کوروش، چرا؟
چرا برخی مردگان در زمانی معاصر «زنده» میشوند، آیا آنان برای اکنونیان سخنی و پیامی دارند؟ یا اکنونیان به آنان نیازی دارند؟ معاصران از جان «مردگان» چه میخواهند؟ کشف و بازیابی «شخصیتی» دینی یا سیاسی، «هنرمند» یا «اثری هنری»، «احیا»ی فلسفهای باستانی، دین یا مذهبی باستانی، یا آداب و رسومی قدیمی در زمانی معاصر، یا حتی خواست احیای فرهنگ و هنر باستان، همچون رنسانس اروپایی، پدیداری نامعمول و نادر نیست. در واقع، یکی از الگوهای مکرر تاریخ انسان است و شاهدی است بر اینکه در تاریخ انسان «مرگ» برای اندیشه و فرهنگ و هنر در کار نیست و همواره حتی امکان بازگشت به واپسماندهترین اشکال زندگی برای انسان و جامعۀ انسانی وجود دارد: از بازگشت به ادیان و عرفانها و مذاهب و فلسفۀ باستان گرفته تا حتی زندگی بدوی و طبیعی در دامن طبیعت. بنابراین اگر بازگشت به فرهنگ یونان و روم باستان روا باشد (رنسانس و کلاسیسم ادبی و هنری)، چرا بازگشت به سَلَف صالح و اسلام ناب محمدی (سلفیه)، یا صدر مسیحیت (بنیادگرایی/اصولگرایی مسیحی)، یا یهودیت (بنیادگرایی/اصول گرایی یهودی)، یا بودا و کنفوسیوس و آیین ذن و بازگشت به ایران باستان و ... ناروا باشد؟ (پاسخ به این پرسش را که بازگشت به کدامیک از اینها برای انسان ایرانی سودمند است در «بازگشت به کدام خویشتن؟» خواهم داد). اما بازگردیم به کوروش.
در کوروش چه چیزی هست که او را معاصر ما میکند؟ بنا بر اصلی هرمنوتیکی (فهم هر چیز) فهم همواره از چشمانداز اکنون صورت میگیرد. بنابراین هر تاریخی همواره تاریخ زمان حال است. پس، اینکه ما در کوروش چیزی ببینیم یا معاصران ما در کوروش چیزی ببینند که گذشتگان ندیدهاند ضرورتاً از زمرۀ جعل و تحریف و دروغ نیست، بلکه از زمرۀ اسباب فهم است: چشم ما مسلح به ارزشهای امروز چیزهایی را در گذشته میبیند که شاید گذشتگان به آنها بیتوجه بودهاند، اگر نه به طور کلی، دست کم بهطور حداکثری. شاید بتوان گفت شهرت «کوروش» بیشتر مدیون یهودیان و یونانیان است، و از همین روست که در غرب جدید نیز گرامی داشته میشود، چون از راه میراث فرهنگی و تاریخی رسیده است. از میان نامهای اشخاص در فارسی شاید تنها نام کوروش باشد که در زبان انگلیسی بیشترین بسامد را داشته باشد (رتبۀ این نام در میان نامهایی که امریکاییها برای پسرانشان بر میگزینند ۳۸۹ است و روستایی به نام «سایرس» نیز در ایالت مینهسوتای امریکا هست) و البته شخصی که این نام را دارد شاید نه زرتشتی باشد و نه ایرانی یا از تباری ایرانی. «کوروش» را به فرانسه «سیروس» و به انگلیسی «سایرِس» (Cyrus) میگویند. در انگلیسی میتواند هم نام شخص (مذکر) باشد و هم نام خانوادگی او، مانند سایرس ونس (سیاستمدار مشهور امریکایی) و مایلی سایرس (خوانندۀ زن امریکایی).
همانطور که گفتم نام او را یهودیان بلندآوازه کردند، چون «نجاتبخش»شان بود, نه به معنای مسیح موعود بلکه به معنای سیاسی. یونانیان به شناخت او علاقهمند بودند، چون به «شناخت انسان» و «کشورداری» و «تربیت» فرد و بهترین راههای آن میاندیشیدند. با این همه علاقۀ آنها بدون تفکر انتقادی هم نبود. و امروز در سازمان ملل او را گرامی میدارند، چون اهل «تحمّل» بود و نه «تحمیل». البته «تحمّل» با کشورگشایی و جنگ منافاتی ندارد. اول میگیری و بعد هرچه خواستی برمیداری و هرچه را «بیخطر» دیدی آزاد میگذاری. «تحمل» فضلیتی بیغل و غش نیست. در سیاست شاید حتینتوان گفت که فضیلتی اخلاقی (شخصی) باشد، بلکه بیشتر تدبیری برای فرار از «سرکوب» و «جنگ دائمی» باشد: «مصلحت نظام» است به نحو احسن. و اما امروز «کوروش» برای ما کیست؟ ۱) شاید دنبالهروی از ارزشهای جهانی باشد، وقتی غربیان او را «محترم» میدارند ما چرا نداریم؟ ۲) شاید سرخوردگی از «نظام حاکم» و «دین رسمی» و «ارزشهای تحمیلی» باشد؟ ۳) شاید بازگشت به خویشتن و بازیابی خود راستین باشد؟ هرکدام از اینها باشد، ارزش آن را دارد که به آن بیندیشیم و ببینیم چرا میخواهیم؟ چرا دوست داریم «کوروش» را بستاییم؟
#کوروش
#باستان_گرایی
#امریکا
#یهودیت
پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۸
م. سعید ح. کاشانی
