایید هنرستان، آن دوره برای اعلان و ثبتنام منتشر میشود و متقاضیان با ثبتنام در آن به عنوان هنرجوی آن دوره در کلاسهای آنلاین شرکت میکنند و به محتوای آفلاین نیز دسترسی خواهند داشت. حقالتحریر استاد از محل این شهریهها پرداخت میشود.
این نهاد آموزشی خصوصی است و درآمد آن از کسر درصدی از شهریهها تامین میشود. هنرجویان ساکن ایران و هنرجویان خارج از ایران هر کدام از طریق درگاههای پرداخت جداگانه به راحتی امکان پرداخت شهریهها را دارند.
عضویت در هنرستان و شرکت در بعضی از دورههای آن رایگان است. همچنین برای زنان ساکن در افغانستان که از حق تحصیل محرومند اغلب خدمات آن کاملا رایگان است و امکانات ویژهای برای افرادی که در هرکجا قادر به تامین هزینهها نیستند در نظر گرفته شده است.
این وبسایت برای آغاز به کار رسمی خود یک دوره آموزشی با حضور افتخاری و تدریس دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، نظریهپرداز اجتماعی برجسته، را به صورت رایگان در اختیار همگان قرار داده است.
[خبر]
با رونمایی از وبسایت هنرستان، یک پلتفرم دیگر به خانواده پلتفرمهای آموزشی به زبان فارسی افزوده شد.
هنرستان ( در نشانی Honarestan.org و با زیر نامِ آموزش برای همگان) که از مدتی پیش به صورت آزمایشی آغاز به کار کرده بود از هفتم مردادماه با ظاهری تازه و به صورت رسمی آغاز بکار کرده است. تمرکز این وبسایت بر آموزش به صورت آنلاین و رودرو است، یعنی حضور همزمان استاد و هنرجویان در کلاسهای ویدیویی. همچنین ویدیوی ضبط شده کلاسها نیز پس از اتمام هر جلسه در اختیار هنرجویان قرار میگیرد.
علوم انسانی، هنر، دانشهای پایه و تجربی، و علوم فنی و مهندسی حوزههای اصلی فعالیت هنرستان هستند. روال کار آن است که هر مدرس، یک دوره آموزشی را در هنرستان تعریف میکند به این صورت که عنوان و شرح درس و سرفصلها و منابع را تعیین میکند و از همان ابتدا تاریخ و عنوان هر جلسه درسی را نیز مشخص میکند. همچنین خود او شهریه ثبتنام در دوره آموزشی خود را معین میکند. آنگاه پس از بررسی و تایید هنرستان، آن دوره برای اعلان و ثبتنام منتشر میشود و متقاضیان با ثبتنام در آن به عنوان هنرجوی آن دوره در کلاسهای آنلاین شرکت میکنند و به محتوای آفلاین نیز دسترسی خواهند داشت. حقالتحریر استاد از محل این شهریهها پرداخت میشود.
این نهاد آموزشی خصوصی است و درآمد آن از کسر درصدی از شهریهها تامین میشود. هنرجویان ساکن ایران و هنرجویان خارج از ایران هر کدام از طریق درگاههای پرداخت جداگانه به راحتی امکان پرداخت شهریهها را دارند.
عضویت در هنرستان و شرکت در بعضی از دورههای آن رایگان است. همچنین برای زنان ساکن در افغانستان که از حق تحصیل محرومند اغلب خدمات آن کاملا رایگان است و امکانات ویژهای برای افرادی که در هرکجا قادر به تامین هزینهها نیستند در نظر گرفته شده است.
این وبسایت برای آغاز به کار رسمی خود یک دوره آموزشی با حضور افتخاری و تدریس دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، نظریهپرداز اجتماعی برجسته، را به صورت رایگان در اختیار همگان قرار داده است.
