هفتاد سال پس از کودتا
زندگی امروز من در سایهی ۲۸ مرداد
🥀 ۲۸ مرداد سال ۳۲، تهران یکی از روزهای سرنوشتساز خود را در میان شعارهای زنده باد و مرده باد و پایین کشیدن مجسمههای شاه و حمله به دفاتر روزنامههای طرفدار مصدق گذراند.
🥀مأمورمخفیهای آمریکا و انگلیس از چندین روز قبل، وارد کشور شده و عوامل داخلی را سازماندهی کردهبودند. حتی شکست اولین تلاش هم، آنها را ناامید نکردهبود.
و اینگونه شد: فریاد بلند زندهباد مصدق اول صبح، به غریو مرده باد مصدق تبدیل شد و خانهی کاشی ۱۰۹ خیابان کاخ، منزل و محل تشکیل جلسات کابینهی دکتر محمد مصدق به تاراج رفت….
🌻صدها کیلومتر دورتر، پشت دشتهای پر از آفتابگردان، پدر بزرگ من روحانی نسبتاً جوانی بود مشهور و محترم در زادگاهش خوی. مشروطهخواه و وطنپرست. در زمان اشغال آذربایجان، کمماندهبود اعدام شود که غایله را فرو نشاندند.
🌻🌻آ میر ابراهیم آقا، مصدقی بود و متعصب. به هیچ چیزی جز طرفداری از نخستوزیر اهمیت نمیداد؛ حتی به سرنوشت شش فرزندش.
🥀آن زمان، خبرها از تهران خیلی دیر میرسیدند. رادیو تنها وسیلهی ارتباطی بود.
اما در پایان روز ۲۸ مرداد، حتی در خوی هم مردم از کودتا و سرنگونی مصدق اطلاع داشتند.
🌻صبح روز بعد، مادربزرگم مادرم را به تبریز برد برای درمان کچلی در بیمارستان آمریکاییها و اصلاً نمیدانست تا شب که برگردند زندگیشان چطور زیر و رو شده.
🥀دستور بازداشت سریع تمام طرفداران مصدق در کل کشور به سرعت اجرا شد.
خانمجان در راه برگشت فهمید که آقا را هم دستگیر کردهاند. و تا برسند، خانه هم غارت شدهبود.
🌻زندان و تبعید در تبریز و بعد تهران، عاقبت پدربزرگم بود و طبعاً کل خانواده، تحتتأثیر آن قرار گرفت.
🥀دقیقاً نمیدانم چند سال، ولی او اجازهی سفر به زادگاهش را هم نداشت و قطعاً درد میکشید. اما از فرصت زندگی در تهران، برای شناختن افکار تازه و انسانهای برجسته استفاده کرد و خانهاش در صفیعلیشاه و بعدتر در نمازی اول، جایی بود که هیچکس دستخالی از آنجا بر نمیگشت.
🥀سالها بعد، هنوز عدهای در خانواده طرفدار بیقید و شرط مصدق بودند اما آقا که از سیاست فاصلهگرفتهبود، با تمام علاقهاش، تصمیمات او را هم قابل نقد میدانست و فکر کردن و مطالعه را مهمتر از هر کاری میدانست.
🌻تصویر من از پدربزرگم، در طبقه دوم منزل خیابان نمازی ، در اتاقی غرق در نور با لباسی سراپا سفید و در محاصرهی کتابهاست و یا جلسات مباحثهاش با دوستان که با وجود تمام خط قرمزها، من را به جمع آقایان راه میداد.
🥀پانزده ساله بودم که او از دنیا رفت. نماند تا ببیند نوهاش چطور مثل خود او، فریفتهی سیاست شد و چطور از اثر این جادو فرار کرد و فهمید، چیزهایی بسیار مهمتر و مؤثرتر از طرفداری از سیاستمداری شریف، هم وجود دارد؛ ساختن زندگی آرام از درون خانوادهها، درک کودکان و شرایط زیستشان، اهمیت به تحصیل و مهارتآموزیشان و فهم این موضوع که تغییرات واقعی و ماندگار نه از خیابانها یا جلسات آدمبزرگهای مهم، بلکه از خانهها شروع میشود. جایی که ما، فرصت و امکان صحبت و اظهار نظر و مشارکت را به فرزندانمان بدهیم. جایی که به آنها ثابتکنیم ارزشمند و دوستداشتنی هستند و عقایدشان محترم.
🌻کاش آ میر ابراهیم آقا زنده بود. مطمئنم به من و همهی مادرها و تسهیلگرهایی که با عشق برای بچهها کتاب میخوانند و وقت میگذارند افتخار میکرد و از دیدن اینهمه انسان و بهویژه مادران و کودکان اهل مطالعه غرق در غرور میشد.
🪷هرکس هر چه دوست دارد بگوید، اما دنیا با کتابهای کودک و نوجوان به جای خیلی بهتری تبدیل شده.
آینده، فرزند زیبای کتابهای بچههای ماست.
پر از شادی، عشق و صلح.
#تجربهی_زیسته
#ریحانه_قاسمرشیدی
#کودتا
#مطالعه
#کتابخوانی
#توسعه
#فرزندپروری
#صلح
#سیاست
#مصدق
#خوی
#تسهیلگر
#ترویج_کتابخوانی
@farhangkoodak
راستی، اگر دوست داشتید عکسهای جدید روزنامهی گاردین انگلیس از کودتا را ببینید، در این لینک قرار دارد:
https://www.theguardian.com/world/iran-blog/gallery/2015/dec/16/unseen-images-of-the-1953-iran-coup-in-pictures#img-19
ارتباط:
@rb1105
زندگی امروز من در سایهی ۲۸ مرداد
🥀 ۲۸ مرداد سال ۳۲، تهران یکی از روزهای سرنوشتساز خود را در میان شعارهای زنده باد و مرده باد و پایین کشیدن مجسمههای شاه و حمله به دفاتر روزنامههای طرفدار مصدق گذراند.
