Event Horizon
461 subscribers
1.05K photos
79 videos
41 files
118 links
یک اودیسۀ شخصی، در فراسوی امپراتوری کهکشانی

لینک کانال:
https://t.me/eventhorizon1

ارتباط با ادمین:
@nnhhmm
Download Telegram
زبان‌شناسی برای بی‌زبان‌ها
بخش هفتم و پایانی: زبان‌شناسی شناختی
Cognitive Linguistics

در زبان‌شناسی شناختی که شروع آن را باید در دهۀ 70 میلادی جستجو کرد، زبان زیرمجموعه‌ای از قوای ذهنی و شناختی انسان در نظر گرفته می‌شود و استقلال زبان از ساير توانايي‌هاي شناختي انسان مورد تأیید نيست. استقلال حوزه‌هاي زباني مردود شمرده‌شده و تمام سطوح زباني بازنمودي از رايانش ذهني انسان هستند. تمام سطوح زباني پيوستاري از عناصر نمادين هستند كه در جهت "مفهوم‌سازي" (Conceptualization) و "نمادين‌سازي" (Symbolization) تعامل دارند. از اين ديد شكل‌گیری زبان حاصل "گشتار" (Transformation) یا "جابجایی" (Movement) از یک نمود زیرین به یک نمود روساختی نیست، بلکه "پدیداری" (Emergence) آنی حاصل از تعاملات سطح بالای یک "سامانه تطبیق‌پذیر پیچیده" (Complex Adaptive System) است و کار یک زبان‌شناس عبارت است از رمزگشایی دینامیک‌های این سامانه پیچیده که خود زیرسامانه‌ای از سامانۀ كلان‌تر شناخت ذهنی انسان شمرده می‌شود.
زبان‌شناسان شناختی معنای "قاموسی" (Lexicon) یا "لغت‌نامه‌ای" (Dictionary Meaning) با رویکرد تناظر واژه و معنا در ذهن انسان را برنمی‌تابند و مفهومی به نام معنای "دایرة‌المعارفی" یا "دانش‌نامه‌ای" (Encyclopedic Meaning) را مطرح می‌کنند که بر اساس آن واژه نه صورت متناظر یک مفهوم بیرونی، بلکه عبارت است از مدخلی بر فعال‌سازی یک دایرة‌المعارف ذهنی گسترده.
در زبان‌شناسی شناختی، تقدم صورت بر معنا و تقدم نقش بر صورت مطرح نیست و صورت و معنا و نقش وجوه مختلف یک سامانه شناختی تلقی می‌شوند و میان معناشناسی (Semantics) و کاربردشناسی (Pragmatics) زبان تفاوتی نیست.
در حقیقت زبان نظام رمزنگاری الگوهای اندیشه و ویژگی‌هاي ذهن انسان است و نقش بنياديني در "مقوله‌بندي" (Categorization) بازنمودهاي ذهن دارد. از اين ديد مقولات زباني الگوهايي هستند براي بازآفريني جهان در ذهن انسان و لذا "استعاره" (Metaphor) پديده‌اي شناختي و نه صرفاً زباني است با رويكرد ارائه يك نمود شناختي از يك پديده بيروني. زبان و تفكر درهم‌تنیده شده‌اند و مرز تفکیک مشخصی میان آن‌ها وجود ندارد.
زبان‌شناسی شناختی هنوز در ابتدای راه خویش است.

#زبان_شناسی_برای_بی_زبان_ها
#زبان_شناسی_شناختی

@eventhorizon1
Abstract.pdf
1.1 MB
زبان‌شناسی برای بی‌زبان‌ها (مجموعه هفت قسمت)

#زبان_شناسی_برای_بی_زبان_ها

@eventhorizon1
گمانه‌زنی در باب نمود بیرونی:

الف) در سطح مولکولی- سلولی تفاوت آشکاری بین انسان و سایر موجودات وجود ندارد. روانشناسی فیزیولوژیک این موشکافی فروتن‌‌ساز را به خوبی انجام داده است. دسته‌ای فرآیند الکتروشیمیایی بر پایه‌ی هورمون و نوروترنسمیتر و سامانه غدد درون‌ریز.

ب) اما در سطح کلان، ساخت فضاهای ذهنی منحصر به انسان و یا شاید بهتر باشد بگوییم تا حد زیادی منحصر به انسان اعجاب‌انگیز است. فرآیندهایی که نمود بیرونی همان سطح زیرین سلولی-مولکولی هستند. تمام آنچه روانشناسی شناختی به دنبال توصیفش می‌گردد: ترس، امید، خشم، غم، شادی، هیجان، افسردگی، عشق، نفرت.

