This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایران
#پیر_چک_چک
🔹 این زیارتگاه واقع در شهر باستانی #اردکان، در میان کوههای انجیر و مهمترین زیارتگاهها برای پیروان دین #زرتشت به شمار میرود به اعتقاد برخی نیک بانو، دختر دوم یزگرد سوم ، هنگام گریز از اعراب ، در دل این کوه ناپدید شده و چشمه آنجا ، اشک نیکبانو و درختش ، عصای اوست .
🔹آب و درخت دو عنصر شکوهمند این زیارتگاه هستند که برخی ، آن را شبیه معجزهای میدانند که برای سبز نگه داشتن یاد #نیک_بانو رخ داده است.
🔹صدای چک چک آب از سقف در زیارتگاه بسیار جلوه گری میکند که برخی همین را دلیل نامگذاری این مکان میدانند.
🔹برخی نیز این زیارتگاه را با عنوان #پیر_سبز میشناسند. در آیین مهر ، پیر به آخرین گام عرفانی گفته میشود و به سبب وجود درختان کهنسال چنار، واژه سبز را به آن افزودهاند.
🔹هر ساله در تاریخ ۲۴ تا ۲۸ خرداد ماه در این مکان مراسم مذهبی زرتشتیان به مدت ۵ روز برگزار میشود. آنها در این روزها سرود خوانده و به نیایش میپردازند.
⠀ @foalborz
در رمان پتشخوارگر به چنین فضاهایی سفر میکنیم.
#پتشخوارگر
#رمان_نوجوان
#رمان_بزرگسال
@farhangkoodak
#پیر_چک_چک
🔹 این زیارتگاه واقع در شهر باستانی #اردکان، در میان کوههای انجیر و مهمترین زیارتگاهها برای پیروان دین #زرتشت به شمار میرود به اعتقاد برخی نیک بانو، دختر دوم یزگرد سوم ، هنگام گریز از اعراب ، در دل این کوه ناپدید شده و چشمه آنجا ، اشک نیکبانو و درختش ، عصای اوست .
🔹آب و درخت دو عنصر شکوهمند این زیارتگاه هستند که برخی ، آن را شبیه معجزهای میدانند که برای سبز نگه داشتن یاد #نیک_بانو رخ داده است.
🔹صدای چک چک آب از سقف در زیارتگاه بسیار جلوه گری میکند که برخی همین را دلیل نامگذاری این مکان میدانند.
🔹برخی نیز این زیارتگاه را با عنوان #پیر_سبز میشناسند. در آیین مهر ، پیر به آخرین گام عرفانی گفته میشود و به سبب وجود درختان کهنسال چنار، واژه سبز را به آن افزودهاند.
🔹هر ساله در تاریخ ۲۴ تا ۲۸ خرداد ماه در این مکان مراسم مذهبی زرتشتیان به مدت ۵ روز برگزار میشود. آنها در این روزها سرود خوانده و به نیایش میپردازند.
⠀ @foalborz
در رمان پتشخوارگر به چنین فضاهایی سفر میکنیم.
#پتشخوارگر
#رمان_نوجوان
#رمان_بزرگسال
@farhangkoodak
Forwarded from فریبا خانی نویسنده و روزنامهنگار
فردوسی و خوابهای بیپایان
#فریبا_خانی
💠چند سال پیش #شاهنامه را شروع کردم به داستان سیاوش رسیدم. #سیاوش از مکر سودابه و بیشعوری کیکاووس پناه برد به دشمن ایران. به افراسیاب خیرهسر... پیران ویسه که پهلوان عاقلی است تشویقش کرد پناهنده شود به توران. یاد جوانان وطنم افتادم که غمزده و ناامید #ایران زمین را رها و به کشورهای دیگر پناهنده میشوند. اما سیاوش به دام حسادت گرسیوز برادر افراسیاب افتاد و کشته شد. به حالت قهر و غصه شاهنامه را بستم.
جوانان ایرانی به قهر ایران را سالهاست ترک میکنند از بیخردی به تنگ آمده و در دام گرسیوز غربت میافتند... این کهنالگوی ایرانی است که تکرار می شود.
💠 باز شاهنامه خواندم این بار با شوق بسیار در خوابهایم هم در فضاهای شاهنامه سپری شد. در رود هامون. در کابل و دریای چین. در کاخ گشتاسب و مردی که درگیر منیت بیپایان برای پادشاهی و قدرت بود. فردی نقدس در نتون زرتشتی و در چشم فردوسی مردی قررتطلب که حتی فرزندش #اسفندیار را هم به کام مرگ میدهد. فرزندکشی آیندهکشی در داستان رستم و سهراب هم هست.
البته شاهنامه در داستان رستم و اسفندیار وارد جنگ ادیان میشود. آیین #میترا و #زرتشت . اسفندیار نماینده دین نو زرتشت است. #جاماسب وزیر گشتاسب داماد #زرتشت بازویی برای اشاعه دین نو. زرتشت دخترش پوروچیستا را به #جاماسب داده است. اسفندیارهم نماینده دین زرتشت. رستم بر آیین پررمز و راز میترا و به نقلی زروان. جایی میرسم که رستم پهلوان ایرانی که بارها برای نجات ایران و نجات پادشاهان از جانش گذشت در گفتگو با اسفندیار که جوان است تحقیر میشود. یاد حرفهای ژاله آموزگار میافتم دینی که پایگاه سیاسی ندارد شکست میخورد. همانطور که صفویه لز آیین شیعه برای یکی کردن مردم ایران علیه عثمانی سود جست رویای گشتاسب و آیین زرتشتی بر علیه ادیان قدیمی این نقطه از جغرافیا انگار ضروری بود.
