Event Horizon
423 subscribers
969 photos
72 videos
35 files
100 links
گشت و گذاری در آثار، اقتباس‌ها و ادبیات گمانه‌زن

لینک کانال:
https://t.me/eventhorizon1

ارتباط با ادمین:
@nnhhmm
Download Telegram
این روزها این نمودار تا چه حد معنادار شده.

@eventhorizon1
به‌سوی کدام مقصد؟
بخش دوم: فرضیه خوشبختی

فرضیه‌خوشبختی نوعی جنون جمعی و جهانی است. محدود به دوره معاصر هم نیست، اگرچه تطور تاریخی زیادی داشته است.
رئوس فرضیه عبارت‌اند از:
۱) مفهومی به نام خوشبختی وجود دارد که البته کسی نمی‌داند چیست.
۲) این خوشبختی نامشخص در مکان و زمان نامعلومی قرار گرفته که کسی از این مکان و زمان هم خبر ندارد.
۳) تا به حال کسی به این خوشبختی نامشخص که در مکان و زمان نامعلومی جای دارد دست نیافته است.
۴) نقش خانواده و ساختار آموزشی که خودشان نه می‌دانند این خوشبختی چیست و‌ نه‌ می‌دانند کجاست، این است که نسل‌‌های جدید را اگر حتی شده با زور و اجبار به این خوشبختی نامشخص و نامعلوم برسانند.

و حالا نسخه‌پیچی‌ها در امتداد این فرضیه چهار قسمتی شکل می‌گیرد: تشکیل خانواده و ازدواج، تحصیلات دانشگاهی و تا جای ممکن در مقاطع بالاتر، راهکاری برای درآمد بالا به‌عنوان مسیری به‌سوی رفاه بیشتر و ... .

به‌جامعه ایرانی نگاه کنید، حداقل در پنجاه سال گذشته مسابقه حماقت آن‌هم در حد بی‌اندازه‌ای برای دست‌یابی به خوشبختی در جریان بوده است. تلاش کمدی والدین و معلمان و زعمایی که در اثبات نادانی خود از هم سبقت گرفته‌اند و راهکارهایی برای خوشبخت شدن ارائه داده‌اند. و همه این‌ها برای رهنمون شدن کودکان و نوجوانان به‌سوی چیز مبهمی به نام‌ خوشبختی که هنوز نه‌ کسی می‌داند چیست و نه ایده‌ای دارد که کجاست.

یک‌ مقصد درازمدت این جامعه در همین نکته خلاصه می‌شود که به شکل فراگیر و تدریجی در مغزهای موجود این را قالب‌بندی کنیم که:

۱) چیزی به نام خوشبختی وجود ندارد.
۲) اگر هم وجود داشته باشد راهکارهای موجود به آن نمی‌رسند.
۳) اگر هم وجود داشته باشد و راهکاری برای رسیدن به آن هم بیابیم، باید بپذیریم که طراحی زندگی فردی و اجتماعی انسان از ابتدا برای خوشبخت شدن نبوده است.
۴) اگر هم‌ وجود داشته باشد و راهکاری برای آن بیابیم و فرض هم بکنیم انسان برای خوشبخت شدن طراحی شده، از دست نهادهای خنده‌داری مانند خانواده و ساختار آموزشی کمکی برای این منظور برنمی‌آید، چه برسد به حکومت.