پ) اصل داستان یافتن نگاشت‌هایی است که سطح زیرین الکتروشیمیایی را به نمود بیرونی و پیچیده انسانی تبدیل می‌کنند. شاید یافتن این نگاشت‌ها کار روانشناسی تکاملی باشد.
چگونه تغییر سطوح تعدادی ماده شیمیایی فضای فراگیر ذهنی و پیچیده‌ای می‌سازد؟

یافتن و تبیین نگاشت‌های ذهنی مجهول اصلی است. یافتن چنین نگاشت‌هایی می‌تواند پی‌آمدی جالب داشته باشد: اعمال یک نگاشت معکوس و ساختن یک تجربه عرفانی: ذهن تهی.

@eventhorizon1
گمانه‌زنی در باب نمود بیرونی

@eventhorizon1
گمانه‌زنی در باب خوشبختی:

شوربختانه ایزدبانویی به نام فورتونا وجود ندارد که مشیتش اهدا مفهومی به نام خوشبختی به برگزیدگانش باشد.
خوشبختی صرفا مفهوم مبهمی است برآمده از توهمات خنده‌دار و ابلهانه نسل‌های پیشین که در کودکی به شکل آموزه‌ای پر از تناقض در ذهن ما حک شده است.
هیج کوه یا ابر دور دستی که در پشتش توده بخار مانندی به نام خوشبختی پنهان شده باشد وجود ندارد و هیچ صخره‌نورد و آسمان‌نورد تلاشگری تا کنون نتوانسته چنین چیزی را پیدا کند.
راه‌حل‌های متوهمانه و تمسخرآمیز گذشتگان مانند تحصیل و تشکیل خانواده و کسب ثروت و ... هیچ‌کدام راهی به خوشبختی نمی‌برند زیرا که اصلا چنین چیزی وجود ندارد که برای رسیدن به آن راهی موجود باشد.
پیران اهل نظریه‌پردازی برای خوشبختی تعریف مستقلی ندارند مگر اینکه آن را بر اساس تعاریف دیگری مانند آرامش و خوشحالی و رفاه و ... تعریف کنند که خود دلیلی دیگری است مبنی بر عدم وجود مفهوم مستقلی به نام خوشبختی.
خوشبختی نه اصل موضوعه است و نه قضیه اثبات‌پذیر. اگر هم یک تعریف باشد برای هر انسانی یک تعریف مستقل و شخصی و غیرقابل تعمیم است.
نگاشتی ذهنی برای تصویرسازی این ذهنیت انتزاعی به یک واقعیت عینی و بیرونی وجود ندارد، اما نگاشت معکوسی موجود است که عدم وجود خوشبختی به عنوان حقیقتی بیرونی را به ذهنیتی درونی و مثبت تبدیل کند:
Creativity
خلاقیت یک تصعیدگونه است که نبود خوشبختی را به خلق تبدیل سازد و یک خالق خلاق نیازمند خوشبختی نیست، زیرا در منظر دنیایی که او می‌بیند هستی یک کل درهم‌تنیده است که وقایع آن ارزش مثبت و منفی ندارند. چنین خالقی در دنیای ذهن خود هستی‌های موازی با قواعد متفاوت می‌آفریند و این مخلوقات اگرچه چیزی به نام خوشبختی به بار نمی‌آورند اما ابزار توانمندی هستند برای خودیگانه‌پنداری تمام جستجوگران خوشبختی با جهانی که در آن نمودی عینی به نام خوشبختی موجود نیست.
به روایت بیدل دهلوی:

به جیب تست اگر خلوتی و انجمنی‌ست
برون ز خویش‌کجا می‌روی جهان خالیست

@eventhorizon1
گمانه‌زنی در باب خوشبختی

@eventhorizon1
On Love:

This is not my duty to describe the unconscious-based nature of one of the strongest forces of nature and survival, but from where I stand, it is apparent how to find the conscious inverse mapping of enchantment.
Despite the weirdness nature of the mapping which transform the underlying electrochemical processes of love into surface representation of a vast objective mindset space of attraction, there can be an inverse mapping that only is possible to be emerged based on the strong capability of those who are weaponized by a long term labor of learning to look at themselves from higher dimensions of existence and this is the faculty of metacognition including the repelling forces of self-endurance against the nature hurricane of attraction. A mind that is mighty enough to use metacognition, after a long period of aperiodic limit cycling around the attraction and repelling, eventually will find the equilibrium point of self-scrutiny. This mighty scrutinizer mind will look from above and see how lower-dimensions-encaged himself be pulled by gravitation fields of unknown, but at the same time is capable of analyze each step and decides where to stand. The process is wonderful and at the same time full of suffering, but the achievement is sufficient for oneself to feel the prosperity of approaching the sublime. The deterministic functions of nature must be controlled by tactful meta-functions of thought.
The man who can find the meta-functioning-based methods of balance, is better to be called not lover, but meta-lover.

