#عارف_قزوینی در
جشن پیروزی مشروطه خواهان، حیاط خانه ظهیر الدوله، تهران ۱۲۸۸خورشیدی
جشن پیروزی مشروطه خواهان، حیاط خانه ظهیر الدوله، تهران ۱۲۸۸خورشیدی
Tasnife Sanam - Concert Rast Panjgah CD 1
Iraj Bastami
دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
گر گویم سروش، نبود سرو خرامان
این قسم شتابان، چون کبک خرامان
ور گویم گل، پیش تو گل همچو گیاهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
این نیست مگر آینۀ لطف الهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
صد بار گدائیش به از منصب شاهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
#عارف_قزوینی
#ایرج_بسطامی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
گر گویم سروش، نبود سرو خرامان
این قسم شتابان، چون کبک خرامان
ور گویم گل، پیش تو گل همچو گیاهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
این نیست مگر آینۀ لطف الهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
صد بار گدائیش به از منصب شاهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
#عارف_قزوینی
#ایرج_بسطامی
#رضاقلی_میرزا_ظلی
(۱۲۸۵ - ۲۳ بهمن ۱۳۲۴ #تهران)
خواننده و استاد موسیقی سنتی.
وی از شاگردان #اقبال_آذر و #عارف_قزوینی بوده است.
به عقیده بسیاری از صاحبنظران رضاقلیمیرزا ظلی یکی از خوانندگانی است که در آوازهایش بهترین تحریرها را ارائه دادهاست.
(۱۲۸۵ - ۲۳ بهمن ۱۳۲۴ #تهران)
خواننده و استاد موسیقی سنتی.
وی از شاگردان #اقبال_آذر و #عارف_قزوینی بوده است.
به عقیده بسیاری از صاحبنظران رضاقلیمیرزا ظلی یکی از خوانندگانی است که در آوازهایش بهترین تحریرها را ارائه دادهاست.
سرو خرامان
شیدا
.
«دیدم صنمی سروقدی، روی چو ماهی»، نخستین تصنیف #عارف_قزوینی است که سال ۱۳۱۵ ه.ق در دستگاه شور ساخته شد.
عارف قزوینی این تصنیف را در هجدهسالگی، پیش از آمدن به تهران به عشق دختری #ارمنی، بهنام خانمبالا ساخته است. عارف بصورت پنهانی با دختر ارمنی ازدواج میکند، اما پس از آنکه خانواده دختر مطلع شدند، فشارها زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.
«دیدم صنمی سروقدی، روی چو ماهی»، نخستین تصنیف #عارف_قزوینی است که سال ۱۳۱۵ ه.ق در دستگاه شور ساخته شد.
عارف قزوینی این تصنیف را در هجدهسالگی، پیش از آمدن به تهران به عشق دختری #ارمنی، بهنام خانمبالا ساخته است. عارف بصورت پنهانی با دختر ارمنی ازدواج میکند، اما پس از آنکه خانواده دختر مطلع شدند، فشارها زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.
Aref-Bogzar ze man.mp3
6 MB
......
هر عشقی می میرد ، خاموشی میگیرد
عشق تو نمی میرد
باور کن بعد از تو دیگری در قلبم
جایت را نمی گیرد.....
#عارف
هر عشقی می میرد ، خاموشی میگیرد
عشق تو نمی میرد
باور کن بعد از تو دیگری در قلبم
جایت را نمی گیرد.....
#عارف
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوهها ز دست زمانه کردم
آستین چو از چشم برگرفتم
جوی خون به دامان روانه کردم
از چه روی، چون ارغنون ننالم
از جفایت ای چرخ دون ننالم
چون نگیرم از درد چون ننالم
دزد را چو محرم به خانه کردم
دلا خموشی چرا؟
چو خم نجوشی چرا؟
برون شد از پرده راز
تو پرده پوشی چرا؟
همچو چشم مستت جهان خراب است
از چه روی، روی تو در حجاب است
رخ مپوش کاین دور انتخاب است
من تو را به خوبی نشانه کردم
راز دل همان به، نهفته ماند
گفتنش چو نتوان، نگفته ماند
فتنه به که یک چند، خفته ماند
گنج بر در دل خزانه کردم
باغبان چه گویم به من چهها کرد
کینهها دیرینه برملا کرد
دست من ز دامان گل جدا کرد
تا به شاخ گل آشیانه کردم
دلا...
شد چو «ناصرالملک» مملکت دار
خانه ماند و اغیار، لیس فی الدار
زین سپس حریفان خدانگهدار
من دگر به میخانه، خانه کردم
بهتر است مستی ز خودپرستی
نیستی به است «عارفا» ز هستی
فارغم ز هستی قسم به مستی
تکیه تا بر این آستانه کردم
دلا...
شام ما چو از پی سحر ندارد
نالهی دروغین اثر ندارد
#عارف_قزوینی «گریه را به مستی» را در شکایت از زمامداری ناصرالملک که در آن زمان نایبالسلطنه #احمد_شاه بود (سال ۱۳۲۸ ه.ق) تصنیف کرده است.
شکوهها ز دست زمانه کردم
آستین چو از چشم برگرفتم
جوی خون به دامان روانه کردم
از چه روی، چون ارغنون ننالم
از جفایت ای چرخ دون ننالم
چون نگیرم از درد چون ننالم
دزد را چو محرم به خانه کردم
دلا خموشی چرا؟
چو خم نجوشی چرا؟
برون شد از پرده راز
تو پرده پوشی چرا؟
همچو چشم مستت جهان خراب است
از چه روی، روی تو در حجاب است
رخ مپوش کاین دور انتخاب است
من تو را به خوبی نشانه کردم
راز دل همان به، نهفته ماند
گفتنش چو نتوان، نگفته ماند
فتنه به که یک چند، خفته ماند
گنج بر در دل خزانه کردم
باغبان چه گویم به من چهها کرد
کینهها دیرینه برملا کرد
دست من ز دامان گل جدا کرد
تا به شاخ گل آشیانه کردم
دلا...
شد چو «ناصرالملک» مملکت دار
خانه ماند و اغیار، لیس فی الدار
زین سپس حریفان خدانگهدار
من دگر به میخانه، خانه کردم
بهتر است مستی ز خودپرستی
نیستی به است «عارفا» ز هستی
فارغم ز هستی قسم به مستی
تکیه تا بر این آستانه کردم
دلا...
شام ما چو از پی سحر ندارد
نالهی دروغین اثر ندارد
#عارف_قزوینی «گریه را به مستی» را در شکایت از زمامداری ناصرالملک که در آن زمان نایبالسلطنه #احمد_شاه بود (سال ۱۳۲۸ ه.ق) تصنیف کرده است.