💠خواب میبینم در نخجیرگاهی هستم که شغاد برادر ناتنی رستم دام برایش گسترده است... چالههای عمیق با نیزههای بران.
میروم با #بهرام_گور در میان مردمان. با چهره ناشناس. میروم در خانه زنی کشاورز مهمان میشوم که سختکوش و باهوش است. وقتی میخواهد برای مهمان غریبه که پادشاه است و او نمیداند که پادشاه است، شیر بدوشد و پستان گاو خشکیده است... میگوید اگر در مملکتی برکت برود و شیر گاوان خشک شود، از ظلم و ستم پادشاه است و تلنگری میزند به بهرام گور...
پلهپله با شاهرخ مسکوب پیش میروم او میگوید:
آدمیزاد در شاهنامه در جبر زروانی است. سرنوشت انسان در دست تواناتر از خودش است...
💠پله پله با پادکستهای #امیر_خادم ، پله پله با #حکمت_خسروانی هاشم رضی در جهان کهن شاهنامه غرق شدم با صدای #شاهرخ_مسکوب در پاریس غمگین با شنیدن سخنرانیهای شاهنامهپژوهان.
مدام غصهدار #فردوسی بزرگ هستم در طابران #طوس همان قریه کوچک باژ فردوسی که سفرهاش از نان جو نیز خالی است. پیر و ناتوان است اما جان و زندگی و ثروتش را صرف پروژه بزرگی کرده که فلسفه و خرد ایرانی را زنده نگه دارد.
شاهنامه بخشی از زندگی من شده است بخشی از خوابهایم و هر روز نکتهای تازه مییابم. و هر روز یاد میگیرم.
@dastanenadastan
#فریبا_خانی
💠چند سال پیش #شاهنامه را شروع کردم به داستان سیاوش رسیدم. #سیاوش از مکر سودابه و بیشعوری کیکاووس پناه برد به دشمن ایران. به افراسیاب خیرهسر... پیران ویسه که پهلوان عاقلی است تشویقش کرد پناهنده شود به توران. یاد جوانان وطنم افتادم که غمزده و ناامید #ایران زمین را رها و به کشورهای دیگر پناهنده میشوند. اما سیاوش به دام حسادت گرسیوز برادر افراسیاب افتاد و کشته شد. به حالت قهر و غصه شاهنامه را بستم.
جوانان ایرانی به قهر ایران را سالهاست ترک میکنند از بیخردی به تنگ آمده و در دام گرسیوز غربت میافتند... این کهنالگوی ایرانی است که تکرار می شود.
💠 باز شاهنامه خواندم این بار با شوق بسیار در خوابهایم هم در فضاهای شاهنامه سپری شد. در رود هامون. در کابل و دریای چین. در کاخ گشتاسب و مردی که درگیر منیت بیپایان برای پادشاهی و قدرت بود. فردی نقدس در نتون زرتشتی و در چشم فردوسی مردی قررتطلب که حتی فرزندش #اسفندیار را هم به کام مرگ میدهد. فرزندکشی آیندهکشی در داستان رستم و سهراب هم هست.
البته شاهنامه در داستان رستم و اسفندیار وارد جنگ ادیان میشود. آیین #میترا و #زرتشت . اسفندیار نماینده دین نو زرتشت است. #جاماسب وزیر گشتاسب داماد #زرتشت بازویی برای اشاعه دین نو. زرتشت دخترش پوروچیستا را به #جاماسب داده است. اسفندیارهم نماینده دین زرتشت. رستم بر آیین پررمز و راز میترا و به نقلی زروان. جایی میرسم که رستم پهلوان ایرانی که بارها برای نجات ایران و نجات پادشاهان از جانش گذشت در گفتگو با اسفندیار که جوان است تحقیر میشود. یاد حرفهای ژاله آموزگار میافتم دینی که پایگاه سیاسی ندارد شکست میخورد. همانطور که صفویه لز آیین شیعه برای یکی کردن مردم ایران علیه عثمانی سود جست رویای گشتاسب و آیین زرتشتی بر علیه ادیان قدیمی این نقطه از جغرافیا انگار ضروری بود.
💠خواب میبینم در نخجیرگاهی هستم که شغاد برادر ناتنی رستم دام برایش گسترده است... چالههای عمیق با نیزههای بران.
میروم با #بهرام_گور در میان مردمان. با چهره ناشناس. میروم در خانه زنی کشاورز مهمان میشوم که سختکوش و باهوش است. وقتی میخواهد برای مهمان غریبه که پادشاه است و او نمیداند که پادشاه است، شیر بدوشد و پستان گاو خشکیده است... میگوید اگر در مملکتی برکت برود و شیر گاوان خشک شود، از ظلم و ستم پادشاه است و تلنگری میزند به بهرام گور...
پلهپله با شاهرخ مسکوب پیش میروم او میگوید:
آدمیزاد در شاهنامه در جبر زروانی است. سرنوشت انسان در دست تواناتر از خودش است...
💠پله پله با پادکستهای #امیر_خادم ، پله پله با #حکمت_خسروانی هاشم رضی در جهان کهن شاهنامه غرق شدم با صدای #شاهرخ_مسکوب در پاریس غمگین با شنیدن سخنرانیهای شاهنامهپژوهان.
مدام غصهدار #فردوسی بزرگ هستم در طابران #طوس همان قریه کوچک باژ فردوسی که سفرهاش از نان جو نیز خالی است. پیر و ناتوان است اما جان و زندگی و ثروتش را صرف پروژه بزرگی کرده که فلسفه و خرد ایرانی را زنده نگه دارد.
شاهنامه بخشی از زندگی من شده است بخشی از خوابهایم و هر روز نکتهای تازه مییابم. و هر روز یاد میگیرم.
@dastanenadastan