@fallosafah
چرا برخی مردگان در زمانی معاصر «زنده» میشوند، آیا آنان برای اکنونیان سخنی و پیامی دارند؟ یا اکنونیان به آنان نیازی دارند؟ معاصران از جان «مردگان» چه میخواهند؟ کشف و بازیابی «شخصیتی» دینی یا سیاسی، «هنرمند» یا «اثری هنری»، «احیا»ی فلسفهای باستانی، دین یا مذهبی باستانی، یا آداب و رسومی قدیمی در زمانی معاصر، یا حتی خواست احیای فرهنگ و هنر باستان، همچون رنسانس اروپایی، پدیداری نامعمول و نادر نیست. در واقع، یکی از الگوهای مکرر تاریخ انسان است و شاهدی است بر اینکه در تاریخ انسان «مرگ» برای اندیشه و فرهنگ و هنر در کار نیست و همواره حتی امکان بازگشت به واپسماندهترین اشکال زندگی برای انسان و جامعۀ انسانی وجود دارد: از بازگشت به ادیان و عرفانها و مذاهب و فلسفۀ باستان گرفته تا حتی زندگی بدوی و طبیعی در دامن طبیعت. بنابراین اگر بازگشت به فرهنگ یونان و روم باستان روا باشد (رنسانس و کلاسیسم ادبی و هنری)، چرا بازگشت به سَلَف صالح و اسلام ناب محمدی (سلفیه)، یا صدر مسیحیت (بنیادگرایی/اصولگرایی مسیحی)، یا یهودیت (بنیادگرایی/اصول گرایی یهودی)، یا بودا و کنفوسیوس و آیین ذن و بازگشت به ایران باستان و ... ناروا باشد؟ (پاسخ به این پرسش را که بازگشت به کدامیک از اینها برای انسان ایرانی سودمند است در «بازگشت به کدام خویشتن؟» خواهم داد). اما بازگردیم به کوروش.
در کوروش چه چیزی هست که او را معاصر ما میکند؟ بنا بر اصلی هرمنوتیکی (فهم هر چیز) فهم همواره از چشمانداز اکنون صورت میگیرد. بنابراین هر تاریخی همواره تاریخ زمان حال است. پس، اینکه ما در کوروش چیزی ببینیم یا معاصران ما در کوروش چیزی ببینند که گذشتگان ندیدهاند ضرورتاً از زمرۀ جعل و تحریف و دروغ نیست، بلکه از زمرۀ اسباب فهم است: چشم ما مسلح به ارزشهای امروز چیزهایی را در گذشته میبیند که شاید گذشتگان به آنها بیتوجه بودهاند، اگر نه به طور کلی، دست کم بهطور حداکثری. شاید بتوان گفت شهرت «کوروش» بیشتر مدیون یهودیان و یونانیان است، و از همین روست که در غرب جدید نیز گرامی داشته میشود، چون از راه میراث فرهنگی و تاریخی رسیده است. از میان نامهای اشخاص در فارسی شاید تنها نام کوروش باشد که در زبان انگلیسی بیشترین بسامد را داشته باشد (رتبۀ این نام در میان نامهایی که امریکاییها برای پسرانشان بر میگزینند ۳۸۹ است و روستایی به نام «سایرس» نیز در ایالت مینهسوتای امریکا هست) و البته شخصی که این نام را دارد شاید نه زرتشتی باشد و نه ایرانی یا از تباری ایرانی. «کوروش» را به فرانسه «سیروس» و به انگلیسی «سایرِس» (Cyrus) میگویند. در انگلیسی میتواند هم نام شخص (مذکر) باشد و هم نام خانوادگی او، مانند سایرس ونس (سیاستمدار مشهور امریکایی) و مایلی سایرس (خوانندۀ زن امریکایی).
همانطور که گفتم نام او را یهودیان بلندآوازه کردند، چون «نجاتبخش»شان بود, نه به معنای مسیح موعود بلکه به معنای سیاسی. یونانیان به شناخت او علاقهمند بودند، چون به «شناخت انسان» و «کشورداری» و «تربیت» فرد و بهترین راههای آن میاندیشیدند. با این همه علاقۀ آنها بدون تفکر انتقادی هم نبود. و امروز در سازمان ملل او را گرامی میدارند، چون اهل «تحمّل» بود و نه «تحمیل». البته «تحمّل» با کشورگشایی و جنگ منافاتی ندارد. اول میگیری و بعد هرچه خواستی برمیداری و هرچه را «بیخطر» دیدی آزاد میگذاری. «تحمل» فضلیتی بیغل و غش نیست. در سیاست شاید حتینتوان گفت که فضیلتی اخلاقی (شخصی) باشد، بلکه بیشتر تدبیری برای فرار از «سرکوب» و «جنگ دائمی» باشد: «مصلحت نظام» است به نحو احسن. و اما امروز «کوروش» برای ما کیست؟ ۱) شاید دنبالهروی از ارزشهای جهانی باشد، وقتی غربیان او را «محترم» میدارند ما چرا نداریم؟ ۲) شاید سرخوردگی از «نظام حاکم» و «دین رسمی» و «ارزشهای تحمیلی» باشد؟ ۳) شاید بازگشت به خویشتن و بازیابی خود راستین باشد؟ هرکدام از اینها باشد، ارزش آن را دارد که به آن بیندیشیم و ببینیم چرا میخواهیم؟ چرا دوست داریم «کوروش» را بستاییم؟
#کوروش
#باستان_گرایی
#امریکا
#یهودیت
پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۸
م. سعید ح. کاشانی
@fallosafah