@eventhorizon1
در باب پس‌زدگی:
فرضیه نگاشت‌ها توصیف فرآیندهایی است که اتفاقات سطوح سلولی-مولکولی را به فضای عینیت و واقعیت بیرونی تصویر می‌کند و برعکس.
هر عامل بیرونی سبب‌ساز نگاشتی درون‌ذهنی است که طبیعتا پی‌آمدی الکتروشیمیایی دارد و برعکس.
ذهن از این دید یک ماشین نگاشت محسوب شده و سازوکار آن در بیشتر مواقع خودکار است. این خودسامان‌دهی خودکار را می‌توان ناخودآگاه نام نهاد.
در مقابل، همین ذهن توان نگاشت‌سازی معکوس هم دارد آن هم در سطح خودآگاه. توانی که با تمرین و پایمردی بسیار حاصل خواهد شد.
پس‌زدگی عاملی بیرونی و اجتماعی است و نگاشت درون‌ذهنی متناظر با آن که از جنس ناخوشایند غم و افسردگی و ناامیدی است، فرآیندی است برآمده از فرگشت. پس‌زده‌شدگانی که مجهز به افسردگی و ناامیدی بودند شانس بقای بیشتری را در عرصه‌ی تاریخ به دوش می‌کشیدند.
اما یک ذهن شناسنده که توان قیام علیه برنامه فرگشتی را داراست نگاشت معکوسی خواهد ساخت به نام تصعید (Sublimation).
تصعید به مفهوم‌ مثبت آن یعنی تبدیل انرژی هجومی ناخوشایند به کار مثبت خوشایند. پس‌زده‌شدگان می‌توانند مستعدترین آفرینندگان باشند.
یک ذهن شناسنده در این باب شعاری دارد: مرا برانید و پس بزنید تا با آفرینش بیشتری بازگردم. دیر یا زود مشخص خواهد شد که در سیطره‌ی زمان از میان آفرینشگر و سایرین کدام‌یک بیشتر ردپایی از جنس احترام و عظمت به یادگار خواهد گذاشت.

@eventhorizon1
در باب پس‌زدگی

@eventhorizon1
ذهن شناسا:
ذهن شناسا ذهنی است که نگاشت‌های خودکار و ناخودآگاه خویش را شناسایی می‌کند و البته در صورت نیاز دست به کار تولید نگاشت‌های خودآگاه و معکوس می‌شود.
چنین ذهنی در یگانه‌پنداری حقیقت و واقعیت تردید والایی دارد و می‌داند جهان فقط یک بازنمود نگاشتی است از آنچه بیرون از ذهن است، بسان تصویری که اعتبارسنجی یکسانی واقعیت آن با حقیقت بیرونی به شکل صد در صد امکان‌پذیر نیست.
چنین ذهنی از این بابت که می‌داند تصویر جهان در خویشتن ذهن نگاشت‌ساز در اکثر مواقع تصویر مطلوبی نیست، نگاشت معکوسی خواهد ساخت به نام تاب‌آوری (Resilience) و این نگاشت را با فرانگاشت تکمیلی دیگری به نام دگردیسی (Metamorphosis) تکامل خواهد بخشید.
ذهن شناسنده آگاه است که وجود جهان تنها منوط به وجود خود ذهن شناسا است و از این بابت خود را با جهان یکی می‌پندارند نه به مفهوم خودبزرگ‌بینی اغراق‌شده خویش بلکه به معنای کوچک‌بینی جهان بزرگ‌نما.
برای چنین ذهنی واضح است که ابعاد درونی خودش فراتر از ابعاد درک‌شدنی تصویر گیتی است زیرا که در غیر اینصورت نگاشتی ذهنی از جهان صورت نمی‌گرفت و تصویری از گیتی پدیدار نمی‌شد و لذا اینگونه است که ابعاد فراتر ذهن خویش را به خلق جهان‌های جدیدی اختصاص خواهد داد که مملو از نگاشت‌های معکوس جهان واقع هستند.
در این ذهن آگاهی به نواقص بزرگی چون بدنمندی (Embodiment) سبب کاملیت این درک است که هیچ‌گاه تبیین حقیقت به شکل کامل مقدور نیست حتی به زعم عبور از پرده پندار. اما چنین ذهنی در حد مقدورات خود به تبیین واقعیت خواهد پرداخت و از این بابت حقیقی‌ترین حقیقتی است که در دنیای واقعیات هبوط کرده است.

