Fallosafah | فَلُّ‌سَفَه
455 subscribers
55 photos
17 videos
29 files
77 links
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
Website: http://fallosafah.org/old
Website: http://fallosafah.org/
Website: http://fallosafah.malakut.org/

محمد سعید حنایی کاشانی
Download Telegram
«نو» بهتر است یا «بازسازی‌شده» و «نوسازی‌شده»؟

به «سنّت»، آنچه از گذشته به ما رسیده است، دو رویکرد می‌توانیم داشته باشیم: یا آن را «بازسازی» و «نوسازی» کنیم (این دو تعبیر از نظر من یکی هستند با همۀ تفاوتی که دارند. در زیر خواهم گفت) ، یا آن را از بنیاد «نو» کنیم، یعنی طرحی «نو» در اندازیم بر جای چیزی که قبلاً بوده است. این نکته را با مثالی شرح می‌دهم تا تفاوت «روشنفکران دینی» و «روشنفکران سکولار» را با «فیلسوفان» شرح دهم. اگر خانه‌ای پدری یا مادری داشته باشیم می‌توانیم سه گونه با آن رفتار کنیم، اگر بخواهیم آن را به گونه‌ای حفظ کنیم، البته فروش و ترک آن از بحث ما خارج است، چون دیگر «ادامۀ آن سنّت» نیست: رفتن از سنّتی به سنّت دیگر است. ۱) خانه را با همان شکل و شمایل حفظ کنیم و تعمیراتی در آن انجام دهیم تا در آن همچنان زندگی کنیم: «بازسازی» (بازسازی حداقلی)؛ ۲) خانه را در شکل و شمایل و داخل تغییرات اساسی دهیم، به گونه‌ای که کاملاً «نو» به نظر آید، اما به پی و پایه‌ها و دیوارهای بیرونی و حدود اصلی ساختمان دست نزنیم، طوری که نتوان گفت آن را کوبیده‌اند و از نو ساخته‌اند: «نوسازی» (بازسازی حداکثری)؛ ۳) آن را بکوبیم و از زمین آن برای ساختن خانه‌ای از بنیاد «نو» استفاده کنیم: «نو» یا «جدید».

من اکنون روشنفکران را به‌طور کلی تقسیم می‌کنم به روشنفکران سنّتی و نواندیش و هرکدام از این دو دسته می‌توانند در درون خود طیف یا سایه روشن‌هایی از ارتجاعی/واپس گرا تا مترقی داشته باشند، اما هیچ کدام «ریشه‌ای» نخواهند بود، مگر اینکه در پی چیزی از ریشه «نو» باشند. روشنفکران دینی (مسلمان یا مسیحی یا یهودی یا هر دین دیگر)، روشنفکران سکولار (لیبرال یا مارکسیست یا فاشیست یا هرمرام دیگر) در حدودی روشنفکرند که از پیش برای خود تعریف کرده‌اند. از همین رو اندیشه‌های این متفکران همواره در معرض این است که به ارتجاعی‌ترین شکل ممکن تفسیر شود و به حاکمیت دوبارۀ ارتجاعی‌ترین نهادهای جامعه بازگردد، چون مبانی دست نخورده است. اما کسی که «نو» است، یا چیزی تازه بنیان می‌گذارد، یا هرگز اثری از او در تاریخ برجای نمی‌ماند، یا چیزی پدید آورده است که آغازش خودش است (به پیدایش ادیان مختلف در عین داشتن سنّت مشترک توجه کنید. همین طور فلسفه‌ها). این دلیلی است بر اینکه چرا پیامبران و فیلسوفان انگشت‌شمارند، چون آنان آوازۀ خود را از «نو» دارند و بنیانگذار چیزهایی «نو»اند اما «روشنفکران» بسیارند چون نخست در این اندیشه‌اند که چگونه چیزی را حفظ کنند: یا با «بازسازی» یا با «نوسازی». اقبال لاهوری و شریعتی ... در پی بازسازی و نوسازی بودند، همان گونه که سید قطب و ابوالعلا مودودی و دیگر پیروان امروزی آنها. اما پرسش این است آیا چیزی را همواره با «بازسازی» و «نوسازی» می‌توان نگه داشت یا زمانی هم برای کوبیدن و از نو ساختن فرا می‌رسد؟ پاسخ اروپا پس از رنسانس این بود: اکنون «نو» یا «جدید». جهان اسلام هنوز در بازسازی و نوسازی مانده است. اما صداهای مهیب فرو ریختن دیری است که آغاز شده است.

#روشنفکران_دینی
#شریعتی

پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸
م. سعید ح. کاشانی
@fallosafah
ابوذر، شنوای ندای هستی!

هایدگر سخن هگل را که می‌گفت فرد بزرگ «روح زمانه» را تجسّم می‌بخشد و ندای آن را می‌شنود، به شنیدن «ندای هستی» تعبیر کرد. اما خود در شنیدن ندای هستی به بیراهه رفت و آن را با سخن «رهبر» (هیتلر) یکی گرفت. می‌توان تمامی تاریخ اندیشه، از حکمت و عرفان و هنر و دین گرفته تا علم، همه را پاسخی به این ندا گرفت. اما در این باره که چه کسی این ندا را به‌درستی شنیده است فقط تاریخ می‌تواند قضاوت کند، چون شنوندگان این ندا هستند که تاریخ را می‌سازند. تاریخ توقف نمی‌کند و با دگرگون شدن ساخته می‌شود. بنابراین، هرکس که «تغییر» نمی‌کند، هرکس که در برابر «تغییر» می‌ایستد، هرکس که خواهان «حفظ وضع موجود» است، جز به دیوار و زنجیر نمی‌اندیشد و چاره‌ای جز «سرکوب» ندارد. اما دریا را نمی‌توان فروکوفت، زمین را نمی‌توان از حرکت بازداشت، و هوا را نمی‌توان به زندان کرد. دیر یا زود هرچه رفتنی است می‌افتد. با مرگ ملت‌ها و نظام‌های سیاسی و تمدن‌ها و اندیشه‌ها و ادیان و مذاهب همان گونه می‌باید رو به رو شد که با مرگ خویش رو به رو می‌شویم: آرام و متین، خاموش و تسلیم، بی‌هیچ ناله و شکوه‌ای.

