ديگر نخواهم ديد روشن آسمانم را
تاريك كردي با غروب خود جهانم را
بعد از تو تابستان ،شروعِ فصل سرما شد
سوز آمد و سوزاند مغزِ استخوانم را
نفرين به دستي كه تو را از بوستانم چيد
انداخت از پا قهرمان ِ داستانم را
سرچشمه ي اشك مرا تا مرگ جاري كرد
خشكاند روحِ زنده رود ِاصفهانم را
اين فصل فرسايش، ندارد هيچ پاياني
گم كرده ام در اين خزان جان جوانم را
بعد از تو هر بادي مرا تا دره خواهد برد
بعد از تو تابي نيست تا جويم توانم را
خاكم به سر! دستي كه بر تو خاك مي ريزد
در گور مدفون كرد با جسم تو جانم را
دو سال شد پدر جانم که از نعمت داشتن و بودن ات محرومم و هنوز رفتنت را باور ندارم 🥀🖤💔
#بیست #تیر #۹۶ #روز #مرگ #من و #تو #پدر
https://t.me/faribasafarinejad
تاريك كردي با غروب خود جهانم را
بعد از تو تابستان ،شروعِ فصل سرما شد
سوز آمد و سوزاند مغزِ استخوانم را
نفرين به دستي كه تو را از بوستانم چيد
انداخت از پا قهرمان ِ داستانم را
سرچشمه ي اشك مرا تا مرگ جاري كرد
خشكاند روحِ زنده رود ِاصفهانم را
اين فصل فرسايش، ندارد هيچ پاياني
گم كرده ام در اين خزان جان جوانم را
بعد از تو هر بادي مرا تا دره خواهد برد
بعد از تو تابي نيست تا جويم توانم را
خاكم به سر! دستي كه بر تو خاك مي ريزد
در گور مدفون كرد با جسم تو جانم را
دو سال شد پدر جانم که از نعمت داشتن و بودن ات محرومم و هنوز رفتنت را باور ندارم 🥀🖤💔
#بیست #تیر #۹۶ #روز #مرگ #من و #تو #پدر
https://t.me/faribasafarinejad
ديگر نخواهم ديد روشن آسمانم را
تاريك كردي با غروب خود جهانم را
بعد از تو تابستان ،شروعِ فصل سرما شد
سوز آمد و سوزاند مغزِ استخوانم را
نفرين به دستي كه تو را از بوستانم چيد
انداخت از پا قهرمان ِ داستانم را
سرچشمه ي اشك مرا تا مرگ جاري كرد
خشكاند روحِ زنده رود ِاصفهانم را
اين فصل فرسايش، ندارد هيچ پاياني
گم كرده ام در اين خزان جان جوانم را
بعد از تو هر بادي مرا تا دره خواهد برد
بعد از تو تابي نيست تا جويم توانم را
خاكم به سر! دستي كه بر تو خاك مي ريزد
در گور مدفون كرد با جسم تو جانم را
#پدر 🖤🥀💔
تاريك كردي با غروب خود جهانم را
بعد از تو تابستان ،شروعِ فصل سرما شد
سوز آمد و سوزاند مغزِ استخوانم را
نفرين به دستي كه تو را از بوستانم چيد
انداخت از پا قهرمان ِ داستانم را
سرچشمه ي اشك مرا تا مرگ جاري كرد
خشكاند روحِ زنده رود ِاصفهانم را
اين فصل فرسايش، ندارد هيچ پاياني
گم كرده ام در اين خزان جان جوانم را
بعد از تو هر بادي مرا تا دره خواهد برد
بعد از تو تابي نيست تا جويم توانم را
خاكم به سر! دستي كه بر تو خاك مي ريزد
در گور مدفون كرد با جسم تو جانم را
#پدر 🖤🥀💔
من بی تو چه میکنم ؟چه می خواهم؟!