@eventhorizon1
به‌سوی کدام مقصد؟
بخش دوم: فرضیه خوشبختی

@eventhorizon1
چرا روياي "عصر روشنگري" شكست‌خورده است؟

ما به عصر روشنگري مديونيم. به خاطر مفاهيمي مانند دموكراسي، تفكيك قوا، علم‌گرايي، جدال با خرافات، احترام به شكاكيت، بازتعریف اخلاق و بسياري از دستاوردهاي ديگر. اما روياي نهايي عصر روشنگري شکست‌خورده است، زيرا رويكرد فلاسفه و عالمان دوران روشنگري به ذهن انسان، در موارد زيادي بر مبنايي اشتباه بنا شد.
عقل‌گرايان نازنين دوران روشنگري كه منش قالب قاره اروپا را رقم زدند و تجربه‌گرايان دوران‌ساز انگلستان كه زيرساخت علم را فراهم آوردند و همچنين نهضت ايدئاليسم استعلايي "امانوئل كانت" كه تلاش بر تلفيق هر دو رويكرد داشت و نام اين نگاه جديد را "چرخش كوپرنيكي" در فلسفه نهاد، اگرچه ميراث فكري ارزشمندي به‌جای گذاشتند، ولي دستاوردهاي پنجاه سال اخير در حوزه ذهن و شناخت معلوم ساخته كه چرا آن روياي شيرين روشنگرانه راه به جايي نبرده است.
نهضت عقل‌گرايي (Rationalism) به سردمداري دكارت، اسپينوزا و لايب‌نيتس، به نوعي تفكيك بين ذهن و بدن قائل بود، اگرچه تحليل اين تفكيك در نگاه هرکدام از سه فيلسوف با ديگري متفاوت است. بر اساس اين تفكيك، كار فيلسوف اين بود كه از حواس و هر آنچه در حيطه جسم و بدن است فاصله بگيرد و برود به سراغ عقل محض كه در ذهن جاي دارد. در اين نگاه بدن عنصري مادي و فاني است كه مسبب خطاهاي شناختي خواهد شد و ذهن و تفكر وديعه‌اي والا و عاري از خطا. رياضيات، منطق، فلسفه و تحليل دستاوردهاي اين ذهن والا هستند كه فارغ از جهان بيروني و بر اساس درون‌نگري ژرف (Introspection) حاصل مي‌شوند و تنها ابزار معتبر دريافت حقيقت به شمار مي‌روند. آن‌ها عقل و تعقل را عامل انسان بودن مي‌دانستند و چون بر اين اعتقاد بودند كه همه انسان‌ها به شكل يكسان از اين قوا بهره برده‌اند، پس نتيجه گرفتند هر انساني به‌تنهایی براي حكومت بر خويش كافي است و نيازي به شاه و پاپ و حاكم ندارد. بر اين اساس بهترين شكل حكومت از ديد آن‌ها دموكراسي است يعني برآيند تعقل جمعي. به عبارت رياضي‌وار اگر عقل هر انسان يك جزء ديفرانسيلي باشد، دموكراسي عبارت است از انتگرال عقول و پاسخي صحيح به مسئله سياست. به خاطر بسپاريم كه دكارت معتقد بود براي حل مسئله بايد آن را تا جاي ممكن به اجزاء كوچك‌تر شكست و ابتدا مسئله را براي آن اجزاء كوچك حل كرد و سپس جواب كلي را از مجموع جواب‌‎هاي جزئي به دست آورد. اين رويكرد سبب كشف مفهومي به نام مشتق توسط نيوتن و ديفرانسيل توسط لايب‌نيتس شد. البته لايب‌نيتس به‌موازات آن فلسفه مونادولوژي خود را هم تدوين كرد كه عبارت بود از قائل شدن به اجزاء ديفرانسيلي براي هستي و بسيار شبيه به آنچه امروزه ريسمان‌هاي مرتعش مي‌ناميم.
تجربه‌گرايان انگليسي نظير لاك، هيوم و باركلي نيز اگرچه اين تفكيك ذهن و بدن را پذيرفته بودند، اما شناخت جهان از راه حواس و تجربه ادراك حسي را معتبرتر مي‌دانستند و راهكارشان زيرساخت علومي مانند شيمي، زيست‌شناسي، زمين‌شناسي و هر آنچه در حيطه علوم تجربي است، شد. اگر عقل‌گرايي به لاپلاس و فوريه منجر گشت، تجربه‌گرايي مندل و داروين را به ارمغان آورد.
امانوئل كانت در نگاهي نو كه خودش آن را "چرخش كوپرنيكي" نام نهاد و ايدئاليسم استعلايي يا ايدئاليسم آلماني نام گرفت، معتقد به تلفيق اين دو بود و البته بر اين نكته هم تأكيد داشت كه شناخت انساني محدود است و حقيقت بيروني به‌تمامی در چارچوب شناخت عقل و تجربه انساني قرار نمي‌گيرد. شايد بهترين مثال اين تلفيق علم فيزيك باشد: از كوپرنيك و گاليله تا نظريه ابرريسمان.
اما مشكل عصر روشنگري چيست و چرا روياي آنان علي‌رغم تمام دستاوردهايش شکست‌خورده است؟
پاسخ را از زبان "جرج ليكاف" (George Lakoff) در كتاب "نقاط تفكر" (Thinking points) نقل مي‌كنم:
1) عقل‌گرايان بر اين عقيده بودند كه تمام تفكرات خودآگاه هستند، اما امروزه بر اساس يافته‌هاي علوم اعصاب مي‌دانيم كه نزديك به نودوهشت درصد تفكرات ما در سطح ناآگاه اتفاق مي‌افتد و به آن دسترسي نداريم. (پي‌نوشت: به نظر مي‌رسد اديان، فلسفه‌ها و استادان اخلاق بر اين تلاش بوده‌اند كه راهكاري براي غلبه آن دو درصد به اين نودوهشت درصد ارائه كنند. جالب‌تر اين است كه اين عدد نودوهشت درصد همان ميزان اشتراك ژنتيكي انسان با پريمات‌هايي مانند شامپانزه هم هست).
2) عقل‌گرايان نظام انديشه را كاملاً مستقيم (Literal) و داراي قوت كافي براي دلالت كامل بر جهان بيروني مي‌دانستند، اما امروزه مي‌دانيم نظام انديشه ما در اكثر موارد استعاري (Metaphorical) و بر اساس قالب‌هاي ذهني است. (پي‌نوشت: قالب‌هاي ذهني (Frame) بازنمود پديده‌هاي شناختي هستند و هر قالب ذهني پررنگ‌كننده وجوهي از واقعيت نسبت به ساير وجوه است. بر اين اساس قالب‌هاي ذهني اشخاص گوناگون الزاماً هميشه يكسان نيست).