اسماعیل هنیه، امنیتیترین مهمان جمهوری اسلامی ایران، در تهران و زیر چشم دهها نهاد نظامی و امنیتی ترور شد. این حتی از افتضاح عدم توانایی در حفظ امنیت دانشمندان هستهای و مدارک فوقسری و بمبگذاری در صنایع موشکی بدتر است. یک آبروریزی کامل برای نظامی که موی سر زنان را برای خودش تبدیل به معضل امنیتی میکتد؛ وگرنه از رژیم تروریست و کودککش صهیونیستی یا عمله عکرههای مجاهدش در آلبانی چه انتظاری جز این؟
خودکرده را تدبیر نیست. البته تدبیر که هست، رها کردن رشنو و نبوی و حاجیپور و تاجزاده و خیلیهای دیگر که جز حقخواهی و دلسوزی و وطندوستی جرم دیگری ندارند و چسبیدن به حفظ امنیت ملی. برای من شخص هنیه ارزشی نداشت و ندارد و به نظرم باید پای میز محاکمه حاضر میشد. مسأله حکومتیست تا این حد عوضیگیرنده: عوضی گرفتن تهدیدهای امنیتی واقعی با تهدیدهای خودساخته، عوضی گرفتن دشمن واقعی با دشمن فرضی، عوضی گرفتن دوست با دشمن... عوضی گرفتن در مجموع!
پیافزود: در پاسخ به چند کامنت که با اعتراض پرسیدهاند ربط اینها به هم چیه؟
بله میدانم که آن بابایی که مسئول پرونده مثلا ضیانبوی هست قرار نبوده برود امنیت هنیه را تامین کند [آفرین؛ چه کشف جالبی!]. مساله نحوه هزینه کردن منابع است. وقتی شما دهها هزار نیروی امنیتی را مستقیما برای حجاب مشغول و مصرف میکنی، وقتی صدها نفر از جاسوسها یک نهاد امنیتی را بجای فرستادن میان دشمنان واقعی خارجی و داخلی وارد بازیهای سیاسی داخلی میکنی که مثلا برای فلان وزیر نفت و بهمان فعال سیاسی اصلاحطلب جاسوسی و پروندهسازی کنند کار به اینجا میکشد. رسوایی واترگیت در آمریکا هم دقیقا همین بود؛ حزبِ در قدرت (جمهوریخواه) برای بازیهای سیاسی در هتل محل اقامت بعضی از سران رقیب (دمکرات) شنود گذاشته بود. منتها در آنجا کار به استعفای رییسجمهور میکشد اینجا رهبر مثل کوه پشت «جوانان غیور انقلابی» میایستد! الان ربطش روشن شد؟
@FarjamiMahmud
خودکرده را تدبیر نیست. البته تدبیر که هست، رها کردن رشنو و نبوی و حاجیپور و تاجزاده و خیلیهای دیگر که جز حقخواهی و دلسوزی و وطندوستی جرم دیگری ندارند و چسبیدن به حفظ امنیت ملی. برای من شخص هنیه ارزشی نداشت و ندارد و به نظرم باید پای میز محاکمه حاضر میشد. مسأله حکومتیست تا این حد عوضیگیرنده: عوضی گرفتن تهدیدهای امنیتی واقعی با تهدیدهای خودساخته، عوضی گرفتن دشمن واقعی با دشمن فرضی، عوضی گرفتن دوست با دشمن... عوضی گرفتن در مجموع!
پیافزود: در پاسخ به چند کامنت که با اعتراض پرسیدهاند ربط اینها به هم چیه؟
بله میدانم که آن بابایی که مسئول پرونده مثلا ضیانبوی هست قرار نبوده برود امنیت هنیه را تامین کند [آفرین؛ چه کشف جالبی!]. مساله نحوه هزینه کردن منابع است. وقتی شما دهها هزار نیروی امنیتی را مستقیما برای حجاب مشغول و مصرف میکنی، وقتی صدها نفر از جاسوسها یک نهاد امنیتی را بجای فرستادن میان دشمنان واقعی خارجی و داخلی وارد بازیهای سیاسی داخلی میکنی که مثلا برای فلان وزیر نفت و بهمان فعال سیاسی اصلاحطلب جاسوسی و پروندهسازی کنند کار به اینجا میکشد. رسوایی واترگیت در آمریکا هم دقیقا همین بود؛ حزبِ در قدرت (جمهوریخواه) برای بازیهای سیاسی در هتل محل اقامت بعضی از سران رقیب (دمکرات) شنود گذاشته بود. منتها در آنجا کار به استعفای رییسجمهور میکشد اینجا رهبر مثل کوه پشت «جوانان غیور انقلابی» میایستد! الان ربطش روشن شد؟
@FarjamiMahmud