:
🎉🎉🎉طرح بامداد کتابخانه ها ، شورای کتاب کودک
نگاهی به سفر به روستاهای محروم استان لرستان که یکی از اهداف آن ترویج کتابخوانی است .
"روستا نبض عشق ، تپش درد "
از ماشین پیاده می شوم ، باران باریده و زمین خیس است ، بوی چمن و بوی روستا برمی خیزد . وارد دبستان می شوم . مدیر مدرسه خیلی ساده به استقبال می آید ، مرا به دفتر دعوت می کند ، دفتر سرداست مدیر می گوید نیاز به گرم کردنش ندارد و برایم چراغ نفتی روشن می کند و بوی نفت قبل از گرما می رسد . طی ساعتهای مدرسه درمی یابم ک چرا نیاز به گرم کردن دفتر ندارد . او چندین نفر است : مدیر ، ناظم ، معلم ، آبدارچی ، نیروی خدماتی و عمرانی و ... ، بودجه سرانه مدرسه هم آنقدر کم است که از جیب خودش هم خرج می کند پس نیازی به هزینه اضافه گرم کردن دفتر ندارد و نیز فرصت برای نشستن در دفتر و چه متواضعانه در یک جمله می گوید : “ نیازی به گرم کردن دفتر ندارم . “ دو کلاس موجود خیلی گرم است ودر آن سرمای زمستانی به تن می چسبد ، از این همه فداکاری و عشق به وجد می آیم گرچه در تمام مدت قلبم از آن همه محرومیت سخت گرفته است .
وارد کلاس می شوم ، بچه ها از قصه هایی که دوست دارند می گویند و دختری قصه “ هفت دخترون و نره دیو “ رو به زبان لکی برای بچه های کلاس تعریف می کند ، بچه ها سراپا گوشند حتی پسران که در شرایط دیگر بدشان نمی آید وسط حرف دخترها بپرند و یا آنها را به سخره بگیرند .
بچهها داوطلبانه برای اجرای نمایش قصه می آیند و هرچند که قرار شده هر طور دوست دارند قصه را اجرا کنند و یا گفتگوهای جدید اضافه کنند ، سعی دارند به قصه پایبند بمانند ، گویی آموخته اند که در چهارچوب حرکت کنند.
گفتگوی جالبی با موضوع “مشق شب “شروع میشود و هر دانش آموزی خاطره ای از ننوشتن مشق اش می گوید با این مقدمه کتاب “مشق شب را ننوشتم چون... “را میخوانم و همزمان تصاویر کتاب را نشان میدهم. کودکان روستا چندان نیاز به جذب شدن کتاب ندارند ، در فقر امکانات آنچنان دست و پا می زنند که کتابخوانی تفریح است و چون زمینی بکر و تشنه قطره ای را می بلعند.
پایان کتاب را نمی خوانم و کودکان چندین پایان برای داستان میسازند و بعد جمله ی پایانی کتاب را میخوانم جمله ای که کودک به معلم می گوید، بعد از آوردن عذر و بهانه های عجیب و غریب برای ننوشتن مشق شبش : “حرف های مرا باور نمی کنی!!!!”
و جواب معلم: “نه نه باور نمی کنم چون قبلاً این کتاب را خوانده ام.”
پاسخ معلم می تواند تداعی آوردن دلایل عجیب باشد برای ننوشتن مشق در کودکی خود و واکنش دانشآموزان کلاس وقتی این پایان را می شنوند جالب است ، گویی هرگز فکر نمی کردند که معلم نیز روزی خودش دروغ های شاخدار گفته. بچه های کلاس نقاشی می کشند ،از هر قسمت که بیشتر دوستش دارند .نقاشی اغلب بچه ها مربوط به صفحه ای از داستان است که گردباد دفترها و کتاب ها را با خود می برد ،گویی آرزوی مشترک همه بچه هاست که از دست دفترو کتاب مدرسه خلاص شوند!
🎀🎀🎀نوشته ی سرکار خانم زهرا شیرازی از طرح بامداد کتابخانه ها
دوستان عزیز
کتاب جالب "مشق شبم را ننوشتم چون ..."در همین کانال معرفی شده است .می توانید با جستجو معرفی اش را بخوانید.
این کتاب هم به خاطر لحن
طنزامیز و مفاهیم مختلفی مثل مسیولیت پذیری که در آن طرح شده ،مناسب عیدی دادن است.