@eventhorizon1
3) قالب‌هاي ذهني گوناگون در اشخاص مختلف سبب استنتاج‌هاي متفاوت بر اساس فرض‌هاي يكسان خواهد شد، درصورتی‌که عقل‌گرايان معتقد بودند تعقل يك مقوله جهاني (Universal) و يكسان است و بر اساس فرض‌هاي يكسان همه انسان‌ها بايد به نتايج ثابت و يكسان برسند. (پي‌نوشت: برخي وجوه تعقل جهاني و ثابت هستند، اما نه همه آن‌ها).
4) عقل‌گرايان معتقد بودند كه تفكر بر پايه منطق است و با اصول منطق كلاسيك قابل تبيين مي‌باشد. اما امروزه مي‌دانيم كه تفكر بر اساس قالب‌هاي ذهني است و در بسياري از موارد از منطق كلاسيك پيروي نمي‌كند.
5) عقل‌گرايان معتقد بودند كه ذهن و تعقل قابل‌تفکیک از جسم و بدن است، اما امروزه مي‌دانيم كه تفكر بدنمند است، زيرا اولاً ما با مغز مادي فكر مي‌كنيم و ثانياً شكل‌گيري قالب‌هاي ذهني ما برآمده از سامانه حسي- حركتي بدن است. (پي‌نوشت: به عبارت "صعود تيم ملي" فكر كنيد، آيا تيم ملي براثر برد در يك بازي داراي ارتفاع بيشتري شده است كه كلمه صعود را به كار مي‌بريم؟ در حقيقت ذهن جسماني ما براي درك برد در يك مسابقه ورزشي به شكل استعاري قالب ذهني برد را بر قالب ذهني ارتفاع كه برآمده از يك تجربه حسي- حركتي است، نگاشت كرده).
6) عقل‌گرایان معتقد بودند كه احساس و عاطفه و هيجان سدي در برابر تعقل است، اما امروزه مي‌دانيم تصميمات عقلاني ما بدون عاطفه و هيجان امكان‌پذير نيست. (پي‌نوشت: شخصيت "آقاي اسپاك" در مجموعه "سفرهاي ستاره‌اي" كه نماد تعقل محض بود در دنياي انساني امكان وجود ندارد).
7) عقل‌گرايان معتقد بودند رياضيات زبان طبيعت (و به‌عبارتي زبان خداوند) است و مستقل از ما وجود دارد. بر اين اساس رياضيدان بايد با اتكا به عقل محض و فارغ از خطاهاي حسي و جسمي و در سلوكي درون‌نگرانه اين زبان را كشف كند. امروزه مي‌دانيم كه رياضياتي كه ما مي‌شناسيم برساخته از بدنمندي ما است و مستقل از ما وجود ندارد. (پي‌نوشت: اگر گربه‌هاي هوشمند يا پشه‌هاي عاقل وجود داشتند، رياضيات مخصوص به خود را مي‌آفريدند).

به‌عنوان يك نتيجه‌گيري مختصر: جريان‌هاي اصلاح‌طلبانه و يا ترقي‌خواهانه كه همچنان قصد پيش بردن گفتمان اجتماعي يا سياسي خود را بر پايه اصول عصر روشنگري دارند، راه به جايي نخواهند برد. پذيرش اجتماعي انسان‌ها بر اساس قالب‌هاي ذهني است و مكاتب فكري تنها آنگاه موردپذیرش عموم جامعه قرار مي‌گيرند كه اصول خود را بر اساس قالب‌هاي ذهني مخاطبان بازقالب‌بندي كنند.

@eventhorizon1
چرا رویای "عصر روشنگری" شکست‌خورده است؟

@eventhorizon1
Audio
درود، نوروز پیروز

ا
میدوارم حال دلتون بد نباشه، هر چند سخت می شه این روزها حال خوبی داشت. به دلایلی که همتون می دونید مدتی فعالیت های صفحه رو متوقف کردیم اما دوباره پرانرژی تر از همیشه برگشتیم.
در این پادکست، در خدمت برخی از اهالی و فعالان هنر گمانه زن هستیم و این سوال مشترک رو از اونها می پرسیم که

اهمیت نقش زن در ادبیات گمانه زن در چیست؟

قبل از شروع پادکست، از شنوندگان عزیز دعوت می کنم سوالاتتون رو در زمینه ی ادبیات گمانه زن باهامون زیر پست اینستاگرام و یا در کانال پادکست در میون بذارین تا با نام خودتون در پادکست های بعدی مطرح بشه.


در این پادکست به ترتیب حروف الفبا، در خدمت این عزیزانیم  :

ناصر حافظی مطلق
مدرس دانشگاه فردوسی مشهد

حمید عشقی
پژوهشگر و مترجم

نگار فیض آبادی
روانشناس و نویسنده


نیلوفر کاظمی
مترجم و نویسنده

بهاره نوربخش
نویسنده ادبیات فانتزی

سعید ناظمی
نویسنده و منتقد ادبی

بنفشه محمودی
ویراستار مجموعه چرخ زمان


@talarfiction
در نقد برنامه تلویزیونی "زندگی پس از زندگی"

@eventhorizon1