بعد از تو کجاست مقصد و راهم؟
رفتی و دگر به اوجِ دستانت
دستم نرسید ، دست کوتاهم
با مرگ تو زندگی برايم مرد
من كشته ي مرگ ِناخودآگاهم
من بی تو چگونه زندگی کردم
بی همدل و همزبان و همراهم
سرباز شکست خورده ی زخمی
بی سنگر و بی سپاه و بی شاهم
من بی تو غمی بدون پایانم
من بی تو شبی بلند و بی ماهم
من بي تو دریغ و تا ابد افسوس
من بی تو همیشه حسرت و آهم
روشنگر من تو بودی و بی تو
چندی ست که بی چراغ و گمراهم
از زندگی ام چه خواستم جز تو؟
ای عشق بزرگ و داغ جانکاهم
بعد از تو خدا خودي نشانم داد
كابليس شوم به كفرِ اللهم
دل مُرد پس از تو هیچ دیگر نیست
در زندگی ِپس از تو دلخواهم
#پدر 🖤🖤🥀🥀
بعد از تو کجاست مقصد و راهم؟
رفتی و دگر به اوجِ دستانت
دستم نرسید ، دست کوتاهم
با مرگ تو زندگی برايم مرد
من كشته ي مرگ ِناخودآگاهم
من بی تو چگونه زندگی کردم
بی همدل و همزبان و همراهم
سرباز شکست خورده ی زخمی
بی سنگر و بی سپاه و بی شاهم
من بی تو غمی بدون پایانم
من بی تو شبی بلند و بی ماهم
من بي تو دریغ و تا ابد افسوس
من بی تو همیشه حسرت و آهم
روشنگر من تو بودی و بی تو
چندی ست که بی چراغ و گمراهم
از زندگی ام چه خواستم جز تو؟
ای عشق بزرگ و داغ جانکاهم
بعد از تو خدا خودي نشانم داد
كابليس شوم به كفرِ اللهم
دل مُرد پس از تو هیچ دیگر نیست
در زندگی ِپس از تو دلخواهم
#پدر 🖤🖤🥀🥀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو یک زخم عمیقی بسته خواهی شد
و از خونریزی ات یکروز حتی خسته خواهی شد
من آن زخمم که
نومید از شفا
درناکجابادم
نخواهی رفت از یادم
نشانت هست تا هستم
در این داغ
میگیرد زبانه آتشم
با شعله های سرکشم
ناگاه
سوزی سرد می آید
می لرزد دل و دستم
اسیر فصل اضدادم
نخواهی رفت از یادم
تگرگ آمد
صدای پای مرگ آمد
شکست آن شیشه را
، با رنگ خون آمیخت
همان قابی که می شد آسمان را در نگاهش ريخت
من
وقتی که رو بر آسمان
در چاه افتادم
نخواهی رفت از یادم
من آن بغض فروخورده
همان فریاد خاموشم
کلاغان در سرم یکریز می چرخند
پر است از قارقار آیه های گنگ شب گوشم
و محکوم سکوتی تلخ در غوغای بیدادم
نخواهی رفت از یادم…
#پدر🖤
در پنجمین سال رفتن پدر 🥀🖤😭
و از خونریزی ات یکروز حتی خسته خواهی شد
من آن زخمم که
نومید از شفا
درناکجابادم
نخواهی رفت از یادم
نشانت هست تا هستم
در این داغ
میگیرد زبانه آتشم
با شعله های سرکشم
ناگاه
سوزی سرد می آید
می لرزد دل و دستم
اسیر فصل اضدادم
نخواهی رفت از یادم
تگرگ آمد
صدای پای مرگ آمد
شکست آن شیشه را
، با رنگ خون آمیخت
همان قابی که می شد آسمان را در نگاهش ريخت
من
وقتی که رو بر آسمان
در چاه افتادم
نخواهی رفت از یادم
من آن بغض فروخورده
همان فریاد خاموشم
کلاغان در سرم یکریز می چرخند
پر است از قارقار آیه های گنگ شب گوشم
و محکوم سکوتی تلخ در غوغای بیدادم
نخواهی رفت از یادم…
#پدر🖤
در پنجمین سال رفتن پدر 🥀🖤😭
(غزل ِ خداحافظیِ پدر 🖤)
انگار آسمان به درِ بسته خورده بود
ایمانِ بی چرای مرا، باد بُرده بود
این روزگار و روزشمار، این شباب را
عمری حساب کرده که با شب شمرده بود
من،کودکی که بی تو فقط گریه میکند
گرگی سیاه دیدم و جانم که خورده بود!
وقتی خدا به هیئتِ شیطان، ظهور کرد،
خورشید، پشتِ ابر در آن شب ، فسرده بود
کوهی که ریخت در خود و بر ریگِ دوره گرد
آن بارِ باشکوهِ گران را سپرده بود
آنَک زمین گشود دهانی به عمقِ گور
وانگه زمان به ساعت ِ مرگِ تو مرده بود
داغ ِ تو، روزِ دخترک ات را سیاه کرد
در آن غروب، پیرزنی سالخورده بود!
لبخند را پس از تو فراموش کرده ام
بُغضی شدم که راهِ نفس را فشرده بود
افتاده ام ز پای، قلمدوش کُن مرا!
تنها نشانِ اَمن بر آن دوش و گُرده بود
———---------------
در هفتمین سالروزِ ِ رفتنت
#پدر 🖤💔
انگار آسمان به درِ بسته خورده بود
ایمانِ بی چرای مرا، باد بُرده بود
این روزگار و روزشمار، این شباب را
عمری حساب کرده که با شب شمرده بود
من،کودکی که بی تو فقط گریه میکند
گرگی سیاه دیدم و جانم که خورده بود!
وقتی خدا به هیئتِ شیطان، ظهور کرد،
خورشید، پشتِ ابر در آن شب ، فسرده بود
کوهی که ریخت در خود و بر ریگِ دوره گرد
آن بارِ باشکوهِ گران را سپرده بود
آنَک زمین گشود دهانی به عمقِ گور
وانگه زمان به ساعت ِ مرگِ تو مرده بود
داغ ِ تو، روزِ دخترک ات را سیاه کرد
در آن غروب، پیرزنی سالخورده بود!
لبخند را پس از تو فراموش کرده ام
بُغضی شدم که راهِ نفس را فشرده بود
افتاده ام ز پای، قلمدوش کُن مرا!
تنها نشانِ اَمن بر آن دوش و گُرده بود
———---------------
در هفتمین سالروزِ ِ رفتنت
#پدر 🖤💔