#مشق_شبم_را_ننوشتم_چون
#طرح_بامداد_کتابخانه_ها
#کتاب_با_کیفیت
#عیدی_کتاب
🎉🎉🎉طرح بامداد کتابخانه ها ، شورای کتاب کودک
نگاهی به سفر به روستاهای محروم استان لرستان که یکی از اهداف آن ترویج کتابخوانی است .
"روستا نبض عشق ، تپش درد "
از ماشین پیاده می شوم ، باران باریده و زمین خیس است ، بوی چمن و بوی روستا برمی خیزد . وارد دبستان می شوم . مدیر مدرسه خیلی ساده به استقبال می آید ، مرا به دفتر دعوت می کند ، دفتر سرداست مدیر می گوید نیاز به گرم کردنش ندارد و برایم چراغ نفتی روشن می کند و بوی نفت قبل از گرما می رسد . طی ساعتهای مدرسه درمی یابم ک چرا نیاز به گرم کردن دفتر ندارد . او چندین نفر است : مدیر ، ناظم ، معلم ، آبدارچی ، نیروی خدماتی و عمرانی و ... ، بودجه سرانه مدرسه هم آنقدر کم است که از جیب خودش هم خرج می کند پس نیازی به هزینه اضافه گرم کردن دفتر ندارد و نیز فرصت برای نشستن در دفتر و چه متواضعانه در یک جمله می گوید : “ نیازی به گرم کردن دفتر ندارم . “ دو کلاس موجود خیلی گرم است ودر آن سرمای زمستانی به تن می چسبد ، از این همه فداکاری و عشق به وجد می آیم گرچه در تمام مدت قلبم از آن همه محرومیت سخت گرفته است .
وارد کلاس می شوم ، بچه ها از قصه هایی که دوست دارند می گویند و دختری قصه “ هفت دخترون و نره دیو “ رو به زبان لکی برای بچه های کلاس تعریف می کند ، بچه ها سراپا گوشند حتی پسران که در شرایط دیگر بدشان نمی آید وسط حرف دخترها بپرند و یا آنها را به سخره بگیرند .
بچهها داوطلبانه برای اجرای نمایش قصه می آیند و هرچند که قرار شده هر طور دوست دارند قصه را اجرا کنند و یا گفتگوهای جدید اضافه کنند ، سعی دارند به قصه پایبند بمانند ، گویی آموخته اند که در چهارچوب حرکت کنند.
گفتگوی جالبی با موضوع “مشق شب “شروع میشود و هر دانش آموزی خاطره ای از ننوشتن مشق اش می گوید با این مقدمه کتاب “مشق شب را ننوشتم چون... “را میخوانم و همزمان تصاویر کتاب را نشان میدهم. کودکان روستا چندان نیاز به جذب شدن کتاب ندارند ، در فقر امکانات آنچنان دست و پا می زنند که کتابخوانی تفریح است و چون زمینی بکر و تشنه قطره ای را می بلعند.
پایان کتاب را نمی خوانم و کودکان چندین پایان برای داستان میسازند و بعد جمله ی پایانی کتاب را میخوانم جمله ای که کودک به معلم می گوید، بعد از آوردن عذر و بهانه های عجیب و غریب برای ننوشتن مشق شبش : “حرف های مرا باور نمی کنی!!!!”
و جواب معلم: “نه نه باور نمی کنم چون قبلاً این کتاب را خوانده ام.”
پاسخ معلم می تواند تداعی آوردن دلایل عجیب باشد برای ننوشتن مشق در کودکی خود و واکنش دانشآموزان کلاس وقتی این پایان را می شنوند جالب است ، گویی هرگز فکر نمی کردند که معلم نیز روزی خودش دروغ های شاخدار گفته. بچه های کلاس نقاشی می کشند ،از هر قسمت که بیشتر دوستش دارند .نقاشی اغلب بچه ها مربوط به صفحه ای از داستان است که گردباد دفترها و کتاب ها را با خود می برد ،گویی آرزوی مشترک همه بچه هاست که از دست دفترو کتاب مدرسه خلاص شوند!
🎀🎀🎀نوشته ی سرکار خانم زهرا شیرازی از طرح بامداد کتابخانه ها
دوستان عزیز
کتاب جالب "مشق شبم را ننوشتم چون ..."در همین کانال معرفی شده است .می توانید با جستجو معرفی اش را بخوانید.
این کتاب هم به خاطر لحن
طنزامیز و مفاهیم مختلفی مثل مسیولیت پذیری که در آن طرح شده ،مناسب عیدی دادن است.
#مشق_شبم_را_ننوشتم_چون
#طرح_بامداد_کتابخانه_ها
#کتاب_با_کیفیت
#عیدی_کتاب