باری، از جمله کسانی که «ندای هستی» را شنیدند و ردّی از خود در این راه بی‌پایان گذاشتند می‌باید از ابوذر و شریعتی نام برد. «کشف» ابوذر بی‌شک مرهون جهان جدید و اندیشه‌های جدید دربارۀ انقلاب و خشونت انقلابی است. اما اینکه این اندیشه‌ها چه تأثیری در جهان ما گذاشتند و چگونه باید از اینها برگذشت و آنها را پشت سر گذاشت به مجالی دیگر نیازمند است که اکنون فراهم نیست. محض یادآوری و اندیشیدن به «اینجا و اکنون» سخنانی از گفتار شریعتی را از «مذهب علیه مذهب» او دربارۀ ابوذر می‌آورم:

دینی که نگاهبان فقر و به وجود آورندۀ فقر بوده است، چگونه همان قضاوتی را که دربارۀ این دین می‌کنیم، همین قضاوت را دربارۀ دینی که ابوذر را ساخته بکنیم؟ ابوذر، آن چهرۀ پاک و تمام و کمال اسلام، تربیت‌شدۀ شخص پیغمبر، ابوذری که هیچ چیز نداشته ـــ نه رنگ، نه سرمایه، نه سواد، نه تربیت فرهنگی ـــ تحت تأثیر هیچ چیز نبوده، [تحت تأثیر] ترجمه هم نبوده، یک روح انسانی خالی از همه چیز هرچه داشته، ساختۀ این کارخانه و این مکتب بوده است. ابوذر می‌گوید: «عجبت لمن لایجد قوتاً فی بیته، کیف لایخرج علی‌الناس شاهرا سیفه» («در شگفتم از کسی که در خانه‌اش غذا نمی‌یابد، چگونه با شمشیر کشیده بر مردم نمی‌شورد»).

در اروپا که این سخن را می‌گفتم و اسم گوینده را نمی‌بردم، بعضی‌ها خیال می‌کردند که این را پرودُن گفته است چون او از همه تندتر حرف می‌زند. گفتم پرودُن غلط می‌کند که به این اندازه تند حرف بزند و یا خیال می‌کردند که از داستایوسکی است. داستایوسکی می‌گوید: اگر در گوشه‌ای قتلی اتفاق می‌افتد، کسانی که در آن قتل سهیم نبوده‌اند، دست‌هایشان آلوده است. و راست هم گفته است! خوب ببینید ابوذر چه می‌گوید. می‌گوید (این یک مذهب است که دارد حرف می‌زند، نه یک مذهبی ـــ اصلاً ابوذر مذهب مجسّم است و چیز دیگر نیست. تحت تأثیر مکتب‌های مختلف قرار نگرفته، مربوط به بعد از انقلاب کبیر فرانسه نیست بلکه مربوط به قبیلۀ غفّار است)، تعجب می‌کنم از مردی که در خانه‌اش نانی نمی‌یابد ـــ نان ندارد ـــ و آن وقت با شمشیر برهنه بر مردم نمی‌شورد. نمی‌گوید علیه آن کسی که باعث فقر [او] شده شمشیر بکشد، نمی‌گوید علیه آن کسی که استثمارش کرده، نمی‌گوید علیه آن گروهی که استثمار می‌کنند، می‌گوید علیه مردم، همه، چرا؟ چون هرکسی که در این جامعه زندگی می‌کند، ولو جزو کسانی که استثمار می‌کنند نباشد ولی چون با من کاری ندارد و چون در جامعه‌ای زندگی می‌کند که فقر وجود دارد، مسئول فقر من و گرسنگی من است. چقدر مسئول است؟ به اندازه‌ای که مهدورالدم و دشمن است.

یعنی با استثمارگری که گرسنگی را به وجود آورده همدست است. یعنی همۀ انسان‌ها مستقیماً مسئول گرسنگی من هستند. و از این زیباتر. ابوذر به مانند [منشور حقوق بشر] سازمان ملل نمی‌گوید: جامعه‌ای که تحت فشار و غصب حق قرار می‌گیرد حق دارد برای احقاق حق خودش قیام ‌کند. ابوذر نمی‌گوید، حق داری که این کار را بکنی. نمی‌گوید تو که گرسنه‌ای حق داری علیه کسانی که تو را گرسنه کرده‌اند قیام کنی. نه، این را نمی‌گوید. حتی نمی‌گوید تو حق داری علیه همۀ مردم شمشیر بکشی، نه، نمی‌گوید، بلکه می‌گوید، تعجب می‌کنم که چرا شمشیر نمی‌کشی. آن وقت این بی‌انصافی، جهل مطلق، مضحک و در عین حال گریه آور نیست. دینی را که چنین بینشی نسبت به مردم و زندگی مردم دارد ـــ به ناحق ـــ با همان محکی قضاوت کنیم که دین تثبیت‌کنندۀ گرسنگی را ـــ بحق ـــ قضاوت می‌کنیم؟
شریعتی، مذهب علیه مذهب (اسلامیات، ج ۲۲)، ۱۳۴۹، ص ۷۴-۷۲.

#شریعتی
#ابوذر
#ندای_هستی
#خشونت_انقلابی

یکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۸
م. سعید ح. کاشانی
@fallosafah