@eventhorizon1
ذهن شناسا

@eventhorizon1
ولع دانایی:
اگرچه شروع دانستن عبارت است از کشف مشاهده‌ای جهان، اما ذهن شناسا از آنجا که می‌داند شناخت مشاهده‌ای جهان چیزی نیست جز خروجی یک فیلتر تعبیری به نام ذهن، به جای جهان به سمت تبیین ذهنی خواهد رفت که مشاهده‌گر جهان است و در هر پله از مسیر پیشرفت این شناخت، بیش از پیش به نادانی خود پی خواهد برد. این راه، سلوکی در خودشناسی است.
دانایی که در شکل کامل خود هدفی است دست‌نیافتنی جایی است که تئوری اطلاعات با ترمودینامیک پیوند می‌خورد و ذهن شناسای دانا در بستر جهانی که برآیندش آنتروپی مثبت است دست به تولید آنتروپی منفی می‌زند و در این‌مسیر به کار آفرینش و زایایی اطلاعات مشغول می‌شود.
در یک تصویر زمانمند و کلی این یک فرآیند میرا است و گیتی در مسیر آنتروپی مثبت خود قدرتمند به پیش خواهد رفت. اما ذهن شناساگر در بستر زمانی محدود و فانی خویش دست از مبارزه با مسیر آنتروپی گیتی برنخواهد داشت و اگرچه بسان تائو در سیر جاری جهان آرام و پذیرنده شناور است، در نگاشت‌های درونی و معکوس خود تا آنجا که توان دارد اطلاعات خلق خواهد کرد. اگرچه اطلاعات خلق‌شده در نهایت داخل مخزن آشفته بی‌نظمی گیتی گم و ناپدید خواهد شد و اگرچه دانایی مبارزه‌ای پیروزمندانه نیست، اما ذهن شناسا مبارزی است که نه به دنبال پیروزی بلکه به دنبال شناساندن خود به خویش است و از این مسیر جهانی که از پالایه نگاشت‌های ذهنی به تصویر درمی‌آید نیز به تسخیر شناخت ذهن شناسای دانا درخواهد آمد، اگرچه زمانمند و کوتاه، اما شکوهمند و التیام‌بخش.

@eventhorizon1
ولع دانایی

@eventhorizon1
پایان یک سامانه:
هر سامانه پیچیده تطبیق‌پذیری محکوم به یک پایان است و ذهن شناسا نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود.
اذهان پدیدارهای آنی موقت سامانه پیچیده و بزرگ‌تری هستند به نام حیات.
هر ذهن به شکل ناخودآگاه توان اندیشه و شناخت را دارد اما ذهن شناسای در ولع دانایی به بعد بالاتری صعود خواهد کرد و تا پیش از پایان بر ارتفاع بالاتری تمرکز خواهد نمود:
شناختن شناخت و اندیشیدن به اندیشیدن.
چنین ذهنی از پایان آگاه است، اما تا آن زمان آرام نخواهد گرفت.
از این منظر یک انسان مسلح به ذهن شناسا و در ولع دانایی از یک سو مهندسی است در مسیر شناسایی سیستم و شناساندن سامانه ناشناخته ذهن خود به خویشتن و از دیگر سو پزشکی است در التیام بخشیدن به زخم‌های مبارزه‌گرانه این ذهن. چنین انسانی ناگزیر است که فیلسوف باشد نه به آرزوی یافتن پاسخ‌های نهایی بلکه به خاطر عشق طربناک به خود ذات فلسفیدن.
و عبور از این مسیر جدی و جاده خشک تنها به واسطه توقف‌های کوتاه و گاه‌به‌گاه در شهرهای طربناک و شاعرانه‌ی خیال و تخیل امکان‌پذیر است.
از این مسیر، پایان ناگزیر و نهایی این سامانه بسان وظیفه‌ای خطیر است که به سرانجام رسیده و نبرد با افتخاری است که پایان یافته است.

The end

@eventhorizon1
پایان یک سامانه

@eventhorizon1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آثار کلاسیک فلسفه
نوشته: نایجل واربرتون
ترجمه: مسعود علیا
انتشارات ققنوس
خوانش فصل هفتم: باروخ اسپینوزا، کتاب اخلاق

@eventhorizon1