🥀مأمورمخفیهای آمریکا و انگلیس از چندین روز قبل، وارد کشور شده و عوامل داخلی را سازماندهی کردهبودند. حتی شکست اولین تلاش هم، آنها را ناامید نکردهبود.
و اینگونه شد: فریاد بلند زندهباد مصدق اول صبح، به غریو مرده باد مصدق تبدیل شد و خانهی کاشی ۱۰۹ خیابان کاخ، منزل و محل تشکیل جلسات کابینهی دکتر محمد مصدق به تاراج رفت….
🌻صدها کیلومتر دورتر، پشت دشتهای پر از آفتابگردان، پدر بزرگ من روحانی نسبتاً جوانی بود مشهور و محترم در زادگاهش خوی. مشروطهخواه و وطنپرست. در زمان اشغال آذربایجان، کمماندهبود اعدام شود که غایله را فرو نشاندند.
🌻🌻آ میر ابراهیم آقا، مصدقی بود و متعصب. به هیچ چیزی جز طرفداری از نخستوزیر اهمیت نمیداد؛ حتی به سرنوشت شش فرزندش.
🥀آن زمان، خبرها از تهران خیلی دیر میرسیدند. رادیو تنها وسیلهی ارتباطی بود.
اما در پایان روز ۲۸ مرداد، حتی در خوی هم مردم از کودتا و سرنگونی مصدق اطلاع داشتند.
🌻صبح روز بعد، مادربزرگم مادرم را به تبریز برد برای درمان کچلی در بیمارستان آمریکاییها و اصلاً نمیدانست تا شب که برگردند زندگیشان چطور زیر و رو شده.
🥀دستور بازداشت سریع تمام طرفداران مصدق در کل کشور به سرعت اجرا شد.
خانمجان در راه برگشت فهمید که آقا را هم دستگیر کردهاند. و تا برسند، خانه هم غارت شدهبود.
🌻زندان و تبعید در تبریز و بعد تهران، عاقبت پدربزرگم بود و طبعاً کل خانواده، تحتتأثیر آن قرار گرفت.
🥀دقیقاً نمیدانم چند سال، ولی او اجازهی سفر به زادگاهش را هم نداشت و قطعاً درد میکشید. اما از فرصت زندگی در تهران، برای شناختن افکار تازه و انسانهای برجسته استفاده کرد و خانهاش در صفیعلیشاه و بعدتر در نمازی اول، جایی بود که هیچکس دستخالی از آنجا بر نمیگشت.
🥀سالها بعد، هنوز عدهای در خانواده طرفدار بیقید و شرط مصدق بودند اما آقا که از سیاست فاصلهگرفتهبود، با تمام علاقهاش، تصمیمات او را هم قابل نقد میدانست و فکر کردن و مطالعه را مهمتر از هر کاری میدانست.
🌻تصویر من از پدربزرگم، در طبقه دوم منزل خیابان نمازی ، در اتاقی غرق در نور با لباسی سراپا سفید و در محاصرهی کتابهاست و یا جلسات مباحثهاش با دوستان که با وجود تمام خط قرمزها، من را به جمع آقایان راه میداد.
🥀پانزده ساله بودم که او از دنیا رفت. نماند تا ببیند نوهاش چطور مثل خود او، فریفتهی سیاست شد و چطور از اثر این جادو فرار کرد و فهمید، چیزهایی بسیار مهمتر و مؤثرتر از طرفداری از سیاستمداری شریف، هم وجود دارد؛ ساختن زندگی آرام از درون خانوادهها، درک کودکان و شرایط زیستشان، اهمیت به تحصیل و مهارتآموزیشان و فهم این موضوع که تغییرات واقعی و ماندگار نه از خیابانها یا جلسات آدمبزرگهای مهم، بلکه از خانهها شروع میشود. جایی که ما، فرصت و امکان صحبت و اظهار نظر و مشارکت را به فرزندانمان بدهیم. جایی که به آنها ثابتکنیم ارزشمند و دوستداشتنی هستند و عقایدشان محترم.
🌻کاش آ میر ابراهیم آقا زنده بود. مطمئنم به من و همهی مادرها و تسهیلگرهایی که با عشق برای بچهها کتاب میخوانند و وقت میگذارند افتخار میکرد و از دیدن اینهمه انسان و بهویژه مادران و کودکان اهل مطالعه غرق در غرور میشد.
🪷هرکس هر چه دوست دارد بگوید، اما دنیا با کتابهای کودک و نوجوان به جای خیلی بهتری تبدیل شده.
آینده، فرزند زیبای کتابهای بچههای ماست.
پر از شادی، عشق و صلح.
#تجربهی_زیسته
#ریحانه_قاسمرشیدی
#کودتا
#مطالعه
#کتابخوانی
#توسعه
#فرزندپروری
#صلح
#سیاست
#مصدق
#خوی
#تسهیلگر
#ترویج_کتابخوانی
@farhangkoodak
راستی، اگر دوست داشتید عکسهای جدید روزنامهی گاردین انگلیس از کودتا را ببینید، در این لینک قرار دارد:
https://www.theguardian.com/world/iran-blog/gallery/2015/dec/16/unseen-images-of-the-1953-iran-coup-in-pictures#img-19
ارتباط:
@rb1105
the Guardian
Unseen images of the 1953 Iran coup – in pictures
The Guardian is publishing hitherto unseen pictures of Iran’s 1953 coup, taken by Dr William Arthur Cram, a former education officer at the US embassy in Tehran